اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-03-09-حجت الاسلام و المسلمين نقويان-رساله ي حقوق امام سجاد (ع)

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام و المسلمين نقويان

-رساله ي حقوق امام سجاد (ع)

90-03-09

سوال – در مورد حق نماز از رساله ي حقوق امام سجاد (ع) توضيحاتي بدهيد.
پاسخ – حق نماز بر تو اين است که بداني با آن به ميهماني خدا مي روي و در پيشگاه و منظر خدا مي ايستي. حالا که اين را مي داني، شايسته است که با حالت شخص خوار، دلداده، پارسا، ترسان، اميدوار، بيچاره و زاري کننده در حال نماز بايستي. با آرام گرفتن با وقار بودن و سر به زير بودن و با همه ي وجود کسي را که در برابرش ايستاده اي بزرگ بداري و از دل و جان با او راز و نياز بکني. از او مي خواهي که تو را از قيد و بند گناهاني که تو ر ا فرا گرفته اند و گناهاني که تو را به پرتگاه هلاکت مي اندازد نجات دهد. بعد از حقوق اعضاء، امام سجاد (ع) در اولين بخش به حقوق اعمال مي پردازند و مقدم بر همه حق نماز را مطرح مي کنند. اين خودش نشان مي دهد که نماز چقدر مهم است و ما بايد به آن توجه کنيم. اولين جمله امام اين است که حق نماز اين است که تو بداني يعني ما بايد يک چيزهايي را بدانيم.

فرق انسانهاي بزرگ با کوچک اين است که آنها چيزهايي را مي دانند که انسانهاي کوچک نمي دانند. وقتي ما خدمت امام رضا (ع) مي روييم مي گوييم که تو مي داني که من چه مي خواهم. حافظ مي گويد: ارباب حاجتيم و زبان سوال نيست در حضرت کريم تمنا چه حاجت است. تو هم مي داني و هم کريم هستي و هم خبر داري که ما چه گرفتاري داريم. ما بايد در دنيا يک چيزهايي را بدانيم. مثلا اگر فردي مي خواهد با فردي ازدواج کند و از همه نظر او را پسنديده است و فقط کافي است که بداند آقا ايدز دارد. ديگر با او ازدواج نمي کند حتي اگر او زيباترين و پولدارترين مرد عالم باشد. يا مثلا بداند که اين طرف بداخلاق است. البته اگر بداند که بداخلاقي چيست حاضر نيست که با طرف زندگي بکند. الان بسياري از زندگي ها بخاطر اخلاق دارد از هم پاشيده مي شود. دين آمده که يک چيزي را به ما خبر بدهد. پيامبر نبي است و نبي از نبأ يعني خبر آمده است. پيامبر خبرگزار نبوت است. الان وقتي مردم به هم مي رسند مي گويند که چه خبر ؟ پس حضرت اول مي گويد که تو بايد بداني که در اين نماز ميهمان خدا هستي. بعضي ها در ميهماني رفتن عجله مي کنند و اگر ميهماني باکلاسي باشد زودتر مي آيند که مکان هاي خوبي نصيب شان بشود. آقايي مي گفت که من نمازم را آخر مي خوانم زيرا مثل گوني است و آخر وقت نماز روي گوني است. طرف گفت که وقتي گوني را بيرون مي ريزند نماز تو دوبار به آخر مي رود. پس تو ميهمان خدا هستي و هر ميهماني آدابي دارد. اولين ادب ميهمان اين است که ما به تناسب عظمت ميهماني براي خودمان تشريفات قائل مي شويم. لباسي که در يک ميهماني رسمي مي پوشيم با لباسي که در يک ميهماني معمولي مي پوشيم فرق مي کند. اگر من بدانم که اي صاحب خانه از چه کاري خوشش مي آيد سعي مي کنم که همان کار را بکنم. در مفاتيح زيارت هايي است که هر روز منسوب به يکي از امامان است. در آنجا داريم که من ميهمان شما هستم و از شما مي خواهم که از من پذيرايي کنيد. اگر کسي با لباس پاره و کهنه به ميهماني بيايد همان دم در يک غذا به او مي دهند که برود ولي اگر کسي با يک ماشين شيک به ميهماني بيايد اصلا از او نمي پرسند که شما دعوت داريد يا خير و او را سريع راه مي دهند. کلاس طرف ممکن است که او را به بالاي مجلس ببرد و بعد بفهمند که انسان حقه بازي بوده است يا اصلا دعوت نبوده و يا اشتباه آمده است. يک دفعه ما به عروسي رفتيم که دو تالار کنار هم بود واشتباهي به سالن ديگري رفته بوديم و آنها ما را خيلي تحويل گرفتند و بعد فهميديم که اشتباه رفته ايم. پس نماز واقعا ميهماني خداست. خدا روزي پنج بار ضيافتي به افتخار شما ترتيب داده است.

همين شمايي که فکر مي کني کسي نيستي و ارزشي نداري. براي همه کارت دعوتها با امضاء فرستاده شده است. يعني همان کارت دعوتي که براي پيامبرش فرستاده، براي شما هم فرستاده است. ان الله و ملائکته يصلون علي النبي يا ايهاالذين امنوا صلوا عليه و سلموا تسليما. همين آيات را هم خدا در مورد مومنين فرمود. در سوره احزاب آيه 43 مي فرمايد: خدا و فرشته ها به شما سلام مي فرستند تا شما را از تاريکيها به سمت نور بفرستند. يک جايي به پيامبر فرموده که تو اخلاق عظيمي داري و در جاي ديگر به مومنين مي فرمايد که شما هم اخلاق عظيمي داريد. پس اين يک ضيافت شاهانه به افتخار ما گداها است. اذان اعلان اين است که الان در بازشده و ميهماني شروع شده، تشريف بياوريد، صلا در داده خوان انداخته. انسانهايي بهانه مي آورند که الان نمي توانم بيايم زيرا دستم کثيف است يا حال ندارم. شما بايد قبلا دستت را مي شستي و آماده بودي. پيامبر چند دقيقه قبل از اذدان سر سجاده مي نشست و منتظر بود که اين در باز بشود. يک آقايي زنگ در محبوب را زد و تا گفت من هستم، محبوب گفت که الان مي آيم در را باز مي کنم. آقا گفت که اول بيا پشت پنجره من يک نگاهي به تو بيندازم چون ديگر طاقت ندارم. اول از روزنه ي پنجره در آر سري، آنقدر صبر ندارم که تو درباز کني. پيامبر يک حال بي صبرانه اي نسبت به نماز داشت که جلوتر در سجاده مي نشست. گاهي بعضي افراد براي يک شير يک ساعت جا مي گيرند تا يک شير بگيرد. خدا هم مي گويد که تو هم کمي جلوتر درخانه ي ما جا بگير. اين بحث يک لذت معنوي است. همين که شاهي يک ضيافتي براي ما گداها برپا کرده است. هر دمش با من دل سوخته لطفي دگر است، اين گدا بين که شايسته ي اِنعام افتاد. مشکل ما اين است که اين را نمي فهميم که نماز يک ضيافت است. البته چيزهاي ديگر هم در آن است.

مولانا مي گويد که چرا تو دنبال پشم شتر مي گردي، خود شتر را بگير به دنبال آن پشم را هم به تو مي دهند. آخرت قطار اشتر دان عمو در تبع دنياش همچو پشک و مو. دنيا به آخرت چسبيده است ولي آخرت به دنيا چسبيده نيست. اگر دنيا را گرفتي آخرت رها مي شود. اما اگر آخرت را گرفتي دنيا هم روي آن است. کسي خطاليي کرده بود و امام حسين (ع)را گرفته و مي بوسيد. پيش پيامبر او را ناز و نوازش کرد و پيامبر فهميد که او اشتباهي کرده چون هر کس امام حسين (ع) را پيش پيامبر مي آورد، در آنجا لطف پيامبر بيشتر مي شد. اگر نماز را بخاطر نماز بخوانيم تبعات دنيوي و اخروي هم همراه آن است. بعضي ها فکر مي کنند که اگر نماز خواندند بايد کارهايشان درست بشود مثلا خواستگاري رفتند دختر بايد جواب مثبت بدهد زيرا داماد نماز خوانده است و اگر جواب مثبت نگيرد ديگر نمي خواند. پس نماز ميهماني با کلاسي است که تو را پيش شاه مي برند و تو او را مي بيني. ديگر چه چيزي بالاتر از اين مي خواهي ؟ امروزه مردم براي اين که يک فرد بزرگي را ببينند سر و دست مي شکنند يا براي اينکه با او عکس بگيرند. مي فرمايد: تو بدان که سر نماز در مقابل خدا و يک بزرگي ايستاده اي. اولا چه اتفاق بزرگي افتاده که به ما اجازه دادند که خدمت يک بزرگي برويم. در فرهنگسرايي، خانمي در مورد نماز شعر نو مي خواندند. تو را بلند صدا کردم و بزرگ شدم وقتي من سر نماز مي گويم: الله اکبر اولين اتفاق اين است که من خودم احساس بزرگي مي کنم که دارم با بزرگان صحبت مي کنم. وقتي بچه اي براي اولين بار به بانک مي رود که پول از حساب خودش بردارد و صندوق دار به او مي گويد که امضاء کن و او امضاء مي کند. در اينجا بچه احساس بزرگي مي کند که پول خودش را گرفته است. مي فرمايد: پس اين را فهميدي شايسته اين است. مولوي مي گويد: مرغ من در حسرت فهم درست. مولوي مي گفت که نافهمي مردم من را کشته است. حالا که ما فهميديم آداب و آثارش اين است.

طلبه اي به استادش گفت که من زن مي خواهم. استاد گفت باشد بعدا. طلبه اصرار کرد که بايد به همي زودي باشد و اِلا من در گناه مي افتم و استاد گفت که بايد صبر کني. يک روز وقتي با استاد از فوتبال برمي گشتند و بسيار کثيف خاکي بودند استاد به شاگرد گفت که بيا زود سوار موتور بشو که مي خواهيم به خواستگاري برويم و دير مي شود. گفت: استاد با اين وضع ؟ استاد گفت که تو ديروز گفتي که ممکن است به گناه بيفتي پس عجله کن. شاگرد گفت که من با اين وضع نمي آيم. استاد گفت: پس هر کاري وقت و حال مناسب مي خواهد. حضرت مي فرمايد: شايسته اين است که وقتي تو مي خواهي به اين ضيافت بيايي نمي تواني با هر سر و وضعي بيايي. بايد لباس نمازگزار پاک باشد، دلش چطور ؟ دل بايد پاک باشد و اين حرف خوب يايت که بعضي از خانمها مي زنند ولي چشم و گوشه هم بايد پاک باشد. دل مثل آب سد کرج است. اگر اين آب پاک باشد لوله کشي مي شود و به همه ي خانه ها آب پاک مي رود. حضرت مي گويد که ما هنگام نماز بايد به کجاهاي وجودمان توجه داشته باشيم. هرکس وارد قصر خسرو پرويز مي شد بايد به خاک مي افتاد زيرا آنها براي خودشان يک شکوهي الهي قائل بودند و مي گفتند که نژاد ما يک نژاد خدايي است. وقتي نماينده ي رسول خدا نامه آورد. به او گفتند که به خاک بيفت. او گفت که ما فقط در مقابل خدا به خاک مي افتيم. گفتند: او سايه ي خداست. در مقابل اين پادشاهان که چند وقت بعد حکومت شان پايان مي پذيرفت مثل حسني مبارک در مصر، مردم را مجبور مي کردند که به خاک بيفتند. بعضي ها پشت تلفن هم به مدير بالاتر از خودشان تعظيم مي کنند. عظمت طرف از پشت تلفن هم تجلي مي کند. مي فرمايد: هم ميل داري و هم مي ترسي. مثلا يک وقت انسان پول ندارد و از بي پولي مي ترسد. يک وقت شما پول زياد داري و راغب هستي و هم مي ترسي که نکند دزد آنرا بگيرد و تو را بکشد. کسي که در مقابل خدا مي ايستد و خدا به او اذن مي دهد که در مقابل او بايستد، چنين حالتي دارد يعني هم راغب است و هم خائف. هم ميل دارد و هم مي ترسد که کاري بکند که از چشم اين بزرگ بيفتد. آقايي به من گفت که من با زير پيراهن نماز مي خوانم. اشکالي دارد ؟ گفتم که اگر من به درمنزل شما بيايم شما با زير پيراهن بيرون مي آيي ؟ گفت: نه. گفتم: پس چطور دلت مي آيد که روز قيامت با زير پيراهن پيش خدا بروي. هر دست که دادند همان دست گرفتند.
سوال – سوره ي يوسف آيات 87 تا 95را توضيح بدهيد.
پاسخ – اين آيات ادامه ي داستان يوسف است که براي بار دوم برادران مي آيند و او را مي شناسند. حضرت يوسف با کنايه به آنها مي گويد که مي دانيد با يوسف چه کرديد ؟ آنها مي گويند: تو يوسف هستي و او مي گويد که من يوسف هستم. يکي از کليدي ترين و طلايي ترين کليدهاي موفقيت حضرت يوسف اين است که تقوا و صبر داشت. اين دو چرخ عالم هستند که با هم هستند. بعضي از انسانها نه صبر دارند نه تقوي. به هر ترتيبي شده مي خواهند کارشان را پيش ببرند. طرف مي خواهد نماينده ي مجلس بشود و براي فرقي نمي کند که چکاري انجام بدهد. بعضي ها با دروغ مي خواهند به دختر مورد نظرشان برسند. مثلا ترم اول است ولي مي گويد که ليسانس دارد و مي خواهد او را جلب کند و بعدا مي گويد که من بخاطر تو دروغ گفتم. دختر مي گويد که من بايد اين پسر را به دام خودم بکشانم حتي با گناه. من بايد اين پول را بدست بياورم به هر ترتيبي که باشد. گاهي بعضي از افراد تقوا دارند ولي صبر ندارند. مي گويند که چرا کار ما شش ماهه درست نشد. از زماني که يوسف از چاه به جاه رسيد سي و چند سال طول کشيد. بايد صبوري کنيم. خانم نگويد که ما يک هفته خوش اخلاقي کرديم و اين مرد درست نشود. شما يک ماه اين کار را کردي و د وباره سرجاي اول خودت برگشتي. ما عجول هستيم. بعضي ها صبر دارند ولي تقوا دارند و براي سي سال آينده با شيطنت برنامه ريزي مي کنند. مي گويند که ما سي سال آينده نتيجه مي گيريم. الان استعمار اين جوري است. امريکا از الان برنامه ريزي مي کند و مي گويد که دختر و پسرهاي ايران در پنجاه سال آينده همه عياش هستند ودنبال روابط نامشروع هستند. بعضي ها نه تقوا را دارند و نه صبوري را. حضرت يوسف مي گويد که اين دوچرخه ي عالم دو تا چرخش با هم است و اگر يکي از اين دو چرخ را برداريم از کار مي افتد.
سوال – دختري هفده ساله هستم. پدري دارم که در نوجواني از دين زده شد. فکر مي کنم اين به خاطر ديگراني است که در عين دين داري گناه مي کنند و او از اين انسانها بدش مي آمده است. بدي آنها را از دين مي بيند. وارد شدن در حوزه ي روان شناسي و آشنا شدن با مادرم که خانم مذهبي بود کم کم او را با دين آشتي داد. روز به روز بهتر مي شود ولي بعضي از سوالها و تضادهايي در ذهنش هست که از انجام بعضي از اعمال باز مي دارد. مثلا رعايت تلفظ واجب حروف به شکل عربي در نماز را قبول ندارد. و مي گويد که مگر ممکن است که خداي بزرگ بخاطر اينکه من ض را مثل ز تلفظ کردم بگويد که نمازت قبول نيست. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – همه به پول علاقه دارند. من هم به پول علاقه دارم. حتي خدا و پيامبر هم از پول خوششان مي آيد. در قرآن خدا مي فرمايد که هر کس هر چقدر پول در مي آورد بعد از يکسال، يک پنجم اضافه ي آنرا پيش خدا و پيامبر بياورد يعني خمس آنرا بدهد. پس معلوم است که خدا هم خوشش مي آيد و اِلا نمي گفت که براي ما بياور. اگر من که به پول علاقه دارم ديدم که يک پولداري با پول عوضي شد و بخاطر پول دست به هر جنايتي زد. آيا بخاطر بدي آن انسان پولدار من از پول بدم مي آيد ؟ من از پول بدم نمي آيد از آن طرف بدم مي آيد زير او دارد از پول بد استفاده مي کند. اگر من ارزش خود نماز را بفهمم، به فرض که يک نماز خوان بد عمل کرد، مثل يک پولداري که با پول جنايت کرد، من نبايد از نماز خوان بدم بيايد همان طور که از پول بدم نمي آيد. البته اين دو تا بلا تشبيه هستند. ما از چنين مادري که توانست اين آقا را با دين آشتي بدهد سپاس گزاري مي کنيم. ما امروزه برنامه هايي مي گذاريم که از فلان خانمي که در کنکور رتبه آورده تشکر مي کنيم يا از کشاورز نمونه تجليل مي کنيم. بايد از يکسري خانم هاي خانه داري که توانسته اند در خانه آن نهال مهر را بپرورانند، همسري که بداخلاق و بي دين بوده، حتي معتاد بوده را تبديل به انسانهاي بزرگي بکنند تشکر کنند واز آنها تجليل بشود. اينها بعنوان هنرمند هستند. خانم هنرمند فقط آن خانمي نيست که در تلويزيون براي ما بازي در مي آورد زيرا آنها هنرپيشه هستند، هنرمند نيست. مگر اين که هنرمند بشوند. قبل از انقلاب به آنها هنرپيشه مي گفتند ولي بعد از انقلاب ما همه را ارتقاء داده ايم. مشهدي را حاج آقا و ثقةالاسلام را آيت الله مي گوييم، ترم اول دانشگاه را مهندس و دکتر مي گوييم. چون انسانها را بالا برده ايم و اگر خطايي ببينيم ديگر نمي توانيم آنها را پايين بياوريم. بعضي ها مقام معظم رهبر را امام زمان (عج) مي دانند. اين جوري نيست و هر کسي يک شأني دارد. حد يک رئيس جمهور مشخص است و اگر بيشتر از اين خيال کردي بعد يک حرکت غير اسلامي مي کنيم و آن موقع بايد بر سرمان بزنيم. هرکس را حدش را بشناس و به اندازه ي حدش از او توقع داشته باش. از آن طرف هم اگر بخواهيم کسي را خفيف کنيم او را با خاک يکسان مي کنيم. يکي از عوارض منفي ما بعد از انقلاب افراط ها و تفريط هاست که بايد يک آسيب شناسي بشود. اگر هر کسي را در حد خودش بشناسيم مشکل حل مي شود. شما بايد با پدرتان راه بياييد. در مورد خواند کلمات به عربي مثل اين است که شما به خارج از کشور مي رويد و براي تشکر کلمه اي را بکار ببريد که زشت باشد. شما منظورت تشکر است ولي جوري مي گويي که او چيز ديگري مي فهمد و اين خيلي زشت است. خدا هم مي داند که شما داريد تشکر مي کنيد مثل آن آقاي خارجي از لحن و ظاهر شما مي فهمد که شما داريد تشکر مي کنيد. ولي وقتي اين کلمه را بد مي گويي، او به شما مي خندد. در قصه ي موسي و شبان هم چون آن فرد چوپان است حضرت موسي به او اجازه داد که راحت باشد. ولي اگر من يک شخصيت تحصيل کرده هستم، بايد مثل آن چوپان هر جوري که دلم خواست با خدا صحبت کنم. اگر من براي نماز خدا به اندازه ي يک ضيافت شاهانه ارزش قائل باشم، خودم نماز با تلفظ صحيح را ياد مي گيرم. حالا يک وقت طرف زبانش نمي چرخد اين اشکالي ندارد. الله الصمد با صاد است. اگر کسي آنرا با سين تلفظ کرد معني بي نياز مي شود کودشيميايي. ببينيد که چقدر فرق مي کند. فقها گفته اند همين که بين حروف امتيازي قائل بشويد کافي است. شما لازم نيست که در سطح بالا تجويز و قرائت بخوانيد. مثل تلفظ حروف انگليسي است که بايد درست تلفظ کنيد.
سوال – مجري در هفته ي قبل از نبودن راههاي حلال براي ارضاء طبيعي انسان پرسيدند ولي ما جواب قانع کننده اي از آقاي نقويان نشنيده ايم. جواب ايشان يک جواب کاملا فضايي بود که ازدواج را آسان کنيد. اما متاسفانه اين يک فرهنگ شده و آسان شدن آن را امروز بايد در خواب ديد. تکليف يک جوان که عوامل گمراه کننده درجامعه زياد است چيست ؟ ازدواج موقت هم که براي اين جور موقعيت ها نيست. ( بقول آقاي نقويان ) همه مي دانند که صاحبخانه شدن خيلي خوب است ولي بالاخره مستاجرشدن هم يک شيوه است. پيامبر که فرموده ازدواج سنت من است تعيين نکرده که ازدواج دائم. حالا اگر زمينه ي ازدواج براي جوانان مهيا نيست چرا اين سنت پيامبر را به شيوه هاي ديگري اجرا نمي کنيد ؟
پاسخ – پيامبر نفرموده که دختران هجده ساله ازدواج موقت بکنند. چيزي که ايشان مي گويد، بايد عملي باشد. اگر شما يک خواهر هجده ساله داشته باشي، آيا حاضر هستي که هر دو ماه او را به يک آقا بدهي و بگويي که با هم ازدواج موقت بکنيد. اگر شما پدر بشويي و در آينده کسي درخانه ي شما بيايد و بگويد که من در گناه هستم و شما دخترت را يک ماه به صيغه ي من در بياور، آيا شما اين کار را مي کني ؟ هيچ کس اين کار نمي کند. آقايي به من گفت که من با خانمم مشکل دارم و يک دختري را بدون اجازه ي پدرش به عقد صيغه اي خودم در آورده ام. يک فتوايي در جايي ديده ام. گفتم که تو خودت پدر هستي و براي دختر خودت هم اين حکم را صادر مي کني ؟ امروزه مردم براي چيزهايي سرمايه گذاري مي کنند که در امروز هيچ سودي در آن نيست. طرف يک زمين در بيابان مي خرد و مي گويد که آينده دارد. چرا ما براي انسان سرمايه گذاري نمي کنيم ؟ شما که دختر داري يک پسر خوب پيدا بکن و بگو من به تو دختر مي دهم و روي اين جوان پاک سرمايه گذاري بکن هرچند که الان چيزي ندارد. ما روي اجناس سرمايه گذاري مي کنيم ولي روي انسان سرمايه گذاري نمي کنيم. بايداين فرهنگ جابيفتد. در اين داستان صدا و سيما، خطباي نماز جمعه، رئيس جمهور، حوزه ي علميه، وزارت ارشاد و...بايد سرمايه گذاري کنند تا اين کار جا بيفتد مثل بستن کمربند ماشين که الان همه آنرا مي بندند. پس کار را راه بيندازيم تا جا بيندازيم.