اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

88-10-14-حجت الاسلام والمسلمين مهندسي- پرسش و پاسخ

88-10-14
سوال – چطور ميشود از اين فرصت خودسازي ماه محرم نهايت استفاده را کرد؟
پاسخ - اشاره ي خوبي به فرصت محرم کرديد. ما فرصت هاي خيلي قشنگي داريم: فرصت ماه رمضان، فرصت ايام فاطميه، کرامت و ولايت. چه فرصت هاي غم انگيز و چه فرصت هاي شادي هايمان، همه ي اين فرصت ها در يک مقصد شريک هستند و آن فرصتهايي براي بالندگي انسان براي پرواز و رفتنشان به سمت و سوهايي که مرزشکني کنند و از قفس تنگ تن و طبيعت پرواز بکنند، شما اين پروازها را در محرم خيلي برجسته مي بينيد که در کربلا چه اتفاق زيبايي افتاد؟A  مگر آنهايي که با ابا عبدالله بودند مگر جوان نبودند، پير نبودند، زن نبودند، مگر اين ها آرمان و آرزو نداشتند؟ ولي وقتي فضاهاي قشنگ به روي خودشان باز ميکنند، گاه يک تامل هاي چند لحظه اي، زُهير يک درنگ چند لحظه اي او را از اين طرف به آن طرف کرد. حُر سردار سپاه دشمن بود اما يک درنگ چند لحظه اي او را از اين رو به اين رو کرد. همين شخصيت عفريتي که باعث ميشود امام به سوي کربلا بيايد و اين حادثه شکل بگيرد ولي تبديل به يک شخصيت فوق مَلکي ميشود که از تيرگي تبديل به يک چهره ي ماندگار ابدي با اين همه نورانيت ميشود. اين بخاطر درنگ و توقفي که کرد و تاملي که در اين فضا داشت. من مي گويم جوانان خوب ما حتي اگر گناهم مي کنند. مريض که بد نيست مرض بد است. با مرض بايد جنگيد ولي مريض را بايد نجات داد. طبيبانه بايد سراغ گناهکار رفت. بايد به جنگ مرض رفت اما به جنگ مريض نبايد رفت. ادبيات خشني که بر عليه مرض بکار مي گيريم، برعليه مريض بکار نمي گيريم. آغوش را براي گناهکار بايد باز کرد، گناه را ريشه کن کردند، گناهکار را که ريشه کن نکردند. گناهکار را با آغوش باز و مهرباني نجات دادنند. فرصت محرم يک فرصتي است که يک مقدار درنگ وA  تامل در هيئت ها خيلي قشنگ است. در اين محافل و مجالس به درون مان برويم بخصوص توبه کننده ها مثل زهير که کام آسماني يافت او علوي نبود اما يک درنگ و تامل او را تبديل به حسيني مي کند. زهير وحر به خودشان اجازه دادند که به اين طرف هم بيايند و چند لحظه فکر کنند. شما هم نگوييد من انتخاب خودم را کرده ام به آن طرف هم سر بزنيد و کمي تامل کنيد. مگر عبيدالله و عمر سعد نمي دانستند؟A  حضرت زينب (س) وقتي از خيمه بيرون آمد و ديد که ياران امام همه شهيد شدند و امام تنها مانده است، فرياد زد که عمر سعد روز قيامت جواب خدا را چه مي دهي؟ جواب پيغمبر خدا را چه مي دهي؟ تو مي تواني نوه ي پيغمبر که در دست سپاهيان تو اسير است نجات بدهي و نمي دهي در آن روز چه جوابي مي دهي؟ اشک از ديدگان عمر سعد جاري شد. يعني او هم بر مظلوميت امام حسين گريه مي کند. اين اتفاقت عجيبي است که در کربلا اتفاق افتاده است. اين قدر در کربلا مسائل نهفته اي وجود دارد که هنوز باز نشده است، فقط مسائل سوري کربلا باز شده است. از اين فرصت ها استفاده کنيد. مگر نبودند کساني که در کربلا در مقابل امام مي جنگيدند و مي گفتند: خدايا حسين را ياري کن. اين را حُر و علي اکبر نمي گويد. طرف وقتي به فضاي عقيدتي خودش مي رود مي گويد حق با حسين است اما وقتي در فضاي اجرايي مي رود شمشير بر حسين مي کشد. چرا؟ مگر حر و زهير آن طرفي نبودند و به اين طرف آمدند؟ و آن جوان مسيحي که با يک نگاهي که امام در چشمش کرد منقلب شد. چطور شد که انقلابي در او حاصل شد؟ چي شد که وقتي به کربلا مي آيد تا ديروز مسيحي بود و امروز حسيني شد؟ مگر اين نگاهها را در اين ايام امام حسين (ع) به چشم جوان هاي ما نمي کند؟ فقط کافي است که وقتي جوان ما به هيئت مي رود، يک گوشه بنشيند، چشمش را باز کند. امام حسين (ع) به اين جوان نگاه مي کند، امام به ما نگاه مي کند، ما چشم مان را بسته ايم. چشم بسته در اين هيئت ها نرويم. نمي خواهد يک دوره عرفان و فلسفه بخوانيم. اين جوان ما وقتي به هيئت ميآيد، برود يک گوشه اي بنشيند و بگويد: يا ابا عبدالله مي دانم که تو داري به من نگاه مي کني، تابحال من بوده ام که به تو نگاه نمي کردم، من مي خواهم براي يک لحظهA  چشمم را باز کنم، براي يک لحظه چشمش را باز کند و در مسير نگاه ابا عبدالله قرار بدهد، اگر منقلب بيرون نيامد. اگر حُرگونه عمل نکرد. اگر زهيروار عمل نکرد. براي استفاده از اين فرصت ها ما نمي گوييم که برويد يک دوره فلسفه و عرفان بخوانيد. من به همه ي عزيزان عرض کنم وقتي ما مي روييم که اين مسائل را ببينيم و مي بينيم که يک انتخاب چقدر موثر بود و من هم مي توانم اين انتخاب را بکنم و ديگر اينکه من خودم را به تاريخ ببرم و به تاريخ کربلا نگاه نقاري نداشته باشم که فقط اين اتفاقات افتاد و تمام شد، من نگاهم به تاريخ نگاه آزمايشگاهي باشد. دانشجو وقتي در کلاس درس ياد گرفت بعد او را به آزمايشگاه مي برند تا همانهايي که استاد در کلاس گفته آزُمايش کنند. در دين ما آموزه هايي وجود دارد و گاهي هم آزمايش وجود دارد، در قرآن ما اگر قصه ي انبياء را مطرح مي کند، در حقيقت مي خواهد دست مسلمانان را بگيرد و به آزمايشگاه ببرد که يادتان است که راجع به شرک توحيد اطاعت گناه گفتم، حالا بياييد تا نشان تان بدهم. دست انسانها را مي گيرد و به گذشته ي تاريخ مي برد و نشان مي دهد. قوم ثمود گناه کردند و ببينيد عاقبت آنها چه شد؟ عاقبت قوم لوط را ببينيد که چه شد؟ دنبال فحشا و منکرات رفتند و زمين آنها را بلعيد. بياييد در آزمايشگاه قوم فرعون را به شما نشان بدهم که چکار کردند؟ و آنهايي که خودشان را از چنگال فرعون نجات دادند عاقبتشان چه شد؟ ما را به تاريخ مي برد و خوب وبدها را به ما نشان مي دهد. بعد مي گويد: ديديد و ياد گرفتيد، نمونه ي علمي و تاريخي را به شما گفتم آزمايشگاهي را هم به شما نشان دادم حالاA  بروييد انتخاب کنيد. ما معيارهاي کربلا را زياد شنيده ايم ولي آنچه که مهم است اين است که خودما را به محيط کربلا ببريم و ببينيم من کجا هستم؟ من حبيب بن مظاهر هستم يا جزء سپاهيان عمر سعد هستم؟ من کجاهستم. در سپاهيان عمر سعد هم کساني بودند که مي گفتند خدايا به حسين کمک کن و گريه کردند ولي بر او شمشير کشيدند. در محافل و مجالس يک نگاه اين جوري داشته باشيد، سر حسين براي چه بر نيزه رفت؟ براي اينکه ما را راهنمايي کند. در زيارت اربعين داريم که من شهادت مي دهم که حسين خونش را براي اين ريخت تا مردم را از ناآگاهي نجات دهد و از سردرگمي نجاتشان بدهم. پس امام حسين (ع) کشته شد تا من آگاه بشوم. از اين فرصت ها بهره ببريد. کربلا يک اقيانوس است در آن شنا کنيد و پاک بشويد. مرحوم قاضي طباطبايي توصيه مي فرمودند که من با اين دو ابزار بالا رفتم يکي امام حسين (ع) و يکي قرآن. الان که فضاي عاشورا به اين راحتي به روي همه ي ما باز است تمام صحنه ها و درها رو به بهشت باز است و مي گويد: بيا خيلي راحت مي شود رفت. امام در را بازکرده و دعوت مي کند خودمان را بشوييم و توبه کنيم. با شيطان مانوس شدن سخت است صفا کردن و عشق کردن خوب است. رفاقت با آموزه هاي کربلا خوب است. آنها عشق را پيدا کردند و پرواز کردند و لذت بردند. نمونه اش در جنگ خودمان بود که شهدا با امام حسين (ع) رفيق شدند. يکي تعريف مي کرد که در جبهه فردي بود و ميگفت: فلاني من از خدا خواسته ام اگر شهيد شدم بسوزم. گفتم: چرت. گفت: براي اينکه بدن من تمام خالکوبي هاي خلاف است. من يک روز ديدم جايي صف کشيدند و گفتند که صف ثبت نام جبهه است و گفتم مگر کشته شدن هم صف دارد ولي يک جورهايي قفل شدم و من هم اسم نوشتم بعد به جبهه آمدم و اين حسين حسين ها من را خيلي عوض کرد و من را عاشق شهادت کرده است ولي يک مسئله برايم مانده است که اگر شهيد شدم و بدن من را اين جوري ببينند خجالت مي کشم، از خدا خواستم که اگر شهيد شدم بسوزم که بدنم را نبينند و اين آقا مي گفت: که اين جوان شهيد شد و بدنش سوخت و کسي اين آثار را نديد. يا حسين اين جوري منقلب مي کند. ما الان بايد از اين يا حسين ها استفاده کنيم. مرحوم قاضي مي فرمايند من با اين ها عارف شدم خيلي راحت است ولي بايد راهش را پيدا کنيم. بعد مي بينيم که در همين زيارت عاشورا و سينه زدن ها، منتها اخلاص و معرفتA  امام به ما نگاه مي کند ولي ما نگاه نمي کنيم.
سوال – من جواني هستم که به عهد خودم با خدا، وفادار نيستم. گاهي اهل هيئت هستم و گاهي اهل پارتي هاي شبانه، از خودم بدم مي آيد و فکر مي کنم که منافق و شيطاني شده ام، چکار کنمA  که رستگار بشوم و آدم بشوم؟
پاسخ - آفرين بر اين جوان چون يک تکه ازA  راه را رفته است. فهم اشتباه نيمي از راه است. اگر انسان نفهمد که اشتباه مي کند، کارش سخت است زيرا در جهل و ناداني مانده است ولي اين جوان خوب ما که خودش قبول دارد و خسته شده و از کارش بدش مي آيد، پس نيمي از راه را رفته است. اين جوان بنشيند، فکر کند، ارزيابي کند، جمع بندي کند و انتخاب کند. ما انتخاب را برعهده ي خودش مي گذاريم. در انتخابش آزاد است ولي يک ارزيابي جدي بکند. از عمق وجودي خودش شروع کند ببيند وقتي که هيئت رفت و نماز خواند، در چه فضا و حسي بود و کدام جنبه ي وجودي من رضايت داشت؟ آيا طبيعت و حيوانيت من يا فطرت و انسانيت و طهارت من؟ کداميک از اين دو در فضاي هيئت و نماز فعال بود و راضي بود؟ بعد برون بيايد و بگويد از اين عبادات من چه طيفي از افراد خوششان آمد. چه طيفي از انسانها، اين کار را تاييد مي کنند. در خلوت نگاهش به جامعه نگاه بکند ببيند چه طيفي هستند که از او راضي هستند و من به همراه چه طيفي گره خورده ام و همراه کدامين قافله هستم. اگر فضاي فکريش را به ملکوت عالم ببرد، اين ظاهرش بود حالا به فضاي ملکوتي عمل بروم من با کداميک از گروه ملائک حشر و نشري پيداکرده ام. در روايت داريم وقتي کسي نماز مي خواند، ملائک دوراو جمع ميشوند و به او خطاب ميکنند که اي نمازگزار اگر ميدانستي با چه کسي صحبت مي کني و مناجات ميکني، هرگز از اين حالتت فاصله نمي گرفتي. A  نمي داني، به تو گفته اند، بعدها عمل کن و قطعا به آن مي رسي. ببينيد در چه ملکوتي قرار گرفته ايد؟ در چه فضايي هستيد و برسد به انبياء و اولياء و ببيند آنها چه نظري راجع به من دارندA  و راس همه ي اين ها ببيند که خداوند چه نظري نسبت به من دارد؟ اين مجموعه را فکر کند و پرونده را کنار بگذارد. خوب حالا بگويد فضاي عشق وکيف وپارتي رفتم، يک نگاه هم به اين بکند. با اين حرکتي که من انجام دادم جز اينکهA  فقط ابعاد حيواني من فعال شد؟ شهوتراني کردم و بستري براي حيوانيتم فراهم کردم؟ اگر به وجدانش نگاه کند مي بيند که بدش مي آيد. ببين با چه گروه و طيفي همراه بودي؟ در بخش ملکوتي ببين که واقعا ملائک رحمت با تو هستند يا ملائک غضب، ببين شيطان تو را تاييد ميکند يا اولياءالهي؟ آيا خداوند از اين راضي هست؟ آيا هيچ کدام از انبياء اين کارار کرده اند که تو ميکني؟ بعداز اين مقايسه به فضاي تصميم مي رسد و تصميم ميگيرد تا ظهر اين کار را نکند. يک قرار با خودش ميگذارد و مي گويد: من بعداً اين کار را انجام مي دهد. بعد از اين کارش يک ارزيابي بکند که من دراين فضاي کوتاه موفق شده ام پس معلوم ميشود مي توانم و باز آن فضاهاي زشت را بياورد و بگويد کجا مي خواهي بروي؟ حالااز ظهر مي گويد باشد بعداز ظهر. تا ظهر آزاد شدي. جواني ميگفت من شراب مي خورم و مواد افيوني هم مصرف ميکنم، به او گفت: قول مي دهي که يک هفته شراب مصرف نکني؟ همه ي کارهايت را بکن فقط قول بده اين يک کار را نکني. بالاخره تلفني با هم دوست شده بوديم و گفتم مردانه قول بده که مشروب نخوري و گفت: باشه نمي خورم. بعداز چند روز گفت: من علاوه بر شراب همه را ترک کردم. يعني اگر ما جدي به مشاوره مراجعه کنيم و مشاور با او صحبت کند او را فعال ميکند و کار را اجرايي ميکند. من ارزيابي کار اورا نکردم ولي خوشدبه من زنگ زند پس دروغ نمي گويد. اين جوان کافي است فقط تصميم بگيرد زيرا نصف راهA  را رفته است. اگر اسنا القاء مردانگي را به خودش بکند بيدار ميشود. يک کار را تعطيل بکند و بقيه کارها را انجام بدهد و بقيه را در قسمت توبه خواهيم گفت.
سوال – اثرات گناه بر روي انسان را توضيح بدهيد.
پاسخ - در روايت داريم يکي از آثار گناه فراموشي است. يعني وقتي انسان در فضاي گناه مي رود باعث ميشود آموخته ها و آنچه را که ياد گرفته، A  را از دست مي دهد. ميگويند: آدم دروغگو کم حافظه است. گناه واقعا انسان را کم حافظه مي کند. براي انسان فراموشي مي آورد. يکي ديگر از آثار گناه کوتاهي عمر است. ما دلمان مي خواهد طول عمر داشته باشيم و براي بهداشت جسماني رواني و صدقه مي دهيم چرا رعايت ميکنيم؟ ازجمله قطع رحم. روابط خويشاوندي را قطع مي کند اين ها مصيبت است. سر مسائل مادي دنيوي با هم قهر کرده اند. ما چي را بخاطر چي از دست مي دهيم؟ غافل از اينکه روي شاخه اي نشسته اي که داري شاخه ي زير پاي خودت را مي بُري. او قطع رابطه کرده تو برو برقرار کن. قطع رحم از جمله گناهاني است که باعث کوتاهي عمر انسان ميشود، گناه باعث کوتاهي عمر ميشود، عاق والدين باعث کوتاهي عمر ميشود. درباره ي از دست دادن قوه ادراکي و از دست دادن حافظه بخاطر گناه خدا به پيامبر مي فرمايد: اي پيامبران کسانيکه دنبال هوي وهوس مي روند و دوست دارند دنبال هوي و هوس بروند، روي دلش مهر مي زند و روي گوشش مهر مي زند و روي نگاهش و قوه ي درکش پرده مي افکند يک حجاب آلودگي روي درونش را مي گيرد و ديگر نمي تواند فکر کند. دکترها مي گويند چربي نخوريد زيرا روي قلبتان را ميگيرد، حالا اگر مي خواهي بخوري برو بخور. مي گويد: اين دود را در ريه ات نکن سرطان مي گيري، ما بايد بگوييم چشم. اسلام هم چنين کاري کرده است. مي گويد که اين گناه را انجام نده اگر اين کار را بکني يک توموري جلوي بينايي و شنوايي ات ايجاد ميشود و ديگر نمي تواني درست تشخيص بدهي. ميگويد: اين گناه را انجام نده زيرا جلوي فضاي رزق گيري تو را مي بندد. يکي از آثار گناه اين است که جلوي رزق انسان را مي گيرد، چه بسا قرار بود رزقي براي او بيايد و با گناه ديگر نمي آيد. پس گناه سيستم قشنگ انساني را تغيير مي دهد به سمت يک سيستم زشت و نازيبا تغيير مي دهد و توبه باعث ميشود که يک سيستم قشنگ و زيبا براي انسان بيايد.