اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

88-05-25-حجت الاسلام والمسلمين دکتر رفيعي-تعامل با جوانان در بعد عبادي

88-05-25

-حجت الاسلام والمسلمين دکتر رفيعي

-تعامل با جوانان در بعد عبادي

درباره شخصيت حضرت علي اکبر توضيح بفرماييد.
تاريخ، ابعاد زندگي خيلي از بزرگواران را منعکس نکرده است. در تاريخ بيشتر از چند صفحه درباره حضرت علي اکبر ننوشته اند. خود ائمه که درجامعه بودند و زندگي مي کردند، باز هم تاريخ مثلا درباره ي شهادت حضرت فاطمه (س) چند نقل دارد. يا درباره ي تولد بعضي از ائمه چند نقل دارد. آنچه ما درمورد حضرت علي اکبر مي دانيم، چيزي است که در زيارتنامه ايشان آمده و بعضي قضايا که در کربلا ومسير عاشورا نقل شده است. درباره تولد و زندگي با پدرش کمتر مطلب داريم و درباره جزئيات چيز نداريم. خدا در قرآن از ادريس پيامبر مي خواهد تعريف کند. اين شخص پيامبر بوده و صديق بوده است و اين صديق همه چيز را توضيح داده است. چيزي که در تاريخ از ايشان نقل کرده اند اين بوده که خَلق، خُلق و منطق او شبيه پيامبر بوده است. وقتي ايشان به ميدا نمي رفتند بعد از اينکه امام پشت سرش قرآن مي خواند و بعد مي گويد: خدايا خودت شاهد باش که ما هروقت دلمان براي پيامبر تنگ ميشد، به ايشان نگاه ميکرديم. حالا ممکن است بگوييم خَلق يعني چهره خيلي مهم نيست نوه به پدربزرگ مي رود. اما خُلق حرف کمي نيست. چون خدا به پيامبر مي گويد: خُلق تو عظيم است. منطق و گفتار خيلي مهم است. در رجزهايش مي خواند: من فرزند حسين هستم و براي دفاع از دين آمده ام، من آمده ام خاندان پدرم را حمايت کنم، من آمده ام تا حق برپا بشود. وقتي امام با او درباره شهادت صحبت مي کند، او مي گويد: پدرجان مگر ما برحق نيستيم ؟ پس ما ترسي از مرگ نداريم. ايشان همسر و فرزند هم داشته اند و با اين راحتي، اولين شهيد بني هاشم مي شوند. آن عبد و پاکدامني و شجاعت ايشان بايد براي جوانان الگو باشد. البته صفات اخلاقي مرز ندارد و براي پيران هم مي تواند الگو باشد.

چه مي شود که پاکدامني در جواني شيوه پيغمبري مي شود ؟
حديثي از پيامبرانداريم: خدا پيش فرشته ها به عبادت جوان مباهات مي کند. مي گويد: عبد مرا ببينيد. بخاطر من، غرايز و شهوتش را کنار گذاشته است. يعني غرايز جنسي در جواني به حدي است که جوان را به راه منفي ميکشاند. يک جوان که خواب صبح را از دست ميدهد و بلند ميشود و نماز ميخواند، اين جوان که الان رعايت مي کند، در آينده هم اين کار را مي کند وگرنه انسان پير ممکن است تا صبح ده بار از خواب بيدار شود و نماز هم بخواند. اگر ماشيني در سربالايي صدو بيست تا برود، در سرپاييني صدو هشتاد تا مي رود. حديث داريم: در روز قيامت خدا بر سه گروه سايه رحمت مي اندازد. يکي از آنها جواني است که در جواني در بندگي خدا رشد کند. يکي از اشکالاتي که بر پيامبر ميگرفتند اين بود که جوانان ما را فاسد کرده است البته از نظر خودشان. عمده کساني که به پيامبر مي پيوستند جوانان بودند. جوان چند ويژگي دارد. يکي از ويژگي ها، رقت قلب جوان است.

روايت داريم: قلب جوان رقيق تر از انسانهاي مسن است. اين رقت قلب باعث ميشود زودتر زير بار برود. جواني بنام سعدبن مالک در صدر اسلام مسلمان شده بود و پد ر و مادر ش کافر بودند. در اينجا نبايد حرف پدر و مادر را گوش داد. ولي او چون مي خواست آنها ناراحت نشوند، جلوي آنها نماز نمي خواند و صدها متر دورتر مي رفت تا او را نبينند و بعد نماز مي خواند. جوانان ما برايشان سخت است که از رختخواب بلند شوند و در دو قدمي نماز بخوانند و يک وقت به مادرش خبر دادند که جوانت مسلمان شده است و مادرش هم اعتصاب غذا کرد. مادرش گفت: بايد دست از اسلام برداري. او خيلي فکر کرد و گفت: نه مادر، من نمي توانم دست از اسلام بردارم. جوانهايي دور پيامبر را گرفتند. عبداله بن عبير يک منافق بود و آيات قرآن هم درباره ايشان زياد است. پيامبر را خيلي آزار مي داد. پسر او خيلي مومن و متدين بود. روزي پيامبر داشت آب مي خورد. پسر او گفت: ميشود شما تمام آب را نخوريد و من ته آب را براي پدرم ببرم چون تبرک است بلکه روي او اثر بگذارد. البته تا قابليت در انسان نباشد، قرآن هم روي انسان اثر نمي گذارد. هديً للمتقين که در اول قرآن آمده يعني انساني که بپذيرد. ظرف آب را به پدرش داد. پدرش پرسيد اين چيست ؟ گفت: اين آب تبرک پيامبر است بخوريد بلکه نفاق شما از بين برود. ظرف را پرت کرد و ناسزايي هم به پيامبر گفت. اين را به پيامبر گفت و پيامبر گفت: مي دانستم روي او اثر نخواهد گذاشت. حنظله داماد يک شبه بود و به ميدان رفت و شهيد شد. پدرش کافر بود و او از اين خانواده بود. اين ها بخاطر رقت قلب جوان است که زودتر مي پذيرد. يکي ديگر از ويژگي هاي جوان، گذشت و عفو است. برادران يوسف پيش يوسف آمدند و گفتند: تو ما را ببخش. خدا تو را برما ترجيح داد. يوسف بلافاصله گفت: شما را بخشيدم. ولي وقتي اين پسران پيش يعقوب مي رفتند و طلب بخشش ميکردند، او ميگفت: صبر کنيد و بخشش آنها را به عقب مي انداخت. در روايت داريم: چون يوسف جوان بود، توانست حادثه را ناديده بگيرد. ولي يعقوب مسن بود و قدري تامل مي کرد. با ا ينکه اين بلا سر يوسف آمده بود ولي زود گذشت کرد. جوان نميگذارد کينه در او بماند و زود خطا را ناديده ميگيرد. يکي ديگر از ويژگي جوان، حقيقت طلبي و فظيلت طلبي است. اگر در جايي ظلمي بشود، اولين فرياد از جوان بلند ميشود. فرد مسن به خودش مي قبولاند که مي تواند کوتاه بيايد و همه در جامعه رعايت نمي کنند. اما جوان بي عدالتي و ظلم را نميتواند بپذيرد. فضيلت طلب است به دنبال خوبي است. خيلي از جوانان که جذب پيامبر مي شدند اين بود که مي ديدند حقيقت را مي گويد، امين است، صديق است ولي خيلي ها معجره را از پيامبر مي ديدند ولي مسخره مي کردند. خصوصيات ديگر جوان تعارض عقل و احساسات است. ما معتقد هستيم سن احساسي جوان از سن عقلي جوان بيشتراست. در سن چهارده سالگي احساسات بالا مي گيرد ولي عقل همان رشد خودش را دارد. بعضي از حرفها برخاسته از شور و احساس جواني است ولي نميشود آن را تعميم داد. ما کليات را مي گوييم. اگر بشود اين احساس را نشکست و تحت سيطره عقل درآورد، کار خوبي انجام داده ايم. در روايت داريم: جواني شعبه اي از جنون است. در اينجا نمي خواهد مذمت کند. يعني يک جوان در طوفاني از غرايز و حوادث و خواستها و اميال قرار دارد. جوانها تعاملشان با اين مختلف است. بعضي ها گوشه گيري و عزلت را انتخاب ميکنند. بعضي ها به راههايي کشيده ميشوند. بعضي ها در جنبه مذهبي افراط مي کنند. بعضي ها سوال مي کنند چرا بعضي از جوانها در هيئت و حرم هستند ولي جوان ما اين جوري نيست ؟ بازتاب اين غرايز و تعارض در جوانها يکسان نيست. ممکن است تحت تربيت خانواده و دوست و رفيق باشد و نبايد مقايسه کرد. بايد اعتدالي ايجاد کرد. گاهي خودشان هم مي توانند بهمديگر کمک کنند. و آخرين صفت جوان ماجراجويي و هيجان طلبي جوان است. گاهي جنبه مثبت دارد و گاهي منفي. در جنگ جمل وقتي دو سپاه مقابل هم قرار گرفتند، حضرت علي (ع) گفت: چه کسي است که قرآن را در دست بگيرد و با آنها صحبت کند ؟ بناي حضرت بر جنگ نبود. در جنگ صفين امام جنگ را شروع نمي کرد و تامل مي کرد. نمي خواست آغاز کننده باشد. بعد از طرح اين سوال، جواني بنام مسلم جلوي آمد و گفت: من و او قرآن را گرفت و در آخر هم بدنش با قرآن بهم با شمشير آميخته شد و شهيد شد. در جنگ احزاب حضرت علي که خيلي جوان بود با عمربن عبدود جنگ تن به تن کرد. اين از جنبه اي مثبت است. جبهه هاي ما را جوانان پر کرده بودند. يک جنيه منفي هم دارد. مثلا با موتو رتک چرخ بزنم که مردم من را ببينند و يا از کوه خودم را پرت کنم تا همه من را ببينند. ما کارهاي عجيب و غريب که در جوانان مي بينيم. بايد هيجانات مثبت را تقويت کنيم و جلوي منفي را بگيريم. رسول خدا جواني را براي فرمانده جنگي انتخاب کرد و پيامبر هم در آن جنگ نبود. او گفت: من بايد شما را امتحان کنم. هرکس حرف مرا مي خواهد گوش کند، در آتش برود. اختلاف افتاد. از پيامبر سوال کردند کار اين جوان درست است. پيامبر گفت: اين اشتباه است. بي دليل در آتش پريدن درست نيست. کار بايد به اطاعت خدا باشد. اطاعت از خدا در جواني صعب و سخت است. در جواني احساس مي کند ميل به خواب و تفريح بيشتر دارد. ما براي ايجاد تعبد در جوان، حداکثري فکر نکنيم. يعني اين جوان نبايد حتما دعاي جوشن کبير را بخواند حتي اگر معني آنرا نفهمد. ما بايد نسخه واحدي براي جوان بپيچيم. جواني با مادر پيرش به حرم مي رود. مادر انواع زيارت ها را ميخواهد بخواند ولي اين جوان اگر ده دقيقه بماند براي او کافي است.

نحوه تعامل پدرها و مادرها با جوانان در بُعد عبادي و اخلاقي چگونه بايد باشد ؟
نامه سي و يک نهج البلاغه که امام علي (ع) مي فرمايد: از پدري پير به فرزندي جوان. حضرت علي به امام حسن (ع) که سي سال داشته مي گويد: اي پسرَکم. ادبيات گفتار مادر و يا پدر با فرزند چگونه بايد باشد ؟ مثلا مادري م خواهد بگويد: پسرم اين سي دي که مي بيني براي تو بد است. پسرم نماز بخوان اين ها را چگون بيان کند ؟ پنج وظيفه مهم را به آنها ميگويم. اول اين که تکريم شخصيت است. يعني اينکه با احترام به جوانش سخن بگويد. مقايسه نکند. الفاظ زشت بکار نبرد. نفرين و ناله نکند. پسر ابوجهل بعد از اينکه پدرش کسته شد و خودش هم در برابر اسلام سرسخت بود ولي تصميم گرفت مسلمان بشود. تا بر پيامبر وارد شد و پيامبر او را ديد، گفت: آفرين بر کسي که از گناه هجرت کرده و به نيکي آمده است. هشام بن حکم امام صادق (ع) را قبول نداشت و دين او چيز ديگري بود. وقتي او را خدمت امام بردند، اين قدر امام او را خوب تحويل گرفت که مريد اما شد. جوانان بيشتر از اينکه از استدلالات ما تاثير بگيرند، از رفتار و برخورد ما تاثير ميگيرند. شما بيست حديث با تندي و ناسزا در فضيلت نماز اول وقت براي جوان بخوانيد اين رويش اثر نمي کند ولي يک تکريم شخصيت، روي او اثر را دارد. دوم استدلال و مجاب کردن جوانان است. بايد به بچه فهماند اين سي دي اثر تخريب دارد که مي گويم نگاه نکن. جواني پيش پيامبر آمد و گفت: من زنا و فحشا را دوست دارم. حضرت گفت: دوست داري کسي به خانواده تو چنين نظري داشته باشد ؟ گفت: خير. پيامبر گفت: تو به هرکس که نظر داشته باشي بالاخره او هم خواهر ومادري دارد و او را مجاب کرد. يک جواني که دوستي هاي ناشرعي دارد، ممکن است وقتي بخواهد ازدواج کند، دست روي هرکس بگذارد ممکن است او هم اين دوستي ها را داشته باشد و جامعه ناامن ميشود. جوان بگويد: براي اينکه جامعه وخانواده ناامن نشود، من اين دوستي را برقرار نکنم و اگر خواستگاري کسي رفتم اين احساس به من دست ندهد. جواني در مشهد به من گفت: من با کسي ازدواج ميکنم که شش ماه او را زير نظر داشته باشم چون اعتمادم سلب شده است. بايد جوانان را با دليل مجاب کرد. نکته سوم پرهيز از سرزنش و ملامت است. الان بچه شش ساله هم نمي پذيرد چه برسد به جوان. حديث داريم: افراط درملامت لجاجت ايجاد ميکند. حضرت يحيي فردي را نصيحت کرد و گفت: هيچ گاه کسي راملامت نکن. نکته چهارم بحث تقويت نقاط مثبت جوانان است. يک جواني در مسجد دعا مي خواند رسول خدا وقتي دعاي او تمام شد، فرمود: چه قدر قشنگ دعا ميخواني. مثلا الان جوان بلد نيست قرآن بخواند و حمد و سوره اشا هم درست نيست ولي جوان مودبي است. بگوييد: باريک الله حيف نيست شما با اين ادب و حافظه و رشته اي که در دانشگاه قبوا شده ايد بلد نباشيد قرآن بخوانيد. تقويت جنبه هاي مثبت، کم کم جنبه هاي منفي را از بين مي برود. قرآن مي فرمايد: پيامبر بشير و نذير است. اين تاکيد روي نقاط مثبت دارد. نکته آخر مسئوليت بخشي جوان است. به جوانان خودتان مسئوليت بدهيد هرچند که آنرا به خوبي انجام ندهند. اگر چيزي از بازار خريد و سر او را هم پنج هزار توان کلاه گذاشتند، اشکالي ندارد مهم اين است که ايشان به بازار برود و خودش خريد کند. نگوييد: تو نمي تواني. اين باعث افت در جوانان ميشود.