برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام و المسلمين نقويان
- رساله حقوق امام سجاد(ع)
89-01-17
دلم هواي تو دارد بهانه ها پي ديدار آشنا تو دارد، چو غنچه گر چه بسته است کار دل من اميد خويش به دست گره گشاي تو دارد، کسي به طرف چمن بر وفاي گل ننهد دل تو آن گلي که دلم تکيه بر وفاي تو دارد، زهفت بند دلم همچو ني صداي تو خيزد چه غير عشق تو خواهد چه جز نواي تو دارد، امام پنجمم اي باقر محمد رهت نشان ره روشن نياي تو دارد اميد عفو گناهان دلم به روز قيامت به دستگيري مهر تو از خداي تو دارد.
18/10/89
سوال – کتاب رساله ي حقوق امام سجاد (ع) در مورد حق نفس را توضيح بفرماييد.
پاسخ – تولد امام محمد باقر (ع) را تبريک عرض مي کنم و با حديثي از ايشان صحبت را آغاز مي کنم. اگر چه عمل کردن به اين حديث خيلي سخت است. گفت همچو حافظ غريب در ره عشق به مقامي رسيده ام که مپرس. اگر شده اين راه را برود حتي غريبانه تا به آن مقام برسد. امام فرمودند: در رابطه ي با مردم طوري حرف بزنيد بهتر از آن جوري که دوست داريد مردم درباره ي شما حرف بزنند. ما احاديثي داريم که مي فرمايد: هر چه را بر خود مي پسندي بر مردم هم بپسند. تو دوست داري مردم راجع به تو چه بگويند. در اينجا حضرت يک پله بالاتر رفته است مي گويد بهتر از آن چيزي که دوست داري مردم به تو بگويند تو به آنها بگو. يعني اگر دوست داري که به تو بگويند: آقاي فلاني، شما بگو جناب آقاي فلاني. اگر شما دوست داري که برايت يک سکه هديه بياورند براي آنها يک نيم سکه ببر. اگر دوست داري مردم به تو جاي پارک ماشين بدهند، تو يک جاي پارک بهتري به آنها بده. انصافا کار سختي است. يکي از نويسندگان مي گفت که آن قاعده ي اول قاعده ي طلايي است که هر چه براي خودمان ميخواهيم براي ديگران هم بخواهيم. اما اين قانون امام محمد باقر (ع) فوق طلايي است. اگر بتوانيم به اين دستور امام باقر (ع) عمل کنيم دنيايي پر از زيبايي خواهيم داشت.
هفته ي گذشته راجع به حق الله صحبت کرديم که گفتيم تمام حقوق ريشه اش در حق الله است. مثل لامپ هايي که روشن است و برق خانه ي ما همه از نيروگاههاي برق مي آيد. بعضي ها در تمام عمرشان نيروگاه برق را نديده اند و اصلا خبر ندارند که چرا برق رفت. تعجب است از انسانهايي که خودشان را عاقل مي دانند اما ريشه ي حقوق را نمي دانند که کجاست. از نيروگاه برق غافل هستند و مي گويند که برق خانه ي ما خيلي قوي است. و اينجاست که بقيه ي حقوق هم از آن منشعب ميشود. و از سد لوله کشي شده است و آن لوله هايي که به خانه ي ما کشيده شده است نيم اينچ است و البته براي مصارف صنعتي تا سه اينچ هم مي رسد. حالا اين لوله کشي از حق الله شروع شده و اينکه باريک ترين قسمت بدن ما مثلا حق مژه چيست ؟ در اينجا حضرت به حق کلي از نفس ما مي پردازد. اما حق خودت بر خودت، اين است که تو حق را تمام و کمال در راه خدا انجام بدهي. نمي توانم بگويم که من هر جا دوست داشتم نگاه کنم و به آن چشم بدوزم. شما در روز کسوف نمي تواني به خورشيد نگاه کني. چه کسي به تو ميگويد که نميتواني نگاه کني ؟ چشم خودت به تو ميگويد زيرا اگر نگاه کني چشم خودت را کور کردي. چشم به اين زيبايي را خراب کردي. منم که ديده نيالودم به بد ديدن، منم که شهره ي شهرم به عشق ورزيدن. حافظ مي گفت که اگر من بد نگاه کنم چشم خودم آلوده ميشود. چرا اين کار را بکنم ؟ خدا ميگويد: اين را بايد در راه طاعت خدا مصرف بکني. مي فرمايد: حق زبان، گوش، چشم، دست، پايت را انجام بدهي و بايد کمک هم بگيري. معلوم است که بارش سنگين است. انسان براي بار نيم کيلويي از کسي کمک نميگيرد وقتي ميخواهد بار سي و پنج کيلويي را بلند کند از ديگران کمک ميگيرد و يک يا علي هم مي گويد. يک وهابي کارگر شيعه اي را گرفته بود که برايش بار ببرد. او وقتي مي خواست بار را بلند کند گفته بود: يا علي. طرف وهابي گفته بود که تو مشرک هستي بگو يا الله. او گفت که من شيعه هستم و يا علي ميگويم. گفت: تو برو و کارگر ديگري را گرفت و او هنگام بلند کردن گفت: يا الله. طرف وهابي گفت: مذهب تو چيست ؟ کارگر دوم گفت: من شيعه هستم. طرف گفت: پس چرا يا الله گفتي. کارگر گفت: اين که باري نيست براي بارهاي سنگين ياعلي مي گوييم. بالاخره ما زير اين بار بايد يک يا علي بگوييم و بار را بلند کنيم و اِلا شانه هاي مان زير اين بار خواهد شکست. حضرت مي گويد که اين حق ها را بايد ادا کني.
سوال – در بحث حق الله خيلي ها ميگويند که ما با خدا کنار مي آييم و بحث حق الناس را مي پردازيم و احساس مي کنند که بحث حق الله خيلي جدي نيست. آيا اين طرز تفکر درست است؟
پاسخ – در زندگي مولوي دارد که کارگري آورده بودند که آب حوض را بکشد و باغچه را مرتب ميکرد و حياط را جارو ميکرد. شاگردان و خانواده ي او متوجه شدند که اين کارگر مسيحي است و مسلمان نيست. آنها هر نيم ساعت يک بار با او صحبت مي کردند که بيا مسلمان بشو و اسلام دين کامل است. تا غروب در گوش او مي خواندند و او ساکت بود. در آخر روز گفت: اين صحبت هايي که شما کرديد که دين کامل و ناقص را من نفهميدم. من چهل سال است که مسيحي هستم و بعد از چهل سال از حضرت مسيح خجالت مي کشم که دست از دينش بردارم. مولوي اين را شنيد و لبخندي زد و گفت: اين بهشتي است. درست است که ما حق الناس را ادا بکنيم اما خجالت ندارد که صبح با شادي و نشاط از خواب بلند ميشويم اين دو رکعت نماز را نخوانيم. يکي از بستگان ما در يزد زندگي مي کند. نوه اي دارد که خيلي شيرين و نازنين است. پدر اين بچه ي دوساله مي گفت که ما در طبقه ي پايين بوديم و احساس کرديم که از بالا صدايي آمد که فکر کرديم زلزله آمده است. اين بچه آئينه را پايين کشيده بود و آينه شکست و خرد شد. هر تکه از اين آئينه به هر جاي بچه مي خورد او را زخمي مي مي کرد. گاهي نوک کاغذ که تيز است دست انسان را مي برد حالا چه برسد به تکه اي تيز آئينه. وقتي بالا رفتيم ديدم اين بچه مثل حضرت ابراهيم در ميان آتش در ميان آئينه شکسته ها نشسته و دارد مي خندد. يک خراش به اين بچه نيفتاده بود. اين نعمت خداست. امام حسين (ع) در دعاي عرفه مي فرمايد: خدايا تو من را از لابلاي حوادث عجيب من را به سلامت به اينجا رساندي. خيلي شرمندگي دارد که انسان به خدا بگويد که ما يک جوري با تو کنار مي آييم. حالا اگر خدا بگويد که من با تو کنار نمي آيم چه مي گويي. هميشه بدهکار کنار مي آيد ممکن است طلبکار کنار نيايد. خجالت ها را چکار مي کنيم ؟ حافظ ميگويد: چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست خدمتي به سزا برنيامد از دستم.
سوال – در مورد حق لسان توضيح بفرماييد.
پاسخ – مي فرمايد: حق زبان اين است که آن را گرامي تر از آن بداريد که دشنام بدهد. به گفتار نيک آنرا عادت بدهيد. آنرا بر ادب وادار کنيد. آن را در کام نگه داريد مگر آنجا که نياز باشد براي دين يا دنيا که سودمند باشد. آنرا از زياده گويي مبتذل و کم فايده که از سودش در امان نيستيم باز دارد. اين زبان گواه عقل و دليل بر عقل است. نشانه ي آراستگي عاقل به عقل همان رفتار نيک او در حق زبانش است. اينکه حضرت در ميان اعضا و جوارج از زبان شروع کرده است بخاطر اين است که بيشترين گناهان را براي زبان شمرده اند. روايت داريم که آيا در روز قيامت دروکننده هاي زبان نيست که انسانها را به آتش جهنم مي اندازد ؟ يعني آن چيزي که انسان را به طرف جهنم هل مي دهد چيزي است که با زبانش چيده و بدست آورده است. پس بهتر است بيشتر مواظب زبان مان باشيم. زبانت را گرامي بداري از اينکه حرفهاي نامناسب بزني. در اينجا حضرت حرف از جهنم نمي زند. مسواک در زبان مي چرخد و مردم مي روند مسواک هاي خوش طعم و خوش بو تهيه مي کنند و حتي خمير دندان خارجي مي خرند و هيچ کس با خمير دندان بد بو مسواک نمي زند حتي اگر بگويند که فلورايد آن خيلي زياد است. حضرت مي گويد که وقتي تو حرف زشت مي زني مثل اين است که با يک آب آلوده زبانت را بشويي. اگر آب کثيف را مزه مزه بکني حاضر هستي اين کار را بکني ؟ اين حرف زشت هم مثل آب کثيف است زبانت را آلوده مي کند. زبانت را گرامي بدار. خدا تو را زيبا آفريده چرا آنرا زشت مي کني ؟ آقا دارد رانندگي مي کند، يکي جلويش مي پيچد، چرا آقا حرف زشت مي زند ؟ بگو برادر يا خواهر عزيز مواظب باش. يکي از صندوق دارهاي بانک به خانمي که پشت گيشه بود گفت: بفرماييد حاج خانم، به خانم خيلي برخورد و گفت که مطمئن هستي که من حاج خانم هستم ؟ گفت: نه مطمئن نيستم. گفت: وقتي که مطمئن نيستي براي چه مي گويي حاج خانم. اگر به اين خانم مادموازل مي گفت خيلي خوشش مي آمد و با کلاس بود ولي چون گفته حاج خانم بي کلاسي بوده است. بعضي ها برخي واژه ها برايشان جذاب نيست. در کشور فرانسه در شهر پاريس استفاده از واژه هاي انگليسي ممنوع است. اگر کسي تابلوي مغازه اش را با حروف انگليسي و مفاهيم انگليسي بنويسد جرم است. حالا ما مي گوييم که اگر کلمه اي انگليسي يا لاتين بود پوزيشن آن خيلي بالا مي رود. خير در حاليکه اينجوري نيست. حق زبان تو اين است که تو با اين زبان جوک هاي بيخود نگويي. مي گويد که عادت بدهيد. عادت دادن يعني تکرارکردن و اينکه ملکه ي شما بشود يعني مثل گيت هاي هواپيما است که اگر يک تکه آهن در جيب شما باشد سوت مي کشد. اين زبان را رويش يک گيتي بگذاريم که وقتي مي خواهيم حرف زشت بزنيم جيغ بکشد. خوب بود که در خانه ها همديگر را جريمه مي کرديم که هر کس حرف زشت بزند صد تومان جريمه ميشود و ياد در صندوق بيندازد. آن صندوق زود پر ميشود. گاهي يک مسئول رده بالاي ما در سخنراني حرفي مي زند که مردم تعجب ميکنند. منظور اين نيست که در سخنراني از کلمه ي حيوان استفاده نکنيد حضرت علي (ع) که خداي ادب است در سخنراني هايش مي فرمايد: اي نامردها. اين کلمه در جاي خودش است و اشکالي ندارد. حافظ مودب مي گويد: چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نئي جان من خطا اينجاست. در جاي ديگر مي گويد: صوفي شهر بين که چو لقمه ي شبهه مي خورد، کادمش دراز باد آن حيوان خوش علف. از آن طرف مردم را نصيحت ميکني و از آن طرف لقمه ي شبه ناک ميخوري، پس تو از گاو هم بدتر هستي. اينجا جاي کلمات درست است. خدا نميتواند بجاي اينکه بگويد کمثل الحمار کلمه ي ديگري بگويد. ما گاهي بيجا حرف مي زنيم و کلمه را بي مورد مي نشانيم. مثل اينکه شما آب معدني را در آفتابه بريزي و سرسفره بياوري. و بگويي اين آفتابه نو است و آن را با مواد شوينده شسته اند. مي گوييد که اين ظرف من را به ياد چيز ديگري مي اندازد. يا اينکه کسي بخواهد دستشويي برود و با يک ظرف کريستال با خودش آب برد. اين نابجا شدن بد است. اگر ما آب را در تميز و پاکيزه را در آفتابه بريزيم چندش آور است. حضرت مي فرمايد: بجا و زيبا صحبت کنيد. آنجا که مي شود بفرما گفت بنشين نگو. مي فرمايد که وادار کنيد که با ادب صحبت کنيد. اين وادار کردن يعني اينکه من خودم را جريمه کنم. من در يکي از کلاس ها از دست دانشجويي ناراحت شدم وبه او تشر زدم ولي يک هفته خودم ناراحت بودم. هفته ي ديگر با يک خودکار از او معذرت خواهي کردم و او هم من را بوسيد. اجمام به دهان بند و پوزه بند حيوان ها مي گويند. حضرت مي گويد که يک پوزه بند داشته باشيد. در جنگ عراق يک ميليون کشته شدند. چه بچه هايي که تا آخرعمر ناقص شدند چه مادراني که به عزا نشستند. چرا ؟ چون رئيس جمهور امريکا يک حرفي زد. سلاح هاي اتمي پيدا شده است. او نتوانسته که دهانش لجام داشته باشد و بعد سازمان ملل يک قطعنامه تصويب ميکند که بعد يک ميليون مردم کشته ميشوند. مولوي ميگويد: عالمي را يک سخن ويران کند روبهان خفته را شيران کند، اين سخن هاي چو مار و کژدمت مار کژدم گردد و گيرد دمت. گاهي درباره ي يک انسان از ما سوالي مي کنند که اين چطور انساني است ؟ ما بايد با فيلتر و غربال راجع به ديگران حرف بزنيم. گاهي حرف زدن من به سرنوشت ديگران ارتباط دارد. مثلا مي خواهند فردي را استخدام بکنند. هرچه شما بگوييد آنها عمل مي کنند. يک کسي مي خواهد در کنکور يا بورس قبول بشود. يک موقع دختري مي خواهد عروس يا پسري مي خواهد داماد بشود. امام مي فرمايد که يک دهان بندي داشته باشد که جز در مورد نياز حرف نزنيد. و حرفي که مي زني يک سودي براي دين و دنيا هم داشته باشد. اگر من يک روز حرفهايي که مي زنم ضبط کنم و شب گوش بدهم مي بينم که بيش از نيمي از حرفها اضافي بوده است. و اي کاش کميته ي امداد يک صندوقي بگذارد که هر کس اضافي حرف زد خودش را جريمه کند و جريمه را در آن صندوق بريزد.
سوال – سوره ي نساء آيات 170 - 163 را توضيح دهيد.
پاسخ – آخرين آيه مي فرمايد: اي مردم يک پيامبري از طرف خدا به حق آمده است يعني حقش اين بود که بيايد. نه اينکه حرفهايي که مي زند درست است. شما که گمراهي نمي ديديد. حق شما است که از من يک راهنما بخواهيد. اگر نمي آمد کار باطلي بود. کسي که وارد يک دانشکده ميشود حقش اين است که يک آيين نامه جلوي او بگذارند که شما بايد فلان قدر واحد بگذراني و حداقل و حداکثرش اين است. سنواتت اين است و مي تواني اين واحد ها را در ترم اول بگيري يان ها حق يک دانشجو است. يعني اگر ما اين را به تو ندهيم تو حق داري که از ما گله بکني. تو آن را پشت گوش مي اندازي. مي فرمايد: به اين پيامبر ايمان بياوريد چون براي خودت خوب است. مثلا دانشجو بايد مواظب سنواتش باشد. يک دانشجو بايد تعداد مشخصي واحد را در ده ترم بگذراند. اگر مرخصي گرفت، واحدها را کم انتخاب کرد، مشروط شد و پنجسال و نيم شد، خودبخود او را حذف مي کنند.
سوال – هفت سال است که ازدواج کرده ام. شوهرم خيلي مهربان و دلسوز است و به همه کمکم ميکند ولي يک ايراد بزرگ دارد و آن اين است که براي خنداندن ديگران کسي را مسخره مي کند. من با مهرباني به او مي گويم که کارش اشتباه است ولي فايده اي ندارد. و هر دفعه عصباني ميشود و مي گويد که تو يک فرشته هستي و من يک انسان عوضي هستم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – حرف که قحطي نيامده است. مي توانيم بدون مسخره کردن کسي ديگران را بخندانيم. ما مي توانيم کلي جوک بگوييم بدون اينکه کسي را مسخره کنيم. يک آقايي به شهر قم رفت. و گفت که شما چقدر آخوند داريد. ما دو تا از اين ها را در شهرمان داريم بيچاره مان کرده، خدا به شما رحم کند. کسي از اين نارحت نميشود و ميداند که يک طنز عمومي است. يک نفر از ماشين پياده شد و گفت که چقدر ميشود ؟ طرف گفت: هزار تومان. گفت: چرا هشت صد تومان، شش صد تومان. بفرما اين هم پانصد توان. لازم نيست که ما کسي را مسخره کنيم. آقاي قرائتي مي فرمودند که ما بايد يک سايت خنده داشته باشيم بدون اينکه قوم يا شهري را مسخره بکنيم و دست بيندازيم. در روايت هست کساني که با تمسخر ديگران مردم را مي خندانند، دلي را مي شکنند تا دلي شاد بشود، قيافه ي آنها کاريکاتوري است که در ميان آن همه اشک و آه، هرکس نگاهش به آنها مي افتد خنده اش مي گيرد. خدا قيافه اي مضحک و خنده دار به او ميدهد که در اوج اندوه و غم قيامت هرکس به او نگاه مي کند خودبخود خنده اش مي گيرد. مي گويند اين تجسم کاري است که تو دردنيا ميکردي. چرا دلي را مي شکني تا ديگري را بخنداني ؟ خنداندن مردم چيز خوبي است. خنده بر هر درد بي درمان دواست. اما نه به هر قيمتي و نه به هر راهي. اين خواهر با روايات و مهرباني اين ها را به شوهرشان بگويند که اين آقا هم ناراحت نشود.
سوال – در ادامه حق زبان توضيح بدهيد.
پاسخ – هر جا حرفي نياز باشد بزنيم. شما داريد با يک دوستي صحبت مي کنيد و ديگري مطلبي را ميگويد و تاييد ميکند. اين درست نيست چون کسي از او نپرسيده است. بقول سعدي دوچيز تيره ي عقل است: گفتن به وقت خاموشي و خاموشي به وقت گفتن. شما داريد از کسي آدرسي مي پرسيد. او دارد به شما اشتباه آدرس مي دهد. من آنجا ايستاده ام و ميگويم اين طرف نيست و اين آدرس اشتباه است و آدرس درست را ميدهم. يک موقع قصه ي چاه و نابينا است که اگر من به او نگويم او در چاه مي افتد. حالا براي ازدواج در مورد دخترخانمي تحقيق مي کنند و من بگويم بله مي دانم قبلا دو تا دوست پسر داشته است. خير به ما ربطي ندارد. مي فرمايند يا چيزي که سودي داشته باشد. خانمي به من گفتند که دختر من جايي کار گرفته و شرطش اين است که بايد آنجا بي حجاب باشند. اين محيط خوبي نيست و من بايد تمام ارزش هايم را حراج کنم براي بدست آوردن مقداري پول. اين ارزش ندارد. حتي اگر دنبال سود دنيايي برويم اشکالي ندارد که حرف بزنيم. مثلا فردي دلال خانه است و ميگويد که با اين شرايط و امکانات خانه داريم بشرطي که دروغ نگويد و راستش را بگويد. بگويد که اين خانه واقعا ده سال ساخت است نه اينکه خانه ي بيست سال ساخت را بگويد: ده سال ساخت. اگر براي منفعت دنيا بايد يک ساعت سخنراني بکني ايرادي ندارد. مثلا مي خواهي گزارش بدهي. مي فرمايد: زبانت را عفو کن و نگذار که زياد حرف بزند مخصوصا حرف اضافي که زشت هم باشد. و اگرهم آنرا نمي گفتي اتفاقي نمي افتاد و فايده ي آن کم است.
اميدوارم که خدا با آشنايي ما با اين حقوق ما را عامل و عمل کننده به اين حقوق بگرداند.