برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين نقويان
-رساله ي حقوق امام سجاد (ع)
90-02-05
سوال – در رساله ي حقوق امام سجاد (ع) در مورد حق شکم صحبت بفرماييد.
پاسخ – حضرت فرمودند: مراقب باش که شکمت را ظرف کم يا زياد از حرام قرار ندهي و حلال را هم مراقب باش و اندازه نگه دار. احتمال دارد که زياد خوردن تو را به بي مروتي برساند.
مواظب باش آن ميزان که حلال هم هست و مي خوري تو را به شکم بارگي نرساند يعني همه ي هَمّ تو شکمت نباشد. روايتي داريم که روزگاري مي رسد که همت مردم شکم شان مي شود. وفقط براي آنها زن مهم است. يعني شب که خانه مي آيند از اين کانال به اين کانال مي زنند تا ببينند کدام شبکه خانم هاي زيباتري مي رقصند آن شبکه را ببينند. بعضي از خانواده ها گرفتار چنين بيماريهايي هستند. مي فرمايد: اگر اين جور شد، جوانمرديت را از تو مي گيرد. ميزان و کيفيت غذا بر جوانمردي انسان اثر مي گذارد. مغازه داري چند روز به مغازه نيامد و شاگرد پرسيد استاد چر به مغازه نمي آيي ؟ گفت: حال ندارم. شاگرد گفت: حالت که خوب است. گفت: چند روزي به مغازه نيامده ام که مغازه ي آن طرفي فروش بکند. ديدم که آن مغازه چند روزي کاسبي خوبي نداشته، بخاطر اين نيامده ام. اين خيلي جوانمردي و فتوت مي خواهد. امروزه طرف اجناس ضرر دار هم مي آورد براي اينکه مشتري رد نشود و در مغازه ي ديگر نرود. قديم خود مغازه دار دو تا جنس نمي آورد تا طرف به در مغازه ي آن طرفي برود و از آنجا خريد کند. مي توانست آن جنس را بياورد و سود خوبي هم داشت ولي اين کار را نکرد. حاج مرشد چلويي درمغازه اش نوشته بود که نسيه مي دهيم حتي به شما. امروز است که هيچ کس اين کار را نمي کند و مي نويسد نسيه نمي دهيم حتي به شما. عکسي هم مي گذارند که عاقبت نقد فروشي و نسيه فروشي را نشان مي داد. کسي که نسيه مي دهد شکي نيست که يک عده جنس مي برند و پولش را نمي آورند. اما عده ي زيادي هم دعا گو مي شوند. و گره اي از زندگي شان باز مي شود. هر عملي پيش نيازش فکر است. اول فکر يک کار به مغز ما مي رسد و بعد مي گوييم که يک فکر بکري دارم. اين فکر از کجا مي آيد ؟ فکر خوب زمينه مي خواهد. امام سجاد (ع) مي فرمايد: طبيب معنوي انسانها، فکر خوب زمينه اش غذاي مناسب است. در غذاي حلال هم بايد مراعات بکنيم. اگر ميهماني رفتيم و غذاي خوشمره اي جلوي ما نگذاشتند پشت سرشان غيبت نکنيم. ما ايرانيان مي گوييم که کسي براي غذا جايي نمي رود، روي باز مهم است. اما عملا مي گوييم که ديدي چه پذيرايي کردند. آنها که با روي باز از شما پذيرايي کردند و شما را هم تا در حياط مشايعت کردند ولي دستشان تنگ بود. گاهي بچه ها خانه ي خاله شان نمي روند و مي گويند که غذايش بدمزه است. شما بگوييد که اشکالي ندارد بجايش خاله تان خوشحال مي شود، دلش باز مي شود وقتي شما را مي بيند و دستش تنگ است. حالا ما آنجايي که خوب از ما پذيرايي مي کنند مي رويم. پس معلوم مي شود که ما شکم باره هستيم. مي فرمايد: وقتي انسان عطش زيادي براي خوردن و نوشيدن دارد، خودش را نگه دارد. مثل زمان افطار که انسان 15 ساعت چيزي نخورده و مي خواهد کل سفره را بخورد. آنجا ما بايد با حساب و کتاب غذا بخوريم. مي فرمايد: وقتي آنقدر خورده اي که حالت شکم درد گرفته اي و سنگين مي شوي، اين سنگيني براي تو کسالت مي آورد و اين کسالت تو را از هرکار خوب و کرامتي باز مي دارد. فرض کنيد انسان مي خواهد بلند بشود و کار خوبي بکند ولي او را با زنجير ببندند. گاهي پرخوري، براي تو زنجيري مي شود. حکايتي از سعدي مي گويد: يکي از ملوک عجم طبيبي حاذق به خدمت مصطفي فرستاد. سالي در ديار عرب بود. کسي پيش او تجربه نياورد و معالجه از وي نخواست. پيش پيامبر آمد و گله کرد که بنده را براي معالجت اصحاب فرستاده اند و در اين مدت کسي التفاتي نکرد تا خدمتي که بر بنده معين است بجاي آورد. رسول گفت: اين طائفه را طريقتي است که تا اشتها غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقي بود دست از طعام بدارند. طبيب گفت: اين است موجب تندرستي. زمين ببوسيد و برفت. سعدي مي گويد: سخن آنگه کند حکيم آغاز سرانگشت رو به لقمه دراز، کزناگفتنش خلل زايد يا زناخوردنش بجان آيد. مي گويد طعام مثل سخن است. انسان حکيم وقتي زبان را به حرف زدن باز مي کند که اگر حرف نزند يک مشکلي پيش مي آيد. پرگويي مثل پرخوري است. همان جور که پرخوري کسالت مي آورد، پُرگويي هم انسان را بيچاره مي کند زيرا از پرگويي غيبت، تهمت، سخن چيني و. .. مي آيد. کم گويي اين چنين نيست. لاجرم حکمتش بود گفتار خوردنش تندرستي آرد ببار. مي فرمايد: نوشابه اي که انسان را به مستي بکشاند نخور زيرا مست کننده است، تو را خوار مي کند و تو را به ناداني مي برد و جوانمردي را از تو مي گيرد. اينجا نمي دانيم که حضرت همين شراب را مي گويد که نخور يا همين نوشابه هاي معمولي را مي گويد که اگر زياد بخوري تو را به نوعي مستي در خوردن مي کشاند. گاهي سر سفره چند جور نوشابه است. نوشابه ي گازدار و بي گاز، دوغ، دلستر. ما انسانها هم که تنوع طلب هستيم و مي گوييم که از هر کدام يک ليوان مي خوريم. مي گويد آن نوشابه هايي که تو را به مستي سيراب شدن مي کشاند. حضرت علي (ع) مي فرمايد: مستي فقط در خوردن نيست، مستي در جواني، غرور، قدرت، ثروت و زيبايي هم هست. اگر انسان شراب خورد خوار و خفيف مي شود. در اينجا دوتا نکته ي کلي هست. يکي اينکه خوردن بايد تو را به سمت سلامتي ببرد. خدا خوردن را براي سلامت شما گذاشته است، شما اين را به ضرر و زيان تبديل نکن. يکي ضرر معنوي است مثل غذاي حرام. ممکن است انسان غذاي حرام را به اندازه بخورد، اين حرام است. يکي هم ضرر پرخوري است. انسانها الان يا حرام خواري مي کنند يا پرخوري مي کنند. درست مثل دکتري است که مي داند علت مريضي چيست ديگر لازم به آزمايش، سي تي اسکن و سونوگرافي نيست. اين پزشک (امام سجاد ) اين را از جد بزرگوارش به يادگار گرفته است که چگونه مشکل ما را بفهمد و ما را درمان کند.
سوال – همه از بدي هاي همسر من مي گويند. و من را از زندگي کردن با اونااميد مي کنند. اما من نمي خواهم که زندگي ام بهم بخورد. بعضي وقتها هم حق با آنهاست. همسر من بدي هايي هم دارد. البته همسر من انتخاب پدر و مادرم بوده است نه من ولي من براي او دعا مي کنم که خداوند عقل کاملي به او بدهد. آيا دعاهاي من اثري دارد يا خير ؟
پاسخ – من به اين بانو بخاطر اين همه صبر و حوصله و بردباري تبريک مي گويم. در روزگار ما اين خانم ناياب و کمياب است. الان همين که کسي فهميد که همسر من مشکلي دارد و من هم فهميدم، اولين چيزي که خانم به يادش مي افتد طلاق و رفتن خانه ي مادرش است. تازه اين خانم مي گويد که اين همسر تحميلي است و خانم خودش او را انتخاب نکرده است. خودش عاشق نشده که پايش بسوزد و بسازد. اين خانم به احترام انتخاب پدر و مادرش و بخاطر اينکه آنها ناراحت و خجل نشوند چيزي نمي گويد. اين خانم فرشته است. پيامبر در بياني فرمودند که چنين زناني فرشته هستند. اين خانم مطمئن باشند که اين دعاها موثر است. البته در کنار دعا گاهي با محبت با همسرش صحبت کند يا براي او بنويسد که تو اين خوبي ها را داري، اي کاش اينجا اين کار را هم بکني. اربابي خدمتکار زيرک و فهميمي داشت و وقتي خدمتکار کارها را انجام مي داد مي گفت که قربان کار انجام شد. نمي گفت که من انجام دادم. اين دعا در کنار اين صبوري، درکنار اين تذکر، سه ضلع يک مثلثي است که حتما اين زندگي را به شيريني خواهد کشاند. اقوام و فاميل در خانواده وظيفه ندارند که بدي همسران و فرزندان را به رخ همديگر بکشند اگر همديگر را دوست دارند. مگر اينکه براي مداوا بگوييم آن هم با يک بيان لطيف که خود طرف مي فهمد منظور ما حسودي و بدي گفتن طرف نيست. انگيزه ي گفتن مهم است. اگر زندگي بهم بخورد شما در آنجا مسئول هستي. در اسلام يکي از سه موردي که دروغ جايز است، دروغ گفتن براي اينکه بين زن و مردي آشتي برقرار کنيم.
سوال – من اهل تقلب در امتحانات هستم، آن هم در حد تيم ملي. خواستم حرفي بزنيد که من دست از اينکارم بردارم.
پاسخ – اين تيم ملي را من اصلاح کنم. منظورش اين نيست که تيم ملي ما تقلب مي کنند. اين اصطلاحي است که جوانان مي گويند و بيشتر براي جنبه ي مثبت مي گويند. مثلا مي گويند که فلاني پسر خوبي است در حد تيم ملي. گاهي هم براي عظمت و بزرگي بکار مي برند. اولا اين انسان بداند که بعدا در زندگي اش با انسانهايي مواجه خواهد شد که از او متقلب تر هستند و کلاه سرش خواهند گذاشت. داستان خدا داستان آن حبوبات فروشي است که هر کس مي آمد يک نمونه مي آورد و فروشنده يک کيسه به او مي داد. وقتي خدا مي بيند که من يک مشت تقلب برده ام آن موقع گوني گوني تقلب سرم مي آيد. همسري که مي گيرد در زندگي با او تقلب مي کند. دوستاني که در سر راهش قرار مي گيرند بعدها به او کلک خواهند زد. ثانيا ما در احکام داريم که اگر کسي چيزي را از راه تقلب بدست بياورد حرام است. من الان با تقلب ديپلم يا ليسانس گرفته ام،پايان نامه ي فوق ليسانس من را يک کس ديگري نوشته و من آنجا ارائه کرده ام يا مقاله اي که براي فرد ديگري است و من بنام خودم چاب کنم و بعد از آن امتيازي گرفتم که عنوان استادياري من دانشياري شده است يا يک سربازي محموله ي قاچاقي را کشف کرده، يک جناب سرهنگي اين را به نام خودش گزارش داده است، آن وقت آن پولي که من از اين ليسانس با تقلب، دکترا با تقلب و پاداش کشف محموله تقلبي مي گيرم حرام است. گر حکم کنند که مست گيرند در شهر هرآنکه هست گيرند. بايد مراقب باشيم. حالا اگر کسي تقلب کرده مي تواند يکي اينکه از آن کار توبه کند و ديگر اينکه براي کسب آن چيزي که در آن تقلب کرده بکوشد. مثلا فردي که حالا با مدرک ليسانس استخدام شده ببيند که آن درس هاي مشکلي که تقلب کرده را دوباره بخواند و به خدا بگويد که من آن موقع ياد نگرفته ام ولي الان اين درس ها را مي خوانم تا ياد بگيرم. حالا اگر حقي ضايع شده بايد صاحب حق را راضي کرد. گناهان را به لازم و متعددي تقسيم بندي کرده اند. خدا گناهان لازم را براحتي مي بخشد ولي گناهان متعددي را براحتي نمي بخشد و آن موقع کار بر ما سخت مي شود. حداقل اگر گناه مي کنيم، گناهان متعدي نکنيم.
سوال – سوره يونس آيات 25-21 را توضيح بدهيد.
پاسخ – در آيه 24 خدا داستان زندگي دنيا را براي ما مي گويد. مي فرمايد: داستان زندگي شما مثل باراني است که اواخر زمستان و بهار مي فرستيم و زمين ها سرسبز مي شوند. درختها شکوفه مي دهند و بعد ميوه هاي رنگارنگ مي دهند و بلبلان در باغ نغمه سرايي مي کنند، صاحب اين باغ مي گويند که کار ما تمام شده و به سلامت بسرمي بريم ناگهان باد خزان مي وزد و همه اين سرسبزي را مي برد و مثل اينکه ديروز اصلا چنين سرسبزي نبوده است. اي انسانها يادتان باشد که گول ظاهررا نخوريد. باد خزان در راه است واين پايدار نيست. بقول خواجه: رهزن دهر نخفته ست مشو ايمن از او، وگر امروز نبردست فردا ببرد. ما بايد از اين آيات درس بگيرم و مغرور لحظات خوش خودمان نشويم.
سوال – مادر من يکي از افرادي است که هميشه برنامه ي شما را مي بيند. از وقتي که يادم مي آيد پدر و مادر من يکبار هم عاشقانه با يکديگر صحبت نکرده اند. از وقتي که من يادم مي آيد اين دو اصلا با هم صحبتي نکرده اند و دائما در جنگ و درگيري بوده اند. سر کوچکترين مسئله چنان بلوايي بپا مي کردند و حريم يکديگر را مي شکستند. هيچ وقت دوست نداشتم که درباره ي آنها قضاوت بکنم زيرا خدا فرموده به پدر و مادر احترام بگذاريد. هر دوي آنها اهل نماز و روزه هستند و اهل حلال و حرام هستند و همه را خوب رعايت مي کنند اما نمي دانم چرا نمي توانند با يکديگر کنار بيايند. ما خواهر و برادرها هيچ وقت ريشه وعلت اين اختلافات آنها را نفهميديم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – اين نامه ها واقعا انسان را ناراحت مي کند. يک کانوني که مي تواند گرم باشد ما انسانها آن را اين جور سرد و بي روح مي کنيم. و روزي فرا مي سد که همين را به ما مي دهند. الدنيا مزرعة الاخرة. اگر در اين مزرعه شادي کاشتي، تخم مهر و وفا با همسرت کاشتي، آن وقت در بهشت به تو و همسرت محبت مي کنند. حافظ مي گويد: تخم وفا و مهر در اين کهنه کشتزار، آنگه دهد ثمر که بود موسم درو. اگر تو بذرگذشت کاشتي، آنجا خدا از سر تقصيرات تو مي گذرد. اگر سر کوچکترين چيز گيردادي، خدا هم سر کوچکترين چيز گير مي دهد. مي گويد که اگر تو گذشتي من گذشت کنم. اگر تو سکوت کردي من سکوت کنم. اگر فرياد کشيدي من هم فرياد مي کشم مخصوصا فريادهايي که متعددي است. يک وقت من در خلوت خودم فرياد مي کشم و کسي نمي فهمد ولي وقتي تو پيش بچه ها فرياد مي کشي و اين دختر را که مثل گل است پرپر مي کني و فردا سر زندگي خودش هم همين مي آيد چون در خانه محبتي نديده است. کهنه ابري که بود زآب تهي، کي تواند که کند آب دهي. ما نمي توانيم به خدا بگوييم که خنده ي من نمي آمد و نمي شد. زيرا خدا مي گويد که چطور با دوستانت مي شد که بخندي ؟ تو که مي توانستي در بيرون خرج کني چرا در خانه خرج نکردي ؟ پس مي توانستي. کسي که دست ندارد به او نمي گويند وضو بگير زيرا دستي ندارد. چرا ما ناشکر و ناسپاس هستيم و قدر نعمتهايي که داريم نمي دانيم. مثلا اگر مردي 60 سال دارد و سالم است ولي يکدفعه بيماري قلبي گرفته و دکتر گفته که بايد عمل بکني. بايد خودش را بدست دکتر و جراح بسپارد. شما 60 سال بداخلاق بوده اي و ديده اي که بداخلاقي چقدر بد است. تصميم بگير که خوش اخلاق بشوي. فرض کن که کارد و چاقوي جراحي شما را خوش اخلاق کرده است. اينکه من همين هستم، ديگر عوض نمي شوم، از من گذشته، اينها وسوسه هاي شيطان است. يحيبون ان يتطهرون. خدا مي فرمايد که افراد مومن پاکيزگان را دوست دارند. ما اصلا خوش اخلاقي را دوست نداريم و مي خواهيم از آن فرار کنيم. اگر بگوييم که خوش اخلاقي را هم دوست داريم دروغ گفته ايم. مثلا سر يک سفره اي چند نوع غذا گذاشته اند و غذايي که من خيلي دوست دارم دوراز دست من است. بالاخره آنقدر نگاه مي کنم و مي گويم که آن را کمي جلو بياوريد و بعد حرکت مي کنم و غذا را برمي دام. پس وقتي دوست دارم حرکت مي کنم. معلوم است که من دوست ندارم اگر دوست داشتم جنبشي مي کردم. پيامبر مي فرمايد: روز قيامت هيچ عملي به اندازه ي خوش اخلاقي و خوش رويي کفه ي اعمال خوب را سنگين نمي کند. اگر درآن روز ديديم که کفه ي اعمال مان سنگين شده، بدانيد که بخاطر خوش رويي، خوش اخلاقي و صبوري است که در دنيا بخرج داده ايم.
سوال – اين قدر به خانمها نگوييد که به خودتان برسيد که شوهرانتان به دنبال کسي نيفتند، مردها دارند از اين مسئله سوء استفاده مي کنند. شما به مردها بگوييد که دنبال دل تان نيفتيد وبه زن و زندگي تان وفادار باشيد. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – خوب به خودتان نرسيد. يک قيافه ي ژوليده و يک دهان با بوي نامطبوع داشته باشيد، ببينيد که مردتان خوب مي شود. تازه اين همه به خودتان مي رسيد، مردها اين جوري هستند، اگر نرسيد چه مي شود ؟ بقول آقاي رنجبر وقتي مي خواهي تاب بخوري دو تا طناب دارد، بايد هر دو طناب را بگيري تا بتواني تاب بخوري. زندگي مثل تاب است. اگر بخواهيم در زندگي خوب تاب بخوريم هم زن بايد به خودش برسد تا پيش مردش چشم پُرکن و چشم نواز باشد و بتواند دلبري بکند. و هم مرد بايد هرزگي نداشته باشد و دلش پيش زن و بچه اش باشد. ولي اينها مجوز براي آقايان و خانمها نمي شود. پيامبر فرمود: وقتي زن مي خواهد به اتاق خوابش برود چگونه برود ؟ چرا پيامبر که بايد از چيزهاي آسماني بگويد از چيزهاي زميني مي گويد ؟ امام صادق (ع) و پيامبر دستور زندگي داده اند که دهان مرد و زن چگونه باشد و چگونه همديگر را ببوسند. چگونه بهم نگاه کنند. پيامبر مي فرمايد: به مرد اجر وپاداش مي دهند وقتي که سر سفره، دهان همسرت لقمه بگذاري. بچه ها ببينند که اين زن و مرد چقدر با هم مهربان هستند و چقدر بهم احترام مي گذارند.
سوال – من ليسانس حقوق دارم. سربازي نرفته ام و بخاطر ترس از خدا ازدواج کرده ام. با اينکه فقر مالي داشتم مورد قبول خانواده ي دختر قرار گرفتم ولي مورد شماتت فاميل قرار گرفته ام. نظر شما در مورد کار من چيست ؟
پاسخ – شما کار بزرگي کرده ايد. گوش به حرف کسي نده. مردم هرچه مي خواهند بگويند. بايد يک يا علي گفت و حرکت کرد. بايد از جايي شروع کرد. در ضمن همين کساني که شما را شماتت مي کنند، از آنها بپرسيد که شما اول ازدواج چه داشتيد ؟ بعد از ازدواج خدا به برکت اين زن به شما همه چيز مي دهد. من وقتي ازدواج مي کردم هيچي نداشتم، حتي پدر و مادرم هم هيچي نداشتم ولي امروز به برکت زن و فرزند خدا به من امکانات داده است و مهمتر از آن اعتبارات داده است. کساني که اين حرف را مي زنند يعني دارند به خدا توهين مي کنند. قرآن مي فرمايد: تو به وعده هاي من ايمان بياور من به تو کمک مي کنم منتها کمي صبر کن. روزگار شهد و شکر هم مي رسد. مثل يوسف که چاه و زندان را تحمل کرد و بالاخره عزيز مصر شد. آقايي که مدير عامل بانک مهمي است اين خاطره را مي گفت. اوايل حدود 30 سال قبل که تازه سرکار رفته بودم خيلي کار مي کردم وحتي بعضي شبها در بانک مي خوابيدم. يک کارمندي به من گفت با اين خرحمالي هايي که مي کني، مي خواهي کجا را بگيري ؟ گفتم مي خواهم روزي رئيس تو بشوم. گفت: خوابش را ببيني. گذشت و روزي من براي سرکشي به بانکي رفت و آن آقا هنوز کارمند جزئي بود. من را ديد و تعظيم کرد و گفت که شما از روز اول هم خيلي پرکار بوديد. اين نيست که تلاش بي ثمر بماند. خدا اجر محسنين را ضايع نمي کند.
ما در بعضي از کارها يکسره فرنگي، غربي و اروپايي مي شويم اما چيزهاي خوبشان را ياد نمي گيريم. امام در وصيت نامه الهي سياسي خودشان مي فرمايند که ما نمي گوييم همه چيز غرب بد است. چيزهاي خوبشان را ياد بگيريد. در داستان ازدواج دختر و پسر که همديگر را دوست دارند و هيچ چيزي هم ندارند، با هم ازدواج مي کنند و با هم زندگي را مي سازند. امام کساني را که عقد ميکرد به آنها مي فرمود: برويد با هم بسازيد. يک معنايش اين است که با هم بسازيد. زندگي ساخته شده نيست. زندگي يک زميني است که به شما مي دهند که در آن ساختمان بسازيد منتها با هم بسازيد يکي بنا بشود و يکي آجر بدهد.