برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شناخت انحرافات جامعه اسلامي در کلام پيامبر اکرم(ص)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين دکتر رفيعي
تاريخ پخش: 10-12-96
حجت الاسلام و المسلمين دکتر رفيعي: «بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين الحمدلله رب العالمين و صلاة و السلام علي سيدنا محمد و علي آله الطيبين و الطاهرين سيَما بقية الله في الارضين و لعن علي اعدائهم اعداء الله اجمعين» (قرائت دعاي سلامتي امام زمان)
توفيقي شد بحث آخرين خطبهي طولاني پيامبر گرامي اسلام را که در منابع آمده بحث ميکرديم، هم خدمت شما طلاب و دانش پژوهان گرامي و هم اين برنامه را براي بينندگان عزيز شبکه سه، برنامهي سمت خدا تقديم ميکرديم که دو منظوره باشد، هم خدمت دوستان به عنوان يک بحث اخلاقي مطرح شود و هم اين برنامه درواقع براي مردم ارائه شود. پيغمبر خطبهاي دارد که در منابع آمده بخش عمدهي اين خطبه هم بخش انذاري است يعني حضرت به آثار گناه در اين خطبه اشاره کردند. شبيه ثواب الاعمال و عقاب الاعمال مرحوم شيخ صدوق که نصفش ثواب اعمال است و نيم ديگرش عقاب. اين روايت بيشتر به بخش عقاب و آثار منفي گناه پرداخته است. آنچه امروز بحث ميکنيم اين فراز هست. «وَ مَنْ كَظَمَ غَيْظَهُ وَ عَفَا عَنْ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ شَهِيدٍ» (ثوابالاعمال، ص 284) خيلي روايت عجيبي است. فرمود: کسي سه ويژگي در زندگياش باشد اجر شهيد دارد. ما دو جور شهيد داريم: يک شهيد اصلي که در جبهه شهيد ميشود. در معرکه شهيد ميشود و براي مبارزه با دشمن ميرود. آن اجر خيلي بالايي دارد. بالاتر از شهادت چيزي در اين عالم نداريم. به همين جهت وقتي اميرالمؤمنين فرقشان شکافت، فرمودند: «فزت و رب الکعبه» يعني جاي ديگر «فزت و رب الکعبه» را نفرمودند. اگر خطبهي 156 نهج البلاغه را ملاحظه کنيد، وقتي ايشان از پيغمبر پرسيد: يا رسول الله کي شهادت نصيب من ميشود؟ پيغمبر پرسيدند: «کيفَ صبرُکَ علي الشهادة» تو چقدر بر شهادت صبور هستي که سراغش را ميگيري؟ چقدر بر شهات صبور هستي. اميرالمؤمنين عرض کرد: يا رسول الله! «لَيْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ» (نهجالبلاغه، خطبه 156) شهادت اصلاً جاي صبر نيست، صبر در مصيبت است، در سختي است. «وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَي وَ الشُّكْرِ» به من بفرماييد چقدر شاکر هستيد و چقدر خوشحال هستيد. آن شهيد، شهيد اصلي است که در روايات هم داريم، يک وقتي وجود مقدس اميرالمؤمنين به يک جواني فرمود. جواني آمده بود، از ثواب مبارزه نظامي و جنگ و شهادت و روايت خيلي زيبايي است. حضرت امير به او فرمودند: جوان! «سألتني عما سألت رسول الله» تو يک سؤالي از من کردي که من هم اين سؤال تو را از پيغمبر پرسيدم. من از پيامبر پرسيدم: ثواب شهادت و حرکت به سوي ميدان نبرد چيست؟ حضرت شروع به توضيح دادن کرد که وقتي رزمنده تصميم ميگيرد برود، «كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً من النَّار» خداوند او را برائت از جهنم ميدهد. وقتي ساکش را ميبندد چه ميشود، وقتي با خانوادهاش خداحفظي ميکند تا جايي که پيامبر فرمود: علي جان وقتي شهيد ميشود زمين يا فرشتگان به او خطاب ميکنند: «انک تري ما رأت عين و لا سمعت أذن و لا خطر علي قلب بشر» (مناقب/ج4/ص247) اي شهيد! الآن يک چيزهايي ميبيني که هيچکس نديده و هيچ گوشي نشنيده است و هيچ قلبي به آن خطور نکرده است. «انک تري ما رأت عين و لا سمعت أذن و لا خطر علي قلب بشر» بعد پيغمبر فرمود: علي جان، خدا به خانواده شهيد يا به خود شهيد ميگويد: «أنا خليفته في ارضه» اگر جوان شما شهيد شد غصه نخوريد، من در خانه جانشين او هستم. نميگذاريم گير پيدا کنيد. «مَنْ أَرْضَاهُمْ فَقَدْ أَرْضَانِي» هرکس خانواده شهيد را خوشحال کند، مرا خوشحال کرده است، «وَ مَنْ أَسْخَطَهُمْ فَقَدْ أَسْخَطَنِي» (صحيفهالرضا (ع)، ص 91) هرکس آنها را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است. اين در مورد شهادت که يک درب بهشت براي شهداست. «يقال له باب المجاهدين» (کافي/ج5/ص2)
اما يک شهيد دومي داريم به نام شهيد حکمي، معادل، که خيلي روايت دارد، که اينجا يکي آمده است. چه چيزهايي انسان را به اجر شهيد ميرساند. مثلاً در روايت داريم کنترل شهوت، حبّ آل پيامبر اگر کسي «من مات» با حبّ آل پيامبر بميرد، «مات شهيدا». يا قرائت زياد سوره «انا انزلناه» اينها در روايت آمده است. از جمله اين روايت، فرمود: کسي اين سه ويژگي را داشته باشد اجر شهيد دارد. يکي اينکه خشمش را کنترل کند. دوم از برادر مؤمنش عفو کند. سوم حلم بورزد. ديگر بعد به رخش نکشد. بحث کظم غيظ و کنترل خشم يکي از نکات بسيار مهم است، ما يک عقلي داريم و يک نفسي داريم. اگر عقل امير شد و نفس اسير، همه کارها درست ميشود. چون عقل مديريت ميکند و غضب را به شجاعت تبديل ميکند. غضب را به شجاعت تبديل ميکند. شهوت را به عفت تبديل ميکند. نميگذارد اينها هرز برود. اما اگر عقل اسير شد. نفس امير،«كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ» (نهجالبلاغه، حكمت 211) اين برعکس ميشود، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء» (يوسف/53) حالا خشم و غضب در انسان لازم است، اگر نبود مگر حضرت موسي برنگشت وقتي ديد مردم گوساله پرست شدند. مگر قرآن نميفرمايد: حضرت يونس غضبناک شد. خود خدا غضب دارد. ما در روايت ميخوانيم، در قرآن داريم. خشم مقدس که اشکال ندارد. ما دو نوع خشم داريم. خشم مقدس، خشم نامقدس، اگر يک جايي کسي خشمگين شد ديد دارد يک منکري انجام ميشود، ناراحت شد.
امام در جريان کاپيتولاسيون ناراحت شد و فرياد زد و سخنراني کرد. وقتي تعرض شد به يک دختر اهل کتاب، اميرالمؤمنين ناراحت شدند. در نامههايي که به افرادي مينوشتند که خيانت کردند، اين اشکال ندارد. اين خشم مقدس است. اما خشمهايي که بين خودمان است، در خانه، با زن و بچه، با همکار، اين آن چيزي است که قرآن در سوره آل عمران آيهي 133 ميفرمايد: اگر ميخواهيد اهل بهشت باشيد خشمتان را کنترل کنيد. «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِين،الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ» اين خيلي مهم است که انسان بتواند در زندگياش اين حالت و اين ويژگي را ايجاد کند. دو روايت ميخوانم و بعد هفت، هشت مورد از راههاي کنترل خشم را براي شما ميگويم. اين روايت از امام سجاد است. فرمود: خدا دو تا جرعه را دوست دارد. جرعه به آن چيزي ميگويند که مينوشد. مثلاً شما آب يک مقدار که مينوشيد ميگويند: يک جرعه آب، يا شربت يا چاي، فرمود: خدا دو تا جرعه را دوست دارد. جرعه به چيزي ميگويند که آدم فرو ميبرد. «ما من جرعة أحب الي الله من جُرعتين» دو تا چيز را اگر آدم فرو ببرد خدا دوست دارد. «جرعة غيظٍ» جرعه خشم را تا عصباني ميشود فرو بدهد. دوم «جرعة مصيبة» مصيبت و داد و فرياد نکند. فرمودند: جرعه غيظ «ردها بحلم» آن را با حلم، جرعه مصيبت هم با صبر. اين يک روايت است.
روايت ديگر از امام صادق است. امام صادق يک روايتي دارد خيلي قشنگ است. اين روايت را در تحف العقول صاحب کتاب مينويسد، شيعيان و پيروان ائمه در گذشته به اين ميگفتند: نثر الدُرر، يعني پخش دُر. الآن اينجا سکه پخش کنند چقدر شما خوشحال ميشويد. دُر و طلا به شما بدهند. اين روايت را «سماه بعض الشيعه نثر الدُرر» در تحف العقول است. پيروان ائمه به اين روايت ميگفتند: طلا پخش کردن. يعني اگر کسي اين را بشنود، طلا فقط همين سکهها و مسکوکات نيست. واقعاً بعض مطالب طلاست. من اسم اين روايت را ثلاثي ميگذارم. سه چيز باعث نجات است. سه چيز باعث رشد است. روايتي است به نام نثر الدُرر که امام صادق فرمودند: سه ويژگي است که در هرکس باشد، خدا «ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ زَوَّجَهُ اللَّهُ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كَيْفَ شَاء» نه مهريه ميخواهد، نه خواستگاري ميخواهد، نه دردسر دارد، «زَوَّجَهُ اللَّهُ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كَيْفَ شَاء» يک بنده خدايي نماز ميخواند گفت: «اللهم زوجني حور العين» گفتند: چرا اين را گفتي؟ بگو: خانه، قصر، بهشت. گفت: اينها هست، چون اينها در جهنم که نيست در بهشت است. بي خانه و مکان هم که نيست. زن هم که شوهرش را بي غذا نميگذارد. من اگر اين را بگويم باقي چيزها هم درست ميشود. بعضي از مفسرين گفتند: علت اينکه در قرآن در مورد خانمها در اين موضوع صحبت نشده اين کرامت به حياي زن است که خدا اصلاً از اين موضوع، مردها غمشان نيست و از اين حرفها ميزنند. در خانمها از اين حرفها کمتر است.
خدا رحمت کند استاد ما آيت الله ستوده ميگفت: همسران شما در بهشت زيباتر از حورالعين ميشوند. قرآن در سوره طور ميفرمايد: مؤمن وقتي وارد بهشت ميشود سراغ خانوادهاش را ميگيرد و ميگويد: ذريهي من کجا هستند؟ همسر من کجاست؟ ميگويند: مقام اينها مثل تو نبوده که بهشتي بشوند، نه اينکه بد باشند. اما نمره تو هجده بوده و اينها دوازده هستند. مؤمن ميگويد: «الهي عملتُ لي و لهم» من در دنيا هرکاري ميکردم و براي اينها هم انجام ميدادم. براي من اينجا بدون زن و بچه و پدر و مادر سخت است. پيغمبر فرمود: خطاب ميشود، اينها را به او ملحق کنيد. «أَلْحَقْنا بِهِمْ» اينها را به آنها ملحق ميکنيم. «وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ» رتبهي او هم پايين نميآوريم. نميگوييم: شما يک طبقه پايينتر برو که با اينها يکي شوي. آنها را به اينها ملحق ميکنيم. اين را گفتم براي اينکه خانوادهها نگران نباشند و با خانوادههايشان زندگي ميکنند آنهايي که اهل ايمان باشند. خلاصه اين سه ويژگي «زَوَّجَهُ اللَّهُ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كَيْفَ شَاء» اين سه ويژگي چيست؟ 1- «كَظْمُ الْغَيْظِ» کنترل خشم، 2- «وَ الصَّبْرُ عَلَى السُّيُوفِ لِلَّهِ» صبر بر شمشير در راه خدا، مثل شهيد حججيها، شهيد همتها، بر سيوف صبر کند. سومي که خيلي مهم است 3- «وَ رَجُلٌ أَشْرَفَ عَلَى مَالٍ حَرَامٍ فَتَرَكَهُ لِلَّهِ» (خصال صدوق، ج 1، ص 85) آدمي که دستش به مال حرام برسد، بتواند بخورد و به خاطر خدا کنار بگذارد. يک پستي دستش است و راحت ميتواند ميلياردي اختلاس کند.
دو سه روز قبل آقايي نزد من آمد از دوستان نيروي انتظامي بودند. گرفتاري داشتند از من ميخواست که وامي برايشان بنويسم جور شود. گفت: من پليس هستم و غالباً کار من در جادههاست. ميايستم ماشينها ميآيد و پيشنهادهاي مختلفي به ما ميشود ولي من نميخواهم کارم حرام باشد. سختي دارم و پيش شما آمدم يک ميليون دو ميليون وام براي من بنويسيد، اما ميخواهم حلال باشد. مرحبا به اين پليس و مرحبا به کارپردازي که مأمور در اداره است که برود خريد کند و دستش باز است. صاحب مغازه ميگويد: دو ميليون خريد کردي، فاکتور ميزنم دو ميليون و پانصد. وقتي از اداره پول ميگيرد دو ميليون و پانصد ميگيرد ولي دو ميليون هزينه کرده است. بعضي اوقات بعضي مشاغل دستشان در لقمه حرام باز نيست. ولي يک کار پرداز مؤمن، يک مأمور شهرداري، مأمور ارزيابي، بازرسي، نظارت، بانک، لذا شما اگر دقت کرده باشيد غالب اين اتفاقاتي که در کشور ميافتد، مقدارش زياد نيست ولي متأسفانه خيلي بزرگ ميشود. متأسفانه خوبهايش گفته نميشود. يعني مثلاً ده هزار قاضي خدمتگزار است و بيست قاضي مثلاً يک جايي خطا کرده و اشکال مالي داشته است. يا مثلاً صد تا رئيس بانک است حالا يک خاوري هم پيدا ميشود و يک خطايي کرده است و مطرح ميشود. بايد خوبها هم گفته شود. گاهي سيماي جمهوري يا روزنامهها اعلام ميکنند فلان آقاي پاکبان در ميان زبالهها، اين مبلغ پول و اين مقدار طلا را پيدا کرده و تحويل داده است. اين خيلي مهم است. اين آدم مصداق اين حديث است. فرمود: سه گروه اهل بهشت هستند و خداوند اينها را در اين مرحله از بهشت قرار ميدهد. يکي کنترل خشم، يکي صبر بر شمشير، يکي هم کسي که مال حرام در زندگياش بيايد و ترک کند.
همه ما دنبال عاقبت بخيري هستيم و غالباً هم براي هم دعا ميکنيم که انشاءالله عاقبت بخير شويد. حضرت يوسف نگران بود و ميگفت: «تَوَفَّنِي مُسْلِماً» (يوسف/101) نگران بود و دعا ميکرد. «وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» خود ما، «تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار» (آل عمران/193) اصلاً امام سجاد يک دعا در صحيفه سجاديه دارد، دعاي عاقبت بخيري است. من يک راه عاقبت بخيري را براي شما بگويم. فرمود: «وَ اكْظِمِ الْغَيْظَ» خشمت را کنترل کن. «عِنْدَ الْغَضَبِ» وقتي طوفاني ميشود محکومش کن. «وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ وَ احْلُمْ وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ» (نهجالبلاغه/نامه 69) چون اين برنامه را دوستان ما در سمت خدا ملاحظه ميکنند. به آنهايي که قدرت دستشان هست ميگويم. به آنهايي که توان دارند، قدرت انتقام دارند. آقا رئيس هستي و اين کارمند تو است. افسر هستي و اين سرباز شماست، استاد هستي اين شاگرد تو است. ميتواني با يک نمره يک ترم محرومش کني. ميتواني با يک جا به جايي قلم از يک پستي او را کنار بزني. فرمود: اگر کسي دو کار بکند عاقبت بخير ميشود. فرمود: «وَ اكْظِمِ الْغَيْظَ عِنْدَ الْغَضَبِ» خشمت را کنترل کن. «وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ وَ احْلُمْ وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ» (نهجالبلاغه/نامه 69) آنجايي که قدرت داري بگذر،«تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَةُ» (نهج البلاغه، نامه 69) عاقبت بخير ميشوي.
خيلي از اوقات از ما سؤال ميکنند ما چطور غضب را کنترل کنيم؟ من گاهي به زندانها براي سخنراني ميروم. يک خانمي آمده بود يک وقتي در حرم مشهد، نزد من اشک ميريخت. ميگفت: دو پسرم با هم دعوا کردند، يکي از پسرهايم چاقو زد و به قلب خورد، هردو هم زن و بچه دارند. پسرم از دنيا رفت، پسر دوم زندان است و پدرش هم به هيچ وجه رضايت نميدهد و ميگويد: بايد اعدام شود. حالا دو بچه اين دارد و دو بچه او دارد، اين هم اشک ميريزد ميگويد: من نفهميدم و نخواسته او را با چاقو زدم! ميگفت: من به عنوان يک مادر چه کنم؟ اين محصول يک خشم است. گاهي در زندانها ميگويند: جنون آني، روايت داريم عصبانيت و خشم آغازش «اياک و الغضب اوله و آخره الندم» اين روايت را بنويسند و در زندانها و کلانتريها و دادگاهها بزنند. متأسفانه در کشور ما دادگاهها و کلانتريها از همه شلوغتر است. الآن اين آقا در زندان پشيمان است، آنجا ديوانه بود. «الغضب اوله جنون آخره الندم» پشيماني و ناراحتي و نگراني است. اتفاقاتي که در تاريخ افتاده يکي از دلايل عمدهاش اين است.
چه کنيم کنترل کنيم؟ من هشت نه راه کنترل خشم را براي شما عرض ميکنم. بعضي عملي و بعضي نظري و مطالعاتي است. بعضي جنبههاي دعايي دارد. 1- دعا، ما يک دوستي داريم. ايشان الآن امام جمعه يکي از شهرها هست. ايشان حلم عجيبي دارد. خيلي حلم ايشان عجيب است. ايشان ميگويد: من اينطور نبودم. گفتم: شما چطور به اين بردباري رسيديد؟ شايد بيش از ده بار ايشان را امتحان کردم. گفتم: شما از کجا به اين حلم رسيديد؟ گفت: من وارد خانه خدا شدم، نگاهم به کعبه افتاد، شنيده بودم کسي نگاهش به کعبه بيافتد، دعايش براي اولين بار به اجابت ميرسد. تا نگاه کردم گفتم: خدايا اين خشم را از من بگير. اين غضب را از من بگير. ميگفت همان دعا به اجابت رسيد. دعا مؤثر است. شما زير قبّه اباعبدالله که ميرويد، يا در مسجد هستيد، در دل شب حالي پيدا ميکنيد، از خدا بخواهيد خود دعا يکي از عواملي است که انسان ميتواند بر خشم غلبه کند. راه دوم توجه به ثواب است. الآن به شما ميگويند: فلان جا سکه ميدهند. يا شام ميدهند. الآن بعضي عزيزان را ميبيند يک ساعت، دو ساعت در صف ايستاده براي اينکه اينجا يک چيزي توزيع ميکنند. سخت است و دو دقيقه نميتواند روي پا بايستد. در اربعين همين پياده روي که انجام ميدهند، ميگويند: نگاهمان به گنبد اباعبدالله ميافتد. گفتند: اگر کسي اربعين زيارت امام حسين برود اين ثواب را دارد. بخاطر ثواب اين مسير طولاني را تحمل ميکنيد. سختي، صعوبت، آقا شما اجر شهيد داري وقتي خشمت را کنترل کني. چرا کنترل نميکني؟ اگر خشمت را کنترل کني سرعت به بهشت پيدا ميکني. چرا کنترل نکنم؟
3- ياد خدا، وقتي عصباني ميشوي «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم»، «استغفرالله ربي و اتوب اليه» اين خودش موجب ميشود يک کنترلي در انسان ايجاد کند.
4- تغيير فيزيکي، رسول خدا اگر ناراحت ميشدند، نشسته بودند، بلند ميشدند راه ميرفتند يا دراز ميکشيدند. با خانمتان دعوايتان شده است. انشاءالله که نميشود. يک کسي آمد گفت: شما با خانمت دعوايتان نميشود؟ گفتم: ما اصلاً وقت دعوا نداريم. دعوا براي آدمهاي بيکار است. يک آقايي پيش من آمده بود: گفت خيلي خانمم را دوست دارم. با عشق با او ازدواج کردم. خيلي به او علاقه دارم ولي عصباني است و بددهان است و تندي ميکند. از بس او را دوست دارم تحملش ميکنم ولي چه کنم! اتاقت را عوض کن يا حمام برو و غسل کن. غسل نشاط داريم. صاحب عروه نوشته است. غسل نشاط، غسل آرامش و صبر داريم. وضويي بگير، آبي به صورت بزن.
پنجمين راه جريمه است. ديروز طلبهاي در اصفهان به من گفت: خيلي دوست دارم يک دور تفسير قرآن ببينم ولي همت نميکنم. گفتم: نذر کن شبي ده آيه تفسيرش را از اول شروع به خواندن کن. تفسير نمونه، تفسير نور، حتي تفسير يک جلدي هم به بازار آمده است. يکوقتي من به آيت الله العظمي شبيري عرض کردم، ايشان فرمودند: تفسير شُبّر، يکوقتي به آيت الله جوادي آملي عرض کردم فرمودند: تفسير محمد جواد مغنيه، به اين طلبه گفتم: نذر کن شبي ده آيه، چطور نماز مغرب و عشاء را ميخوانيد، چون واجب است. اين هم عين نماز مغرب و عشاء ميشود. سالي سه هزار و ششصد تا ميشود. دو سال کل قرآن تمام ميشود. نذر کن اگر نکردي فردايش روزه بگيري. يا اينکه ده هزار تومان صدقه بدهي. دو سه بار ده هزار تومان بدهي ديگر اين کار را نميکني. البته نذر طولاني نکنيد که گير ميکنيد. يک هفته، ده روز! جريمه کنيد. من اگر عصباني شدم پانصد تومان صدقه ميدهم! اگر عصباني شدم... شهيد علمدار اهل شمال بوده است. يک تعهد نامهاي دارد خيلي عجيب است. ايشان بعد از جنگ شهيد شد. در بيمارستان بعد از مجروحيت شهيد شد. يک تعهدنامهاي دارد که من يکوقت به آموزش و پرورش پيشنهاد دادم اين را در کتابهاي درسي بياورند. ده بند است. حتماً اين را ببينيد. تعهد نامه شهيد علمدار، ده ماده است. هر بندي سه بخش دارد. مثلاً سي تا ميشود. مثلاً بند يک، اعتراف ميکند بعد تعهد و بعد جريمه. يعني در واقع مجموعهي اين ده ماده، هر مادهاي اين سه تا را دارد. اعتراف، تعهد، جريمه، مثلاً خدايا اعتراف ميکنم من در مقابل قرآن کوتاهي کردم و بيشتر از اين بايد ميخواندم. 2- تعهد ميدهم شبي پنجاه آيه بخوانيم. 3- نذر ميکنم اگر پنجاه آيه را نخواندم به جايش يک جزء بخوانم. يک جواني که جزء شهداي جنگ است. خدايا متعهد ميشوم شبي دو رکعت نماز مستحبي بخوانم. خدايا اعتراف ميکنم من در نماز کوتاهي کردم. براي جبرانش تعهد ميکنم نمازهاي نافله را بخوانم. اگر نخواندم جريمهاش دو برابر بخوانم. همه هم نماز و روزه است.
جوانهاي عزيز، طلاب گرامي و دانش پژوهان محترم! ما اگر بر خودمان مديريت نکنيم، شيطان بر ما مديريت ميکند. اگر عقل و دين را به کمک نگيريم شيطان بر ما حکومت ميکند. «إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ» (انعام/121) «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ» (اعراف/17) روز قيامت وقتي مردم دور شيطان جمع ميشوند، به او اعتراض ميکنند تو ما را بدبخت کردي. حرف قشنگي ميزند با اينکه شيطان است. ميگويد: مگر من گفتم: خوشبخت ميکنم؟ يک آيه بياوريد من گفته باشم خوشبخت ميکنم. من گفتم: «لَأُغْوِيَنَّهُم» (حجر/39) من گفتم: شيطان خيلي اشکال دارد. ولي يکجا راست گفته است. به آدم ابوالبشر دروغ گفت. گفت: «لَمِنَ النَّاصِحِينَ» (اعراف/21) ولي به من و شما شيطان دروغ نگفته است. گفته گمراه ميکنم، از چهارراه ميآيم. دور تو طواف ميکنم. تو را ميگيرم و زمين ميزنم. «نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي»
(يوسف/100) وسوسه ميکنم. لذا روز قيامت وقتي دورش جمع ميشوند ميگويند: چرا اين کارها را کردي؟ ميگويد: من که گفته بودم. مثل يک قاچاقچي که به شما ميگويد: اگر بخوري بدبخت ميشوي، اگر بکشي معتاد ميشوي. اگر بکشي زندان ميروي، اگر بکشي زنت طلاق ميگيرد. ميگويد: باشد بده بکشم. وقتي کشيدي نميتواني محاکمهاش کني. ميگويد: من همه اينها را به تو گفتم. شيطان روز قيامت ميگويد: «فَلا تَلُومُونِي» (ابراهيم/22) مرا ملامت نکنيد «وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» پس راه پنجم بر غلبه بر خشم جريمه است. اگر عصباني شدم و فحش دادم و ناسزا گفتم، هزار تومان بايد صدقه بدهم. دو سه هزار تومان که بدهيد، آنوقت درجه خشم شما پايين ميآيد. اينها راهکارهاي غلبه بر خشم است.
راه ششم ارتباط با افراد صبور و پر حوصله و کم خشم است. شما چوپانها را ديديد؟ چوپانها غالباً پر حوصله هستند. چرا؟ چون پانصد گوسفند را صبح به بيابان ميبرد تا ظهر، بايد بنشيند اينها بچرند، لذا حوصلهاش زياد است. يکي آن طرف ميرود، ميرود او را ميآورد. غروب هم برميگرداند. دقت کردهايد همه انبياء چوپاني کردند. پيغمبر، شما اگر توانستي چوپان باشي، غنم و گوسفند را يک صبح تا شب در بيابان ببري، پر حوصله بنشيني. دعا بخواني يا بعضي ني ميزدند. پس ميتواني در کنترل مردم هم حوصله داشته باشي. با اين آدمها ارتباط داشتن و رفاقت داشتن، خود اين موجب ميشود انسان در زندگي صبور بار بيايد.
يکي ديگر از راههاي کنترل خشم که خيلي مهم است، کاستن از فضاي خشم است. چه چيزي شما را عصباني ميکند؟ الآن در کشور ما بعضي عصباني سياسي هستند. قربان جدت در اين سايتها نرو. پاي شبکههاي ماهواره ننشين. چرا عصباني ميشوي؟ آقاي قرائتي ميفرمودند: يک ماه مکه بودم نه روزنامه ديدم، نه اخبار گوش کردم و هيچ اتفاقي هم نيافتاد. بعضيها ميگويند: فلاني اينطور گفت. فلاني چه گفت. الآن دور هميها با عصبانيت و اينچنين شده است. يا نه، حوادث شما را ناراحت ميکند. چه کسي برده و چه کسي خورده است؟ اينکه چه چيزي شما را عصباني ميکند خيلي مهم است. مثلاً رانندگي، خدا رحمت کند پدر زن ما سيد بود، فوت کرد. ماشين نداشت و ميگفت: الحمدلله من راننده ماشين نشدم وگرنه دائم با مردم در حال دعوا بودم. آقايي که رانندگي شما را عصباني ميکند، پشت ماشين ننشين! کاستن از فضاي عصبانيت، يعني دور نگه داشتن از فضاي تحريک، آن عاملي که شما را تحريک ميکند چيست، از آن دوري کنيد. اينها مجموعه راههايي بود که در کلمات رسول خدا حضرت محمد(ص) و در سخنان علماي اخلاق آمده است.
پس يکي کنترل خشم، «کظم غيظه» دوم عفو است. حالا عصباني شدي، بگذر. سوره فصلت آيه 33 تا 36، اين چهار آيه خيلي به درد کار شما ميخورد. کار کساني که اجرايي فعاليت ميکنند. يکي از آيات اين است. پيغمبر، «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ» (فصلت/34) با گذشت عدو، ولي ميشود. آن هم ولي حميم، يکي هم حلم است. اينها راههايي است که گفته شد.
برنامه سمت خدا هر هفته از يکي از علما و شخصيتها ياد ميکند. اين هفته از مرحوم حکيم و فيلسوف بزرگ حاج ملا هادي سبزواري ياد ميکنند. ما هم به روان ايشان درود ميفرستيم. يکي از ويژگيهاي حاج ملاهادي سبزواري قدرت علمي ايشان بود. دقتي که در آثارش داشت و ويژگي دوم تواضع ايشان و ويژگي سوم زهد ايشان بود. وقتي ناصرالدين شاه مهمان او شد، در سبزوار ديد حکيم مشغول خوردن مقداري نان خشک است. زاهد بود. متواضع بود و عميق بود. اين سه به هم مربوط است. علم با زهد و تواضع عمق پيدا ميکند. خدايا به همه ما توفيق کنترل خشم، غلبه برغضب، عفو عنايت بفرما. عاقبت ما را ختم بخير بنما.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
قرائت صفحه 245 قرآن کريم؛ آيات 79 تا 86 سوره يوسف:
«قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ «79» فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قالَ كَبِيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ «80» ارْجِعُوا إِلى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ «81» وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنا فِيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ «82» قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «83» وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ «84» قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ «85» قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «86»
ترجمه: (يوسف) گفت: پناه به خدا از اينكه كسى را به جز آنكه متاعمان را نزد او يافتهايم، بگيريم. زيرا كه در اين صورت حتماً ستمگر خواهيم بود. پس چون از يوسف مأيوس شدند (كه يكى را به جاى ديگرى بازداشت كند)، نجواكنان به كنارى رفتند. (برادر) بزرگشان گفت: آيا نمىدانيد كه پدرتان براى برگرداندن او بر شما پيمان الهى گرفته و پيش از اين نيز درباره يوسف كوتاهى كردهايد. پس من هرگز از اين سرزمين نمىروم تا آنكه (يوسف عفو كند يا آنكه) پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حقّ من حكمى كند و او بهترين داور و حاكم است. (برادر بزرگ گفت: من اينجا مىمانم، ولى) شما به سوى پدرتان برگرديد، پس بگوييد: اى پدر! همانا پسرت دزدى كرده و ما جز به آنچه مىدانستيم گواهى نداديم و ما نگهبان (و آگاه به) غيب نبودهايم. (اگر به حرف ما اطمينان ندارى) از قريهاى كه در آن بوديم و از كاروانى كه در ميانشان به اينجا رو آوردهايم، سؤال كن و بىشك ما راستگو هستيم. (يعقوب) گفت: (اين چنين نيست) بلكه (بار ديگر) نفس شما (با نسبت دزدى به بنيامين يا تعيين كيفر گروگانگيرى) مسئله را براى شما آراسته است، پس صبرى نيكو (لازم است) اميد است كه خداوند همه برادران را با هم نزد من آورد، چرا كه او قطعاً آگاه و حكيم است. يعقوب از فرزندان روى گرداند و گفت: اى دريغا بر يوسف، پس اندوه خود را فرو مىخورد (تا آنكه) دو چشمش از اندوه سفيد (و نابينا) شد. (فرزندان يعقوب به پدرشان) گفتند: به خدا سوگند تو پيوسته يوسف را ياد مىكنى، تا آنكه بيمار و لاغر شوى و (يا مشرف به مرگ و) از بين بروى. (يعقوب) گفت: من ناله (آشكار) وحزن (پنهان) خود را فقط به خدا شكايت مىبرم و از (عنايت و لطف) خداوند چيزى را مىدانم كه شما نمىدانيد.