حجت الاسلام والمسلمين رفيعي – ولايت فقيه
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: ولايت فقيه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفيعي
تاريخ پخش: 02-04-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
ربنا آتنا نگاهش را که هوايم دوباره باراني است
السلام عليک يا دريا که دلم بي قرار و طوفاني است
ان في خلق تو، خدا هم مست، روح حيران، فرشتهها هم مست
ان في خلق تو زمين مبهوت، يک آسمان پريشاني است
لا اله کجاي الايي، روح دريا کجاي دريايي
مثل آبي به چشم ماهيها، اي هو الظاهري که پيدايي
يا سريع الرضاي لبخندت، عاشقان را کشيده در بندت
اي هو الآخري که ايمانت اولين پرچم مسلماني است
و اذا الشمس روي تو تابان، و اذالبحر عشق تو طوفان
و اذا القلب من که ميپرسند به کدامين گناه قرباني است
من که از نما ولي مستم، در هواي هوالعلي هستم
از شرابا طهور چشمانت، شب ميخانهام چراغاني است
اشهد ان هرچه دارم، تو! و قنا من عذاب النارم تو
آه يا ايها العزيزم آه، توشه است اين غزل که ميخواني
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما هموطنان عزيزم. طاعات و عبادات شما قبول باشد. در آستانه رسيدن به شبهاي قدر قرار داريم. انشاءالله که لحظات ما منور به نور قرآن کريم باشد. منور به نور اميرالمؤمنين باشد. و انشاءالله لحظات و دقايقي که کنار هم هستيم. لحظات مفيدي باشد در محضر دکتر رفيعي نازنين هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا رفيعي: عرض سلام خدمت همه بينندگان عزيز دارم. اميدوارم روزههايشان قبول باشد. نيمه دوم ماه را هم تا پايان انشاءالله با سلامت روزه بگيرند. با همين سرعتي که ماه رمضان عبور کرد و اندک اندگ رو به پايان پيش ميرود. عمر ما هم پيش ميرود. لذا در روايات داريم نگوييد: رمضان آمد و رمضان رفت! رمضان يک ماه الهي است که سر جايش ثابت است. اين فاصله عمر ماست که داريم حرکت و عبور ميکنيم.
يکوقتي به يک عزيزي که هشتاد سال سن داشت، به من گفت: اين سومين تابستان است که من درک ميکنم. گفتم: غالباً اينطور است که اگر کسي عمر طبيعي بکند، هشتاد و نود سال، سه تا تابستان در ماه رمضان را درک ميکند. تيرماه را در سي سال مثلاً درک مي کند و اين هي عوض ميشود. اين فرصت زيادي نيست. حواسمان خيلي جمع باشد که از اين فرصتها بهره بگيريم.
نکته ديگري که من عرض کنم در آستانه شبهاي قدر هستيم. ببينيد گاهي از اوقات مثلاً در فروشگاهها و مغازهها خيلي اينطور است. در ايران شايد اين قصه کمتر باشد. آنها ميگويند: حراج پاييزي، حراج زمستاني! ميگويند: اين جنس را ما اگر به طور طبيعي بخواهيم دنبالش برويم،چهار پنج برابر قيمت بايد بخريم. اما صبر ميکنيم مثلاً فلان فصل حراج ميزنند. ديگر آن کاملاً نصف قيمت ميشود. ما براي پر کردن پرونده اعمالمان، براي خريداري بهشت، براي دوري از آتش جهنم، براي مقرب شدن، اگر بخواهيم در ايام طبيعي جلو برويم، خوب است بايد برويم. اما خداوند يک جاهايي اين چوب حراج را زده است. يعني يک فرصتهاي بسيار ويژهاي را قرار داده براي اينکه انسان بهشتي شود. انسان مثل روزي شود که از مادر متولد شده يا يک پشتوانه قوي براي خودش فراهم کند. يکي از آنها همين شبهاي قدر است. شوخي نيست! «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/3) بالاتر از هزار ماه است. تازه نه مساوي، چون پيغمبر گرامي اسلام فرمودند: در بني اسرائيل کسي بود هزار ماه عبادت کرد. هزار ماه جهاد کرد. اصحاب گفتند: اي کاش براي ما هم يک چنين توفيقي نصيب ميشد. اين سوره نازل شد که «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» نه «الف شهر» بالاتر از هزار ماه که هشتاد و هشت سال ميشود. يک عمر پر است! يک شب ميشود اين راه را طي کرد.
البته توجه به اين نکته شود که وقتي از يکي از بزرگان پرسيدند: چرا يک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت بالاتر است، اين چه تفکري است؟ گفت: مثل تفکر حر در روز عاشورا است. آن تفکر است که از هفتادسال عبادت بالاتر است. يک تفکر کرد و خودش را نجات داد. عاقبت بخير شد. لذا انشاءالله شبهاي قدر را مغتنم بشمارند، و يک نکته که خيلي به من ميگويند که در ارتباط با شبهاي قدر گفته شود، احياء، دعاي ابوحمزه، دعاي جوشن، اينها همه جاي خود است ولي اين شبها، شبهاي نزول قرآن است. هر يک از اين شبها که شب قدر باشد، شب نزول قرآن است. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (قدر/1) مسجدها اهتمام به قرائت قرآن انشاءالله داده شود. رحلهايي بچينند و خيلي حساب شده باشد. يک سوره از سورههايي که در آن شب وارد شده است، عنکبوت، روم، يکي دو سوره را در جمع بخوانند. بعد وارد دعاها و برنامهها شوند که اين قرائت قرآن در اين برنامههاي سه چهار ساعته باشد. چون گاهي ديده نميشود و اين يک ضعفي است.
نکته ديگر اينکه در شبهاي قدر دعاي در حق ديگران را هم فراموش نکنيم. به محل اجابت دعا که ميرسيم ديگران را هم دعا کنيم و مد نظر داشته باشيم و از خدا بخواهيم که قدر شب قدر را بدانيم و تصور نکنيم صرف يک مراسمي است. نه! استفاده خوبي شود مخصوصاً شبهايي که تأکيد بيشتري روي آن است که در اين سه شب، شب بيست و سوم تأکيد بيشتري شده است. اين نکاتي است که بايد عرض ميکردم.
شريعتي: مقدمه بسيار خوبي بود در آستانه رسيدن به شبهاي قدر، حتماً دعاگوش شما هستيم. شما هم ما را دعا کنيد. در ذيل بحث مهدويت به وظايف منتظران در عصر غيبت رسيديم و قرار شد بحث جديدي را شروع کنيم.
حاج آقاي رفيعي: از آغاز بحث امامت را وارد شديم. در ادامه به مهدويت رسيديم، بناي ما تا پايان ماه رمضان بيشتر نيست که مهمان شما باشيم و اين بحث را ادامه بدهيم. طبيعتاً در اين دو سه برنامهاي که باقي مانده بحث ولايت فقيه را که بحث مهمي است، استمرار مسأله امامت و مهدويت است در دوران غيبت، به آن بپردازيم.
دليل طرح اين بحث هم اين است که خيليها سؤال ميکنند، اين بحثهايي که شما گفتيد، خوب است. ولي الآن بيش از هزار و صد سال است که امام معصوم حضرت حجت(ارواحنا فداه) غايب هستند و ما به ايشان دسترسي نداريم. در بين مردم هستند و نقششان را هم ايفا ميکنند. اما دسترسي نداريم. آيا بايستي آن اهدافي که امام زمان داشته، ائمه ديگر داشتند، خود پيامبر اکرم داشته را همينطور تعطيل و مسکوت بگذاريم تا زماني که امام زمان ظهور کند؟ بعضي از آن اهداف و وظايف شخصي است. نماز خواندن، خوب نماز بخوانيم. روزه گرفتن، روزه بگيريم. اينها کاري ندارد به اينکه حضرت حجت ظهور کنند يا در پس پرده غيبت باشند. قرآن خواندن، اما دايره احکام خيلي از اينها گستردهتر است. مثلاً بحث اجراي حدود، اگر يک کسي در جامعه شراب خورد، زنا کرد، آدم کشت، قصاص، حد زنا، حد شراب بايد اجرا شود يا نه؟ اگر بايد اجرا شود، چه کسي بايد اجرا کند؟ بحث خمس و زکات، بحث انفال، شما فرض کنيد غير از خمس و زکات بستر رودخانهها و جنگلها، اموالي است. اينها تصرفش با چه کسي است؟ چه کسي بايد در اينها تصرف کند و منابعش را هزينه کند؟
در بحث قضاوت، دو نفر با هم اختلاف پيدا کردند. ائمه ما گفتند: نزد حاکم ستمگر نرويد. نزد قاضي ستمگر نرويد. پس نزد چه کسي برويم؟ چه کسي بايد اين قضاوت را حل کند؟ يا در زمان غيبت، نماز عيد ميخواهيم بخوانيم. نماز جمعه ميخواهيم بخوانيم. اين با نماز جماعت فرق دارد. خطيب ميخواهد آنجا بايستند و بحث سياسي کند. ميخواهد حرف بزند. ميخواهد تحليل کند و خط بدهد. آقا آمدند در کشور، در جامعه، الآن بحث ما جامعه ديني نيست. داريم کلي بحث ميکنيم. يک قرارداد استعماري را ميخواهند تحليل کنند. ميخواهند گوشهاي از خاک کشور را جدا کنند. يک مرتبه کفار به بلاد اسلامي حمله کردند. ما مي خواهيم بدانيم در دوران غيبت هيچ کسي وظيفه ندارد اين وسط متکفل اين امور باشد؟ اين امور را رعايت کند؟ اين امور را اداره کند؟ جامعه را منکر فرا گرفته است. جامعه از معروف تهي شد. شما زمان طاغوت فرض کنيد در کشور چقدر مشروب فروشي بود. مرکز فساد بود. مرکز فحشا بود. هيچکسي وظيفه ندارد اينها را ببندد. جلويش را بگيرد. حرف بزند. دفاع کند. بحث اين است که ما ابعاد و لايههاي دين اسلام را وقتي بررسي ميکنيم به دو دسته از احکام برخورد ميکنيم. يکسري از احکام فردي است، نه اين کاري به حکومت ندارد. زمان طاغوت هم مردم نماز ميخواندند و الآن هم ميخوانند. اما يکسري از اموري است که اينها متصدي ميخواهد. بايد قاضي نصب کند. بايد امام جمعه نصب کند. بايد آمر به معروف و ناهي از منکر نصب کند. يعني اين جامعه بايد مديريت شود. و بالاتر يکسري از چيزها رهاست، ساده ميگويم. مثلاً فرض کنيد الآن جنگي در گرفته و پنج هزار يتيم در جامعه مانده است. زن بيسرپرست در جامعه مانده است. اموالي مانده است. افرادي هستند سفيه هستند و نميتوانند اموالشان را اداره کنند. چه کسي بايد اين ايتام و يا اموال سفها يا آن سرپرستي افراد بيسرپرست را اداره کند؟ فقري در جامعه آمده است. وقتي در اين قصه ميآييم به اين نتيجه ميرسيم که اينها را نميتوانيم تعطيل کنيم. پس بايد ببينيم در دوراه غيبت چه کسي نزديک ترين فرد به اسلام و دين و ائمه است که آن را خود آنها ائمه و حاکم قرار دادند؟ گفتند: به ايشان مراجعه کنيد.
من در بحث ولايت فقيه نميخواهم يک بحث علمي و سنگيني کنم. چون مخاطب ما عموم مردم هستند. يکوقتي فرض کنيد يک مرجع تقليد در حوزه علميه بحث خارج از ولايت فقيه را ميگويد، آن تخصصي است. ما بحثي را براي عموم ميگوييم. اولين بحثي که مطرح ميکنم سير تاريخي بحث ولايت فقيه است. چون بعضي ميگويند: اين بحث را امام مطرح کرد. قبلش مطرح نبود. ميخواهم عرض کنم سير تاريخي اين بحث را دنبال کنيم. ببينيم فقهاي قديم، کليني، مرحوم صدوق و مرحوم شيخ مفيد، اصلاً زمان امام صادق برويم. ببينيم براي فقيه ولايت قائل بودند؟ ولايت فقيه را معنا کنم، يعني فقيه و عالم ديني سرپرستي در يکسري امور دارد. ولايت به معني سرپرستي است. يعني اگر ولي فقيه آمد گفت: من سرپرستي ايتام را برعهده ميگيرم. اين ولايت فقيه است. گفت: بحث امر به معروف را من سرپرستي ميکنم. اين ولايت فقيه است. ولايت فقيه يعني يک شخصي، فقيهي، نسبت به يک سلسله اموري اختياراتي داشته باشد. حالا اين اختيارات چقدر است اختلافي است. دايرهاش اختلافي است ولي اصلش اختلافي نيست.
يکي از دوستان ما کتابي نوشته به نام «ولايت فقيه در انديشه فقيهان» آقاي دکتر برجي نوشتند. اين کتاب پايان نامه دکتري بوده که چاپ شده است. خيلي زيبا از زمان آغاز غيبت صغري تا امروز ايشان سير تاريخي را در انديشه فقها بدون در واقع جهت دهي بحث کرده است. شيخ مفيد، سيد مرتضي، حتي اين اواخر شخصيتها و علمايي که بودند، چگونه وارد اين بحث شدند؟
خود ائمه ما در زمان حياتشان گاهي براي فقهايي ولايت قائل بودند. با اينکه خود امام در قيد حيات بوده است. مثلاً يمن ميگويد: «جعلتک حاکما» من شما را براي آن منطقه حاکم قرار دادم. اين آقا ديگر آنجا براي خودش مستقل بود. مباني را از امام ميگرفت، با امام چک ميکرد. اما ايشان در آنجا امر به معروف، نهي از منکر، قضاوت، اتفاقاتي که ميافتاد، اينها متعدد بودند و جالب است اينها در زماني اين مسئوليت را داشتند که خود امام حاکم جامعه نبوده است. از دويست و پنجاه سال حاکميت ائمه ما غير از امام زمان(ع)، چون يازده هجري امامت حضرت امير(ع) است. 260 امام عسگري به شهادت رسيدند. در اين 249 سال پنج سال حکومت بوده است. چهار سال و خوردهاي حضرت امير، چند ماه هم امام حسن مجتبي! ديگر امام باقر و امام صادق که حکومت دستشان نبود. ولي ولايت داشتند. يعني همان زمان کسي نزد امام صادق ميآمد، ميفرمود: نزد طاغوت براي قضاوت نرويد. براي امور مالي نزد اينها نرويد. يعني اجازه نميداد که مردم به آن ستمگرها براي قضاوت، براي حدود، براي مسائل مراجعه کنند. امام حاکم نبوده اما در عين حال اجازه نميداده و خودش اين امور را حل ميکند. يعني آن ولايت را انجام ميدهد. بله اگر امام صادق در رأس حکومت بود، خيلي گستردهتر اين کار را انجام ميداد. اما حالا هم که نيست، امام کاظم به صفوان ميگويد: شما حق نداري به هارونالرشيد شتر کرايه بدهي!خدمت امام باقر و امام صادق ميآيند خمس ميدهند. قضاوت را از ايشان ميخواهند. مشروعيت دارد ولي مقبوليتي که جامعه اين را بپذيرد، به خاطر حکومتهاي ستمگر وجود نداشت. يعني اينقدر جو را خراب کردند و به زور حاکم شدند که اين فضا براي امام(ع) آماده نشده است.
من از بينندگان اجازه ميخواهم سير تاريخي ولايت فقيه را در پنج مرحله بگويم. پنج مرحله را از نظر تاريخي بررسي ميکنيم. مرحله اول مرحله طرح نظريه ولايت فقيه است. اين مرحله را از قرن چهارم تا دهم، شش قرن اسمش را ميگذاريم. يعني غيبت صغري که شروع شده زمان چه کسي است؟ زمان مرحوم کليني است. بعد شيخ صدوق است. بعد شيخ طوسي است. بعد شيخ مفيد است. بعد سيد مرتضي است. سيد رضي است. علامه حلي است. اين بزرگان تمامشان در کتابهايشان نظريه ولايت فقيه را در ابواب مختلفي مطرح کردند. در آن دوران ديدگاه ولايت فقيه يک جاي مستل نيامده است. يعني يک کتاب مستقل تحت عنوان ولايت فقيه يا يک باب مستقلي تحت عنوان ولايت فقيه نيامده است. اما مرحوم شيخ کليني 329 از دنيا رفته است. يعني همزمان با غيبت صغري از دنيا رفته و اين کتاب کافي را بيست سال زحمت کشيده است. اين رواياتي است که کليني در کافي آورده است و اينها متعدد است و در جاهاي مختلف است.
1- «فانّهم حجّتى عليكم و انا حجّة اللّه» (الغيبه طوسي/ص290) فقها حجت من بر شما هستند، ما حجت خدا هستيم. فقها حجت ما بر شما هستند.
2- «جعلته عليكم حاكماً» (کافي/ج1/ص67) من فقيه را براي شما حاکم قرار دادم. قاضيها! براي شما قاضي قرار دادم.
3- «الفُقَهاءُ امناءُ الرُّسُلِ» (کافي/ج1/ص46) فقها امناي انبياء هستند.
4- «فان الفقهاء ورثة الانبياء» (من لايحضره الفقيه/ج4/ص384) فقها جانشينان انبياء هستند.
اينها تعارف نيست. فقيه در چه چيزي وارث انبياء است؟ در عنوان فقط؟ نه! پيغمبر گرامي اسلام يک نبوت داشت که اين با مرگشان تمام شد. اميرالمؤمنين امامت داشت. اين امامت به کسي منتقل نميشود. دوازده امام مشخص است. اما پيغمبر و ائمه يک منصب سياسي و اجتماعي و حکومتي داشتند. امر به معروف را مديريت ميکردند. حج را مديريت ميکردند. دستگاه قضا را مديريت ميکردند. جنگ را مديريت ميکردند. هجمهاي به اسلام ميشد مديريت ميکردند. همه اينها به عينه براي فقيه قرار داده شده است. فقيه ورثه انبياء است. امنا الرسل است. حجت بر شماست. اين را مرحوم کليني در کتابشان آوردند.
دوم اينکه مرحم شيخ صدوق (ره) در آثار متعددي اين روايت را آورده است. همين روايتي که خواندم شبيه آن را آورده است. باز جلو ميآييم در ارتباط با مرحوم شيخ مفيد، که شيخ مفيد مقبول همه علماي ما است و شخصيت بسيار بزرگواري است. ايشان در کتابهاي متعدد خود از جمله المغنعه، مثلاً در بحث نماز جمعه، بحث ولايت فقيه را مطرح ميکند. فقيه بايد خطيب جمعه را منصوب کند. در بحث قصاص، در بحث حدود، در بحث ديات، امر به معروف و نهي از منکر، در بحث جهاد، تمام اينها را ميگويد: مراجعه به حاکم ستمگر جايز نيست.
شريعتي: در واقع امام معصوم مردم را به سمت فقيه ارجاع دادند. ولي در اين زمان امام خميني و در زمان حاضر محقق شده؟ ميخواهم بدانم آن فقهايي که در آن اصل و دوران اين روايات را براي ما نقل کردند چرا خودشان ولي فقيه نبودند؟
حاج آقاي رفيعي: ولي فقيه بودند. حکومت دستشان نبود. امام صادق حجت خداست، ولي حاکم نيست. خليفه نيست. مردم در آن زمان به شيخ مفيد مراجعه ميکنند. نبايد سراغ حاکم ستمگر بروند. لذا اين نظريه هرچه جلوتر ميآييم پوياتر ميشود. فقيه آن زمان ولايت داشته منتهي نه حکومت نبوده، محدوده ولايت محدود بوده است. مثلاً اگر کسي، يتيمي در زمان شيخ صدوق بيسرپرست ميشد، ولايت اين با فقيه است. اموال مهجور يکسري از افراد هستند که حق تصرف اموالشان را ندارند. مثل سفيه، مثل مجانين! فقيه سرپرستي را انجام ميدهد.
خانمي که شوهرش او را رها کرده است. نيست که او را طلاق بدهد. فقيه ولايت و سرپرستي او را قبول ميکند باآن شرايطي که دارد از طرف خودش طلاق ميدهد. يعني ولايت فقيه اعمال ميشده. منتهي اينطور نبوده که حکومت دستشان باشد. فرمانده نيروي زميني و دريايي تعيين کنند. نه!
خود امام قبل از انقلاب ولي فقيه است. منتهي دايره ولايت ايشان در همان ميزاني است که قدرت دارد. حکومت دستش نيست. اين دوره اول است. دوره دوم مهم است. دوره صفويه است. بالاخره يک حکومت ديني شيعه در ايران شکل گرفت. در اين حکومت ديني محقق کرکي، فقيه جامعالشرايط، صاحب جامع المقاصد آمد، و اين نظريه ولايت فقيه را مطرح کرد. گفت: شاه بايد از طرف ولايت فقيه مشروعيت بگيرد. درست است شاه طهماست يا شاه عباس يا شاه اسماعيل کشور را اداره ميکنند، منتهي آن کسي که آن حق را به او ميدهد، ولي فقيه است. اين هم شاههاي صفوي قبول کردند. لذا تاج شاه عباس را عالم ديني ميداد. شاه عباس صفوي ميگفت: من کارگزار شما هستم. يا شاه طهماسب به محقق کرکي ميگفت: من کارگزار شما هستم. اين قصه در آن زمان تقريباً بيشتر جا افتاد و کارکرد فقيه بيشتر شد. رسماً محقق کرکي، مقدس اردبيلي به عنوان ولي فقيه، محقق کرکي به عنوان ولي فقيه، مرحوم جبل العاملي به عنوان ولي فقيه، شاههاي صفوي را مديريت ميکردند و شاه در تمام امور با اين ولي فقيه هماهنگي ميکرد. در واقع تنفيذ حکومت را از فقيه ميگرفتند. ما هم الآن در رياست جمهوري اين را داريم. امام تنفيذ ميکرد. اگر محقق کرکي اعلام ميکرد، شاه عباس مشروعيت ندارد، اين ديگر مشروعيت نداشت. در همين کتاب نويسنده محترم دست نوشتههاي شاه عباس و شاه طهماسب را آورده است که به بلاد مينويسد: حکومت نيابتش با محقق کرکي است. فقيه جامع الشرايط و من کارگزار او هستم و از طرف او دارم مديريت جامعه را ميکنم. ما اسم اين دوران را دوران طرح نظريه ولايت فقيه به صورت رسمي ميگذاريم. چون حکومت تشکيل شد و عملاً ولي فقيه در صحنه جامعه بود.
دوستان به کتابهايي که نوشته شده مراجعه کنند که فقها چقدر در عدل، در نصب، در فرمان جهاد، در مبارزه، در امر به معروف، در نهي از منکر، در تمام امور کاملاً اشراف داشتند. يکوقتي امام، رهبر فقيد انقلاب فرمود: شاه عباس درباري مرحوم مجلسي بوده است. از او خط ميگرفته و مديريت ميکرد.
باز منظور من اين نيست که حکومت صفوي هيج مشکلي در اداره جامعه نداشتند. نه! من سير تاريخي ولايت فقيه را مطرح ميکردم. در زمان کليني، قرن چهارم تا قرن دهم در کتابهاي نظريه مطرح است. به ميزان قدرتشان هم فقها نقششان را اعمال ميکنند. در زمان محقق کرکي، شاه عباس صفوي، قرن يازدهم به بعد اين نظريه پويا ميشود و عملاً فقيه گرداننده حکومت ميشود. مرحله سوم مرحلهاي است که ما اسمش را مرحله نوشتارها در بحث ولايت فقيه ميگذاريم. ديگر ولايت فقيه به عنوان يک سرپرست مستقل دربارهاش کتاب نوشته ميشود. آن هم زمان محقق نراقي (ره) است که ايشان يک کتابي به عنوان «عوائد الايام» دارد. پنجاه و چهار فصل دارد. يکي از فصلهايش را ايشان مستقلاً در ارتباط با ولايت فقيه آورده است و آنجا اين تعبير را دارد که «مجار الامور و الاحکام علي ايدل العلماء» مجاري امور و احکام به دست علما و فقهاست. لذا محقق نراقي را ما در واقع نخستين فقيهي ميدانيم که اين نظريه پراکنده را در يکجا جمعآوري کرد و مطرح کرد و به عنوان يک ديدگاه در بحث آوردند.
شريعتي: امروز صفحه 254 قرآن کريم آيات 35 تا 42 سوره مبارکه رعد براي شما تلاوت ميشود. انشاءالله لحظه لحظه زندگيمان منور به نور قرآن کريم و اهلبيت(ع) باشد. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
«مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ «35» وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَآبِ «36» وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ «37» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ «38» يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ «39» وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ «40» أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ «41» وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ ما تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ «42»
ترجمه: مثال بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده (چنين است كه) نهرها از زير آن جارى است. ميوهها و سايهاش دائمى است اين است. عاقبت كسانىكه تقوا پيشه كردند و سرانجام كافران آتش است.و كسانىكه به آنان كتاب (آسمانى) داديم، به آنچه به سوى تو نازل شده دلشاد مىشوند. و بعضى از گروهها كسانى هستند كه بخشى از آن (قرآن) را انكار مىكنند. بگو: همانا من مأمورم كه خدا را بپرستم و به او شرك نورزم. تنها به سوى او دعوت مىكنم و بازگشت من به سوى اوست. و بدينسان ما آن (قرآن) را به صورت فرمانى روشن (به زبان عربى) نازل كرديم و بدون شك اگر بعد از دانشى كه به تو رسيده است از هوسهاى آنان پيروى كنى، در برابر (قهر) خدا براى تو هيچ ياور و محافظى نيست. والبتّه ما قبل از تو (نيز) پيامبرانى فرستادهايم و براى آنان همسران و فرزندانى قرار داديم و هيچ پيامبرى را نسزد كه معجزهاى بياورد، مگر با اذن الهى. براى هر زمان و دورهاى كتاب (و قانون) است. خداوند هر چه را بخواهد محو يا اثبات مىكند و ام الكتاب تنها نزد اوست. (اى پيامبر! در فكر ديدن نتيجه كار مباش! زيرا) اگر بخشى از آنچه را به آنان وعده مىدهيم (در زمان حيات تو) به تو نشان دهيم يا تو را از دنيا ببريم، (بدان كه ما وعدههاى خود را محقق خواهيم كرد) پس وظيفه تو تنها تبليغ است و حساب تنها با ماست. (حساب همه با ماست و ما به سرعت حساب همه را مىرسيم) مگر نديدى كه ما به سراغ زمين مىآييم و دائماً از اطراف آن (با گرفتن جان ساكنانش) مىكاهيم. خداوند حكم مىكند و هيچ تجديدنظر كنندهاى براى حكم او نيست و او سريعاً به حساب همه مىرسد. و البتّه كسانىكه پيش از آنان بودند مكرها كردند، ولى (سودى نكرد زيرا) همه تدبيرها و مكرها براى خداست، او مىداند كه هر كس چه كسب مىكند و كفّار بزودى خواهند دانست كه سراى آخرت از آن كيست.
شريعتي: سلام ميکنيم به امام رئوف، امام رضا(ع).
خوشا چشمي که بارانش تو باشي *** خوشا خاکي که ريحانش تو باشي
سمرقند و بخارا بيگزند است *** اگر شاه خراسانش تو باشي
انشاءالله زيارت مشهد الرضا قسمت همه دوستان بشود. دوستاني هم که آنجا هستند ما را مخصوصاً در اين شبهاي قدر دعا کنند. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي رفيعي: در صفحهاي که تلاوت شد، پيغمبر ميفرمايد: «قُل» بگو. در قرآن چند مورد شبيه اين داريم که خدا به پيغمبر ميگويد: بگو من مأمور هستم. بگو به من فرمان داده شده. من بايد اول خودم اين را اجرا کنم و بعد به ديگران بگويم. اينجا ميفرمايد: «قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ» خدا به من فرمان داده، او را بندگي کنم و به او شرک نورزم. پس پيغمبر قبل از آنکه پيغمبر باشد، عبد خداست. «اشهد ان محمداً عبده و رسوله». «إِلَيْهِ أَدْعُوا» من مردم را به سوي خدا دعوت ميکنم «وَ إِلَيْهِ مَآبِ» بازگشت ما به سوي خداست. در واقع چهار تعبير در ارتباط با خداشناسي و توحيد است. بندگي خدا، مشرک نشدن به خدا، دعوت کردن به خدا و بازگشت به سوي خدا، نتيجه اين آيه و پيام اين است که همه انبياء و اولياء آمدند مردم را خداشناس کنند. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» (نحل/36) انشاءالله ما هم در پرتو قرآن روز به روز ارتباطمان با خدا و مظاهر توحيد بيشتر باشد.
حاج آقاي رفيعي: گفتيم پنج مرحله را عرض ميکنيم. مرحله اول طرح نظريه ولايت فقيه در آثار به صورت پراکنده، چه آثار روايي و چه آثار فقهي که از قرن چهارم تا دهم بود. از مرحوم کليني تا قرن دهم. مرحله دوم که قرن يازدهم به بعد هست دوران صفويه است. دوران پويايي نظريه ولايت فقيه و به صحنه عملي آمدن است. آن هم با حکومت صفويه است که عملاً بزرگاني مثل محقق کرکي و محقق اردبيلي از فقهاي آن زمان نجف آمدند و ورود پيدا کردند و در واقع حکم شاهان صفوي را تنفيذ ميکردند و خط و جهت مي دادند در جهاد اينطور، در نماز جمعه اينطور، عزل و نصب امام جمعه داشتند، قاضي داشتند، در تمام اين امور مرحوم محقق و ديگران بودند که زمام امور دستشان بود. مرحله سوم مرحله مدون شدن ديدگاه و نظريه ولايت فقيه است، که مرحوم محقق نراقي در کتاب «عوايد الايام» با طرح دوازده روايت که بعضيهايش را ما خوانديم، مثل روايت «الفقها حصون الاسلام» (کافي/ج1/ص38) ايشان نخستين فقيهي است که به صورت منظم و منسجم در يک باب و فصل مطرح کردند. در همان کتاب مطرح کرد که فقيه شئون و مقاماتي دارد. يکي «افتاء» فتوا بدهد. مثل رسالههايي که همه فقها دارند. دوم قضاوت است. مردم نبايد سراغ حکومت ستمگر بروند. از او بايد بخواهند يا قضاوت کند و يا قاضي منصوب کند. سوم ايشان گفتند: سرپرستي امور مربوط به کساني که خودشان امکان سرپرستي ندارند. ايتام، افراد سفيه، مجانين، نکاح دارند، اموالي دارند، چه کسي بايد اينها را مديريت کند؟ چهارم گفت: ولايت بر حقوق، قصاص، حد، تعزير، حقوق اجتماعي، اينها را بايد فقيه نظارت داشته باشد. پنجمين مورد هم تصرفات مالي است. خمس، زکات، مصرفش آن، کفاره.
فقها چون حکومت دستشان نبود و دايره را در همين محورها ميديدند، تعيين رئيس صدا و سيما، يا تعيين مدير فرهنگي کشور، يا تعيين قواي ثلاثه، اينها چيزهايي است که بعداً شکل گرفته است و الا ريشه همه اينها در فرمايشان آنها است. وقتي ميگويد: قضاوت يعني رئيس قوه قضاييه. وقتي ميگويد: جهاد، يعني رئيس امور نظامي. اما مرحله چهارم اين است که چرا عدهاي زمينهاش را هم ميديدند. مرحله چهارم مرحله مرحوم ميرزا نايبي است. دوره مشروطه است. اينها ديگر ورود پيدا کردند و لذا رسماً مرحوم محقق نايبي کتاب حکومت اسلامي نوشته است. اسم کتابش «تنبيه الامه و تنزيه الملة» است. اين کتاب فارسي بسيار سنگيني دارد. بعد از ايشان آخوند خراساني آمدند، اصلاً بحث ولايت فقيه را در دايره حکومت بردند. پس مرحله چهارم بحث حکومتي شدن آن از اينجا مطرح شد. آنوقت ديگر مجبور بودند بحث مشروطه و بحث ورود به قوانين در دوران قاجار و آن چيزي که مظفرالدين شاه امضاء کرد و اينها در واقع همه قدرت دادن به فقيه بود. فقيه بتواند در جامعه، در قوانين مجلس نفوذ داشته باشد. بر اجرا نفوذ داشته باشد، عزيزان بيننده ما ميدانند دهها مورد فقها قبل از حضرت امام به قضاياي حساس ورود پيدا کردند. آخوند خراساني لباس رزم پوشيد. ميرزاي شيرازي فتواي تحريم تنباکو داد. فقيهي که فقط قرار است رساله بنويسد که اين کار را انجام نميدهد. اين ولايت است که براي خودش قائل است و در قصه تنباکو ورود پيدا ميکند. در قصه مشروطه ورود پيدا ميکند. در قصه حمله روس به بلاد اسلامي ورود پيدا ميکند، اصلاً فتوا ميدهند.
من الآن دنبال تحليل نيستم که کدام نظريه درست بوده، نبوده، بحث من اين است که بالاخره اين ورود به عرصه سياسي فقيه ناشي از نظريه ولايت فقيه بوده است. خودش را سرپرست امور اينگونه به اذن امام ميدانسته که وقتي امام ميگويد: فقها، امنا، فقها حجت من بر شما، من فقيه را حاکم قرار دادم. حاکم يک کشور را ميگويد. حاکم نظام و مردم منظور است.
مرحله پنجم درخشش نظريه حکومت اسلامي ولايت فقيه است که امام، رهبر کبير انقلاب اين نظريه را ابداع نکردند. اين نظريه مطرح بود. پرورش دادند. اتفاقاً فقهاي ديگر مثل آيت الله العظمي خويي، مثل مرحوم بروجردي، نظراتشان جمع آوري شده و در کتاب ها هم هست. مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني، فقهاي هم عصر امام و قبل از امام اينها همه قائل بودند. منتهي بينندگان دقت کنند که در محدوده ولايت فقيه علماء با هم اختلاف داشتند. ممکن است يک فقيه بگويد: آقا نه در دوران غيبت تشديد حکومت لازم نيست. هرکس ميخواهد حکومت کند. ما به ميزاني که قدرت داريم ولايت خودمان را اعمال ميکنيم. مثلاً اگر کسي در زمان طاغوت محضر آيت الله العظمي گلپايگاني ميرفت، محضر آيت الله العظمي بروجردي، آقاي بروجردي در مسائل حسابي نظر ميداد. شاه از او حساب ميبرد. رضاشاه از مرحوم آيت الله حائري حساب ميبرد. وقتي بحث بيحجابي مطرح شد، نظر ميدادند، وقتي بحث واگذاري بعضي از بلاد به کشورهاي ديگر وارد شد، نظر ميدادند. امام در انقلاب سفيد نظر نداد؟ امام در کاپيتولاسيون نظر نداد؟ مگر امام حکومت دستش بود؟ نه در قم بود. اما در کاپيتولاسيون ورود پيدا کرد. در انجمنهاي ايالتي و ولايتي ورود پيدا کرد. اين ولايت فقيه است. حالا اين فقيه اگر مردمي پيدا کرد، آدمهايي پا به رکاب پيدا کرد که گفتند: بيا حکومت تشکيل بده. ما ايستاديم! حکومت را هم تشکيل ميدهد، دايره ولايتش گستردهتر ميشود. اين کار را امام به پشتيباني ملت انجام داد. قيام کرد، انقلاب کرد. البته بحث ولايت فقيه خود امام هم نظرشان بود که قانونمند باشد. لذا در خبرگان رفت. نشستند، فقهايي مثل مرحوم شهيد بهشتي نشستند و گفتند: خوب، فقيه بايد بر قواي نظامي نظارت داشته باشد. صدا و سيما نظارت داشته باشد. قوه قضاييه نظارت داشته باشد. اين محدودههايي که مشخص کردند مصداق است. يعني ولايت مطلقه که امام قائل بودند به اين معني است. اگر خارج از اين محدوده هستند، ولي فقيه احساس کرد بايد يک جايي ورود پيدا کند، آقا در کشور دارد اتفاقي ميافتد که در اين دايره نيامده است. فقيه ورود پيدا ميکند. اين بحث گسترده ولايت فقيه است که من فقط يک سير تاريخي برايش اشاره کردم.
انشاءالله در جلسات باقيمانده بحث را ادامه خواهيم داد. منتهي يک نکته بگويم که عرايض ما به اين معني نيست که اين ديدگاه مخالفيني هم ندارد. ممکن است افرادي هم در حوزه و دانشگاه و شخصيتها باشند که با اين ديدگاه موافق نباشند. ولي ما نظر غالب بزرگان و فقها را به عنوان سير تاريخي مطرح کرديم که انشاءالله دوستان مطالعه کنند.
شريعتي: در آستانه شبهاي قدر هستيم و چقدر زود گذشت لحظه شماري ما براي رسيدن به اين شبها. انشاءالله از فرصتهاي باقيمانده بتوانيم نهايت استفاده را ببريم. دعا بفرماييد.
حاج آقاي رفيعي: انشاءالله خداوند درک توفيق اين شبهاي قدر را به ما عنايت کنند. اسم ما را جز کساني که اين شبها را تکريم کردند، قرار بده. و پرونده ما را پرونده با سعادت قرار بده. چون شب قدر پرونده انسان جديد گشوده ميشود. در پرونده گذشته ما هر خطا و اشتباهي بوده به بزرگي خودت ببخش و بيامرز. خدايا توفيق بده اين شبهاي قدر از هم بگذريم. براي هم نزنيم، با هم باشيم و همه اگر کدورتي از هم به دل داريم اين کدورتها را ناديده بگيريم. به فکر حفظ نظام باشيم. فکر حفظ اسلام باشيم. از خدا بخواهيم آنهايي که اين شبها حاجتي دارند، فرزند ميخواهند، خدا به آنها فرزند بدهد. بيمار دارند خدا انشاءالله شفاي بيمارشان را بدهد. خانه ميخواهند، سفر حج ميخواهند، همسر ميخواهند، خداوند عنايت کند و اين مسلمانان مظلوم عالم در يمن و بحرين و سوريه و حجاز و افغانستان و آذربايجان، همه را ياري کند. خدايا امسال ما را از حج محروم کردند. شب قدر شب اجابت دعاست. تو را قسم ميدهم با سرنگوني آل سعود حج خانهات و زيارت پيغمبرت را نصيب ما بفرما.
شريعتي: براي آزادي زندانيان بيگناه هم دعايي کنيم. خيليها هم قرض دارند که انشاءالله خداوند کمک کند بتوانند قرضشان را ادا کنند. خيليها هم گفتند که دعا کنيد از فقر نجات پيدا کنيم. انشاءالله که به توانگري برسند.
والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.