برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين دکتر رفيعي
-آداب خودسازي
90-04-18
ساعات عمر من همگي در غرق غم گذشت دست مرا بگير که آب از سرم گذشت، مانند مرده اي متحرک شده ام بيا بي تو تمام زندگي ام در عدم گذشت، مي خواست که وقف تو باشم تمام عمر دنيا خلاف آنچه که مي خواستم گذشت، دنيا که هيچ جرعه ي آبي که خورده ام از راه حلق تشنه ي من مثل سم گذشت، تا کي غروب جمعه ببينم که مادرم يک گوشه بغض کرده که اين جمعه هم گذشت، مولا شمار درد دلم بي نهايت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت.
سوال – چند نکته در مورد خودسازي بفرماييد.
پاسخ – در برنامه هاي قبلي من مقدمات خودسازي را گفته ام و الان مي خواهم بگويم که چطور مي توانيم در خودمان سازندگي ايجاد بکنيم. اگر انسانها ساخته بشوند عالم هم ساخته مي شود. وقتي بحث تهذيب نفس مطرح مي شود تصور مي شود که اين کار خيلي ثواب دارد و انسان به بهشت مي رود، اگر انسان خودش را بسازد، مومن باشد، دروغ نگويد و با اخلاص باشد آثار اخروي دارد. اگر اصلا بحث قيامت مطرح نباشد، بحث جنت و نار مطرح نباشد، سازندگي اخلاقي براي زندگي دنيوي ما مفيد است. حضرت علي (ع) فرمود: اگر بهشت و جهنمي نبود و عقابي هم نبود باز جا داشت که ما کارهاي خوب و مکارم اخلاق را رعايت کنيم زيرا خودسازي رمز موفقيت ما در اين دنياست. مردم از يک کاسب راستگو بيشتر جنس مي خرند، يک انسان خوش اخلاق روانش هم آرام است، معده اش هم ناراحت نيست وعصباني که نباشد احساس آرامش جسمي و روحي هم دارد. روايت داريم که صفات خوب اخلاقي يعني خوش رويي و خوش برخوردي گنج هاي رزق را به سوي انسان مي آورد. جعفر بن ابيطالب برادر حضرت علي (ع) وقتي مسلمان شد، به رسول خدا گفت که من قبل از اينکه مسلمان بشوم يکسري کارها را به عقل خودم انجام نمي دادم. يکي اينکه هيچ وقت بت نمي پرستيدم زيرا مي دانستم چيزي که خودم مي سازم نمي تواند خداي من باشد. ديگر اينکه هيچ وقت دروغ نگفتم. مي دانستم که اگر دروغ بگويم مردم ديگر به من اعتماد نمي کنند. ديگر اينکه هيچ وقت شراب نخوردم زيرا مي دانستم شراب خواري عقل انسان را از بين مي برد. ديگر اينکه هيچ وقت دچار کارهاي فحشا و بي بند و باري نشدم زيرا مي دانستم که اين کار دامن خانواده ي من را هم مي گيرد و با اين کار عفاف جامعه از بين مي رود. ديگر اينکه هيچ وقت قمار نکردم زيرا قمار يعني از بين بردن سرمايه. امام کاظم (ع) فرمود که خدا دو تا پيامبر براي ما فرستاده است. يک حجت ظاهري که انبياء هستند. يک حجت واقعي که عقل انسان است بخاطر همين ما نمي گوييم که پيامبر خدا موسس بوده است بلکه مي گوييم که مذکر بوده است. عقل انسان هم مي گويد که دروغ و تهمت بد است. بعضي ها مي گويند که قيامت چيست ؟ من فعلا دروغ مي گويم که کارم راه بيفتد و بعد در آنجا يک جوري با خدا حساب مي کنم. پس افرادي که قوانين را رعايت مي کنند و دروغ نمي گويند يک جوري در دل ما جاي مي گيرند. بعضي ها مي گويند که انسان هر جوري که بدنيا آمده است همان جور مي ماند، کسي که بد قِلِق بدنيا آمده است تا آخر همان طوري مي ماند. شمر، شمر است و يزيد هم يزيد است و نمي توان آنها را عوض کرد، سعادتمند، سعادتمند است و شقاوتمند هم شقاوتمند است و اصلا خودسازي و تغيير ممکن نيست. اين ديدگاه مي خواهد بگويد که آن عواملي که شما مي گوييد تاثيري در تغيير انسان ايجاد نخواهد کرد. اين درست نيست. ما انسان وحشي را رام مي کنيم. درختان را طوري پرورش مي دهند که ميوه اش به گونه اي ديگر باشد پس چطور مي شود که انسان با شعور و عقل و فطرت قابل تغيير نباشد ؟ اگر بخواهيم اين حرف را بزنيم بعثت انبياء لغو مي شود. در قرآن آمده يا ايها الناس، يا بني آدم، للناس. پس تغيير ممکن است. آيه يهدي من يشاء و يضل من يشاء مثل مدرسه اي است که بگويند اين مدرسه براي همه است. همه مي توانند کنکور بدهند يا در دبيرستان شرکت کنند ولي کسي مي تواند شرکت کند که زمينه اش را داشته باشد يعني بخواهد درس بخواند. يهدي من يشاء يعني خدا کسي را که خودش بخواهد هدايت مي کند. خدا مي خواهد او را هدايت کند و خودش هم زمينه اش را دارد. در قرآن داريم که هر کس که در راه ما گام بردارد ما او را هدايت مي کنيم. ديگر اين که فضايل و رذايل اخلاقي با هم پيوند دارند يعني مجموعه ي زشتي ها بهم وابسته است. مثلا انسان حسود غيب هم مي کند چون حسد مي گويد که با غيبت طرف را به زمين بزن. پس اين فرد تهمت هم مي زند، سخن چيني هم مي کند و سوء ظن هم دارد. پس حسد مي تواند ريشه ي بسياري از گناهان بشود. مثلا در مورد دروغ داريم که تمام زشتي ها در اتاقي است و کليد آن دروغ است. يعني يک دروغ، دروغ هاي ديگري هم مي آورد. امام صادق (ع) مي فرمايد: بعضي خوبي ها به بعضي از خوبي ها وابسته است. مثلا صفاتي را شمرده، راستگويي و فاداري و گفته که راس همه ي آنها حيا است. داريم که انسان با حيا در امانت شما خيانت نمي کند. انسان با حيا به نامحرم نگاه نمي کند و بي احترامي هم نمي کند. در مباحث اخلاقي چه فضايل و چه رذايل ممکن است که منشا دهها صفات ديگر هم بشود. مثلا فردي مي گويد که من فقط عيب حسادت دارم ولي اين طورنيست چون حسادت باعث غيبت، تهمت و بدبيني هم هست. مثلا وسواس يک صفت رذيله است ولي اسراف هم در کنار آن هست، آزار هم در کنار آن هست. پس شما با يک وسواس اسراف مي کني، همسرت را آزار مي دهي و سنت پيامبر را کنار مي گذاري و از خدا و پيامبر جلو مي افتي زيرا پيامبر مي گويد که اين مقدار شستن کافي است ولي شما مي گوييد که کافي نيست. با يک وسواس حدود الهي را مي شکني. در قرآن داريم که از خدا و پيامبر پيشي نگيريد. يک گناه وسواس مي تواند منشا چند گناه ديگر باشد. همين وسواس باعث ميشود که حضور قلب در نماز از بين برود و به مسجد هم نروي يعني محروميت هاي متعددي در پرتوي يک گناه وسواس است. يک انسان کينه اي قطع رحم هم در زندگي اش هست، بدبين هم هست و از خيلي از ثواب ها محروم مي شود. در روايات ما آمده است که حسا منشا همه ي خيرها است. بعضي ها پيش پيامبر مي آمدند و به پيامبر مي گفتند که که ما همه ي گناهان را مرتکب مي شويم، اگر بخواهيم يکي از اينها را ترک کنيم کدام را کنار بگذاريم و پيامبر مي فرموند که دروغ را ترک کنيد. خودبخود ترک کردن دروغ منشا ترک هاي ديگر هم مي شود.
سوال – چه عواملي در خودسازي موثر است ؟
پاسخ – در بحث خودسازي دو تا مطلب هست. يکي عوامل موثر که کلي است و ديگري گام هاي عملي است. جلد يک کتاب اخلاق در قرآن نوشته ي حضرت آيت الله مکارم شيرازي به اين مطلب پرداخته است يعني عوامل موثر و گام هاي عملي. از قديم هم وقتي علما کتابهاي اخلاق را مي نوشتند بيشتر وارد اين عرصه مي شدند که چه عواملي روي اخلاق انسان موثر است و انسان چطور مي تواند از اين عوامل درست استفاده بکند و انسان چه گام هاي عملي مي تواند بردارد. من به چند عامل موثر در تربيت انسان مي پردازم. البته در اين ميان استثنا هم هست. ما مي خواهيم بطورعام نقش عوامل را بگوييم. اولين عامل محيط است. محيط فوق العاده در تربيت انسان موثر است. محيط يعني کوچه و خيابان شهر منطقه. ما در اسلام بحث هجرت را داريم. هجرت يعني اينکه انسان در جايي نمي تواند دينش را حفظ کند به محل ديگري برود تا دينش را حفظ کند. مثلا من الان در منطقه اي زندگي مي کنم که اگر دختر من به آن مدرسه برود بدحجاب بارمي آيد يا فرزند من در آن محيط اهل ابتذال مي شود يا جوان در گناه مي افتد، لذا من موظف هستم که اگر مي توانم اين خانه را عوض کنم و اين محيط را تغيير بدهم. در روايت داريم که کسي که بخاطر دين خودش از محيطي به محيط ديگري برود حتي به اندازه يک وجب تغيير بدهد مستحق بهشت است و با عيسي و موسي و جبرئيل محشورمي شود. محيط خيلي موثر است. ببينيد که کجا خانه مي خريد و فرزند شما کدام مدرسه و استخر ورزشي مي رود. دومين عامل در خودسازي بحث معاشران و دوستان است. کم نشين با بَدان که صحبت بد گرچه پاکي تو را پليد کند، آفتاب ارچه روشن است آنرا پاره اي ابر ناپديد نمود. معاشر و دوست بسيار موثر است. روايت داريم که باد وقتي به يک جايي مي خورد بوي همان محل به شما مي خورد. اگر باد به گل بخورد بوي خوب مي دهد. نقش دوست تاثير بسزايي در شخصيت انسان دارد.در ما انسانها روح تقليد و الگوپذيري وجود دارد. وقتي انسان با يک فرد مايوس نشست در او ياس پيدا مي شود. وقتي انسان با يک فرد بد بين رفيق شد حالت سوء ظن و بدبيني پيدا مي کند. وقتي رفيق شما فرد شهوتراني شد، خودبخود شما هم شهوتران مي شويد. انسان تاثير مي پذيرد. داريم که انسان بر دين دوستش است. ممکن است که پدر و مادر صدها بار به بچه بگويند که نماز بخوان ولي او گوش نکند ولي يک دوست نماز خوان او را به مسجد هم مي برد. پس دوست و رفيق خيلي موثر است. بايد به بچه هاي مان بگوييم که هر دوستي را نپذيرند و دوستانش را بطور غير مستقيم کنترل بکنند. بسياري از بچه هايي که معتاد هستند و دخانيات مصرف مي کنند دليل عمده اش رفيق است. خيلي خانواده هاي خوب هستند که بچه هايشان به اعتياد کشيده شده اند. ما مي توانيم رفيق خوب را به زندگي فرزندمان البته به طور غير مستقيم وارد بکنيم. انسان نبايد حساسيت هاي بي مورد داشته باشد.
سوال – سوره اسرا آيات39 تا 49 را توضيح بدهيد.
پاسخ – اولين آيه اين صفحه مي فرمايد: هدف بعثت انبياء تعليم حکمت است. حکمت چيست ؟ از آيه بيست و دو تا سي و نه خداوند چندين مورد را برشمرده و بعد مي فرمايد که اين موارد همان حکمتي است که هدف بعثت انبياء است. يکي از موارد توحيد است، ديگري خدمت به پدر و مادر، کمک به فقرا، پرهيز از اسراف، نزديک نشدن به فحشا و وفاي بعهد کرن است.
سوال – آيا مي توان گفت که محيط و دوستان ما را منحرف کرده اند ؟
پاسخ – تمام عوامل موثر در تربيت مقتضي است نه علت تامه. علت تامه يعني اينکه وقتي اين آمد حتما آن ديگري هم مي آيد. دو در دو مي شود چهار. آب در صد درجه جوش مي آيد. اينکه مقتضي است يعني زمينه را کامل مي کند. کسي که در محيط فاسد قرا مي گيرد و رفيق بد دارد بيشتر در معرض خطر است. ممکن است که کسي در خانه ي نوح بزرگ بشود مثل پسر نوح و قرآن در مورد آن بفرمايد که او از ما نيست. بطور طبيعي کسي که در محيط فاسد زندگي مي کند مقتضي براي منحرف شدن است.
سوال – جواني بيست وچهارساله و داراي مدرک کارداني برق هستم و در حال آماده شدن کنکور کارشناسي مرداد ماه هستم. در خانواده ي مذهبي و معتقد به دين اسلام زندگي مي کنم و تا حدامکان تکاليف ديني خودم را انجام مي دهم. مطلبي از آيت الله بهجت ديدم که نوشته بود اگر سلاطين عالم مي دانستند که انسان در حال عبادت چه لذت هايي مي برد هيچ گاه دنبال مسائل مادي نمي رفتند. رسيدن ايشان به اين درجات بخاطر اين بود که ايشان در زمنيه ي مذهبي و ديني فعاليت مي کردند. من که در رشته ي دنيويي و به دور از مسائل معنوي تحصيل مي کنم و شغل آينده ي من هم درباره ي همين مسائل است مطمئنا نمي توانم به لذت بردن به عبادات و تهذيب نفس دست يابم. بارها تصميم گرفته ام که رشته ي ديني را برگزينم ولي نگرش خانواده و ساير اطرافيان و عقب ماندن در زندگي و خيلي عواقب ديگر من را از اين تصميم برحذر داشته است. آيا با همين رشته تحصيلي هم مي توان به تهذيب نفس دست يافت يا بايددست به ريسک بزرگي بزنم و رشته ام را تغيير بدهم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – ايشان به يک نکته ي سخن آيت الله بهجت توجه نکرده اند. ما دو جور علم داريم يکي علم حقيقي و واقعي است که ربطي به علوم حوزوي و دانشگاهي ندارد. نه فيزيک است نه فقه. علوم حقيقي که قرآن مي فرمايد: هرچه علم انسان بيشتر مي شود انسان خدا ترس تر مي شود. مي فرمايد: هر چه آن علم حقيقي بالاتر برود درجه ي انسان بالاتر مي رود. در اين علم است که خدا انسان را در رديف ملائکه و خودش آورده است. آقايي مي گفت که در مشهد خدمت آيت الله طباطبايي رفتم و گفتم که من در اول طلبگي ام بيشتر از خدا مي ترسيدم اما الان که باسوادتر شده ام حال خوش اول طلبگي را ندارم مگر خد ا نفرموده است که هر چه علم بالاتر مي رود انسان خداترس تر مي شود ؟ ايشان فرمود: اين علم، آن علمي که قرآن گفته نيست. اين علم يعني معرفت و آگاهي درک عالم هستي و اين علم حقيقي است. اين علم حقيقي را ممکن است که دکتر چمران با دکتراي فني داشته باشد و عارف بشود و ممکن است که يک نفر در لباس ديني باشد و همين علم فقه و اصولي که خوانده حجاب او بشود و عاقبتش به خير نشود. به ايشان مي گوييم که شما دنبال اين علم حقيقي برويد و کاري به رشته ي شما ندارد. علو دوم که قرآن مي فرمايد: بعضي ها با توجه به داشته علم گمراه مي شوند. منظور ازعلم دوم همين علمي است که ما در مراکز مختلف مي خوانيم. علم رسمي سربه سر قيل است و قال نه از آن کيفيتي حاصل نه حال. پس ما يک علم کلاسيک داريم مثل فيزيک، شيمي، فقه، اصول و يک علم واقعي. اگر اين علم واقعي با علم فقه و اصول جمع بشود آيت الله بجت مي شود. آيت الله بهجت با فقه و اصول به آنجا نرسيده است بلکه با علم حقيقي به آنجا رسيده است. اگر کسي علم حقيقي را با اين علم فني جمع کرد دکتر چمران مي شود. شهيد چمران با علم دانشگاهي خودش باضافه ي علم حقيقي که معرفت الله است به يک مقام عالي برسد. مکن استک ه در حوزه زمينه فراهم است و من اين را انکار نمي کنم. کسي که رشته ي پزشکي مي خواند مي تواند علم حقيقي را هم بدست بياورد، براي خدا درس بخواند، با قرآن، نماز و دعا انس داشته باشد. ما پزشک هايي داريم که عارف هستند و با وضو به سر اتاق عمل مي آيند. اهل ماديات نيستند. اين افراد خيلي مي توانند خدمتگزار باشند. اگر به حرف ايشان باشد ما نبايد هيچ رشته ي ديگر تحصيلي داشته باشيم. آيت الله بهجت نمي خواهد بگويد که کسي دنبال اداره و مديريت جامعه نرود. منظور ايشان دنبال سلطنت طلبي و رياست طلبي بوده است. امير المومنين در اوج خلافت، مسئوليت و مديريت جامعه مي فرمايد که اين حکومت از کفشي که دارم آنرا وصله مي زنم پايين تر است. امام خميني رهبر مسلمين بود. امام مي فرمود که خرمشهر را خدا آزاد کرد. مهم اين بود که کار امام خدايي بود. اين کار خدايي ممکن است که در لباس حوزوي يا دانشگاهي يا مديريت جامعه يا در لباس يک کارگر ساده باشد. ما کساني را داشته ايم که با امام زمان (عج) ارتباط داشته اند و يک کارگر ساده بوده اند. همه ي مشاغل با توجه به علم حقيقي مي تواند نافع باشد. پس ايشان رشته ي تحصيلي خودشان را بخوانند و اين کار منافاتي هم با خواندن قرآن و مطالعات ديني ندارد. پيامبر مي فرمايد: من آمده ام که کرامت هاي اخلاقي را کامل کنم. مباحث اخلاقي و مکارم اخلاقي صنف بردار نيست. شما کنار ائمه افراد عامي بيسواد مي بينيد که از بيابان آمده بودند اما رشد عالي پيدا کردند ولي افراد باسواد و کاتبان قرآن را هم مي بينيد يعني اين عرصه براي همه باز است بشرطي که به گام هاي عملي اخلاقي عمل بشود. در اين عرصه زن و مرد، پير و جوان، قشر و سن مطرح نيست.
سوال – دختري بيست و چهار ساله هستم و از حدود يک سال پيش براي اينکه بيشتر به سمت خدا بروم مجبور شدم که با دوستانم قطع ارتباط کنم. من خيلي احساس تنهايي مي کنم و جز خدا پناهي ندارم. اين تنهايي من را افسرده کرده است. آيا هر کس که مي خواهد به خدا نزديک بشود بايد تنها بشود؟ راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – دهها روايت داريم که مومن اهل الفت و دوستي است. حتي در روايات داريم که مومن تنها مثل بره اي مي ماند که از گله جدا شده است و گرگ او را زودتر مي درد. گرگ يعني همين افسردگي و نگراني که خودش يک خطر است و به جان ايشان افتاده است. دليل تنهايي چند چيز است. بعضي ها شرايط براي دوست خوب را پيدا نمي کنند. روايت داريم که دنبال دوست صد درصد خوب نگرديد زيرا بي دوست مي مانيد. دنبال عالم صد درصد نگرد زيرا او را پيدا نمي کني. ما يک تعريفي براي دوست خوب داريم. دوستي که اهل فساد نيست و من را به انحراف نمي کشد، کف عبادات را رعايت مي کند. مثلا من چادري و ايشان مانتويي هستند، خوب اين اشکال ندارد. مثلا من اهل نماز شب هستم و او نماز واجب را مي خواند. من اهل اعتکاف و دعاي ندبه هستم ولي او نيست و اين اشکالي ندارد. علت اينکه بعضي خانواده ها دوست پيدا نمي کنند و در داخل خودشان مي مانند که اين خيلي خطر دارد، علتش سخت گيري است. ما نمي توانيم مطابق عوامل شخصيت هايي را پيدا کنيم. پيامبر و ائمه با افرد مختلفي رفت و آمد مي کردند. اين طور نبود که همه در سطح اميرالمومنين باشند. در رفت و آمد بايد تعادل و تناسب رعايت بشود. چادرحجاب برتر است ولي خيلي از افراد با مانتو هم حجاب شان خوب است. پس يک خانم چادري مي تواند با خانم مانتويي دوست باشد. اين خانم اگر تنهايي اش بخاطر سختگيري است بايد آنها را تعديل کند. اسلام دين سهل است. امام صادق (ع) بر سر سفره اي آمد که شراب بود و ايشان از سر سفره بلند شدند. الان خيلي ها عروسي نمي روند يعني آيا در همه ي عروسي ها گناه است. در عروس متعادل خنده و شادي مي خواهد البته لهو، لغو، حرام، اختلاط و ابتذال نبايد در آن باشد. بعضي ها مي گويند که در مجلس عروسي بايد فقط بنشينند و به يکديگر نگاه کنند. اين طور نيست و شما داريد سخت مي گيريد. بعضي از عروس و دامادها خيلي سخت مي گيرند و نمي گذارند که از انها عکس يا فيلم گرفته بشود يا اينکه مکان هاي مشروع نمي روند. ما ضمن رعايت حدود سخت گيري بيش از حد هم نبايد داشته باشيم. اين جور قطع کردن هم درست نيست که من از همه ي دوستان قديم خودم دست بردارم و دوستان جديد پيدا کنم. امر به معروف و نهي از منکر تاثيرش چيست؟ چرا ما مي خواهيم هميشه منفعل باشيم ؟ خانمي که دوست بدحجاب دارد بايد روي او تاثير بگذارد. شما به مجلس عروسي برويد و مانع از حرام بشويد. البته اين کار نبايد با برخورد شديد باشد بلکه بايد اندک اندک باشد. ما مي گوييم که چون او بي نماز است ما با او رفاقت برقرار نمي کنيم. ما بايد دست او را بگيريم. خيلي از اين افراد فطرت هاي پاکي دارند.