برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين دکتر رفيعي
-فضايل حضرت زينب(س)
90-03-28
پلک صبوري مي گشايي و چشم حماسه ها روشن مي شود، مي دانيم تو نايب آن حنجره ي مشبکي که به تاراج زوبين رفت و دلت مهمان سراي داغ هاي رشيد است، اي زن قرآن بخوان تا مردانگي بماند قرآن بخوان به نيابت کل آن سي جزء که به سرانگشت نيزه ورق خورد، قرآن بخوان و تجويد تازه را به تاريخ بياموز و ما را به روايت پانزدهم معرفي کن، قرآن بخوان تا طبل هل هله از هاي و هوي بيفتد شاعران بيچاره، شاعران درمانده، شاعران مضطر با نام تو چه کردند ؟ تاريخ زن آبرو مي گيرد وقتي پلک صبوري مي گشايي و نام حماسيت بر پيشاني دو جبهه ي نوراني مي درخشد زينب.
سوال – لطفاً در خصوص فضايل حضرت زينب توضيح بفرماييد.
پاسخ – ابتدا دو کتاب درخصوص حضرت زينب (س) معرفي مي کنم: يک کتاب را که نويسنده ي اهل سنت دکتر عايشه بنت شاطح نوشته است. ايشان مصري است و کتاب هاي زيادي در تفسير دارد. کتاب ايشان زينب قهرمان کربلا نام دارد. اين کتاب ترجمه ي فارسي شده و در بازار موجود است. مرحوم آقاي قزويني که قبلاً من از ايشان کتابي را اينجا در رابطه با حضرت فاطمه معرفي کردم به نام فاطمه از مهد تا هنگام شهادت، ايشان کتابي را نيز با همان قطر و سياق در رابطه با حضرت زينب سلام الها دارد که اسم آن زينب کبري (س) است. اين کتاب ترجمه ي فارسي شده و در بازار موجود است. ايشان به خصوص در اين کتاب به بخش خطبه ي حضرت زينب پرداخته است. درباره ي عقيله ي بني هاشم (س) تاريخ ناقص است و خيلي از زواياي زندگي ايشان را منعکس نکرده است. اما يک خصوصيتي که ايشان دارد اين است که در کنار تاريخ اوليه ي اسلام حضور داشته است. ايشان تمام پنج تن را درک کرده است. يعني رسول خدا، اميرالمومنين، حضرت زهرا(س) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) را درک کرده است.از سال هاي اوليه ي هجرت که به دنيا آمدند تا قضيه ي کربلا، نزديک به شصت و چند سال، مجموعه ي عمر ايشان تمام اينها را حضور داشته اند. ناقل خطبه ي حضرت زهرا در مسجد يعني خطبه ي فدک، حضرت زينب است. ايشان در آن زمان پنج سال بيشتر نداشتند. اما محدثين از قول ايشان خطبه ي حضرت زهرا را در مسجد نقل کرده اند. گفته شده است که ايشان در کوفه درس تفسير داشته اند و براي خانم هاي کوفه تفسير قرآن مي گفته اند. اگر هيچکدام از اينها هم نباشد همان قضيه ي کربلا براي ما کافي است. من سه يا چهار ويژگي را فهرست وار از زندگي آن بزرگوار مرور مي کنم: يکي از ويژگي هاي مهم زينب کبري، شجاعت ايشان است. شجاعت صفتي است که براي زن و مرد فرقي نمي کند. يعني شجاعت به معناي دفاع از حق و ايستادن در مقابل باطل است. شما يک نگاهي به زندگي حضرت زينب (س) بکنيد. زماني که وارد مجلس يزيد و ابن زياد مي شود، با چه شجاعتي يک زن در مقابل پسر معاويه مي ايستد و فرياد مي زند. تو دروغگو، فاسق و فاسد هستي. تو مفتضح هستي. شهادت افتخار ما است. ايشان ابن زياد را ابن مرجانه خطاب مي کند. خود اين حرف توهيني است که در آنجا لازم بوده به اين دليل که مادر اين فرد فاسد بوده است. و بعد فرياد مي زند هر اتفاقي براي ما افتاده زيبا است و ما ناراحت نيستيم. شجاعت چيزي است که مخصوصاً من درخواست مي کنم که بانوان و زنان دقت کنند که زن و مرد ندارد. يکي از صفات يک انسان متدين و مومن اين است که شجاع است و در دفاع از حق به خود ترديد راه نمي دهد. ويژگي دوم زينب کبري (س) عفاف است. ايشان وقتي که وارد مجلس يزيد مي شود با تمام سختي هايي که کشيده است. تمام مسير را آمده، کوفه آمده و سر مطهر امام حسين (ع) در مقابل ايشان بوده است. اولين مطلبي را که اشاره مي کند اين است که اي پسر ابوسفيان، آيا اين عدالت است که زنان تو در پشت پرده باشند اما ناموس رسول خدا در مقابل نامحرمان باشند ؟ اين خيلي نکته ي دقيقي است. در شب يازدهم محرم که يک شب حساسي است. شبي است که شهدا بر روي زمين هستند، خيمه ها آتش گرفته است، بچه ها گرسنه هستند، زن ها سراغ مردهاي خود را مي گيرند، مادران سراغ فرزندان خود را مي گيرند، خود حضرت زينب داغ برادر و اولاد ديده است. با همه ي اين وضعيت وقتي که خطر ايجاد شد و خيمه ها آتش گرفت، بچه ها فرار کردند. عقيله ي بني هاشم اين بچه ها را يکي يکي پيدا مي کرد و درجايي سامان دهي مي کرد. در روايتي است که ايشان بالاي سر يک دختر بچه رسيد و زماني که اين دختر متوجه شد که عمه ي او زينب است، نگفت که عمه باباي من کجا است، نگفت عمه من گرسنه و تشنه هستم. گفت عمه جان امکان دارد يک تکه پارچه و يا روسري به من بدهيد که سر خود را بپوشانم. ما گاهي ملاحظه مي کنيم که پدر و مادر متدين هستند. حتي خود مادر چادري است اما دختر بزرگ هشت يا نه ساله ي خود را با يک شلوارک و تاپ بيرون مي برند و مي گويند ايشان مکلف نيست. درست است که در نه سالگي مکلف است و تکليف به گردن او است اما مگر چقدر فاصله دارد ؟ آيا نيمه عريان آمدن اين بچه بيرون از خانه با موهاي باز و لباس هاي نامناسب درست است ؟ من نمي گويم بچه ها را اذيت کنيم. من نمي گويم آنها را از دين زده کنيم. ولي بعضي از اين ها طوري هستند که وقتي نگاه انسان به آنها مي افتد گويي به يک انسان بالغ نگاه مي کند. يعني اين دختر نماينده ي مادرخود است. گويا چهره ي خانواده ي خود را بروز مي دهد. بعضي از اينها در ترمينال، فرودگاه، کوچه و خيابان خيلي بد حضور پيدا مي کنند. خانواده ها هم مي گويند که اين بچه است. اين دختر اولاً شش سال، هفت سال يا هشت سال دارد. از امام کاظم (ع ) فرمودند: وقتي سن بچه از يک حدي گذشت و ديگر خود را به گونه اي بروز مي دهد. به صورتي او را بيرون بياوريد که باعث تحريک ديگران نباشد. اين عفاف حضرت زينب است. وقتي که مي گوييم زينب، آيا زينب اشک و گريه مي خواهد ؟ درست است ما از زينب يک چهره ي بيچاره و درمانده بسازيم ؟ زينب واقعاً قهرمان است. هيچ کجا اظهار عجز و ناتواني نکرده است. او نگران است و دغدغه دارد اما دغدغه ي حجاب و عفاف دارد و اينکه نامحرم او را نبيند. اين ويژگي دومي است که من تقاضا مي کنم که هم خانم ها و هم آقايان به آن دقت کنند و از زندگي عقيله ي بني هاشم درس بگيرند. ويژگي سوم حضرت زينب که براي امروز ما در جامعه خيلي مهم است. صفت تسليم و رضا است. بعضي اوقات ما به ائمه توسل پيدا مي کنيم اما حاجت ما برآورده نمي شود. مريض ما شفا پيدا نمي کند. جلوي يک مرگ و مير را مي خواهيم بگيريم اما گرفته نمي شود و مرگ اتفاق مي افتد. فوراً با دين، خدا و پيامبر قهر مي کنيم. توقع من اين است که وقتي من به حرم حضرت علي ابن موسي الرضا رفتم بايد با شفاي بچه ي خود بازگردم و يا جلوي مرگي را بگيرم.
شما نگاه کنيد خود امام حسين (ع) در روز عاشورا چقدر داغ ديده است. زينب کبري چقدر داغ ديده است. معناي صفت تسليم و رضا اين است که انسان هميشه نخواهد حوادث بر وفق مراد او باشد. وقتي اتفاق مي افتد خود را با آن وفق دهد. شما يک بار در روز عاشورا و يا بعد از آن کلمه اي را از حضرت زينب کبري پيدا نمي کنيد که ناشي از ناسپاسي و اظهار عجز باشد. داغ اولاد و داغ برادر ديده است اما وقتي که به گودي قتلگاه مي آيد مي گويد خدايا اين قرباني را از ما قبول کن. لذا روي عبادت او هم اثر نمي گذارد. اگر يک مريضي و يا حادثه اي براي خود يا فرزندان ما پيش بيايد همه ي عبادات ما به هم مي ريزد. امام سجاد (ع) مي گويد يک زماني من در دل شب يازدهم ديدم که عمه ي من در حال خواندن نماز شب است. شب يازدهم که از لحاظ حوادث يک شب استثنايي است و فصل دوم عاشورا در اين شب گشوده مي شود. در اين شب فصل اول تمام مي شود و فصل دوم که جبهه ي ديگري است گشوده مي شود. ويژگي چهارم ايشان مسئله ي ولايت پذيري است. ولايت پذيري يک مسئله ي عقلي است. ما اگر آيات و روايات را نيز در نظر نگيريم، يک مسئله ي عقلي است. الان شما اگر سه نفر به مسافرت برويد يک نفر رئيس خواهد شد. دو نفر با هم کنار مي آيند اما مابين سه نفر اختلاف بوجود مي آيد. يکي از آنها رئيس مي شود. اميرالمومنين مي فرمايند که مردم پيشوا مي خواهند، چه فاجر و چه مومن. يعني حتي در کشورهاي کفر هم اگر پيشوا نداشته باشند کار پيش نمي رود. شما حتي فرض کنيد در جبهه ي کفر، يعني همان جنگ احد که فرمانده ي آن را ابوسفيان به عهده دارد، جنگ بدر و يا جنگ خندق و يا جنگ هايي که با ائمه شده است. در همان جنگ ها نيز اگر رئيس نداشت و فرمانده نبود امکان نداشت و سنگ روي سنگ بنا نمي شد. امام و پيشوا در هر جبهه اي لازم است. در جبهه ي دين، اولين ولي خود خداوند است. انَما وَليُکُم الله و رَسوله. بعد پيامبر خدا است. چقدر ما لطمه ديده ايم از مخالفت با پيغمبر؟ همان جنگ احد چرا مسلمانان شکست خوردند. حرف ولي خدا را گوش نکردند. در صلح حديبيه رسول خدا صلح کرد برخي از افراد اعتراض کردند. در زمان غيبت وقتي که به صورت ظاهر امام معصوم در بين ما نيست تکليف چيست ؟ آيا بايد جامعه رها شود ؟ آيا بايد حدود، احکام و تجارت اسلامي تعطيل شود؟ ربا و رشوه آزاد باشد. هرکسي هرکاري خواست انجام دهد. اين مسائل امکان ندارد و عقل آن را نمي پذيرد. به تعبير حضرت امام مي فرمود: تصور ولايت فقيه باعث تصديق است. يعني اگر کسي فکر کند قبول مي کند. اگر قرار شد ولي و حجتي که در درجه ي اول خدا است، بعد پيامبر و بعد از آن ائمه ي معصومين هستند. در زمان غيبت نزديک ترين فرد به امام عالم ديني است. کسي است که حديث و قرآن را مي شناسد. معناي ولايت پذيري اين است که ما روي حرف ولي حرف نزنيم. امام فرمود بايد با صدام جنگيد. همه قبول کردند. يک زماني نيز فرمود من قطعنامه را پذيرفتم بايد بگوييم چشم. معناي ولايت پذيري اين است. اين مسئله در زندگي زينب کبري (س) موج مي زند. ولي خدا مي گويد به مکه برويم قبول مي کند. به کوفه برويم، در کربلا خيمه بزنيم، همه را قبول مي کند. وقتي که فهميد فردا برادر او شهيد مي شود، در شب عاشورا زينب کبري خيلي اشک مي ريخت. شب عاشورا در نزديک صبح يک لحظه امام حسين خوابيدند، زينب کبري کنار ايشان آمدند و گفتند چه شده است ؟ امام گفتند: خواب بودم. الان جدم رسول خدا را خواب ديدم ايشان فرمودند امشب افطار ميهمان ما هستيد. حسين جان ما به تو مشتاق هستيم زودتر بيا. حضرت زينب خيلي از قضايا را مي دانست. ايشان مي فرمود: مادر من همه را براي من تعريف کرده است. صبح روز يازدهم زماني که خواستند از کربلا بروند، امام سجاد (ع) خيلي ناراحت بود. مي ديد بدن بابا و برادر او بر روي زمين است. زينب کبري جلو آمدند و گفتند که تو در حال جان دادن هستي و قالب تهي مي کني چه شده است ؟ گفت عمه جان ما اين بدنها را بگذاريم و برويم ؟ اين بدن حجت و ولي خدا است. زينب کبري فرمود اينها دفن مي شوند. اينجا زيارتگاه مي شود و مردم مشتاق به اينجا مي آيند. من از پدرم اميرالمومنين آن شبي که ضربت خورد شنيدم.
يعني آنچه که امام سجاد (ع ) در خصوص حضرت زينب فرمود که عالِمَة غَيرَ مُعلم، معناي آن همين است. امام حسين (ع) وقتي که خبر داد من جدم رسول خدا را خواب ديدم. شروع کرد به گريه کردن و لرزيدن. اباعبداله فرمودند خواهرم آرام باش. تو بايد صبوري کني. هنوز چيزي نشده است. تا فرمود بايد صبوري کني. زينب فرمود: هرطور که تو بخواهي. لذا کسي در روز عاشورا از زينب ناله و زاري نديد. تا عصر عاشورا همه شهيد شدند و نوبت به امام حسين رسيد. ايشان نيز به ميدان رفت. اباعبدالله در روز عاشورا يک موضعي را در ميدان انتخاب کرده بودند. مي جنگيدند، بر مي گشتند و مي ايستادند و مي گفتند لاحَولَ و لا قُوةَ اِلا بالله. اين صدا به زينب مي رسيد و ايشان آرام مي شد. مي دانست که امام زنده است و در حال جنگ است. اما مدتي اين صدا قطع شد. صدا که قطع شد عقيله ي بني هاشم از خيمه بيرون آمد ببيند چه اتفاقي افتاده است. خود را به تل زينبيه رساند. وقتي که نگاه کرد ديد که ابا عبدالله در خون در حال غلطيدن است. تمام بدن او غرق خون است و دشمن نيز دورتا دور او را محاصره کرده است. زينبي که خار به دست حسين نمي توانست ببيند. تا اين صحنه را ديد دست هاي خود را بر روي سر گذاشت و گفت: وا محمدا. اباعبدالهد چشم هاي خود را باز کرد و گفت: خواهرم بازگرد. فرمود: چشم. به اين ولايت پذيري مي گويند. اگر قرار باشد ما در مقابل ولايت تفکيکي عمل کنيم. و بگوييم ما هشتاد درصد قبول داريم اما بيست درصد قبول نداريم. نگاه تبعيضي داشتن کار را خراب مي کند. اجازه ي ساماندهي و مديريت را به ولي نمي دهد. امير المومنين فرمودند من در صفين مأموم شما شدم ديگر امام شما نيستم. اگر امام مأموم شد خطرناک است. اگر امام را بردند خطرناک است. امام بايد ببرد. البته مديريت ناشي از ديکتاتوري نيست. ناشي از عدالت و فهم است. تفاوت آن با حکومت هاي خودکامه اين است. آن حکومت ها مي گويد همين و لابد. اما اين مي گويد که تشخيص براساس دين و مصلحت و عدالت است. نه براساس تشخيص شخصي. در طول تاريخ مردان زيادي از دامن زنان به معراج رفتند. در طول تاريخ زنان زيادي عامل حرکت هاي مهم و حساس مردان بودند. شما نگاه کنيد مادر عيسي مدافع او است. مادر موسي مدافع او است. خديجه ي کبري، زهراي مرضيه و... متأسفانه در مورد تاريخ زنان کتاب کم نوشته شده است. يکي از علما کتابي را نوشته به نام رياحين الشريعه. مرحوم آقاي محلاتي فقط کتاب خود را به شرح حال زنان اختصاص داده است. ما زنان شجاع و غيوري در طول تاريخ داشته ايم. يکي از آن شخصيت ها که متأسفانه ما فقط در مورد مصائب او صحبت کرده ايم و ابعاد ديگر او را فراموش کرده ايم زينب کبري است.
سوال – چطور مي توان به حضرت زينب نزديک شد ؟
پاسخ – بعضي از افراد مي گويند که اين حرف ها درست است اما او زينب بود و دختر علي بود. نه اينطور نيست ما مانند ايشان زياد داريم. در همين کشور خودمان مگر نداشتيم زناني که گاهي چهار شهيد تقديم کردند. اما استوار باقي ماندند. من در يک تشييع جنازه اي بودم که سومين شهيد يک مادري را آوردند. زماني که جنازه را آوردند ايشان ايستاد و رو کرد به عکس بزرگي از امام که در آنجا بود و رو کرد به جنازه و گفت اي امام تو سلامت باشي. ما مي توانيم با اراده و تسليم خود را با اين ويژگي ها انطباق بدهيم. اينکه اگر در زندگي من مصيبت و سختي روي مي دهد با آن کنار بيايم. مصيبت ها را آسان ببينم و بر آنها فائق آيم. هرچقدر ايمان ما قوي تر شود و اعتقاد ما بيشتر شود، تسليم و رضا در زندگي ما بيشتر خواهد بود.
سوال - لطفاً درخصوص سوره ي حجر آيات 52 تا 70 توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي پنجاه و شش سوره ي مبارکه ي حجر اين تعبير آمده است: از رحمت خدا مأيوس نمي شوند مگر افراد گمراه. اين آيه ي پيام مهمي دارد اينکه کسي که مأيوس باشد خود يک نوع گمراهي است. براي اينکه وقتي که فرد مأيوس شد ديگر تلاش و کوشش نمي کند و به دنبال کار نمي رود. داستان اين آيه مربوط به افرادي است که نزد حضرت ابراهيم آمدند و به او بشارت اولاد دادند. در صورتي که سن او بالا بود. قرآن مي فرمايد: در هيچ حالتي از رحمت خدا مأيوس نشويد. در روايتي از حضرت علي (ع) داريم که آنجايي که اميد نداريد بيشتر اميدوار باشيد. حضرت علي مثالي زدند به اين عنوان که موسي ابن عمران در بياباني با خانواده ي خود بود. در پي آتش رفت براي اينکه خانواده ي خود را گرم کند. اتفاقاً رفت و پيامبر بازگشت. يعني در اوج نااميدي که حتي اميد نداشت که يک آتش پيدا کند، بايد بيضاء و عصايي که اژدها مي شد و با پيامبري بازگشت. اين را براي افرادي مي گويم که گاهي در زندگي خود دچار يأس و نااميدي مي شوند. از اين مسائل نترسيد و همواره اميد شما به خدا باشد و مأيوس نشويد. و بدانيد خداوند تبارک و تعالي وعده داده است که ببخشد و دعاها را مستجاب کند.
سوال- وقتي که ما يک کار خيري انجام مي دهيم و ثواب آن را به ائمه و پيامبر (ص) تقديم مي کنيم، آنها که خود درياي رحمت هستند چه نيازي به اين هديه هاي معنوي دارند ما که خود محتاج تر هستيم ؟
پاسخ – اولاً با هديه به روح ديگران از ثواب آن کاسته نمي شود. اتفاقاً در روايت داريم اگر کسي براي ديگران دعا کند در مورد خود او بيشتر مستجاب مي شود. بعضي از افراد مي گويند اگر ما به حج، طواف يا عمره ي نيابتي برويم و ثواب آن را به پدر خود بدهيم چه سودي براي ما دارد ؟ اولاً که اين ثواب براي شما محفوظ است. به ثواب شما لطمه اي وارد نمي شود و پدر شما نيز بهره مند مي شود. لطف خداوند تبارک و تعالي خيلي زياد است. يک کسي به امام جواد گفت، ما به مکه رفته بوديم، هرکسي ما را مي ديد التماس دعا مي گفت. آقا فرمودند: وقتي که مي خواهيد طواف انجام دهيد بگوييد: به نيت تمام کساني که به من التماس دعا گفته اند اين کار را مي کنم و براي آنها دو رکعت نماز نيز بخوانيد. بعد زماني که از حج بازگشتيد هرکسي به شما گفت که آيا براي ما طواف کرديد؟ شما بگوييد: بله دو رکعت نمازخواندم و يک طواف نيز انجام دادم. يعني يک طواف و دو رکعت نماز براي همه مي تواند نيت شود و هيچ مانعي نيز ندارد. بعضي از شخصيت ها را ذکر کرده اند که بايد بطور خاص براي آنها طواف انجام دهيد مانند حضرت زهرا و ائمه ي اطهار. بحث احتياج و نياز نيست. بحث اين است که ما مي خواهيم کار خود را به آن دريا وصل کنيم. وقتي که يک چشمه به دريا مي ريزد ماندگار مي شود. ما مي خواهيم با اين کار خود به صورتي عمل خود را ماندگار کنيم. با اين کار مي توانيم ثواب کار خود را مضاعف کنيم. مي گويند يک زماني ابو علي سينا از ابو سعيد ابوالخير پرسيد چرا ثواب نماز جماعت بيشتر از نماز در خانه است ؟ ايشان جواب داد وقتي که شما يک شمع روشن مي کنيد اگر باد بيايد خاموش مي شود. اما اگر در جايي هزار شمع روشن باشد اگر باد هم بوزد نمي تواند هزار شمع را خاموش کند. در نماز جماعت دويست يا پانصد معراج مومن است و شمع روشن است. اگر من خاموش باشم و ديگري نيز خاموش باشد اما در ميان اين افراد پنج شمع روشن وجود دارد. در خانه فقط يک شمع است اگر خاموش شود ديگر روشن نمي شود. گاهي وقتي که ما مي گوييم ثواب چيزي را به روح زينب کبري هديه مي کنيم، اين يک جور يادکرد است که خيلي مهم است. روايتي از امام کاظم (ع) است که مي گويد: پيامبر نعمتي بود که کفران شد و ما اهل بيت نيز مکفر هستيم يعني نعمتي هستيم که کفران مي شود. علما بحث مي کنند که چگونه امام مکفر مي شود يعني قدرناشناخته مي شود. يکي از نشانه هايي که انسان قدر امام را نشناسد اين است که از او ياد نکند. چرا گفته اند که صدقه بدهيد به اسم امام زمان ؟ اين يادکرد باعث مي شود که ذهن ما همواره مشغول باشد. بچه هايي که در روز معلم هديه مي آورند به اين خاطر است که بگويند که من به ياد شما هستم و اِلا او نيازي ندارد. مي خواهيم بگوييم عقيله ي بني هاشم اگر تو همه ي هستي خود را در راه خدا دادي من نيز اين قرآن را مي برم و ثواب آن را مي برم اما به روح تو هديه مي کنم که بداني قدر شناس هستم و تو ياد کرده ام.
سوال – برخي از افراد مي گويند زينب درياي فضايل است اما به واسطه ي مصيبت هايي که ايشان تحمل کرده اند اگر اسم فرزند خود را زينب بگذاريم شايد او نيز دچار مصائب شود. نظر شما چيست ؟
پاسخ – اي کاش در جاهاي مختلف که اتفاقاتي مي افتاد يک آمار از اسامي مي گرفتند که آيا واقعاً اين گونه است يا خير. الان افراد قضاوت کنند که آيا واقعاً در ميان بيماران، دردکشيده ها و افرادي که طلاق گرفته اند يا اختلافات خانوادگي دارند اسم آنها زينب است. اتفاقاً عکس قضيه صادق است. زينب نام هاي زيادي را ما مي شناسيم که همسران خوب دارند، خوشبخت هستند و زندگي خوب دارند. البته وقتي که شما روي چيزي دقت داشته باشيد پيدا مي کنيد. ممکن است که دو يا سه نفر به نام زينب هم در همسايگي و يا در اطرافيان خود پيدا کنيد که پدر خود را از دست داده باشند. يا مادر خود را از دست داده باشند يا مبتلا به بيماري شده باشند. اما در کل اين حرف کاملاً نادرستي است. حرف عوامانه اي است که نه آمار آن را تأييد مي کند، نه دين و نه عقل. زينب نام هاي زيادي در تاريخ نويسنده، شاعر و افراد بسيار بارزي داشته ايم.
سوال – من هميشه برنامه ي سمت خدا را دوست داشتم و نگاه مي کردم. ولي با اين حرف آقاي دکتر که به آن جوان راهي شرعي براي ارضاي نيازهاي خود پيشنهاد کرد از برنامه ي شما بيزار شدم و آرزو مي کنم اي کاش اين برنامه هيچگاه ادامه پيدا نکند.
پاسخ – اين تشکرها، اين انتقادها و نگاه ها براي من نيز زياد منعکس شده است. حتي به صورت حضوري هم آقايان، هم خانم ها و هم جوانان عزيز مباحثي را پيرامون اين نکته مطرح کرده اند. من نيز نمي خواهم اين بحث را ادامه دهم و هفته ي پيش نيز مايل نبودم اين بحث را مطرح کنم. منتهي وقتي که يک جوان يک سوال را مي پرسد شما بايد پيشينه ي قضايا را ببينيد. و او اسلام را به بن بست متهم مي کند. بنده به عنوان کوچکترين خادم ديني و مطلع اجمالي از مباحث ديني نمي توانم دستور و توصيه ي اسلام را در اينجا ناديده بگيرم. بگويم اي جوان شما اجازه ي همجنس گرايي داريد. اجازه ي دوستي خياباني داريد. اجازه ي فساد داريد. اسلام نيز همين است و لاغير. اين حرف را بزنم براي اينکه ديگران دوست داشته باشند. در معرفي اسلام و دين اين خيانت است که ما بخشي از دين را مطرح کنيم و بخشي را ناديده بگيريم. نگاه بخشي به دين هميشه نگاه خطرناکي است. يعني اگر کسي فقط حدود اسلامي را مطالعه کند. بگويد شراب هشتاد ضربه، زنا صد ضربه، براي فلان کار اين تعداد شلاق و براي فلان کار سنگسار. مي گويند: عجب دين خشني است. اگر نبيند که چقدر در اسلام توصيه به تقوي، ايمان، رأفت داريم. اگر کسي فقط تاريخ جنگ هاي اسلام را ببيند. صلح ها، بخشش ها و عفو ها را نبيند. اين نگاه اشتباه است. ما در بحث هاي مهدويت نيز دچار مشکل شده ايم. يعني هميشه امام زمان (عج) را امام قهر معرفي کرده ايم. گردن مي زند و جوي خون را مي اندازد. در صورتي که در روايات مي خوانيم امام زمان مانند پدر مهربان و رفيق مونس و انيس و همراه است. در زيارت آل ياسين مي خوانيم که امام زمان رحمة الله الواسعه است. ما هميشه قهر امام را گفته ايم و مهر او را نگفته ايم. حالا من اگر به خاطر خوش آمد مخاطب خود مهر امام زمان را بگويم و قهر او را نگويم، خيانت است. يا اگر قهر را گويم و مهر او را نگويم، اشتباه است. من مي خواهم به شخصي که سوال پرسيده بگويم که اگر من در يک برنامه از اول تا آخر توصيه مي کردم که اي آقايان حقوق خانم ها را رعايت کنيد. درخانه به همسر خود کمک کنيد و همراه او باشيد. و بدخلقي نکنيد. چقدر تشکر مي کردند و اين برنامه عالي ترين برنامه مي شد. چطور وقتي که يک مطلبي با بخشي از باورها و عقايد من مطابقت ندارد در صورتي که اين مطلب صحيح و ديني است و در روايات ما جايگاهي دارد. هيچ گاه نيز ما نخواسته ايم که با ارائه ي اين مطلب ولنگاري ايجاد کنيم. متأسفانه اشکال ما اين است که وقتي يک بحث مطرح مي شود کساني به دنبال آن مي روند که اتفاقاً آن مشکل را ندارند. يعني يک فرد همسر دارد، خانواده و زندگي دارد. توصيه ي ما به اين افراد اين است که با همسر خود مهربان باشيد. زندگي کنيد. نگاه به نامحرم نکنيد. به دنبال ازدواج هاي موقت نباشيد. رسول گرامي اسلام با خديجه ي کبري بيست و پنج سال زندگي کردند. تنها همسر او خديجه بود. هيچگاه تا ايشان زنده بود حضرت نه ازدواج دوم و نه مسئله اي شبيه آن داشت. علما و مراجع ما و امام عزيز نسبت به همسر خود چقدر مهربان بودند ؟ ما يک مسئله اي را مطرح مي کنيم نه براي شما آقايي که همسر و خانواده داريد. خداي ناکرده با اين حرف در خانواده ي خود ايجاد بدبيني کنيد. به آن جوان و آن دختر خانم نيز مي گوييم شما ازدواج دائم کنيد. اصلاً بحث اين نيست که با اين شيوه ما بخواهيم راهکار هاي صحيح را ببنديم. يک زماني يک خانمي از من پرسيد چه کسي حاضر مي شود که در زندگي خود به يک چنين مسئله اي راضي شود. همه دوست دارند که ازدواج دائم کنند و زندگي مستمر داشته باشند. براي زندگي خود برنامه ريزي کند و بداند که پنجاه يا شصت سال با اين مرد زندگي مي کند. خود طرح اين مسئله باعث مي شود ازدواج دائم عقب بيفتد. باعث مي شود کانون خانواده ها سست شود. اين حرف ها را به من زده اند و من آنها را قبول دارم. صحبت من اين نبود که بياييم اين شيوه را در زندگي هاي موجود تزريق کنيم. جلوي ازدواج هاي دائم را بگيريم و آن را جايگزين کنيم. بلکه بحث من اين بود که اگر کسي هيچ يک از اين ضوابط براي او آماده نبود دين بن بست ندارد. ما که نمي خواهيم بر روي واقعيت هاي جامعه چشم خود را ببنديم. مسئول يک دانشگاهي به من گفت نزديک به پنجاه درصد اين ماشين هايي که جلوي دانشگاه مي ايستد دوست هستند. پدر، مادر، برادر و همسر آنها نيست بلکه دوست هستند. يعني ما خيلي راحت دوستي هاي حرام را در جامعه ترويج مي کنيم. آنوقت يک بحث ديني و شرعي که مطرح مي شود آن هم نه براي افرادي که زندگي دارند، متأهل هستند و خانواده دارند بلکه براي کساني که واقعاً اين زمينه براي آنها فراهم است و آن زمينه نيست. ما جايگاه آن را نشناخته ايم و هرکسي نيز مي خواهد يک چنين بحث هايي را مطرح کند آنچنان او را مورد توهين قرار مي دهند که جرأت نکند حرفي بزند. اين خيلي بد است که ما جرأت نکنيم حرف دين را بزنيم و مسائل ديني را بگوييم. يعني شرع را فداي عرف کنيم. درست نيست که ما سابقه برنامه، سابقه ي شخص و ده ها مسئله را ناديده بگيريم. آن هم يک مسئله اي که خلاف دين نيست و در متن دين نهفته است. شهيد مطهري گفت که اين مسئله بايد ضابطه مند شدو با احکام ثانوي و براي آن قوانيني تدوين شود. ما اين بحث را مطرح نکرديم که آقايان خانواده دار و همسر دارد متضرر شوند. حتي دختر و پسرها به دنبال ازدواج بروند.