اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-02-12-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-علم و آموزش

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-علم و آموزش

12-2-90
اي فرزند آدم تو را نيافريدم که تنهايي ام را پُر کني يا در کارم ياري رساني و سودم بخشي، آفريدمت تا فراوانم عبادتم کني و بسيارم سپاس گذاري و همواره ام تسبيح گويي. من به ياري تو نيازمند نيستم اگر مرا مي خواهي بندگانم را يار باش مرا به همکاري تو حاجت نيست، اگر رضايتم را مي طلبي بندگانم را همراهي کن. هرکه لبخند بر يکي از بندگان مومن نشاند او را بر عرش خويش مي نشانم و هر که دل يکي از بندگان مومنم را شاد کند دلش را از شادي خورشيد آکنده مي سازم.

سوال – شما حديث از ائمه و پيامبر مي گوييد که مي فرمايند : عرق کارگر قبل از اينکه خشک بشود بايد مزدش را بپردازند. کارفرماي ما اين قدر براي گرفتن حقوق ما را مي دوانند که ما حسابي عرق مي کنيم تا وقتي دستمزد ما را مي دهند به خيال خودشان به متن حديث عمل کرده باشند. در مورد حقوق رعايت کارگران توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – من روز معلم و شهادت استاد مطهري را گرامي مي دارم که او مرد بزرگي است و ما از او چيزها آموختيم و به گردن ملت ما حق بزرگي دارد.
مطالبي که آقاي مهندسي ديروز در مورد کارگر فرمودند بسيار کافي بود. سخنان ائمه ما به ظاهر کوتاه است ولي به تمثيل آقاي رنجبر مثل قطره ي فلج اطفال مي ماند. ظاهرش يک جمله است ولي دريايي از معنايي پشت آن است. اينکه پيامبر در جمله ي معروفش فرموده است که تا عرق کارگر خشک نشده، مزد او را بدهيد. يک کارفرما و مدير چه مي خواهد ؟ مگر نمي خواهند که کار پيش برود ؟ خوب کارگر بايد با يک نشاط و شادابي کار کند چون از چرخاندن کار کارخانه و کارگاه و اداره است که يک مديري مي تواند بر مسند مديريت بنشيند. اگر کارگران اعتصاب بکنند، بهم بريزند و چوب لاي چرخ کارخانه بگذارند، شما ديگر مدير نيستيد ونمي توانيد بر اين اريکه قدرت بزنيد. اين کار چه زماني خوب کار مي کند ؟ وقتي که شما او را راضي کني. وقتي او را با پرداخت حقوق به موقع راضي کني. به موقع. نوشداروي بعد از سهراب به درد نمي خورد. آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟ مثلا بجاي اينکه حقوق او را شب عيد بدهد که براي زن و بچه اش مي خواهد عيدي بخرد، آن را ارديبهشت مي دهد. اين چه فايده اي دارد ؟ اگر کارفرما زيرک باهوش باشد، اين داستان علاوه بر اينکه آخرت او را تامين مي کند دنياي او را هم تامين مي کند. داستان کارگر اين نيست که ما الان کارگر، کارمند و مدير را از هم جدا مي کنيم. اينها همه کارگر هستند. يک وزير کارگر کابينه ي دولت است. پيامبر با اين ديد نگاه کرده است. آن روز تقسيم بندي هاي امروزه نبوده است. که بگوييم کارگر يعني کارگر ساده که بيل مي زند، زمين مي کند و آجر بالا مي اندازد ولي معمار ديگر کارگر نيست. همه به نحويي کارگر هستيم. استاد دانشگاه کارگر دانشگاه است. هر کسي که دارد کار و تلاشي انجام مي دهد کارگر است. حالا فردي که به اين حقوق کم يا زياد آخر ماه دل بسته و تمام مخارج زندگي اش را از اين راه تامين مي کند بخصوص الان قبوض آب و برق که دولت کاري ندارد که کارگر حقوقش را گرفته يا نه و اگر آن را دير بپردازي آب و برق خانه ات قطع مي شود. اين کارفرما علاوه بر اينکه روز قيامت تمام نماز و روزه و عبادات او در گرو و رهن پرداخت حق مردم است. اگر هزاران سال نماز خوانده باشد اين نماز پشيزي ارزش ندارد. اگر دو هزار دفعه کربلا و مکه رفته باشد، اينها برايش کاري نمي کند مگر اينکه از اين رهن در بيايد. الان شما صد يک خانه ي چند صد ميليوني را در رهن بانک گذاشته اي، اين خانه الان به درد شما نمي خورد زيرا سندش در رهن بانک است و تا از رهن بانک در نيايد شما نمي توانيد از آن استفاده کنيد. تمام عبادات ما در رهن حقوق مردم است. در قيامت وقتي اين عبادات به درد ما مي خورد که از رهن در بيايد. يعني کسي در اين دنيا پيدا نشود که بگويد من از اين آقا طلب دارم. روايت داريم که اگر شوهري از زنش راضي نباشد، هر چه هم که عبادت کرده باشد ارزشي ندارد. وقتي حضرت زهرا شهيد شد. روايت داريم که حضرت اميرالمومنين دست به آسمان برد و فرمود که خدايا من از دختر پيامبر تو راضي هستم. يعني براي فاطمه هم علي بايد رضايت بدهد. اين حرفهاي فقط مصيبت پهلوي شکسته بي بي نيست. اينها واقعيت تر زندگي علي است. ما وقت روضه خوانده ايم و اينها را کمتر گفته ايم. خانم، اگر مي خواهي رشد معنوي بکني بايد شوهر از تو راضي باشد. حتي اگر فاطمه باشي بايد علي از تو راضي باشد. کارگر است که چرخ کارخانه ي تو را مي چرخاند. و اگر او را راضي کني، چرخ تو بهتر مي چرخد. حالا اگر کارفرمايي محصول کارخانه اش با کسادي بازار روبرو شد و چک هايش برگشت خورده است بايد صادقانه کارگرها را جمع کند و مشکلاتش را به آنها بگويد. البته نه اينکه ديروز با پيکان مي آمده و امروز با شيک ترين ماشين بيايد. اگر شما راست مي گوييد، به کارگرها بگو که من الان همين ماشين را گذاشته ام بفروشم تا بدهي ها را بدهم. من بدهکاري را سراغ دارم که خانه و ماشين خودش را نگه داشته و طلبکار هم دنبالش است و مي گويد : ندارم. اگر پول نداري، همين ماشين و خانه را هم بفروش تا طرف بفهمد که تو نداري. به هر کدام از طلبکارهايت مقداري بده تا بعدا همه را تسويه کني. کسي که در فکرش اداي دين مردم نهفته باشد و شب که مي خواهد بخوابد به خدا بگويد که من به مردم بدهکار هستم، تو به من کمک کن و خودش هم کمک کند، خدا راه مفرر براي او باز مي کند. بعضي ها به روي خودشان نمي آورند که طلبکار دارند. تلفن را قطع کرده اند و آدرس خانه را هم عوض کرده اند و خودش هم فراري شهر ديگري است و خودش هم مي نشيند مجله ي ورزشي مي خواند.

اينها مسائلي است که در کار ما گره مي اندازد. همين فرد مي بيند که چهار سال بعد زندگي اش دود شد بخاطر آه کارگري که نصف شب بلند شده و از زن و بچه اش شرمنده است. اين آه زندگي را دود مي کند. کارگري مي گفت که هزينه ي داروي بچه ام را ندارم ولي کارفرما مي رود دوبي و صفا مي کند. اينها نگران کننده است. رهبران، حوزه ي علميه، شخصيت هاي علمي و مراجع بزرگوار ما بايد فريادي بکشند. مثلا اگر کسي دارد خمس مي آورد بگويند که آيا شما پول کارگرها را داده اي ؟ اين وجوهاتي که مي دهي طلبکار نداري ؟ حقوق مردم مقدم است. کسي که فوت مي کند، اولين بدهي مهريه خانمش است. بعد بدهي هايي که به مردم دارد. سعدي مي گويد که عبادت به جزخدمت خلق نيست. اين جملات نصيحت پادشاهي است که مي گويد : جناب سعد زنگي، يادت باشد که عبادت براي تو نماز خواندن زياد نيست، عبادت تو خدمت به خلق است. عبادت اصلي يک پزشک خدمت به بيمار است. عبادت اصلي يک رئيس جمهور بازکردن گره هاي مردم است. اگر ايشان نمازش را دير هم خواند اشکالي ندارد به فتواي بنده. اگر جايي گره اي از کار شصت ميليون باز مي شود اين مقدم است. اين واجب تر است و بايد اول وقت انجام بشود. اگر نماز اول وقت خواندي خوب است ولي اگر جايي گره کار مردم بايد باز بشود، اين مقدم است. فتوا داريم که اگر شما در حال نماز خواندن بودي و طلبکار آمد بايد نمازت را بشکني. اول پول طلبکار را بدهي و بعد نماز را بخواني. در اينجا خدا از حقش گذشته است. حديث داريم که اي پيامبر خدا به تو سلام مي رساند و مرتب مي گويد : با خلق من مدارا کن.

سوال – در مورد ويژگي هاي آثار استاد مطهري توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – من مي خواهم در مورد شخصيت بي نظير استاد مطهري چند جمله اي را بگويم. ايشان چند ويژگي داشت که او را مثل يک ستاره ي در آسمان پر کهکشان ممتاز کرد. درخشش او خيره کننده است. شهيد مطهري خيلي سيستماتيک فکر مي کرد. مثلا يک پزشک جراح چشم است. اگر شما بگوييد که کليه من درد مي کند، مي گويد که من اطلاعات زيادي ندارم. آقايي بيمار شده بود و به امامزاده ي محل رفته بود و چند شب آنجا بيتوته کرده بود و يک شب امامزاده به خواب او آمد و گفت که چه مي گويي ؟ گفت که من سرطان دارم. امامزاده گفت که براي سرطان بايد پيش امام رضا (ع) بروي، اگر دل درد و کمردردي داري من مي توانم آن را شفا بدهم. بعضي ها مي خواهند وام هاي سنگين بگيرند و مي گويند که شما ضمانت ما را مي کني ؟ مي گويم چقدر مي خواهي وام بگيري ؟ مي گويند : دويست ميليون. من مي گويم براي ضمانت دويست ميليون بايد به بانک مرکزي بروي ولي براي دو ميليون من مي توانم شما را ضمانت کنم. شهيد مطهري اين جوري نبود که بگويد : من فقط استاد اخلاق هستم يا من استاد تاريخ هستم. يک پزشک اول بايد يک دوره ي عمومي بخوانند تا ارتباطات ارگانيک بدن را ياد بگيرد که يک موقع دارويي براي کليه ننويسد و کبد از کار بيفتد. شهيد مطهري اين جوري به اسلام نگاه مي کرد. يک چهره ي کامل و يک نقاشي زيبا و جامعي از اسلام در ذهنش ترسيم شده بود که وقتي يک نقطه اش را بررسي مي کرد به نقطه هاي ديگر هم توجه مي کرد. اين جور نبود که ابرو را درست کند و بزند چشم را کور کند. گاهي ما يک کتاب مي نويسيم و بعد مي بيني که خواند اين کتاب چقدر عوارض دارد. ايشان وقتي در مورد حجاب کتاب مي نوشت به اشکالات روان شناختي راسل هم توجه داشت که اين حجاب باعث اين همه هيجان شده است. اگر حجاب را رها کنيم انسانها راحت مي شوند، اروپا را ببينيد. اينها را زيبا جواب مي داد و مي گفت که اروپا الان گرفتار عطش سيري ناپذير سکس شده است که دارد در اين اقيانوس بي ته و مرداب دفن مي شود. وقتي وارد اخلاف تاريخ و تفسير مي شد هم اين جوري بود. در کتاب حجاب يک قسمت بحث فقهي دارد. و فتوا مي دهد ولي مي گويد هر کس نظر مرجع تقليد خودش را عمل کند. او عالم کم نظير بود. دومين ويژگي شهيد مطهري اين بود که مي گشت و دردها را پيدا مي کرد. در يک حجره ي دربسته اي فتوا نمي داد، تدريس نمي کرد و نوار بيرون نمي داد، واقعا طبيب بود. مي گويند : ايرانيان که تشيع را انتخاب کردند دستاويزي بوده براي مراجعه به عهد ساساني. ايرانيان مي خواستند به دوره ي ساساني و زرتشتي گري برگردند اما ديدند که تشيع چيز خوبي است، نقاب قشنگي است. يکي اينکه از طريق امام سجاد (ع ) به يزدگرد پادشاه ساساني وصل است که ما از اين طريق به آنها وصل هستيم. امام حسين (ع) زني بنام شهر بانو گرفته که او شاهزاده بوده و بچه هاي او شاهزاده بوده اند و ما به شاهزاده ها خيلي علاقه داريم. پس از اين طريق ايرانيان دوباره به ساسانيان وصل شده اند. از طرفي هم پادشاهان ساساني خودشان را از افراد آسماني و نيکو سرشت ايزدي مي دانستند. و اينکه شيعه اعتقاد دارد که امامان ما نيکو سرشت و از نسل پاکان هستند اين بخاطر همان نسل ساسانيان است که آنها هم همين جور بوده اند. در واقع ايرانيان شيعه را نقابي کرده اند. آقاي دکتر صانعي آن روز پيدا شده و اين کتاب را نوشته است و استاد مطهري ثابت کرده که اين از نظر تاريخي هيچ سندي ندارد و اينکه ساسانيان از سرشت پاکان هستند، پادشاهان خودشان اينها را گفته اند تا از مردم کولي بگيرنند. قرآن ما صد سال قبل از اينکه ايران فتح بشود اين آيات آمده است. درکتاب خدمانت متقابل ايرانيان و اسلام که حدود هزار صفحه است. اين مرد زخم ها را يکي يکي کالبد شکافي مي کند و مرهمش را پيدا مي کند. در احکام، فلسفه، علوم اجتماعي و جامعه شناسي حتي در شعر و ادبيات که تخصصش نبوده است کتاب نوشته است. روزگاري که شهيد مطهري عرفان حافظ را مطرح مي کند حوزه با شعر و ادبيات سر سازگاري نداشته و الان هم بعضي بزرگان مي گويند که چرا شما حافظ و مولوي مي خوانيد ؟ آن روز مثل يک مدافه سينه چاک در مقابل يک انسان هُرهُري مذهب که حافظ را زير سوال برده و او را منکر دين خدا وقيامت معرفي مي کند، شهيد مطهري مثل يک سرباز از ادبيات کلاسيک اين کشور دفاع مي کند. در کتاب عرفان حافظ شهيد مطهري، وقتي آنرا مي خواني فکر مي کني که استاد مطهري اديب بوده است و فقط با شعر و شاعري سر و کار داشته است. از خيام گرفته تا مولوي و هاتف و تا شعر نوو سپيد و...به اينها اشاره داشته است. امروز يکي از کتابهايي که خيلي ترجمه مي شود کتابهاي شهيد مطهري است. اگر هنوز کسي به من بگويد که کتابي در مورد حجاب بگوييد، من کتاب حجاب شهيد مطهري را معرفي مي کنم هر چند کتاب در مورد حجاب زياد نوشته شده است. سومين ويژگي ايشان اخلاص او بود. واقعا مخلصانه کار مي کرد و دنبال اسم و رسم و پوزيشن نبود و هيچ کس هم چنين چيزي در ذهنش نيامد. شاگرد راستين مکتب از علي آموز اخلاص عمل بود. برکتي که خدا به کتابهاي او داد بخش عمده اش بخاطر اخلاص او بود. خيلي ها کتاب نوشته اند ولي يکي از آنها گره گشا نبوده است و در جامعه هم نيست. اخلاص يعني اينکه چيزي اندک باشد ولي برکت زيادي در آن باشد. انشاءالله بتوانيم ما هم رهرو آنها باشيم.
سوال – سوره يونس آيات 88-79 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – اين آيات در مورد حضرت موسي و فرعون و قوم ايشان است که آنها خيلي پرماجرا بودند. رد شدن از دريا و تهديد هاي فرعون شوخي نيست. مي فرمايد : اگر شما واقعا به خدا ايمان داريد به او توکل کنيد. البته کمي سخت است ولي توکل کيند خدا به شما کمک مي کند. اگر ما هم به مهدي زمان دست به دست بدهيم ديگر در طوفان زمان غرق نمي شويم.
سوال – شما کتابي در مورد روابط زن و شوهر مععرفي بکنيد.
پاسخ – کتاب بهشت خانواده نوشته ي مرحوم دکتر سيد جواد مصطفوي که کتاب بسيار خوش نگارش است. کتاب صميمانه با عروس و داماد نوشته ي آقاي اکبري. دندانه هاي کليد خوشبختي که نوشته خود من است ولي هنوز کامل نشده است.

سوال – در مورد اهميت تعليم و تربيت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – پيامکي جديدا مي آيد که خيلي ها براي من دست تکان دادند ولي کم بود دستي که من را تکان داده باشد. من فکر مي کنم که معلم يک تکاني به قاليچه ي خاک گرفته ي دل انسان مي دهد و خانه تکاني مي کند. امروز که معلمان تخصصي شده اند يکي معلم آموزش دين و زندگي و يکي معلم فيزيم و شيمي و... است. آن چيزي که مي تواند براي ما دانش آموزان خاطره انگيز باشد و خاطره ي آن در دل ما بماند، آن معلمي است که تکاني به دل ما مي دهد و درس زندگي به ما مي دهد. بحثي با آقاي رنجبر داشتيد که بعضي ها زنده هستند ولي زندگي نمي کنند. يک کرم هم در خاک زنده است. اما منظور ما روح زندگي است. دانشجويي به من گفت که من به يک دختري که هم رشته ي خودم پزشکي است علاقمند شده ام ولي پدرم مخالف است زيرا پدر و ماد رمن پزشک بودند و وقتي من بدنيا آمدم مادرم از پدرم جدا شد و پدرم با خانم پزشک ديگري ازدواج کرد و او هم طلاق گرفت. بخاطر همين پدرم مي گويد که نبايد با يک خانم پزشک ازدواج کني. در حاليکه عمه و شوهرعمه ي من هم پزشک هستند ولي زندگي خوبي دارند و با هم زندگي مي کنند. به پدرم مي گويم که شما فقط خودت را ملاک مي بيني. داريم که ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل. استادي مي فرمودند که ملا شدن چه مشکل آدم شدن محال است. يک معلم مي تواند ما را آدم کند. در سريالي يک پير زن، معلم يک فرد دزد و لات شد و او را آدم کرد.

اگر يک معلم در فکر اين باشد که دانش آموز را آدم کند و بداند که او سر و گوشش کجا مي جنبد و چرا نا آرام است و نکند مشکل دارد. کساني که سر درد دارند پيش دکتر مي روند و به آنها دارو رمي دهند ولي بعضي از دکترها هوشمندانه تر کمي با بيمار صحبت مي کنند و حتي ممکن است حرفهاي بي ربط به موضع را هم بزنند و از شوهر خانم و تعداد بچه هايش و شغل همسرش سوال کند. بعد دکتر متوجه مي شود که مشکل او سردرد نيست، مشکل او درد سر است. جنگ اعصابي با شوهرش دارد. پس يه او مي گويد که شوهرت را بياور. مولوي داستاني بنام پادشاه و کنيزک دارد. پادشاه شکار مي رود و عاشق کنيزک مي شود و شکار کنيزک شد. کنيزک را خريد و او وقتي به قصر آمد بيمار شد. هرچه دکتر مي رفت و دارو مي خورد بدتر مي شد تا اينکه پيش طبيب اصلي آمد. به مسجد رفت و گريه کرد و به خدا ناله مي کند. خوابش مي برد و در خواب پيرمردي نوراني را ديد. آن پير مرد نبض کنيزک را گرفت. گفت که شما اهل کجا هستي ؟ گفت که علاج هر شهري فرق مي کند. من معلم بدانم که همه ي بچه ها که اينجا نشسته اند و شيطنت مي کنند يک دردي دارند و يک مداواي مخصوصي دارند. مثلا کسي سردرد دارد ممکن است دکتر بگويد که مشکل از چشمت است و بايد عينک بزني يا اينکه در سرت توموري است و بايد عمل بشوي يا ممکن است مشکل گوارش داشته باشي و به يکي هم مي گويد که تو سردرد نداري درد سر داري. دردسر او را مداوا مي کند دردسرش خوب مي شود. من از خانواده ها مي خواهم که بچه هايشان را هر مدرسه و هر محله اي نبرند. اول برخورد معلم را ببنند. بعضي از کلمات بد را بچه ها اول از معلم ادبيات ياد مي گيرند. بعضي ها هم مي گويند که معلمي يک حرفي به ما زد و زندگي ما زير و رو شد. و مسير زندگي مان با آن حرف يا خاطره عوض شد. يک معلم بايد بيرون کلاس اين دغدغه را داشته باشد که چرا اين بچه پرخاشگر است و چرا ناآرام است ؟ پدر و مادرش را ببينند و پرسش و جو کند. البته مي دانم در اين دوره که معلم بايد شغل دوم داشته باشد اين کارها سخت است و مباد روزي که فردي بگويد که من معلم هستم و به او زن ندهند. جواني که فوق ليسانس است سرباز شده و مي خواهد که در شهر خودش سربازي کند. به او گفته اند که بايد متاهل باشي تا در شهر خودت سربازي کني. جوان مي گفت وقتي که مي رويم ازدواج کنيم به ما مي گويند که چرا سربازي نرفته اي و وقتي مي خواهيم سربازي برويم مي گويند کپه چرا ازدواج نکرده اي ؟ ما نمي دانيم چکار کنيم. فکري به حال من بکنيد. معلم ما بايد از ارج و قرب برخوردار باشند و کارآمدي معلم هم بايد اين باشد که آمار جرم و جنايت در مملکت پايين بيايد، کار پليس و کار قوه ي قضائيه کمتر بشود. ممکن است از نظر معلمين راندمان کار آنها به بالا بودن نمره هاي فيزيک و شيمي و قبول شدن در بهترين دانشگاه باشد ولي از نظر ما اين نيست. حالا اگر نمره هاي فيزيک و شيمي بالا رفت ولي آمار جرم جنايت هم همچنان بالا بود، معلوم مي شود که معلم کارآيي خودش را نداشته است.
سوال – در مورد وظيفه ي دانش آموزان و دانشجويان در مقابل معلم توضيحاتي بدهيد.
پاسخ – ما يادمان باشد که انسان کامپيوتر نيست. کامپيوتر يک بچه ي حرف گوش کني است. يک برنامه برايش تعريف مي کني و کامپيوتر آن را اجرا مي کند. مثلا ما به کامپيوتر مي گوييم که بعد از چند دقيقه کار کردن در حالت خاموش قرار بگير. اگر زياد گرم کند آنرا خاموش مي کنيم و روشن مي کنيم و خوب مي شود. ولي انسان اين جوري نيست. من بايد بدانم که خدا چقدر به من معلم احترام گذاشته که موجود زنده در اختيار من گذاشته است. بقيه مشاغل مرده شور هستند. زيرا هيچ کدام از اينها روح ندارند. طلا يک جسم مرده است. فقط انسان است که يک درجه از درجه ي خدا پايين تر است. علم الانسان مالم يعلم. به معلم گفته که من به تو انسان داده ام که با آنها سر و کار داشته باشي، تو کلاس بالايي داري. انبياء خيلي بزرگ اول مدتي چوپاني مي کنند. پيامبر، موسي و عيسي. خدا مي گويد اول زبان حيوانات را ياد بگيريد و بعد ارتقاء درجه مي دهم و انسان در اختيار شما مي گذارم. يکي از حاج صفايي پرسيد که مگر حضرت علي بيل نمي زد و کشاورزي نمي کرد. چرا شما آخوندها کار نمي کنيد ؟ ايشان فرمود : علي وقتي روي سلولهاي خاک کار مي کرد که سلولهاي انسان در اختيار او نبود. وقتي انسان را در اختيار علي گذاشتند، بيل را روي خاک انداخت. علي نگفت که نه مي خواهم نخل بکارم. او خودش مي دانست که اولويت کار چيست. يک معلم بايد بگويد که من اين قدر کلاس بالا هستم که خدا موجود زنده اي بنام انسان در اختيار من گذاشته است. بايد پيچيدگي ها و اسرا و رموز انسان را بفهمد. حافظ مي گويد : وجود ما معمايي ست حافظ که تحقيقش فسون است و فسانه.

سوال – بهترين هديه اي که در روز معلم گرفته ايد چه بود ؟
پاسخ – پيامک هاي زيادي براي من آمده که از همه تشکر مي کنم. معلم کلاس اول در اصفهان آقاي يزداني بودند که اگر زنده هستند انشاء الله عمر طولاني داشته باشند و اگر فوت کرده اند علو درجات را از خدا براي ايشان مي خواهم. در راهنمايي مديري بنام آقاي فرشاد و ناظمي بنام آقاي حسينيان داشتيم. و همچنين در دبيرستان معلمان بزرگواري داشتيم. در حوزه ي علميه استاد من آيت الله محمدي که دعاگوي ايشان هستم و در قم آيت الله محقق داماد و آيت الله هاشمي شاهرودي و استاد گنجي شخصيت هايي بودند که استاد مهربان و دلسوزي بودند. يک بار من چند روزي نتوانسته بودم که به سر کلاس بروم و. استادمحقق داماد طلبه اي را با مقداري پول دنبال من فرستاد که چرا من به کلاس نمي روم. اين خاطره هاي هيچ وقت از دل و جان نرود.