برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره پيامبر اکرم(ص)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفيعي
تاريخ پخش: 02-10-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
تا داشتهام فقط تو را داشتهام *** با ياد تو قد و قامت افراشتهام
بوي صلوات ميدهند دستانم *** از بس که گل محمدي کاشتهام
شريعتي: «اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم» سلام ميکنم به همه شما، سلام به شما و لحظات ناب و نوراني شما. سلام به شما و ايماني که از آن سرشار هستيد. آقاي دکتر رفيعي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا رفيعي: بسم الله الرحمن الرحيم. عرض سلام خدمت جنابعالي و همه بينندگان عزيز دارم.
شريعتي: امروز آقاي دکتر رفيعي از سيرهي پيامبر در خانه و خانواده براي ما خواهند گفت.
حاج آقاي رفيعي: چند جلسهاي را توفيق داشتيم در مورد پيامبر اکرم و خديجه کبري(س) صحبت کرديم. به طور خاص هم به ويژگيها و خصوصيات و زندگي اين بانوي بزرگوار ورود پيدا کرديم. در ادامه همان بحث که به بيان سيرهي پيامبر بود، به بخشهاي ديگري از زندگي پيامبر اشاره ميکنم. اين ايام هم ايام ميلاد با سعادت ايشان بوده، طبيعتاً جاي دارد.
در زندگي پيغمبر دو سه نکته کليدي را بگويم. يکي از نکات کليدي در زندگي پيامبر که آخر سوره يوسف اشاره شده اين است که پيامبر همه زندگياش شفاف بود. ابهام نبود. دعوتش، زندگياش، برخوردش، قرآن ميفرمايد: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَة» (يوسف/108) پيغمبر بگو: اين راه من است. من هم شفاف همه را دعوت ميکنم. چيز پوشيده و مخفي نيست. کاملاً آگاهانه به شما ميگويم. لذا استدلالهايش را هم ببينيد وقتي قرآن ميگويد: آيا عالم و جاهل يکي است؟آيا بتها ميتوانند براي شما کاري انجام بدهند؟ آيا پرستش خدا اينطور نيست؟ همه با استدلال و منطق است.
نکته دومي که در زندگي پيامبر اسلام بايد رويش توجه شود بحث اصل سهولت در زندگي ايشان است که مقداري توضيح بدهم. از امام صادق حديث داريم که فرمودند: «ان الله تبارک و تعالي بري محمدً صلي الله عليه و آله و السلم من ثلاث» خدا در قرآنش پيامبر را از سه چيز دور کرده است. «عن يتقول علي الله» يکي اينکه خودش يک حرفي را بزند، به خدا نسبت بدهد. بدون اذن خدا يک چيزي را بگويد. 2- «ان ينطق عن الهوي» دومين چيزي که خدا منع کرده اين است که بخواهد از روي هواي نفس سخن بگويد. قرآن به صراحت ميگويد: «وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى» (نجم/ 3)، مورد قبلي هم آيه قرآن است که «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيل» (حاقه/44) 3- «عن يتکلف» بخواهد با تکلف و صعوبت و سختي و زحمت يک چيزي را به مردم بفهماند. لذا فرمود: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْلِيَاءِ بِرَاءٌ مِنَ التَّکَلُّف» (مجلسى، 1404ق، ج70، ص394) در زندگي ما انبياء تکلف نيست.
تکليف با تکلف فرق ميکند. نماز تکليف است. بالاخره انسان صبح از خواب بيدار ميشود و صورتش را بشويد و نماز بخواند. تکليف سخت است. تکلف يعني چيزي که انسان نيست و خودش را به زحمت بياندازد. مثلاً تکلف براي مهمان خوب نيست. مهمان به خانه شما ميآيد، بروي چلوکباب بگيري، غذاي زياد بگيري، قرض کني، اين تکلف است. يا اينکه ليسانس داري، خودت را فوق ليسانس معرفي کني. اين تکلف است. يا قدرت محدودي داري، يک قدرت بالاتر نشان بدهي. آنچه نيستي و بخواهي جلوه بدهي. اين تکلف است.
قرآن کريم ميفرمايد: «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْر» (بقره/185) اين يک اصل کلي است. دين براي شما يُسر خواسته است. عسر نخواسته است. اينجا انسان نگويد: خوب اگر يُسر خواسته ماه رمضان بگويد: روزه نگيريد. هفده ساعت تشنگي سخت است. اگر يسر خواسته بگذارد صبح بخوابيم. چرا ميگويد: نماز بخوانيد؟ يسر و عسر را بايد معنا کرد. اگر يک معلمي، دانشآموزان را در حيات ميآورد و ميدواند يا يک فرماندهي سربازانش را در آموزشي مينشاند و ميدواند. اين سختي مقدمهي يک يُسر و آساني است. اين تکليف است و اين به نفع خود شماست. ما يک دنياي ديگر هم داريم. بعد در همين دنيا يک عالم ديگر داريم و ثانياً در همين دنيا اگر مي خواهيد دنبال فحشا نرويد، نماز مانع فحشا است. اگر ميخواهي سپري از جهنم داشته باشي، بازدارندگي داشته باشي و عزم و ارادهي تو قوي بشود، روزه اين کار را براي تو انجام ميدهد. اگر ميخواهي در جامعه فقير نباشد، زکات و خمس باعث ميشود فقر ريشهکن شود. لذا«يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ» يُسر را ما معنا نميکنيم. اگر قرار شد دانشآموزان يُسر را معني کنند، ميگويند: حاضر بزن و نمره هم بده. ولي يُسر را معلم معنا ميکند. عُسر براي شما نميخواهد. مثلاً بگويد: فردا همه برويد و هرکدام يک دستگاه فلان خريداري کنيد. يا همه شما بايد پنجاه کتاب با خودتان بياوريد. معناي يُسر سهولت مطلق نيست. سهولت منطقي است.
شريعتي: اينهايي که مثلاً در زندگي دچار وسواس ميشوند، براي خودشان ايجاد عُسر کردند؟
حاج آقاي رفيعي: من هفت قسم از سهولت را براي شما ميگويم. 1- سهولت در اجراي احکام دين. چرا ميگويم در اجراي احکام دين و فروع دين؟ نگفتم: در اصل احکام. نه در اصل نماز، شما نماز نخواني. نگفتم در اصول دين. بگويي: 124 هزار پيغمبر است، ما پنج مورد را قبول داريم و باقي را نداريم. يا اينکه خداوند اينقدر صفات دارد، ما نصفش را قبول داريم. در اصول دين نه، در اصل احکام نماز و روزه مثل همان تکليف امتحان و معلم است. ولي ممکن است شما به معلم بگوييد: باشد امتحان ميدهيم و کلاس هم ميآييم. ولي شما امتحان ما را آسان بگير. يا مثلاً فرض کنيد که بگويد: ديشب پدر من از دنيا رفته است. مادر من مريض بوده، امتحان را يک مقدار عقب بيانداز. ملاحظه کن. اين غير از اين است که اصل تکليف را برداريم. لذا در دعاها ميگوييم: «رب يَسِّر و لا تُعَسِّر» خدا آسانش کن بر ما و سخت نگير. «رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً» تکليفهاي سختي که از بني اسرائيل گرفتي گردن ما نگذار. «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِه» (بقره/286) لذا من گاهي به دوستان ميگويم. ميگويند: نميشود خدا از ما امتحان نگيرد؟ گفتم: نه! «احَسِبَ الناس ان يُتركوا ان يقولوا آمنّا وهم لايُفتنون» (عنكبوت/2) خدا حضرت ابراهيم را امتحان کرده است. چرا؟ ميشود بگويد: خدايا امتحان ما را آسان قرار بده. من گاهي به دوستان ميگويم: خدايا امتحان ما را در مريضي قرار نده. در داغ اولاد قرار نده. چون امتحانات مختلف است.
اينکه حضرت موسي دعايي دارد «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي» (طه/26) خدايا ما سراغ فرعون ميرويم، ولي تو کار را آسان کن. خدا فرعون را وسط رود نيل جمع کرد. اگر قرار بود فرعون با موسي اين طرف رود نيل بيايد، آسانش هم کرد.
در جنگ بدر، پيغمبر دعا کرد خدايا کمک کن. گفت: خدايا اينها بندگان تو هستند. دعا کرد براي پيروزي، «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» (انفال/17) از اين چند قسم سهولت دور نشويم. سهولت در اجراي احکام دين، آقا بيمار هستي، نميخواهد روزه بگيري. خدا ميگويد: بر مريض حرجي نيست. ناتوان هستي نميخواهد روزه بگيري. مسافر هستي نماز را شکسته بخوان. ناتواني جهاد نرو. جسم خانمها را به گونهاي آفريده که آن استحکام خاص، يعني نوع بدن زن با مرد متفاوت است. کما اينکه امتيازاتي خانمها دارند و ما نداريم. خانمها فرزند ميآورند و مردها فرزند نميآورند. هيچوقت هم گله نميکنند. چرا خانمها اين توان را دارند و ما نداريم؟ خودشان ميدانند اين سيستم در بدن خانمها قرار داده شده است. خدا از زن جهاد را برداشته است. ميگويد: نميخواهد جهاد کنيد. همچنين در مصاديق ديگر. پول نداري حج بروي، نميخواهد بروي، واجب نيست. خمس، زندگيات نميچرخد، نميخواهد بدهي. زکات، دام و غلات کم داري، اگر ميزانش به حد نصاب نرسيده، نميخواهد زکات بدهي. در اجراي احکام، آقا من نميتوانم روي پايم بايستم، نشسته نماز بخوان. نميتوانم بنشينم. خوابيده نماز بخوان.
الآن بعضيها در بيمارستان مريض که ميشوند نماز نميخوانند. به يکي گفتم، گفت: لباسم نجس است و روي تخت خوابيدم. گفتم: تنها عبادتي که هيچوقت تعطيل نميشود نماز است. الآن آفتاب دارد غروب ميکند، افتادي در دريا داري غرق ميشوي، همين که الله اکبر بگويي و زير آب بروي، اين نماز را خواندي. هيچ رکني هم انجام ندادي. پس سهولت در اجراي احکام، آقايان و خانمها با وسواس صعوبت در اجراي احکام براي خودشان ايجاد نکنند. خدا نخواسته، چرا خودتان را اذيت ميکنيد.
قديمها که ما مدرسه ميرفتيم، بعضي معلمها در دانشگاه هفت تا سؤال ميدادند، ميگفت: پنج سؤال را پاسخ بدهيد. بعضيها هفت تا را پاسخ ميدادند. آنوقت نمره اينها از ما کمتر ميشد. چرا؟ ما پنج تا را خوب جواب داده بوديم، او به هفت سؤال ناقص پاسخ داده بود. يا نه، معلم ميگفت: من دو تا اولي را خط ميزنم. در اين هفت سؤال نميگشت که دو تا ناقصها را جدا کند. خودش نوشته پنج تا از هفت تا! براي چه مينويسي؟
يادم است وقتي براي دفاع از پايان نامه دکتري رفتم، ششصد صفحه بود. دو جلد چاپ شد. تفسير علمي قرآن بود. تا استادهاي داور جلوي ما نشستند، اول اشکالي که استاد داور به من کرد، گفت: چه کسي به شما گفته: ششصد صفحه بنويسي؟ دويست صفحه کافي بود. چهارصد صفحه اضافي نوشتي. اين اول اشکال! گفتم: من به زحمت افتادم. گفت: بيخود خودت را به زحمت انداختي. يادم است که يکي از آقايان گفت: اتفاقاً هنر اين است که شما حرفت را در دويست صفحه جمع ميکردي. به همين جهت به من نمره کم دادند بخاطر اينکه زياد نوشتم. من براي اين کار شش ماه وقت گذاشته بودم. وقتي پايان نامه سقفش دويست صفحه است براي چه شما دويست صفحه نوشتي؟ پيغمبر اکرم با 750 گرم آب وضو ميگرفت. شما يک سطل آب براي يک وضو استفاده ميکني. انشاءالله خدا همه وسواسيها را شفا بدهد. ولي اولين نکته که بارها در بحث وسواس گفتم، امروز با اين امکانات افراد وسواسي بي انصاف هستند اگر وسواس به خرج بدهند. در صدر اسلام دستشويي رسمي نبود. شيلنگ آب نبود. ماشين لباسشويي نبود. الآن با اين وضعيت و امکاناتي که هست وسواس معنا ندارد.
2- سهولت در برخورد با مردم. «شَرُّ الاخْوَانِ مَنْ تُكُلِّفَ لَهُ» (نهجالبلاغه، حكمت 479) بدترين دوستان و مهمانان کساني هستند که آدم مجبور شود بخاطر آنها به تکلف بيافتد. يعني چه؟ يعني امشب به خانه دعوتش کردي. به خانمت ميگويي: اين آدم عادي نيست. به يک خورشت راضي نميشود. سه تا خورشت، چهار نوع ميوه، با او رودروايسي دارم. خانه را حسابي تميز کني، اين از آن آدمهاي ايرادگير است.
حارث بن عبدالله همداني از ياران حضرت امير است. نامه 69 نهجالبلاغه خطاب به اوست. آقا را دعوت کرد. آقا فرمود: به سه شرط ميآيم. 1- زن و بچهات را به زحمت نياندازي. 2- از بيرون چيزي تهيه نکني. 3- هرچه در خانه داري از ما دريغ نکني. آنچه داري بياور. از بيرون هم نخر. زن و بچهات هم خانه نروي بگويي: علي دارد ميآيد. خانه را فرش کني. الآن مهمانيها و رفت و آمدها خيلي کم شده است. الآن مهمانيها بين برادرها و خواهرها هم کم شده است. يعني به سقف فرزندان خودشان کشيده شده است. چقدر خوب است با يک غذاي ساده دور هم جمع شوند. خانوادهها بيشتر با هم آشنا ميشوند. ازدواج صورت ميگيرد. غصهها کم ميشود. همديگر را ميبينند. مشکلات کم ميشود. اين هم سهولت در برخورد بود که نکته بسيار مهمي است.
يک کسي در مسجد آمد، به حضرت امير گفت: گرسنه هستم. پيغمبر اکرم ايستاده بود. به اصحاب رو کرد که ايشان مهمان است. کسي تحويلش نگرفت. حضرت فرمود: من او را به خانه ميبرم. بايد با خانواده هماهنگ کند. به خانه آمدند، مهمان بيرون بود. فرمودند: فاطمه جان در خانه چه داريم؟ فرمود: به اندازهي غذاي يک بچه، يعني خود من و شما هم امشب غذا نداريم. بتوانيم اين را به امام حسن بدهيم. فرمودند: ميشود امشب اين غذا را به اين مهمان بدهيد؟ آمدند و اين مهمان را خيلي راحت و بيتکلف پذيرايي کردند.
شريعتي: اين نکته خوبي بود که فرموديد: مهمانيها کم شده و ما خيلي سخت ميگيريم. ولي تا اين سادگي فراگير نشود اين اتفاق محقق نشود. يعني يک خانواده هم اگر رعايت کند و ساده برگزار کند، ولي خانواده مقابل درگير اين تجملات و تشريفات شود، دوباره روز از نو و روزي از نو ميشود.
حاج آقاي رفيعي: اگر اين امکان صورت بگيرد، اسراف هم کم ميشود. مسرف مبغوض خداست. اسراف را مردم گناه کبيره نميدانند. در يک کتابي ديدم به نام «گناهان فراموش شده» يکي از گناهان فراموش شده اسراف است. واقعاً مردم گاهي متدينين ما اسراف را گناه نميدانند. فکر ميکنند يک چيز بدي است. اين هم سهولت در تعامل با مهمان و مردم.
3- سهولت در معامله، حديث داريم خداوند انسانهاي سهل البيع و سهل الشراء را دوست دارد. زود ميخرد و زود ميفروشد. بعضيها ميخواهند يک پارچه بخرند، کل بازار پارچه فروشها را زير و رو ميکنند، اينقدر چانه ميزند، مثلاً ميخواهد يک خانه که کنار مسجد هست را به مسجد بفروشد. چندين سال است مردم را معطل کرده است. يک خيابان ميخواهد بزرگ شود. يا مي خواهد ماشينش را تغيير بدهد. پول هم دارد. مشتري دارد. ميگويد: اين را به من بده و يک ماشين ديگر بخر. اصلاً! مگر ميشود از بعضيها چيز خريد؟
4- سهل الانفاق بودن، زود انفاق کردن. حضرت امير پنج بار شتر براي کسي خرما زد. ظاهراً عيالوار بود. يکي گفت: آقا چه خبر است؟ فرمود: خدا امثال تو را زياد نکند. من انفاق ميکنم و تو ناراحت هستي. لذا در بحث انفاق هم خوب است انسان زود انفاق کند تا شيطانکها مانع نشوند. حديث داريم در انفاق سه کار کنيد انفاق شما زيبا شود. يکي تعجيل کنيد. يکي سَتر، بپوشانيد. يکي منت نگذاريد. زود کمک کن. مطرح نکن، منت هم نگذار. اينها انفاق را گوارا ميکند.
5- سهولت در عذر پذيري است. حالا يک خطايي کرده است. ديگر مگر بعضيها ول ميکنند. امام سجاد فرمود: کسي اين طرف بيايد يک حرف ناسزايي بگويد. اين طرف بيايد عذرخواهي کند، قبول ميکنيم. اصلاً روايت براي عذر ميتراشيم. عذر پذيري غير از عذر تراشي است. يکوقت شما خطايي ميکني و ميگويي: ببخشيد اشتباه کردم. يکوقت نه خود من توجيه ميکنم. ميگويم: منظورش اين نبود. الآن برعکس است. يعني خيليها نه تنها عذرتراش نيستند، بلکه خطا تراشي ميکنند. پس عذرپذيري از نکاتي است که رويش تکيه شده و سيرهي ائمه ما اين بوده است.
داستان حسن مثني معروف است. حسن مثني داماد امام حسين است. يعني پسر امام حسن است. امام حسن دختري به نام فاطمه(س) داشت. ايشان خواستگاري دختر عمويش آمد. امام حسين دخترهاي ديگر هم داشت. آقا فرمودند: کدام دخترهاي مرا ميخواهي؟ گفتند: عموجان آنکه شبيه مادر شما، حضرت زهراست. همين فاطمه شبيه حضرت زهرا(س) بود. ازدواج کردند. امام سجاد هم داماد امام حسن است. امام حسن هم دختري به نام فاطمه دارد. حسن مثني پسر امام حسن، داماد امام حسين است. پسر امام حسين داماد امام حسن مجتبي است. امام سجاد از همين فاطمه دختر امام حسن، امام باقر(ع) را دارند. حسن مثني يک اختلافي با امام سجاد پيدا کرد، سر موقوفات حضرت امير، آمد به امام توهين و تندي کرد. يک مقدار زيادهروي کرد و ناسزا گفت و رفت. اصحاب به امام سجاد گفتند: آقا پاسخ او را نميدهيد؟ فرمود: چرا برويم جواب بدهيم. راه افتادند و خوشحال شدند و گفتند: حتماً دعوايي ميشود. آقا در راه اين آيه را ميخواند: «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين» (آلعمران/134) آقا در خانه رسيدند. آنهايي که اهلش بودند فهميدند آقا ميخواهد چه برخوردي بکند. چون اين آيه داشت خط مشي ميداد. آقا در زدند. حسن مثني هم جبهه گرفت و در را باز کرد. ديد آقا با يک عده آمدند. آقا يک نگاهي کرد و فرمود: پسر عمو! هرچه دلت خواست گفتي. اما جواب ما را هم بشنو. «ان کنت صادقاً» اگر اين ناسزاهايي که گفتي درست بود. «فاستغفرالله» خدا ما را ببخشد. اگر نادرست بود، خدا شما را ببخشد. آقا روي پاي امام افتاد. پيشاني امام را بوسيد. گفت: جانم فداي شما! نه، در شما نبود. در من بود. من بايد عذرخواهي کنم. تمام شد.
بعضيها وقتي اين قصه را ميشنوند، ميگويند: اگر ما هم اينطور بوديم که امام ميشديم. فوراً فرافکني ميکند. ميگويي: رسول خدا اينطور بود. سيدي يکوقت عصباني شده بود. من گفتم: جد شما اينطور بود. گفت: او جد ما بود. اگر ما هم آنطور بوديم، مثل پيغمبر ميشديم. گفتم: قرآن کريم ميفرمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (احزاب/21) پيغمبر براي شما الگو است. اگر دست نايافتني بود، ميفرمود: نه، پيغمبر يک تافتهي جدا بافته است. هيچ ربطي هم به هم ندارد. شما برويد کار خودتان را بکنيد. حضرت امير در نهجالبلاغه ميفرمايد: «فتاس بنبيک الاطيب الاطهر صلي الله عليه و آله و سلم» مردم به پيغمبر تأسي کنيد. بعد ميفرمايد: در پيغمبر گرامي اسلام الگويي براي همگان است. پس پنجمين سهولت در عذرپذيري است. بپذير حتي اگر ميداني عذرپذيري نادرست است. پشيمان است و همين کافي است.
ششمين مورد سهولت در برخورد خانوادگي است. پيغمبر گرامي اسلام ماه رمضان مسجد ميرفتند. دهه آخر اعتکاف ميکردند. بيست شب ديگر را افطار منزل ميآمدند و نماز را در مسجد ميخواندند. بعضي شبها ايشان افطاري ميرفتند. يک شب حضرت مسجد نماز ميخواند، يک کسي آمد سؤالي بپرسد. ايشان نشست جواب داد. دير شد و افطار گذشت. لحظاتي عبور کرد. انس بن مالک ميگويد: غذايي براي پيغمبر گذاشته بوديم بيايد افطار کند. من فکر کردم ديگر نميآيد غذا را خوردم و خوابيدم. آقا آمدند در را باز کردند و وارد شدند. انس بن مالک بچه بود و در خانه پيغمبر خدمتکار بود. آمدند و گفتند: غذا، گفت: آقا شما گرسنه هستيد؟ گفت: من غذاي شما را خوردم. فرمودند: مانعي ندارد. من با آب افطار ميکنم. با قدري آب افطار کردند و رفتند. بعضيها زمين و زمان را به هم ميدوزند.
آقا اين خانم بچه کوچک دارد. نتوانسته ناهار درست کند. يا بيمار شده، يا خواب مانده، يا مشکلي برايش ايجاد شده است. من کساني را ميشناسم که يک هفته در خانه هستند و کار ندارند. شب خانه ميآيد دو کيلو ميوه هم نتوانسته بخرد. دستش خالي است. ديگر به رخش نکشيد و موجب اختلاف قرار ندهيد. مقصود از سهولت در برخورد خانوادگي اين است که انسان نسبت به زندگي هم گيرهايي که موجب ايجاد اختلاف ميشود از زندگي دور کند.
همينجا فرازي از سيرهي پيغمبر گرامي اسلام را از کتاب ارشاد القلوب براي شما بخوانم. در جلد شانزده بحار هم ويژگي پيامبر به طور خاص آورده شده است. حضرت آيت الله سبحاني هم کتابي به نام «فروغ ابديت» دارند. سيرهي پيامبر اعظم در دوازده جلد در قم چاپ شده است. خلاصهاش در يک جلد چاپ شده است. کتاب «سنن النبي» مرحوم علامه طباطبايي هم خيلي اشاره کرده است. «کان النبي» داريم پيامبر را معرفي ميکنيم. «و يأکل مع العبد» با بردگان غذا ميخورد. «يجلس علي الارض» روي زمين مينشست، مقيد بود انسان بالا باشد.
من يکوقتي از يکي از علما سؤال کردم. آقا وقتي در مجلسي وارد ميشويم بالا باشيم خوب است يا پايين باشيم خوب است؟ ايشان فرمود: براي خودتان تقيد درست نکنيد. بالا جا بود بالا برويد. نبود پايين بنشينيد. اينکه يک کسي بگويد: من فقط صف اول بايد جا داشته باشم. يکوقت صف اول جا نيست. تقيد براي خودتان درست نکنيد. بعد فرمود: هيچ احساس شرم و حيا و خجالت نميکرد که براي خانوادهاش از بازار چيزي بخرد و دستش باشد و به خانه بيايد. نياز دارد. يکوقت بايد ظرف آب تهيه کرد. نان تهيه کرد. اين را هيچوقت کسر شأن نميدانست. «يُصافِحُ الْفقيرَ وَ الْغَنيّ» (بحارالانوار/ج7/ ص 208) با فقير و غني دست ميداد. آخر بعضيها دست دادنشان با فقير و غني با همديگر فرق ميکند.
من يکجايي بودم. يک پيرمردي آمده بود يک لباس سادهاي داشت. آن آقا که آنجا بود فکر کرد او فقير است. او را خيلي تحويل نگرفت. يک کسي پيش ايشان آمد و گفت: آقا ايشان پول زيادي را آوردند، ظاهراً ميخواست براي کار خيري بدهد. برخورد اين آقا زمين تا آسمان با او عوض شد. من خيلي ناراحت شدم. اين خيلي بد است. اينکه پيغمبر با فقير و غني يکسان برخورد ميکرد. «و يسلم علي من استقبله من غني و فقير» با هرکس روبرو ميشد سلام ميکرد. بعضي از سلامها با سلامها فرق دارد. آنچنان تحويل ميگيرد چون اين مدير کل بانک است و ميشود از او وامي گرفت. يا نه طرف کارمند است، يک سري تکان ميدهد. «کان رَسُول اللّه صلي الله عليه و آله خَفيفُ الْمَؤُونَةٌ» زحمت براي کسي ايجاد نميکرد. خف المؤونه بودن به اين معناست که زحمت براي کسي ندارد. بعضي کثير المؤونه هستند. يعني خيلي زحمت براي نگهداريشان است. انشاءالله خدا به همه عزيزان سلامتي بدهد.
حاج آقاي قرائتي به قم تشريف آورده بودند. من يک کاري با ايشان داشتم گفتند: ظهر ناهار منزل شما ميآيم. گفتم: باشد. من به خانواده زنگ زدم و گفتم: حاج آقا ميخواهند تشريف بياورند. اتفاقاً يکي ديگر از روحانيون هم آن روز مهمان ما بود. به حاج آقا گفتم: فلاني هم هستند. گفت: بهتر. به خانواده گفتم. ظاهراً برنجي درست کرده بودند. گفتم: عيب ندارد همين خوب است. سر سفره آورديم و ايشان تشريف آوردند. آن آقا بود و من هم بودم وخيلي ساده برگزار شد. خفيف المؤونه بودن خيلي خوب است. کسي براي خودش زحمت ايجاد نکند. بله يکوقت کسي مسئول سياسي است، بحث ديگري است. بعد فرمود: «جميل المعاشره» معاشرتش زيبا بود. يعني کسي از نشستن با پيامبر احساس خستگي نميکرد. «بساماً من غير ضحک» تبسم داشت اما قهقهه و خندههاي غير معمول نداشت. «متواضعا» غرق تواضع بود. «جواداً» غرق جود و سخاوت بود. «رقيق القلب» زود متأثر ميشد. «رحيماً بکل مسلم» رحمه للعالمين است. اين صفت خيلي مهم است.
شريعتي: انشاءالله خدا به همه ما اين توفيق را بدهد که فاصلهي خودمان را با پيامبر و سيره پيامبر و اهلبيتشان نزديک و نزديکتر کنيم و در عصر ظهور باشيم که انشاءالله حضرت مهدي(عج) بيايند و آينه تمام نماي سيرهي پيامبر(ص) باشند.
حاج آقاي رفيعي: من گاهي به بعضي از کشورها براي تبليغ رفتم. يک چيزي که باعث تأسف است اين است که گاهي اوقات در ميان آن جمعيتهاي غير مسلمان بعضي برخوردها را آدم ميبيند که در ميان بعضي مسلمانها نميبيند. در رانندگي، نظم، در لبخند و احوالپرسيشان. من در ايام صفر براي تبليغ رفته بودم. خيلي به قوانين آنجا وارد نبوديم. خدا ميداند ميخواستم از خيابان عبور کنم، هرچه ماشين بود ميايستاد. تا يک عابر پياده را ميديد، ميايستاد. جامعه ما خيلي مردم مهربان هستند، ولي جا دارد که نظمي که پيامبر گفته در بين ما باشد. آن تبسم و خوش اخلاقي و گذشت بايد باشد. نکند به تعبير سيد جمال يکجايي اسلام ببيند و مسلمان نبيند و اما يکجايي مسلمان ببيند و اسلام نبيند.
اسم را جستي مسما را بجوي *** ماه در بالاست ني در آب جوي
انشاءالله عزيزان ما بيشتر رعايت کنند.
شريعتي: چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را به پيامبر رحمه للعالمين هديه کنيم. امروز صفحه 437 قرآن کريم، آيات 19 تا 30 سوره مبارکه فاطر در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.
«وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ «19» وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ «20» وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ «21» وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لَا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ «22» إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ «23» إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ «24» وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِيرِ «25» ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ «26» أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِيبُ سُودٌ «27» وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ كَذلِكَ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ «28» إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ «29» لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ «30»
ترجمه: (كافر و مؤمن يكسان نيستند چنانكه) نابينا و بينا يكسان نيستند.تاريكى و روشنايى (نيز يكسان نيستند). و سايه و گرماى آفتاب (يكسان نيستند). و زندگان و مردگان يكسان نيستند. همانا خداوند (حقّ را) به هر كس كه بخواهد مىشنواند و تو هرگز نمىتوانى به كسانى كه در گورها هستند (حقّ را) بشنوانى. تو جز بيم دهندهاى (بيش) نيستى. همانا ما تو را به حقّ براى بشارت و هشدار فرستاديم و هيچ امّتى نبوده مگر آن كه در آن هشدار دهندهاى گذشته است. و اگر تو را تكذيب مىكنند (نگران مباش، زيرا) بدون شك كفّارى كه پيش از آنان بودند نيز (انبيا را) تكذيب نمودند، پيامبرانشان همراه با معجزهها و دلايل آشكار و نوشتهها و كتاب روشنگر به سراغشان آمدند (امّا آنان ايمان نياوردند). سپس كسانى را كه كفر ورزيدند (به مؤاخذه و مجازات) گرفتم، پس كيفر من چگونه است؟ آيا نديدهاى كه خداوند از آسمان، آبى فرو فرستاد، پس به واسطهى آن ميوههايى رنگارنگ (از زمين) بيرون آورديم. و از بعضى كوهها (رگهها و) راههاى سفيد و سرخ، به رنگهاى گوناگون و كاملًا سياه (بيرون آورديم). و همچنين از مردم و جنبندهها و چهار پايان به رنگهاى گوناگون (آفريديم)؛ از ميان بندگان او تنها دانشمندان (ربّانى) خشيت الهى دارند، بى شك خداوند، عزيز و آمرزنده است. همانا كسانى كه كتاب خدا را تلاوت مىكنند و نماز بر پا مىدارند و از آن چه ما روزيشان كردهايم، پنهان و آشكار انفاق مىكنند، به تجارتى دل بستهاند كه هرگز زوال نمىپذيرد. خداوند پاداش آنان را به طور كامل عطا كند و از فضل خويش به آنان بيفزايد، چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.
شريعتي: براي جزئيات از طرحهايي که در ماه ربيع در برنامه سمت خدا اجرايي شد، به کانال ما مراجعه کنيد. اشاره قرآني را بفرماييد و حسن ختام فرمايشات شما را ميشنويم.
حاج آقاي رفيعي: دو تا نکته را بگويم. اولي بحث ما در مورد پيامبر بود. اينجا هم دارد «إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً» پيامبر ما تو را بشير و نذير فرستاديم. بالاخره خوف و رجاء بايد با هم باشد. تشويق و تنبيه بايد با هم باشد. گاهي بشير باش و تشويق کن و گاهي هم نذير باش از عذاب بترسان که مردم تکليفشان را انجام بدهند.
اما نکتهي دوم پايان اين صفحه ميفرمايد: اگر مردم سه کار انجام بدهند اين تجارت پر سود است و مطمئن باشند ضرر نميکنند. بينندگان عزيز خدا ميگويد: تجارت بيضرر و پر سود در گرو اين سه تا است. «إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ» يکي قرآن بخوانيد. «وَ أَقامُوا الصَّلاةَ» نماز را برپا کنيد. «وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً» مخفي و آشکار از هرچه به اينها داديم انفاق کنند. «يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ» اين يک تجارت پر سود و بيزياني است. قرائت کتاب، نماز، انفاق رمز پر سود بودن تجارت با خداست.
من يک نکته از بحث بگويم. پيغمبر گرامي اسلامي نگرانيهايي بعد از خودشان داشتند، مرتب ميگفتند: «أخاف عليکم» فرمود: من بعد از خودم از فقر بر امتم نميترسم. از بيبرنامگي ميترسم. «لا أخشي عليکم الفقر» من از فقر نميترسم. بالاخره فقير ممکن است زندگياش را تنظيم کند، به تعبير مقام معظم رهبري بتواند با اقتصاد مقاومتي پيش ببرد. «و لکن أخاف عليکم سوء التدبير» من از بيبرنامگي نگران هستم. لذا ميلياردر هم باشد بدون برنامه نميتواند زندگي کند. ولي زندگي ساده داشته باشد و برنامه داشته باشد، اين حرف خيلي مهم است. يعني از محاصره و تحريم و تهديد نترسيد. از بيبرنامه بودن بترسيد.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي رفيعي: انشاءالله همينطور که در زيارت امين الله ميگوييم: «مستنة بسنن اوليائک» خدا به ما توفيق بدهد روش پيامبر و اولياي الهي را ادامه بدهيم و انشاءالله مشمول شفاعت آن حضرت واقع شويم و توفيق زيارت قبرش را هم پيدا کنيم. مجدداً به روان پاک پيامبر خدا و همسر پاک و ايثارگرش خديجه کبري(س) درود ميفرستيم.
شريعتي: السلام عليک ايها النبي و رحمة الله و برکاته. السلام عليکم و رحمة الله و برکاته.