اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-04-09-حجت الاسلام والمسلمين رفيعي – بررسي ابعاد مختلف ولايت فقيه

حجت الاسلام والمسلمين رفيعي – بررسي ابعاد مختلف ولايت فقيه
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: بررسي ابعاد مختلف ولايت فقيه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفيعي
تاريخ پخش: 09-04-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
جان آمده رفته، هيجان آمده رفته *** نام تو گمانم به زبان آمده رفته
احيا نگرفتم تو بگو چند فرشته *** صف از پس صف تا به اذان آمده رفته
پلک زدم خواب مرا آمده برده *** پلکي زده‌ام نامه رسان آمده رفته
امسال نبردست مرا روزه فقط گاه *** بر لب عطشي مرثيه خوان آمده رفته
ترسم که به جايي نرسم اين رمضان هم *** آنقدر به عمرم رمضان آمده رفته

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما هموطنان عزيزم. طاعات و عبادات شما قبول باشد. شب احيايي که پشت سر گذاشتيم انشاءالله براي همه ما پر برکت باشد و دست خالي برنگشته باشيم. آنچه خداوند در اين شب‌ها بر بندگان صالح و خوبان خودش عطا مي‌کند، به همه ما عنايت کند. آقاي دکتر رفيعي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا رفيعي: عرض سلام خدمت همه بينندگان عزيز دارم. انشاءالله مراسم شب‌هاي قدرشان قبول باشد و چند روز باقيمانده از ماه مبارک رمضان را هم به خوبي سپري کنند. و دعايي که سفارش شده و ترجمه‌اش اين است: خدايا اگر ماه رمضان آخر عمر ماست ما را مرحوم قرار بده. «و لا تجعلني محروما» ما را محروم قرار مده. اگر هم سالهاي بعد زنده هستيم توفيق درکش را داشته باشيم.

شريعتي: بحث ما با دکتر رفيعي به وظايف ما در دوران غيبت رسيد. نکات خوبي را شنيديم. وارد بررسي مسأله ولايت فقيه شديم.     
حاج آقاي رفيعي: جمهوري اسلامي براساس فرضيه ولايت فقيه شکل گرفته است. طبيعي است که جوانان و مردم ما آگاه باشند از اين زمينه حکومت ديني. چنين نيست که بگويند: مثل همه حکومت‌هاي دنيا بالاخره حکومت گاهي با کودتا نظامي مي‌شود. گاهي سلطنتي مي‌شود مثل حکومت‌هاي منطقه، فرزندان شيوخ مي‌آيند، موروثي مي‌شود. گاهي حکومت نقش انتخاب به پارلمان داده مي‌شود. يک نوع حکومت هم حکومت امروز ماست مثل همه حکومت‌هاي ديگر. اينوقت آن شکل ديني قضيه را طبيعتاً زير سؤال مي‌برد. امام به عنوان يک مرجع تقليد، به عنوان يک عالم و رجل ديني برخاست و اين نوع حکومت را تشکيل داد.
برهمين اساس هم جا دارد عزيزان ما مخصوصاً جوان‌ها و نوجوان‌ها مطالعاتي راجع به بحث نظام ولايت فقيه داشته باشند و صرفاً نگاهشان نگاه نوع حکومت در کنار حکومت‌هاي ديگر نباشد. در اصل پنجم قانون اساسي اين تعبير هست. در زمان غيبت حضرت ولي عصر در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است که اکثريت مردم او را به رهبري شناخته و پذيرفته باشند. من چند نکته را روان و آسان بگويم. براي سهولت بحث عرض مي‌کنم.
امام معصوم (ع) جانشين پيامبر است. ما دوازده معصوم داريم. امام سه بعد در جامعه دارد. بعد اول بعد مرجعيت ديني است و بيان احکام و حقايق اسلام و علوم است. اصل اسلام را پيامبر آورده است. با مرگ پيامبر هم ديگر ادامه وحي تمام شده است. اسلام هم کامل شده است. يعني اگر زکاتي هست، حکمش معلوم است. اگر نمازي هست، رکعاتش معلوم است. اگر خمسي هست، همه مشخص است. حالا امام پس از پيامبر گرامي اسلام که به اصطلاح نظر قرآني است که تعيين امام و پيامبر هم به دست خداست. پيامبر را خدا ولايت داده است. «النَّبِيُ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» (احزاب/6) امام را خدا ولايت داده است. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُه‏» (مائده/55) اين‌ها هم به شخص‌شان معين هستند. يعني اميرالمؤمنين، امام حسن، امام حسين، اثني عشر، دوازده نفر، دقيقاً اينها مشخص شده که زمان حضور چقدر است. زمان غيبت چقدر است؟ آخرين وصي چه کسي است؟ حالا اين امام بعد از رسول خدا يک نقشش مرجعيت ديني و بيان احکام و حقايق اسلام است. هرچه هم مي‌گويد، چون معصوم است خدشه پذير نيست. نفي همديگر را هم نمي‌کنند. يعني اينطور نيست که امام صادق حکمي خلاف حکم امام باقر را بدهد. امام باقر حکمي خلاف حکم اميرالمؤمنين بدهد. اين يک نقش است. اين نقش را ائمه ما ايفا مي‌کردند. يعني طرف خدمت امام باقر مي‌رسيد، احکامش و دينش و مجموعه علومي که مي‌خواست، سؤال مي‌کرد و امام هم کامل پاسخ مي‌داد. مرجعيت ديني و علمي بر ائمه مي‌رسيد. در پرسش‌هايي که مي‌شد گاهي ممکن بود از غيب سؤال کند. گاهي ممکن بود امام از آينده خبر بدهد. اين امام است هم علم غيب دارد و هم عصمت دارد.
بخش دوم بعد انسان کامل بودن است و مظهر اسماء الهي بودن است. اين است که امام حجت خداست. اين امام وجودش باعث برکت است. اين امام اگر نباشد زمين استقرار ندارد. اين هم جاي خودش است حالا حکومت دست هرکسي مي‌خواهد باشد. يک بعد سومي امام به نام بعد رهبري سياسي و زمامداري جامعه دارد. اين را مثل دو تاي ديگر خدا به امام داده است. يعني «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْض‏» (ص/26) امام بايد همانطور که بعد ديني و علمي، مظهر اسماء الهي و انسان کامل روي کره زمين است، همانطور آن بعد سياسي هم بايد داشته باشد. لذا بلافاصله بعد از پيامبر گرامي اسلام اين حق به حضرت علي داده شد. منتهي اين سومي چون نقش اجرايي است. امام بايد فرماندار تعيين کند. رئيس ارتش تعيين کند. عزل کند، نصب کند، اگر مي‌خواهد حاکم باشد، نياز به اين دارد که مردم با او بيعت کنند. بيعت مشروعيت اين کار را براي امام نمي‌آورد. امام اين بعد را دارد. بيعت مقبوليت مي‌آورد. يعني زمينه‌ي اين کار را فراهم مي‌کند.
اباذر غفاري را به ربذه تبعيد کردند. حضرت علي مي‌تواند برايش کاري کند؟ حضرت علي حداکثر کاري که کرد اين بود که خداحافظي کرد. نمي‌تواند بگويد: جلوي او را بگيريد! چون قدرت دست حضرت نيست. فرض مي‌کنيم معلي بن خُنيس را دستگير کردند و در زندان به شهادت رسيده است. امام صادق نفرين کرده، توانسته بلند شود با حکومت برخورد کند؟ چون امام صادق اين زمينه برايش فراهم نيست. مثلاً مسلم بن عقبه به مدينه حمله کرده است. قتل عام کرده است. امام سجاد(ع) بخواهد جلوي اين کار را بگيرد، نيرو نمي‌خواهد؟ ارتش نمي‌خواهد؟ حاکميت نمي‌خواهد؟ دو بعد اول که جواب نمي‌دهد. پس اين بعد بيعت و رأي مردم را مي‌خواهد. اگر اين اتفاق افتاد، کما اينکه حضرت در نامه 52 نهج‌البلاغه به طلحه و زبير نوشته، مي‌فرمايد: «فقد علمتما، و ان کتمتما» شما مي‌دانيد ول کتمان مي‌کنيد. «اني لم ارد الناس حتي ارادوني» من دنبال مردم نيافتادم. مردم دنبال من افتادند. در روايت هم دارد، امام مثل کعبه است. مردم بايد سراغش بروند. خودش سراغ مردم نمي‌رود. «و لم ابايعهم حتي بايعوني» من نرفتم التماس کنم بياييد با من بيعت کنيد. خودشان با من بيعت کردند.
اين نکته اول است. نکته دوم از امام رضا(ع) روايتي هست که در جلد ششم بحار است. جاهاي ديگر هم آمده است. طرف سؤال مي‌کند: آقا دو امام همزمان امامت در جامعه دارند؟ امام مي‌فرمايد: نه! يکي امام است و ديگري پيرو است. سؤال مي‌کند. امام در پاسخ مي‌فرمايد: اگر بگويند: «فلم لايجوزان يکون في الارض امامان» (علل الشرايع و عيون الاخبار الرضا) چرا جايز نيست دو امام در جامعه همزمان باشند؟ «في وقت واحد او اکثر من ذلک؟» يا بيشتر؟ «قيل لعلل» ما مي‌گوييم: به چند دليل. امام مي‌فرمايند: «منها ان الواحد لا يختلف فعله و تدبيره» يک امام مي‌تواند تدبير و برنامه‌ريزي کند. اما وقتي دو تا شد، ممکن است از آن طرف اين مديريت و اداره جامعه دچار مشکل شود. به واسطه اينکه بايد اطرافيان گاهي سوء استفاده مي‌کنند. کما اينکه در جنگ صفين بود عده‌اي دور امام حسن را گرفتند، گفتند: ما با شما بيعت مي‌کنيم. در مقابل پدرت!
يا حتي در تاريخ نامه‌اش هست که افرادي به امام حسين در زمان حيات امام حسن نامه نوشتند، هنوز چهار، پنج سال مانده بود. برادرتان صلح کرد. شما اين قصه را رها کنيد، بياييد. ما هستيم! قنبر مي‌گويد: يک روز امام حسن مرا خواست. من به سرعت خدمت ايشان رفتم و ديدم حال ايشان خيلي بد است. ظاهراً آخرهاي عمر ايشان بود. فرمود: برو زود به برادرم محمد حنفيه بگو بيايد. مي‌گويد: آمدم و گفتم: برادرت را درياب. محمد حنفيه فکر کرد آقا حالشان بد است. خيلي با ناراحتي خودش را رساند. ديدند آقا در بستر هستند. نشستند. روايت در کافي است و روايت معتبري است. آقا فرمودند: روزهاي آخر عمر من است. امام بعد از من، برادرم امام حسين است. مبادا با او درگير شوي! مبادا بگويي: من هم پسر علي هستم. گفت: خيالتان راحت باشد، ايشان هم همچون شما براي من حجت خداست. من هم تابع ايشان هستم. يعني امام حسن هنوز از دنيا نرفته اين قصه را به محمد حنفيه که احساس مي‌کرد شايد يک خطري از اين ناحيه سر بزند. اين نکته دوم بود.
حالا با توجه به مطالبي که عرض کردم، غيبت کبري شروع شده است. الآن هزار و خورده‌اي سال است. چقدر ديگر هم طول مي‌کشد، معلوم نيست. تکليف مردم در زمان غيبت چيست؟ عين همان جايي که امام آن نقش را داشت، حالا خداي تبارک و تعالي اين نقش مديريت جامعه را به فقيه مي‌دهد. منتهي با اين تفاوت که آنجا شخص امام معلوم بود، اينجا شخص فقيه معلوم نيست. نمي‌گويد: زيد بن عمر، نمي گويد: عمر بن زيد... منحصر در يک شخص نيست. مي گويد: فقيه! فقيه حاکم جامع الشرايط! ببينيد عصمت امام را دارد؟ نه. علم غيب امام را دارد؟ نه. «لو لا الحجه‏ لَسَاخَتِ‏ الْأَرْضُ» بر ايشان حاکم است؟ نه. آيا احتمال اشتباه ندارد؟ چرا. آيا مرجعيت ديني او به اين معناست که رد خور ندارد؟ چرا. اصلاً گاهي ممکن است اينقدر فتوا صادر شود که در واقع اين فتواي بعدي بگويد: اشتباه بود. اصلاً تفاوت فتوا زياد داريم. اما بعد سوم منظور من است. بعد اداره جامعه، بالاخره در اين جامعه مي‌خواهد احکام و حدود پياده شود. زکات گرفته شود. خمس گرفته شود. اين مي‌شود بحث ولايت فقيه. اين ولايت با اعطايش به فقيه ربطي به مردم ندارد. خداوند تبارک و تعالي به فقها اول اين ولايت را داده است. «الفُقَهاءُ امناءُ الرُّسُلِ‏» (کشف الغمه/ج2/ص184) اما اين فقيه هم همانند دسته قبل مقبوليتش با مراجعات مردم اتفاق مي‌افتد. اگر مردم مراجعه نکنند، فقيه، فقيه است. کارش را انجام مي‌دهد اما ولايتش محدود است. يعني امام در نجف که بودند، ممکن است خدمتش مي‌رسيدند و مي‌گفتند: يک بنده خدايي از دنيا رفته و پنج بچه يتيم دارد. فرمودند: باشد من اجازه مي‌دهم شما قيم او باشي. آقا يک خانمي است پنج سال است شوهرش گم شده است. نيست او را طلاق بدهد. باشد صبر کند من به حکم فقيه بودن و ولايت داشتن، ايشان را طلاق مي‌دهم برود ازدواج کند. آن زمان ديگر فرمانده کل قوا نبودند.
1- ولايت فقيه يک حکومت عالم ديني است.
2- حکومت عالم عادل است. اگر از اين دو بعد خارج شد ديگر ولايت ندارد. عدالت يا دينداري. حکومت عالم ديني، حکومت عالم عادل.
3- نقش اصلي، با مردم است. امام در بهشت زهرا فرمود: من به پشتيباني ملت، دولت تعيين مي‌کنم. من دولت تعيين مي‌کنم اما به پشتيباني ملت. قصه امام چون ايران برخاست، امام را پذيرفت. بعد از امام رهبر با خبرگان، خبرگان با رأي مردم.
نکته سوم اينکه معتبرترين و علمي ترين نوع حکومت، حکومت ولايت فقيه است. وراثت نيست. نگفتند: پسر فلاني، پسر شخصيت قبلي، نه! معتبرترين و محکم ترين نوع حکومت است. نه وراثتي است، نه کودتا است. نه استبداد است. کاملاً يک فقيهي با نظارت هفتاد، هشتاد فقيه عالم که به رأي مردم هستند دارد حکومت را اداره مي‌کند.
يکوقت يادم هست که مقام معظم رهبري فرمودند: حکومت ما همه مردمي است. مثال زدند و گفتند: رئيس جمهور، مجلس، بعد که به رهبري رسيدند، فرمودند: در رهبري اين بعد قوي‌تر است. چون به محض خروج از عدالت يا آن شرايط خود به خود اين ساقط مي‌شود.
نکته بعدي که خيلي مهم است اين است که ملاک اداره جامعه توسط فقيه، قرآن و سنت است. فقيه رئيس ارتش مي‌گذارد. بايد رئيس آگاه به امور نظامي باشد. رئيس قوه قضاييه مي‌‌گذارد، بايد يک مجتهد جامع الشرايط باشد. تصميم مي‌گيرد براي صلح، تصميم مي‌گيرد براي جنگ. تصميم مي‌گيرد براي مسائل کلان کشور. هم بايد مصلح کشور را بسنجد، هم ملاک قرآن و سنت. لذا يک فقيه مثل امام مي‌آيد، حکم قتل سلمان رشدي را مي‌دهد. اين خيلي هزينه دارد. از نظر سياسي حکم مي‌دهد. جلوي آن قصه مي‌ايستد. اين نکاتي بود که مي‌خواستم بگويم.
بحث بعدي که عرض مي‌کنم، بحث ادله‌ي ولايت فقيه مفصل در کتاب‌ها بحث شده است. من يک کتابي هم از مرحوم آيت الله سيد حسن طاهري خرم آبادي آوردم. نام کتاب «ولايت و رهبري در اسلام» است. در ارتباط با ادله من به سه دسته از ادله به طور فهرست وار اشاره مي‌کنم. دسته اول ادله عقلي است. اتفاقاً امام در کتاب ولايت فقيه روي اين خيلي مانور داده است.
دليل عقلي چيست؟ اينطور مي‌گوييم: هر اجتماعي حکومت مي‌خواهد. هرج و مرج نمي‌شود. «لا بُدَّ لِلنَّاسِ‏ مِنْ‏ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر» (نهج‌البلاغه/خطبه40) جامعه امير مي‌خواهد حالا خوب باشد يا بد. الآن در خوب و بدش کار نداريم. جامعه مدير مي‌خواهد. الآن در دنيا نگاه کنيد. رهبر مذهبي کاتالوگ‌ها از دنيا برود، بلافاصله دور هم جمع مي‌شوند و رهبر تعيين مي‌کنند. نياز به حاکم هست.
حاکم وظايفي دارد. که آن وظايف براساس نوع حکومت تعريف مي‌شود. ما مسلمان هستيم. پيرو مکتب جعفري هستيم. در قانون اساسي ما نوشته شده که مکتب رسمي ايران مکتب جعفري است. حالا که مکتب اسلام و جعفري شد، يعني قرآن، سنت، روش ائمه، در اين قرآن مي‌فرمايد: «وَ لَنْ يَجْعَلَ‏ اللَّهُ‏ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» (نساء/141) خدا اجازه نداده کافرين بر مسلمان‌ها تسلط داشته باشند. يک حکومتي مي‌آيد اسرائيل را بر ما سوار کند؟ آمريکا را سوار مي کند؟ ظالم‌ها را سوار مي‌کند؟ مي‌گويد: نه! قرآن مي فرمايد: « أَ فَمَنْ يَهْدِي‏ إِلَى‏ الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَع‏» (يونس/35) آن که به حق دعوت مي‌کند سزاوار تبعيت مي‌شود. يا آن کسي که به حق دعوت نمي‌کند و خودش نياز به هدايت دارد؟ براساس حکم عقلي جامعه به حکومت نياز دارد. در حکومت ديني هم که مي‌خواهد احکام ديني پياده شود، صلاحيت اداره حکومت ديني با متخصص ارتش است. با متخصص پزشکي است. نه! با متخصص علوم ديني و قرآن و سنت است. اين فقيه است. ممکن است بگويند: آقا قبول داريم. شصت فقيه داريم همه ولايت داشته باشند. اصلاً امکان ندارد. در بخش بعدي فرق مرجع تقليد با فقيه را مي‌گويم. براي اينکه همان قصه امام و هرج و مرج که گفتيم، پيش مي‌آيد. تازه در امام بحث عصمت مطرح بود.
ولايت فقيه مي‌گويد نه فقها. امام هم در وصيت‌نامه‌اش مي‌گويد: رهبر يا شوراي رهبري. اين حق با رأي مردم به فردي داده مي‌شود يا ممکن است افرادي هم باشد. ولي يک تصميم از آن شورا بيرون مي‌آيد. الآن در قصه جنگ تحميلي، امام يک جا فرمود: قطع نامه را پذيرفتم. يکي ديگر بگويد: نه نپذيرفتم. يکي ديگر بگويد: دو بندش را پذيرفتم. سه بندش را نپذيرفتم. اينطور نمي‌شود جامعه را اداره کرد. در دليل عقلي امام مي‌گويد: کسي ولايت فقيه را تصور کند، تصديق مي‌کند که حکومت ديني، ولايت، اداره، ولايت بيمارستان با چه کسي است؟ با پزشک است. حکومت ديني هم با فقيه است. دليل بعدي آيات قرآن است که چند موردش را خوانديم.
قرآن کريم مي‌فرمايد: ما به طالوت براي مقابله با جالوت چه داديم؟ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ‏ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْم‏» (بقره/247) هم توانمند بود و هم عالم بود. حضرت يوسف مي‌گفت: «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ‏» (يوسف/55) در مديريت جامعه استفاده مي‌شود؟ چه کسي مي‌تواند جامعه را اداره کند؟ حفيظ باشد، عالم باشد، فهيم باشد. آيات امر به معروف و نهي از منکر را بخوانيم. اين آياتي که مي‌گويد: بايد در جامعه منکر ريشه کن شود. بايد معروف پياده شود. «وَلْتَكُنْ‏ مِنْكُمْ امَّة» (آل‌عمران/104) اين آيات را مگر نداريم؟ معروف و منکر که فقط دروغ و راست نيست. اينکه به کسي که دروغ مي‌گويد بگوييم: نگو. غيبت مي‌کند، بگوييم: نگو. بزرگترين منکر ظلم و بي‌عدالتي است. حکومت ظالم است. مبارزه با منکر نياز به کسي دارد که آشناي به امر به معروف و نهي از منکر و قرآن باشد. اين همان ولايت فقيه است.
روايتي از پيغمبر اسلام داريم که اتفاقاً روايتي است که اباعبدالله(ع) هم در مبارزه با بني اميه و يزيد استفاده کرده است. من روايت را مي‌خوانم و بيننده‌ها قضاوت کنند که اگر اين بخواهد تحقق پيدا کند جز با حکومت حاکم فقيه و ولي فقيه مي‌شود؟ روايت اين است. «من رأي سلطانا جائرا» هرکس يک حاکم ستمگري را ديد، که اين حاکم ستمگر «مستحلا لحرم الله» حرام خدا را حلال مي‌کند، «ناكثا لعهد الله» دارد عهد خدا را در جامعه مي‌شکند، «مخالفا لسنة رسول الله»‏ مخالف سنت پيغمبر است. خلاف روش رسول خدا عمل مي‌کند. «يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان» دارد در جامعه گناه و تجاوز را گسترش مي‌دهد. عامل فساد، بي‌حجابي، مشروب خوري، رابطه با اسرائيل،  دارد حسابي در مسير ضد دين حرکت مي‌کند. اگر کسي اين را ديد، «ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ» عملاً و قولاً برخورد نکند، «كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ» (بحارالانوار/ ج44/ ص381) سزاوار است خداوند اين را همان‌جايي ببرد که حاکم ستمگر را مي‌برد. يعني به جهنم! براساس همين اباعبدالله(ع) قيام کرد. وقتي دارد مي‌فرمايد: بايد عکس‌العمل نشان داد، اين عکس‌العمل نياز به حکومت ديني دارد. پشتيباني مردم دارد. همان کاري که امام کرد. انقلاب کرد. بلند شد جلوي فساد را گرفت.
ما نمي‌خواهيم بگوييم: وقتي حکومت فقيه تشکيل شود در جامعه فساد نيست. بعضي‌ها فکر مي‌کنند در زمان حکومت حضرت علي(ع) شراب خوري و فحشاء تمام شد. نه. نجاشي در زمان حکومت حضرت امير مرتکب شراب خواري شد. خود پيغمبر رئيس حکومت است. اين همه آيات قرآن هم در مورد حق زنا و شراب داريم. معلوم مي‌شود اين اتفاقات مي‌افتاده است. پيغمبر اکرم حد جاري مي‌کرده است. حد زنا مي‌زده است. هم براي برچيدن و هم از سطح عموم تلاش مي‌کرده است. شما اجازه يک مغازه مشروب فروشي به کسي نمي‌دهي. فرمانداري مجوز نمي‌دهد. يک کسي در خانه‌اش مشروب مي‌خورد، اين اتفاق ممکن است رخ بدهد.
نکته آخر طبيعتاً براي تحقق سنت پيغمبر و آيات قرآن و اهداف دين بايد حاکم متناسب با اين مجموعه باشد. شما فرض کنيد در يک مجموعه مهندسين مي‌خواهيد سرپرستي بگذاريد که مهندسي کار شما را انجام بدهد. بايد يک مهندس باشد. در مجموعه روانشناسان، در مجموعه پزشکان، اقشار مختلف، در کاسب‌ها و اصناف، مي‌گويند: اين در بين اصناف تجربه‌اش از همه بيشتر است. طبيعتاً در حکومت ديني آن کسي که مي‌خواهد بگويد: آقا اينجا مطابق با قرآن است. اينجا مطابق با روايت است. اينجا بايد حاکم ديني و ولي فقيه باشد.
شريعتي: به محضر قرآن کريم مشرف شويم. امروز صفحه 261 مصحف شريف را با هم تلاوت مي‌کنيم. آيات پاياني سوره ابراهيم در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.
«مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ «43» وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ «44» وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ «45» وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ «46» فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقامٍ «47» يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ «48» وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ «49» سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ «50» لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ «51» هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ «52»
ترجمه: (روزى كه مجرمان از شدّت وحشت) شتاب‏زده، سرها را بالا گرفته، چشم‏ها و پلك‏هاشان به هم نخورد و دل‏هايشان (از اميد و تدبير) تهى است. و مردم را از روزى كه عذاب به سراغشان خواهد آمد بترسان. پس كسانى كه ظلم كرده‏اند، خواهند گفت: پروردگارا! ما را تا مدّت كوتاهى مهلت ده تا دعوت تو را اجابت نماييم و از پيامبران پيروى كنيم (به آنان گفته مى‏شود) آيا شما نبوديد كه پيش از اين سوگند ياد مى‏كرديد كه هرگز براى شما زوال و فنايى نيست؟ و (شما بوديد كه) در خانه‏هاى كسانى كه (پيش از شما بودند و) به خويشتن ستم كردند، ساكن شديد و براى شما روشن شد كه با آنان چه كرديم و براى شما مثل‏ها زديم (پس چرا عبرت نگرفتيد) به يقين آنان تمام مكر خود را به كار گرفتند، ولى مكر و حيله‏ى آن‏ها نزد خداست گرچه كوه‏ها از مكرشان از جا كنده شود. مپنداريد كه خداوند وعده‏اى را كه به پيامبرانش داده است تخلّف مى‏كند، قطعاً خداوند شكست‏ناپذير و صاحب انتقام است. روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمان‏ها (به آسمان‏هاى ديگر) تبديل شوند و (همه مردم) در پيشگاه خداوند يگانه قهّار حاضر شوند. و در آن روز مجرمان را مى‏بينى كه در غل و زنجير بهم بسته شده‏اند. جامه‏هاى آنان از قطران (مادّه‏ى چسبنده‏ى بدبوى قابل اشتعال همچون قير) است و صورت‏هايشان را آتش مى‏پوشاند. (مجرمان كيفر مى‏شوند) تا خداوند به هر كس سزاى آنچه كسب كرده بدهد، چرا كه خداوند حساب‏رسى سريع است. اين (قرآن) پيام‏رسا و ابلاغى براى مردم است تا به وسيله‏ى آن، هشدار يابند و بدانند كه همانا او معبودى يكتاست و تا خردمندان پند گيرند.
شريعتي: در اين شب‌هاي باقيمانده از ماه رمضان براي شفاي همه مريض‌ها دعا کنيم. اشاره قرآني را بفرماييد.     
حاج آقاي رفيعي: «وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ» در قرآن کريم چند مرتبه به خدا مکر نسبت داده شده است. اولاً مي‌دانيد سه عنوان در قرآن هست که مي‌گويد: همه براي خداست. «جميعا، جميعا، جميعا» يکي عزت است. «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» (نساء/139) يکي قدرت است که قرآن مي‌فرمايد: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعا» (بقره/165) يکي هم مکر است. مکر وقتي به ما نسبت داده مي‌شود معناي منفي دارد. روايت هم داريم «إِنَّ الْمَكْرَ وَ الْخَدِيعَةَ فِي النَّار» (وسايل الشيعه/ج19/ص77) مکر و خدعه در آتش جهنم است. اما وقتي مکر را به خدا نسبت مي‌دهيم، مثل تکبر که به خدا نسبت مي‌دهيم، اين به معناي برگرداندن مکر بنده به خودش است. به عبارت ديگر معناي تدبير است.
يکي از جاهايي که کلمه مکر به خدا نسبت داده شده در قصه هجرت پيغمبر است. کفار مکر کردند پيغمبر را به قتل برسانند. خدا هم تدبير کرد پيغمبر را در غار ثور با تار عنکبوت حفظ کرد. يعني مکرشان خنثي شد. اين را مکر الهي مي‌گويند.
در زمان حضرت صالح قرآن مي‌فرمايد: عده‌اي تصميم گرفتند صالح را به شهادت برسانند. حضرت صالح شب‌ها براي عبادت مي‌آمد. نه نفر از نه تشکل ضد حضرت صالح بودند. گفتند: مي‌رويم وقتي ايشان به عبادت ايستاد، يک سنگي از آن بالا روي سرش مي‌اندازيم تمام مي‌شود و کسي هم متوجه نمي‌شود. اين مکر منفي است. قبل از اينکه اين اتفاق بيافتد، زودتر آمدند موقعيت منطقه را بررسي کنند، همينطور که نگاه مي‌کردند از کجا بياندازيم، چطور بياندازيم؟ سنگ روي خودشان آمد و هر نه نفر زير سنگ زنده به گور شدند. اين را مکر الهي مي‌گويند. يعني آن مکر را به خودشان برگرداندند. چاه مکن بهر کسي! همين است. اينجا هم مي‌فرمايد: «وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ» اينها در واقع گاهي مکر مي‌کنند اما بدانند که مکر الهي اينها را از بين مي‌برد و بر مکر و توطئه‌اي که افراد مي‌خواهند انجام بدهند غالب است. به عبارت ديگر خدا دستشان را مي‌خواند و چراغي را که ايزد برفروزد، کسي نمي‌تواند خاموش کند.
شريعتي: بحث ما به بررسي ابعاد مختلف ولايت فقيه رسيد، با ادامه بحث در خدمت شما هستيم.
حاج آقاي رفيعي: فقيه در زمان‌هاي گذشته هم آنجايي که احساس کرده بايد ورود پيدا کند، ورود پيدا کرده است. منتهي حکومت ديني به معناي امروزي در گذشته کمتر در اختيار فقها داشتيم. چرا مثلاً دوران صفويه حکومتي تعيين شد و تشکيل شده يا آل بويه تشکيل شده، يا حکومت‌هاي ديگري در گوشه و کنار، اتفاقاً فقها آنجا نقش خيلي پررنگي دارند. محقق کرکي و محقق اردبيلي در حکومت صفويه را گفتيم.
من يک نمونه‌اي را آوردم کتاب «کشف القطاع» است براي فقيه بزرگ شيعه «کاشف القطاع» است. ايشان عالمي است که بعد از چهل سال گفت: من مرتکب مکروه نشدم. خيلي شخصيت والايي است. از فقهاي قوي و بزرگ شيعه است که قبرشان در نجف اشرف است. خارج از حرم حضرت امير است. ايشان در زمان قاجار بوده است. در جنگ ايران با روسيه که فتحعلي شاه قاجار درگير شد، ايشان به عنوان فقيه به فتحعلي شاه نامه‌اي مي‌زند و مي‌گويد: من به شما اذن مي‌دهم از درآمد زکات و زمين‌هاي خراج و انفال براي برخورد با تجاوز روسيه استفاده کنيد. اين يعني ولايت فقيه! اين فقيه اينجا رأس حکومت نيست. ولي در آن ميزاني که خودش اين نقش را ايفا مي‌کند، به اين تن در مي‌دهد.
اين بخشي از نامه است: «و اذا لم يحضر الامام» وقتي امام در جامعه نيست. «او کام غايبا» غايب است. «او کان حاضرا و لم يتمکن» هست ولي امکان اينکه نزد او برسيم را نداريم. مثلاً در زمان امام عسگري که در تبعيد است، امکان اينکه به خدمت ايشان برسيم، نيست، «وجد علي المجتهدين القيام بهذا الامر» اين کلام کاشف القطاع است. بعضي مي‌گويند: ابتکار ولايت فقيه با امام(ره) بود، امام ترويج کرد. ولايت فقيه يک ديدگاه مطرحي بين فقها از گذشته بوده است. امام اين را پياده و نهادينه کرد. محدوده ولايت فقيه را تبيين و گسترش داد. بعد در اين نامه هست که به فتحعلي شاه قاجار مي‌نويسد: من براين اساس به عنوان يک فقيه به شما اجازه مي‌دهم براي اينکه با فرقه روس که به بلاد اسلامي حمله کردند، مقابله کنيد. نظر مجتهدين هست که رضايت خداست. براين اساس آنوقت شروع مي‌کند و مي‌گويد: من به شما اجازه دادم، که شما به اين شکل بياييد هزينه کنيد.
شريعتي: از جلسه قبل و اين جلسه من متوجه شدم که ولايت فقيه نظريه‌اي بوده که از زمان امام معصوم بوده و منتهي در زمان امام شرايطش وجود داشته و عظمت شخصيت امام هم باعث شده که اين به منسه ظهور برسد.
حاج آقاي رفيعي: اين يک مورد است و دوم اين بوده که فراز و نشيب داشته است. يعني بعضي فقها دايره ولايت فقيه را محدودتر مي‌دانستند. بعضي گسترده تر مي‌دانستند. البته در طول تاريخ مخالفيني هم داشته است. اصل تدبير ولايت فقيه از کتاب مرحوم نراقي و مرحوم شيخ انصاري در مکاسب است. منتهي اينکه دايره گسترش چقدر هست، اين طبيعتاً تفاوتي بوده که ما قبلاً هم اشاره کرديم. من تفاوت‌هاي ولي فقيه با مرجع تقليد را بگويم. البته ممکن است يکوقت ولي فقيه مرجع تقليد هم باشد. کما اينکه در زمان حضرت امام اينطور بود. الآن هم اينطور است. حضرت آقا هم مرجع ديني هستند و هم ولايت فقيه دارند. ولي شرط ولايت فقيه مرجعيت نيست. اجتهاد است و بايد مجتهد باشد.
1- ولي فقيه با اقبال اکثريت مردم به حکومت مي‌رسد. اگر مردم نبودند امام امکان ايفاي نقش را نداشت. اما مرجع تقليد نه، ممکن است يک اقليتي است. بيست نفر تشخيص دادند اين آقا مرجع است. به او مراجعه مي‌کنند. در کل عالم ده، بيست نفر مقلد دارد. چه اشکالي دارد. آنجا بحث اکثريت مردم مطرح نيست!
2- ولي فقيه در رأي امور حکومتي است. عزل و نصب مي‌کند. امور اجرايي است. ولي مرجع تقليد در رأس امور حکومتي نيست. ممکن است نظر بدهد، مثلاً بنويسد آقا اين وزير فلان اشتباه را دارد. اما اينکه رئيس جمهور، رئيس قوه قضاييه، تنفيذ احکام، نه! اين با ولي فقيه است.
3- ولي فقيه را نمي‌شود عوض کرد. فردا يک نفر بگويد: مي‌خواهيم به قم خدمت فلان آقا برويم ايشان ولي فقيه ما شوند. نمي‌شود! ولي فقيه رئيس حکومت اجرايي است. يعني کسي که جامعه را اداره مي‌کند. آن آقايي که شما انتخاب مي‌کني مي‌تواند رئيس ارتش را عوض کند؟ رئيس قوه قضاييه را عوض کند؟مي‌تواند رئيس صدا و سيما را عوض کند؟ پس تغيير در ولايت فقيه با مردم نيست. چرا يکوقت امام از دنيا رفتند، خبرگان به نتيجه مي‌رسند، بايد حتماً فقيه تعيين کنند. شما الآن مي‌توانيد به يک مرجع مساوي عدول کنيد. به اعلم که بايد عدول کرد.
مرجع تقليد مي‌تواند متعدد باشد. ما الآن چقدر مراجع داريم. بيش از صد مرجع و عالم در قم داريم. هرکدام هم براي خودشان مقلد دارند. طبق رساله آن مرجع هم مي‌توانند عمل کنند. اما ولي فقيه بايد واحد باشد. يا حتي اگر شوراي رهبري شد، خروجي‌اش بايد واحد باشد.
نکته ديگر اين است که شما بعد از فوت مرجع تقليد مي‌توانيد بر او باقي باشيد. لذا خيلي‌ها بر امام باقي هستند. اما با مرگ ولي فقيه بايد ولي فقيه بعدي تعيين شود.
تفاوت بعدي، پيروي از حکم ولايت فقيه بر همه لازم است حتي بر مراجع. يعني چه؟ يعني ولي فقيه آمد حکم کرد که ما قطعنامه را پذيرفتيم. بنده مي‌پذيرم، شما مي‌پذيري. مرجع تقليد هم مي‌پذيرد. آمدند تصميم گرفتند، ولي فقيه گفت: از امروز استفاده از تنباکو حرام است. اين ديگر براي ساير مراجع هم اين حکم حکومتي و ولايي ميرزاي شيرازي صدق مي‌کند. اين نکته مهمي است.
تفاوت بعدي اين است که ولي فقيه اگر بيعت مردم را نپذيرد، ولايت محقق نمي‌شود. آقا جمع شدند ايشان هم بپذيرد و انقلاب کند. تشکيل حکومت بدهد. اما در مرجعيت لازم نيست که مرجع تقليد بپذيرد. ايشان مرجع است. شما هم تشخيص مي‌دهيد از ايشان تقليد مي‌کنيد.
نکته ديگر اين است که ولي فقيه در محدوده آن کشور و منطقه‌اي که مردم او را پذيرفتند ولايت دارد. فرض کنيد ولي فقيه ما بيايد براي فلان کشور دنيا رئيس ارتش تعيين کند. نه در ايران اسلامي اين محدوده که قانون اساسي تعيين کرده است. متدينين و مؤمنين در دنيا مثل حزب الله و ديگران به عنوان رهبر مي‌پذيرند و امرش را قبول مي‌کنند. اما دايره گسترده‌اي که براي ولايت فقيه هست در آن محدوده‌اي است که مردم آمدند و اين حکومت را تشکيل دادند. اما در مرجعيت اين شرط نيست. مرجع تقليد مرز ندارد. فرض کنيد در آن طرف مثلاً اروپا مرجع تقليد امام باشند، يا حضرت آقا باشند. به عنوان ولي امر و رهبر و عالم ديني که در يک کشور اعمال قدرت مي‌کند، طبيعتاً در جاهاي ديگر که اين پذيرش نيست اين اتفاق نمي‌افتد. يکوقت اتفاق افتاد، فرض کنيد ده تا کشور، کل کشورهاي اسلامي آمدند پذيرفتند به اين شکل قانونمند، طبيعتاً آن ولايت هم اعمال خواهد شد. اينها مجموعه مطالبي بود که در اين قصه گفتم.   
امام (ره) مي‌فرمايد: اين توهم که اختيارات حکومتي رسول خدا بيش از حضرت امير بود يا اختيارات حکومتي حضرت امير بيش از فقيه است باطل و غلط است. خيلي حرف بلندي است. اختيارات حکومتي را مي‌گويند. به پيغمبر وحي مي‌شد. وحي که موجب نبوت بود ديگر بر امام نمي‌شود. امام محدث است. امام معصوم است. امام عالم به غيب است. اين ديگر در فقيه نيست. اما اختيارات حکومتي پيامبر، علمش را امام دارد. علمش را فقيه دارد. اختيارات حکومتي چيست؟ عزل و نصب، رئيس ارتش تعيين کردن. اعلام جنگ، اعلام صلح! آنچه که در اختيارات حکومتي براي شخص پيغمبر است. رسول خدا اعلام مي‌کرد، فردا براي جنگ به تبوک مي‌رويم. همه آماده بودند. به سران دنيا نامه مي‌نويسيم. فلان آقا را فرماندار يمن مي‌گذاريم. حضرت امير کارگزار عزل و نصب مي‌کردند. به جنگ با معاويه مي‌رفت. به جنگ با جنگ آفرينان نهروان و جمل رفت. همه اين اختيارات در اختيار فقيه هست. اختيارات حکومتي از پيامبر به امام و از امام به فقها رسيد. فرض کنيد ولايت تکويني که پيغمبر دارد. معجزات، کرامات، شق القمر، وحي، اينها طبيعتاً در دايره نبوت پيامبر گرامي اسلام است.
شريعتي: به حسن ختام خوبي رسيديم در سلسله مباحثي که روزهاي چهارشنبه ما خدمت دکتر رفيعي بوديم از بحث امامت و ادله امامت شروع کرديم و شايد جز دغدغه‌هاي ايشان و ما بود که انشاءالله يک مجالي شود و اين بحث را مطرح کنيم. امروز در پايان اين سلسله مباحث آخرين جلسه‌اي است که خدمت دکتر رفيعي هستيم. بي صبرانه منتظر حضور گرم ايشان در اين برنامه هستيم.  
حاج آقاي رفيعي: من از ابتدا که آمدم عرض کردم که مي خواهم يک دوره بحث امامت و مهدويت را بگويم و به بحث ولايت فقيه ختم کنم. طبعاً بحث ما يک بحث تخصصي در حوزه علميه يا کرسي دکتري دانشگاه نبود. بحثي بود که مي‌خواستيم براي عموم مردم بگوييم. به همين جهت خيلي سعي در روان بيان کردن مطالب داشتيم. من آن چيزي که مد نظر داشتم در اين يکسال گفتم. اميدواريم اين برنامه به خوبي با کارشناسان ديگر ادامه پيدا کند. اگر نقصي در کلام بنده بود من عذرخواهي مي‌کنم.  
شريعتي: انشاءالله در آينده نزديک باز هم شاهد حضور شما در برنامه باشيم.
حاج آقاي رفيعي: انشاءالله خداوند همه ما را ببخشد و بيامرزد. توفيق درک عبادت و بندگي خودش را به ما عنايت بکند. لذت عبادات را نصيب همه ما بفرمايد. انشاءالله در ظهور با برکت مولاي ما حجت ابن الحسن تعجيل بفرمايد.
شريعتي: خدايا همه کساني را که آرزوي ديدار تو را دارند، به جلوه‌اي از جمال نوراني حضرت مهدي مهمان کن.
والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.