اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-03-02-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-پرسش وپاسخ

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-پرسش وپاسخ

90-03-02
تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست، فقط نه من به هواي تو اشک مي ريزم که هرچه رود در اين سرزمين مسافر توست، همان بس است که با سجده دانه برچيند کسي که چشم تو را ديده است و کافر توست، به وصف هيچ کسي جز تو دم نخواهم زد خوشا کسي که اگر شاعر است شاعر توست، که گفته است که من شمع محفل غزلم به آب و آتش اگر مي زنم بخاطر توست.
سوال – من دختري بيست ساله هستم. همه ي ما مي دانيم که انسان براي هر کاري نياز به سرمايه دارد مخصوصا اگر اين کار رسيدن به خداوند باشد. پدر و مادرهايي که براي بوجود آوردن تربيت کردن و زندگي کردن با بچه ها يشان از نکاتي الهي استفاده مي کنند در اصل يک سرمايه ي پاک در اختيار فرزندان شان مي گذارند تا بنده ي خدا بشوند. پس سهم من و امثال من از اين سرمايه چيست ؟ ما کساني هستيم که مادرهاي مان قبل از شير دادن وضوء نگرفته اند و پدرمان درآمدهايي را به خانه مي آوردند که خدا راضي نبود. سرمايه ي ما ظواهر دنياست، با دنيا که نمي شود به خدا رسيد. شما خودتان مي گوييد که فلان انسان کامل از فلان پدر و مادري بدنيا آمده است. من نمي توانم به خدا نزديک بشوم و بندگي من نهايتا يک روز است. دل من از نورانيت پر نشده است ولي خيلي دوست دارم که به سمت خدا بروم. من بيشتر ماه رمضان تا سحر بيدار بوده ام ولي خيلي به خدا نزديک نشده ام ولي با اين حال هنوز اميدم به خداست. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – اميدوارم که ما لايق اين همه لطف بينندگان و برنامه اي که ديشب شما پخش کرديد که تجليلي از کارشناسان و دست اندرکاران برنامه ي سمت خدا بود باشيم. که البته آن هم به پاس محبت هاي مردم بود. ان شاء الله ما شايسته ي آن باشيم.
ما از هر کس که چنين فکر نوراني دارد تشکر مي کنيم و به حال آنها هم غبطه مي خوريم که چه انسانهاي نازنيني پيدا مي شود. بايد بدانيد که همه ي زمينه ها براي نزديک شدن به خدا پدر و مادر نيستند. گره ي اصلي کار دست خودماست. آنها فقط مقداري جاده را صاف مي کنند. اگر جاده صاف هم باشد، باز من هستم که بايد اين جاده را با پاي خودم بروم. بعضي ها در سنگلاخ مي روند. مثل کوهنوردها که از قله ها بالا مي روند ولي بعضي ها در اتوبان هم حرکت نمي کنند و حتي حال ندارند که در سرازيري هم قِل بخورند. مگر مادر پيامبر با وضو به پيامبر شير داد ؟ در آن زمان اصلا وضوئي نبود. تازه حضرت را به دايه اي که بياباني بود دادند تا به او شير بدهد. و زن ساده اي بود. حضرت اصلا پدرش را هم نديد و بيست سال بعد هم از نعمت مادر محروم شد. يک کودکي که محبت پدر را احساس نکرده واز محبت مادر هم دوربوده و بدست يک زن بيابان و چوپان بزرگ شده است مي شود پيامبر اسلام. اين براي من و شما درس است. پس ما مي توانيم در فضايي بدتر از اين باشيم و حرکت کنيم. شرايطي که پدر و مادر مهيا مي کنند خوب است ولي همه کاره آنها نيستند. ده درصد کار دست آنهاست. ديگر اينکه هر چه مسير ما سربالايي تر و سنگلاخ تر باشد اجر و پاداش ما بيشتر است. دختري من را ديد و گفت که من تنها دختر چادري خانوده ام هستم. خانواده ي من اصل در فاز دين و خدا نيستند و من خيلي در سختي هستم. آيا نمره ي چادري بودن اين دختر با دختري که از سه سالگي پدر و مادر چادر سرش کرده اند يکي است ؟ اين دختر خيلي زحمتي براي حجابش نکشيده است زيرا همه ي اطرافيان او اين جوري بوده اند. او هر روسري که سرش مي کند کنايه، نيش، حرف و حديث مي شنود. قطعا توجهي که خدا به او مي کند و دستگيري که از او مي کند خيلي بالاتر از افراد ديگر است. ليس الانسان الاما سعي: ما به اندازه ي تلاشي که مي کني به تو توجه مي کنيم. من نبايد اين جوري فکر کنم که چون مادرم با وضو به من شير نداده و پدر از راه حلال کاسبي نکرده، پس من ديگر خوب نيستم و بدنبال کار خودم بروم و در دنيا خوش باشم. اين يک فکر شيطاني است. اميدوارم هيچ کس چنين فکري نکند.
سوال – من يک افسر راهنمايي و رانندگي هستم. بعضي وقتها که فردي مرتکب خلاف مي شود من مي مانم که با او سخت بگيرم يا با عذر خواهي او از تخلفش چشم بپوشم. من فکر مي کنم که اگر خلاف او را ببخشم، در حق ساير رانندگان منضبط اجحاف کرده ام. و اگر او را نبخشم شايد سخت گيري بيجا کرده ام. چکار کنم که گرفتار حق الناس نشوم ؟
پاسخ – اين يک نگاه دقيق و عادلانه اي است. معلمي مي گويد که مشقها روي ميز و سه نفر که مشق نياورده اند، هر سه تا را بيرون مي کند در حاليکه يکي از اين سه، بچه ي منظم و وظيفه شناسي بوده است. امروز حتما برايش اتفاقي افتاده که مشق هايش را ننوشته است. وقتي معلم پرس و جو مي کند مي بيند که مادرش بيمار بوده است و نتوانسته که مشق بنويسد. معلم نبايد اين بچه را قاطي آن دو تا بچه اي که بلاتکليف هستند بکند. به يک چشم نگاه کرد در اينجا اشتباه است. و بايد بين آنها فرق گذاشته بشود. اين افسر دقيق مي خواهد آن افرادي که با يک تذکر مشکل شان حل مي شود را تذکر بدهد. ماشيني که با سرعت بالا حرکت مي کند، اگر ماشين مدل پايين و ماشين خوبي نباشد پليس جلوي آنرا مي گيرد و مي خواباند مثلا پرايدي با سرعت 150 کيلومتر رانندگي کند. زيرا اين ماشين امنيتي ندارد و هم براي خودش و هم براي ديگران باعث خطر است. حالا اگر ماشين خوب و مجهزي باشد با يک تذکر دادن مشکلش را حل مي کند. اين تشخيص به خود پليس واگذار شده است. تو خودت اين راننده را ببين و زيرکي را هم از خدا بخواه که در بن بست ها دست تو را بگيرد من يتق الله يجعل له مخرجا و در جايي که نبايد رحم کني، اخم کني و ترحم نکني آنگاه مي شود رحم بر پلنگ تيز دندان، ستمکاري بود بر گوسفندان. از اميرالمومنين سوال شد که بخشش بهتر است يا عدالت ؟ ايشان فرمودند: عدالت. عدالت امور را در جاي خودش مي گذارد. بخشش امور را از جاي خودش خارج مي کند. يک وقت انسان بنظرش مي رسد که اين فرد منظمي بوده و حواسش نبوده و مشکل خاصي برايش پيش آمده است. يعني تخلفش استثنايي بوده است. خود طرف شرمنده است و از نگاه و رفتار او معلوم است که فرد خطاکاري نيست و عذرخواهي هم مي کند. گاهي با صداقتي که از طرف مي بينيد مي توانيد به او تخفيف بدهيد. يک وقت طرف بايد هم جريمه بشود و هم ماشينش خوابانده بشود. مي گويد که من جريمه ات مي کنم ولي ماشين را نمي خوابانم. در اينجا ديگر مسئله ي حق الناس پيش نمي آيد. زيرا ما در راهنمايي و رانندگي قانوني داريم که فرمان پليس بر چراغ مقدم است زيرا پليس شعور دارد و داراي رشد و دقت است. پليس مي گويد با اينکه الان چراغ قرمز است، شما برويد. پس حق الناس چه مي شود ؟ وقتي قانون اين قضاوت را به پليس واگذار کرده اند مي شود در جاهايي کارهايي کرد. مي گويند که تشخيص قاضي بر بخشنامه مقدم است. کساني که مردم سرو کار دارند بايد بيشترين سرمايه شان حُسن خُلق شان باشد. زيرا بيشترين پاداش را کساني دارند که از مردم دستگيري مي کنند. به احساني آسوده کردن دلي به از الف رکعت به هر منزلي. سعدي مي گويد که اگر گره اي از کار مردم باز کني بهتر از هزار رکعت نماز خواندن است. پليس در سر چهار راه کارش گره گشايي است. اين فرد از همان فردي که در مسجد در شب قدر نشسته و الغوث الغوث مي گويد، بهتر است زيرا پليس هم دلش مي خواست در مسجد باشد ولي ثواب کار او به مراتب بيشتر از اين فرد در مسجد است. پليس با اين کار دو نشان مي زند. من بيدارم و دلم جاي ديگر است يعني گره ي خودش را باز مي کند و هم گره ي کار مردم را باز مي کند.
سوال – شوهر من بسيار بد اخلاق و عصباني است و در عصبانيت حرف هاي زشت مي زند و وقتي به حرف هاي او اعتراض مي کنم مي گويد که شما خانواده ي پاستوريزه اي هستيد. من بچه ي کوچک دارم و نگران او هستم. مي ترسم اين حرفهاي روي آينده ي او اثر بگذارد. من بايد چکار کنم ؟
پاسخ – اين آقا خيلي غير پاستوريزه است و بايد او را پاستوريزه کرد. چه معني دارد که مرد بخواهد مردانگي خودش را با کلمات زشت و عربده کشيدن و زور بازو نشان دادن در مقابل همسرش که آبرو دار است و نگران بچه اش است نشان بدهد. اين آقا دارد با اين کارها عقده هاي سرکوب شده ي خودش را خالي مي کند. يک وقت مي گويند که دست خود نيست. اين حرف نامربوطي است. خدا مي گويد که من اختيار دست تو داده ام. پس اگر اين طور است روز قيامت خدا من را در جهنم مي اندازد و مي گويد که دست من نيست. الان عصر سرعت است و لازمه اش اين است که ترمز شما اي بي اس باشد. اگر سرعت بالا رفت و دقت و ترمز هم بايد بالاتر برود. ماشين هايي که فرمان هيروليک دارند و در سرعت تيزتر هم مي شود، راننده فرمان را خيلي محکمتر مي گيرد. اگر فرمان را با يک انگشت بگيرد به ته دره مي رود. حالا مردانگي به چيست ؟ مردانگي به اين است که تو توانمند باشي و سکوت بکني. ما بايد يک برنامه اي بنام عبادت الطوايف بگذاريم و ببينيم که هر طائفه اي بالاترين عبادتش چيست ؟ ما عبادت هاي ويژه داريم. نماز و روزه عبادت هاي عمومي است. حامان و مسئولان عبادت ويژه شان چيست ؟ اگر وزير و رئيس جمهور زياد عبادت بکنند و نماز بخوانند اشتباه است زيرا وقت مردم را گرفته اند و بايد گره مردم را باز کنند نه اينکه زيارت عاشورا بخوانند. وقتي شما صحبت مي کنيد شصت ميليون گره شان باز مي شود يا بسته مي شود. شما داريد روي بند راه مي رويد. عبادت يک پزشک، قاضي، پليس، بازاري، رسانه اي و خانم خانه دارچيست ؟ ميدانيد سعدي کجا مي گويد که عبادت به جزء خدمت خلق نيست. در نصيحت الملوک به پادشاهي مي گويد که تو نماز بخوان ولي عبادت اصلي تو خدمت به خلق است و اين را به همه نمي گويد. سعدي مي گويد من آن نيَم حلال از حرام نشناسم. من لاابالي نيستم ولي به پادشاه مي گويم که عبادت تو همان خدمت خلق است. البته منظور اي نيست که کسي که مقامي دارد بايد ارتباطش با خدا کم باشد و اتفاقا بايد ارتباطش با خدا بيشتر باشد. خدا به پيامبر مي فرمايد که تو بايد نماز شب بخواني. هر کاري کي عبادت بزرگي است. يک پزشکي که نگران بيمارش باشد و به او سر بزند، اين خودش بالاترين عبادت است. همه چيز سر سجاده نيست. روايت درايم که بهترين عبادت يک پادشاه، حاکم و يک گمرکي چيست ؟ ما در اين سي سال خيلي براي مردم حرف زده ايم ولي خيلي حرفها را نزده ايم. سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود، وا رَهَد از حد جهان بي حد و اندازه شود. ما بايد بيشتر مطالعه بکنيم. من به اين آقايان بد زبان مي گويم که حديث داريم که اگر انسانهاي بدزبان با زبانشان حرفي زدند که همسرشان ناراحت شد، اگر ده روز روزه باشند و نماز شب بخوانند، خدا اينها را قبول نمي کند. اگر هر روز بخواهد به کربلا برود، امام حسين (ع) قبول نمي کند و مي گويد که اول برو دل زني را که شکسته اي بدست بياور و بعد اينجا بيا. اين زن اين همه در خانه ي تو زحمت مي کشد و به بچه ي تو شير مي دهد به تو رسيدگي مي کند غذا برايت درست مي کند و به کارها رسيدگي مي کند. حالا چيزي که شما مي خواهيد نشد بايد فحش بدهيد و عصباني بشويد ؟ داريم که زبان اين انسانها در قيامت در عذابي سخت است. گاهي اين زبان آتش بپا مي کنند. من طاقت نزديک کردن آتش يک چوب کبريت به دستم را ندارم. چون زخشم آتش بر دلها زدي مايه ي نار جهنم آمدي. خانواده هايي که مي خواهند به خواستگاري بروند اگر پسرشان بداخلاق و تند خو است، وظيفه دارند که به خانواده ي عروس بگويند. آنها ديگر خودشان مي دانند که چکار بکنند. مادر بايد الان به خانواده ي عروس بگويد که بعدا به او فحش ندهند. آقايي پيش من آمد و گفت که دختري دارم که اين قدر پاکدامن و عفيف است که هنگام ازدواج گفت که من مهريه نمي خواهم. فقط از تو سه تا چيز مي خواهم. يکي اينکه نماز بخواني و روزه بگيري، پاکدامن باشي و خمس بدهي. الان اين مرد همه را کنار گذاشته است و با زنان رابطه دارد و. .. اين مرد خيلي پولدار است و حاضر است که براي اين زن خانه ي چند ميلياردي بخرد ولي دخترم مي گويد که من نمي توانم زندگي بکنم. ما روايت داريم که خدا به اندازه ي هيچ چيز به اندازه ظلم کردن به زن ناراحت نمي شود. اين زن الان تحت سلطه ي تو است. و بخاطر حفظ آبرو و آينده اش دارد با تو زندگي مي کند و تو به او ظلم مي کني. خانم هم بايد مواظب باشيد. گاهي شما هم زمينه ي آن عصبانيت را فراهم مي کنيد. مثلا آقا دوست دارد که ليوان اينجا باشد و شما آنرا جاي ديگر مي گذاريد و آقا عصباني مي شود. گاهي چيزهاي کوچک باعث ناراحتي مي شود. خانم بايد بداند که آقا چه چيزي دوست دارد مثلا آقا نيمرو دوست دارد و خوردن يک نيمرو در صبح مي تواند آقا را زير و رو کند.
سوال – سوره ي يوسف آيات 37-31 را توضيح بدهيد.
پاسخ – داستان حضرت يوسف است. خانم هاي مصر شنيدند که زليخا عاشق نوکر خانگي اش شده است و تعجب کردند و زليخا آنها را دعوت کرد و يک چاقو و پرتغال دست آنها داد و وقتي يوسف از آنجا رد شد همه تعجب کردند. مي فرمايد: او انسان نيست. او يک فرشته است. زليخا مي گويد اين همان فردي است که شما من را ملامت مي کرديد. من او را به کار شيطاني خودم دعوت کرده ام ولي يوسف استعصام کرد يعني طلب پاکي کرد. يعني دم به تله نداد و از دام من گريخت. عرب کاري که همراه با يک تلاشي باشد در باب استعفال مي برد. مثلا استخراج نفت يعني کاري که بايد با تلاش انجام داد. اگر کار راحتي باشد مي گويد: اِخرج يعني خارج کرد. عصمت يعني معصوم بود ولي اِستعصَم يعني خيلي زحمت کشيد تا معصوم ماند. در آيه قبل فرمود: با اينکه يوسف مي دانست درها بسته است ولي تلاش کرد و به طرف درها مي دويد. مولوي مي گويد گرچه رخنه نيست در اين عالم پديد خيره يوسف وار بايد مي دويد. گاهي خانواده ها مي گويند که ما بچه مان را ترک داده ايم ولي دوباره به سمت اعتياد رفته است. او استعصام ندارد و براي پاکي تلاش نمي کند. من به دانشجو مي گويم که اين دختر که از آنجا رد مي شود تو وسوسه مي شوي اين طرف بنشين. الان شما در شغلي هستي که رشوه در آن زياد است. اين شغل خودت را يک جوري عوض کن. خدا مي گويد که اگر ببينم که شما داريد استعصام مي کنيد و تلاش مي کنيد براي پاک ماندن، من به شما کمک مي کنم. به تعبير حافظ، دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پاي فرشته ات به دو دست دعا نگهدارت.
سوال – از قدمي که در جهت رشد و تعالي روح تشنه ي انسانهاي خداجو برداشته ايد ممنون هستم. و اميدوارم گرد سياه فراموشي از تابلوي روشن سمت خدا براي همه ي برداشته شود. سخن خودم را با گلايه اي به حق شروع مي کنم. شما در سلسله برنامه هاي خود به همه جور برنامه هايي مي پردازيد وسعي در فرهنگ سازي در مقوله ي موضوعات مختلف داريد. اما پاره اي از موضوعات نياز به واکاوي و بحث در حوزه ي دين و سفارشات معصومين در مورد رعايت حقوق يکي از اقشار جامعه همچنان مسکوت ماند. مگر نه اين است که اگر سه بار نداي وا مسلمانا شنيدي و به آن توجهي نکردي مسلمان نيستي. حال بانک وا مسلمانا سر مي دهم شايد کسي پيدا شود و از حرف دل ما هم گفته باشد که ما هم ديده شويم. من دنبال سهم خواهي نيستم زيرا سهم ما با اوست، او که بشارت داده در اين دنيا هرچه از بنده ام دريغ شد، آن دنيا آن قدر به او مي دهم تا راضي شود. سخن از محروم ترين قشر جامعه يعني معلولين است که در بين مردم ما فراموش شده اند و اَنگ ناتواني آنان را برغم تمام استعدادها بيشتر به اخراجي ها ملقب کرده است. شايد بگوييد که ديد من منفي است و با عينک سياه مردم را مي بينم اما اگر روزي هم با دست و پاي ناتوان ما در شهر بگرديد شايد حرفهايم را تصديق کنيد. اميدوارم با طرحي از مباحث مختلف اندگي از آلام اين قشر برداريد. هر چند که مشکلات ما در حد يک يا چند پيامک نيست. ولي برآن شدم که با طرح بعضي مصائب پيش روي خود در خانواده و جامعه و استمداد از کارشناسان محترم راهي فرا روي من و مسئولين باشيد. مردي 35 ساله و متاهل هستم و از بدو تولد تاکنون به دليل مشکلات مادرزادي دچار معلوليت از ناحيه ي چپ بدن شده ام. اما با اعتقاد و توکلي که در خود سراغ دارم اين ضايعه هيچ گاه باعث نشد که از اهدافم عقب نشيني کنم و من متکي به خودم هستم و تقريبا تمام کارها ي خودم را انجام مي دهم. داراي ليسانس فقه و حقوق هستم و آرزو دارم روزي در رشته ي خودم به مقاطع بالاتر راه يابم. قبل از ازدواج خود تقريبا زندگي بر وفق مراد بود با اينکه علي رغم تحصيلاتم موفق به يافتن شغل مناسبي نشدم با سرمايه اي اندک يک مغازه ي سوپر مارکت زدم. از اينکه در طول چند سال کاسبي توانستم يک سفر کربلا و يک عمره بروم و چون از معصوم به ما رسيده با ازدواج روزي انسان ها مضاعف مي شود، تصميم به ازدواج گرفتم. و علي رغم تمام مشکلات و مخالفتها که همچنان باقي است ازدواج کردم. من که در طول زندگي ام سعي کرده ام پايم را از صراط مستقيم منحرف نسازم و در انجام واجبات کاهلي نکنم، يکباره پس از ازدواج در معرض سيلي از مشکلات قرار گرفتم. صاحب مغازه من را از مغازه بيرون کرد و در آستانه ي تولد فرزند دوقلويم تنها سرمايه ي زندگي ام را از کف دادم و با حراج گذاشتن آبرويم دوره گردي سيگار فروش شدم. اما در اين شغل هم موفق نبوده و با باري از بدهکاري خانه نشين شدم. و گرد سياه شرمندگي در برابر خانواده من را تبديل به حاجي فيروزي کرده حتي سالي يک بار هم بيرون نمي آيم به کدامين گناه نمي دانم. نمي دانم کجاي کارم اشکال دارد و چرا سرنوشت من اين طوري شد و کسي جواب متقن به من نداد. هرچه توسل مي جويم آنرا نمي يابم ولي بيشتر آن را مشيت و امتحان الهي مي دانم چرا که مي دانم هر که دراين برم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند. وقتي در مصائب امام حسين (ع) و اصحابش تامل مي کنم بيشتر آرامش مي يابم و تنها صبر را پيشه و مستمسک خود قرار مي دهم اما هيچ گاه نتوانستم همسرم را قانع کنم. او درست است که فردي قانع است و با اندک مستمري ماهي پنجاه هزار تومان بهزيستي مي سازد و اهل مُد و بريز و بپاش نيست اما متاسفانه کاهل نماز است. و مدام جزع و فزع مي کند و گاهي زندگي آنچنان به کام ما تلخ مي شود که از ازدواج خود پشيمانم و تنها دلم به حال اين فرزندان مي سوزد. از شما مجري گرامي و کارشناسان محترم مي خواهم قدري پيرامون اين قشر سخن گفته و در آستانه ي روز زن و روز مادر اندکي راجع به وظايف و اجر معنوي که در انتظار اين قشر از زنان جامعه است سخن گفته و من را هم راهنمايي کنيد. باشد که حرفهايتان مرحمي بر قلب تکه تکه و چراغي فراروي همسرم. به خدا تحمل زخم زبان همسرم و کنايه هايش را ندارم. در ضمن اگر برايتان مقدور است قدري با خيرين عزيز صحبت نموده و گامي در جهت هدفمندي کارهاي خير برداريد. يادم مي آيد که آقاي دکتر رفيعي در سخناني فرمودند که اگر ثروتمندان جامعه تنها ده درصد از ثروت خود را ناديده بگيرند هيچ فقيري در کشور اسلامي ما نمي ماند. آيا به اعتقاد شما مهيا نمودن يک شغل براي يک معلول کمتر از مدرسه سازي است ؟ اميدوارم که درد و دل هاي من در اين برنامه پخش بشود. باشد که با بيان آن چشم هايي بيدار شده و خيلي ها قدر سلامتي خدادادي خودشان را بدانند، اگرهم چنين نشد به آرزويم که درد و دل کردن بود مي رسم.
پاسخ – ما بايد به کوتاهي خودمان اقرار بکنيم و آماري که داريم بالاي يکي دو ميليون هست. دو ميليون معلول معنايش اين است که اگر کنار هر معلولي چند نفر مثل پدر، مادر، همسر و برادر هم باشند چيزي حدود چهارده ميليون نفر در اين کشور با چنين مشکلاتي دست پنجه نرم مي کنند. جا دارد که مردم و مسئولين ما خودشان را جاي معلولان بگذارند و بينند که با چرخ آنها مي شود در خيابان راه رفت و خريد کرد و از عرض خيابان رد شد، آيا ماشيني براي من مي ايستد ؟ آيا دستي من را تکان مي دهد ؟ آيا کمکي در انتظار من هست يا نيست؟ بعد مشکلات مالي و خانوادگي به آن ضميمه مي شود. بسياري از همسران جانباز وقتي ما را مي بينند مي گويند که از ما هم بگوييد. ما با يک عشق و اشتياقي ازدواج کرديم و امروز آرام آرام داريم فراموش مي شويم. مردان ما در اين کشور روزي مرداني بودند که اگر سينه ايشان را سپر نمي کردند، امروز کشوري بنام ايران نبود و اين آرامش و امنيتي که الان هست ديگر وجود نداشت. ما در کنار اينها رنج هاي خودمان را تقسيم کرده ايم و گاهي براي جابجا کردن همسرمان بايد دو نفر به ما کمک کنند در حالي که شما راحت راه مي رويد وقدم مي زنيد و شادي مي کنيد. ببينيد که ما در اين رنج خانه ها چه مي کشيم و اميدمان اين است که با کس ديگري معامله کرده ايم و صبر و تحمل خودمان را داريم با او سودا مي کنيم وهيچ چشم داشتي از کسي نداريم که به ما يک چشم ترحمي بيندازد. البته اينها از نگاه ترحم آميز خوششان نمي آيد. انسان گاهي با ترحم و گاهي با عشق به کسي نگاه مي کند. حتي مي خواهد با نگاه کردن به او، براي خودش سرمايه کسب بکند. در آنجا من وامدار او هستم نه اينکه او رهين منت من باشد. من به آنها دلداري مي دهم و آنها بايد آستانه ي تحمل شان را بالا ببرند و آنها بايد مطمئن باشند درست مثل کنتوري که درخانه ها هست، هر لامپي که روشن بشود، کنتور يک شماره اي مي اندازد و هيچ حرکت برقي از ديد او پنهان نيست. اگر چه کنتور در جاي پنهاني نصب مي شود ولي در پايان ماه معلوم مي شود که ما چقدر از برق استفاده کرده ايم. و وسايل پر مصرف مشخص مي شود. الان خدا براي اين تحمل پر مصرف خود معلولان و همسرانشان کنتور قوي مي اندازد. ما هم دست نياز به طرف عزيزاني دراز مي کنيم که تمکن مالي دارند و با اشتغال اين عزيران بخش کوچکي از بار سنگين معيشت خانواده را از دوش آنها بردارند. من مطمئن هستم که بعد از اين برنامه افرادي هستند که پا پيش مي گذارند تا بتوانند کمک جدي به آنها بکنيم ولي کمک اصلي همان است که خدا فرموده است: و بشر الصابرين. ايشان بخاطر حرف خدا ازدواج کردند ولي در اين بين عده اي انسان هاي بي دين مي گويند که ديدي ازدواج کردي و کارت بدتر شد. خدا در قرآن دارد که ما هميشه شما را با خوبي و خوشي امتحان نمي کنيم. گاهي سختي سر راهتان مي گذاريم. پرش با مانع خيلي امتحان دارد و اِلا اگر مانع را برداري اسب راحت مي رود. خدا تا تحمل و ظرفيتي در کسي نبيند هرگز به او اين بلا و مصيبت ها را به او نمي دهد. من مطمئن هستم که بگذرد اين روزگار تلخ تر از زهر بار دگر روزگار چون شکر آيد.