اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-03-30-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-پرسش و پاسخ

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-پرسش و پاسخ

90-03-30
سوال – من زياد شنيده ام که گفته اند اگر فلان روز را روزه بگيريد جاي شما در بهشت است. يا اگر فلان کار را بکنيد جاي شما در بهشت است. و خيلي از اين حرف ها است که پاداش آنها بهشت است. من شخصاً خيلي از اين کارها را انجام داده ام که در نتيجه بايد جاي من بهشت باشد. ولي به نظر من چنين چيزي غير ممکن است چون اگر قرار بود با يک کار فرد بهشتي شود، خيلي از افراد بهشتي مي شدند. شايد شما بگوييد که ممکن است با يک کار ثواب کار شما از بين برود. اما من مي گويم که بهشت آخرين درجه ي کمال يک انسان است و قرار نيست با يک کار از بين برود لطفاً من را راهنمايي کنيد.
پاسخ – اولاً بسياري از روايات ما راست و برخي نيز غير راست هستند. البته غير راست به معناي دروغ نيست بلکه يعني يک قسمت از يک روايت را گرفته اند و براي ما نقل کرده اند. مانند اين است که شما آستين کتي را بگيريد و در يک بوتيک به نمايش بگذاريد. اين آستين به يک تنه اي اتصال داشته که با آن معنا پيدا مي کرده است. در ثواب الاعمال گفته است که اگر فلان دعا را کسي بخواند درجه ي انبياء دارد. پس اگر اينگونه است ما آن را مي خوانديم و بالاتر از انبياء مي شديم. در نتيجه نياز به کار کارشناسي دارد. البته برخي از روايات نيز قطعاً دروغ است. در تاريخ قرآن داريم که يک فردي را آوردند و از او پرسيدند شما در اينجا حديثي را از امام صادق (ع) نقل کرده ايد که فرموده اند: اگر کسي شب جمعه فلان سوره را بخواند اين مقدار ثواب دارد. سند اين حديث کجا است ؟ گفت : من اين را از خودم نقل کردم. گفتند براي چه اين کار را کرديد؟ گفت من نظر بدي نداشتم، براي اينکه مردم تشويق شوند که قرآن بخوانند آن را نقل کردم. اين دروغ است شما حق اين کار را نداريد. اگر قرار بود دين ما اينگونه ترويج پيدا کند تبديل به يک دين ساختگي و خرافي مي شد کهAA  امروز بخشي از دين داري مردم گرفتار همين مسائل است. مثلاً اينکه بگويند اگر شما يک روز روزه بگيريد تمام گناهان شما حتي اگر به اندازه ي برگ درختان يا ريگ هاي بيابان و غيره باشد بخشيده مي شود. ممکن است فرد گناهان زيادي داشته باشد، دختر کسي را با حقه بازي گرفته باشد، مال کسي را خورده باشد، با احساسات فرد بازي کرده باشد. بخصوص افرادي که ذنب لايغفر دارند. يک آقاي وزير، وکيل و يا رئيس جمهور يک حرفي را مي زندAA  که مملکت به هم مي ريزد، اين گناه مگر به همين سادگي بخشيده مي شود؟مثلاً رئيس جمهور آمريکا يک حرفي را مي زند که درنتيجه ي آن مردم عراق هشت سال است در آتش هستند. خوب اينها هم يک روز روزه بگيرند و گناهانشان بخشيده شود. اينگونه نيست. آنها به قول ما طلبه ها يک زمينه هايي است. مانند اينکه بگويند اگر کسي به دانشگاه رفت حتماً با شخصيت مي شود. اگر درس ها را خوب خواند. سه ترم پشت سر هم مشروط نشد يا يک خلاف ديگري نکرد که او را اخراج کنند.

يعني اگر همه ي مراتب را درست طي کرد يک انسان خوب مي شود. اگر اين زمينه ها فراهم شد و بعد اشکال ديگري وارد نشد که اصل قضيه را از بين ببرد نتيجه مي دهد. تمام اينها به تعبير ما مقتضيات است به شرط اينکه موانعي نباشد که اين مقتضيات را از بين ببرد. اينکه با يک لااله الا الله يک درخت را در بهشت مي کاريد و با يک گناه آن را از بين مي بريد. اين هم بستگي به اين دارد که آن درخت چه درختي باشد يا آن گناه چه گناهي باشد. خيلي وقت ها ممکن است گناه يک شاخه از آن درخت را بکند. اما يک زماني هم ممکن است ريشه را بکند. يا ممکن است درخت بسيار کوچکي بوده که يک نسيم هم مي تواند آن را از جا بکند. يعني آن درخت چه درختي باشد و اين گناه چه گناهي باشد. گاهي گناه در حدي است که فقط يک علف هرز هم در کنار اين درخت مي روياند. يک وقتي يک جواني نزد من آمد و گفت من مي خواهم ازدواج کنم شما کمک کنيد. گفتم آيا پدر و مادر شما از شما راضي هستند؟ گفت: بله از من راضي هستند. اين خيلي حرف بزرگ وقشنگي است. به افرادي که دختر دارند مي گويم وقتي يک جواني به خواستگاري دختر شما آمد به پدر و مادر او قسم بدهيد که آيا خود شما از پسر خود راضي هستيد ؟ اگر صريح جواب ندادند به آنها جواب منفي بدهيد. يعني بگوييد ما اول رضايت شما را مي خواهيم اگر شما قول بدهيد که از پسر خود راضي هستيد ما فردا با يک سکه دختر خود را به پسر شما مي دهيم. البته به قول پدر و مادر هم اکتفا نکنند بلکه تحقيق کنند و ببينند که آيا واقعاً پدر و مادر از اين فرزند خود راضي هستند يا خير. اگر واقعاً راضي بودند ماجرا فرق مي کند. چند وقت پيش يک دختري با يک پسري عاشق هم شدند و از خانه فرار کردند. يک هفته نيز با هم بودند. وقتي باز گشتند پسر ديگر به سراغ دختر نيامد. هرچقدر دختر خواست با او تماس بگيرد و بپرسد که چرا نيامده است موفق نشد. بعد از يک هفته پسر پيغام داد که مادر من با اينکه من و شما با هم ازدواج کنيم مخالف است. دختر گفت مادر تو مخالف است، من به خاطر تو هم از مادر و هم از پدر خود بريده ام. گفت : دقيقاً به همين خاطر مادر من مخالف است. مي گويد : اين دختري که خيلي راحت از پدر ومادري که بيست سال براي او زحمت کشيده اند بريد، تو که هنوز کاري براي او نکرده اي به چه دليل فردا از تو جدا نشود. در نتيجه اين گناهان و اين ثواب هاي ما در ترازو ريخته مي شود و ترازو بايد با هم تناسب داشته باشد. هيچوقت در مغازه زعفران را با گردو نمي کشند. اين يک قيمت دارد و آن يکي يک قيمت ديگر. يعني ارزش منفي گناهان با يکديگر فرق مي کند، ثواب ها نيز همين گونه است. ذکر گفتن يک ثواب دارد، تربيت بچه نيز يک ثواب دارد. من در خاطرات امام خواندم که يکي از دختران امام نزد ايشان رفت و گفت: اين بچه خيلي ما را اذيت مي کند، خيلي شيطان است. امام فرمودند : من حاضر هستم ثواب عبادات خود را بدهم تا تو ثواب تربيت اين بچه را به من بدهي. عبادات امام که در روي تخت بيمارستان هم نماز اول وقت ايشان ترک نمي شود. عباداتي که امام داشتند و چهل سال نماز شب ايشان ترک نشد. عباداتي که در شب هاي سرد و يخ بندان حتي با بيماري در کنار حرم اميرالمومنين زيارت جامعه ي کبيره ي ايشان ترک نمي شد. گاهي کسي مي گويد اگر ذکر بگوييد و ختم انعام برويد ثواب آن بيشتر از تربيت است.
سوال – من پسري بيست و شش ساله هستم که مدتي است بر سر مسائل کاري با پدر خود مشکل پيدا کرده ام و از ادامه ي کار با او اجتناب کرده ام. الان در پي کاري هستم که جداي از او باشد. مشکل من اين است که به من مي گويند که تو بايد نوکري پدر خود را بکني. اگر هم در کار پدر تو اشتباه مي کند بايد حرف او را گوش کني چون تو در برابر پدر خود هيچ حقي نداري. به من مي گويند که اگر پدر از تو راضي نباشد هيچ نماز تو قبول نيست. من چکار کنم که از نظر فکري در کار با پدر خود اختلاف دارم ؟ تا جايي هم که توانسته ام احترام پدر خود را نگاه داشته ام و بي احترامي نکرده ام. به من کمک کنيد يعني نمازهاي من قبول نيست و زندگي من رو به نيستي است ؟
پاسخ – من دو نکته را اينجا عرض مي کنم. اينکه از نظر دين ما پدر و مادر در هر شرايطي واجب الاحترام هستند هيچ شک و شبهه اي ندارد. پدر و مادر اگر بد، زورگو، بي منطق و نامهربان هم باشند بچه ها حق ندارند نسبت به آنها بي احترامي کرده و دل آنها را بشکنند. يعني تا جايي که امکان دارد بايد در برابر آنها کوتاه آمد تا در جاي ديگري خداوند اجر و پاداشي را براي ما در نظر بگيرد. اينجا خط قرمز خداوند و منطقه ي ممنوعه است. حق با شما است و خيلي وقت ها حرف شما منطقي است و پدر شما اشتباه مي کند. اگر پدر نبود و هر کس ديگري بود انسان مي توانست خيلي کارهاي سختي در برابر او انجام دهد. هيچگاه شده که کسي عليه پدر خود به دادگاه شکايت کند ؟ حتي در حدود و ديات و مباحث قضايي اگر کسي فرزند خود را بکشد قصاص و ديه شرايطي دارد. اين آقا چرا ناراحت است؟ چون مي خواهد در زندگي خوشبخت باشد و حس مي کند همراه پدر خود بدبخت مي شود. اسلام گفته است که من خوشبختي تو را در ايجاد رضايتمندي در دل پدر تو گذاشته ام. خدا گفته است ممکن است که تو با اين کار مشکلاتي را براي خود ايجاد کني، اما من در آينده ي نه چندان دور خوشبختي تو را در همين احساس و بدست آوردن دل پدر و مادر تأمين مي کنم. حالا اگر واقعاً يک جايي به بن بست خوردند و نمي توانند با هم کار کنند، در اين صورت نيز راه هاي فراري وجود دارد. مي گويند که براي امام سجاد (ع) غذا آوردند ايشان غذاي خود را از غذاي مادر خود جدا کرد. پرسيدند : چرا ؟ امام گفتند : ممکن است آن لقمه اي را که من مي خواهم بخورم مادر من نيز همان لقمه را در نظر گرفته باشد و دراين صورت من نسبت به ايشان بي ادبي کنم. شما مي توانيد کار خود را جدا کنيد اما به گونه اي که دل او نيز نشکند. مثلاً بگوييد: پدر جان من وقتي با شما کار مي کنم ممکن است باعث آزار شما شوم. شما اجازه مي دهيد من يک مغازه ي ديگري باز کنم ؟ در نصف مغازه ي من هم شما شريک باشيد. بالاخره به گونه اي باشد که دل پدر نشکند، از خدا هم بخواهد که خدايا تو ما را سخن هاي رقيق ياد بده. شب هاي قدر که مي شود ما مي گوييم خدايا امشب ما را مي بخشي يا نه ؟ خدا مي گويد : مي بخشم. مي گوييم : خدايا خود تو به ما بگو که چه چيزي بگوييم تا دل تو به رحم بيايد ما بلد نيستيم بگوييم. وقتي انسان از خدا بخواهد که اي خدا منAA مي خواهم دستور تو را اجرا کنم و دل اين پدر را بدست بياورم. الان نيز براي من ممکن نيست که با او کار کنم و او نيز سر حرف خود ايستاده است. مانند کسي که مي خواهد ازدواج کند اما پدر مخالف است و مي گويد : من اين دختر يا اين پسر را قبول ندارم. من همين امروز اين روايت را مي ديديم که خدا رحمت کند آن پدر و مادري که بچه هاي خود را به نيکي کمک کنند. من با اين سخت گيري فراوان فرزند خود را در دست انداز مخالفت با خودAA مي اندازم و زمينه را براي گناه او فراهم مي کنم. ما روايت داريم که پيامبر(ص) فرمود: آن پدر و مادري که وضع مالي خوبي دارند براي خانواده ي خود هزينه کنند تا آنها آرزوي مرگ شما را نکنند. خيلي بد است که من فرزند آرزوي مرگ پدر و مادر خود را بکنم ولي ببينيد که پدر و مادر چه کرده اند که من به يک چنين آرزويي رسيده ام. بعضي از پدر و مادر ها بد عمل مي کنند. بد تربيت مي کنند و بد حکم کرده و درخواست مي کنند. در روايت داريم که بچه هاي خود را در مشقت نيندازيد. مثل اينکه من آنقدر زندگي را سخت بگيرم که فرزند من از خانه فراري شود بعد بگويم چرا تو از خانه فرار کردي؟ تو آنقدر بد عمل کردي که عرصه را براي فرزند خود ضيق کردي. خدا در قرآن مي فرمايد : گاهي شما آنقدر عرصه را براي عده اي ضيق مي گيريد که زمين با وسعت خود براي آنها ضيق مي شود. پدر و مادر ها بايد مراقب باشند که يک چنين اتفاقاتي نيفتد.
سوال – پسري هجده ساله هستم که رشته ي تحصيلي من هم معارف اسلامي است. کارهاي من همه درست است اما در يک جايي اشکال دارم آن هم گوش دادن به موسيقي است. وقتي که من آهنگي را گوش مي دهم و يا مي خوانم احساس شادي مي کنم و چيز ديگري جاي آن را نمي گيرد. مي گويند : اين احساس شادي احساس کاذبي است و بعد خستگي زيادي به سراغ شما مي آيد. اما من اصلاً يک چنين احساسي بعد از گوش دادن به موسيقي نمي کنم. و هيچ شادي ديگري را هم بجاي اين کار نمي شناسم. آيا شما شادي ديگري را مي شناسيد ضمن اينکه قرآن خواندن را هم امتحان کردم اما احساس خاصي پيدا نکردم؟
پاسخ – براي يک فرد سيگاري نيز هيچ چيزي جاي سيگار را نمي گيرد. يعني گاهي ديده ايم که زمان افطار که فرد شانزده ساعت است غذا نخورده است با اولين کلمه ي اذان اين آقا اول شروع به سيگار کشيدن مي کند. حتي آن فردي که معتاد به مواد مخدر است، همسر و فرزندان او آنقدر براي او شادي ندارند که مي تواند با کشيدن مواد مخدر شاد شود. يا آن فردي که با نگاه کردن به يک نامحرم حتي همسر فرد ديگري احساس شاديمي کند. اينها را بايد چه کرد ؟ آيا شما همان جواب را اينجا مي دهيد يا مي گوييد که شما مريض هستيد و بايد مداوا شويد. اينکه من با سيگار، مواد مخدر، همسر فرد ديگر يا... غيره شاد هستم چه معنايي دارد؟ براي مداوا دارو لازم است و البته دارو نيز تلخ است. دو گروه به دکتر مي روند. يک گروه بچه ها و کودکان، يک گروه نيز بزرگسالان. کودکان را با اکراه به زور مي برند و دکتري را هم که آمپول مي دهد دوست ندارد. چه خوش گفت آن پير دارو فروششفا بايدت داروي تلخ نوش. اگر اين موسيقي را از من بگيرند براي من تلخ است. اصلاً کار شيطان همين است که چيزهاي تلخ را براي انسان شيرين مي کند. هر آقايي در خيابان به يک خانم زيبا نگاه کند براي او شيرين است. اما آيا اجازه دارد اين کار را بکند ؟ حالا شما بگوييد يک شيريني ديگر به ما بدهيد. ما مي گوييم اين شيريني اصلاً از اول اشکال دارد. و اينکه فلسفه ي دنيا اين نيست که در اينجا به ما خيلي خوش بگذرد. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد : هر کس مي خواهد در بهشت موسيقي هاي زيبايي گوش دهد بايد اينجا يک مقدار گوش خود را ببندد. اگر انسان آرام آرام اين تلخي را تحمل کرد شيريني ديگري نصيب او مي شود. اگر بچه توانست آرام آرام نخوردن شير مادر را که براي او خيلي سنگين است تحمل کند شيريني هاي ديگري در دهان اومي ريزند.
سوال – لطفاً درخصوص آيه ي نود و يک تا نود ونه سوره ي حجر و آيه ي اول تا ششم سوره ي نحل توضيح بفرماييد.
پاسخ - در آيات پاياني سوره ي حجر خداوند دستور داده که پيامبر دعوت خود را علني کند. چون در تاريخ آمده که پيامبر تا سه سال مخفيانه مردم را دعوت مي کردند. بعد از آن آيه نازل شد که شما ديگر دعوت خود را آشکار کنيد و بصورت علني درخيابان سخنراني کنيد. اين کار سخت بود و بايد پيامبر با يک عده اي مجادله مي کردند. خداوند در اينجا آيات آرامش بخش خود را به دل پيامبر نازل مي کند. آنها تو را مسخره کرده و به تو توهين مي کنند اما ما در کنار تو هستيم وتو را کفايت مي کنيم. ما مي دانيم که حرف هايي که مي زنند دل تو را به درد خواهد آورد. تو خيلي صريح، شفاف و دلسوزانه با مردم صحبت مي کني. مانند اينکه کسي بگويد خواهش مي کنم درس بخوانيد تا براي خود کسي شويد و پيشرفت کنيد اما در جواب به او سنگ بزنند و بگويند به تو چه ربطي دارد. ما مي دانيم که دل تو را مي شکنند اما ما در کنار تو هستيم. بعد هم مي گويد وقتي که اين اتفاقات براي تو مي افتد و از حرف ديگران ناراحت مي شوي و آنها به تو فحش مي دهند، به درخانه ي ما بيا و به درگاه ما سجده کن. يعني وقتي که دل انسان ازيک حرف نا مربوط کسي مي گيرد بجاي اينکه سر و صدا راه بيندازد، داد بزند، به دادگاه برود و دادخواست بدهد. اگر نماز بخواند، خداوند به او آرامش خواهد داد.
در جلسه ي قبل آقايي گفتند که من چون فلسفه ي سعي صفا و مروه را نمي دانم زماني که به حج مشرف شدم آن را انجام ندادم. ايشان البته بايد درآن زمان از يک روحاني فلسفه ي آن را مي پرسيد حتماً به او جواب مي دادند. من در جواب ايشان اين قصه را گفتم که يک خواستگاري که از هر جهت خوب بود براي دخترخانمي آمد. اين دختر خانم پدري منطقي، بسيار مهربان و امروزي داشت که عاشق خوشبختي او بود. اما بعد از يک هفته بررسي به دختر خود مي گويدبه نظر من صلاح شما نيست که با اين آقا ازدواج کنيد. دختر هر سوالي مي کند که يک عيبي براي اين آقا پيدا کند نمي تواند. سن خود را درست گفته است، تحصيلات او درست است، دوست بد ندارد، سيگاري نيست، قبلاً زني نداشته است. با هيچ دختري ارتباط ندارد. خانواده ي سالمي دارد. شغل خوبي دارد. پرستيژ اجتماعي بالايي دارد. او فکر مي کند که اين فرد از هر نظر خوب است پس چرا پدر با او مخالف است. پدرمي گويد : من علت اين مخالفت را به تو مي گويم اما امروز نه. يک کمي به من فرصت بده. دختر چون آن سه ويژگي پدر را مي داند و دختر خوبي هم است مي گويد : چشم. با توجه به ايماني که من به شما دارم و مي دانم که شما خوشبختي من را مي خواهيد ولي بايد در همين روزها علت اين مخالفت را به من بگوييد. بعد از مدتي که دختر ازدواج مي کند و کم کم در حال فراموش کردن قضيه بوده است. مثلاً بعد از بيست سال يک شب به خانه ي دختر مي آيد و مي گويد : من الان مي خواهم علت مخالفت خود را با ازدواج تو با آن آقا بگويم. آن آقا هيچ عيبي نداشت مگر اينکه از نظر ظاهر از تو زيباتر بود. او چون پسري زن نديده بود و خانواده ي او نيز تو و خانواده ي تو را ديدند و پسنديدند اما من که پدر تو هستم بالاتر و آينده را مي ديديم. بعد از اينکه آرام آرام با ازدواج چشم و گوش او باز مي شد و موقعيت اجتماعي او نيز بالاتر مي رفت، آنوقت حس مي کرد که ضرر و اشتباه کرده است. من بايد يک زن چنين و چنان تري را انتخاب مي کردم. و آنروز تو بودي که بايد مي سوختي و مي ساختي. و تو هر روز يک خبر ناگواري را از ارتباطاتي مي شنيدي که نبايد بود يا حداقل از نگاه هاي آزار دهنده ي اين مرد ناراحت مي شدي. من چون اين قضيه را مي دانستم آن روز با اين ازدواج مخالفت کردم. و خوشحال هستم که امروز من دختري دارم که بسيار شاداب است و زندگي او شيرين بوده و همسري دارد که او را دوست دارد. قصه ي ما با خدا همين است. ما با لفظ نمي توانيم بگوييم که خدا چقدر مهربان، منطقي و امروزي است. اين خدا مي گويد : من الان به تو نمي گويم که چرا انگشتر طلا نبايد به دست مرد باشد. خانم چرا تو بايد اينقدر پوشيده ظاهر شوي، با اينکه اگر يک مقدار لباس خود را کم کني خيلي زيبا تر جلوه مي کني. تو اين را از من خدا بپذير بعد يک روزي دليل آن را به تو خواهم گفت. يک روزي که به من نزديک تر شدي آن وقت به تو مي گويم، آن زماني که در اوج خوشبختي در بهشت در کنار حوريان و پريان قدم مي زني به تو مي گويم. خوش بحال بنده هايي که گوش به حرف خداي بسيار مهربان، منطقي و امروزي مي دهند.
سوال – من دختري هستم که فعلاً موقعيت ازدواج ندارم و مجبور هستم که رفتار بد پدر و مادر خود را تحمل کنم. صبح ها با صداي آنها از خواب بيدار مي شوم و شب ها در حالي که اشک مي ريزم و صداي داد و بيداد آنها راA  مي شنوم مي خوابم. مي خواهم بدانم عدالت خدا کجا رفته که ما يک عمر اين بي آرامشي را تحمل کنيم و هيچ نگوييم. اگر به آنها اعتراض کنيم که آتش جهنم را به خود خريده ايم، اگر هم هيچ نگوييم که در آخر رواني خواهيم شد به ما بگوييم چه کنيم ؟
پاسخ – اين دختر بجاي اينکه رواني شوند بايد روان شوند و روح و روان اين پدر و مادر را با لطافت هاي دخترانه ي خودشان يک کمي درست کنند. يعني لازم نيست که در آن خانه يا انسان داد بکشد و يا ساکت باشد و تحمل کند. راه سومي هم وجود دارد. اگر چه قبول دارم که سخت است و عوض کردن اين پدر و مادر کار ساده اي نيست. اما اين طور نيست که ما فکر کنيم ديگر راهي وجود ندارد. اين دختر خانم مي تواند گاهي با شوخي و خنده و گاهي نيز با بي خيالي و يا با تهديد هاي طنز آميز به اين مضمون که بالاخره قبل از اينکه شما پير شويد من از دست شما پير مي شوم فضا را عوض کنيد. جوک فقط به اين دليل ساخته نشده که وقتي ما با هم هستيم بگوييم و بخنديم. اصلاً طنز براي اين است که وقتي قصه در حال تلخ شدن است به کمک بيايد. براي اينکه هم پيام داشته باشد و هم تلخي را بگيرد. اگر آدمي که افليج به دنيا بيايد تا آخر عمر در يک گوشه نمي نشيند و غم بخورد که اي خدا همه ي افراد را سالم آفريده اي پس من چرا اينطور هستم. شما هيچ مي دانيد که بزرگترين مخترعان، مکتشفان و بزرگترين انسان هايي که در عالم اختراعاتي را بوجود آوردند و چهره ي عالم را عوض کردند، نوعاً از افراد محروم بوده اند. پدر اديسون آن چنان زير گوش او زده بود که يک گوش او کرده شده بود. يکي از بزرگترين نقاشان با دهان نقاشي مي کرده است. نکته اين است که گاهي ما بايد خود را با شرايط تطبيق بدهيم. بقول حافظ گفت اگر به شما زخمي وارد شود تو مانند جام لبخند بزن.A  چرا تا يک ضربه به شما مي زنند فرياد شما بلند مي شود. اندرين دايره مي باش چو دف حلقه به گوش جفايي خوري از دايره ي خويش مرو. دف را ببينيد چقدر حلقه حلقه دارد وقتي پشت سر آن مي زنند صداي خوب مي دهد. اگر روزگار به تو ضربه زد تو هم بخند و صداي خوش بده نه صداي ناخوش. در نتيجه اگر يک چنين پدر و مادري را کسي تحمل کرد و خنديد و مهربان بود، اجر او خيلي زياد است. گدا گر تواضع کند خوي او است. اگر گدا باشي و متواضع باشي مهم نيست، اگر رئيس بودي و متواضع شدي ارزش دارد. تواضع ز گردن فرازان نکو است گدا گر تواضع کند خوي او است. تحمل اين پدر و مادر نيز اين است که اگر هر کسي پرسيد بگوييد بهترين پدر و مادر دنيا هستند و بهتر از آنها کسي نيست.
سوال – آيا ناحقي نيست که در زماني در دوران ما اينترنت و فيلم هاي مبتذل وجود دارد در آن دنيا ما را با آدم هاي قديم مقايسه کنند ؟ چرا ما را هفت صد سال پيش خلق نکردند زيرا آن زمان اوضاع فرق داشت و امامان هم بودند اما الان ما يک امام داريم که او هم در غيبت است.
پاسخ – اولاً در هر روزگاري يک سري امتحانات وجود دارد. مگر در مدينه ي اميرالمومنين و فاطمه ي زهرا کم انسان ها رفوزه شدند ؟ مگر در روز عاشورا کم افراد به جهنم رفتند ؟ مگر امام حسين (ع) را نمي ديدند مگر صداي حضرت زينب (س) را نمي شنيدند ؟ البته اين افراد مسلمان هم بودند. بعضي از اين افراد جد امام را ديده بودند و مي دانستند که پسر پيامبر است. اين طور نيست که ما فکر کنيم آنها در شرايط ديگري بودند. گاهي اوقات انسان در کنار افراد خوب مي بازد. مثلاً يک معلمي در کلاس گفته که بچه ها من شنبه ها امتحان مي گيرم هميشه آماده باشيد. ده نمره از امتحان آخر سال مربوط به همين امتحان روزهاي شنبه است. سه شنبه گذشت و امتحان نگرفت. شنبه ي چهارم گفت بچه ها کتاب ها زير ميز مي خواهم امتحان بگيرم. همه ي بچه ها گفتند که اي آقا شما چه زماني گفتيد ما فراموش کرديم. معلم مي گويد من که گفتم همه ي شنبه ها مي پرسم، حالا سه شنبه نپرسيدم دليل نيست که ديگر امتحان نگيرم. يک دانش آموز خوب دست خود را بلند مي کند و مي گويد آقا حق با شما است ما بايد هر شنبه آماده باشيم، شما بپرسيد ما آماده هستيم. همانجا سر کلاس بچه هاي ديگر حتماً به او اعتراض خواهند کرد و او را تنبيه خواهند کرد. آيا اين دانش آموز وظيفه شناس بوده يا نه. چرا شما در کنار يک فرد وظيفه شناس باخته ايد ؟ در يک خانواده اي که سه عروس وجود دارد يک نفر از آنها که خيلي مهربان و خوب است بقيه به او حسادت مي کنند. مي گويند ببينيد چگونه خود را در دل مادر شوهر جا مي کند. البته او وظيفه ي خود را انجام مي دهد شما وظيفه نشناس هستيد. ما خيال نکنيم که اي کاش ما هم در زمان حضرت علي (ع) بوديم. يعني آن روز امتحان چيز ديگري بوده و امروز چيز ديگري است. آيا در روزگار جنگ امتحان ساده بوده است ؟ در آن زمان بايد افراد به جنگ مي رفتند و تير مي خوردند. اتفاقاً آنجا که شرايط سخت تر است اجر نيز بيشتر مي شود. من و شما اگر دروغ نگوييم خيلي ثواب ندارد به اين خاطر که شرايط ما فرق دارد. شما هر روز سر ساعت به سر کار خود مي آييد يک روز هم اگر دير کنيد مي گوييد در ترافيک مانده ايم، حداکثر دروغ شما اين است. اما اگر کسي دلال و بنگاه دار است و يک دروغ مي تواند ميلياردي پول جابجا کند. ثواب دروغ نگفتن او خيلي بالا است. يک آقايي در شهر قم زندگي مي کند و مي گويد من تا به حال به نامحرم نگاه نکرده ام. مي گوييم شما هنر نکرده ايد. اگر در شهر رم بوديد و به نامحرم نگاه نکرديد مهم است. ثواب پاک بودن در قم با ثواب پاک بودن در رم خيلي فرق دارد. در آيه ي چهل و هفت سوره ي انبياء خدا مي فرمايد: ما يک ترازوهايي داريم که نمي گذاريم به هيچ کس هيچ ظلمي شود. هر کس سر سوزني بيشتر از ديگران رنجي کشيده حساب مي کنيم.A  دختر بيچاره اي که يک مقدار صورت او با خواهر هاي خود فرق مي کند، خواستگاران خوبي ندارد و در اين مورد رنجي کشيده است. خدا مي گويد من همه را براي تو حساب کرده ام و امروز براي تو جبران مي کنم.
سوال – خانمي سي ساله و پزشک هستم. مدتي است که چادر سر مي کنم. اين کار را خودم و با آگاهي انتخاب کرده ام. اما گاهي اوقات سرزنش هاي ديگران مبني بر اينکه تو تحصيل کرده و روشن فکر هستي حجاب که فقط چادر نيست مرا دل سرد مي کند. با وجود اينکه سعي مي کنم در درون خود با اين موانع مقابله کنم ولي گاهي تصميم مي گيرم که ديگر چادر سر نکنم. مي خواهم با حرف هاي شما با اطمينان بيشتري به کار خود ادامه دهم.
پاسخ - اولاً حتماً دليلي داشته که ايشان با توجه به اينکه پزشک بوده و فردي امروزي هستند چادر را انتخاب کرده اند. احتمالاً ايشان در جايي که همه جور آدم است و از پوشش ديگري هم استفاده مي کنند زندگي مي کنند. اي کاش ايشان مي نوشتند که دليل انتخاب چادر چيست. همين اتفاق حدود چهارسال پيش براي يکي از دانش جويان من افتاد. ايشان به من مراجعه کرد و گفت من تصميم گرفته ام که از اين به بعد از چادر استفاده کنم. به او گفتم مگر عقل خود را از دست داده اي ؟ چرا اين کار را مي کني، مانتو به اين زيبايي، کوتاهي، راحتي است. اگر چادر سر کني تو را مسخره مي کنند، دست مي اندازند خيلي سخت است اين کار را نکن. مي خواستم بدانم چقدر او مصمم است و با شناخت جلو آمده است. گفت:استاد مسخره مي کنيد ؟ گفتم نه، من مي گويم با چادر اذيت مي شوي، اينطور راحت تر و زيبا تر است. گفت نه من تصميم خود را گرفته ام. به او گفتم که خود را آماده کن. يک ترم بعد آمد و گفت من خود را آماده کرده بودم اما نمي دانستم اينقدر سخت است. حتي خواستگاري داشتم که وقتي چادر سر کردم ديگر نيامد. گفت : تو هر روز يک مدل هستي. گفتم : نه اين را ديگر عوض نمي کنم و آخرين مدل است. به قول حافظ: دامن دوست به صد خون دل آمد به دست. عجيب است که هنرپيشه هاي اروپايي در حال با حجاب شدن هستند. رقاصه هاي مصري اخيراً با حجاب شده اند. دختران و زنان ما مي خواهند آن را کنار بگذارند و مي خواهند تجربيات قديمي ها را دوباره امتحان کنند. اين خانم مطمئن باشد که يک مدتي سخت است و تحمل مي خواهد. به قول تشبيه آقاي رنجبر که مي گفت وقتي که يک پارچه مي خواهد لباس فاخر و شنل شاهانه اي شود يک مدت بايد زخم قيچي و سوراخ سوراخ شدن توسط سوزن را تحمل کند. آنوقت زيبا و برازنده مي شود و به قامت انسان زيبايي مي دهد. هر خانم ته دل خود مي فهمد که با چه پوششي آرام تر و راحت تر است. منتها خود را به گونه اي به بي خيالي مي زنيم و مي گوييم اينطور نيست.