برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام و المسلمين دکتر رفيعي
-زندگاني حضرت زينب
90-01-20
هوا هواي لطيفي است طراوت است و ترنم و شبنم است و شقايق، هواي همهمه دارند ابر و تندر و باران هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم.
90/1/20
سوال – در مورد زندگاني حضرت زينب توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – به مناسبت تولد عقيله بني هاشم، قهرمان کربلا، حضرت زينب تبريک عرض مي کنيم و تبريک ويژه به مناسبت روز پرستار عرض مي کنيم و ازهمه پرستاران و کساني که وظيفه ي پرستاري در منزل را دارند تشکر مي کنيم و اميدواريم که با حضرت زينب محشور بشوند.
حضرت زينب کبري شخصيتي است که امام معصوم مدح او را گفته است. امام حسين (ع) به او مي فرمود که اي خواهر جان من را در نماز شب و دعاهايت فراموش نکن. و همچنين امام سجاد (ع) به او مي فرمود: تو عالمه اي هستي که آموزگار نداشتي. علم لدني کار هر کسي نيست و در کسي بايد ظرفيت باشد تا خود علم بدون آموزش را به او بدهد. ما از زندگي قبل از کربلاي جضرت زينب را کمتر خبر داريم. ايشان خصوصيتي که دارد اين است که در کنار پنج تن بوده است. يعني شاهد مرگ هر پنج تن بوده است، رسول خدا، حضرت زهرا، حضرت امير المومنين، امام حسن (ع) و امام حسين (ع). پس ويژگي زينب زيستن در کنار اهل کساء و اهل عصمت و طهارت است و زندگي همه ي اينها را درک کرده است. ماايشان را بيشتر در قالب حوادث کربلا مي شناسيم و حوادث قبل از کربلاي ايشان را تاريخ کمترنقل کرده است. ولي همان ميزاني که از خطبه هاي ايشان و مطالبي که در کربلا از ايشان نقل شده است، براي الگو گرفتن کافي است. ايشان شخصيتي است که حتي انديشمندان غير شيعه درباره ي ايشان کتاب نوشته اند و او را ستوده اند. در کتابهاي اهل سنت که درباره ي معرفي اصحاب يا شخصيت هاي تاريخي است، يکي از گزينه ها را زينب کبري مي بينيد. حتي انديشمند مصري و درکتاب هاي تفسيري کارکرده، کتاب مستقلي نوشته و اسم آن را زينب قهرمان کربلا گذاشته است. بعضي ها ايشان را زهراي دوم ناميده اند يعني آينه ي تمام نماي چهره حضرت زهرا در ايشان است. با توجه به آداب مسلماني من به چند ويژگي ايشان اشاره مي کنم. يکي از صفات مهم حضرت زينب که بنظر من يک ويژگي کليدي است و ما الان در جامعه با فقدان اين صفت خيلي مشکل داريم، حالت رضا و خشنودي است. راضي بودن از خدا و زندگي. آيه ي 22سوره ي مجادله وقتي مي خواهد حزب الله را معرفي کند. فرد حزب اللهي کسي است که خدا از او راضي است و او از خدا راضي است. آخر سوره ي فجر مي فرمايد: صاحب قلب مطمئن کسي است که بهشت براي او کم است و خدا مي فرمايد که بسوي پروردگارت بازگرد و او از خدا راضي و خدا هم از او راضي است. الان در مردم غلبا بي رضايتي و شِکوه مي بينيد. کسي که ماشين او مدل پايين است مي گويد که اي کاش مدل بالا بود، اي کاش خانه ام فلان بود، اي کاش فلان رشته قبول مي شدم، اين شکوه ونارضايتي از وضعيت موجود، يکي از صفات منفي است که باعث غم و افسردگي انسان مي شود و باعث ميشود که انسان شاداب نباشد. روايت داريم که راحتي و شادي در صفت رضاست. همه ي ما داريم زندگي مي کنيم، در مسير اين ناملايمات سختي ها، کمبودها، مشکلات، فراز و نشيب هست. اين را نخواهيم که هميشه پاشنه ي در به نفع ما بچرخد. گاهي ممکن است عکس چيزي که ما بخواهيم بچرخد. حضرت زينب کبري در عاشورا مصيبت زياد ديد. در ميان دشمن گفت که اين ناملايمات همه اش زيباست. اين از باور انسان نشأت مي گيرد. اين از اعتقاد، باور و ايمان قوي است. مي گويند که ما بين زندگي کردن و زندگي نکردن اختيار نداريم. يعني من اختيار ندارم که زندگي بکنم يا نکنم. زندگي نکردن يعني مرگ. ما بين خوب زندگي کردن و بد زندگي کردن اختيار داريم. يعني نگاه انسان به حوادث. اگر ما در زندگي مثبت انديش باشيم، مثلا آقا يک بيماري دارد، دستش درد مي کند ولي در کنار آن قلب، چشم، گوش او سالم است. يک آقايي از بيماري مي ناليد. به او گفتم که دو تا برگ کاغذ بياور، روي يکي بيماري و روي يکي اعضاي سالم بدنت را بنويس، ببين کدامش بيشتر است. مثبت انديش يعني اين که شما نيمه ي خالي ليوان را نبينيد. در واقع اهداف و قضايا را ببيني. يکي از مشکلاتي که ما در جامعه داريم سطح توقعات بالاست. وقتي سطح توقعات بالاست. يک آقايي مي گفت که من مي خواستم با خانمي ازدواج کنم ولي اين اتفاق نيفتاد و من با خانم ديگري ازدواج کردم، من دائما ناراحت هستم و مي گويم که اگر با اوازدواج مي کردم چه مي شد ؟ اوتا آخر عمرش ناراضي زندگي مي کند. اگر کسي که سوار پرايد مي شود و مي گويد که اي کاش ماکسيما بود، احساس نارضايتي ميکند ولي اگر بگويد که همين است و خوب است يعني رضايت. رضايت يعني به وضعيت موجود قانع بودن، سطح توقعات را بالا نبردن، مثبت انديشي داشتن، اين معاني رضايت است. حضرت علي (ع) مي فرمايد: وقتي آن چيزي که شما مي خواهيد نمي شود آنچيزي که مي شود بخواهيد. الان آقا و خانمي ازدواج کردند و مي گويد که فرزند اول مان دختر است. دختر خيلي دوست دارد و دختر مي خواهد. بعد از سونوگرافي مي فهمد که بچه دختر است.چيزي که شما مي خواستيد نشد اما اين که شده بخواهيد. و اِلا تا آخرعمر هرچه به اين پسر نگاه مي کني مي گويي پسر هم خوب است ولي اگر دختر مي شد يک چيز ديگري بود. اين انسان هميشه کارش خراب است. اين به افق دين ما به دنيا و حوادث برمي گردد. کسي داشت رد ميشد و به حضرت امير گفت که انشاءالله بد نبيني و حضرت به او گفت که اين دعا غلط است. مگر مي شود که انسان بد نبيند. اسکندر که فاتح چند کشور بود وقتي از دنيا رفت وصيت کرد که کساني در مراسم من شرکت کنند که تابحال مصيبت در زندگي شان نديده اند. وقتي مراسم برپا شد مادر او ديد که هيچ کس به عزاداري نيامد و کسي مرگ پسرش را به او تسليت نگفت. وعلت را پرسيد و به او گفتند که چه کسي در اين عالم را پيدا مي کني که مصيبت نديده باشد؟ گفت: پسرم خواسته به من بفهماند که در اين عالم همه مصيبت ديده هستند. انبياء و اولياء خدا مصائب و سختي ها ديده اند. اوج اين مصيبت و سختي ها در زندگي حضرت زينب کبري است. کسي که داغ چند برادر، دو فرزند و چند عزيز برادر ديده است، گرسنگي، تشنگي، رفتن به شام و... اينها انسان را منفجر مي کند. اما حضرت زينب همان شب يازدهم نماز شبش ترک نمي شود. همانروز در مجلس دشمن مي گويد که من همه ي اين مصيبت ها را زيبا مي بينم. در دروازه ي کوفه خطبه مي خواند. اين برادر قطعه قطعه که بر دستش بوده، کنار بدن علي اکبر و قاسم بوده، گويا اين انسان هيچ مصيبتي نديده است. اين قدر آرام و با صفت رضا بوده که شاعر مي گويد: تسليم و رضا نگر که آن دخت بتول در مقتل کشتگان شده مُد نزول، شکرانه سرود اي خداوند جليل قرباني ما به پيشگاه تو قبول. يعني وقتي برادرش را در دست گرفت گفت: اللهم تقبل. در روز عاشورا امام حسين (ع) فرمود: ما به آنچه خدا بخواهد راضي هستيم.
مصائبي که ما در زندگي مي بينم سطحش آنقدر بالا نيست. ما نمي توانيم مصيبت را تغيير بدهيم. مثلا يک آقا و خانم پسر جوان شان را در تصادف از دست داده اند يا بچه اش سرطان گرفته و دارد جلوي چشمش مي ميرد يا جواني در تصادف قطع نخاع شده است، آيا نارضايتي اين قطع نخاع را بر مي گرداند يا بيمار را خوب مي کند ؟ اين فقط نگاه ماست. اين مي تواند نگاهي باشد که روي من تاثير نگذارد و من بتوانم با آن کنار بيايم يا مي تواند نگاهي باشد که آن بيمار لطمه بخورد و خودم هم از بين بروم يعني اين نارضايتي تاثيري ندارد و ما فقط خودمان را اذيت مي کنيم. ما نمي توانيم مسير مصائب را تغيير بدهيم. پسر امام صادق (ع) بيمار بود و امام خيلي ناراحت بود و برايش داروهاي آن زمان را مي آورد. به امام خبر دادند که بچه مرده است. امام آرام نشست و فرمود: ما اهل بيت قبل از مصيبت تلاش مي کنيم که مصبت وارد نشود ( البته اين وظيفه ي همه است که در درمان بيماري تلاش خودشان را بکنند، اما اگر اين اتفاق افتاد بي صبري نمي کنيم. من در مورد زندگي هاي عادي مي گويم که در آن مصيبت هم نيست زن و شوهر و بچه سالم هستند و دارند با هم زندگي مي کنند، الان چون ما سطح توقعات را بالا مي بريم و نقاط منفي را مي بينيم، از همين زندگي خوب هم ناراضي هستيم. آقا ماشين، خانه، حقوق، زن و بچه هم دارد ولي باز اظهار شِکوه و نارضايتي مي کند زيرا نيمه ي خالي ليوان را مي بيند. به ما سفارش شده که در زندگي به پايين دست خودتان نگاه کنيد. سلمان مي گويد که پيامبر خدا هفت سفارش به من کرد که من هيچ گاه آنها را فراموش نمي کنم. (کتاب مرحوم خصال صدوق ) ايشان به من سفارش کرد هميشه به پايين دست خودت نگاه کن به بالا دست خودت نگاه نکن که غصه بخوري. سعدي ميگويد که من کفش نداشتم و غصه مي خوردم. به مسجد جامع کوفه رفتم و مردي را ديم که پا نداشت. گفتم خدا را شکر که من اگر کفش ندارم پا دارم. به ما سفارش شده که به مراکز درماني يا به قبرستان برويد. گاهي حضرت امير اصحابش را به قبرستان مي برد و مي گفت که ببينيد قيصرها، فراعنه و سليمان کجا هستند. رفت و آمد با خانواده هايي که سطح شان پايين تر است و ديدن مشکلات ديگران، باعث مي شود که انسان در زندگي صفت رضا پيدا کند. امام صادق (ع) فرمود: پيامبر هر اتفاقي که مي افتد نمي فرمود که اگر اين نمي شد بهتر بود. مثلا در جنگ احد پيامبر شکست خورد ولي اما و اگر نياورد. حالا اتفاقي افتاده بايد چکار کنيم ؟ خيلي از مسلمانان اعتراض کردند که مگر خدا نمي فرمايد: ان تنصرالله ينصرکم. کساني که بت پرست بودند پيروز شدند و ما که خدا را پرستش کرديم نابود شديم، آيه نازل شد که اين پيروزيها و شکست ها مي چرخد. در بدر مسلمانان پيروز شدند و در احد دشمن پيروز شد. اين شکست دليل بر بد بودن شما نيست. بعضي ها مي گويند که همسايه ي ما نماز نمي خواند و شراب هم مي خورد ولي روزگار خوبي دارد ولي ما اهل نماز ودين هستيم ولي سخت زندگي مي کنيم، پس کسي که بي دين است راحت تر زندگي مي کند. اصلا اين طور نيست، شما دين را با اين چيزها گره نزنيد. زندگي ناملايماتي دارد. يک وقت ممکن است کوه ناملايمات روي سر ايوب بريزد و ايوب مظهر سختي ها بشود و يک وقت هم ممکن است کوه ثروت و امکانات روي سر سليمان بريزد. سليمان وضعش خوب بود و ايوب گرفتار بود، آيا ايوب انسان بدي بود يا سليمان انسان خوبي بود ؟ هر دوي آنها خوب بودند. ما در جامعه مومن هاي مصيبت ديده داريم، مومن هاي در رفا هم داريم، کافر مصيبت ديده داريم، کافر در رفاه هم داريم. اينها را باهم گره نزنيم و سعي کنيم در زندگي يک سري مشکلات را گره به اين جور موارد نزنيم. نگوييم که خدا ما را دوست ندارد و ما را رها کرده است. پيامبر در احد شکست خورد، آيا خدا پيامبرش را رها کرد ؟ در قرآن مي فرمايد: اي پيامبر، خدا هيچ وقت تو را رها نمي کند. پس يکي از صفات حضرت زينب صفت رضا بود. ويژگي دوم حضرت زينب عفاف او بود. اين را مخصوصا براي دختران جوان مي گويم. زينب الگوي ماست، او دختر اميرالمومنين است، خواهر امام حسين (ع) است، در محيطي کاملا مذهبي و محيط وحي رشد کرده است، يکي از خصوصايت اين بانوي بزرگوار عفاف اوست. وقتي مي گوييم عفاف ذهن روي حجاب مي رود البته حجاب نوعي عفاف است. عفاف يعني خويشتن داري. ما يک عفت گفتاري داريم. انسانهايي که بددهان هستند و فحش مي دهند، اينها عفت گفتاري ندارند. من بايددر کلام خودم عفيف باشم و درست صحبت کنم حتي راجع به دشمن وکساني که آنها را قبول ندارم فحاشي نکنم. ديگري عفت مالي اين است که من نگذارم حرام وارد زندگي ام بشود. ديگري عفت رفتاري است. دختر شعيب پيش موسي با عفاف راه مي رفت يعني يک خانم مي تواند رفتارش غير عفيفانه باشد. ديگري عفت پوششي است که انسان پوشش خودش را رعايت کند. وقتي شب يازدهم خيمه ها را آتش زدند و بچه ها در بيابان فرار کردند که آتش دامن شان را نگيرد. بعد که آتش خاموش شد حضرت زينب مي گشت و بچه ها را پيدا مي کرد. همين طور که داشت مي گشت به بالاي سر دختر بچه اي رسيد که از شدت خستگي و گرسنگي خوابش برده بود تا زينب کبري بالاي سر او آمد ترسيد و بيدار شد و فکر کرد که دشمن است و مي خواست فرار کند ولي حضرت زينب نگذاشت. تا بچه عمه اش را ديد نگفت که عمه بابايم کجاست يا نگفت عمه آب بلکه گفت: عمه جان پارچه اي داري که من صورت و سرم را بپوشانم ؟ اين نکته ي مهمي است. عقيله ي بني هاشم وقتي وارد مجلس دشمن شد، به اعتقاد من چهره و صورت او را کسي نديد. مرحوم کاشف القطاع شعري درباره ي زينب گفته بود و خيلي ناراحت بود. زيرا در آن شعر گفته بود که حجاب از چهره ي زينب کنار رفت و زينب با دست و بازو خودش را حفظ مي کرد. با ناراحتي خوابيد و صبح که بلند شد ديد که يک بيت شعر به رنگ سبز در زير آن بيت نوشته شده است. کاشف القطاع غصه نخور، زينب ناموس خداست. هر کس به او نگاه مي کرد پرده ي نور مي ديد. کسي نتوانست موي خاندان عصمت و طهارت را ببيند. آنها حجاب شان محفوظ بود حتي خدا اين نگاه به آلُ الله را از دشمن گرفت. وقتي زينب کبري وارد مجلس يزيد شد، يزيد نشسته بود و خاندانش را پشت پرده گذاشته بود. شام بعد از کوفه است. يعني روزهاي زيادي در راه بودند و با سختي و تشنگي درگير بودند ولي تا به مجلس يزيد وارد شد اولين حرفي که زد اين بود: اي پسر ابوسفيان اين عدالت است که زنهاي خودت پشت پرده باشند و زنهاي عصمت و طهارت را مقابل نامحرمان بياوري. اين همان دغدغه ي عفاف است. اي خواهر اگر شما در جامعه حجاب را رعايت کني هم عزت و هم عظمت و هم ارزش پيدا مي کني. در ميان اين حجاب شما گوهري هستي که اجازه ي چشم چراني به چشمهاي ناپاک را نمي دهي. من در مشهد درباره ي حجاب صحبت مي کردم. در خيابان جواني جلوي من را گرفت و خانمش هم همراهش بود و بدحجاب بود. اعتراض کرد که چرا شما اين قدر روي حجاب تاکيد مي کنيد ؟ خانم من زن مومن و عفيف است و اهل نماز است و با هم به زيارت آمده ايم و اجازه نمي دهد که مرد نامحرم سراغش بيايد و من را دوست دارد. چرا برداشت شما اين است که چنين افرادي ولنگارهستند ؟ من از صحبت هاي شما چنين برداشتي مي کنم. (در حالي که من اين را نگفته بودم ) گفتم: خانم شما خوب و متدين ولي هزاران جوان دارند از اين خيابان رد مي شوند. آيا شما مي تواني جلوي چشمهاي آنها را بگيري ؟ خانم شما زمينه را فراهم کرده است. وقتي به مو، آرايش و لباس تنگ او نگاه مي کنند، بالاخره بهره مند مي شوند. آيا تو راضي هست ؟ گفت: نه. وقتي شما در شيشه ي عطر را بازکردي که نمي تواني بگويي فلاني بو نکش. من با کساني که بدحجاب هستند خيلي برخورد دارم که اهل نماز و روزه ي مستحبي زيارت عاشورا و دعا هستند ولي ساختار فرهنگي خانواده ايم بده است. من نمي گويم که هر کس که حجاب داشت انسان خوبي است و هر کس که حجاب نداشت انسان بدي است. شما که در يک پازل نود و نه رقم را درست چيده اي، نماز مي خواني، صله ي رحم مي کني، دروغ نمي گوي، پس حجاب را هم رعايت کن که اين پازل کامل بشود. ويژگي دوم زينب عفاف او بود. داريم که بالاترين عبادت عفاف است. کسي پيش امام باقر (ع) آمد و گفت که من مرد کم عملي هستم. نه خيلي اهل نماز و خيلي اهل روزه هستم. البته وظايف شرعي را انجام مي دهم. نماز واجب را مي خوانم ولي نماز شب و روزه ي مستحبي نمي گيرم نمي خوانم. من يک انسان معمولي هستم. ولي دوويژگي در زندگي ام دارم يکي اينکه حرام نمي خورم و ديگر اينکه شهوتم را از راه حرام ارضاء نمي کنم. نظر شما در مورد من چيست ؟ امام فرمود: بيشترين عبادت را تو داري. خدا به چيزي بالاتر از کنترل شکم و قواي جنسي عبادت نشده است. يعني کنترل شکم که حرام نخوريم و کنترل قواي جنسي که به حرام نيفتيم، اينها بالاترين عبادت است. عفيف باشيم بالاترين عبادت است.
سوال – سوره توبه آيات 48-54 را توضيح دهيد.
پاسخ – در وسط اين آيات مي فرمايد: هر اتفاقي براي ما نمي افتد مگر اينکه خدا آنرا براي ما مقدر کرده باشد. البته نمي خواهيم بگوييم که ما اختيار نداريم. منظور اين آيه اين است که بعضي حوادثي که اتفاق مي افتد ما قادر به تغيير آن نيستيم، پس توکل مان بر خدا باشد. مي فرمايد: در جنگ احد براي پيامبر يک گزينه بود که پيروز بشود و گزينه ي ديگر اين بود که شکست بخورد و شهيد بشود. بالاخره در اين به اين دو حسن مي رسند يا پيروز مي شوند که خوب است يا شکست مي خورند و شهيد مي شوند که شهادت هم خوب است. اهدي الحسنيين اين است که يک مسلمان در مسيرش حرکت مي کند اگر به آن هدف رسيد خوب و عالي است( اگر امام حسين (ع) پيروز مي شد و به حکومت مي رسد عالي بود ولي بعد که شکست خوردند و شهيد شدند باز هم عالي است ) و اگر هم نرسيد باز خوب است. در کتب ما هم پيروزي خوب است و هم شکست. اين نگاه، نگاه بسته نيست. پيامبر فردي را براي خواستگاري به خانه اي فرستاد و طرف گفت که پيامبر گفته که دخترتان را به من بدهيد. گفت گه اگر دخترتان را به من مي دهيد الحمدلله و اگر نمي دهيد الله اکبر، دختر ديگر. بعضي ها خواستگاري مي روند و اگر نشد مي گويند که ما ديگر زن نمي گيريم. اين اشتباه است. يا اين يا هيچي فرهنگ بسته است. فرهنگ مومن اهد الحسنيين است. ما وارد جنگ مي شويم اگر پيروز شديم خدا را شکر و اين به نگاهي برمي گردد که ما داريم. سومين ويژگي زينب صبر و تحمل است. داريم: خدا صابرين را دوست دارد پس خدا انسانهاي عجول را دوست ندارد. ديگر اينکه خدا با صابرين است. ديگر اينکه خدا در قرآن به يک گروه درود فرستاده است و آن کساني هستند که صبور هستند. درود خدا کم نيست، خدا به پيامبر درود فرستاده است. وقتي مومنين به بهشت مي روند، فرشتگان به مومنين مي گويند که ما بخاطر صبرتان به شما درود مي فرستيم و به صابرين بشارت مي دهيم. اگر همه ي صفات را جمع کنيم و يک مجسمه از آن درست کنيم، سر آن صبر مي شود. ان شاء الله خدا به ما صبر عنايت بفرمايد. در زيارت ناحيه داريم که مي فرمايد: ملائک از صبر تو ( امام حسين ) تعجب کردند. ملائک مظهر صبر و بردباري هستند.
سوال – تکليف حضرت زينب در مقابل يزيد مشخص بود. صبوري در خانواده يا دوستاني که دشمن اعتقاد ما هستند چگونه بايد باشد؟
پاسخ – خيلي افراد وقتي از پيامبر و اهل بيت مي گوييم فورا مي گويند که آنها اهل بيت هستند، ما کجا و آنها کجا. وقتي مي گوييم صبر امام حسين (ع)، مي گويند که من و امام حسين (ع). ما از سطح ائمه خارج مي شويم و به ميان اصحاب، علماء، دانشمندان و رزمنده هاي خودمان مي آييم. ما چنين نمونه هايي نداريم ؟ عامربن عبدالله در يک روز هفت پسرش را از دست داد. شهيد ثاني کتابي بنام مَُسَکِن الفواد دارد. ايشان پسري داشت که از دنيا رفت و براي دل خودش اين کتاب را نوشت. و چون براي دل خودش نوشته قشنگ نوشته چون براي مردم ننوشته است. دکتر محمد باقر حجتي آنرا ترجمه کرده است بنام آرامش بخش دلهاي افسرده. در اين کتاب داستان مردي که هفت پسرش را در يک روز از دست داد را نوشته است. صاحب جواهر پسرش را از دست داد و در کنار جسد پسرش کتابش را نوشت چون عهد کرده بود هر شب مقداري از اين کتاب بنويسد. امام وقتي سيد مصطفي را از دست دادن با آرامش گفتند که اين لطف خفيه ي الهي بوده است. در اطرافيان خودمان هم افراد بردبار و صبور مي بينم. مسئله را آرماني نکنيم. اگر اين کار محال بود خدا در قرآن از ما نمي خواست که از پيامبر الگو بگيريم. ديگر اينکه زينب کبري در روز عاشورا در مقابل يزيد بود و تکليفش فرق مي کرد. بعضي ها برادرشان اذيت شان مي کنند يا همسرشان در خط آنها نيستند، شوهر نماز نمي خواند. خانمي مي گفت که شوهر من درخانه نماز نمي خواند، فحاشي هم مي کند، رعايت حريم را نمي کند و ولنگاري هايي هم در بيرون دارد، صبوري در اينجا خيلي سخت است. ممکن است يک وقت انسان به نقطه اي برسد که ببيند خودش و بچه هايش دارند فدا مي شوند، ارتباط را قطع مي کند و از اين مرد جدا مي شود. گاهي مي خواهد با طرف زندگي کند. در اينجا صبوري يعني اينکه تحمل کند و از مرد هم تاثير نپذيرد. شما روي بچه هايتان کار کنيد. تربيت فرزند در خانه ي شهيد مطهري که خودش براي نماز صبح بلند مي شد و اذان مي گفت و بعد بچه ها را بيدار مي کرد، خيلي راحت تر از خانه اي است که پدر اهل نماز نيست و تا صبح معصيت مي کند. اهل بيت ما اين مشکلات را داشته اند. امام حسن (ع) مگر همسرش مخالفش نبود ؟ مگر پسر نوح مخالف او نبود ؟ صبر شاخه هايي دارد. صبر بر عبادت، صبر بر معصيت، صبر بر مصيبت و صبر بر دوستان بد. يکي داغ جوان مي بيند و صبر مي کند و يکي شوهر بداخلاق دارد و صبر مي کند. يکي بر بيماري صبر مي کند و يکي دائما صحنه ي گناه براي او فراهم است و صبر مي کند. فردي مي گويد: من در محيطي کار مي کنم که خانمها بدحجاب هستند و موسيقي حرام گوش مي دهند. من چکار کنم ؟ گفتم شما بايد صبر بر معصيت بکنيد. بهخانمها نگاه نکني موسيقي گوش نکني و اگر مي تواني کارت را عوض کني و اگر نمي تواني ذکر بگوييي که موسيقي روي تو اثر نگذارد.
سوال – ما عزادار فرزند دوساله مان هستيم. براي آرامش مادر اين طفل توصيه هايي بکنيد؟
پاسخ – اگر بچه شان بيمار بود و دردمي کشيد ناراحت بودن زيرا درد مي کشيد. اگر پاي بچه مي شکست ناراحت بودند که بچه نمي تواند راه برود. الان که بچه ي شما درد نمي کشد. بچه ي دوساله مرغ بهشت است و در آنجا درد نمي کشد و تکليف ندارد. در آنجا بزرگ مي شود و امکانات در اختيارش است و سختي هم نمي کشد. عالم برزخ براي بچه ي شما از دنيا به مراتب بهتر است. من به خانواده ي شهدا هم مي گويند که ناراحت شهدا نباشيد اولين قطره خون شهيدي که به زمين مي ريزد اول اينکه به خدا نگاه مي کند، بهشت را به او ميدهند و گناهانش را مي بخشند. اگر غصه ي اين بچه را مي خوريد، اين غصه ندارد. اگر براي جاي خالي بچه غصه مي خوريد، بايد کم کم با آن کنار بياييد. انشاءالله يک فرزند ديگري در زندگي تان بيايد يا به گزينه هاي ديگري فکر کنيد تا اين گزينه شما را ناراحت نکند. با مسافرت، بيرون رفتن و با مثبت انديشي مشکل حل مي شود. به بچه هاي ديگري که داريد عشق بورزيد.
سوال – چهار مصيبت پشت سرهم به خانواده ي ما رسيده است. تحمل آن خصوصا براي مادر و مادربزرگم خيلي سخت است. چرا خدا دعاي ما را براي شفاي بيماران مان قبول نمي کند.
پاسخ – گاهي توارد مصائب مي شود يعني سي سال هيچ اتفاقي نمي افتد ولي يک موقع پشت سرهم مصيبت مي آيد. اگر اعتقاد ما اين باشد که اين جور مسائل به نفع ما و براي رشد و بالندگي ما است با آن کنار مي آييم. و نمي گوييم که خدا دعاي ما را مستجاب نمي کند. گاهي صلاح در اين مرگ و ميرها است. ما نمي توانيم مسير را تغيير بدهيم. توصيه ام به اين افراد اين است که با صبوري بيشتر ثواب بيشتري کسب کنند.
من گلايه اي از برنامه هاي صدا و سيما در ايام نوروز دارم ضمن تشکر از همه ي تلاش هايي که دارند. ما بيشترين بيننده را در ايام نوروز داريم. ميليونها نفر در سال تحويل پاي برنامه هاي تلويزيون نشسته اند. سريالها و فيلم ها و اجراهاي خوب هم بود. دين براي اين موارد حرف دارد. دين هم براي شادي ها حرف دارد. من موضوع سخنراني در حرم امام رضا (ع) را شادي در دين گذاشتم. مردم بايد بدانند که دين هم عوامل شادي را بحث مي کند. چرا حضور کارشناسان ديني در اين فضاها کم رنگ بود ؟ برنامه اي که کارشناس ديني صحبت مي کند بايد شش و نيم صبح باشد و همه در آن ساعت خواب هستند. جاي مباحث ديني در نوروز خالي بود. نقد من اين نيست که بايد در برنامه حتما روحاني باشد يا با فيلم و سريال مخالف باشم. بايستي حداقل يک شبکه در ساعات پربيننده، برنامه اي داشت که کارشناس ديني ديدگاه دين رادر مورد نوروز شادي صله ي رحم مي گفت. در عاشورا وقتي ما هر شبکه مي زنيم مي بينم که سخنراني است، اين هم اشتباه است. بايد شبکه اي هم براي بچه ي من باشد که برنامه ي کودک ببيند. اين افراط جاي گلايه دارد.
A