-حجت الاسلام والمسلمين دکتر رفيعي
-عبادت و عبوديت
88-04-28
مفهوم عبادت و عبوديت چيست؟
بحث عبوديت و بندگي همان طور که شما اشاره کرده ايد و در آيات قرآن هم داريم، آفرينش هستي براي بندگي خداست و درآيات قرآن مي خوانيم که ما در هر امتي اگر پيامبري فرستاديم، همه يک حرف مشترک داشتند و آن اين بود که بندگي خدا را بکنيد. شخصيت هايي مثل حضرت علي (ع)، همه عظمت و بزرگي خودشان را در آن مي ديدند. اصل عبوديت و بندگي، تاکيد همه انبياء بوده است. مهم مفهوم عبوديت است. در جامعه تا حرف عبد و عبوديت مطرح ميشود، ذهن هاي عرفي به اين طرف ميرود که طرف عبادت مي کند، گوشه گير و منزوي است و تعامل کمتري دارد و به سياست کاري ندارد، به نظام و دنيا کاري ندارد و همه اش در خودش است. نماز و قرآن مي خواند و اين يک عابد واقعي است. من عرض مي کنم اين نيست. عبوديت به معناي خضوع، تسليم و کُرنش در برابر کسي است که شايسته بندگي است. چون ممکن است ما اين تعبير را در برابر افراد هم بکار ببريم. فلاني عبد فلاني است. مثل عبدالحسين. اين فرق ميکند و به معناي اطاعت و پيروي است. عبوديت مخصوص خدا يعني تسليم در برابر ذاتي که آفريننده ي ماست. و ذاتي که شايسته ي بندگي است. اين عبوديت يعني هر کاري که تسليم را نشان بدهد. بنده نگاهم به يک صحنه حرام مي افتد و بخاطر خدا، چشمم را مي بندم. اين کار عبادت است با اينکه نماز نخوانده ام. بالاترين عبادت عفت است. خانمي وسواس دارد يا آقايي بد دهان است، سعي مي کنند اين عادات زشت را ترک کنند، تمام مدتي که سعي ميکند وسواس را کنار بگذارد و يا بددهاني را ترک کند، در حال عبادت است. چرا؟ بالاترين عبادت اين است ما بر عادت هاي زشت مان غلبه کنيم. يک روز جواني خوش هيکل به مسجد مي رفت. او خيلي چهارشانه بود، به اصطلاح خيلي خوش تيپ بود. اصحاب گفتند: گفتند يا رسول الله حيف. فرمودند: چرا؟ اصحاب گفتند: اين صبح تا شب دنبال کار است. صبح تا شب در مزرعه تلاش مي کند. کاش مقداري توان و هيکل خود را براي مسجد، عبادت و دعا مي گذاشت. رسول خدا (ص)فرمودند: کار کردن او سه حالت دارد. اگر براي رفاه زن و بچه اش کار مي کند، عبادت است. اگر کار مي کند که سربار جامعه نباشد، باز هم اين کارش عبادت است. اگر کار ميکند تا پولش را در راه حرام مصرف کند، اين کار شيطاني است و کار حرام است.
امام باقر (ع) در بيابان کار ميکردند، يکي از همان افراد کج سليقه که عبادت را در ظاهر مي ديد و ظاهر بين بود، گفت: آقا از شما تعجب مي کنم. شما چرا ؟ آقا گفت: چه شده است ؟ آقا شما بايد در مسجد باشيد و و دعا بخوانيد و در حال عبادت باشيد. آقا گفت: قسم به خدا اگر الان بميرم درحال عبادت مرده ام. يک جزء مهم عبادت، کسب مال حلال براي زندگي و بار برداشتن از دوش مردم است. پس يک راننده تاکسي مي تواند پشت فرمان، عابد باشد. يک مجري مي تواند در محل کارش عابد باشد. همه مي توانند در کار خودشان عابد باشند. با اين نگاه که انگيزه، انگيزه الهي باشد. عکس اين هم صادق است. کسي در حال نماز ميتواند ريا کند و آن نماز عبادت نباشد. مي تواند مسجد بسازد و آن مسجد به دستور پيامبر خراب بشود. آن مسجد بنيان ديني نداشته باشد. مسجد قبا اولين مسجدي است که در اسلام ساخته شده و روي ديوار مسجد قبا نوشته شده: بنيان اين مسجد بر اساس تقوي بوده است. با اين معنا، عبوديت يک معناي عام و فراگيري پيدا مي کند. طبيعتاً ما يک عبادت هاي تعريف شده اي هم داريم. مثلا کسي بگويد: ما در ماه رمضان روزه نمي گيريم و به جاي روزه، کار مي کنيم. خير، واجبات در جاي خودشان هستند. هر چيزي سَمبل دارد. جواني پرسيد: مگر هدف از عبادت صحبت کردن با خدا نيست ؟ حالا چرا من صبح زود از خواب بلند بشوم و دو رکعت نماز بخوانم ؟ ساعت نه بلند مي شوم و گوشه اي مي نشينم و با خدا درد دل مي کنم. مگر هدف فقط گفتن اياک نعبدوا و اياک نستعين است ؟ گفتم: ما در هر کشوري که وارد مي شويم، يک سرود دارد. يک پرچم و يک علامت دارد. ما در اسلام، بعنوان زبان مشترک همه مسلمانان يک سَمبل به نام نماز و روزه داريم. اين ها بايد حفظ بشود. شما فکر کنيد که اگر سه ميليون نفري که در مسجدالحرام در ايام حج نماز ميخوانند، اگر قرار باشد هر کسي با يک شيوه اي بايستد و نمازبخواند، چه خواهد شد ؟ اين عبادت هاي تعريف شده را بايد در جاي خودش داشته باشيم.
چرا در عبادتهايمان سستي به خرج مي دهيم؟
دين يک امر فطري است و انسان به معنويت علاقه دارد. ببينيد چقدر عرفانهاي کاذب زياد شده است. تبليغ کتابهاي معنوي چقدر زياد شده است. رويکرد به اين سمت زياد شده است. حتي کسانيکه براي ارضا خودشان، مدتي به راههاي غلط مثل موسيقي و کارهاي حرام و ناپسند مي روند، بعد از مدتي سرخورده ميشوند و بر مي گردند و دوباره سراغ معنويات مي آيند. در هر جا با مردم صحبت مي کنيم ميگويند: خدا را قبول داريم و مگر ميشود منکر خدا شد ؟ من يک نياز محض هستم و يک غني محض بايد من را ايجاد کرده باشد. ممکن است همين آدم نماز نخواند و يا سستي کند يعني در باورها، مشکل کمتري داريم. بيشتر مشکل ما در تعبد و عملکردها است. در هر کاري ممکن است آفت و آسيبي باشد. همانطور که ممکن است يک چوب آفت داشته باشد و موريانه به آن آسيب بزند. روايت داريم: آفت عبادت، سستي است. کسالت هم به دين و هم به دنياي انسان ضرر مي زند. چرا در جامعه ما اين سستي رخنه مي کند ؟ مثلا بگوييم کار شيطان است. خير شيطان بر انسان مسلط نيست. بله شيطان بر صراط مستقيم مي نشيند. يعني سراغ نماز صبح مي آيد وگرنه کسي که در صبح درمرکز خلاف است، شيطان سراغ او نمي رود. شيطان به سراغ ما مي آيد که براي نماز صبح بلند نشويم وگرنه که طرف خودش کار شيطاني ميکند احتياج به شيطان ندارد. اين سستي را از چند جهت مي توان بررسي کرد. يکي سستي والدين است. در قرآن داريم: خودتان و خانواده تان و يا درقرآن داريم: حضرت اسماعيل خانواده اش را به نماز دعوت مي کرد. سستي والدين به اين معنا نيست که صبح بالاي سر بچه هايشان بيايند و با فرياد بچه هايشان را براي نماز بيدار کنند. منش و رفتار مهم است. مي گويند: خود شهيد بهشتي نماز شب مي خواند و کسي را هم بلند نمي کرد و هنگام اذان در حياط اذان مي گفت تا بچه ها از خواب بيدار بشوند و نماز بخوانند. عملکرد پدر مهم است. وقتي يک پدر در خانه رعايت عملکرد ديني را نميکند، مادري لااُبالي گري مي کند، حالا نماز هم بخواند، خوب بچه مي گويد: تو که دروغ مي گويي و با مادر هم بدرفتار ميکني، خودبخود يک انفکاکي بين آموزه هاي ديني پيدا مي شود. دچار تضاد مي شوند
داريم کساني که دعا ماه رجب را هم مي خواند ولي در خانه بداخلاقي و بددهاني ميکند. رفتار والدين، تعامل و برخوردشان باعث سستي بشود. صاحب بن عُباد از وزراء آل بويه بوده و تاليفاتي هم دارد. ايشان خيلي مهمان نواز بودند. گاهي در ماه رمضان هزار نفر را افطاري مي داد. از او پرسيدند: از کجا اين قدر سخي بار آمدي ؟ گفت: من از بچگي مادرم يک دينار به من مي داد و مي گفت: اين را زير رخت خوابت بگذار. صبح که به مسجد، يعني محل درس آن زمان، مي روي سر راهت، اولين فقير را که ديدي، اين را به او بده. و اين براي من عادت شد. حتي وزير هم که شده بود، همين کار را مي کرد. ما بايد عبادت فرزندانمان را روشمند ونهادينه بکنيم. اين به خانواده ها برميگردد. اين بحث مفصلي است. عامل دوم بحث جهل و عدم اطلاع است. خيلي چيزها را اگر ما بدانيم، به دنبال آن مي رويم. اگر انسان بداند در اين نماز چقدر ثواب است، بداند يک سوم فشار قبر براي غيبت است، بداند ذکر لااله الااله اين قدر ثواب داردو ترک نماز چقدر محروميت دارد و ضربه مي خورد، اين کار ها را نمي کند. ميگويند: پادشاهي در يک شب تاريک، لشکريانش را از بيابان عبور مي داد، به يک جاي رسيدند که زير پايشان شن مانند بود. پادشاه گفت: اين ها را جمع کنيد. اين افراد سه دسته شدند. يک عده گفتند: چَشم و تمام کوزه هايي را که داشتند، از اين مواد شن مانند جمع کردند. يک عده گفتند: مگر ما بيکار هستيم. خودمان در اين شب تاريک به زور راه مي رويم حالا اينها را هم جمع کنيم ؟ و چيزي بر نداشتند. عده اي هم گفتند: حالا يک مشت برمي داريم. اگر به درد خورد که هيچي و اگر به درد نخورد، دور مي ريزيم. خيلي زياد نيست. صبح که به روشنايي رسيدند ديدند آنها دُر و طلا بوده است. همه غصه مي خوردند. آنها که برنداشته بود مي گفت: کاشکي برمي داشتيم و آنها که کمتر برداشته بود هم مي گفت: کاشکي بيشتر برمي داشتم. و کسي که برنداشته بود ميگفت: من که بدبخت هستم. قيامت هم همينطوري است. قرآن ميفرمايد: در قيامت باطن ها آشکار مي شود و پرده ها کنار مي رود و حسرت ها مي آيد. من نگاه مي کنم، مي بينم يک نافله شب اين قدر نورانيت درقبر مي گذاشته، يک لااله الا الله اين قدر باعث سهولت عبور از صراط مي شده، حسرت مي خورم که چرا اين کارها را کم کردم. علم به ارزش ها، مهم است. يک بچه ارزش سند خانه را نمي داند ولي کسي که يک زنداني دارد ارزش آن را خوب مي داند زيرا مشکلش با آن حل مي شود. ارزش ها را مطالعه کنيد و آگاهي بدست بياوريد. آگاهي به عظمت خالق، بداند خالق چقدر بزرگ است و او ضعيف است. آگاهي به طولاني بودن مسير، بداند که عقبه هاي قيامت چقدر سخت است. به اين آگاهي ها توجه کنيد. اين آگاهي ها به ما مسئوليت هم مي دهد. من اگر بدانم تک تک حرفهايي که مي زنم، بصورت املا نوشته ميشود، ديگر حرفهاي زشت نمي زنم. پس خدا حرفهاي ما را مي نويسد. در املا حرفهاي زشت نمي زنيم. چون بعداً خودمان خجالت مي کشيم. خدا از همه زندگي من فيلم مي گيرد. اگر انسان بداند در موقع مرگ و احتضار يکبار سريع اين فيلم جلوي چشمش به نمايش در مي آيد، حواسش را جمع ميکند. جواني مبتلا به گناهي بود و پيش امام صادق (ع) آمد. امام فرمود: اين گناه را هم جلوي مردم انجام ميدهي؟ گفت: نه. حتي جلوي بچه هم انجام نمي دهم. امام گفت: يعني تو خدا را از يک بچه کمتر فرض کردي؟ يک وقتي بچه پشت رايانه نشسته و کار مي کند و مادر که مي آيد آنرا قطع ميکند، از مادر خجالت مي کشد. مادر انساني مثل تو است. انسان بايد از خدا خجالت بکشد. تقويت باورها، سستي را از بين مي برد. لذا مي گويند: وقتي ميخواهي دعا کني، اول نعمتهايي که داري بگو، بعد گناههايي که کردي بگو، بعد صلوات بفرست و بعد دعا کن. مستقيم دعا نکن. نگو خدايا به من خانه بده. بگو: خدايا به من همسر دادي، اولاد دادي، همه را قبول دارم و بعد...
موسي شخصي را ديد که خيلي ناله و زاري مي کند و به خدا گفت: چرا حاجت او را نميدهي ؟ خدا گفت: چون قلب او ناهي است. يعني توجه ندارد. و زبانش سهو و با غفلت است. يک چيزي ميگويد. اين نکاتي است که بايد به آن توجه بشود. نکته سوم مسائل جنبي است. مثلا لقمه ما اثر مي گذارد. روايت داريم: عبادت با لقمه حرام مثل ساختمان سازي روي شن روان است. خانواده ها به لقمه خيلي توجه کنند. الان لقمه ها قاطي شده است. آقايي که به خمس و زکات معتقد نيست، دارد سهم امام را ميخورد. کسي که در اداره کم کاري ميکند و يا به بيت المال خيانت ميکند، لقمه حرام مي خورد. لقمه حرام بالا رفتن از ديوار مردم نيست. مجموعه عواملي که باعث ميشود انسان شغلش، شغل شرعي نباشد. خُدعه و کلک باشد و روي عبادت اثر مي گذارد. اثر آن وضعي است. خوب مي پرسند: آقاي ما خرجي ميآورد. من از کجا بدانم از کجا ميآورد ؟ اگر انسان نان خور خودش باشد ممکن است تکليف نداشته باشد ولي اثر وضعي دارد. در روايت داريم: لقمه حلال نورانيت مي آورد. لقمه حلال دعا را مستجاب ميکند. نکته ظريف ديگر بحث رابطه هاست. خيلي وقتها دوست، دوست را با نماز مي کند. يا برعکس. در حديث مي خوانيم انسان بر دين دوستش است. يکي از مواردي که در قيامت حسرت مي خورند، اين است که کاشکي با فلاني دوست نبوديم. خيلي از خانواده ها مي گويند: فرزندمان مسجد و حرم نمي رود. مي گويم: شما به او نگوييد، از طريق رفيقش وارد شويد. اگر رفيقش بگويد: بيا حرم برويم مي رويد لذا دوست در اينجا نقش کليدي دارد.
چه ميشود که يک عبادت، عبادت برتر ميشود ؟
در واقع چه ميشود که يک عبادت فرشي، يک عبادت عرشي مي شود. کسي تا نماز مي خواند، فوري خودش را از سجاده کنار مي کشيد. گفتند: چرا اين کار را مي کني ؟ گفت: چون الان برمي گردد و به سرم مي خورد. بعبارت ديگر چطور مي شود يک مسجدي ميماند و يک مسجدي به دستور پيامبر تخريب مي شود. مصالح که همان است. پس علت چيست ؟ اگر به اول تاريخ برگرديم، چه ميشود که يک قرباني از هابيل قبول ميشود و از قابيل قبول نمي شود. هر دو قرباني کردند و صدقه دادند. هنگام هجرت از مکه به مدينه، بعضي ها به انگيزه الهي مي آمدند و بعضي ها فهميدند در مدينه امکاني مي دهند و خانه ها و اموالشان را تقسيم مي کنند. پيش خودشان گفتند: ما که اينجا کاري نداريم به مدينه برويم و پولي به جيب بزنيم. اين خبر به پيامبر رسيد که همه اينهايي که هجرت مي کنند، براي خدا نمي آيند. عده اي از اين ها انگيزه شان، مال دنياست. پيامبر گفت: من مي دانم. کسي که هجرتش براي خداست، خدا به او اجر ميدهد و کسي که براي خدا هجرت نمي کند، به مال مي رسد ولي هيچ اجر اخروي نمي برد. اين عبادت برتر هم، خودش رتبه دارد. يک وقت عبادت حضرت علي(ع) در روز جنگ خيبر از عبادت جن و انس بالاتر ميشود و يک وقت ميشود يک انگشتر دادن به فقير و يک آيه وارد ميشود يک وقت ميشود يک شب خوابيدن در جاي پيامبر آيه نازل ميشود. يک وقت کسي صدسال جاي کسي مي خوابد و هيچ اتفاقي نمي افتد. يک عبادت برتر با چند چيز تعالي و علو پيدا ميکند. اولين عامل که سنگ بناست انگيزه است که بايد الهي باشد. حضرت فاطمه (س) و خانواده اش که در آن سه شب افطارشان را انفاق کردند، گفتند: براي خدا. جنگ و قيام زيادبوده است. چرا قيام امام حسين و عاشورا ماندني شد ؟ چرا خدا اين قدر به امام حسين مقام داده است ؟ چرا جز خوردن خاک کربلا، خوردن هيچ خاکي جايز نيست؟ چرا دعا زير قبه امام حسين مستجاب ميشود ؟
يک وقتي امام هادي بيمار شدند، به شخصي پول دادند و گفتند: به کربلا برو و براي ما دعا کن و شخص با خودش فکر کرد که ايشان خوشان هم امام بودند، چرا خدا اين عظمت را به امام حسين داده است ؟ نکته اش در اين است که امام حسين همه چيزش را براي خدا داد. لذا اين جمله مشهور است که آن شخص مي گويد: به قتلگاه رفتم. ديدم امام با نشاط و برافروخته سرش را روي خاک کربلا گذاشته و ميگويد: راضي به رضاي تو هستم. کليت آن اين است. هر چقدر ما بتوانيم در کارمان اخلاص داشته باشيم، عمل مان ماندگارتر است. بعضي از نويسندگان کتابهايي دارند که ماندگار و با برکت است. چرا سخنان امام خميني اين قدر تاثير مي گذارد و ماندگاراست. چون مي گويد: خرمشهر را خدا آزاد کرد. هميشه گفت: خدا. هيچ وقت من نگفت. اگر بتوانيم انگيزه مان را الهي کنيم و دراعمالمان اخلاص داشته باشيم و البته کار سختي است، رتبه مان بالاتر مي رود. دومين عامل اين است که عمل ما متقن باشد و استحکام لازم را داشته باشد. پيامبر بچه هجده ماه اش از دنيا رفت و پيامبر او را به قبرستان برد و دفن کرد. کسانيکه همراه پيامبر بودند، مي خواستند برگردند و پيامبر فرمود: برگرديد. گفتند: چرا مگر کار تمام نشده است ؟ پيامبر گفت: قدري گِل بياوريد تا من اين سنگ لحد را محکم کنم. گفتند: يا رسول الله اين بچه که مرده و جنازه است و مي پوسد. گفتند مي دانم ولي خدا دوست دارد کسي که کاري را انجام بدهد، محکم کاري کند. بعضي ها نماز مي خوانند و آدم خجالت مي کشد. چطور مي خواهيد اين نماز پر سرعت، عبادت برتر بشود ؟ کسي نمازش را خيلي تند مي خواند و پيامبر فرمود: مثل کلاغي است که بر زمين نوک مي زند. او اگر در اين حال بميرد بر دين من نمرده است. حديث داريم: نماز پرواز مومن است. کدام هواپيمايي روي باند يک دفعه بلند مي شود. اول موتور را روشن مي کند و گرم ميشود و بعد با سرعتي بلند ميشود. نماز کندن و جداشدن از ماديات است. مثلا پنج دقيقه مانده به طلوع آفتاب، شما از خواب بيدار مي شويد مي خواهيد دستشويي برويد و نماز بخوانيد، صبحانه هم بخوريد و به سرکار هم دير نرسيد، خوب اين معلوم است حضور قلب نيست و نماز سست است. اما اگراول اذان باشد و وقت داشته باشيد با نشاط وضو بگيريد که خودش عبادت است و بسم الله بگوييد و بعد چند تا استغفرالله ربي و اتوب اليه بگوييد، در اين نماز حضور قلب بيشتر است. بسياري از اوقات، عبادات ما عادت است. عادت کرده ايم که بايستيم و رکوع و سجده برويم. اگر توجه روي بُعد ِاتقان عبادت بکنيم، مثلا در نماز سورهاي متنوع بخوانيد که برايتان عادت نشود. نکته سوم بحث نشاط و سرور است. در روايت داريم: عبادت را به نفس تان تحميل نکنيد. بعضي ها از شروع دعا را حال ندارند و به آخر کتاب دعا نگاه مي کنند. نکته آخر استمرا است. اگر انسان استمرار داشته باشد و به نظم تقيد داشته باشد و در عباداتش هم نظم را برقرار کند، باعث ميشود، عبادتش برتر بشود.