اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

89-10-04-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-رساله ي حقوق امام سجاد (ع)

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-رساله ي حقوق امام سجاد (ع)

89-10-04

نماز صبح سبک باري به سُکر اشهدواَن رويت نماز مغرب مشتاقي به شوق حي علي الموت، به شرب خم گرفتارم شراب به چشم خمارت را اسير جذبه ي محرابم به طاق هشتي ابرويت، دو چشم معجزه بر دوشت صفا و مروه ي حيراني است دويده هاجر چشمانم به شرق زمزم گيسويت، بخواب و در دل بي تابم شکوه موسم حج را باش طواف حاجي دستانم به گرد کعبه ي گيسويت، چه شام ها که نخوابيدند ز دست من که نخوابيدم چه عذرها که بدهکارم به مردمان سر کويت، چه ميشود که شبي من هم وضو بگيرم از اين چشمه که آسمان پر و بالي شست در انفصال پرستويت.

سوال – مقدمه اي بر رساله ي حقوق امام سجاد (ع) بفرماييد.

پاسخ – در محرم ميشود گفت که آن عزادارهاي اصلي و عرض ارادت هاي واقعي را بعد از عاشورا دوباره بايد تشديد کرد و زنده کرد باز هم به ملتي که ارادتمند و شيفته ي اهل بيت عصمت و طهارت هستند تسليت و تعزيت عرض مي کنم. اين حقوق از زبان شخصيتي صادر شده و از نگاه تيزُبين يک انساني بيان شده که همه ي ما سر ارادت به آستان او سائيده ايم. امام سجادي(ع) از بس به پيشگاه خدا سجده هاي طولاني داشت مثل اين است که اين کلمات را خدا به او الهام فرموده و از منبع غيب او دريافت کرده است. مولوي گفت: چون رسول آفتابم به نهان ازاو بپرسم به شما جواب گويم، چو رسول آفتابم به طريق ترجماني به نهان از او بپرسم به شما جواب گويم. اين رساله با مختصر اختلافي در چند تا از مأخذه هاي ما ذکر شده است. در بحارالانوار و در بعضي از کتب روايي ما آمده است و ساختمان بندي اصلي رساله يکي است، اختلاف اندکي بين واژه ها و کلمات هست.

فرق آموزه هاي ديني ما با دنياي امروز يک فرق اساسي دارد. آنها ميگويند که ديگران بر من تکليف دارند و من عليه ديگران حق دارم. ما مي گوييم: حق ما را بده، اين حق من است، حق من چه شد ؟، من مي خواهم اين موسيقي را بشنوم، اين فيلم را ببينم، اين رابطه را داشته باشم، لذت را ببرم ولي در اسلام ميگويند که حق و تکليف دو روي يک سکه هستند يعني همان مقدار که حق داري تکليف هم نسبت به ديگران داري و همان قدر که ديگران نسبت به تو تکاليفي دارند عليه تو هم حقوقي دارند. زن و شوهر اين طور هستند و هر دو در مقابل هم حقوقي دارند. يعني اين طور نيست که يک طرف لذت ببرد و تکليفي عليه ديگري نداشته باشد. اين جور نيست که فرزند من فقط بر من تکليفي دارد و هر چه من گفتم گوش بده، خير حقوقي هم فرزند من عليه من دارد. و من هم يک تکاليفي نسبت به فرزندم دارم که اگر آن تکاليف را انجام ندادم، حق پدري و مادري من کمرنگ ميشود. و آن وقت بچه بايد يک احساني بخاطر خدا به من بکند چون خدا گفته که به پدر و مادرت احسان کن و بخاطر آن محبت و عشق عميق قلبي آن کار را نمي کند. اينجا چون پدر و مادرش است مجبور است احترام بگذارد. حق حاکمان بر مردم و مردم بر حاکمان، حق همسايه بر همسايه، کارفرما بر کارگر، کارگر بر کارفرما و. .. حقوقي فراواني که از حق خدا شروع ميشود تا به حقوق ريزترين اعضا و جوارح خودمان مي رسيم. حق، زبان، دست، پا، چشم، گوش، اين ها حقوقي عليه ما دارند. ما فکر مي کنيم که اين زبان من است و هر جوري بخواهم آن را مي گردانم و هرچه دلم خواست مي گويم. خير اين طور نيست. اين نگاه نکته ي ديگري به ما ميدهد که مثل اين است که همه ي هستي زنده است چون موجود زنده حق دارد. اين ليوان چه حقي دارد ؟ من مالک اين ليوان هستم و هر کاري دلم بخواهد مي توانم با اين ليوان بکنم. مي گويد اين ليوان هم حقي دارد. باش تا خورشيد حشر آيد عيان تا ببيني جنبش جسم جهان، مولوي داستان مرد بغدادي را ميگويد که ماري بد هيبت که يخ زده بود و مرده بود را از بيرون شهر بغداد گرفته بود که مردم ببينند و يک پولي جمع مي کرد. وقتي به شهر بغداد آورد و وسط روز شد و آفتابي تابيد، فهميد که او نمرده بود و بر اثر سرما سست شده بود و زنده بود. وقتي جان گرفت و اول مارگير را کشت و بعد ديگران را زخمي کرد. مولوي از اين داستان استفاده مي کند و ميگويد که تو خيال مي کني که هستي مرده است. اين محيط همه زنده هستند. همچنان که خورشيد تابيد و آن افيعي زنده شد، يک خورشيدي ديگر در قيامت مي تابد و همه چيز زنده ميشود. آن وقت من در خانه ي خودم به زنم ظلم کرده ام و به بچه هايم زور گفته ام و در اينجا اول هستي شهادت مي دهد و حرف مي زند. در همه ي عالم دوربين مخفي کار گذاشته اند، همه ي عالم ميکروفون دارد، همه ي صداها ضبط ميشود، همه ي صحن ها تصوير برداري ميشود، در دنيا همه صدابردار هستند و آن روزي که من بيخودي نعره کشيدم و خيال کردم که زورم خيلي زياد است مي فهمم که اين چنين نيست. ثريا همسر شاه بچه دار نميشد. و شنيده بود که در کوهستان بهشهر يک مرد خدا و نوراني است که گاهي يک کاسه اي آش مي دهد و بيمار شفا پيدا مي کند. به شاه اصرار کرد که پيش او برويم ولي شاه مي گفت که اين خرافات است و بالاخره قبول کرد. آقاي دهستاني معروف بود که آش ميداد و هر چه هم ميهمان ناخوانده داشت اين آش تمام نميشد. پيش ايشان آمدند و گفتند که ما بچه دار نميشويم يک دعايي بخوانيد، ذکري ياد ما بدهيد تا بچه دار بشويم.. A  آقا يک خلصه اي ميکنند و مي فرمايند که خانم نگذاشته اند که بچه دار بشويد و ديگرهم نخواهيد شد. آنها بيرون مي آيند و باورنميکنند. قصه ميگذرد و خانم طلاق مي گيرد و به کشور ديگري مي رود. آنجا در ناحيه ي شکم احساس درد مي کند و فکر مي کنند که آپانديسيت است و او براي جراحي مي برند و او مي گويد که من درايران يک بار آپانديسيت خودم را عمل کرده ام و بعد که عمل ميکنند مي گويند که رحم شما را درآورده اند نه آپانديسيت شما را و شما را گول زده اند. ذهن ايشان بطرف جمله ي آقا مي رود که فرموده بود که نگذاشته اند که شما بچه دار بشويد و نخواهيد شد. اگر ما در عالم خيلي چيزها را بفهميم، کار ديگري ميکنيم و جور ديگري جلوه مي کنيم. از بالا تا پايين مي خور و شيخ و حافظ و مفتي و محتسب، چو نيک بنگري همه تزوير مي کنند. و روزي خواهد آمد که اين تزويرها و ريا کاري ها رو خواهد شد. آن روز ما شرمنده خواهيم شد. ما نبايد انتظار داشته باشيم که همه چيز را با اين چشم ظاهر ببينيم. پشت پرده خيلي خبرها است و خوش بحال کساني که به اين قصه ايمان و باور دارند که همه ي عالم همين پرده ي روئين نيست. پشت پرده کارگرداناني هستند. درست مثل فيلم است که شما فقط بازيگران را روي صحنه مي بينيد، تصوير بردار، کارگردان، تهيه کننده و فيلم نامه نويس همه پشت صحنه هستند. پشت صحنه ي اين عالم خيلي خبرها است. يکي از دعاهاي پيامبر اين بود: خدايا حقيقت هر چيزي را همان جوري که هست به من نشان بده. من فقط پرده ي ظاهري را نبينم. هست در پرده بازي هاي پنهان غم مخور. آنجا که شاد هستم و آنجا که ناراحت هستم، بايد بدانم که پشت پرده خير ديگري است. امام سجاد (ع) دراين رساله اين پرده را پرده برداري کرده است.
سوال – آيا حق دادني است يا گرفتني ؟
پاسخ – حق دادني است نه گرفتني. شهيد مطهري دارد که چه کسي گفته که حق گرفتني است ؟ اين براي انسانهاي ظالم و زورگو است. براي انسانهاي جبار و ستمگر است. من الان در اتاقم نشسته ام و حق پانصد کارگر را خورده ام. آنها هم که نه اعتراض مي کنند و نه تحصن مي کنند و نه داد و فرياد راه مي اندازند، پس بگويم من حق شان را داده ام چون نمي آيند حق شان را بگيرند پس من حق همه را داده ام. خير تو بايد ببيني واقعا حق اين ها را داده اي يا خير. شهيد مطهري مي فرمايد که حق دادني است. گاهي شما از حق خودت خبر نداري و نمي داني حقي داري. يک مکانيک نسبت به ماشيني که براي او مي آورند، يک پزشک نسبت به بيماري که براي او مي آورند مسئول است و حقي گردن او است. مثلا بيمار نمي داند چه مشکلي دارد و چه دارويي بايد مصرف کند. اگر طبيب معاينه کرد و تست هم داد ولي از بيماري سردر نياورد و بيماري او ناشناخته بود، حق ندارد دست به قلم ببرد و دارو تجويز کند و يا عمل جراحي انجام بدهد. اين بيمار حقي براو دارد. صاحب اين ماشين حقي بر تعميرکار دارد. همين جوري سرهم بندي کار نکنم که بعدا مثل آن ساختمان زيبا فرو بريزد. بعضي ها فقط به ظاهر نگاه مي کنند و به اصل آن کاري ندارند. اگر ما اين حقوق را بشناسيم آن موقع متوجه مي شويم که حق دادني است نه گرفتني. چه بسا آن صاحب حق از حق خودش هم خبر ندارد. چه بسا وقتي با خبر باشد که ديگر آن طرف در دنيا نيست. بعد مي بينيم که عمري حق مان ر ا خورده اند. حق زن به شوهر و شوهر به زن و. .. اگر اين رساله را درست ببينيم زندگي مان متحول ميشود.
سوال – از کتاب رساله ي حقوقي امام سجاد (ع) در مورد حق الله صحبت کنيد.
پاسخ – امام مي فرمايد: خدا رحمتت کند. خدا حقوقي براي تو قرار داده است. تو هر کاري بکني حقوق تو را احاطه کرده است. هر قدمي که در زندگي برمي داري در اطرافت حق هايي وجود دارد. ببينيد که وظيفه مان چقدر سنگين است. سنگي که در وسط خيابان است حقي دارد. چرا بي اعتنا رد شدي و با پايت آنرا به کناري نزدي ؟ نکند که دوچرخه سوار يا ماشيني لاستيکش به سنگ بخورد و پنجر بشود. نکند اين سنگ به زيرپاي عابر پياده اي برود و در برود و به صورت کسي بخورد. حتي سکون تو هم حقوقي دارد. شايد سکون تو هم بيجا باشد. الان پدرت گفته که برو نان بخر و تو اينجا نشسته اي. بعضي از حقوق قوي تر و بعضي از حقوق ضعيف تر است. تو بايد اين حقوق را به ترتيب درجه انجام بدهي. آمدن به مجلس امام حسين (ع) خيلي خوب است، ثواب هم دارد اما تا دير وقت اين بلندگوي حسينيه را بيرون بگذاريم درست نيست و حق مردم را رعايت نکرده ايم. زيرا کسي بيمار است و مي خواهد بخوابد و مي خواهد استراحت کنند. حقي که از مردم بر گردن ما است قويتر از حق روضه بر گردن ماست و نبايد بگوييم که آقا روضه ي امام حسين (ع) است. بايد مراعات کنيم و اِلا حق ضايع ميشود. الان آقا به خانم ميگويد که من شب راضي نيستم که شما روضه برويد و اگر خانم بيايد، لحظه لحظه اي که خانم آنجا نشسته است فرشته ها او را نفرين مي کنند. اين متن روايت است. حالا اگرخانمي به آقا گفت که امشب بچه بيمار است و خانه بمان. اگر آقا خانه پيش همسر و فرزندش ماند به مراتب ثوابش بيشتر از روضه رفتن است. اگر برود معلوم نيست ثوابي داشته باشد. بالاترين حقوق حقوقي است که خدا براي خودش دارد. و ما بايد آن را يعني حقوق خدا راعايت کنيم که اکبر حقوق هاست. ريشه ي حقوق همين جاست. چه کسي گفته که دست من حقي دارد ؟ اصل حقوق همان است و بقيه حقوق از اين ريشه گرفته شده است و فرع است. مثلا مي گويد که شما نسبت به همسايه ي بي دين خودت حقي داري و آن فقط بخاطر خداست. اين تفاوتي بين اسلام و انسان محوري که همان اومانيسم است مي باشد. در اينجا خدا انساني ميشود يعني انسان جاي خدا نشسته است. من وقتي همه ي دکترها من را جواب کردند مي روم سراغ خدا و مي گويم خدايا تو شفا بده. خير انسان نسبت به خدا مثل لامپي به نيروگاه است. اين لامپ نورش را از کجا آورده است ؟ از اتصال به نيروگاه. اگر يک لحظه نيروگاه خاموش بشود تمام لامپ ها خاموش ميشود. اگر ما خدا را بعنوان خالق و مالک قبول داشته باشيم اين حقوق را رعايت ميکنيم. چون مالک حق دارد. شما مالک اين کت هستيد که تن شما است. مي توانيد اين را بفروشيد يا ببخشيد. اما آنجا که ميخواهيد آن را ضايع بکنيد يعني بگوييد که مي خواهم آن را پاره کنم چون مال خودم است، شما اين حق را نداري زيرا حق مالکيت از خدا صادر شده است و در حقيقت مالک اصلي خداست. اين امانت بحر روزي دست ماست که در پشت کاميون ها نوشته اند، اگر اين متن از حالت شعر در بيايد و بصورت معرفت در زندگي ما بيايد آن موقع وقتي آقا ازدواج مي کند مي داند که اين خانم حقوقي دارد. نه اينکه اين خانم من است و هر بلايي بخواهم سر آن مي آورم. حضرت فرمود: ريشه ي همه حقوق از اوست. از ما ميپرسند ولايت فقيه را از کجا آورده ايد ؟ با سه شاخه به خدا ميرسد. ولايت ائمه و ولايت ائمه از ولايت پيامبر و ولايت پيامبر از ولايت خدا گرفته شده است. خدا مي فرمايد که ولايت اصلي از من بوده است و من صاحب اختيار شما هستم چون مالک و خالق شما هستم، شما از من صادر شده ايد و ريشه گرفته ايد. همه ي اصل تان از من است و حالا براي صاحب اختيار بودن، اين آقا را جانشين خودم کرده ام و بعد از او هم اميرالمومنين و در زمان غيبت هم مهدي را گذاشته ام. پس دموکراسي چه ميشود ؟راي چه ميشود ؟ اين بحث هاي ديگري است. اصل اين است حالا شما بگوييد که خدايا ما به تو راي نمي دهيم. اگر شما راي ندهيد خدا از خدايي ساقط ميشود ؟ بچه به پدرش مي گويد که من تو را بعنوان پدري قبول ندارم. خوب قبول نداشته باشد. مگر پدر و فرزندي آنها بهم مي خورد ؟ اصلا اسم پدر و مادرت را از شناسنامه ات پاک کن، باز در اصل قضيه فرقي نمي کند. تو نورت را از شمس گرفته اي.
سوال – سوره ي نساء آيات 79-75 را توضيح بدهيد.
پاسخ – آيه ي آخر مي فرمايد: خدا مي گويد که ما هرچه در اين عالم خلق کرده ايم بخوبي خلق کرده ايم. اگر بدي به تو رسيد از خودت است. هر طرف رو کنيد طرف ما است. ما چهار طرف اصلي داريم و يک طرف هم بالا و پايين است. که شش طرف ميشود و طرف هفتم خدا نيست و آن طرف خودم است. يا رضاي دوست بايد يا هواي خويش. اگر خودخواهي باشد ديگر خدا نيست. خدا مي گويد: بدي ها مال خودتان است. باراني که ما از بالا مي فرستيم تميز است. وقتي به زمين مي خورد آلوده ميشود. داستان ما مثل زمين است. يک وقت چيزي به ظاهر مصيبت است ولي بعدا مي بينيد که چقدر خوب است و اول عجله کردي پس آن خوب بود. آقايي با من تماس گرفتند که من ازدواج کردم ولي الان خيلي ناراحت هستم زيرا آن زني که من مي خواستم ايشان نيستند. گفتم چرا با اين خانم ازدواج کردي ؟ گفت: بخاطر زيبايي او. گفتم: خوب پس از نفس خودت است. پاکي، اخلاق و خانواده را در اولويت دوم گذاشتي و قيافه را در اولويت اول گذاشتي. حالا که وارد زندگي شده اي مي بيني که بجزء قيافه چيزهاي ديگري هم هست. حالا فهميده اي که زيبايي همه چيز نيست در حاليکه بايد قبل از ازدواج به من زنگ مي زدي حرفي به تو مي زدم که تامل مي گردي ولي الان فايده اي ندارد. زيبايي خوب است ولي مهمتر از آن هم هست. آنچه که خير است از طرف خداست. خدا مي گويد که نمره ي بيست را من مي دهم ولي نمره ي تک را خودتان گرفته ايد.
سوال – درباره ي رساله حقوق امام سجاد (ع) را توضيح بدهيد.
پاسخ – امام مي فرمايد: اين حقوق زياد است. همه ي حقوق از خدا ناشي ميشود. اصل حقوق او است ولي ما انسان را اصل حقوق مي دانيم. ما اومانيسم يا انسان محوري را اصل حقوق مي دانيم. در مکتب اسلام اصل حقوق خداست. و خدا محوري است. شما نميتوانيد که بگوييد که من با اين خانم رابطه دارم و هر دو طرف هم راضي هستيم پس اشکالي ندارد. خير. خدا ميگويد که من راضي نيستم. اگر اصل حقوق را خدا بدانيم آنجا دست نگه مي داريم. اگر خدا را کنار بگذاريم مي توانيم همه کار بکنيم و هيچ دادگاهي هم نمي تواند شما را محکوم کند ولي اختلاف ها اينجا پيدا ميشود. در تجارت، روابط، برخوردها و حتي در تنهايي هاي خودمان خدا مي گويد که من راضي نيستم که اين فيلم را ببيني، اين موسيقي را بشنوي و اين حرف را بزني. اگر اصل حقوق و ريشه را خدا دانستيم آن وقت تکاليف مان معلوم ميشود. فهرست حقوق را امام فرموده است. براي دست، پا، چشم، گوش، زبان، پا، شکم، فرج، پاکدامني و کارهايي که مي کني، نماز، روزه، حق پيشوايان، حق کارگران و اقوام. بعد يک فهرستي از حقوق ديگران مي گويد. حق مادر، پدر فرزند، برادر، خواهر، عمو و پسر، عمو، خاله، پسرخاله، ارباب، کلفت. نمي تواني هرکاري را از کلفت خودت بخواهي. مردي بار زيادي بر شتر خود سورا کرده بود و پيامبر به او گفت: خجالت نمي کشي که روي اين حيوان اين همه بار زدي چون زبان ندارد که حرف بزند، آن را کم کن. ميزان بار يک وانت مشخص است و روي آن نوشته شده است. مؤذن که در محل اذان مي گويد حقي دارد. امام حقي دارد. همنشين حقي بر تو دارد. مثلا در ماشين با فردي پنج دقيقه همنشيني شدي، او هم حقي دارد و ما گاهي اوقات حق آنها را رعايت نمي کنيم. مثلا من وقتي سوار هواپيما مي شوم، دوست دارم کنار پنجره بنشينم ولي شماره ي صندلي من اين طرف تر است. مي بينم طرف نيامده مي روم و جاي او مي نشينم و بعدا هم به روي خودم نمي آورم که از آنجا بلند شوم. طرف هم فرد بزرگواري است و به روي من نمي آورد ولي او فهميده ولي حق آن اين بود که از او اجازه مي گرفتي. حق همسايه که الان خيلي رعايت نميشود. حق شريک. حق طلبکار. گاهي من پول ندارم که بدهي خودم را بپردازم. حالا از وقتش هم گذشته است. موبايل را خاموش مي کنم و خودم را از طرف پنهان مي کنم. واقعا اين راهش است ؟ حق دوست. که در عرب به آن خليط مي گويند که حق تو با او مخلوط ميشود. خدا از اين حقوق نمي گذرد و اين حقوق دو طرفه است. وقتي حق طلبکار ار مي گويد و در جايي حق طلبکارار هم مي گويد. من به شما بدهکار هستم و شما از من طلبکار هستي. يک حقي هم من که به شما بدهکارهستم دارم، من واقعا ندارم. آيا شما حق داري که چک من را به اجرا بگذاري و زن و بچه ي من را آواره کني ؟ يا اينکه شما هم بايد صبر کني ؟ قرآن مي فرمايد: اگر ديدي که بدهکار واقعا ندارد، کم عقلي کرده، ناشي گري کرده به او مهلت بدهيد. حتي دشمن هم حق دارد و نمي توانيم هر بلايي سر دشمن بيارويم. کسي که با و مشورت مي کني حقي دارد.
انشاءالله خدا دو تا توفيق به ما بدهد. يکي اينکه اين حقوق را بشناسيم و ديگر اينکه درست به اين حقوق عمل کنيم.