اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-06-26-حجت الاسلام والمسلمين دکتر رفيعي-آداب خودسازي

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين دکتر رفيعي

-آداب خودسازي

90-06-26
عشق از نگاه من و تو تشکيل مي شود گاهي تمام من به تو تبديل مي شود، وقتي به داستان نگاه تو مي رسم يکباره شعر وارد تمثيل مي شود، اي عابر بزرگ که با گامهاي تو از انتظار پنجره تجليل مي شود تا کي سکوت مبهم شبها انتظار بر ديدگان غمزده تحميل مي شود، يک روز هم به پاس غزلهاي چشم تو بازار بزم و قافيه تعطيل مي شود آن روز هفت سين اهورايي بهار موعود با سلام تو تکميل مي شود.
سوال – حمع بندي درمورد بحث خودسازي بفرماييد.
پاسخ – بحث خودسازي بحث طولاني است و يک مومن همواره نبايد خودش را فراموش کند و همواره بايد مواظب نفس خودش باشد. قرآن مي فرمايد: آن کسي که همواره از خدا بترسد و نفسش را از خواهش ها باز دارد، جنت جايگاه اوست. علماي علم اخلاق هم کتابهاي زيادي در اين زمينه نوشته اند. خواجه نصيرالدين طوسي از علماي قرن هفتم است و کتابي بنام اوصاف الاشراف دارد که اين کتاب اخلاقي است. اين کتاب يک راه کار است که انسان چگونه ميتواند در سير و سلوک و مباحث معنوي پيشرفت کند. ايشان اين کتاب را نوشته اند که ما دنبال راههاي انحرافي و کاذب نرويم و ببينيم دين به ما چه توصيه مي کند. اين کتاب بنازگي بازسازي شده است. در باب چهارم اين کتاب شش گام در مورد خودسازي اخلاقي نوشته شده است. اراده، شوق، محبت، معرفت، يقين و سکون. ما خودمان نخواهيم عابد نمي شويم. حتي انسانهاي بد تا خودشان نخواهند بد نمي شوند. قرآن مي فرمايد: هم دنيا و هم آخرت اراده مي خواهد. آيه 29سوره احزاب مي فرمايد: اي زنان پيامبر اگر شما دنيا مي خواهيد از پيامبر جدا بشويد و پيامبر را رها کنيد ولي اگر خدا و پيامبر و قيامت را مي خواهيد کنار پيامبر بمانيد. بعد از جنگ ها، غنائم زيادي بدست مي آمد. بعضي از زنان پيامبر درخواست هايشان بالا مي رفت. اگر کسي همه ي اراده اش را بر اساس دنيا قرار بدهد همه چيز خودش را از دست خواهد داد. اگر کسي آخرت را بخواهد خدا به او دنيا را هم مي دهد. اراده يعني عزم و تصميم بر اينکه انسان بخواهد در خودش تغييري ايجاد کند. ما در بسياري از مشکلات اظهار مي داريم که نمي توانيم. انساني که وسواس است نمي گويد که وسواس خوب است يا ثواب دارد، او مي داند که اين کار حرام است و وسوسه ي شيطان است ولي مي گويد که نمي توان آنرا ترک کنم. انسان بدخلق مي داند که اين صفت بدي است ولي مي گويد که اين دست من نيست. در اينجا بحث عزم و اراده پيش مي آيد. عزم به دو صورت است. عزم آني و عزم تدريجي. عزم آني خيلي خوب است. مثل حُر که تمام گذشته ي خود را کنار مي گذارد و به خدمت امام حسين (ع) مي آيد. مثل فضيل که بر دزدي به بالاي ديوار رفته بود ولي با شنيدن آيه ي قرآن تغيير کرد. يکي از علما خيلي دخانيات مصرف مي کرد. بيمار شد. پزشک به او گفت که سيگار براي شما ضرر دارد يعني حرام است و بايد آنرا کنار بگذاريد. ايشان همان موقع عزم بر ترک سيگار کرد. به اين اراده، اراده ي آني مي گويند. يک انسان وسواسي مي تواند بگويد که من از فردا صبح اين صفت را کنار مي گذارم البته اين يک عزم قوي و قدرت تصميم گيري مي خواهد. البته اين کار سخت است ولي هزينه اش کمتر است. عزم تدريجي يعني اندک اندک سعي مي کنم که دروغ را کنار بگذارم. علما مي گويند براي اينکه حضور قلب در نماز پيدا کنيم مي توانيم بصورت تدريجي اين کار را انجام بدهيم مثلا ابتدا در رکوع اول حضور قلب را رعايت کنيد و بعد کم کم سجده را با حضور قلب بخوانيد و بعد بقيه نماز را به اين صورت با حضور قلب بخوانيد. بعضي ها براي تغيير گام هاي بزرگ بر مي دارند که نمي توانند آنرا به سرانجام برسانند. قرآن مي فرمايد: اگر لطف خدا نباشد نمي توانيد خودسازي کنيد. يعني ما بايد در خودسازي از خدا کمک بگيريم و از او بخواهيم. ثبت اقدامنا بمعناي استواري و ماندگاري است. اولين گام در خودسازي اراده است. پيامبر به اباذر فرمود که کار شيطان سوف، سوف کردن يعني فردا، فردا کردن است. گام بعدي شوق است يعني انسان علاقه به کاري داشته باشد. بعضي ها شوق را شدت اراده معني کرده اند. اگر انسان شوق به کاري داشته باشد خسته نمي شود و احساس درد نمي کند. روايت داريم که مشتاق مثل غريق مي ماند. انساني که دارد غرق مي شود تمام تلاش خودش را مي کند که از آب بيرون بيايد. اگر به شما بگويند که مي توانيد امام زمان(عج) را ببينيد بشرط اينکه يک ماه گناه نکنيد و فلان دعاها را بخوانيد. شما با چنان ذوقي تمام اين کارها را انجام مي دهيد بدون اينکه خسته بشويد. مادر نُه ماه سختي را تحمل مي کند که بچه بدنيا بيايد و به او مامان بگويد. تکرار ذکر باعث مي شود که ما آنها را از عمق جانمان بشنويم. منشا ذکر قلبي ذکر لفظي است. و روي قلب انسان اثر مي گذارد. در شب عاشورا ياران امام حسين (ع) با هم شوخي مي کردند و در روز عاشورا از هم سبقت مي گرفتند زيرا شوق به شهادت در وجود آنان بود. من شوق و علاقه دارم که خوش اخلاق بشوم. شوق خسته نشدن از خودسازي نفس است. گام بعدي محبت است. محبت بعد از شوق است. ما وقتي دنبال چيزي هستيم، اين شوق مي شود. يک وقت شما مي خواهيد ماشيني بخريد. پولهايتان را جمع مي کنيد و براي آن نقشه مي کشيد که اگر ماشين خريديد با آن به زيارت مي رويد. اين اشتياق است. حالا وقتي ماشين را خريديد، ديگر نسبت به آن محبت داريد. عاشق دنبال معشوق است و شوق دارد. وقتي معشوق را بدست آورد نسبت به او محبت مي کند. قرآن مي فرمايد: مومنان حب شان به خدا شديد است. محبت و دست داشتن معنايش اين است که انسان بتواند حالت شوق را حفظ کند. عارفي ديد که دو تا بچه دارند با هم بازي مي کنند. يکي از آنها گفت که من بايد بروم و تکاليفم را بنويسم و بچه ي ديگر مي گفت که بازي ما هنوز تمام نشده است ولي بچه رفت. عارف گريه کرد و گفت که اين بچه بازي را رها کرد تا تکليفش را بنويسد ولي من تکاليف مولايم را انجام نداده ام و هنوز دنبال بيهودگي و لغو هستم. گام بعدي معرفت است. ما يک محبت قبل از معرفت و يک محبت بعد از معرفت داريم. يک نفر امام حسين (ع) را دوست دارد حتي اگر او را نشناسد. اما بعد از شناخت امام محبتش بيشتر مي شود. ما يک معرفت تقليدي و يک معرفت تحقيقي داريم. وقتي شما بيمار مي شويد نزد پزشک مي رويد و پزشک مي گويد که فلان دارو براي شما خوب است و شما بخاطر اينکه پزشک را قبول داري اين دارو را مي خوري، اين معرفت تقليدي است. يک وقت شما کتاب پزشکي مطالعه مي کنيد و به نتيجه مي رسيد که فلان دارو براي شما مفيد است. اين معرفت تحقيقي است. معرفت تقليدي بد نيست بلکه معرفت جاهلي بد است. روايت داريم که آغاز دين معرفت خداست. معرفت مراتب دارد. معرفت به ظرفيت است. ممکن است که يک فرد بي سواد معرفت را از امام حسين (ع) ديده است و معرفت مي تواند شهودي باشد. ما نبايد معرفت را پيچيده کنيم. تقوا براي انسان معرفت مي آورد. بالاترين معرفت، معرفت خداست. هر کس که در رختخواب خودش بميرد و سه تامعرفت داشته باشد با معرفت از دنيا مي رود. معرفت به خدا، پيامبر و امام. اهل بيت گفته اند که خدا را با ما بشناسيد. شناخت اهل بيت منجر به شناخت خدا مي شود.
سوال – سوره ي نور آيات 43 تا 54 را توضيح دهيد.
پاسخ – آيه 47 مي فرمايد: بعضي ها مي گويند که ما به خدا و پيامبر ايمان آورديم و به حرفهاي آنها گوش مي کنيم ولي روي حرفشان نمي ايستند. اينها مومن نيستند. در آيه 52 آخر مي فرمايد: کسي که از خدا و پيامبر اطاعت مي کند و تقوا دارد او فائز است. مومن حرفي که مي زند بايد بر اساس آن عمل کند و بر تصميمي که مي گيرد استوار باشد.
سوال – در ادامه گامهاي خودسازي توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – گام بعدي در خودسازي از کتاب اشراف الاوصاف خواجه نصيرالدين طوسي يقين است. در روايت داريم که از خدا يقين بخواهيد. يقين همان اعتقاد صد در صد است. يقين همان اطمينان است. يک وقت شما مي شنويد که در خيابان پشتي آتش سوزي شده است. شما احتمال اين را مي دهيد. بعد به خيابان مي رويد و دود غليظي مي بينيد ولي باز اطمينان صد در صد نيست. ولي يک وقت شما کنار خانه اي که آتش گرفته است مي ايستيد. در اينجا شما صد در صد علم داريد که اين خانه آتش گرفته است. يک وقت انسان خودش در آتش مي سوزد، به اين يقين مي گويند. همه مي دانند که هيچ کاري از يک جنازه برنمي آيد ولي کسي حاضر نيست که پيش او بماند زيرا مي ترسد. در يقين انسان به جايي مي رسد که جهنم را مي بيند. درسوره تکاثر خدا مي فرمايد که بعضي از انسانها آن قدر يقين دارند که گويي جهنم را مي بينند. حضرت امير مي فرمود: اگر پرده ها کنار برود بر يقين من افزوده نمي شود. گاهي ما با يک آزمايش به يقين مي رسيم. دکتر مي گويد که قند يا چربي شما بالاست و نبايد اينها را بخوريد، ماهم حرف دکتر را گوش مي کنيم. 124 هزار پبامبر مي گويد که غيبت فشار قبر دارد ولي ما بازهم غيبت مي کنيم، مي گويند که ربا زندگي را از هم مي پاشد ولي باز ربا مي خورد. يقين ثمره تلاش و اخلاص است. اگر انسان زاهد شد، به يقين مي رسد. داريم هر کس حرص دارد، يقين ندارد. انسان حريص يقينش ضعيف است. داريم ترس از ضعف يقين است. بعضي مواقع ما ترس بازدارنده است. ترس از خدا، ترس پويا است. گاهي ما از ترس دروغ مي گوييم که اين بخاطر ضعف يقين است. يکي از نشانه هاي انسانها با يقين اين است که هيچ وقت خدا را از خودشان ناراضي و مردم را از خودشان راضي نمي کنند. بعضي ها بخاطر اينکه پسر يا دخترشان را در شب عروسي راضي کنند، گناه مي کنند و خدا را ناراضي مي کنند. مال دوستي يقين انسان را از بين مي برد. انسان با يقين از فقر نمي ترسد و انفاق مي کند. انسان با يقين نگران رزق فردا نيست. انسان با يقين اخلاص دارد. انسان ريا کار يقينش ضعيف است. اگر انسان براي خدا کار کرد، اين نشانه ي يقين است. آخرين گام سکون است. خواجه مي گويد که اين سکون يعني آرامش ثمره ي پنج گام قبلي است. آقاي جوادي آملي مي فرمايند که ما يک سکون قبل از حرکت و يک سکون بعد از حرکت داريم. در مسابقه ي دو، قبل از مسابقه دونده ايستاده است و اضطراب دارد. بعد از مسابقه وقتي دونده برنده مي شود باز مي ايستد و سکون دارد ولي اين سکون با ارزش است. آرامش قبل از طوفان خطرناک است ولي آرامش بعد از طوفان خوب است. وقتي کسي نمازش قضا مي شود ناراحت و مضطرب است و اين خوب است ولي وقتي نمازش را اول وقت خواند آرامش عجيبي دارد. الان آرامش گم شده ي بشر است. الان پسر شانزده ساله افسردگي دارد. الان سن سکته پايين آمده است. بخش عمده ي بيماري ها از غصه و ناراحتي است. قرآن دنبال آرامش است. و به جوانها مي گويد که با ازدواج به آرامش برسيد يا اينکه عفت بورزيد. اضطراب شهواني با ازدواج از بين مي برد. اگر شما آرامش مالي مي خواهيد قناعت داشته باشيد. حرص اضطراب مي آورد. اگر شما آرامش روحي مي خواهيد با ذکر خدا آنرا بدست بياوريد. داريم که خدا آرامش براي پيامبر مي فرستد. البته خدا اين آرامش را مجاني نمي فرستد. جوانان بدانيد که اگر انسان معنويت را درزندگي اش تقويت کند آرامش در زندگي اش پيدا مي شود. با قرآن انس داشته باشيد و نمازها را اول وقت بخوانيد. سعي کنيد در زندگي تان آلوده به گناه نشويد. اين روايت در اصول کافي است. فردي خدمت امام صادق (ع) آمد و گفت که بالاترين ارزش چيست ؟ امام فرمود: ايمان. فرد گفت که ايمان چيست ؟ امام فرمود: ايمان به اعضاي انسان تقسيم مي شود. ايمان صورت، چشم، گوش، زبان، قواي جسمي، پا، دست و قلب. يک مومن بايد ايمان در زندگي اش تجلي داشته باشد. يک انسان مومن نبايد چشمش دنبال نامحرم باشد. ما بايد در زندگي يک مديريت ديني داشته باشيم.
خدايا به ما توفيق اصلاح نفس بفرما.