اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-10-19-حجت الاسلام والمسلمين رفيعي – عوامل عاقبت بخيري


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: عوامل عاقبت بخيري
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفيعي
تاريخ پخش: 19-10-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضي، و اجعل عاقبة امرنا خيرا»  سلام مي‌کنم به همه شما بيننده‌ها و شنونده‌هاي خوبمان. از شهر مقدس قم، از جوار بارگاه کريمه‌ي اهل‌بيت حضرت فاطمه معصومه(س) به همه شما سلام مي‌کنم. خوشحاليم که در سالروز قيام باشکوه و خونين مردم قم در نوزده دي ماه 1356 و در شب وفات حضرت فاطمه‌ي معصومه از شهر مقدس قم برنامه سمت خدا را تقديم نگاهتان مي‌کنيم. نايب الزياره و دعاگوي همه دوستان در شهر مقدس قم هستيم. آقاي دکتر رفيعي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي رفيعي: بسم الله الرحمن الرحيم. عرض سلام خدمت جنابعالي و همه بينندگان عزيز دارم. ياد و خاطره‌ي حماسه‌ي نوزده دي ماه که منجر به آغاز انقلاب شد و شهدايي که آن روز به شهادت رسيدند، و دفاعي که مردم قم از مرجعيت داشتند، ياد و خاطره‌ي اين حادثه را گرامي مي‌داريم. بزرگداشت سالروز وفات حضرت فاطمه‌ي معصومه را تسليت مي‌گوييم. اميدواريم همه فرازي را که در زيارتنامه‌ي ايشان است، «يا فاطمه اشفعي لي في الجنه فان لک عند الله شأناً من الشأن» انشاءالله مشمول شفاعت ايشان قرار بگيريم.
شريعتي: هفته گذشته آقاي دکتر رفيعي نکات خوبي را در مورد عاقبت بخيري فرمودند و اينکه يکي از بزرگترين و بهترين خواسته‌هاي ما عاقبت بخيري است. ادامه فرمايشات شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي رفيعي: يکي از دعاهاي اوليا و انبياي الهي دعا براي عاقبت بخيري و فرجام نيک و زندگي را به خير پايان بردن بوده است. «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار» (آل‌عمران/193) «تَوَفَّنِي‏ مُسْلِماً» (يوسف/101) «أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» (يوسف/101) اينها رديف‌هاي اين دعاست که در قرآن کريم آمده است. عرض کرديم در صحيفه سجاديه دعاي مستقلي براي عاقبت بخيري داريم. ائمه ما هم سفارش کردند که بعضي دعاها را بخوانيد، براي اينکه عاقبت بخير شويد. بحث هفته‌ي گذشته بيشتر در همين دعاها گذشت. البته يک راهکارهايي را هم اشاره کرديم. امروز يک راهکار اساسي را اشاره مي‌کنم و يک مقدار در مورد آن توضيح مي‌دهم. آن راهکار اين است که فرمودند: «من‏ كان‏ عاقلا ختم له بالجنة» (ثواب الاعمال، ص14) هرکسي خردمند باشد، عاقبت بخير مي‌شود. اهل بهشت مي‌شود. اين حرفي است که خود جهنمي‌ها مي‌زنند. يعني وقتي به آنها مي‌گويند: چرا شما جهنمي شديد يا به اين عذاب مبتلا شديد؟ در سوره‌ي ملک هست، مي‌گويند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ‏ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ» (ملک/10) اگر مي‌شنيديم و مي‌انديشيديم، هرگز در اصحاب جهنم نبوديم.
در قرآن مکرر برخورد مي‌کنيم. «أَ فَلا تَعْقِلُون‏» (بقره/44) «لَعَلَّكُمْ‏ تَعْقِلُون‏» (بقره/73) «لَآياتٍ لِقَوْمٍ‏ يَعْقِلُون‏» (بقره/164) چرا تعقل نمي‌کنيد؟ شايد تعقل کنيد. خيلي تعبير عقل را در آيات مورد تأکيد قرار داده است. نقطه‌ي مقابلش جهل است. عدم فهم است. «قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ‏ بِها» (اعراف/179) من اجازه مي‌خواهم يک مقداري روي بحث عقل صحبت کنم، چون گاهي ممکن است بعضي‌ها عقل را با زرنگي مساوي بگيرند. بگويند: کسي که بتواند پشت خودش را در اداره زود ببندد. مي‌تواند در صف جلو بيافتد. گليم خودش را از آب بيرون بکشد. اين گليم از آب کشيدن نيست. گليم ديگران را در آب مي‌اندازد. اگر توانست در بازار سياست يکطور رأي بياورد. اينها را عاقل مي‌گويند. يکي از بزرگان مي‌گفت: به عموم بگويي عاقل کيست؟ مي‌گويد: آنکسي که يک تومان را زود دو تومان کند. اين عقل نيست. اين خرد نيست. عقل و خرد در مبناي ديني و روايي ما آن چيزي است که انسان را به کارهاي عاقلانه و خردمندانه وا دارد. من دو بحث را تقديم مي‌کنيم که اگر اينها را رعايت کنيم انشاءالله عاقبت بخير خواهيم شد.
اول اينکه انسان عاقل کيست؟ دوم اينکه چه چيزي باعث مي‌شود اين عقل ما کار نکند. عقل ما کاربرد نداشته باشد. آسيب‌ها و آفت‌هايي که مانع از کارکرد صحيح عقل مي‌شود. رسول خدا فرمود: عاقل‌ترين مردم کسي است که به چهار چيز فکر کند. «ألا و إن أعقل الناس عبد عرف‏ ربه‏ فأطاعه‏» (أعلام‏الدين، ص337) اول خدا را بشناسد و بندگي‌اش را بکند. خدايي که به شما هستي داده و تمام لحظات زندگي به او وابسته هستيد، فرداي قيامت تمام امور و حساب و کتاب ما به دست اوست، مهربان و حکيم است. باقي است و شما فاني هستيد، لذا من گاهي به خانواده‌هايي که مي‌گويند: بچه ما نماز نمي‌خواند، مي‌گويم: اينقدر از ائمه هزينه نکنيد. تو را به خدا بخوان! تو را به پيغمبر بخوان! مي‌گويم: به او بفهمانيد که نماز يک نياز است. آيا در غذاي ظهر هم اينقدر قربان صدقه‌اش مي‌رويد؟ آيا در فصل سرد هم بدون لباس از خانه بيرون مي‌رود؟ فوراً برمي‌گردد و لباس مي‌پوشد. مي‌گويد: سرد است. يک پالتو به من بدهيد. نياز به نماز در جوان را اگر ايجاد کردي، خوب است. اين فکر مي‌کند الآن يک تکليفي گردنش است، مثل اداره که کارت مي‌زنند، اگر نزنند حقوق نمي‌گيرند. نه آقا اگر کارت نماز را نزني، خدا حقوق تو را مي‌دهد. «يا دائم الفضل علي البريه» فرعون يک عمري زندگي کرد، کافر بود. الآن در اين عالم ما کلي مرتد و کافر داريم. از هوا استنشاق مي‌کنند. از جاذبه استفاده مي‌کنند. آن برکاتي که در زندگي توست، آن عناياتي که هست.
يکوقت جلسه‌اي با يکي از بزرگان مراجع داشتيم. دوستي داشتيم نتوانست بيايد. وقتي خبر داديم، گفتيم: آن آقا يک هديه‌اي هم مي‌داد! گفت: هديه همه‌جا پيدا مي‌شود. گفت: مهمترين خسارتي که من از اين جلسه کردم، از گفتگوي با اين بزرگ محروم شدم. اين همان معرفت است. لذا پيامبر فرمود: عاقل‌ترين مردم کسي است که اول خدا را بشناسد و اطاعت کند. «و عرف عدوه فعصاه» (أعلام‏الدين، ص 337) دشمنش را هم بشناسد و با او مخالفت کند. خيلي بحث دشمن شناسي مهم است. الآن بعضي در جامعه ما دشمن اعتقادي را نمي‌شناسند. دشمن سياسي را نمي‌شناسند. دشمن اخلاقي را نمي‌شناسند. دشمن اعتقادي مثل همين شبکه‌هايي که مي‌خواهند جوان‌ها را از دين جدا کنند. گاهي دشمن سياسي است. يک موضوعي را در تمام شبکه‌ها برجسته مي‌کند و يکبار هم توضيح نمي‌دهد قصه چيست؟ گاهي براي من گزارش مي‌آيد که يکوقت تمام شبکه‌ها روي يک موضوعي زوم مي‌کنند. فردا اين تمام مي‌شود يک موضوع ديگر را مي‌گويند. اين آقا هم فکر مي‌کند اگر همه صفحات تلگرام و صفحات مجازي را از تبليغات اين خبر پر کرد، اين هم الآن يک آدم سياسي است. اين سياست نيست. سياست صحيح شناخت مبناست. شناخت دشمن است. شناخت دوست است. موج سواري سياست نيست.
يا دشمن اخلاقي، قکر مي‌کند چهار تا عکس و فيلم را در اين فضا گذاشته و واقعاً دلشان براي جوان سوخته و خواسته نيازي را برطرف کنند. نه! نمي‌داند اين با همسرش فاصله ايجاد مي‌کند. اين بي‌مهري با خانواده ايجاد مي‌کند. اين زمينه‌ي ازدواجش را به تأخير مي‌اندازد. شهوت کاذب در او ايجاد مي‌کند. اينها همه تعقل نسبت به آثار مخرب و دشمن شناسي است. اين حال نمازش را مي‌گيرد. وقتي مي‌آيد با خدا حرف بزند، اين صحنه‌ها در ذهنش مي‌آيد. اين دشمن را نشناخته است. لذا يکي خدا را بشناسند، يکي دشمن را بشناسد، اين عاقل است.
«و عرف دار إقامته فأصلحها» سومين نشانه‌ي عاقل و خردمند که اگر کسي اين عقل را داشت عاقبت بخير مي‌شود، اين است که «دار» يعني محل زندگي دائم را بشناسند. همه مي‌دانيم دنيا موقت است. مرگ‌ها را مي‌بينيم. آمار اموات را به ما مي‌دهند. در فاميل خودمان جوان و پير و همه رقم را مي‌بينيم. هيچکس ماندني نيست. همه مي‌دانيم آن عالم دار بقاء است. شما اگر در يک خانه‌اي يک سال مستأجر باشي، يا مي‌خواهي مشهد بروي، ده روز يک خانه اجاره مي‌کني، يا در خانه‌اي که در تهران زندگي مي‌کني، براي کدام بيشتر هزينه مي‌کني؟ يعني شما خانه‌اي که مي‌خواهي ده روز در آن بماني، مي‌گويي: آقا بيا سنگ اينجا را مرمر کن؟ تعميرات اساسي کني. اگر هم سرمايه‌گذاري داري در خانه مسکوني خودت مي‌کني. يک مستأجر هيچوقت نمي‌آيد براي خانه تعميرات يا هزينه اساسي کند. سومين مورد اين است که انسان بداند مي‌خواهد کجا اقامت کند، اصلاحش کند.
«و عرف سرعة رحيله فتزود لها» (أعلام‏الدين، ص337) چهارم بداند که سرعت کوچ، الآن شايد اين مورد را بگويم، بينندگان متوجه شوند. به وسايلتان مراجعه کنيد، تقويم‌هاي 95 هنوز شايد نو باشد. 96 آمد! مثل برق و باد مي‌گذرد. پس عاقل کسي نيست که يک تومان را زود دو تومان کند. عاقل کسي است که خدايش را بشناسد. دشمنش را بشناسد. براي اقامتش کار کند، سرعت حرکت را هم درک کند.
يک کسي خدمت اميرالمؤمنين آمد و فرمود: «صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ» شما که خودت عقل کل هستي، بگو: عاقل کيست؟ فرمود: «هُوَ الَّذِي يَضَعُ‏ الشَّيْ‏ءَ مَوَاضِعَهُ»‏ (نهج‏البلاغه، حكمت 235) هرکسي که هرچيزي را سر جاي خودش قرار مي‌دهد، اين عاقل است. منظور اين است که عبادت فداي دنيا نشود. دنيا فداي عبادت نشود. محبت پدر و مادر فداي محبت همسر نشود. هرچيزي در جاي خودش باشد. گفت: آقا عاقل را فهميدم. کسي که هرچيزي را درست استفاده کند. «صف لنا الجاهل» جاهل کيست؟ فرمود: «قد سئلتُ» به تو گفتم! نگفتيد. شما عاقل را گفتيد. سيد رضي ذيل اين روايت مي‌گويد: منظور حضرت اين است. اگر دقت مي‌کردي، جاهل کسي است که هرچيزي را خلاف خودش مي‌گذارد. بخاطر محبت خانمش با مادرش درمي‌افتد. روي عشق با مادرش بلد نيست چطور با زنش تا کند. براي اينکه عبادتي را خوب انجام بدهد دچار وسواس مي‌شود.
يکوقت کسي خدمت امام صادق آمد، گفت: همسايه‌ي عاقلي داريم. به وسواس مبتلا شده است. امام صادق فرمود: «أَيُّ عَقْلٍ لَهُ» کدام عقل؟ چرا مي‌گويي: عاقل است؟ «وَ هُوَ يُطِيعُ‏ الشَّيْطَانَ‏» (كافي، ج1، ص12) کسي که خودش دارد مي‌گويد: شيطان، کجايش عاقل است؟ اين هم يک علامت ديگر است.
گاهي از اوقات ما بين خير و شر گير مي‌کنيم. کاملاً معلوم است اين کار خير است و اين کار شر است. مثلاً کسي ما را به مسجد دعوت کرده است. مسجد خير است. يک کسي هم به سفره‌ي شراب دعوت کرده است. اين هم شر است. يک کسي مي‌گويد: اين اتفاقي که برايت افتاده راستش را بگو. يک کسي مي‌گويد: دروغ بگو! دروغ شر است و راست خير است. اين روشن است. گاهي انسان بين دو تا شر گير مي‌کند. هردو هم شر است. ببينيد حديث چقدر قشنگ است. «ليس‏ العاقل‏ الذي يعرف الخير من الشر» (شرح نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد/ج6/ص321) عاقل کسي نيست که فقط خير و شر را مي‌شناسند. خير و شر آسان است. «لكن العاقل من يعرف خير الشرين‏» در ميان دو شر آن کسي که شرش کمتر است را اخذ مي‌کند.
بنده خدايي پيش ما آمد، ايشان با همسرشان اختلاف پيدا کرده بود. اختلاف سر اين بود که مثلاً اين مرد يکبار به ايشان دروغ گفته بود. يکبار هم مي‌گفت: بداخلاقي کرده و تند شده است. يکبار هم مي‌گفت: مثلاً يک تماس و پيامکي در موبايلش بوده که نبايد باشد. اين خانم مي‌گفت: الا و لابد طلاق! طلاق يک شر است. از آن طرف اين زندگي اگر ادامه پيدا کرد، البته آقا عذرخواهي کرده بود. ايشان مي‌گفت: نه احتمال دارد اين عذرخواهي را ايشان ادامه ندهد. بيايد و بعداً هم دروغ بگويد. يا يکبار ديگر بد اخلاقي کند. ميان اين دو شر آدم شر پايين‌تر را انتخاب مي‌کند. اگر طلاق بگيري خانواده از هم مي‌پاشد. فاميل‌ها از هم جدا مي‌شوند. مبغوض الهي واقع مي‌شود. خودت دچار آسيب مي‌شوي. ايشان گاهي دروغ مي‌گويد. اين بد است ولي اين بدي کمتر است. لذا عزيزان دقت به اين موضوع هم داشته باشند که بعضي‌ها گاهي در زندگي اين توجه را ندارند و دچار اشتباه مي‌شوند. اين هم يک نشانه‌ي عاقل است.
عاقل کيست؟ اين روايتي که مي‌خوانم ديگر اساس عقل است. «أصل‏ العقل‏ العفاف» (بحارالانوار، ج 75، ص7) اصل عقل عفاف و خويشتن داري است. يعني انسان عاقل نمي‌آيد به زبانش اجازه دهد هرچه مي‌خواهد بگويد. عفت کلام دارد. به قواي جنسي‌اش اجازه بدهد هرطور خواست ارضا شود. عفت جنسي دارد. اجازه بدهد به شکمش هرچيزي خواست وارد شود. ولو رشوه و ربا باشد. عفت شکم دارد. اينها کاملاً شاخص است. به عبارت ديگر عاقل يک نشانه‌هاي اعتقادي دارد مثل خداشناسي که گفتيم. يک نشانه‌هاي اجتماعي دارد مثل همين تشخيص شر يا همان که گفتيم هرچيزي سر جاي خودش. يک نشانه اخلاقي دارد، مثل مواردي که اشاره کرديم.
حضرت آدم را که خدا آفريد. فرشته الهي جبرئيل آمد گفت: سه چيز است يکي را انتخاب کن. گفت: يکي دين، يکي حياء، يکي عقل. کداميک را مي‌خواهي؟ آدم يک خرده فکر کرد و گفت: عقل! اين شکل بيان کردن خود يک هنر در بيان است. اين خودش انسان را وادار به تعقل مي‌کند. جبرئيل به آن دو گفت: شما بفرماييد، ديگر با شما کاري نداريم. جناب دين و جناب حياء برويد. گفتند: ما نمي‌رويم. گفت: چرا؟ گفتند: «يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ‏ نَكُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَيْثُ كَانَ‏» (كافي، ج1، ص10) به ما گفتند: شما با عقل باشيد هرجا که هست! مثل دو بال هواپيما که بدون دو بال حرکت نمي‌کند. پرنده بدون بال حرکت نمي‌کند. ما دو بال عقل هستيم. درست است کلش عقل است. هواپيما موتورش مهم است، اما اين دو بال خيلي مهم است. لذا آدم ابوالبشر زرنگي کرد.
عقل در حوزه‌ي سياسي خيلي مهم است. «عَلَي الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ‏» (كافي، ج2، ص116) عاقل بايد زمان شناس باشد. بعضي از اوقات بعضي از فرصت‌ها با زمان نشناسي از بين مي‌رود. يعني الآن گاهي بعضي از طلاب جوان نزد ما مي‌آيند، تازه درس را شروع کردند. مي‌گويند: چه کنيم؟ مي‌گويم: ادبيات عرب فقط بخوانيد. مي‌گويند: همين! منبر چه؟ مي‌گويم: صبر کنيد. الآن زمانش نيست. زمان شما اين است که ادبيات عرب را خوب بخوانيد، دو سه سال بعد هم فقه و اصول را خوب بخوانيد، بعد هم تاريخ و غيره را بخوانيد. زمان شناسي معنايش اين است. کسي در درسي که مي‌خواند بداند الآن موقع چه مطالعه‌اي است؟ در موضع گيري سياسي، همين واقعه‌ي نوزده دي را شايد بعضي از جوان‌ها يادشان نباشد، يک آقايي در روز هفده دي ماه يک مقاله‌اي را در روزنامه اطلاعات نوشت، صريح به امام توهين نکرد. در هفده دي دو قصه بود. يکي در مورد رضا خان بود که کشف حجاب کرد. هفده دي زمان محمدرضا که پسر بود اين مقاله به همان بهانه نوشته شد، اما درونش توهين به امام شد. اسم هم مستقيم نبرد. تحت عنوان ارتجاع سرخ و سياه، اسم مقاله هم به نام احمد رشيدي مطلق بود. ظاهراً اسم مستعار بود. به هر حال مقاله چاپ شد و اين «عارفاً بزمانه» است. به مرجعيت توهين شد. هنوز هم امام آن موقعيت بعد از انقلاب را نداشت. يکي از مراجعي بود که در نجف بود. درسهاي حوزه هجدهم تعطيل شد. مردم و طلاب در خانه‌ي مراجع ريختند. از جمله خانه‌ي آيت الله العظمي گلپايگاني، آنجا ايشان گريه افتاد، «انا لله و انا اليه راجعون» اولين عکس‌العمل مردم در مقابل اين توهين چه بود؟ اينکه گفتند: امام خميني! اين کلمه‌ي امام از آنجا مطرح شد. و الا آيت الله العظمي مي‌گفتند. به نام امام صلوات فرستادند.
آقايان، خواهران، بينندگان عزيز يکوقتي کسي اوايل انقلاب اعتراض کرده بود که چرا به نام امام سه صلوات مي‌فرستيد؟ يکي از دوستان گفته بود: صلوات براي پيغمبر است. براي امام نيست. «اللهم صل علي محمد و آل محمد» اگر پيش من آمدند و گفتند: درود بر آقاي شريعتي! اين تعريف از من است؟ اين تعريف از شماست. درود بر پيامبر و آل پيامبر است. لذا اين اشکال وارد نيست. قصه‌ي صلوات براي موضع گيري در مقابل توهين بود که آقا ما مرجع‌مان را آنقدر دوست داريم که امام ناميديم و به نامش هم صلوات يعني درود بر پيامبر مي‌فرستيم. آنوقت نوزده دي شد. نوزده دي اينطور شکل گرفت که مردم در خيابان‌ها ريختند و چند نفر هم شهيد شدند. منظور از «عارفاً بزمانه» اين است. يعني کسي تشخيص بدهد، يک جايي حضرت امام(ره) تا موضوع کاپيتولاسيون تصويب شد، ايشان در حوزه بود. تا انقلاب سفيد مطرح شد، تا انجمن‌هاي ايالتي مطرح شد، خيلي به روز بودند. اين به روز بودن خيلي مهم است. که ما در دنيا عارف به زمان باشيم. بعضي‌ها اين را امتياز مي‌دانند که هيچ ديدگاه سياسي نداشته باشند. مقام معظم رهبري فرمودند: بعضي‌ها انقلابي بودن را عيب مي‌دانند. در صورتي که ما حوزه‌ي انقلابي و دانشگاه انقلابي مي‌خواهيم. ايشان به شدت با جدا کردن دانشجوها از سياست مخالف است. سياسي انقلابي به معناي هرج و مرج و به هم ريختگي نيست.
«إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ‏ الْكَلامُ‏» (نهج‏البلاغه، حكمت71) اگر عقل کامل باشد، آدم حرف بيخود نمي‌زند. چقدر شما عزيزان بخاطر حرف‌هايي که نبايد مي‌زديد تاوان پس داديد؟ چقدر عذرخواهي کرديد؟ اگر خرد کسي کامل باشد، يک علامتش اين است که سخن او حساب شده و درست است.
عقل اقتصادي هم بگويم. «مَنْ‏ عَقَلَ‏ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ» (کافي/ج1/ص17) هرکس عاقل باشد قناعت مي‌کند به آنچه دارد. توان شما پرايد است، به ماشين‌هاي مدل بالا نگاه نکن. توان شما يک يخچال ساده است، هي نگاه به جهيزيه‌ها نکن. اين هم همان کار را مي‌کند. چشم و هم چشمي ما را بيچاره کرده است. ازدواج‌ها را عقب انداخته است. فرزندداري را کاهش داده است. دوازده ميليون مجرد داريم. در خانواده‌ها نسل عمو و عمه ريشه‌کن مي‌شود. بچه‌ها يکي و دو تا هستند. آنوقت فکر نمي‌کنند اين بچه در اين خانه دچار به هم ريختگي و افسردگي مي‌شود. کسي نيست با او بازي کند، درونگرا بار مي‌آيد. پس فردا اين دختر خانه شوهر برود قابليت تعامل با همسر ندارد. چون در خانه کسي نبوده با او حرف بزند. پدر صبح سرکار بوده است. مادر درون آشپزخانه يا سرکار بوده است. اين بچه در يک اتاق دربسته و تنها بوده است. يک بچه‌ي درونگراي غير قابل ارتباط با اجتماع بار مي‌آيد. چون فکر نکرديم و چشم و هم چشمي نگذاشت. هي گفتيم: بچه دار شويم چه کسي خرجش را بدهد؟ دختر دار شويم چه کسي جهيزيه بدهد؟ مهماني کنيم چشم و هم چشمي کرديم. شما مي‌تواني يک خورشت درست کني، يکي درست کن. او سه رقم درست کرد! او به توان خودش درست کرد. لذا اين نکته که قناعت نشانه‌ي عقل است. کم بودن سخن اضافه نشانه‌ي عقل است. خداشناسي و دشمن شناسي نشانه عقل است. تشخيص دو شر از ميان يک شر پايين‌تر نشانه عقل است. عارف به زمان بودن نشانه‌ي عقل است.
اما يک چيزي به اين عقل لطمه مي‌زند و نمي‌گذارد کار کند. چه چيزهايي عملکرد عقل را مي‌گيرد؟ بهترين وسيله گاهي ممکن است يک عامل کوچک باعث شود درست کار نکند. مي‌بيني اين جلوي بنزين گير کرده بود. اين در موتور گير کرده بود. چه چيزي نمي‌گذارد عقل بارور شود؟ ثمر بخش شود؟ يکي غضب است. «الْغَضَبُ‏ يُفْسِدُ الالْبَابَ»‏ (غررالحكم،ص 65) غضب و عصبانيت عقل را از عملکردش خارج مي‌کند. لذا بيشتر آنهايي که عصباني مي‌شوند، مي‌گويند: يک لحظه بود. جنون آني مي‌گويند. لذا خويشتن داري و کنترل خشم مهم است. البته صبر مي‌خواهد. تمرين مي‌خواهد. انسان اگر در يک موقعيتي هست، موقعيت خودش را عوض کند. حتي برود غسل کند. وضو بگيرد و آبسرد بزند.
دومين مورد که مهمترين عامل لطمه عقل است و در جامعه الآن گرفتار اين قصه هستيم، «مَنْ لَمْ‏ يَمْلِكْ‏ شَهْوَتَهُ لَمْ‏ يَمْلِكْ‏ عَقْلَهُ‏» (غررالحكم، ص 304) اميرالمؤمنين فرمود: هرکس مالک قواي شهواني نباشد، مالک عقلش هم نيست. يعني اين عقل و خرد مثل پرنده‌ي زيبا که در قفس است و نمي‌تواند پرواز کند، هست. يعني شهوت و عقل با هم در تضاد هستند. در نقطه‌ي مقابل هم هستند. عزيزاني الآن به ما مراجعه مي‌کنند، زمينه‌ي ازدواج پيدا نکردند. مي‌گويد: سي سالم است. يا ازدواج کردند آنکه مي‌خواستند نشده است. يا نه در زندگي‌شان بلند پروازي دارند. هنر اين است که يک زن يا يک مرد اجازه‌ي رها بودن به شهوتش ندهد. اين عاقل است.
شريعتي: از دوستانمان در صدا و سيماي مرکز قم هم تشکر مي‌کنيم. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را به روح ملکوتي و آسماني حضرت معصومه(س) هديه کنيم. يادي هم از شهدا و ايثارگران حماسه‌ي خونين 19 دي شهر قم کنيم، انشاءالله آنها هم سر سفره‌ي حضرت مهمان باشند. امروز صفحه 454 قرآن کريم، آيات 17 تا 26 سوره مبارکه صاد را تلاوت مي‌کنيم.
«اصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ «17» إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ «18» وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ «19» وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ «20» وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ «21» إِذْ دَخَلُوا عَلى‏ داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى‏ بَعْضُنا عَلى‏ بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى‏ سَواءِ الصِّراطِ «22» إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ «23» قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى‏ نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ «24» فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‏ وَ حُسْنَ مَآبٍ «25» يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ «26»
ترجمه: (اى پيامبر!) بر آن چه مى‏گويند شكيبا باش و بنده‏ى ما داود را ياد كن كه صاحب قدرت بود، امّا با اين حال، همواره روى به سوى درگاه ما داشت. همانا ما كوه‏ها را رام كرديم در شامگاهان و بامدادان، همراه او تسبيح گويند. و پرندگان را (نيز) گرد آورده (و تسخير او كرديم) تا همگى به داود رجوع كنند (و در ذكر خدا با او هماهنگ گردند). و فرمانروايى و حكومت او را استوار داشتيم و به او حكمت و داورى عادلانه و فيصله بخش داديم. و آيا ماجراى آن دادخواهان كه از ديوار محراب (داود) بالا رفتند به تو رسيده است؟ آن گاه كه (ناگهانى) بر او وارد شدند و او از (مشاهده‏ى) آنان به هراس افتاد. شاكيان گفتند: نترس، ما دو نفر درگير شده‏ايم و يكى از ما بر ديگرى تعدّى نموده است، پس بين ما به حقّ داورى كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست راهنمايى فرما». اين برادر من است كه براى او نود و نه ميش و براى من تنها يك ميش است، امّا (با آن همه سرمايه به من) مى‏گويد: آن يك ميش را هم به من واگذار و در گفتگو بر من غلبه نموده است. (داود) گفت: حقّا كه او با درخواست افزودن ميش تو به ميش‏هاى خودش به تو ستم كرده است و البتّه بسيارى از شريكان، بعضى بر بعضى ستم مى‏كنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام مى‏دهند و آنان كم هستند و داود متوجّه شد كه ما او را (با اين صحنه و طرح نزاع) آزمايش كرديم، پس، (از قضاوت خود قبل از شنيدن سخن طرف مقابل پشيمان شد و) از پروردگارش آمرزش خواست و به ركوع در افتاد و توبه و انابه كرد. پس ما آن (قضاوت عجولانه) را بر او بخشيديم و البتّه براى او در نزد ما مقام قرب و عاقبت نيك است. اى داود! همانا ما تو را در زمين جانشين قرار داديم، پس ميان مردم به حقّ داورى كن و از هواها و هوس‏ها پيروى نكن كه تو را از راه خدا منحرف مى‏كند. البتّه كسانى كه از راه خدا منحرف مى‏شوند برايشان عذاب سختى است به خاطر آن كه روز قيامت را فراموش كردند.
شريعتي: حالا که آقاي دکتر رفيعي صحبت از عاقبت بخيري کردند ما براي عاقبت بخيري شما دعا مي‌کنيم و شما هم براي عاقبت بخيري ما دعا کنيد.
حاج آقاي رفيعي: گاهي مردم از ما مي‌خواهند که اين حرف‌هايي که شما مي‌زنيد به مسئولين هم بگوييد. بالاخره ما مبلغ هستيم و اين برنامه هم يک برنامه ديني است. تذکرات ما هم رنگ و لعاب سياسي ندارد و در واقع دلسوزي است. من اين آيه را خطاب به مسئولين نظام عرض مي‌کنم. «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ» خدا مي‌فرمايد: جناب داود! ما تو را خليفه در زمين قرار داديم. به تو مسئوليت و جايگاه داديم. دو چيز را دقت کن. 1- «فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» بين مردم به حق حکم کن. ناحق حکم نکن. اگر قواي ما اين آيه را تابلو کنند و در هيأت دولت و قوه قضاييه و مجلس بزنند، حکم براساس حق باشد. 2- «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏» دنبال هواي نفس نرويد. «فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» اگر دنبال هواي نفس رفتيد از راه خدا دور مي‌شويد. اتفاقاً در روايتي که براي عاقبت بخيري خوانديم و گفتيم: يکي از راه‌هاي عاقبت بخيري عاقل بودن است، در عوامل ضد عقل داريم «الْهَوَي‏ عَدُوُّ الْعَقْلِ‏» (غررالحكم، ص 64) هواي نفس دشمن عقل است. خدا همه گذشتگان را رحمت کند. امام رهبر کبير انقلاب مي‌فرمودند: اگر همه‌ي انبياء يکجا جمع شوند با هم اختلاف ندارند. «لا نُفَرِّقُ‏ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه‏» (بقره/285) اگر مسئولين ما گاهي با هم اختلاف پيدا مي‌کنند و مخصوصاً در فضاهاي عمومي و رسانه‌ها بدانند هواي نفس است. چون اگر هواي نفس نباشد، تلفن را برمي‌دارند و شب به هم يک زنگي مي‌زنند، مشکلات حل مي‌شود. مگر چند نفر هستند، رؤساي قوا سه نفر هستند. الآن بين من و شما يک مسأله‌اي پيش بيايد، خوب است بياييم در سمت خدا مطرح کنيم؟ هفتاد ميليون نفر را به چالش بکشيم؟ اين خدا پرستي نيست. بدانند که ولو ناآگاهانه يک وقتي از روي سهو، بدانند اينجا شيطان در کار است. اين خيلي مهم است. کاري را که مي‌شود انسان بين سه نفر، پنج نفر حل کند، چرا به فضاي عمومي کشيده شود؟ همينطور اين قصه را در جاهاي ديگر ببريم. اين امور سياسي که گاهي جامعه را به چالش مي‌کشد، خيلي آقايان بايد حواسشان جمع باشد اجازه‌ي اين فضاسازي‌ها را ندهند. پيام من به همه مسئولين اين است که مثلاً شهردار با شوراي شهر، مدير کل اين اداره با اداره‌ي ديگر، اين پيام يکي عمل به حق است و يکي دوري از هواي نفس است. آيه‌ي 26 سوره‌ي صاد است.
شريعتي: آقاي دکتر رفيعي دعا بفرماييد.
حاج آقاي رفيعي:  يک دعايي در زيارت حضرت معصومه(ع) است که خيلي مهم است. بعضي از بزرگان ما به افراد توصيه مي‌کردند که در قنوت نمازتان اين دعا را بخوانيد. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لِي بِالسَّعَادَةِ» خدايا من از تو مي‌خواهم عاقبت ما را به سعادت ختم کني. «فَلا تَسْلُبْ مِنِّي مَا أَنَا فِيهِ» اين چيزهايي که داريم از ما نگير. سلامت داريم، امنيت داريم، ولايت و دين داريم. «وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» يکي از بزرگان مي‌فرمود: من در همه‌ي قنوت‌هاي نمازم مقيد هستم اين دعا را بخوانم. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لِي بِالسَّعَادَةِ فَلا تَسْلُبْ مِنِّي مَا أَنَا فِيهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»  
شريعتي: شيعه به شوق مرقد زهرا به قم رسيد *** طاقت نداشت تا به قيامت بايستد