88-09-30
سوال – چکار کنيم که جوانان را با حقيقت گناه آشنا کنيم تا دافعه ايجاد بشود؟
پاسخ - فطرت انسانها را خداوند جوري آفريده که خدا را مي خواهند. شما يک نفر را سراغ داريد که دنبال غير خدا بگردد؟ همه دنبال خدا هستند. يعني انگيزه ها در درون، همه خدايي است. عشق به کمال مطلق در فطرت همه ي انسانها هست. ما دو تا امر فطري داريم: يکي عشق به کمال مطلق و يکي تنفر از نقص است و در وجود همه ي انسانها است. فطرت اصلي، عشق به کمال مطلق فطرت تبعي و فرعي تنفر از نقص. حالا شما اين بحث را دنبال کنيد و در هر ساحتي وارد بشويد، در هر قسمتA وارد بشويد مي بينيد اين دو مسئله براي همه ي انسانها وجود دارد. يعني همه ي انسانها کمال را دوست دارند و اگر سوال کنيد که اين کمال، محدودش را دوست داريد يا بي نهايت و نامحدود، قطعاA مي گويد: نامحدود و دليلش هم اين است ولو به اشتباه هم راه افتاده، دنبال ثروت راه افتاده است، به چه رقمي از ثروت راضي است؟ حدي ندارد. به دنبال قدرت، اگر همه ي دنيا را به او بدهيد باز هم مي گويد: بيشتر از اين هم هست؟ چه انگيزه اي باعث شده که اين کار را بکند؟ عشق به کمال مطلق منتها کمال را در فضاهاي قدرت، ثروت، شهوت و امثال آنها مي بيند. از طرفي نمي خواهد محدود باشد. مي گويد: کمالي را مي خواهم که حدي نداشته باشد. يعني کمال مطلق ولي ممکن است به اشتباهA دنبال يک مصداق غلط مي افتد. مثال تشنه اي که واقعا آب مي خواهد ولي به دنبال سراب مي رود. يک موج دروغين در مقابلش قرار گرفته، گمان ميکند که اين آب است، بدنبالش مي دود ولي اگر بداند که اين سراب است، هيچ وقت بدنبالش نمي رود. دنبال کمال مطلق است و به اشتباه دنبال مصداق راه افتاده است. از نقص هم بدش مي آيد. گناه يک نقيصه است يک بيراهه رفتن است. فرد عشق صفا و حال کردن مي خواهد اما به اشتباه سراغ مصداقي مي رود که اگر واقعا حجاب و پرده را از روي اين گناه برداريم و به او نشان بدهيم که تو اين را مي خواهي؟ وحشت زده فرياد مي زند نه. مي گودي: من اين را نمي خواهم. م يگوييم پس دنبالش برو. دنبال همين مي رود. يعني اگر چهره ي دروني گناه را ما باز کنيم و جلوي گناهکار بگذاريم مثلا غيبت مي کند. پيامبر به فردي که غيبت مي کرد فرمود که دندانهايت را خلال کن و او گفت من چيزي نخوردم و پيامبرفرمود: خلال کن و حضرت در او تصرف ولايي که در وجود فرد کرد کردند. او خلال کرد و ديد تکه هاي گوشت از دندانهايش بيرون مي آيد. گفت: من گوشت نخوردم و پيامبر فرمود که اين گوشت مرده آن فردي است کهA درباره ي آن غيب کرده اي. يعني حضرت حقيقت ملکوتي را به او نشان مي دهد که تو چکارکردي؟ اين غيبتي که الان انجام دادي چه بود. يا در مسائل برزخي و پس از مرگ داريم که پيامبر در معراج با جبرئيل همراه بودند و صحنه هاي مختلفي را مي ديدند. از جمله اينکه پيامبر مي ديدند که سفره پهن است و مردم غذاهاي خوش بو و مطبوعي در جلويشان است اما اين ها نمي خورند. ولي به صورت هايشان چنگ انداخته اند و مي کَنَند و مي خورند و بشدت هم تنفر دارند. عذاب و درد مي کشند. پيامبر گفت: اين ها چه کساني هستند؟ جبرئيل گفت: اين ها مسلماناني از امت تو هستند که اين ها آبروي ديگران را برده اند، پشت سر ديگران حرف زده اند. اين اتفاق کي مي افتد؟ آيا در آخرت و بعد از مرگ اين اتفاق مي افتد يا اينکه همين الان اين اتفاق دارد مي افتد يعني کسي که دارد غيبت مي کند و دارد آبروي ديگري را مي ريزد، اين آب روي خودش را دارد از بين مي برد منتها نمي داند. ريشه ي اصلي اين انحرافات همان مسئله جهل و نا آگاهي است. چگونه بايد برخورد کرد؟ وظيفه ما ايناست که دنبال اين آگاهي ها برويم، اگر قرار بادش که همه يحجاب ها کنار برود تا من ببينم، اينکه هنر نمي شود. مثل اينکه من مي خواهم بدون انيکه درس بخوانم پزشک بشوم. ما بايد دنبال برويم. اين جوان عزيز ما عشق مي خواهد، لذت مي خواهد، قدم اولش اين است که قبول بکند که انسان است و لذت متناسب با کام انساني را بايد دنبال بکند. روايت داريم که در روزقيامت انسانگناهکار را ميآورندو به او م يگويند که چرا گناه کردي؟ ميگويد: نمي دانم. حالا متوجه شده ام، نمي دانستم. او را رها نميکنند که خوب چون نميدانستي برو دنبال کارت. چرا نرفتي ياد بگيري؟ همه بايد اين را قبول بکنند که چطور ما در امور دنيويي دنبال تخصص ها مي رويم؟ ميشود بدون اينکه رانندگي ياد بگيري پشت فرمان بنشيني، بايد ياد بگيرد و بعد پشت فرمان بنشيند. اگر انسان خواست فضاي انساني را دنبال بکند و از چاه و چاله ها فاصله بگيرد، بايد يکسري معرفت ها را کسب بکند. ما نميتوانيم بگوييم که يا باطنکار را به مانشان بدهند که بشوييم اولياءالله و گناه را ترک بکنيم يا اينکه ما گناه مي کنيم. گزينه ي سومي هم وجود دارد که برو ياد بگير تا گناه را ترک بکني. برو ياد بگير و خودت را بشناس. يادگيري به معناي مفاهيم نيست من بايد بروم و يکسري صحنه هاي وجود يخودم را کشف کنم. اگر انسان واقعا به درون وجود خودش برود، آن زيبايي هاي درون خودش را کشف بکند، ديگر سراغ ديگران نمي رود. اگر احساسات زيباي دروني خودش را فعال بکند ديگر سراغ فساد ها نمي رود. البته اين مسئله حرکت جمعي راه مي طلبد به اين معنا که مني که بايد دنبال معرفت بروم، فضاهاي فرهنگ عمومي فضاهاي تبليغ، فضاهاي عمومي و فضاهاي هنر بايد به اين سمت و سو گرايش داده بشود تا فضاهاي فهم و رشد را براي مردم فراهم بکند. مسئوليني که در امور فرهنگي هستند موظفند که فضاسازي بکنند براي اينکه اين آگاهي ها و فهم ها به جوانان داده بشود و جوان ما هم بايد دنبال بکند. اگر ما دنبال نکنيم، نمي توانيم بگوييم که چون فضا فراهم نبود و ما هم دنبالش نبوديم، خوب چپ کردن ماشين هم معنايش همين است. جاده يک مقدار لغزنده بود و من هم زنجير چرخ نبستم و گفتم مي روييم و اين تصادف نتيجه ي همين است و غير از اين هم نيست. من نبايد منتظر چيزي باشم. ما بايد قبول بکنيم که خوراک جان ما معرفت است. اگر ما خودمان را از حوزه هاي معارفي فاصله بيندازيم و نرويم که اين مسائل را درک بکنيم، اگر ما برويم واين نکات را درک کنيم يعني به اين معنا که جوان ما برود و تعريف انسانيت را ببيند و هويت انساني را ببيند و زشتي ها و زيبايي ها را ياد بگيرد اگر در بدترين فضاهاي آلوده اجتماعي او را قرار بدهيم به هيچ وجه گرايش پيدا نميکند. البته ما نبايد اين را تنها از جوان تقاضا داشته باشيم که اين کار را بکند او که مسئوليتش را خودش دارد، خانواده در تکريم شخصيت فرزند بسيار نقش دارد. اگر فرزندي کريمانه تربيت شد، خودبخود در او مصونيت ايجاد ميشود و خودبخود دنبال ابتذال نمي رود. حتي اگر کسي مسلمان هم نباشد و به نوعي در فضايي از کرامت بزرگ شده باشد، دنبال ابتذال نمي رود. مسلما خلافکاري هايي دارد ولي دنبال ابتذال نمي رود. هيچ گاه دنبال اعتياد، تجاوز ناموسي، قتل و تجاوز مالي به ديگران نمي رود. در اينجا رسانه ها، خانواده ها، نظام تعليم و تربيت، نظام فرهنگ جامعه و مسائل اجتماعي نقش دارند. اگر اين ها دست به دست هم داد و جوان ما هويت انساني خودش را يافت زيبايي هاي معنوي خودش را يافت. من دارم جواناني که در دانمارک زندگي مي کنند و تماس مي گيرند و ميگويند براي خودسازي چه بايد کرد؟ درمورد نماز شب و سلوک هاي اخلاقي سوال مي کند. چرا؟ چون به نوعي مقدمات کار را پشت سر گذاشته است. و يک مقدار کارهاي معرفتي روي خودش انجام داده است. بالاخره چهارتا سوال کرده است. اگر ما مريض بشويم سراغ پزشک نمي رويم؟ مي گوييم يا بايد سالم باشيم يا گرفتار مرض؟ نه. گزينه ي سومي هم وجود دارد دنبال پزشک برويم. حالا راهکار عملي آن در ابتداي مسئله، راهکارهايA معرفتي است. يعني ما بايد سراغ افراد برويم و سوال کنيم، بين علم و معرفت فرق است. علم داريم ولي معرفت نداريم. يعني آگاهي هاي ذهني داريم، در ذهنمان خيلي چيزها است ولي اين کافي نيست. اين آگاهي بايد تبديل به بيداري دل بشود. اين بيداري دل همراه با مشاوره همراه باتفکر. بنشينيم فکر کنيم. ما جوان هايي داشته ايم که درابتذال هاي عميق بوده اند، منتها با همين شيوه ارتباط داشته اند و سوالها را جوا بگرفتهاند و از اين ابتذال بيرون آمده اند. ولي اينکه بگوييم جوان ما نه اهل مطالعه باشد نه اهل پرسش، بينش و تفکر باشد و هيچ کدام از اينها نباشد و گرفتار گناه هم نباشد، اين نميشود. يا اينکه اگر گرفتار شد سراغ مشاور نرود و معجزه آسا بيرون بيايد. اين چيزها بنا نيست که اتفاق بيفتد. حالا اگر جوان پيش مشاور رفت و نتوانست عمل کند چه؟ آيا مي گويند که اگر عمل نکني بدتر از اين مي شوي؟ اگر جوان ما با مشاوره رابطه برقرار بکند ما نمي گوييم که اگر تو اين کار را نکني بدتر از اين ها هم ميشوي. نه با در تعامل با او و با ورود در حوزه ي فکر و قلب او، اينکه چرا نتوانستي مثلا ما گفتيم اين کار را بکن و بعدا تماس بگيري و تو نکردي، چه عواملي سر راه تو آمد؟ چه احساساتي به تو دست داد؟ در چه محيط هايي قرار گرفتي؟ يعني باز کنکاش مي کنيم تا او جواب بدهد که در اين شرايط قرار گرفتم و اين کار را انجام دادم. باز توصيه مي کند تا اين شرايط را تغيير بدهد. البته اين به افراد برميگردد. هرکسي ممکن است شرايط متفاوت داشته باشد. اگر با مشاور وارد بحث بکنند قطعا راه ها را به آنها نشان مي دهند. اگر فرار از گناه امکان نداشت، خداوند دعوت نمي کرد. اين جهاد اکبر است و سخت است. البته درابتداي کار سخت است. وقتي مقداري فضا باز شد مي بينيد که ترک گناه چقدر شيرين است. وقتي از اين فضاي آلوده بيرونA مي آيد يک بالندگي را احساس مي کند. وقتي عشق واقعي در دلش رفت مي بيند آن عشق که در دلش بود خيالي بود. سختي آن گذر از مرحله ي اوليه است. کافي است که يک قدم را بردارد جلوه هايي در قلبش متجلي ميشود احساس قشنگي به او دست مي دهد از ترک گناه و بعد به شدت از گناه متنفر ميشود. وقتي خودش را پيدا کرد احساسش متفاوت ميشود و از اين احساسش لذت مي برد. ما مي گوييم بيايند و تجربه کنند و اگر خوب نبود به قبل برگردند. چند روزي فضاها را عوض کند ببيند احساسش عوض ميشود يا نه؟ خود را درگير کند. البته شيطان هم بيکار نمي نشيند ولي شما هم خودت را درگير کن. بعد انتخاب کن. دوست داشتي برگرد ولي مطمئن هستيم که به فضاي آلوده بر نمي گردد. بعداز سه جلسه همکاري با مشاور جواني که مشروب مي خورده و مواد روانگردان مصرف مي کرده کسي که نماز و حجاب نداشته آمده و به اين فضا برگشته و بعد از چند جلسه مي گويد من تابحال به نماز اين جوري نگاه نکرده بودم. اينها بايد تجربه کنند. ببينيد در فضاي جديد چه خبر است؟
سوال – اين گناه چه آثاري در زندگي فردي و اجتماعي ما دارد؟
پاسخ - گناه چيزي نيست که اثر آن فقط در آخرت آشکار بشود و ما بگوييم که شما هر گناهي کردي به زندگي روزمره ات کاري ندارد و در آخرت آثار منفي دارد. گناه در فضاي زندگي دنيايي ما هم آثاري را دارد. ملا صدرا مي گويد: هر گناهي عقلي را در وجود انسان خاموش ميکند. هر گناه مثل سنگي است که شما به يک چراغ در وجودتان بزنيد و خاموش کنيد. خوب خاموش شدن اين چراغ چه آثاري دارد؟ قرآن مي فرمايد: کسي که از ياد من غافل مي شود، زندگي گرفتاري پيدا مي کند. هميشه در تنگنا است. هيچ وقت فکر کرده ايم که علت اين همه استرس و اضطراب ها چيست؟ گاهي طرف ميگويد بخاطر فشار اقتصادي است. ما داريم که کساني را که در فشار اقتصادي بيشتري نسبت به طرف هستند و آرام هستند. گاهي ممکن است بگويد مسائل اجتماعي است. باز مشابه آن را داريم که آرام است. ولي ما نمي روييم در درون خودمان و ببينيم که اين لرزش و زلزله هاي که در درون ما مي آيد و به آن استرس مي گوييم علتش چيست و دائم آن را گردن اعصاب مي اندازيم. من منکر ضعف اعصاب نيستم. قطعا وضعيت جسمي در وضعيت روحي انسان اثر مي گذارد ولي مي خواهم بگويم علت اينها صرفا اعصاب است؟ به هيچ وجه اين نيست. مسائل روحي و رواني است، مسائل اخلاقي است، وقتي بنيان اخلاقي انسان بهم مي ريزد، بنيان اعتقادي وقتي بهم مي ريزد، راه هاي صحيحي را که نمي رود، از درون بهم مي ريزد و آشوب بپا ميشود و مي گويد که اعصابم ضعيف است. چه بسا بهم ريختگي روحي و رواني است که اعصاب ما را خراب کرده است. بله سلسله اعصاب هم در انسان نقش دارد. آيا اولياء الهي انسان هايي بودند که اعصابشان قوي بود؟ اگر قرار باشد که تمام اين ها را ما ريشه هاي جسماني در آنها پيدا کنيم، پس بندگان خوب خدا همه بايد اعصاب قوي ها باشند. بحث اعصاب بعنوان يک آيتم در اين فضاها مطرح است اما نه بعنوان علت تامه. قرآن مي فرمايد: اگر رويکرد شما انحرافي باشد خودبخود در زندگي درگير ميشويد. خودبخود دل شوره هايي بر شما عارض ميشود. اين دل شوره مال چه بود؟ مال آن گناهي است که کرده اي. مال آن دروغ بود که بهم ريختي. منتها رابطه آن دروغ و اينA بهم ريختگي را من انسان درک نمي کنم. من خدا و امامي که انسان شناس هستم و درک ميکنم و کسي که متخصص است، مي گويد: من بين اين دو رابطه مي بينيم. اگر آن دروغ را نمي گفتي آرام بودي. وقتي غيبت کردي، در تو بهم ريختگي بوجود آورد که در تصميم گيري بعدي تو نقش موثري داشت که يک تصميم غلط گرفتي. آن تصميم غلط باعث شد کار غلطي را انجام بدهي و آن کار غلط باعث شد که آثار منفي آنرا در زندگي ببيني و بهم بريزي. بين وجود مشکلات و نا امني روحي، فرق زيادي است. شما سراغ همان گناهکارها برويد و قضيه را دورا دور نگاه نکنيد. اگر مي خواهيد قضاوت واقعي بکنيد، نبايد به ظاهر افراد کار داشته باشيد بايد به درون طرف برويد. چه بسا طرف مي خندد و در صورت ظاهر قشنگ هم زندگي مي کند ولي برو در دلش و ببين چه خبر است. در مشاوره ها ما اين ها را مي بينيم. پزشک فوق تخصص، امکانات فراوان مالي، امکان زندگي در خارج از کشور داشته ايم، مي آيد و ميگويد که به حلقومم فشار مي آيد. ديگران در ظاهر مي گويند عالي. همه چيز فراهم است و همه چيز در زندگي دارد ولي چه چيزي در زندگي ندارد که اين را مي گويد. بحث مشکلات بحث ديگري است. مشکلات آرامش انسان را نميگيرد اگر شما با مشکل درست برخورد کني بستر رشد شما را هم فراهم ميکند. مشکلات نگران کنند نيست بدجور برخورد کردن با مشکلات نفهميدن اين مسائل است که انسان را بهم مي ريزد. مشکلات در زندگي انسان گره نمي زند. گره روحي مال کمبود در مسائل روحي ما است. اگر رويکرد ما رويکرد گناه باشد و به سمت گناه برويم زندگي گرفتار ميشود. گره مي خورد. ثروت دارد ولي لذت ندارد. نام و نشان دارد ولي آرامش ندارد. من آنها را مي گويم در ظاهر مشکلات مالي و اقتصادي هم ندارد. اعراض از ياد خدا زندگي را تلخ مي کند. زندگي قفل با زندگي مشکل درا فرق مي کند. اثر ديگر گناه اين است که قدرت تشخيص حق و باطل را از ما ميگيرد. قرآن مي فرمايد: من در عالم بن بستي فراهم نکرده ام اگر تو به بن بست رسيدي به وجود خودت برگرد و ببين در کجا کج رفتي. بن بست در وجود تو ست نه در معماري عالم، در معماري عالم ما هيچ بُني را نبستيم. اما در وجود تو است که مي گويي من به بن بست رسيده ام. خدا مي فرمايد: اگر شما اهل تقوي باشيد، قدرت تشخيص حق و باطل را به شما مي دهيم و در زندگيA به بن بست نمي رسيد. و اگر به سراغ گناه رفتيد قدرت تشخيص شما از کار مي افتد، وقتي گناه ميکنيد خدا پرده تاريکي روي دل شما مي کشد و در نتيجه در تاريکي چطور مي خواهيد به مقصد برسيد. ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم.