13/4/90
سوال - درخصوص حق صدقه از مباحث رساله ي حقوق امام سجاد توضيح بفرماييد.
حق صدقه ذخيره ي تو نزد پرودگار است. يک سپرده اي نزد پرود گار است که نياز به گواه و شاهد گرفتن ندارد. چون اين را دانستي اطمينان و اعتماد تو به آنچه در نهان به امانت مي سپاري بيشتر است از آنچه در آشکارا مي دهي. و شايسته است که اين کار سر و رازي باشد ميان تو و خداي تو و هيچ کس را برآن آگاه نکنيد. و گوش و ديده هاي ديگران را به اين دليل که به آنها اعتماد بيشتري داري پشتوانه ي عمل خود قرار نده. نه از آن رو که از سپرده گذاري نزد خدا مطمئن نيستي براي اينکه مي داني صدقه امراض و بلاها را از تو دور مي کند و در آخرت تو را از آتش و عذاب مي رهاند. همچنين در پرداخت صدقه بر هيچکس منت نگذار که اين کار فقط به نفع تو است و اگر چنين کردي خودت را از گرفتاري به سرنوشت آن شخصي که بر او منت گذاشته اي ايمن ندان. زيرا تو با اين کار نشان دادي که به دنبال منفعت خود بودي وگرنه هرگز بر کسي منت نمي گذاشتي.
پاسخ – بحث صدقه بحث خوب و رايجي در کشور ما است و فکر نمي کنم که استثنايي وجود داشته باشد. همه ي مردم به آن معتقد هستند و زماني که صبح ها از خانه خارج مي شوند به اولين صندوق صدقه که مي رسند مبلغي را داخل آن مي اندازند و از اين کار نيز نيات مختلفي دارند. اما چند نکته را امام سجاد (ع) در اين قسمت فرموده اينکه خود اين صدقه برگردن فرد حقي دارد. حضرت مي فرمايند يقين داشته باش که اين صدقه پس اندازي است براي خود تو. چطور ما به فرزندان خود ياد مي دهيم که پول هاي خود را پس انداز کنيد و براي روز مبادا نگاه داريد. حضرت مي فرمايند که اين هم پس انداز خود تو است و فکر نکن که پول هاي خود را از بين مي بري انگار که تو اين پول را به امانت داده اي. آنهم يک امانت داري که دو يا سه ويژگي دارد. اولاً نياز به رسيد ندارد. الان ما پس انداز خود را در بانک مي گذاريم بانک به ما رسيد مي دهد. اما اين پس انداز هيچ نيازي به رسيد و پشت نويسي ندارد. نيازي به شاهد ندارد که ببيند ما يک مبلغي را به يک مستحقي مي دهيم و يا در صندوق صدقات مي اندازيم. بخصوص براي ما که يک مقادير کمي را صدقه مي دهيم. اما اگر يک مقدار زيادي را صدقه بدهيم دوست داريم که شاهد باشد و حتماً تلويزيون از ما نام ببرد که مثلاً فلان آقا پنج مدرسه ساخته است. اسم خود و فرزند خود را بر روي آنها بگذاريم. مي گويند که اصلاً نيازي به اين چيزها نيست اينکه از چيزي که ساخته شده پرده برداري کنند و بگويند که اين مجموعه در زمان فلان وزير،وکيل يا رئيس جمهور افتتاح شد. مي گويند هارون الرشيد يک مسجدي ساخته بود صبح که رفته بودند از آن پرده برداري کنند ديدند که نوشته شده اين مسجد توسط بهلول در تاريخ فلان ساخته شده. گفت بهلول را بياوريد از او پرسيد تو اين مطلب را نوشته اي. بهلول گفت بله. گفت مگر تو اين مسجد را ساخته اي. بهلول گفت نخير شما ساخته ايد. گفت پس چرا اسم خود را روي آن گذاشته اي. بهلول پرسيد شما براي چه کسي ساخته ايد. هارون الرشيد گفت معلوم است انسان مسجد را براي خدا مي سازد. گفت اگر براي خدا است پس چرا ناراحت هستيد دراين صورت خدا مي داند چه کسي ساخته است. مثلاً يک زماني بگويند اين اداره در زماني که اين کارکنان را داشته و اين آقا خدمتگزار اين ساختمان بوده ساخته شده است. اين کار را نمي کنند و بايد اسم همه ي بزرگان زده باشد. اين که حضرت مي گويد نياز به اشهاد نداريد در باره ي همين کارهاي بزرگ است چرا که زماني که ما صد تومان در صندوق صدقات مي اندازيم که نياز نداريم همه ببينند. يعني يکي از چيزهايي که ما در صدقات دوست داريم اتفاق بيفتد اين است که همه بفهمند. آيا الان شما در بانک پس انداز مي کنيد فردا در تلويزيون اعلام مي کنيد که همه بفهمند. نه چون کافي است که شما و بانک بدانيد و هر موقع هم که خواستيد مي توانيد از آن برداشت کنيد. مي فرمايد اگر اين را فهميديد که پيش خدا ذخيره کرده ايد و او براي شما حفظ مي کند و نيازي به شاهد ندارد آنوقت در آن زمان هايي که مخفيانه اين کار را کرده ايد بيشتر به آن اميدوار هستيد تا موقعي که علني کرده ايد و همه فهميده اند. شايد به اين خاطر که وقتي شما علني کرديد يک سري سارق به سراغ شما مي آيند يعني وقتي که بفهمند وضع مالي شما خوب است ديگر درامان نيستيد. همه به دنبال شما هستند چه دوستان و چه افراد دزد که اگر بفهمند به سراغ شما مي آيند. مگر يک انگيزه ي ديگري وجود داشته باشد. مثلاً شما انگيزه ي تربيتي داريد مي خواهيد به فرزند خود چيزي را ياد بدهيد. امير المومنين (ع) فرمود من اين را که به شما مي گويم خودم نيز عمل مي کنم. که مردم فکرنکنند ما فقط حرف مي زنيم و به ديگران دستور مي دهيم. دانش آموز،دانشجو و فرزند ما تشويق مي شود که به اين امام و پيشوا مي توان اقتدا کرد چون اهل عمل است. در غير اين صورت نيازي نيست بيان کنيد. بعداً حضرت مي فرمايد هميشه بين تو و خداي تو يک حالت رمز آلودي بايد در خصوص اين صدقات باشد. ضمناً مواظب باشيد منت هم نگذاريد. دو خطر صدقه را تهديد مي کند : يک خطر اعلام و اظهار که همه بفهمند و خطر دوم خطر منت بر کسي است که اين صدقه را داده ايم. اين هم آفت و عوارض منفي آن است. نبايد منت بگذاريد شما آن را به خدا داده ايد و خدا نيز براي خود شما ذخيره کرده و منت هم ندارد. حتي آن جمله اي که در قرآن است که شما ازآنچه دوست داريد صدقه بدهيد اين جمله را حضرت نفرموده است چون اين جمله مربوط به ما نيست. اين جمله مربوط به حضرت زهرا (س)، امام سجاد(ع) و امام مجتبي (ع) است که مي گويند دوبار همه ي زندگي خود را در راه خدا داد. اگر نگوييم کل، نصف آن چيزي را که داشت از زمين و اسب و پول و غيره به فقرا داد. اما ما اينطور نيستيم مثلاً بگويند اگر شما سه عبا داريد يکي و نصفي از آن را به ما بدهيد. ما خواهيم گفت وقتي کهنه شد به شما مي دهيم.
ما در روايات داريم که هر کار خوبي که يک نوع از خود گذشتگي در آن باشد صدقه است. مثلاً من در خيابان مي روم چيزي سر راه افتاده است اگر بتوانم آن را کنار بزنم صدقه است. البته ديده ايد که برخي از ماشين ها پنچر مي شوند و دو سنگ يا چوب بر سر راه مي گذارند بعد هم فراموش مي کنند که آنها را بردارند. اگر بعداً در جايي بلايي به سر آنها آمد مي گويند خدايا اين بلا از کجا به سر ما آمد ؟ اين همان بلايي است که تو سر راه مردم ايجاد کردي. آقايان مسئولين کارگران شهرداري چاله را مي کنند و همانطور آن را پر نشده رها مي کنند و مي روند. اگر ماشين در حال عبور باشد يک دفعه به داخل آن مي افتد. بعد اين کارگر نمي فهمد که از کجا بلا به سر او آمده است. اين از همان چاله اي است که کنده ايد، نه علامتي بالاي آن گذاشته ايد و نه آن را پر کرده ايد. مي توانيد يک ساعت بيشتر کار کنيد و آن را پر کنيد تا ماشيني داخل آن نيفتد. اين همان صدقه است. چون وظيفه ي شما نبود که يک ساعت ديگر بمانيد اما بخاطر اينکه يک مسلماني در اين چاله نيفتد آن را پر کرده ايد. مثلاً اگر شما درحال ساخت خانه اي هستيد و آجر مي خواهيد خالي کنيد يک مقدار از آن را نزديک بريزيد و يک مقدار را نيز آن طرف تر بريزيد که مزاحمتي براي مردم ايجاد نشود. الان شما اثاث کشي کرده ايد و شب شده لازم نيست ديگر کاري انجام دهيد و اين اثاث را اينطرف و آن طرف بکشيد چون مردم خوابيده اند. هر شب ممکن است هر همسايه اي به يک دليل ايجاد سر و صدا کند که بقيه در اذيت و آزار باشند. اگر ما مسلمان باشيم و گوش به حرف ائمه بدهيم مي گوييم نه امشب عزيز ما از دست رفته است چرا بلند گو بگذاريم که همه ي همسايه ها ناراحت و عصباني بشوند. من امشب اثاث کشي کرده ام، عروسي دارم،عزا دارم و... چه دليلي دارد که همه ي همسايه ها را ناراحت کنم. مثلاً کسي حق ندارد در جاي عمومي روضه بگيرد مگر اينکه نزد همه ي همسايه ها برود و بگويد ما امشب براي امام حسين روضه گرفته ايم و اين بلند گو يک مقدار سر و صدا دارد آيا شما اجازه مي دهيد ؟ اگر يک همسايه بگويد من راضي نيستم حق ندارد که بلند گوي روضه را بيرون بگذارد. دين اين مسئله را به ما مي گويد مگر اينکه کسي بخواهد يک ديني را سرخود بسازد. اگر ازبيرون به خانه مي آييم با آنکه ممکن است هزار مشکل اتفاق افتاده باشد اما با همسر و فرزند خود خوش اخلاقي کنيم اين صدقه است. خانم ها بايد توجه کنند که خيلي اوقات يک لبخند و مهرباني کردن براي آقايان مشکل است چون گرفتاري هاي زيادي بيرون از خانه داشته اند. شما مي توانيد به همسر و فرزند خود صدقه بدهيد شب که به خانه مي آييد با آنکه خسته هستيد وهزار مشکل داريد بازهم با آنها مهربان باشيد. هنگام تنگ دستي در عيش کوش و مستي کين کيمياي هستي قارون کند گدا را. اگر خانم شوهر خود را دوست ندارد اما باز هم خود را نثار او کند و يک مقدار بيشتر در خوردو خوراک و شستشوي خانه و در برآورده کردن نيازهاي او تلاش کند يک صدقه ي بزرگ است.
سوال – آيا اگر ما به متکديان خياباني کمک کنيد صدقه است ؟
پاسخ – اولاً صدقه لازم نيست که حتماً به نيازمند داده شود. يعني در اسلام لازم نيست که حتما ً من صدقه را به نياز مند بدهم بلکه به هرکسي مي توان داد. مثلاً من يک شخصي را دوست دارم و به او يک مقدار پول هديه مي دهم مانند اين عيدي که به افراد داده مي شود. يک بخش از صدقه اين است که حتماً لازم نيست به فقير داده شود مگر صدقات خاص. مثلاً زکات فطره جزو صدقات است. زکاتي که به کشاورزان و دامداران و کساني که طلا و نقره دارند تعلق مي گيرد مشخص شده که بايد به چه کساني داده شود. اما صدقات عمومي اينطور نيست مثلاً شما پدر خود را دوست داريد و نياز هم ندارد اما هر بار که به ديدن او مي رويد يک چيزي به او هديه بدهيد. البته بهتر است که اين صدقه است به نيازمند داده شود تا گرهي از زندگي او باز شود. البته نيازمندان طبقه بندي شده اند. در حديثي نقل شده که يک نفر نزد پيامبر (ص) آمد و گفت من پول دارم. حضرت فرمود نيازمندي هاي خود را برطرف کن. بعد گفت يک دينار ديگري هم بدست آورده ام حضرت فرمود: آن را به همسر خود بده. گفت يک پول ديگري هم بدست آورده ام. فرمود: اگر بچه داري براي آنها هزينه کن. گفت اگر يک پول ديگري به دست آوردم چطور ؟ حضرت فرمود : به آن کسي که به تو خدمتي مي کند بده. اين خادم دايره ي وسيعي دارد. مثلاً امروز شهرداري را شامل مي شود چون خادم مردم هستند،خيابان کشي مي کنند، پارک درست مي کنند و.. . يعني يک بخشي از ماليات ها مي تواند حکم صدقه داشته باشد.
بايد با اين نگاه به ماليات بنگريم که چون اين افراد به مردم خدمت مي کنند پس ما به آنها صدقه مي دهيم. آيا اين جاده کشي هايي که در تهران در اين سال هاي اخير شده اگر نمي شد آيا مي توانستيم حرکت کنيم؟ يا اين پارک ها که در شمال و جنوب شهر ايجاد شده فضارا تلطيف کرده و بچه ها مي توانند در آن بازي کنند و يا افراد از فضاي آن استفاده کنند. خيلي اوقات آبدارچي و نگهبان اداره نيازمند بوده و آبرودار هم هستند بنابراين لازم نيست به فردي صدقه بدهيم که در خيابان ايستاده و تکدي گري مي کند. يک پزشک صبح که وارد بيمارستان مي شود به همان نگهباني که کنار در ايستاده يک مبلغي را کمک کند. خيلي از افراد در اطرافيان خود کساني را مي شناسند که نيازمند هستند. الان خيلي از مردم در خانه ي خود يک خدمتکار براي تميز کردن خانه و يا پذيرايي از ميهمان دارند خوب است که به او کمک کنند. يا به يک رستوران مي روند آن کسي که در آنجا کار مي کند و خدمتکار است با اينکه شما پول غذاي خود را داده ايد يک انعام هم به او بدهيد. اگر بنزين مي زنيد يک مبلغي را هم به کارگر پمپ بنزين صدقه بدهيد. باز هم آن فرد گفت اگر يک پول ديگري هم رسيد چه کنيم ؟ حضرت فرمود : آن را ديگر خود تو مي داني هر طور دوست داشتي خرج کن. در روايت داريم که کسي که اطرافيان،همسر و خانواده ي او به او نياز دارند حق ندارد صدقه را به شخص ديگري بدهد. اگر برادر و خواهر من نياز دارند حق ندارم به ديگران کمک کنم. يعني واقعاً خيلي آدم هاي کمي هستند که فرد نيازمندي را در کنار خود نداشته باشند. و در اکثر فاميل ها نيز يک نفر وجود دارد که فرد ثروتمندي است. بنابراين اين فردي که وضع مالي خوبي دارد چرا به اطرافيان خود در فاميل کمک نمي کند. البته برعکس آن نيز وجود دارد يعني يک افراد پولداري هستند که هيچ فاميل نزديکي ندارند. يک بار يک خانمي به من مراجعه کرد و گفت من يک ملک و املاکي دارم و هيچ کس را هم در اطراف خود ندارم. فقط يک خواهر دارم که او نيز در آمريکا است و وضع مالي خوبي دارد. دوست ندارم اين اموال بعد از مرگ من به خواهرم برسد چون او هم وضع مالي خوبي دارد. ازمن مشورت مي خواست که همين الان چگونه مي تواند با اين پول به فردي يا موسسه اي کمک کند. اما اينکه ما يک فاميل هايي داشته باشيم که همه فقير و مستحق باشند خيلي کم است. نکته ي بعدي اين است که ما به بچه هاي خود بياموزيم که صدقه بدهند. مثلاً اگر مي خواهيم پولي به او بدهيم مقداري بيشتر بدهيم و به او بگوييم که از آن صدقه بده.
يک حکايتي از صاحب ابن عباد که فردي دانشمند و وزير بود نقل شده است. ايشان مي گفت از بچگي وقتي مادرمن به من دو درهم مي داد مي گفت يک درهم آن را صدقه بده که بلا از تو دور شود. من با اين روش عادت کردم تا زماني که بزرگ شده و وزير شدم باز هم اين کار را مي کردم. يعني يک پولي به خادم خود مي دادم که صدقه بدهد. يک روز متوجه شدم صدقه اي را که ديروز به خادم خود داده ام ،صدقه نداده و زير بالش او باقي مانده است. با خود گفتم اي واي مثل اينکه عجل من رسيده است. يعني ما اين پول را نداديم پس خدا خواسته که امروز يک بلايي بر سر ما نازل شود. خادم را خواستم و کلي او را توبيخ کردم و به او گفتم که اين رختخواب من را که خيلي هم گران قيمت است به خيابان ببرد و به اولين نيازمندي که ديد بدهد، به جريمه ي آن صدقه اي که ديروز نداده ام. خادم رختخواب را جمع کرد به سر کوچه آورد در آنجا يک نابينايي را ديد که يک خانمي دست او را گرفته و همراه مي آورد. گفت آقا اينها را صاحب ابن عباد داده به شما بدهم. چون نمي توانست ببيند پرسيد اينها چيست ؟ خادم گفت : رختخواب ديبا. تا اين را گفت آن فرد بي هوش شد. او را به هوش آوردند و پرسيدند چه شد ؟ گفت من آدم گدايي نيستم و فرد محترمي بودم اما روزگار مشکلاتي را پيش آورد و کار من امروز به اينجا رسيد. دختر من چند وقتي است که عروس شده است و گفته که چون ما آدم آبرومندي بوديم حتماً رختخواب من بايد ديبا باشد. من هم چون امکان تهيه ي آن را نداشتم به خيابان آمدم و راه مي رفتم و وقتي شما گفتيد اين رختخواب ديبا است من از لطف و عنايت خدا بيهوش شدم. در اينجا صاحب ابن عباد گفت تمام جهيزيه ي اين دختر را از بهترين وسايل تهيه کنيد و يک دست رختخواب کامل ديبا هم به او بدهيد. و داماد را نيز بياوريد که اگر کار درستي ندارد ما يک کار به ايشان بدهيم. اينها همه به جريمه ي آن صدقه اي است که نداده ايم.
سوال – درخصوص سوره ي نحل آيات 119 تا 128 توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آخرين آيه ي اين سوره ي مبارکه آمده که خدا با انسان هاي با تقوي است و کساني که اهل احسان باشند. مي خواهد بگويد که خداوند يک موجود قدرتمند است و همه ي اختيارات دست او است. هم پول و قدرت دارد،هم علم او زياد است و هم قادر به انجام هر کاري است. ما انسان ها هميشه به دنبال اين هستيم که يا خودمان قدرتمند شويم و يا به يک موجود قدرتمند تکيه کنيم. خدا مي گويد اگر شما با تقوي باشيد من تکيه گاه شما هستم. شما مگر نمي خواهيد به يک قدرتي تکيه کنيد که هرجا مشکل پيدا کرديد با يک تلفن مشکل شما حل شود ؟ خدا مي گويد من من براي شما کافي هستم. فقط شرط آن اين است که با تقوي باشيد در اين صورت اگر جايي مانديد من با شما هستم. و شرط آن اين است که محسن باشيد. محسن به اين معنا که کار را نيکو انجام دهيد. ما يک نيکو کاري داريم و يک کار نيکو داريم. کار نيکو خيلي مهم نيست اما نيکو کار بودن مهم است. مثلاً شما مي خواهيد براي همسر خود يک هديه بخريد يک وقت آن هديه را به تنهايي به دست او مي دهيد و اما يک وقتي آن را نيکو مي کنيد. داخل يک جعبه ي مخملي مي گذاريد،نوار دور آن مي پيچيد و با لبخند به او تقديم مي کنيد. اين يعني کار را نيکو انجام دادن. يک بار شخصي پشت صندوق فروشگاه ايستاده بود،يک خانمي جلو تر از ايشان در حال حساب کالاي خود بود. ديد که مبلغ آن صد هزار تومان است. وقتي کيف خود را باز کرد بيش تر از هشتاد هزار تومان نداشت. آقايي که پشت سر او ايستاده بود بدون اينکه آن خانم متوجه شود به صندوقدار اشاره کرد که من حساب مي کنم. صندوقدار متوجه شد و گفت خانم اجازه دهيد من دوباره حساب کنم و بعد به خانم گفت همان هشتاد هزار تومان شده است. اين آقا مي توانست به آن خانم بگويد شما برويد من حساب مي کنم. در اين صورت آن خانم ناراحت مي شد حتي اگر نيازمند هم نبود. اين کار خيلي زيبا بود که نگذاشت آن خانم متوجه شود اين يعني محسن. مثلاً اگر در رستوراني بوديم و بدون اينکه طرف متوجه شود غذاي او را حساب کرديم خوب است. اين چنين افرادي مجال تشکر هم نمي دهند چون براي کسي اين کار را کرده اند که مي داند و تشکر مي کند.
در روايات آمده که با صدقه دفع بلا مي شود. يا اينکه با صدقه روزي را پايين بکشيد. خيلي اوقات پيش مي آيد که فردي نزد من مي آيد و گله و شکايت مي کند و يا مشاوره مي کند که پسر من عاشق دختري شده است که هفت سال از او بزرگ تر است. هرکاري هم مي کنيم از دل او بيرون نمي رود. من به ايشان مي گويم که صدقه بدهيد. مي گويد من هر روز صدقه مي دهم. من به او مي گويم آن صدقه ي پانصد تا هزارتوماني را که هر روز در صندوق صدقات مي اندازيد نمي گويم. آن صدقه فقط در حدي است که اگر در خيابان مي رويد پاي شما به سنگ برخورد نکند. اگر يک بلايي در حال نازل شدن است که من حاضر هستم ده ميليون هزينه کنم تا اين بلا دفع شود. صدقه ي ده ميليون يک يا دو ميليون است. گاهي بلاها حجم زيادي دارد. مانند همان مسئله اي که صاحب ابن عباد گفت مثل اينکه مرگ در حال نزديک شدن است. بنابراين هر کسي مي داند آن گرهي که به کار او افتاده چقدر براي او هزينه دارد. اگر خواست براي دفع آن بلا صدقه بدهد بايد تناسب داشته باشد. ديده شده که بعضي از افراد اين کار را کرده اند و گره باز شده است. نکته ي دوم اين است که افراد فکر مي کنند بايد از زيادي مال و يا زندگي خود صدقه بدهند. امروزه روز به روز زندگي ها در حال گسترش است. مثلاً تا ديروز ماشين ما پژو بوده ولي الان چون مشکلاتي دارد و وضع مالي ما خوب است پژو را مي فروشيم و يک ماشين بالاتر مي خريم. يعني مدام وسايل جديد تر مي خريم و بعد هم مي گوييم که شخصيت ما نياز به اين کار دارد. اين کار با صدقه و دستور آن منافات دارد. مثلاً وسيله ي او يا ماشين او خوب است و لازم نيست که حتماً امسال عوض شود. خدا مي گويد که صدقه را بايد از آن چيزي که مال تو است و روزي تو است بدهي. مثلاً الان زندگي من تأمين است و هيچ مشکلي هم ندارم يک پول اضافه اي را نيز در بانک براي روز مبادا بگذارم. ممکن است آن روز مبادا هيچگاه نرسد و دو روز بعد مرگ من فرا برسد. مثلاً الان دو روز است که آيت اله صدوقي از دنيا رفته اند. خيلي از افراد متأثر شدند و هيچ کس باور نمي کرد. يک بيماري در مدت يک هفته ايشان را از پا انداخت. بنابراين مگر من مي دانم آن پولي را که در بانک گذاشته ام چه زماني و چگونه به درد من خواهد خورد. بهتر اين است که يک مقدار از آن را صدقه بدهيم. الان خيلي آدم هاي نيازمندي هستند که به شدت براي نان شب خود محتاج هستند. يک هفته پيش ما به کارخانه ي هواپيما سازي اصفهان دعوت شده بوديم. من با جواناني که در آنجا مشغول کار فني بودند يعني مهندس الکترونيک بودند صحبت کردم و گفتم که حتماً شما ازدواج کرده ايد. گفتند ما مجرد هستيم. گفتم اين همه جوان خوب که کارهم دارند پس چرا ازدواج نمي کنيد. گفتند شما فکر مي کنيد حقوق ما چقدر است ؟ گفتم حتماً بالاي دو يا سه ميليون درآمد داريد. گفتند حقوق ما با اضافه کار و حق تخصص به پانصد هزار تومان نمي رسد. من خيلي ناراحت شدم. ما فقط بايد ماهي سيصد هزارتومان اجاره خانه بدهيم. با دويست هزار تومان چطور مي توانيم زندگي يک فرد ديگر را هم اداره کنيم ؟ البته ما نياز داريم و با سختي در اين فضاي آلوده پاک دامني خود را حفظ مي کنيم. بنابراين يک همت جمعي لازم است. الان در کشور ما همينطور مجموعه ي خيريه در حال اضافه شدن است. همينطور کميته ي امداد حضرت امام در حال گسترش است يعني فقر در حال بيشتر شدن است. آمار سرقتي که الان داده مي شود بخشي از آن مربوط به فقر است. بخشي از آن هم مربوط به افراد جاني است که کار آنها سرقت است ولي همه ي افراد که اينطور نيست. يکي از دوستان مسئول و با اطلاع به من مي گفت يک دزد به خانه ي فردي آمده و فقط به سر يخچال او رفته و مواد آن را خالي کرده بود. يک کاغذ نيز گذاشته بود که زن و فرزندان من يک ماه است ميوه و گوشت نخورده اند. انسان ناراحت مي شود.
يک عده اي الان فقط گليم خود را بيرون مي کشند وقتي به آنها مي گوييم صدقه بدهيد. مي گويند ما چه چيزي داريم که صدقه بدهيم. اين حرف اشتباه است هرچقدر مي توانيد بايد صدقه بدهيد. قرآن مي فرمايد : آدم متدين در اموال خود برنامه ريزي مي کند که يک بخشي از آن مربوط به افراد بدتر از خود او است. مثلاً من مستأجر هستم و يک ماشين نيز به طور قسطي خريده ام بعد مي گويم من چه چيزي دارم که صدقه بدهم. اين حرف درست نيست بايد بگويم که من مي دانم که خيلي از افراد بدتر از من هستند بنابراين يک بخشي از مال خود را به آنها مي دهم. آن وقت خدا براي من يک وسعت و گشايشي حاصل خواهد کرد. اما بعضي افراد با اينکه وضع مالي آنها خوب است دست در جيب نکرده و به کسي کمک نمي کنند. بنابراين کسي نبايد بگويد که من چه چيزي دارم من خودم صدقه خور هستم وزندگي خود را تأمين کنم هنر کرده ام. استاد من جناب آيت اله محمدي در بابل نقل مي کرد وقتي که نجف درس مي خوانديم گاهي از شدت فقر پول خريدن يخ نداشتيم. که بتوانيم آب چهل درجه ي گرم نجف را خنک کنيم و خود و خانواده ي خود بخوريم. حتي براي خرج زندگي خود هيچ چيزي در منزل نداشتيم. يک روز قرار بود ميهمان بيايد خانم گفت برو و چيزي تهيه کن. به پول امروز هزار تومان پول در جيب خود داشتم براي خريد به خارج از خانه رفتم. در کنار حرم اميرالمومنين يک سائلي نشسته بود من آن هزار تومان را به او دادم و گفتم که يا اميرالمومنين ديگر هيچ پولي ندارم. چند قدم که جلوتررفتم يک نفر ظاهر شد و مقدار زيادي پول به من داد بدون اينکه من چيزي گفته باشم. و فهميدم که اين عطاي اميرالمومنين است و آبروي خود را با آن حفظ کردم.