اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

89-11-09-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-رساله ي حقوق امام سجاد (ع)

از باغ مي برند چراغاني ات کنند تا کاج جشنهاي زمستاني ات کنند، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه که باراني ات کنند، يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند که زنداني ات کنند، اي گل گمان مکن به شب جشن مي روي شايد به خاک مرده اي ارزاني ات کنند، يک نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند، آب طلب نکرده هميشه مراد نيست گاهي بهانه ايست که قرباني ات کنند.
9/11/89
سوال – در مورد حق چشم از کتاب رساله ي حقوق امام سجاد (ع) صحبت بفرماييد.

پاسخ – اما حق چشم بر تو اين است که آنرا بپوشاني از آن چيزهايي که بر تو حلال و روا نيست و آن را مبتذل نسازي مگر براي عبرت آموزي بگونه اي که از آن بينا بشوي يا پاداشي بدست بياوري يا علمي کسب بکني زيرا ديده وسيله ي عبرت است.
از بين حقوق اعضا اين سومين عضوي است که حضرت حق آن را به ما يادآوري مي فرمايند. و ما را بينا مي کنند که حواس مان باشد که روز قيامت يکي از کساني که يقه ي ما را مي گيرد، چشم ماست. و به ما گوشزد مي کند که شما ديده را دريده کرديد و به هر کجا که روا نبود ديده انداختيد. حضرت يک نقشه اي مي کشد از آنچه که چشم بايد ببيند و آنچه که نبايد ببيند و بايد بسته باشد. حق شما شما اين است که او را ببندي. در عربي ما يکي غض بصر داريم و يکي غمض داريم. مي گويند: غمض عين کن يعني چشم بپوش و نديد بگير. غمض يعني چشم را کامل بستن و هيچ چيزي را نديدن که شما در راه رفتن و مطالعه کردن نميتواني اينکار را بکني. چون اگر چشم را ببنديم جايي را نمي بينيم و زمين مي خوريم. حضرت اين واژه را بکار نبردند. در قرآن هم که پيامبر به مومنين دستور مي دهد که اي مومنين چشمهايتان را ببنديد ( مي فرمايد يغض نمي فرمايد اغمض ). در عرب اين را به بستن چشم معني نمي کنند. آنرا فروهشتن معني مي کنند من الان دارم در دوربين نگاه مي کنم، کمي چشمم را پايين مي آورم و بينندگان مي فهمند که به دوربين زل زده ايم يا کمي چشممان را پايين مي اندازيم. اين چشم پايين انداختن يا مستقيم نگاه نکردن يا خيره نشدن را عرب غض بصر مي گويد. نه چشم کامل بسته است نه چشم کامل باز است. چنين حالتي را چشم فروهشتن مي گويند.

در فارسي مي گويند که چشمهايت را درويش کن. يعني چشمهايت را پايين بينداز و اين قدر زل نزن و خيره نشو. حالت شبه گونه اي ديدن يا سايه روشن ديدن. حضرت مي فرمايد که چشمهايت را اين جوري نگه دار از چيزهايي که براي تو نگاه کردن آن حلال نيست. پس مي فهميم که يک چيزهايي را بايد نگاه کنيم و يک چيزهايي را نبايد نگاه کنيم. مثل خوردني ها که شما حق نداري هر چيزي بخوري. تنور شکم دم به دم تافتن مصيبت بود روز نايافتن. همچنان که شما بايد بخوري نه همه چيز را، بايد ببيني نه همه ديدني ها را. بايد نگاه کني نه همه ي مناظر را. اين خيلي مهم است که انسان يک جاهايي نبيند. حالا کجا به دقت نگاه کنيم ؟ مي فرمايد چشم را مبتذل نکن. مبتذل از بذل است و بذل هم به معني بخشش است. يعني چشم را راحت به هرچيز نبخش. حضرت مي خواهد بگويد که به هر چيزي که نگاه مي کني چشمت را به آن بخشيده اي. يعني بذل و بخشش شاهانه نکن، اين خيلي قيمتي و ارزشمند است. شما قدراين را بدان همچنان که پولت را به هر کسي نمي دهي، چشمت را هم به هرکسي نده. پشت بعضي از اين ماشين ها نوشته: هر منظره اي ارزش ديدن را ندارد. اين حرف قشنگي است زيرا حضرت مي گويد که تو داري چشمت را مي بخشي. دل ما هم ارزشمند است و نبايد دل به هرکسي بدهيم. به هوش بودم از اول دل به کس نسپارم شمايل تو بديدم نه صبر ماند و نه هوشم. مي گويد که اگر جايي ارزش دارد نگاه کن و اِلا تو به هر جا نگاه کني داري چشمت را به آن مي بخشي. ما ايراني ها مي گويي کاسه را جايي بفرست که قدح برگردد. عالم، عالم بده و بِستان است. هرچه پول بدهي آش مي خوري. شما چشمت را به جايي بدوز که چيزي گيرت بيايد، يک فايده و سودي ببري. کنترل چشم دست من و شماست. اگر پشه يا تيري به چشم شما بيايد بسرعت آنرا مي بنديم حتي خودمان هم نمي فهميم که چه موقع چشم مان را بستيم. بعضي از صحنه ها و منظره ها مثل پشه يا گرد و غباري است که دارد در چشم تو مي رود، تو زود چشمت را بينداز. حضرت مي فرمايد که شما سه جا مي تواني نگاه کني. جايي را نگاه کني که از آن درسي بگيري. عبرت هم يعني عبور کني و از آنجا به يک جاي خوبي برسي. الان اگر بگويند که ما يک باغي داريم در لواسان و براي رفتن به آنجا بايد از يک پل رد شويد، آيا حاضريد ؟ همه مي گويند: بله. ما از پل رد مي شويم تا به آن باغ برسيم. حضرت مي فرمايد: چشمت را معبري قرار بده و پلي بساز که آن طرف پل باغي باشد. حافظ ميفرمايد که مراد دل زتماشاي باغ عالم چيست ؟ بدست مردم چشم از رخ تو گل چيدن، ديده را فايده آن است که دلبر بيند ور نبيند چه بود فايده بينايي را. دلبرهايي که بايد با اين ديده ببيني سه تا است که چشم تو يک بصيرتي پيدا بکند. چيزي را نگاه بکني که يک درسي در آن باشد. هر گل نو زگلرخي ياد همي کند ولي، گوش سخن شنو کجا ديده ي اعتبار کو. مي گويد که به گل نگاه کن که ياد گلرخ بيفتي که او خودش از دنيا رفته و گلي ديگر از او روييده است. پس تو هم به چشم و ابرو نناز. تو هم روزي نصيب خاک ميشوي، غرور تو را نگيرد، اين گل از گلرخ ياد مي کند. يا اينکه دانشي بياموزي. الان ما چشم مان مي خوانيم، تند خواني هم با چشم مي خوانند با لب که نمي خوانند. اينکه يک علمي نافع به تو بياموزد که نافع در آن مستتر است. مثلا دنبال سحر، شعبده بازي، رمل و جفر نرويم. اين ها علم نافع نيست. مثلا بعضي ها جدول حل مي کنند. شما اگر زرنگ هستي جدول زندگي ات را حل کن که ببيني با پدرت و بچه ات چگونه بايد رفتار کني. حضرت مي فرمايد که اگر اين دو کار را کردي، چشم دروازه اي است که هر چيزي نبايد از آن رد شود. چيزي که براي تو عبرت و درسي بشود نگاه بکن. به قالي نگاه کن که يک روي لطيف و يک پشت ضمخت دارد. پس حواست باشد که خيلي از چيزها روي شان لطيف است ولي پشت صحنه هايشان مي تواند ضمخت و خشن باشد. ضمن اينکه اگر دستت به پشت ضمخت آن رسيد بدان که روي لطيفي هم دارد.

حافظ مي گويد: خار ار چه جان بکاهد گل عذر او بخواهد. وقتي در باغ مي خواهي گل بچيني اول دستت به خار مي خورد. وقتي گل را چيدي او از تو عذرخواهي مي کند که ببخشيد دست شما به خار خورد. شما که مي خواهي ازدواج کني، زن يک گل است که دور آن خار هم هست، شما آنها را تحمل کن. چشم دريچه اي به سمت قلب است و گوش هم همين طور است. دل مثل يک اتاق خيلي زيبا فرماندهي وجود انسان است. اين پنجره هاي زيادي دارد. يکي از پنجره هاي آن چشم است. مواظب باش که از پنجره ي چشم هر چه وارد دلت شد، دلت را مي برد. زدست ديده و دل هر دو فرياد که هرچه ديده بيند دل کند ياد. حواست باشد که اين ديده رشته کش دل توست. دل برود چو ديده مايل باشد. دست نظر رشته کش دل بود. پس تو چشمت را دست هر کسي نده. چون بندنامرئي دارد و به دلت وابسته است، چشمت را که دادي دلت را مي بريد. در بازي شطرنج وقتي پادشاه را محاصره کنند، ديگر سرباز، وزير، رخ، فيل و اسب ديگر چکاره هستند ؟ همه دنبال اين بيچاره هستند که او را از مات شدن نجات بدهند. اين دقيقا داستان دل ماست. اگر کسي پادشاه دل را گرفت، ديگر هيچ کس از او کاري برنمي آيد. حضرت به ما گوشزد مي کند که مراقب چشمتان باشيد. قرآن در سوره ي نور دو آيه دارد که مي فرمايد: اي پيامبران به مردان و زنان بگو ( اين دو خطاب نشان مي دهد که امرمهمي است ) که صحنه اي که نبايد ببينند چشمهايشان را پايين بيندازند. ابن آيه شان نزولي دارد. جواني داشت مي رفت و يک خانمي هم رد ميشد. اين جوان چشمش به خانم افتاد و او را نگاه مي کرد و مي رفت. کوچه تنگ و باريک بود. او به ديوار روبرو مي خورد و يک ميخ به چشم او مي خورد و او زخمي ميشود و خون جاري ميشود. او همين جوري پيش پيامبر مي رود تا تنبيهي براي خودش باشد. پيش پيامبر آمد و قصه را براي پيامبر گفت. بعد اين آيه نازل شد. روايت داريم که نگاه اول مال خودت ( يعني اگر اتفاقي چشمت به کسي يا چيزي افتاد يعني وقتي تير به طرف تو ميآيد به تعبير پيامبر تيري از طرف شيطان آمد اشکالي ندارد ). چشم لطيف ترين عضو است و اگر يک مژه در چشم فرو برود نمي تواني چشمت را باز و بسته بکني. ريشه ي بسياري از انحرافات از چشم شروع ميشود. يعنياز ديدن. شما چند روزي ستون حوادث روزنامه ها را بخوانيد. آنجايي که جنايت هاي خطرناک اتفاق مي افتد که انسان از خواندن آن وحشت مي کند. شنيدن تو را گفت من از اين تحرير غم ناتوانم که تصويرش زده آتش به جانم، تو را طاقت نباشد در شنيدن، شنيدن کي بود مانند ديدن. شنيدنش مو را بر بدن انسان سيخ مي کند که مردي اسيد روي صورت دختري ريخت يا زني با همدست ديگران شوهرش را کشت. اگر اين ها را ريشه يابي کنيم، مي بينيم که اينها از نگاه شروع ميشود. در جلسه اي آقايي از يک چشمي يا صورتي يا اندامي خوشش آمد. من تعجب مي کنم که بعضي از خانم ها ميگويند که وقتي با ما صحبت مي کني، به ما نگاه کن. فکر مي کنند که اگر نگاه کني خيلي احترام گذاشته اي. اسلام نمي گويد که نگاه نکن. مي گويد خيره نشو. حالت شبه گونه نگاه کن، زل به صورت طرف نزن. چون خطر هست. در زمستان وقتي دست هايتان سرد ميشود آنها را بهم مي ماليم و از اصطحکاک گرم ميشود. يکي که از دو نگاه بهم بخورد، اين اصطحکاک فيزيکي اجسام نيست. چطور هيچ خانمي نمي خواهد که همسرش با خانم ديگري ارتباط گرمي داشته باشد چون گرما از نگاه شروع ميشود، بعد با سخن ادامه پيدا مي کند، بعد در کنار هم نشستن، وعده گذاشتن، راه رفتن، دستي بدست هم دادن و بعد... خيلي ها که فکر مي کنند خيلي باجنبه هستند بعدا مي فهمند که آنها هم همينجوري شروع کردند. چه کسي با جنبه تر از حضرت علي (ع) که مي فرمود براي من سخت است که با زن جوان سلام کنم. آيا اين حرفها شوخي است ؟ در امريکا هم که فضا خيلي باز است، رئيس جمهور آنها هم با همين چيزها لغزيد. آقاي کلينتون با نگاهي که با منشي اش شروع شد اين ارتباط را ايجاد کرد و آنجا لغزيد. با اينکه آنها در زندگي شان از اين رابطه ها زياد داشته اند. بالاخره رئيس جمهور يک شاني دارد که آنجاهم برايش ممنوع است. اسلام که اين حرفها را زده است دست روي ريشه ها گذاشته است. چطور کسي که مي خواهد معتاد بشود از سيگار شروع مي کند. چه کسي دوست دارد که پسرش سيگاري بشود ؟ زيرا اين ريشه ي خيلي از انحرافات است. انسانهايي که گرفتار اعتياد شدند، از سيگارشروع کردند. ما نمي گوييم که هرسيگاري معتاد ميشود ولي امکانش هست. هر ماشيني که ته دره رفت يک لحظه از جاده منحرف شده است. منتها هر انحرافي انسان را ته دره نمي برد. ولي چون اين کار آغاز ته دره رفتن است، عقل به ما مي گويد که جلوي اين چند متر انحراف را هم بگيرد.
سوال – سوره مائده آيات 108 – 104 را توضيح دهيد.
پاسخ – در اولين آيه مي فرمايد: به بعضي ها ميگوييم که اينکار را بکنيد و آنها مي گويند که پدر و مادر و اجداد ما جور ديگري گفته اند. چند روز پيش خانمي به من زنگ زدند که ما وقتي مي خواست دخترمان عروس بشود، شرط و شروطي گذاشتيم. چند هزار سکه، ماشين، خانه نزديک منزل ما در نزديکي خيابان نياوران. حالا داماد نتوانسته اين شرط ها را انجام بدهد و اين دارد باعث بهم خوردن عروسي ميشود. به دخترخانم گفتم که پدر و مادر تو متوجه نيستد. تو اگر زندگي ات را دوست داري بگو همسرم براي من مهم است نه ماشين همسرم. پاکي و نجابت همسرم مهم است نه اينکه خانه اش درکجا باشد. اين دختر قانع شد و قبول کرد. اين مصداق اين آيه است که خيلي از وقت ها پدران و مادران ما با حفظ احتراماتشان يک چيزهايي مي گويند و زندگي ما را خراب مي کنند. حالا اگر پدرت متوجه نيست و حواسش نيست و همه چيز را ماديات مي بيند، شما عقل داشته باشيد که يک وقت نلغزيد.
سوال – لطفا يک جمع بندي از حق چشم داشته باشيد.
پاسخ – از جملات نوراني امام سجاد (ع) اين استفاده را مي کنيم که چشم دريچه ي بسيار حساس و لطيفي به سمت دل ماست. و چون فرمانده وجود ما دل است و چشم و گوش دروازه ي اي قلب است، بايد براي چشم مان فيلتر بگذاريم. چيزهايي که ميخواهيم نگاه کنيم غربال کنيم. همانطور که اگر خباز در نانوايي سرنگ نداشته باشد کي نان خشک از گلوي کسي پايين نمي رود، با ديدني ها هم بايد همين کار را کرد. چشم را به ما نداده اند که به هر صحنه اي چشم بدوزيم و هر جا را نگاه بکنيم، به هرجا خيره بشويم و به هر قد و بالايي زل بزني و اين ريشه ي بسياري از خطاهاي ماست. الان خيلي از خانم ها ناراحت هستند و مي گويند که شوهر ما شب که به خانه مي آيد پاي ماهواره مي نشيند و هر صحنه اي را مي بيند. خود زن ناراحت است. بعضي مردها ميگويند که خانم ما پاي صحنه هايي مي نشيند که نبايد بنشيند. فقط با نگاه کار مي کند و اين مثل خانه اي است که به سمت آن دارد تيراندازي ميشود. خانه مسکن است و محل سکون و آرامش است، وقتي تير در آن بيايد، کجا آرامش است ؟ مثل يک خانه ي شيکي است که روي گسل زلزله است. يک خانه اي که همه ي مهندس ها روي طراحي آن کار کنند ولي خانه روي آتشفشان باشد. اين خانه مفت گران است. بعضي از خانه ها اينجوري هستند چون از واردات چشم درامان نيستند. آنجا ديگر خانه نيست توپخانه است و مرتب دارد توپ شليک ميشود. حالا سوال اين است که اين همه صحبت ها براي اين است که من به چشم و ابروي زن مردم نگاه نکنم ؟ خير قصه فقط آن نيست. امام مي فرمايد: هر چيزي که براي تو حلال نيست. اين يک فرمول و قانون است. اگر من به خانه ي مردم بروم و مدام به مبلمان، موبايل و ماشين اين آقا نگاه بکنم، اين آشوب بپا ميشود که اين ها را از کجا آورده است ؟ خانم ها به ميهماني مي روند و ميگويند که شوهر او ماهي پانصد هزار تومان بيشتر درآمد ندارد فکر کنم در کار قاچاق هستند. وقتي يه دست زن مرد خيره شدي و فکر کردي که اين خانم اين همه جواهرات را از کجا آورده است، اين کم کم واردات قلبت را از بين مي برد. به پرستيژ و پوزيشن مردم نگاه نکن. قانونش اين است که هر چيزي که تمرکز شما را بهم مي زند، نگاه نکن. وقتي من مي خواهم اين کتاب را بخوانم بايد تمرکز داشته باشم. دل مثل بوم نقاش ميماند و اين بوم بايد يک جاي ساکت و ساکني نصب بشود تا نقاش بتواند روي آن نقاشي بکشد. اين قيافه را به ما داده اند و بعضي ها معترض هستند. خدا ميگويد که باشد. حالا که شما معترض هستيد من جلوي شما يک بوم مي گذارم و روز قيامت قيافه اي را به تو مي دهم که در دنيا براي خودت کشيده اي. چشم و ابروي قيامت را خودتان بکشيد. قيافه ي معقول را خودتان بکشيد. بعضي ها براي خودشان هور و پري مي کشند، بعضي ها يوسف وار مي کشند و بعضي ها چيزي مي کشند که اصلا نميشود به آن نگاه کرد.
سوال – به پيشنهاد آقاي ماندگاري هر کس يک روز از سال را به خدمت معنوي به امام رضا (ع) اختصاص بدهد. خيلي ها دوست دارند که خادم امام رضا (ع) باشند ولي برايشان مقدور نيست. ولي آنها مي توانند خادم معنوي حضرت بشوند. از طريق سايت مي توانند ثبت نام کنند. ما از تشکل هاي دانشجويي کمک مي خواهيم ما مي خواهيم اين طرح را به سرانجامي برسانيم. اگر شما بخواهيد يک روز از سال را خادم معنوي امام رضا (ع) باشيد، چه روزي را انتخاب مي کنيد ؟
پاسخ – روزش خيلي فرق نمي کند. روزي که انسان گره اي به کارش افتاده و مي خواهد اين گره را با نگاه خورشيد گونه ي امام رضا (ع) باز بشود و اين يخ ها آب بشود، آن روز، روز خوبي است. روز ايام الله يعني روزي که تو ياد خدا هستي. روايت داريم که هر روزي که من يک لغزشي درآن انجام ندهم، آن روز براي من عيد است. اينکه خانم دوست دارد آقا براي تولدش يک روزهديه بخرد، حالا 25اسفند باشد يا 16آذر فرقي نمي کند. اينکه هيچ روزي به ياد خانم نباشد براي خانم مهم است و ناراحت ميشود. اگر ما خواستيم خادم معنوي امام رضا (ع) باشيم، خدمتکاري حتما اين نيست که در کفشداري کفش بدهيم و بگيريم. مثلا يک پزشکي که يک بيمار دراتاق عمل منتظرش است و بگويند که ايشان نيستند و در کفش داري امام رضا (ع) هستند، اين خيلي درست نيست. اي کاش شما بعنوان خدمت به امام رضا (ع) کفش اين بيمار را جلويش جفت مي کرديد و به خانم پرستار مي گفتيد بعنوان خدمتگزار امام رضا (ع)، خودم امروز زير بغل اين بيمار را مي گيرم تا سي تي اسکن را انجام بدهد.