اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-03-23-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-رساله ي حقوق امام سجاد (ع)

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-رساله ي حقوق امام سجاد (ع)

90-03-23
مي خواستم تو را خورشيد بنامم از روشنايي منتشرت، ديدم که خورشيد سکه ي صدقه اي است که تو هر صبح از جيب شرقي ات درمي آوري دور سر عالم مي چرخاني و در صندوق مغرب مي اندازي و بدين سان استواري جهان را تضمين مي کني، مي خواستم نام تو را ابر بگذارم از شدت کرامتت، مي خواستم تو را نسيم لقب دهم از لطافت و مهرباني ات، ديدم که نسيم فقط بازدم توست که در فضاي قدسي فرشتگان تنفس مي کند، به اينجا رسيدم که زيباترين و زيبنده ترين نام همان است که خدا براي تو برگزيده است اي کريم ترين بخشنده ي روي زمين، اي جواد.
سوال – حق حج در کتاب رساله ي حقوق امام سجاد (ع) را توضيح بدهيد.
پاسخ – مي فرمايد: حج يک ميهماني و ضيافت است. تو بواسطه ي حج از گناهانت به سمت خدا فرار مي کني، بوسطه ي اين حج توبه ات پذيرفته مي شود، بواسطه ي حج عملي که خدا بر تو واجب کرده ادا مي شود.
به حق حج مي رسيم. الان خيلي از مردم ما حتي نوجوانان و کودکان به حج مشرف شده اند. حتي عده ي از زوج هاي جوان هم به مکه مشرف مي شوند. حضرت مي فرمايد: در اين حج يک ميهماني ويژه است. در مسجدالنبي يک ستون بنام وفود است. وفاده از وفود است. حضرت ميهمان هاي خاص را آنجا به حضور مي پذيرفت. حالا ميزبان پيامبر است و ميهمان ما هستيم و به آن وفاده مي گويند يعني يک بزرگي ما را به حضور پذيرفته است. ما بايد توجه کنيم که پيش چه شخصيتي داريم مي رويم. بقول حافظ: بر آستان تو چو باد را نباشد باز کي مجال اتفاق سلام ما افتد. اگر نسيمي بخواهد در حرم پيامبر بوزد بايداجازه بگيرد. حالا به ما هم اجازه داده اند که به آنها سلامي بکنيم و جواب سلام هم به ما مي دهند. مي فرمايد: تويک جوري داري از گناهانت فرار مي کني. انسان معمولا از يک موجود خطرناک فرار مي کند مثل مار و عقرب و به يک جاي امن مي رود. پس معلوم مي شود که گناهان ما چنين تجسم و باطني دارد. الان ما هر کاري دلمان بخواهد مي کنيم دروغ مي گوييم، غيب هم مي کنيم، تهمت مي زنيم، بد لباس مي پوشيم و بد نگاه مي کنيم. روزي تجسم گناه ما همين است. آقايي مي گفت که چرا خدا حيوانات وحشي را آفريده است ؟ بزرگي مي گفت که خدا اينها را نيافريده اينها تجسم اعمال ماست. بعضي مواقع مي گويند که زبانش مثل مار نيش دارد يا فلاني مثل گرگ درنده است يا مثلا روباه حيله گر است يا مثل گاو نمي فهمد اين تشبيهات درست است. يکي هر چه مُد باشد و هر طرف که باد بيايد مي رود. مي فرمايد که از گناهان فرار کن و اين حج يک مفري براي شماست. در قرآن هم داريم که از گناهان زشت خود فرار کنيد. معلوم مي شود که خانه ي خدا يک محل امن است که شيطان در آنجا نفوذ ندارد. اينجا مي تواند يک محل آرامش و مأمني براي ما باشد که بتوانيم به آغوش خدا برويم. کساني که به حج مي روند يک پاکي و نورانيتي دارند و انسان حس مي کند که اينها بد جوري دلشان شکسته است و بريده اند ولي وقتي دوباره از مکه باز مي گرديم بد مي شويم. روايت داريم که حاجي وقتي از حج برمي گردد زود به ديدنش برويد تا دوباره کدورت به دلش ننشسته است. آنجا فضاي معنوي عجيبي است. همه ي فاصله ي زمين با خدا يکي است يعني همان اندازه اي که خدا در مکه هست، در ايران هم هست، همان اندازه که در ايران هست، در امريکا هم هست. در يک لقمه نان همان عظمت خداست که در کهکشان هاست. اگر کسي در يک لقمه نان خدا را کوچک ديد و در کهکشان خدا را بزرگ ديد، خداشناسي اين فرد ايراد دارد. در مکه انسان فکر مي کنند که حرارتش بيشتر است گرماي خورشيد انسان را بيشتر داغ مي کند. بالاخره آنجا نفس انسانهاي پاک بيشتر حضور دارد. وقتي شما آلبوم خودتان را ورق مي زنيد عکس هاي مکه خاطرات خوبان را بيشتر به جلوه مي آورد و زنده مي کند. شما وقتي آلبوم خاطرات را مي بينيد بيشتر ياد پدرتان مي افتيد تا وقتي که داريد رانندگي مي کنيد. انسان حس مي کند که آنجا مأمني براي عبور خودش در اين دنيا است. همه ي ما گناهان ريز و درشت انجام داده ايم و بقول سعدي همه ما تر دامن هستيم. يکي از جاهايي که خدا قول داده ميهمان هايش را بپذيرد و توبه ي آنها را با آغوش پذيرش از آنها استقبال بکند زيارت خانه ي خودش است. اين يک فريضه ي واجب است. در روايت داريم که اگر کسي پولدار باشد و به حج نرود در صف کافران محشور مي شود. با اينکه نماز هم مي خواند و خدا را هم قبول دارد ولي حج نمي رود و مي گويد که من حال ندارم يا اينکه پولمان را در جيب فلاني بريزيم و... بايد اين واجب را رفت. عده اي بوده اند که حج رفته اند و متحول شده اند. واقعا توبه کرده اند و زندگي شان زير و رو شده است. البته خيلي ها هم بر مي گردند و اثري روي آنها ندارد البته اثرش مقداري مي ماند. انسانهاي کمتري هستند که حج يک اثر صد درصد جدي روي آنها گذاشته باشد. ولي هر کس که برگشته، رنگي از اعمال حج در او باقي مانده است.
سوال – بعضي ها مي گويند که خوب است ما هزينه ي حج رفتن خودمان را هزينه ي فقراي خودمان بکنيم. چرا بايد به سفر زيارتي برويم ؟
پاسخ – بين حج و عمره تفاوتي وجود دارد. حج که به آن حج تمتع مي گويند واجب است. عمره را که به اشتباه به آن حج عمره مي گويند در حاليکه ما اين کلمه را نداريم. ما عمره ي مفرده داريم که الان خيلي ها مشرف مي شوند. حج تمتع ربطي به ساير واجبات ندارد. همان طور که صدقه زکات نماز واجب است حج هم واجب است اگر کسي مستطيع بشود. اين سوال مثل اين است که ما بگوييم براي چه ماشين مي خواهيم، پولش را بدهيم به دختري که جهيزيه ندارد. اگر شما الان به ماشين نياز داري و وسيله ي زندگي شماست آنرا مي خري. بعضي ها به ماشين بيشتر احتياج دارند تا خانه زيرا مي گويند که خانه را مي شود با مستاجري سپري کرد ولي بدون ماشين سخت است. اگر اين جوري بود ه خدا و ائمه هم مي گفتند که نمي خواهد به حج برويد. پولها را به فقيران بدهيد. جهان چون خط و چشم و خال و ابروست که هر چيزي به جاي خويش نيکوست. اين پول بايد در جاي خودش هزينه بشود. مهم جوانب و برج آن است نه خرجش. طرف که مي خواهد به حج برود يک هزينه ي حج دارد و سه برابر هم هزينه ي وليمه، سوغات و تشريفات دارد. در بحث عمره، اعتقاد من اين است جز مسئولان مثل روحانيون کاروان و مديران و خدمه که هر سال مي روند، افراد ديگر يک بار، پنج سال بعد بار دوم و سوم کافي است. بعضي ها مي گويند که چرا طرف عمره نرود و ديگري دو برابر خرج بکند و آنتاليا برود ؟ خيلي از افراد براي فسق و فجور به آنتاليا مي روند و به حرف ما گوش نمي دهند ولي شما که خوت را حزب اللهي مي داني مي گويم که ما از پيامبر روايت داريم که کسي که از سر راه مسلمانان سنگي را بردارد يا چيزي که مورد آزار مسلمانان است را بردارد خدا ثواب خواندن چهارصد آيه قرآن که هر حرف آن صد حسنه دارد به او مي دهد. ما اين روايت را کمتر مي بينيم. مشکل گشايي از کار مردم را نمي بينيم. آقايي به من مي گفت که من مشکل مالي زيادي دارم. اگر خودت هم نداري کسي را پيدا کن که به من کمک بکند. حالا آقايي براي بار دهم خانواده اش را بردارد و چند ميليون خرج کند و به مکه برود. اگر بحث ثواب است الان کمک مالي کردن به يک نداني که از زندان خلاص بشود بيشتر است. يا خانواده اي که چندين سال است که به زيارت نرفته است، شما مي توانيد پول خودتان را به او بدهيد تا او هم يکبار به زيارت برود. خانواده اي به من مراجعه کرده بودند که مي گفتند ما سي سال است که به مشهد نرفته ايم.
سوال – بعضي ها مي گويند که رفتن ما به حج و عمره کمک کردن به وهابي هاي سعودي است. نظر شما جيست ؟
پاسخ – سالي که عربستان زائران ما را کشت، امام خميني حفظ حرمت و عظمت تشيع حج را ممنوع کرد. اين يک فتواي حکومتي و سياسي عبادي بود که رفتن به حج را ممنوع کرد. اين احکام را يک فقيه جامع الشرايط مي تواند صادر بکند. در مورد کمک به آنها مي شو که ما به حج و عمره برويم و به اندازه ي هزينه ي آن خرج بکنيم و ديگر به بازارهاي آنها نرويم. سال گذشت يکي از فروشندگان کنار هتل مي گفت که بازار خيلي خوب است و مي گفت که يک پير زن آمده بود و به انداره يک وانت از ما خريد کرده بود. اين اجناس اکثرا چيني است و مي توان آنرا در کشور خودمان تهيه بکنيم تا بازاري هاي ما هم سود ببرند. اينکه اينها را از مکه بخرند، مي گويند تبرک است. خير چه تبرکي است ؟ شما همين جا بخريد و بگوييد که بنام مکه خريده ايم. خانمي در مکه مي گفت که هتل ما درجه ي دو است. غذاهايش هم خيلي خوب نيست. گفتم ما که نيامده ايم اينجا چاق بشويم. يکي از عوامل قبول توبه اين است که انسان گوشت هايش آب بشود و لاغر بشود. سه کار از بهترين اعمال حج است. يکي اينکه کم بخوري، کم بگويي و کم بخوابي. اگر اين سه تا را انجام بدهيم، حج شما قبول مي شود. ما براي تفريح به آنجا نرفته ايم. خدا خانه ي خودش را در بدترين نقشه ي آب و هوايي گذاشته است. اگر اين کار را بکنيم هم مي توانيم به حج و عمره برويم و هم از اين ريخت و پاش ها جلوگيري کنيم.
سوال – سوره ابراهيم آيات 34 تا 42را توضيح بدهيد.
پاسخ – اين داستان حضرت ابراهيم و ساخت خانه ي خداست. ابراهيم خواسته هايي در کنار خانه ي خدا داشته است. مي فرمايد: ابراهيم وقتي اسماعيل و همسرش را در کنار اين خانه گذاشت، گفت که من زن و بچه ام را به دستور تو در اين سرزمين گذاشتم که حتي يک گياه هم در آن نمي رويد. خدايا دل مردم را به سمت آنها متمايل کن. ما بايد بدانيم که بخش عمده ي دلها دست خداست. خيلي ها پول خرج مي کنند که فلاني هواي آنها را در انتخابات داشته باشد. او پول را مي گيرد و از فرد ديگري حمايت مي کند. بايد پول را درست خرج کرد. نه اينکه پول از بيت المال بگيريم و خرج محبويت خودمان بکنيم. آنجا که فکر مي کنيم همه ي کارهايي که من مي کنم تا محبوب بشوم دست من است، اين اشتباه است. ابراهيم مي گويد: حالا که من به دستور تو گوش کردم، تو هم دل مردم را به طرف زن و همسر من متمايل کن. خدا هم اين کار را کرد. زن و شوهر بايد وظيفه شان را انجام بدهند. زن وظيفه اش را انجام نمي دهد و مي گويد که شوهرم من را دوست ندارد ؟ گاهي زن و مرد از هم تقاضاهايي دارند که آنرا انجام مي دهند ولي بعدا يادشان مي رود. خوب است که اينها را يادداشت بکنند و هر چند وقت نگاهي به آنها بکنند تا يادشان نرود.
سوال – فردي به حج رفته بود و مي گفت که من معناي سعي صفا و مروه را نمي فهميدم و آنرا انجام ندادم. حج ايشان چه حکمي دارد ؟ اگر ما فلسفه ي حکمي را ندانيم بايد دنبال آن باشيم و علت را بفهميم يا آنرا انجام ندهيم ؟
پاسخ – در مورد حکم حج و عمره ايشان را آقاي فلاح زاده بايد پاسخ بدهند. مگر ايشان فلسفه ي طواف را فهميده اند که انجام داده اند. مگر ما فلسفه ي اينکه وقتي سرمان درد مي گيرد به جاي ديگر بدن مان آمپول مي زنند مي فهميم ؟ بگوييم آمپول را در سر من فرو کن، چرا در جاي ديگر فرومي کني ؟ مگر ما فلسفه ي اين را فهميده ايم. مگر ما فلسفه ي دامن تنگ خانم هار فهميده ايم ؟ مي گويند که اين قشنگ تر است. خدا هم مي گويد که تو بدو، اين براي من قشنگ تر است. اولين چيزي که ما بايد بفهميم فلسفه ي عبادت و بندگي کردن است. اصل فهميدن فلسفه ي عبوديت است. خدايا من بنده ي تو هستم و هر چه تو بگويي ما مي گوييم: چشم. زيرا مي دانم که اين دستور براي من خوب است. مي گويند که چرا دروغ بد است ؟ اگر من دستم را در اين آب بکنم و بعد بخورم، همه مي گويند که او چقدر بي ادب است. دست کثيف کردن در چيزي بد است. دروغ هم همين است. تهمت و غيبت و نگاه آلوده هم بد است. اين براي خود تو و روح تو بد است. طرف موسيقي گوش مي دهد و مي گويد که روح من نياز به غذا دارد و اين غذاي روح من است. همين که طرف مي فهمد که روحي دارد و اين روح به غذا احتياج دارد خيلي خوب است. اگر انسان اين سه کلمه را بفهمد خيلي خوب است. انسان بايد مواظب باشد که به روح خودش غذاي تقلبي ندهد. مثلا اگر خواستگار خوبي براي يک دختر خانم خوبي آمد. پدر اين دختر خانم هم انسان بسيار مهربان، و افکارش به روزاست و خوشبختي دخترش را بيشتر از خود مي خواهد. دختر هم خواستگار را خيلي پسنديده است. پدر تحقيق مي کند و به دختر مي گويد که مصلحت شما نيست که با اين پسر ازدواج بکني. دختر علت را مي پرسد و پدر مي گويد که او از نظر سن به شما مي خورد، سيگاري هم نيست، پدر و مادر خوبي هم دارد، تابحال هم ازدواج نکرده است و دکترا هم دارد ولي به شما نمي خورد و من علت را بعداَ به شما مي گويم. علي القاعده بايد نظر اين پدر را پذيرفت زيرا پدر زورگويي نيست. حداکثر درخواست اين دختر اين است که پدر دليلش را به او بگويد. خيلي از کساني که امروز طلاق گرفته اند روزي اين حرفها را نپذيرفته اند. الان سرشان به سنگ خورده و فهميده اند که پدرشان درست مي گفته است. ما وقتي جوابي پيچيده مي شود از متخصص آن دليل را قبول مي کنيم. مهندس مي گويد که اينجا را اين قدر بالا برويد و ديوار بچينيد و ما مي گوييم: چشم. دکترمي گويد که فلان دارو را بخور و ما مي خوريم. اين را مي فهميم که در حج ميهمان خدا هستيم. اگر به ميهماني رفتيم و صاحبخانه گفت که شما اينجا بنشين بايد قبول بکنيم و علت را نبايد بپرسيم. روايت داريم که اگر ميهمان بخواهد روزه بگيرد بايد از صاحبخانه اجازه بگيرد.
سوال – عده اي در آستانه ي سفر حج و عمره از ديگران حلاليت مي طلبند. در باره ي موضوعيت حلاليت توضيحاتي بدهيد.
پاسخ – داستان اين نيست که من هر وقت بخواهم به مکه بروم حلاليت بطلبم. من هر لحظه بايد حلاليت بطلبم. چرا نمازها به ما نمي چسبد و از خواندن آن لذت نمي بريم ؟ بندرت از نماز لذت مي بريم. زيرا قبل از آن حلاليت نطلبيديم. ماوقتي کسي از مکه بر مي گردد، مي گوييم که قبول باشد. هيچ وقت نمي گوييم که آقا زن داري و خانم شوهرداري تان قبول باشد. در يک برنامه ي تلويزيوني يک خانم جوان با سه تا آقا پسر درباره ي غيرت صحبت مي کردند. خنده دار است. اصل اين مشکل دارد زيرا شما بايد بجاي آن خانم جوان يک آقا مي گذاشتيد که با اين سه پسر جوان در مورد غيرت صحبت بکند. اگر کسي به مکه رفت و دلي را شکسته بود و بدست نياورده بود خدا مي گويد که تو دل من را شکسته اي و الان به دور من مي گردي. مثل پدري که مي گويد بچه برو نان بگيرد و بچه حرف گوش نمي کند ولي قربان صدقه ي بابا مي رود. بابا اخم مي کند. داستان ما هم همين است. بنده ي خدا آئينه ي خداست. شما اين آئينه را شکسته اي. بعضي ها مي گويند که کلمه ي سوغات موضوعيت دارد که بدانيم در آنجا به ياد ما بوده ايد. ما اگر با دعا به ياد آنها باشيم بهتر است که سوغاتي بخريم و به ياد آنها باشيم. روايت داريم که بدترين جاي زمين بازار است. مگر اينکه يک بازاري باشد که حبيب الله باشد.