اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

89-12-16-حجت الاسلام والمسلمين نقويان- رساله حقوق امام سجاد

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

- رساله حقوق امام سجاد

89-12-16
سوال – در مورد حق دست از کتاب رساله ي حقوق امام سجاد (ع) توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – امام مي فرمايد: اين دست را براي چيزي که حلال نيست دراز نکني و اگر دست درازي کردي همان روز مردم تو را ملامت کنند. حافظ مي گفت که آستين مان کوتاه است ولي گاهي دست مان بلند است. بچه وقتي مي خواهد حرکت کند اول چهار دست و پا مي رود و دستش هم جلوتراز پايش است. اينجا بچه دست درازي مي کند. براي زبان درازي اولين حرفي که مي زنيم براي محدودکردن آن است. آنجاهايي که نبايد دراز بشود و آنجا که دست نبايد آبرو را دستمايه ي خودش قرار بدهد، امام سجاد (ع) مي فرمايد: اين دست را دراز نکني به چيزي که براي تو حلال نيست. امام در مورد چيزهاي غير حلال به تعبير حافظ اين بيان را کرده است که من نگويم با که بنشين و چه بنوش که تو خود داني اگر زيرک و عاقل باشي. اگر حضرت مي خواست بگويد کجا دستت را دراز نکن، بايد تا قيامت صحبت مي کرد. اگر به چيزهايي دست دراز کردي که مردم همان روز تو ملامت کردند. در اينجا عاجل يعني همين الان. مي گويد دو تا اتفاق براي تو مي افتد يکي با عاجل و يکي با اجل يعني حالا و فردا. آنکه حالا است مردم تو را ملامت مي کنند که چرا اين کار را کردي ؟ چرا دستت را دراز کردي ؟ دست خيلي جاها دراز مي شود. ما پيامک داريم که بعضي خانم ها گله مي کنند که آقا روي آنها دست درازي مي کند. انسان وقتي اينها را مي شنود نمي داند به اين مرد چه بگويد. آيا واقعا مي شود اسم او را مرد گذاشت ؟ فيل هم قدرت دارد. تو در واقع داري قدرت خودت را به رخ زن و بچه ات مي کشي. اين آدم اول بايد اسمش را از مردي خط بزند. پيامبر فرمود: جوانمردي به اخلاق است. جوانمردي به اين نيست که وزنه هاي سنگين بلند بکنند يا کاميون بکشند چون فيل هم مي تواند اينکارها را بکند. جوانمردي به اخلاق است. گفت: بدي را بدي سهل باشد جواب اگر مردي احسن من عصا. اگر مرد هستي به کسي که به تو بدي کرده خوبي کن. وقتي خانم غدايي درست کرده که باب ميل شما نيست اخم نکن و بخور مثل اينکه داري لذيذترين غذا را مي خوري، اينجا مردانگي خودش را نشان مي دهد. اگر زن کاري کرد که مستحق کتک زدن هم بود، باز هم شما آنجا دست بلند نکن.

داستان شيخ خرقاني را شنيده ايد. يک جواني از طالقان به خرقان رفت تا شيخي را ببيند که خيلي از او تعريف کرده اند. منزل شيخ را پيدا کرد و در زد. يک خانم ترش رو و اخمو در را باز کرد و او پرسيد منزل شيخ ابوالحسن خرقاني اينجاست ؟ زن گفت: شيخ ابوالحسن کيست ؟ او مرد شياد و حقه بازي است. جوان چي کارت برو. جوان مات و مبهوت نگاه مي کرد و رفت. از چند نفر پرسيد که کسي شيخ را ديده است يا نه و کسي گفت که شيخ بطرف صحرا رفته است تا هيزم جمع کند. در اوايل صحرا صحنه ي عجيب و غريبي را ديد. ديد کسي سوار يک شير نر است و دارد مي آيد. نزديکتر که شد چيز عجيبي ديد. ديد يک مار که شبيه شلاق است دست طرف است و به شير مي زند که برود. شيخ نزديک شد و جوان او را شناخت. شيخ هم جوان را شناخت و حال او را پرسيد. جوان گفت از صبح در شهر شما چيزهاي عجيب و غريب زياد ديده ام. گفت که حتما اول در منزل ما رفته اي ؟ جوان گفت: بله. اين چه همسري است که شما داريد ؟ من جاي شما باشم يک روز هم او را نگه نمي دارم و او را طلاق مي دهم. شيخ يک بيتي گفت که مي ارزد اين را با طلا بنويسيم و بجاي تابلو در منزل به ديوار بزنيم. شيخ گفت: اين زن بار سنگيني در زندگي من است. تو يک لحظه در خانه ي من رفتي طاقت نياوردي، حالا من هر روز دارم با او زندگي مي کنم و ببين که من چه مي کشم. آيا مي داني من به اين زن نازک تر از گل نگفتم. مي داني چرا او را تحمل مي کنم ؟ گر نه صبرم مي کشيدي بار زن، کي کشيدي شير نر بيگار من. گفت که اين زن بار است و بار، باربر مي خواهد. شما در اسباب کشي به اندازه ي اسباب هايتان بايد ماشين بگيريد. يک وقت بار حضرت سلمان است که خيلي کم است و دريک موتور جا مي گيرد. بعضي ها يک نيسان لازم دارند که اسباب هايشان را ببرند و بعضي ها بايد چند تا کاميون بيايد تا اسباب هاي آنها را ببرد تازه مقداري را هم دور مي اندازند. اين بار سنگيني در خانه ي من است و آنکه اين بار را مي کشد صبر من است، اگر شير رام من است بخاطر اين است که من در خانه آرام هستم. طلاق دادن کاري ندارد، اگر ساختي، آرام بودي و زندگي کردي هنر است. دست درازي بر چيزهايي که بر ما حرام است نبايد بکنيم. من سر امتحان به بچه ها مي گويم که مواظب باشيد که بين چشم شما با ورقه ي بچه هاي ديگر رابطه ي نامشروع برقرار نشود. وقت هاي ديگر مي توانيد به برگه نگاه کنيد ولي سرامتحان نبايد نگاه کرد. اگر شما ازدواج نکرده اي و با خانمي ارتباط نامشروع داري، اين حرام است و نبايد دستت به اين زن بخورد. مي فرمايد: اين کار يک عقوبت در آينده دارد. عقوبت منظورش اين نيست که مارا فلک کنند يا اينکه خدا يک فردي است که مي خواهد مارا تنبيه کند. خير اين دست ديگر لطافت ها را درک نمي کند و لذت ها را بچشد. دست تو خراب مي شود. مي فرمايد: دستت را گرامي بدار. گرامي داشتن دست چيست ؟ اين است که لطافت دست بماند و حس خودش را از دست ندهد. لذت دست اين است که شما حس لامسه را از او نگيريد. دستي که اعصابش قطع شده باشد، ديگر چيزي حس نمي کند. دست يکي از دوستان ما زير اره برقي رفت. دستش قطع شد و به پوست بند بود. سربع او را به بيماستان شهر رساندند و پيوند استخوان و شريان دادند اما اين آن دستي ن بود که بشود با آن کار کرد مثل يک چوب خشک وصل بود. او را به تهران آوردند و گفتند که يک دکتر هست که جهاني است که فقط ايشان مي توانند اعصاب ميکروسکوپي را پيوند بدهد. مطب ايشان خيلي شلوغ بود و يکي از شاگردان ايشان اين کار را براي دوست ما کردند و بعد از چندين عمل ايشان مي توانند مختصري دست خود را حرکت بدهند. دست آن کارائي و شايستگي خودش را از دست مي دهد. حتي دستي که در کوچکي سوخته باشد و حالا خوب شده باشد، باز آن چين و چروک پوست زشت است و پوست ديگر آن لطافت را ندارد. حالا اگر اين يک دختر خانم باشد که دستش اين جوري شده باشد بايد دستش را پنهان کند تا خواستگار نبيند. اين دست درد ندارد ولي از آن لطافت و زيبايي و ملاحت خبري نيست. حضرت مي خواهد بگويد آنجاهايي که نبايد دستت را دراز کني، آنجا آتش است و مي سوزاند. چطورما يک ميخ در پريز برق فرو نمي کنيم ؟ چون اولين جايي که به آن رعشه وارد ميشود و مي سوزد دست مان است. پس اول آنجاهايي که نبايد دست دراز بشود: مال و عرض مردم و آبروي مردم. گاهي ما به آبروي مردم دست درازي مي کنيم. دست يک نماد هم هست. انسان گاهي با زبان، نگاه و قلمش آبروي مردم را مي برد. طرف يک چيزي مي نويسد و آبروي فردي مي رود. الان وقتي ارباب رجوع به اداره مي رود، دست و دلش مي لرزد تا رئيس اداره آن را امضاء کند. گاهي اگر او ورقي را امضاء نکند، زندگي از هم مي پاشد. گاهي حقش هم هست. در بعضي ادارات (البته در ايران نيست ) براي اينکه کار انجام شود، بايد حق چايي به طرف بدهند که اين دو جور است. يک وقت حق طرف است و حقش را به او نمي دهند. يک وقت هم حقش نيست وشما مي خواهيد با دادن باج، حقي را از کسي ضايع کني و دستي که اين را امضاء مي کند واي بر آن دست. فردي در مناقصه شرکت مي کند و برنده مي شود. ولي کسي پارتي بازي مي کند و حق او را مي گيرد. بالاخره بايد امضائي در اين وسط بشود. کسي که اين امضاء را مي کند دستش را در آتش مي گذارد. در قيامت دستهاي لطيف به بهشت مي رود، دستهاي کلفت و از قيافه افتاده و چروکيده به بهشت نمي رود. و دستهاي کسي که امضاء ناحق مي کند اين جوري ظاهر مي شود و ديگر خودت مي داني. مي فرمايد: اين عقوبت قانون خداست. اين جوري نيست که خدا منتظر فلک کردن شما باشد. در آنجا پوست شما سياه است، البته سياهي ناشي از سرطان نه سياهي رنگ پوست. اصلا تو قدرت نداري که با اين دستها به بهشت بروي. فردي که در آي سي يو بستري است واز بالا روي دهانش اکسيژن گذاشته اند و از پايين سوند به او وصل کرده اند، آيا چنين فردي مي تواند خوشحال باشد ؟ اين فرد اگر بهترين خبر را هم به او بدهي، هيچ لذتي نمي برد. هيچ کس آرزو نمي کند که اي کاش ما امشب در آي سي يو بوديم و خبر خوبي مي شنيديم. مي فرمايد: آنجا که خدا بر تو واحب کرده، دستت مشت نباشد. يعني آنجا نم پس ندهي. دستت را نبايد ببندي بر آن چيز که وجب کرده است.

آقايي به من گفت که من کمک هايي به اقوام خودم مي کنم. آنها وضع مالي شان خوب نيست و من وضع مالي ام خوب است. کارشان به جايي رسيده که مثل اينکه از من طلبکار هستند و توقع فراواني از من دارند. اگر يک ماه چيزي به آنها ندهم مثل طلبکارها به من زنگ مي زنند و پيغام مي دهند. حالا من بايد چکار بکنم ؟ خانم من هم ناراحت است و مي گويد: ديدي، گفتم حواست جمع باشد، بشکند اين دست که نمک ندارد. توقع اين آقا اين بود که ما بگوييم بله حق باشماست. من گفتم که بله آنها از توطلبکار هستند و طلب شان را از شما مي خواهند. مگر ما پيش خدا خيلي عزيز بوده ايم که خدا به ما داده و به او نداده است. فعلا خدا حق آنها را به مصلحت و حکمتي به ما داده است. يکي از مصلحت هاي آن اين است که با حقي که به آنها مي دهي، ثوابي هم ببري. مثل پدري که به بچه اش هزار تومان مي دهد. بعد مي گويد که صد تومان به بابا کمک کن، در آخر ماه دويست تومان به تو مي دهم. بچه پول بابا را به بابا مي دهد ولي وقتي اين کار را مي کند، او را تشويق مي کند. البته کسي که از تو پول مي گيرد بايد زبان تشکر داشته باشد و اجري هم بابت تشکر بگيرد. فرد ديگري مي گويد که اين طرف چقدر دست و دل باز است و از تو ياد مي گيرد که به ديگران کمک کند. خدا با يک تير سه نشان زده است. او حقش است و دليل آن قرآن کريم است. خدا در سوره ي معارج مي فرمايد: حق فقرا معلوم است.
سوال – بعضي ها مي گويند که ديگراني هستند که کمک بکنند و لازم نيست که من کمک بکنم. آيا اين صحيح است ؟
پاسخ – چطور وقتي ديگران بچه شان دانشگاه مي رود، شما هم بچه تان را دانشگاه مي فرستيد ؟ هيچ وقت نمي گويد که پسرعموي تو دانشجو شده ولي تو گداي محل بشود. اگر شادي است آن را براي همه کس بخواهيم. خدا در قرآن مي فرمايد که اين يکي از بهترين چيزهاست که انسان دست گشاده داشته باشد. بعدا بايد بگوييم که چه دستهايي بوسيدني است و چرا دستهاي بچه را مي بوسند ؟
سوال – سوره اعراف آيات 95 -88 را توضيح دهيد.
پاسخ – در آيه آخر مي فرمايد: اگر ما پيامبري را بر قومي فرستاديم، مردم يک مشکلاتي هم بطور طبيعي پيدا خواهند کرد. و اين يک لطفي درحق آنهاست. آنها با آمدن به درگاه ما، ما آنها را مورد لطف و رحمت خودمان قرار مي دهيم. بعضي ها فکر مي کنند که تا پيامبر آمد همراه آن برکت مي آيد يا وقتي انقلاب شد همه چيز مفت بشود. آب، برق وگاز رايگان بشود. قرآن مي گويد که اگر ما يک خوبي داديم، پيامبر اوج رحمت خداست، همراه او سختي هايي هم هست. نگوييم که ما خيال کرديم که وقتي انقلاب مي شود همه چيز راحت مي شود، خير اين جوري نيست. اين قانون خداست تا آنها با تضرع دامن ما را بگيرند. مثل بچه اي که تشنه اش مي شود و سراغ مادرش مي آيد و چند بار صدا مي زند و مادر با اينکه مي شنود جوابش را نمي دهد زيرا دلش براي مامان گفتن تنگ شده است. و بعد به او آب خنک مي دهد و به بچه مي گويد که باز هم بايد پيش من بيايي.
سوال – من مغازه دار هستم و هر روز افرادي با ظاهرهاي گوناگون پيش من مي آيند که بعضي از آنها به ظاهر فقير مي آيند و بعضي معلوم نيست که فقير هستند و از من درخواست کمک مي کنند. بعضي از آنها را وقتي رد مي کنم دچار عذاب وجدان مي شوم و مي گويم که نکند اين مستحق واقعي بوده است و من او را رد کرده ام. آيا وظيفه ي ماست که به همه ي آنها کمک کنيم ؟
پاسخ – اين اتفاق براي ما هم پيش مي آيد. در اسلام ما بايد دوجور کمک به ديگران بکنيم. يکي حق واجب، دادن به افراد واجب که مثلا مي گويند که فلاني واجب النفقه است. يعني هم آن نفقه واجب است و هم واجب است که به همين انسان بدهم. مثل اينکه مردي بايد به زنش نفقه بدهد ولي آنرا به همکار خانم اداري خودش بدهد. اگر بگويد که من امروز به خانمي نفقه دادم، مي گوييم که تو بيخود به او دادي، بايد به خانم خودت پول مي دادي نه به خانمي که مي خواهي با او ارتباط نامشروعي برقرار کني. پس ما بايد اين را مراعات کنيم. روايت داريم که اگر فاميل هاي من نيازمند هستند، من حق ندارم يک ريال به ديگران بدهم. اينجا ديگر وجدان درد هم لازم نيست بگيريم. من اين مقدار داشتم و ديدم که خواهر يا برادرم نيازمندتر است. بخصوص من مي بينم که دعواهاي خانوادگي مي شود و طرف پول دارد ولي به خواهر يا برادرش نمي دهد، اين اوج خيانت است. امام صادق (ع) کيسه ي پولي را به خادمش داد و گفت اين را به پسر عموي ما بدهيد. خادم گفت: همان پسرعموي شما که ديروز با شما دعوايش شد و نزديک بود روي شما دست بلند کند ؟ فرمود: بله. خادم گفت که او خيلي بي چشم و رو است. امام گفت: برو و به او بده. اگر ما شيعه ي امام صادق (ع) هستيم بايد اين رفتار را بکنيم تا اين حد که پسرعموي حضرت با او دعوايش شد و عليه حضرت تند شد و حضرت فردا گفت که اين پول را براي او ببريد. در هر خانواده اي بگو و مگو مي شود، اين نبايد باعث بشود که اگر من جايي دستم مي رسد کوتاهي بکنم و بخواهم انتقام بگيريم و از خودم يک قصاص اين جوري نشان بدهم. پس در کمک کردن به ديگران خويشاوندان اولويت دارند. حالا بعضي ها مي گويند که ما از کجا بفهميم که پسرعموي مان ندارد. پسرعموي شما کارگر ساده يا کارمند جزء يک اداره است و حقوقش کم است و اين روزها با داشتن دو تا بچه و اجاره خانه، معلوم است که اين انسان دارد با سيلي صورتش را سرخ نگه مي دارد. لازم نيست که سوال کنيم ودر زندگي ديگران سرک بکشيم وبگوييم که خوب تلويزيون رنگي هم که دارد، اين بنده خدا مجبور است که يک تلويزيون رنگي بخرد که بچه هايش جاي ديگري نرونند و تلويزيون تماشا کنند. واقعا اگر فاميل ها و طائفه ها بهم رسيدگي کنند، تقريبا ما فقيري نخواهيم داشت. بخصوص آنهايي که درآمدهاي کلاني دارند و کساني که درآمد چند ميليون توماني دارند، شعاع فاميل هايش بيشتر است. او بايد به فاميل هاي دور مثل نوه عمه و... هم کمک کنند. چون اين فرد مثل آب پشت سدلتيان است اين آب لوله کشي تا کجا مي رود ؟ همه ي مناطق تهران. حالا اگر شما درآمد کمتري داري، مقدار کمتري کمک کن. در مورد فقراي سرراهي که اگر يک دويست توماني هم بدهيد کافي است. تشکر مي کن و مي رود.