اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

89-12-09-حجت الاسلام والمسلمين نقويان- پرسش و پاسخ

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

- پرسش و پاسخ

89-12-09
دلا تا باغ سنگي در تو فروردين نخواهد شد روز مرگ شعرت سوره ي ياسين نخواهد شد، فريبت مي دهند اين فصل ها تقويم ها گل ها از اسفند شما پيداست فروردين نخواهد شد، مگر در جستجوي ربناي تازه اي باشيم و گرنه صد دعا زين دست يک نفرين نخواهد شد، مترسانيدمان از مرگ ما پيغمبر مرگيم خدا با ما که دل تنگيم سرسنگين نخواهد شد، به مشتاقان آن شمشير سرخ شعله ور در باد بگو تا انتظار اين است اسبي زين نخواهد شد.
سوال – من از زندگي که دارم ناراحت هستم و دليل همهي اينها را هم از چشم پدر و مادرم مي بينم. چون آنها باعث شده اند که من بدنيا بيايم. آنها انسانهاي خوبي هستند ولي ديدگاه من با آنها فرق دارد. من دوست دارم مادرم بدون چادر البته با حجاب کامل و پدرم ريش خودش را از ته بزند. شايد اينها چيزهاي بي اهميتي باشند ولي اينها براي من بسيار مهم هستند. من به دليل از پدر و مادرم ناراضي هستم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – ما از اين دوست مان تشکر مي کنيم که برنامه ي ما را سنگ صبور خودشان ديدند و به ما نامه نوشته اند. انشاءالله بزرگ مي شويد و اين چيزهاي کوچک را از سرتان دور مي کنيد. اگر شما بزرگ بشويد متوجه مي شويد که اينها چيزهاي بزرگ و با اهميتي نيست. شما بايد از پدر و مادرتان تشکر بکنيد که آنها باعث شدند که شما پا به اين دنياي بزرگ گذاشتيد و بايد يک جاي بزرگتري برويد.. اگر ما را پيش بزرگي ببرند، ما بايد از آن طرفي که ما را آنجا برده، تشکر کنيم. چطور اگر ما را پيش يک دانشمند معروف يا يک فوتبال ليست معروف يا يک انسان بزرگ ببرند چقدر خوشحال مي شويم. گاهي که بيت رهبري من رابراي جلسه و صحبت دعوت مي کنند و دوستان به اصرار به من مي گويند که با من بيايند و وقتي آنها را همراه خودم مي برم، آنها از شادي در پوست نمي گنجند. پدر و مادر شما، شما را به ملاقات شما آوده اند، اين چقدر جايتشکردارد ؟ هر روز بايد دست اين پدر و مادر را بوسيد زيرا بقول شاعر معاصر آقاي ابتهاج مژده بده يار پسندي مرا سايه ي اوگشتم و او برد به خورشيد مرا، جان دل و ديده منم يار پسنديده منم گريه ي خنديده منم يار پسنديد مرا. آنوقت شما مي خواهيد از آنها گله بکنيد. شما بايد از پدر و مادرتان متشکر باشيد. ديگر اينکه اگر اين جوري است، آنها بايد به رنگ شما در بيايند يا شما بايد به رنگ آنها دربياييد ؟ بچه ها بايد حرف پدر و مادر را گوش بدهند يا پدر و مادر بايد حرف بچه ها را گوش بدهند ؟ شما بعدا که پدر و مادر شديد قضاوت تان عوض مي شود. بعضي از خانم ها مي گويند که چرا اسلام گفته مرد مي تواند مجدد ازدواج کند ؟ مثلا اين خانم شش ماه است که عروس شده است. بعد که زندگي جلو مي رود با مسائلي مواجه ميش ود طلاق ميگيرد مرد از دنيا مي رود. او هنوز چهل سالش است ويک زن جوان است و مي تواند ادامه ي زندگي بدهد و بعد مي گويدکه چه اشکالي دارد من زن دوم آقايي مي شوم. مي گوييم که خانم شما که بيست سال پيش چيز ديگري مي گفتيد و او درپاسخ مي گويد که بچه بودم نمي دانستم که شرايط عوض مي شود. ما خيلي از وقتها بايد ببينيم که چه چيزي درست است نه اينکه من دلم چه مي خواهد. بقول آقاي رنجبر وقتي ما به رستوران مي روييم گارسون ميگويد که شما چه مي خواهيد ؟ ولي اگر پبش پزشک برويم اين سوال را از ما نمي کند. ميگويد که اين دارو براي شما خوب است. گارسون مي خواهد غذايش بفروش برود. به قند و چربي شما نگاه نمي کند، او مي خواهد گيشه اش را پر کند. او مي خواهد شما را دعوت کند که مجلس خودش گرم باشد و به اينکه سر شما در اين مجلس چه بلايي مي آيد کاري ندارد. ما خيلي وقتها مجلس گرم کن ديگران هستيم. ممکن است اين وسط خودمان يخ بکنيم. ما بايد ببينيم که حق چيست ؟ حق يک معياري دارد. آيا حق اين است که اين مادر چادرداشته باشد يا نداشته باشد ؟ حق اين است که پدرمحاسن داشته باشد يا نداشته باشد ؟ حق اين است که وقتي به بچه گفت که هشت شب خانه باش، باشد يا نباشد ؟ بچه ها دنبال آزادي هستند و اين آزادي ها اول بدبختي است. نبينيم که دلمان چه مي خواهد ببينيم حق چيست. همه جا همين جور است. راننده مي خواهد در اتوبان با سرعت خيلي بالا برود، آيا شما چنين اجازه مي دهي و بعد که تصادف شد بيست تا جنازه روي دست ما بماند ؟ حق اين است که پليس جلوي اين راننده را بگيرد. پدرو مادرها هم در محدوده ي مجاز به فرزندان اجازه بدهند. اين بچه از اين لباس خوشش مي آيد و هيچ فقيه ي هم نمي گويد که اين لباس حرام است ولي من پدر آن را نمي پسندم. بعضي پسرها دوست دارند که موهايشان زياد باشد ولي پدرمذهبي است و به پرستيژ پدر برمي خورد. کسي نگفته که کمي موهاي اين پسر بلند باشد حرام است. ممکن است او در فشار شما موهايش را کوتاه کند ولي جاي ديگر لج مي کند مثلا شما مي خواهي که نماز صبح بلند شود و او اين کار را نمي کند. حالا مي خواهد که شلوار لي بپوشد و پدر خوشش نمي آيد. خوش آمدن شما مهم نيست ملاک حق است. اميرالمومنين به بازار رفتند و دو تا لباس خريدند، يکي شيک تر وگرانتر بود و ديگري ارزانتر و ساده تربود. آنکه شيک تربود به غلامش قنبر داد و گفت که تو جوانترهستي و من پير مرد هستم و لباس ساده بپوشم مشکل يپش نمي آيد. پس هم پدر و مادر نبايد سختگيري هاي بيجا بکنند و بچه را به واکنش هاي عجيب و غريب بکشانند و هم بچه ها توقعات بيجا نداشته باشند. گاهي با يک گفتگو مشکل حل مي شود ولي پدر و مادر حاضر نيستند که با بچه گفتگو کنند. خوب مي توانند پيش يک مشاور بروند تا ببينند که حق با کدام طرف است. و هر دو حرف او را بپذيرند.
سوال – دختري عقد کرده اي هستم و از دوران مجردي راز بزرگي در دلم دارم. شوهرم با قسم دادن زياد مي خواهد از اين راز من باخبر بشود. ولي من بخاطر زندگي ام با قسم خوردن به اسم خدا اين را انکار کردم. ولي باز او هنوز تصميم دارد که اصرار کند تا من رازم را به او بگويم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – خيلي ها اين سوال را دارند که مثلا من در دروان جواني ام و قبل از ازدواجم، اسراري در زندگي دارم و نمي خواهم همسرم از آن چيزي بفهمد. حالا ممکن است که همسر از آن بو برده يا اينکه يک دستي مي زند. اين همسران بايد بدانند که اين کارخيلي زشت است که من به شوهرم بگويم که راستش را بگو که در دوران جواني ات با کسي نبودي ؟ يا خانم راستش را بگو در دوران مجردي به کسي پيامک نزدي ؟ اين پرس و جو و فصولي زشت است. شما الان داريد با همسرتان با محبت زندگي مي کنيد. قرآن به ما ميگويد که بعضي از سوال ها را نپرسيد. مي فرمايد: از چيزهايي که باعث ناراحتي شما مي شود سوال نکنيد. مثلا آقا بپرسد که شما خواستگار هم داشته ايد؟ خانم بگويد : بله و يک هفته هم عقد بوديم و دستش هم به من خورده بود، آيا ديگر در اين زندگي به شما خوش مي گذرد ؟ آيا اين خبر خوشي براي شماست ؟ تاره برفرض هم که خبري بوده، اين خبر شما را خوشحال نمي کند. زندگي مشترک شما از وقتي شروع ميشود که اين خانم به شما بله گفته و باهم زندگي را شروع کرده ايد. زندگي قبل از آن به شما مربوط نيست. ما وظيفه داريم از اينجا به بعد را حفظ کنيم. مثلا يکي بپرسد که آقا شما چقدر حقوق مي گيريد ؟ به شما ارتباطي ندارد. زيرا اگر مبلغ حقوق بالا باشد مي گويد ببين همه حقوق ها را به اومي دهند و حرص ميخورد اگر کم بگوييد مي گويد که چطور با اين مبلغ رندگي مي کني و دلش براي او مي سوزد. ما نبايد بعضي از سوالها را بپرسيم. همسران نبايد کنجکاو باشند و اين سوالها را بپرسند. حتي بايد از ذهنشان هم بيرون کنند. حتي اگر کسي خبري از گذشته ي کسي دارد و اگر بيايد اين خبر را به همسر او بگويد که باعث ناراحتي او بشود، تا وقتي همسر اين ناراحتي را فراموش نکرده، خدا اين انسان را نمي بخشد. حتي اگر هزار شب احيا بيايد و هزار ليتر اشک بريزد. زيرا خدا مي گويد که تو يک زندگي را خراب کردي. ما در روايت داريم که سه جا دروغ جايز است و يک جايش همين جا است. روايت داريم که اگر به مردي راجع به زندگي خانوادگي اش خبر بدهي و او ناراحت بشود، در اينجا دروغ جايز است. مثلا آقايي از دوست همسرش بپرسد که شما که با او دوست بوده ايد اگر خطايي از او ديده ايد بگوييد و به او قسم بدهد. طرف بايد بگويد که او بسيار پاکدامن و نجيب بوده است حتي اگر به دروغ بگويد. تا اين رابطه ي محبت آمير بين زن و شوهر بهم نريزد. اگر از خود من هم بپرسد من بايد انکار بکنم. اينکه من از گذشته ي خودم بگويم و شوهرم را ناراحت کنم صداقت نيست. اينکه شما چند تا خواستگار داشته ايد و يا همسر شما چند جا خواستگاري رفته، ربطي به شما ندارد. بعضي از پدر و مادرها هم اشتباه مي کنند ومي خواهند پز بدهند و مي گويند که دختر ما بيست تا خواستگار داشت و ما نداديم و حتي با يکي هم صحبت کرديم و... شما فکر مي کنيد با اين حرفها ارج و قُرب دخترت را بالا مي بري ؟ فردا پسر يک پُز ديگري مي دهد و زندگي تلخ مي شود. شما در مقابل اين سوال با محبت بگوييد که دختر من يک خواستگار داشته و آن هم شما بوده ايد و همديگر را هم پسنديده ايد و داريد با هم زندگي مي کنيد. هر راستي را نبايد بگوييم. من نبايد از گذشته ي همسرم بپرسم و نفر سومي هم که خبر ندارد نبايد آن را بگويد. همسر هم نبايد اطلاعات بدهد. تا اينکه اين آثار در ذهن از بين برود. و هيچ کس نتواند آن را پيدا کند.
سوال – بيست سال پيش مادرم به من گفت که اميدوارم در زندگي خير نبيني و تا بحال هم خير نديده ام. به مادرم مي گويد که تو اين را خواستي ولي مادرم مي گويد که من حرفم را پس گرفتم و هميشه تو را دعا مي کنم. من همچنان غرق مشکل هستم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – اين از آن سوالهايي است که وقتي انسان مي شنود مکدر مي شود. مادري به من مي گفت که فرزندم من را خيلي اذيت مي کرد و حتي يک بار دست روي من بلند کرد و من از ته عمق وجودم نفرينش کردم. گفتم که الهي سرطان بگيري و دخترم الان سرطان گرفته است. خود اين مادر احضار پشيماني مي کرد. پسرها و دخترها بدانيد که دعاي پدر و ماردها مي گيرد. اگر مي خواهيم خوشبخت بشويم، کاري بکنيم که پدر و مادر از ما رنجيده خاطر نشوند. حتي اگر جايي حق هم با شما باشد چون او پدر و مادر است دعاي او زندگي ما را آب پاشي مي کند. جلوي پاي ما را جارو مي کند و مسير زندگي ما را هموار مي کند. اگر دل او بشکند و نفريني از ته دل بکند مي تواند براي ما مشکل ايجاد کند. قاعده ي هستي اين است. چرا بعضي ها باور نمي کنند و خون به دل آنها مي کنند ؟ مگر ما نمي خواهيم خوشبخت بشويم ؟ خدا مي فرمايد که اگر مي خواهي خوشبخت بشوي بايد به آنها احترام بگذاري. در فرودگاه مادري دختر بسيار زيبا داشت ولي مادرش از او ناراضي بود. زيبايي براي انسان نمي ماند، مي توانيد سري به بيمارستان ها بزنيد. اين زيبايي نمي ماند. من دل پدر و مادرم را بشکنم و او آه بکشد. هستي در اختيارخداست. فرمان حادثه ها دست خداست. ماشيني بوده که از جوب پريده و وارد مغازه اي شده، خانمي در آن مغازه بود و خانم صورتش بهم ريخته است. من داشتم رانندگي ميکردم و سرعتي هم نداشتيم و ماشين جلويي ترمز کرد و من هم مي توانستم راحت ترمز کنم ولي احساس کردم که کسي پاي من را روي گاز فشار داد. هستي پادگان خداست. پاي تو سرباز خداست. ديده ايد که گاهي مي خواهي غذا بخوريم زبان مان را گاز مي گيريم. چرا گاهي زبانتان را گاز مي گيريد ؟ دندانها سرباز خدا هستند. جنود السموات و الارض.
سوال – درست است که دعاي پدر و مادر ميگيرد ولي پدر و مادرهم نبايد سريعا تا مسئله اي پيش مي آيد نفرين کنند. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – بعدي است که پدر و مادر تا مسئله اي پيش بيايد نفرين کنند. بايد خون به جگر مادر بشود و عمق وجودش آتش بگيرد تا يک دفعه از ته دلش حرفي بزند. بچه هاي ما گاهي شيطنت مي کنند واذيت مي کنند ولي ما نفرين نمي کنيم شايد گاهي زباني چيزي بگوييم ولي از ته دل نمي گوييم و خدا خودش هم مي داند که اين از سر زبان است ولي اگر من دست به آسمان دراز کنم و از او چيزي را بخواهم، اين فرق مي کند و از اين دعا بايد ترسيد. حالا راه چاره چيست ؟ محبت به پدر و مادر، صدقه براي رفع بلا، صدقه آن نيست که صبح 500 تومان در صندوق صدقات بيندازيم. اين نمي تواند خيلي از ما دفع بلا بکند. اگر گره سنگين داريد بايد يک گره ي سنگين را باز کنيد. خانمي زنگ زد که براي شب عيد هيچي ندارند. عده اي هم هستند که پولدار هستند و گره هم در کارشانافتاده است و حاضرند ده ميليون خرج کنند. مي توانند پانصد هزار توانش را به اين خانواده ي فقير بدهد. قديمي ها وقتي مي خواستند که برنج بخرند نمونه مي بردند. طرف هم مي گويد که ما يک نمونه آورده ايم که کار بنده ي شما را باز کرده ايم. خدايا هم مي گويد که پس ما هم چند تا گره از کار شما با زمي کنيم. بعضي ها سيزده بدر سبزه گره مي زنند و خدا هم مي گويد که تو گره مي زني ما يک قفل محکمتر مي زنيم. خوب است که گره ها را باز کنيم تا گره بزنيم.
سوال – سوره اعراف آيات 43-38 را توضيح دهيد.
پاسخ – در آيات آخر خدا مي فرمايد : وقتي کساني که مي خواهند وارد بهشت بشوند، هر کينه اي و کدورتي باشد، ما اول آنرا بيرون مي کشيم. به تعبير ديگر درهاي بهشت مثل گيت هاي فرودگاه است که با داشتن کوچکترين فلز سوت مي زند. اگر من مختصر کينه اي يا حسادت يا غرور يا عجب دردلم داشته باشم، در بهشت بسته مي شود. آنهايي که کارهاي اصلي شان خوب بوده، ما اول آن کينه ها را از دلشان مي کنيم. کندن آن چقدر درد دارد. بياييم در دنيا خودمان اين کينه ها را صاف کنيم. بقول سعدي وان همه پيرايه بسته جنت فردوس بو که قبولش کند بلال محمد.
سوال – پدرم را خيلي دوست دارم. پدرم کشاورز است و مادرم سر زمين به او کمک مي کند. اگر مادرم به سر زمين نرود، با مادرم دعوا مي کند. پدرم خيلي به فکر رفاه خانواده اش نيست. من خيلي دلم براي مادرم مي سوزد. مادرم ديگر توانايي گذشته را ندارد که هم کار خانه را انجام بدهد و هم کار کشاورزي را. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – اگر مردي به همسرش فشار بياورد و توقعات بيجا داشته باشد و ظلمي در حق او انجام بدهد در قيامت در کنار نمرود و صدام وهيتلر است و با هم در يک صف هستند. خانمي ميگفتند که شوهر من خيلي رفيق باز در حد افراط است و کار من شده پخت و پز و بشور و بساب. ديگر جانم به لبم رسيده است و آرزوي مرگ خودم و شوهرم را مي کنم. اين مرد بايد بداند که اين مردانگي نيست و اين نامردي است. اين پدر کشاورز بايد بداند که اين خانم تا حدي که مي توانسته در کار کشاورزي کمک کرده و الان هم در حد توانش کار مي کند. خدا در قرآن مي فرمايد : لايکلف الله نفس الا وسعها. خدا مي فرمايد که من از بنده ي خودم در حد توانش مي خواهم و بيش از توانش از او نمي خواهم. شم که خداي همسرت نيستي. تازه زني که مثل گل است و بوييدن آن هم آدابي دارد. حافظ ميگويد : صد ملک دل به نيم نظر مي توان خريد خوبان در اين معامله تقصير مي کنند. در جاي ديگر مي گويد که ز دلبري نتوان لاف زد به آساني هزار نکته در اين کار هست تا داني. کاري بکنيم که طرف خودش با دل و جان به کمک ما بيايد و تا ببيند که کار من زياد است خودش با ميل کمک کند نه به زور و اجبار من. آنوقتي روزي که من از توان افتادم و نياز به پرستار دارم هيچ کس دور من نمي آيند و همه آرزوي مرگ من را مي کنند. چر انسان چنين کاري بکند. وقتي اين بچه از پدرش گله م يکند معلوم است که به مادرش خيلي فشار مي آيد. اميدوارم که ما همسران هواي همديگر را داشته باشيم. مردي مي گفت که ده سال است که با اين زن زندگي مي کنم ولي او تابحال يک صبحانه براي من درست نکرده است.
اميدوارم که خدا دستها و فکرهاي گره گشا به ما عطا بفرمايد.