اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-01-15-حجت الاسلام والمسلمين نقويان- پرسش و پاسخ

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

پرسش و پاسخ

15-1-90

آري هوا خوش است و غزل خيز در بهار باريده است خنده ي يک ريز در بهار، از باد نوبهار حديث است تن مپوش بايد دريد جامه ي پرهيز در بهار، اما خدا نياورد آن روز را که آه گيرد دلي بهاري پاييز در بهار، ديد و بازديد تو تبريک عيد چيست چندين دروغ مصلحت آميز در بهار.

سوال – در مورد بهار و سال جديد توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – در مورد بهار مولانا بيتي دارد. به بهار بنگر اي دل که قيامت است مطلق بد و نيک بردميده هرساله هر چه کاري. کساني که به قيامت شک دارند، خداوند ماکت آن را در اين دنيا درست کرده است. نمونه ي کوچکي را جلوي چشم ما آورده است تا ما را به يقين برساند. يکي از اتفاقات قشنگي که در فصل بهار مي افتد اين است که هر بذري که قبلا زير خاک رفته باشد، آنرا سبز مي کند و مي روياند. مولوي مي گويد که زمين امانت دار خوبي است و هرچه را به زمين بسپاري مثل گاو صندوق است. خاک امين و هر چه در وي کاشتي بي خيانت جنس آن برداشتي. مثل زرگرها وقتي مي خواهند شب به خانه بروند تمام قطعه هاي طلا را جمع مي کنند و در گاو صندوق به امانت مي سپارند و صبح گاو صندوق همه امانت ها را به آنها برمي گرداند و هرچه را هر کجا گذاشته از همانجا بر مي دارد. مي شود واخرجت الارض اثقالها. همان دست که دادم همان دست گرفتم همان نکته که گفتم همان نکته شنيدم. در فصل بهار هرکس که بذرگلي کاشته، گل درو مي کند و اگر کسي بذر خار و خس بکارد همان را به او مي دهند. آنکه تخم خار کارد هان هان او را نجويد گلستان گر گلي گيرد زکف خاري شود. قرآن مي فرمايد: تنظر الي آيات الله. شما ناراحت نباش و عضباني نشو. قانون هستي او را بر سرخار خواهد نشاند. او را خوار و ذليل مي کند. ما فکر مي کنيم که خودمان به کسي که به ما بدي کرده انتقام مي گيريم در حاليکه اين جوري نيست. کسي که در دنيا بذر بدي کاشته، در آخرت همان را به او مي دهند. گر ز خار خسته اي خود کُشته اي. فصل بهار يک پيامبر و يک قيامت کوچک خوبي است و نداي خوبي براي کساني که چشمي براي ديدن و شنيدن دارند دارد و بقول حافظ هر گل نو ز گلرخي ياد همي کند ولي گوش سخن شنو کجا ديده ي اعتبار کو. اميدوارم که ما اين چشم و گوش را پيدا بکنيم و از اين فصل بهار به سادگي نگذريم. پروين اعتصامي گفت: هزاران نکته زباران و برف مي گويد شکوفه اي که به فصل بهار در چمن است. اگر امروز شکوفه اي بر سر اين درخت نشسته است و آن را تاجدار کرده مي گويد که من از خيلي از تونل ها رد شده ام، خيلي از سختي ها و سرماها را ديدم ولي نهراسيدم و مستحکم ماندم که امروز دارم خودم را نشان مي دهم. کساني که مقداري سختي در زندگي شان مي بينند مثل تازه عروس ها و دامادها و پدرها و مادرها براي تربيت بچه ها که بايد تلاش بکنند. راه همين است و مطمئن باشند که بايد از اين تونل سختي ها گذشت. خدا بدون دليل به کسي چيزي نمي دهد. نگوييد خوش به حال فلاني، ما که سر بچه شانس نياورديم، خوش به حال فلاني که بچه ي خوبي دارد و چه شوهر خوبي دارد. بالاخره آن پدر و مادر هم زحمت کشيده اند تا اين بچه اين طوري تربيت شده است. بدانيم که هرچه بکاريم همان را درو مي کنيم. مولوي مي گويد: هيچ گندم کاشتي جو بردهد ؟ ديده اي اسبي که کره خر دهد ؟
سوال – خسيسي با گوشت و خون من مخلوط شده است. هرچه تلاش مي کنم که از دست اين خسيسي نجات پيدا کنم نمي توانم. لطفا به من کمک کنيد.
پاسخ – ما براي اينکه هر صفت بدي را براي خودمان دور کنيم چند مرحله را بايد بگذرانيم. کار اول فکر کردن است. اين صفت يک بيماري است. اگر من بخواهم از يک ليوان آب بخورم و به من بگويند که قبلا در اين ليوان يک مگس بوده است و ليوان کثيف بوده و آن را نشسته اند يا اينکه اين آب آلوده است، طرف ديگر به سمت اين آب نمي رود. حالا من فکر کنم که خساست خشک بودن دست، نم پس ندادن، اينها توهين به خداست. زيرا من مي گويم که اگر پولي براي کسي يا جاي خوبي خرج کنم، ديگر جايش پر نمي شود و من بايد همه پولها را جمع کنم. خدايي که فرموده من جبار هستم و من جايش را براي شما جبران مي کنم. خدا مي فرمايد که نترس من هستم و جايش را پر مي کنم مثل پدري که پولدار و مهربان است و به بچه اش ميگويد که من به تو مي دهم. امام صادق (ع) به بعضي از اصحابش مي فرمود که اگر بين دو مسلمان دعوا شد و با بر سر مسائل مالي با هم قهر هستند، تو آن پول را بده و بعد از من بگير. حتي يک مبلغي را هم پيش قسط به اصحابش داده بود تا اين کار را بکنند. وقتي پيشوايان ما اين طوري هستند، ما بايد خساست بکنيم ؟ فردي از امام سجاد (ع) طلبي داشت و گفت که طلب من را بده و امام فرمود که من چند روز پيش طلب تو را دادم و طرف قبول نکرد و گفت که قسم بخور که دادي و امام فرمود که من قسم نمي خورم. خدمتکار امام گفت که من شاهد هستم که شما اين پول را دادي پس قسم بخوريد. امام فرمود: براي مقداري پول اسم خدا را قسم نمي خورم. خدا براي من خيلي ارزشمندتر است. و به خدمتکار گفت که يک بار ديگر پول را به او بدهيد. تابحال شده ما اين کار را انجام بدهيم. ما بدون پول دادن هم قسم مي خوريم. حتي عده اي براي پول چندين قسم مي خورند. اگر قرار است که ما اسم خدا را خرج بکنيم بايد براي چيزهاي بزرگ خرج کنيم. روايت داريم که شما صله ي رحم بکنيد خدا جبران مي کند. در ذهن ما صله ي رحم اين است که تند تند به ديدن اقوام برويم و ناهار و شامي هم بخوريم. خير صله ي رحم يعني کمک به بستگان. صله ي رحم اصلي رفت و آمد نيست. وقتي طرف از نظر مالي و آبرويي و اعتباري به من نيازي ندارد آن موقع صله ي رحم رفت و آمد مي شود. مثلا طرف مي خواهد وام بگيرد و به اعتبار شما نياز دارد و مي گويد که چک لازم دارد ولي طرف مي گويد که من اصلا دسته چک ندارم درحاليکه دروغ مي گويد. حالا ممکن است که قسطش را ندهد که ممکن است داشته باشد و قسطش را ندهد يا اصلا نداشته باشد و ندهد. اگر نداشت و نداد، دو قسطش را هم شما بده، شما که وضعت خوب است چه اشکالي دارد که بدهد. خدا مي گويد که تو براي زن و بچه ات و بستگانت هزينه بکن، من جبران مي کنم تو نترس. من بايد به تو سلامتي بدهم که دوباره کار بکني و من مي توان اين سلامتي را به تو ندهم. تعبيري آيت الله آملي داشتند که مي فرمودند که ما وقتي نماز مي خوانيم و از سجده بلند مي شويم مي گوييم به حول و قوه خدا مي ايستم و مي نشينم. گاهي ايستاده اي و نمي تواني بنشيني و گاهي نشسته اي و کمر درد داري و نمي تواني بلند بشوي. خدا مي گويد که اين پا و ذهن را من به تو مي دهم. در بيمارستان رواني به من افرادي را نشان مي دادند که سرهنگ يا مهندس بوده اند و الان اين جوري شده اند. اينها مادرزادي مشکلات روحي رواني نداشته اند. وقتي خدا لحظه اي اين سلولهاي مغزي که حاوي هوش و حافظه است را بگيرد همه چيز بهم مي ريزد. پس خست اولين مشکلش اين است که ما داريم به خدا توهين مي کنيم. اگر کسي اين را بفهمد هرگز اين کار را نمي کند. ديگر اينکه کساني که دست و دل باز به جا بوده اند نه کساني که ولخرج بوده اند، آيا به فقر دچار شد ه اند ؟ حاتم طائي در آخر عمرش گدايي مي کرد ؟ عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زينب حاتم طائي زمان خودش بود. خانه اش معروف بود و همه ي گداهاي شهر آنجا بودند. آيا در آخر بدبخت و بدنام شد ؟ از همه مهتر اينکه خوش نام شد. بقول حافظ خزانه داري ميراث خوارگان کفر است. مثل يک انباردار همه را جمع کني. نه خود خورم نه کس گنده کنم به سگ دهم.
سوال – دختر بيست و سه ساله هستم و حدود يک سال است که ليسانسم را گرفته ام. پدرم اصرار دارد که من فوق ليسانس را هم بخوانم. قبلا از درس خوشم مي آمد ولي الان از هرچه کتاب است بدم مي آيد. پدرم بخاطر درسم به من اجازه ي ازدواج نمي دهد. و مي گويد که اگر درس نخوانم هيچ کمکي هم به من نمي کند. تابحال خواستگاران زيادي داشته ام ولي پدرم بي دليل آنها را رد کرده است. در خانه ي ما کسي روي حرف پدرم حرف نمي زند. لطفا من را راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – ما هم نمي دانيم به بعضي از پدرها و مادرها چه بايد گفت. در مملکت ما يکي از آداب و رسوم خوب ويکي از شيرين ترين لحظات پدر و مادر وقتي است که بچه هايشان عروس و داماد مي شوند. ضرب المثل داريم که شب زفاف کمتر از صبح پادشاهي نيست. انسان حس مي کند که بچه اش به پادشاهي رسيده است. از طرفي اسلام به ما گفته که انسان قبل از ازدواج داخل انسانها نيست و او را به چشم يک انسان کامل نمي بيند. مثل وقتي که بچه ها دفتر چه ي حساب پس انداز خودشان را بانک مي برند، با اينکه حساب به اسم آنها است و پول هم مال خودشان است ولي به آنها مي گويند که با بزرگترتان بياييد. براي هويت او ارزش قائل نيستند. اين بچه اينجا خيلي مي شکند. وقتي اولين بار بچه خودش پولش را در حساب مي گذارد و بر مي دارد و امضايش معتبر مي شود کلي خوشحال مي شود زيرا ارزش پيدا کرده است. در اسلام به فرد مجرد هم اين طور نگاه مي کنند. شما با موافقت ازدواج پسر يا دخترتان، چنين هويتي به او داده ايد. در ضمن سن درس خواند حد ندارد ولي سن ازدواج حد دارد. مثلا در کنکور پيرمرد هفتادساله هم شرکت مي کند. اما يک دختر هفتاد ساله نمي شود که عروس بشود و اگر هم بشود يک پيرمرد هفتاد ساله به سراغ شان مي آيد. ازدواج جزء چيزهايي است که تاريخ مصرف دارد. وقتي از زمان ازدواج گذشت ديگر آن نشاط لازم وجود ندارد. الان اين قدر پدرها و مادرها به من مراجعه مي کنند که دختر ما سي يا سي و پنج سالش است و حتي دکترا دارد ولي براي اينکه کسي براي ازدواج پيدا کند براي او دعا کنيد. من مي پرسم که وقتي ايشان بيست سالشان بود خواستگار نداشتند ؟ مي گويند که چرا ولي خواستگار را رد کردند زيرا مي خواستند درس بخوانند. آقايي که مي خواهد با دختر شما ازدواج کند با مدرک شما که نمي خواهد ازدواج کند. پدر مي تواند با خواستگار شرط ضمن عقد بکند که دخترش درس بخواند. من خيلي ها را مي شناسم که بعد از ازدواج تحصيلات شان را ادامه داده اند و به مراحل بالايي رسيده اند. من از اين پدر ها و مادرها خواهش مي کنم با اين موانع فراوان سد راه زندگي بچه هايشان نشوند و براي خودشان ناسزا و نفرين نخرند. براي اين پدر هم دعا مي کنيم که يک رأفتي به دلشان بيندازد.
سوال – همه به من مي گويند که نماز بخوان ولي وقتي من مي بينم که خدا براي من کاري نمي کند حتي کمک نمي کند که بعد از سه سال سرزندگي ام بروم، چطور من به سمت خدا بروم ؟
پاسخ – چطور ايشان برنامه ي سمت خدا را مي بينند؟ برنامه ي شما همه جور مشتري دارد. از الطاف خداست که اين برنامه دلهاي بسياري از انسانها را به سمت برنامه ي شما متمايل کرده است. و خيلي ها را پاي تلويزيون نشانده است و حتي من گاهي ديده ام که برنامه ي شما را خارج از کشور هم مي بينند. با اينکه ساعت پخش آن ساعت خوب و پربيننده اي هم نيست. خيلي از بينندگان مي گويند که اي کاش اين برنامه شب هم پخش مي شد و حتي عده اي آن را ضبط مي کنند و شب به همسر و بچه هايشان نشان مي دهند. اولا قرار نيست که هر کس که نماز مي خواند، همين الان خدا برايش کاري بکند. هرکس نماز بخواند زود سرکار برود يا زود شوهر کند يا زن بگيرد يا سر کار نرفته پولدار بشود. به تعبير آقاي رنجبر کشتي را در خشکي مي سازند ولي در آب و دريا استفاده مي کنند. من هم اضافه مي کنم که هواپيما را در زمين مي سازند ولي در هوا استفاده مي کنند. ما بايد نماز را اينجا بخوانيم و جاي ديگر از آن استفاده بکنيم. اگر نماز خواندن باعث اين بشود که همه ي مشکلات ما حل بشود، ديگر يک بي دين و يهودي دردنيا باقي نمي ماند. همه مسلمان مي شوند و مي گويند که مسلمانها يک شاه کليد دارند که همانجا نقدي با آنها حساب مي شود. مثلا اگر قرار است که هرکس که مي خواهد استخدام بشود نماز بخواند، آن نماز ديگر چه فايده اي دارد. اصلا اين نگاه اشتباه است. قرار نيست که نمازي که ما ميخوانيم همين جا خدا نقدي چيزي در حساب ما بريزد. اين نماز اثري ندارد. کليد در دوزخ است آن نماز که در چشم مردم گذاريد دراز. نماز را بايد با عشق خواند. امير المومنين وقتي نماز مي خواند مي فرمود که خدايا تو شايسته ي پرستش هستي. ما با هر زباني بايد از خدا تشکر کنيم. وقتي شما نقاشي زيبايي مي بيند به او دست مريزاد مي گوييد. شما کم کم نماز بخوانيد و بعد خدا مشکلاتي را حل مي کند. گر او زحکمت ببندد دردي ز رحمت گشايد در ديگري.
سوال – سوره ي توبه آيات 21-24 را توضيح دهيد.
پاسخ – مي فرمايد: گاهي پدرو مادر يا برادر و خواهر انسان مي خواهند انسان را به جهنم بکشانند. همين خدايي که بارها در کتابش فرموده احترام پدر و مادر واجب است و حتي بعد از کلمه ي اطاعت از خودش احسان به پدر و مادر را مطرح کرده است. اينجا نکته ي مقابلش را هم مي گويد. اگر پدر و مادر تو را به سمت جهنم مي برند. مثلا در عروسي مختلط مي گويند که ببين همه دارند مي رقصند تو هم به خودت تکاني بده، اين همان به سمت جهنم رفتن است. خدا مي فرمايد که حق نداريد که به سمت اينها برويد. اگر دوستي اينها را به دل گرفتيد جزء ظالمين هستيد. البته خيلي کم پيش مي آيد ولي هستند کساني که مي گويند پدر من مخالف نماز است. من چکارکنم ؟ شما نمازت را بخوان و حجابت را داشته باش و پاکي و نجابت خودت را داشته باش. اگر پدر به بچه اش گفت که بيا سرقتي بکنيم، بچه نبايد برود. البته سرقت فقط به معني پول برداشتن نيست. مثلا طرف مکانيک است و دارد بَد کار مي کند يا مال مردم را بيجا مصرف مي کند. بچه حق ندارد با اين پدرهمکاري بکند. و بايد طبق وظيفه دين اش عمل بکند. در اينجا فرزند بايد نماز را بخواند و حجاب را داشته باشد ولي نبايد کاري بکند که پدر و مادر بيشتر اذيت بشود. بايد جايگاه پدر و مادر حفظ بشود. احترام و محبت به آنها بايد حفظ بشود. من در دلم حق ندارم محبت اينها را جايگزين بکنم. اين دل کلاس بالايي دارد و هر چيزي را نبايد در اين دل آورد. به اينها احسان و محبت بکن. اگر از تو کمکي خواستند براي آنها انجام بده. داريم که احسان به پدر و مادر بد و خوب نمي شناسد. اگر پدر و مادر هم بد باشند شما بايد جايگاه آنها را حفظ کنيد. به آنها کمک کنيد ولي جايي که مي خواهند شما را به سمت جهنم ببرند به حرف آنها گوش نکنيد.
سوال – من زماني که با جنس مخالفم رابطه ي دوستي داشته ام خيلي از او خاطره دارم و الان يک سال است که خاطره اش از ذهنم دور نشده است. من چکار کنم که آن اتفاقات را فراموش کنم ؟
پاسخ - ما اين همه به جوانان مي گوييم که شما قبل از ازدواج حق نداريد که با کسي دوست بشويد و رابطه داشته باشيد و خاطره داشته باشيد. اين خاطره ها مثل يک بذرهايي است که کشاورز قبل از اينکه شخم بزند در زمين کاشته است. اگر شخم نزند هرچه بکارد ديگر فايده ندارد. اين بذري است که خودت کاشته اي. چرا جوانان ما توجه نمي کنند ؟ شايد حتي بگوييد که مي خواهيم با هم ازدواج کنيم و بعد دوست مي شويد، شايد به ازدواج نرسيد. ما امار درستي نداريم که ببينيم کساني که يک چنين رابطه هايي دارند که از اول هم نيت ازدواج بوده است نه سوء استفاده و کلاهبرداري و... مولانا مي گويد: تو را بر در نشاند او به طراري مي آيم، تو منشين منتظر بر در که آن خانه دو در دارد. حالا اگر نشد که ازدواج کنند چه ؟ چند درصد اين آشنايي ها به ازدواج منتهي مي شود ؟ من اين عشق و محبت و آشنايي را براي بعد از ازدواج بگذارم که ديگر اذيتش نمي شوم و حرفي نيست، ديگر مانع ابراز محبت به همسرم وجود ندارد. اين آقا يا خانم الان دلش مي خواهد به همسر شرعي و قانوني خودش ابراز محبت بکند ولي آن خاطره مانع آن است. آن خاطره مثل يک ترمز دستي کشيده است که نمي گذارد ماشين حرکت کند و آخرش هم به دود کردن چرخ ها و سابيده شدن ديسک و صفحه مي افتد. کساني که در معرض اين فضا هستند نگويند که يک نگاه يا يک صحبت يا شوخي بيشتر نيست. اينها خيالات است. قرآن مي فرمايد که يک نگاه مي تواند تو را اذيت کند. الان اين يک معضل جامعه ما است که حتي براي کساني که زن يا شوهر هم دارند اتفاق مي افتد. ما هم بايد مواظب خودمان باشيم و دست به دامن خدا بشويم. حالا اين اتفاق افتاده است چکار بکنيم ؟ مثل دستي که آب جوش روي آن ريخته و سوخته است بايد پماد بزنيم تا کم کم خوب بشود. اول اينکه شما خودت را به هيچ وجه در ارتباط با آن فرد قرار ندهي. هر نوع ارتباطي بايد کاملا قطع بشود، ارتباط نگاهي، اس ام اسي، تلفني. اگر آن فرد در محلي است که شما در آنجا زندگي مي کنيد از آن محل برويد. اگر در اداره يا دانشگاهي است که آن فرد هم هست، از آنجا برويد. اينها خيلي مهم است و بعدها مي تواند به جاهاي خطرناکي بيانجامد. اينها زنگ خطر است. اگر خانمي در اتاق خوابش سوسگي ببيند ديگر خوابش نمي برد. ما مردها هم مي ترسيم ولي صدايش را درنمي آوريم. اگر بگوييم که يک مار در اتاق خواب است چکار مي کنيد ؟ اين ارتباط از مار خطرناک تر است. مولوي مي گويد: حق ذات پاک الله الصمد يار بَد بدتر بود از مار بَد. اگر شما مي خواهيد که اين خاطره اذيت تان نکند بايد اين ارتباط را قطع کنيد. از دل برود هرآنچه از ديده برفت. زدست ديده و دل هر دو فرياد که هر چه ديده بيند دل کند ياد. ديده تو را مي برد و ديگر نمي تواني حريف دلت بشوي. دل برود ديده چو مايل بود دست نظر رشته کش دل بود. دانشجويي مي گفت با دختري آشنا شدم که با هم ازدواج کنيم ولي بعدا ديديم که به درد همديگر نمي خوريم ولي الان گاهگاهي به يکديگر تبريک اس ام اسي مي فرستيم. گفتم بسيار اشتباه مي کنيد. همين تو را اذيت مي کند و تو را قلقلک مي دهد. الان در جراحي هايي که تومور در مي آورند، گاهي ريشه هايي اين تومور مي ماند و دوباره عود مي کند. اين تومور دلي است. ديگر اينکه وقتي اين رابطه قطع شد بايد رابطه ي خيالي هم قطع بشود که کار سختي است. ديگر اينکه خودم را با همسر، کتاب و اقوام سرگرم کنم و از همه مهمتر اينکه از خدا کمک بخواهم. قرآن مي فرمايد که فقط خدا مي تواند بين دل و تخيلات و دلت مانع بشود. پس به خدا متوسل بشويم.
سوال – ما يک همسايه داريم که در حال بنايي است و با اينکه همسايه ي ديوار به ديوار ما نيست ولي همه مصالحش را پشت ديوار ما مي ريزد. با اينکه به او تذکر داده اي، کار خودش را مي کند و پشت سر ما حرف مي زند. لطفا از عواقب همسايه آزاري بگوييد.
پاسخ – روايت داريم که اگر مومن سرکوه هم برود خدا يک نفر را مي فرستد که او را اذيت کند. يکسري مقامان و پاداش ها را خدا وقتي به انسان مي دهد که انسان تحملش بالا باشد و آزار و اذيت ها را تحمل کند. شما در دنيا نمي تواني کسي را پيدا کني که او آزار نبيند. در همه جاي دنيا حتي امريکا و اروپا هم همين طور است. در آنجا از جهاتي بدتر و از جهاتي بهتر است. کسي خدمت حضرت زهرا آمد و گفت که دلم مي خواهد که حديثي که از خود پيامبر شنيده ايد به من بگوييد. حضرت به خدمتکارش گفت که کاغذي که ديروز به تو دادم و گفتم که آن را حفظ کن و در جايي بگذار را بياور. خدمتکار گشت و گفت که نيست. حضرت زهرا گفت که بگرد و آن را پيدا کن. فرمود که اين حديث براي من برابر است با حسن و حسين من. زود آنرا پيدا کنيد و بياوريد. پيامبر فرمود: کسي که همسايه اش از او در آزار و اذيت باشد، بوي بهشت را نمي شوند. در اينجا تعبير سر و صدا است. متن حديث را در آينده خواهم گفت. پيامبر مي فرمود: وقتي جبرييل بر من نازل مي شد اين قدر به همسايه سفارش کرد و من منتظر بودم که اين دفعه که جبرئيل مي آيد بگويد که همسايه از همسايه ارث مي برد. يعني اگر اين را مي گفت پيامبر تعجب نمي کرد. پس کسي با سر و صداي همسايه ها اذيت نکند حتي با زياد کردن نوار قرآن يا عزاداري ها يا صداي سگ ها در خانه ها. رهبر فرمودند که از گلدسته هاي مساجد جزء گلبانگ اذان هيچ صدايي نبايد پخش بشود. حتي پخش زيارت عاشورا هم از مساجد اِشکال دارد.