برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: پاسخ به پرسشهاي بينندگان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري
تاريخ پخش: 14-04-96
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما و لحظات ناب و نوراني شما. سلام به بينندههاي خوب و همراهان هميشگي ما، سلام به شنوندههاي نازنين و دوست داشتني ما، انشاءالله هرجا که هستيد دل و جانتان منور به نور قرآن و اهلبيت باشد و در پناه خداي متعال باشيد. طاعات و عبادات شما قبول باشد. با حضور حاج آقاي ماندگاري قرار است امروز به بخشي از سؤالات شما که از طريق ايميل و پيامک به دست ما رسيده است، پاسخ بدهيم. حاج آقاي ماندگاري سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقا ماندگاري: سلام عليکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. من هم خدمت شما و همکاران خوب اين برنامه و همه بينندگان و شنوندگان عزيز و بندگان خوب خدا که يک ماه تمرين بندگي خدا را پشت سر گذاشتند، عرض سلام و ادب و احترام دارم. امروز دو مناسبت قشنگ داريم. يکي سالگرد مفقود شدن سردار رشيد اسلام حاج احمد متوسليان است که به نظر من نماد اقتدار و صلابت و نماد بندگي خدا و نماد اخلاق و نماد طهارت و مجاهدت بود. حاج احمد فقيه نبود، علامه نبود، ولي نشان داد به همه ما و براي تأثير پذيري نفس قدسي امام قابل شد و براي بشارت امام زمان(عج) قابل شد. چون به حاج احمد بشارت داده بودند، در خيلي از عملياتها شرکت کرده بود. به او بشارت داده بودند که به تعبير عاميانه من «وعده ما به تو لبنان است!» وعده ديدار را در لبنان به او داده بودند. من يقين دارم حاج احمد متوسليان عزيز و خيلي از شهداي نازنين، خيلي از آنهايي که نامي از آنها نيست و الآن گم شدند، قطعاً با آقا امام زمان برميگردند.
شريعتي: آرزو و دعاي ما اين است که زودتر از آن اتفاق بسيار نوراني، چشم ما به جمال حاج احمد متوسليان که به تعبير حاج آقاي ماندگاري نماد اقتدار و نماد مظلوميت سرداران ما هستند، روشن شود. انشاءالله!
حاج آقاي ماندگاري: تهرانيان عزيزي که با پدر مرحوم ايشان آشنا بودند، چون ايشان قنادي داشت. در خيابان شهيد محلاتي قنادي داشت. آنهايي که با خانواده ايشان آشنا بودند، حرفهايي که ما بارها در جلسه گفتيم، حاج احمد محصول لقمه حلال، شير پاک و دامن با حياء، اراده قوي و تربيت مسجدي بود. از طرفي امروز روز اهل قلم هم هست. يک روزي به ما ميگفتند: شما تريبوندار هستيد. يک روز به عزيزان نويسنده ميگفتند: شما اهل قلم هستيد. يک روز به آنهايي که فقط در صدا و سيما بودند ميگفتند: شما اهل هنر هستيد. من ميخواهم بگويم: امروز همه مردم با اين فضاي مجازي و امکانات امروز هم توفيق تريبون به دست آوردند و هم اهل قلم شدند و هم اهل هنر شدند. يک روز فقط به اهل تريبون و اهل قلم و اهل هنر ميگفتيم: شما نسبت به هنرتان، ساختهها و گفتهها و حرفهايتان مسئول هستيد، امروز به همه ميگوييم. هديه من به اهل قلم اين بود که باور کنيد نوشتههاي ما چقدر تأثير مثبت دارد و چقدر تأثير منفي دارد. تأثير مثبت به صورت مستمر در حساب جاري ما امتياز مثبت دارد. تأثير منفي هم به صورت مستمر در حساب جاري ما امتياز منفي دارد. عزيز بزرگواري که ميخواهي يک پيامک را جواب بدهي، در موبايل يا در فضاي مجازي يک داستان نقل کن، يک حکايت بگويي، يک لطيفه بگويي، يک کار هنري بکني. مراقبت مسئوليتت باشي. (قرائت دعاي سلامت امام زمان) دسته گل صلواتي را هم به ساحت مقدس آقايمان هديه کنيم.
شريعتي: من اولين سؤال را بخوانم. سلام کردند و گفتند: شايد نامه من قدري با ناسپاسي همراه باشد. اما چه کنم که صبر ايوب ندارم و طاقت من تمام شده است. ما خانواده پر جمعيتي هستيم و وضع مالي پدرم بسيار خوب است. اما پدرم هم خسيس و هم بدگمان است و هم اينکه تنها عقايد و افکار خودش را قبول دارد و به هيچ وجه قابليت راهنمايي و رهنمود را ندارد. پدر ما تنها پسران خودش را انسان ميداند و تنها براي آنها زندگي ميکند و دختران خودش را تا زماني قابل ميداند که از آنها کاري بخواهد و به آنها نيازمند باشد. پدر ما هرآنچه کار ميکند فقط براي پسرانش است و نزد او دختر هيچ حق و سهم و نقشي در زندگي ندارد، چه برسد به خانه پدر. ما خواهران به چوب اين پدر و پسران در حال سوخته شدن هستيم. چه استعدادها که نداشتهايم و به دليل خساست پدر و ارزش قائل نشدن آن براي دختر به هيچکدام از آنها نرسيديم. ما براي پول بسيار کم هم روزها و هفتهها بايد التماس کنيم، هرگاه به پولي نيازمند ميشويم تمام فکر و ذکر ما در اين خلاصه ميشود که چطور ميتوانيم اين پول را از او بگيريم و چه نقشهاي بکشيم. زماني که پول نباشد آدمي سقف آرزوهايش را مطابق سقف توانش برنامهريزي ميکند، اما ما ميبينيم که پدر ما چطور در حال پس انداز است و با اين پول براي پسرهايش زمين ميخرد و اين زمين و پول را به آنها ميدهد. ما ميبينيم که زنها و فرزندان آنها در طلا غرق هستند اما ما براي هزار تومان پول بايد هر روز دستمان را جلوي پدر دراز کنيم. ما حق زيارت هم نداريم. اگر پدرمان دلش هواي زيارت کند خودش تنها ميرود مبادا براي دختر پولي خرج شود و مالش ضايع شود و به پسرهايش نرسد. اينها گوشهاي از زندگي ما است. از همه اينها بگذريم، از اين نميتوانم بگذرم که شريک زندگي آينده ما بايد مطابق ميل پدري باشد که اگر خير و صلاح ما را ميخواست اين کارها را با ما نميکرد و اين حسرتهاي کوچک را براي ما نميگذاشت. زندگي را براي ما تبديل به حسرتها و اي کاشها نميکرد. چگونه ميتوانيم با اين پدر رفتار خوبي داشته باشيم؟ به خدا که توان ندارم و صبري براي ما نمانده است. به خدا که زندگي ما فقط حسرت و حسرت شده است. خستهام خستهام خسته...
حاج آقاي ماندگاري شما باورتان ميشود در جامعه امروز چنين پدري با چنين افکاري وجود داشته باشد؟
حاج آقاي ماندگاري: بسم الله الرحمن الرحيم. اين سؤال و پيام دردناک که واقعاً بعيد ميدانم اينطور باشد. انشاءالله اينطور نباشد. ولي اگر هم هست من با دو طرف قصه صحبت کنم و نگاه قشنگ دين را به دو طرف بگويم. اول بيک صحبتي با پدر و برادرها کنم. يا اين پدر و برادرها سواد امروز و علمي را دارند و يا سواد مذهبي و ديني دارند. احتمالاً پدر اين دختران گل که سني از آنها گذشته است سواد امروزي نداشته باشد ولي قطعاً سواد ديني دارند. من ميخواهم بگويم: اين برادرها که حتماً تحصيل کرده هم هستند، در کدام مدرسه، در کدام دانشگاه و در کدام کتاب علمي به پسرها اجازه داده اين رفتار پدر را ببينند و هيچ تذکري ندهند و راضي باشند؟ به اين تفاوتي که بين پسر و دختر ميگذارد. اين آقا پسرهاي گل در هر جايي درس خوانده باشند حتماً بايد به پدر بزرگوارشان بگويند: پدر خوب، اگر ما فرزندت هستيم، خواهران ما هم فرزندان تو هستند. چه اشکالي دارد از پدرم بپرسم: پدر اين هديه را به ما داديد، به خواهرها هم داديد يا ما با آنها نصف کنيم؟ اين خودش يک تذکري به پدر است. ما هيچ آموزشي در مدارس و دانشگاه دال بر اين تبعيض نداريم.
سراغ پدر برويم. اين پدر پاي کدام منبر نشستند و کدام اسلام به اين پدر بزرگوار، سخت گرفتن از لحاظ مخارج زندگي را اجازه داده است؟ کدام مرجع تقليد در کتابش چنين چيزي را نوشته است؟ کدام روحاني روي منبر اين حرف را زده است؟ اسلامي که گفته: بنشينيد با خانواده گفتگو کنيد، از اعتکاف در مسجد النبي ثوابش بيشتر است. اسلامي که ميگويد: صدقهاي قبول نميشود وقتي که ذو رحم شما محتاج است، آنوقت به کس ديگري کمک کنم؟ جاي ديگر پولم را خرج کنم؟ اسلامي که ميگويد: اگر خواستي به فرزندانت هديه بدهي اول به دخترت بده، چون روحش لطيفتر است. اسلامي که ميگويد: محبت پدر به فرزندان جزء واجبات دوام زندگي است. اسلامي که اينقدر سفارش به محبت و توجه و هديه و عنايت کرده است. خرج کردن براي واجبات زندگي که واجب است. براي مستحبات زندگي مستحب است. اسلامي که اين توصيهها را کرده است، ما با چه مجوزي اين رفتار را نشان ميدهيم و اين رفتار را منتسب به اسلام ميکنيم؟ پدر در خانه نماينده اسلام براي بچههاست، اول پدر و بعد مادر. چون اولين مربي که بچهها با اين مواجه ميشوند يا پدر است يا مادر است و يا هردو. ما از اين قصههاي اسلام خيلي استفاده ميکنيم. اسلام گفته: بايد به پدر و مادرتان احترام بگذاريد، چشم! اسلام گفته: بايد اطاعت کنيد، چشم. اسلام گفته بايد خدمت کنيد، چشم. اسلامي که گفته: بچهها به شما احترام بگذارند، اطاعت کنند، خدمت کنند. اسلام به شما هم گفته: بايد محبت کنيد. بايد عدالت را رعايت کنيد. «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» (مائده/8) اسلام به شما گفته: در خانه بايد سر کيسه را شل کنيد و سخاوت داشته باشيد. اگر من به زن و بچهام سخاوت نداشته باشم، به چه کسي سخاوت داشته باشم؟ بارها شنيدهايم آمدند محضر پيغمبر گفتند: ميخواهيم خيرات کنيم، فرمود: زن و بچه داري؟ پدر و مادر داري؟ خانواده داري؟ همسايه داري؟ قوم و خويش داري؟ يعني تا اينها محتاج هستند حق نداري به کس ديگري بدهي. اسلامي که اين همه دارد سفارش ميکند، کجا به ما اجازه دادند که اين رفتارها را نشان بدهيم؟ پس هم برادران بزرگوار که تحصيل کرده هستند و هم پدر بزرگوار که حتماً پاي منبر است، اگر دستورات اسلام را نميداني چرا نميروي بپرسي؟ اگر ميداني و پاي منبرها شنيدي، روز به روز گفتههاي علمي و ديني در برنامه ما بيشتر ميشود. کدام اينها در سبک زندگي ما اثر ميگذارد؟ چه وقت قرار است سبک زندگي ما متأثر از اين همه جلساتي باشد که در ماه رمضان رسانهها گفتند، مساجد گفتند، جلسات قرآن گفتند. شايد محبت به خانواده، محبت به زن و بچه، عدالت در خانواده، سخاوت در خانواده، نگاه مساوي بين فرزندان، اگر اسلام گفته: سهم پسر دو برابر سهم دختر است اين براي بعد از رحلت است. زمان حيات ميتوانيد به دختري که يک مقدار ضعيفتر است، بيشتر کمک کنيد. اختيار براي شماست. شما تعادل را برقرار کنيد. محبت به خانواده مايه مغفرت است، مايه برکت است، مايه رحمت است، مايه وسعت رزق است، مايه معيت با اولياي خداست، اينها را روي منبرها گفتيم و گفتند. اينها چه وقت سبک زندگي ما را عوض ميکنند؟
يک کلامي هم با اين دخترهاي گل دارم. بارها گفتيم: اسلام جامع نگاه ميکند. به صاحبخانه ميگويد: مهمان را تکريم کن و به مهمان ميگويد: توقعت را پايين بياور. به قرض دهنده ميگويد: قرض بده. به قرض گيرنده ميگويد: قرض نگير. يعني هرکس يک تکليفي دارد. فقير نميتواند به پولدار بگويد: به تو گفتند: قرض بده چرا قرض نميدهي؟ به شما دخترخانمهاي گل، خدا گفته: از گل نازکتر به پدر و مادر نگوييد. حتي اين پدر و مادر! «فَلا تَقُلْ لَهُما أُف» (اسراء/23) اينکه پدر و مادرم خسيس هستند. ما دوست داشتم شما دخترخانمهاي تحصيل کرده و متدين اين تعابير را با يک ادبيات ديگر بگوييد و احتمال بدهيد ما متوجه ميشويم. يعني اگر ميگفتند: پدر ما يک مقدار بين برادرها و خواهر فرق ميگذارد. پولي که براي برادرها خرج ميکند، ما احتمال ميدهيم براي جهيزيه ما دارد پسانداز ميکند. ولي چون جلوي چشم ما نيست ما فکر ميکنيم دارد کم ميگذارد. يعني تا جايي که ميتوانيد پدر را تطهير کنيد. وظيفه شما اين است که پدر را تطهير کنيد و نيمه پر ليوان را ببينيد. سايه پدر چقدر ارزش دارد؟ يک کلام از اينکه سايه پدر بالاي سرشان است، گفتند؟ پشتيباني برادرهاي نازنين چقدر برايشان ارزش دارد؟ دارند در مورد پدر و برادرها قضاوت ميکنند. يک مقدار زيبا ببينند. اما اينکه اينطور بگوييد که انگار خانه براي شما جهنم است، يک مقدار سياه نمايي براي شما بي برکتي ميآورد.
يک مثال بزنم. من جانبازهاي اعصاب و روان را خيلي ديدم. جانباز اعصاب و روان به خاطر مريضي به مراتب شرايطش از پدر اين دخترها سختتر است. اما وقتي من با دخترها و همسران جانبازهاي اعصاب و روان حرف زدم، ميدانيد دلشان به چه چيزي خوش بود؟ گفتند: وقتي حالش خراب است، موي ما را ميگيرد و به ديوار ميزند. ما را کتک ميزند. ولي دلمان به شفاعت اين پدر خوش است! گفتم: اصلاً از او گله نداريد؟ گفتند: نه! چون ما با اين پدر معامله نميکنيم. ما با خداي پدر معامله ميکنيم. اگر تعابير قشنگ در مورد پدر به کار ببريد، اگر آبروي پدر را نبريد، شما با خداي پدر معامله ميکنيد.
در مورد زيارت هم گفتند. اين پدر زيارت ميرود و شما را نميبرد. من به شما ميگويم. در خانه رو به قبله بايستيد و دست ادب روي سينه بگذاريد و سه مرتبه بگوييد: «صلي الله عليک يا أباعبدالله»! قول ميدهم خدا ثواب زيارت امام حسين و هر امام ديگري را به شما بدهد. بياييد وظيفهمان را نسبت به پدر و مادر درست انجام بدهيم، اما قطعاً وظيفه پدر و مادر را هم به آنها تذکر بدهيم. حتي به عموي بزرگتر بگوييم: ما خجالت ميکشيم به پدرمان جسارت کنيم. ميشود يک تذکري غير مستقيم به پدر ما بدهي؟ چون گفتند: پدر ما حرف هيچکس را قبول ندارد. باز به اين پدر ميخواهم بگويم: پدر بزرگوار! خدا به پيغمبر عالم که بزرگترين موجود بزرگ عالم هستي بود، فرمود: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُم» (شوري/38) بله درست است اين امر مصداق اولش حکومت است، ولي پيغمبر در مسائل جزئي هم مشورت ميکرد. پدر بزرگوار قطعاً شما از پيغمبر بالاتر نيستيد. ولي براي اين رفتار با يک عالم ديني مشورت کنيد.
خدايا به پدر و مادرهاي عزيز و برادرها و خواهرهاي ما، توفيق عمل به وظيفه و استقامت بر اين وظيفه را عنايت بفرما.
شريعتي: هيچ چيز بهتر از محبت و صميميت و دوست داشتن نيست.
حاج آقاي ماندگاري: البته همين که اين دخترخانمهاي گل به ما نامه دادند، معلوم ميشود خيلي پدرشان را دوست دارند. انشاءالله پدرشان هم تحت تأثير قرار بگيرند. براي عاقبت بخيري اينها هم دعا ميکنيم. انشاءالله خدا مشکل جوانها را حل بفرمايد.
شريعتي: دوستان کنکوري بدانند که ما همچنان برايشان دعا خواهيم کرديم. آقاي ماندگاري هم براي کنکوريها و پدر و مادرها نکاتي دارند که شنيدن اين خالي از لطف نيست.
سلام کردند و گفتند: بنده چند وقت يکبار برنامه شما را ميديدم. وقتي با کانال شما در فضاي مجازي آشنا شدم بسياري از برنامههاي آقاي ماندگاري را دانلود کردم و گوش دادم. با پاسخهاي حاج آقاي ماندگاري قانع ميشدم. به جز يک مورد که آن هم درباره روزه براي کسي که امتحان يا کنکور دارد، گفته شد: ميشود با ماشين 23 کيلومتر برود و بعد روزه نگيرد. اين مورد به نظر من جزء مصاديق بارز کلاه شرعي است. يعني مشکل خداوند 23 کيلومتر از شهر بيرون رفتن ما است که هم ترافيک ايجاد کنيم و هم سوخت را هدر بدهيم؟ اينطور که از استفتائات بعضي مراجع متوجه شدم هم همين پاسخ را دادند. لطفاً مرا قانع کنيد.
حاج آقاي ماندگاري: من يک مثال بزنم. من و شما و اين جوان يک عهدي با خودمان بستيم. من هر روز ساعت 7 صبح نيم ساعت پياده روي بروم. براي اينکه به اين عهدم پايبند باشم، جريمه گذاشتم که هر روزي که از اين کار تخلف کردم که پياده روي براي همه ما مفيد است مخصوصاً براي مسنترها که سفارش شده ده هزار تومان جريمه بدهم. حالا به اندک بهانهاي که پيش بيايد حاضر هستم جريمه را بدهم و پياده روي را لغو کنم؟ مثلاً شما به من زنگ زديد که من ساعت 7 با تو کار دارم. ميبينم ميتوانم به شما بگويم: آقاي شريعتي خواهش ميکنم قرار را براي ساعت 9 بگذاريد. يک کلام بگويم که اشکالي ندارد، ده هزار تومان براي خودم درست نکنم! چندين مورد ديگر پيش ميآيد جابه جايش ميکنم تا قرار من سر جايش باشد. اگر خداي نکرده از شب تا صبح بالاي سر يک مريض بيدار بودم. ميگويم: اين ديگر خيلي براي من سخت است امروز ساعت 7 بروم. ده هزار تومان کنار ميگذارم و امروز را ميخوابم. يعني به تناسب آن مشکلي که براي من پيش آمده است، آن جريمه را يا ميدهم يا نميدهم. ما با خدا عهد بستيم روزه بگيريم، نماز بخوانيم، خدا يک جريمه گذاشته است، اگر نمازت را نخواندي يا روزه نگرفتي و سر عهدت نماندي بايد کفاره بدهي يا اينقدر روزه قضا بگيري. خوب من ديگر به اندک بهانهاي روزهام را تخلف نميکنم. شصت نفر را ديگر حداقل هم دو هزار تومان براي هر روز حساب کنم، 120 هزار تومان بايد براي هر روز جريمه بدهم. لذا اگر يک ذره خسته شوم يک ذره استراحتم را بيشتر ميکنم که 120 هزار تومان جريمه را ندهم. يک مقدار هوا گرم است در خانه مينشينم و کارم را در خانه انجام ميدهم. اما اگر واقعاً روزه گرفتن برايم سخت بود، نتوانستم سر قرار بمانم، خدا هم راضي نيست که من براي خودم کفاره بگذارم، يک راه براي من گذاشته است. گفته: اگر واقعاً گردن کلفتي کني و بخوري اين 120 هزار تومان را بايد بدهي، ولي چون تو را دوست دارم و ميدانم تو به اندک بهانهاي واجبت را تعطيل نميکني يک راه برايت گذاشتم. 5/22 کيلومتر برو و برگرد، ولي يک روز بايد قضا بگيري. يعني خدا هم راضي به شکستن روزه ما نيست. اگر اين جريمه نبود، من چُرتم هم ميآمد پياده روي را تعطيل ميکردم و اينجا هم کوچکترين تشنگي ميشد، روزهام را نميگرفتم. با کوچکترين گرسنگي روزه نميگرفتم. يعني در هر بهانهاي روزهام را تعطيل ميکردم ولي اين جريمه باعث شده من سر قرارم بمانم. حالا خدا به من يک فرجه داده است.
خدا ميخواهد بگويد: من نميگويم يا روزه يا جريمه. چون اگر گفتيم هيچ راهي نداريم يا روزه بگير يا براي هر روز 120 هزار تومان جريه بده. باز دوباره يک طور ديگر معترض ميشديم. خدا نگفته يا روزه يا جريمه، گفته: روزه، گردن کلفتي کني جريمه، واقعاً مشکل داشتي يک راه برايت گذاشتم. کلاه شرعي يعني مجوز ديني! گفتم: با ماشين 5/22 کيلومتر برو و يک جرعه آب بخور و برگرد، براي اينکه ميخواهم جرأت بر روزه خواري پيدا نکني. نميخواهم راحت روزه خواري کني که نور ايمان را از دلت ببرد. اينقدر دلم به حالت ميسوزد. در ماه رمضان اين پيامها را خوانديم، دانش آموز، دانشجو، کارگر، کارمند، کاسب، همه قشرها گفتند. به راحتي در کلاس ما دارند روزه ميخورند و در دانشگاه دارند روزه ميخورند، در خيابان و محل کار روزه ميخورند. ميگويند: ما هفده ساعت در اين هواي گرم اصلاً حال روزه نداريم! خوب است اينطور جرأت بر روزه خواري پيدا شود و نور ايمان از صورت همه برود؟ خدا انعطاف به خرج داده است. نگفته: يا عبادت، يا جريمه! گفته: عبادت، گردن کلفتي کردي جريمه! اين وسط تو را دوست دارم و ميخواهم نور روزهداري از وجودت نرود، 5/22 کيلومتر برو. و الا نه خدا ميخواهد ما بنزين اسراف کنيم و نه خدا ميخواهد ما دود ايجاد کنيم. وقتي خدا اين انعطاف را گذاشته و خودت از هر ده بهانهاي، نه تا را صبر ميکني. يکي را ديگر طاقتت تمام ميشود و ميگويي: امروز مسافرت ميروم و برميگردم. بارها شده در ماه رمضان به دانش آموزان گفتم: مسافرت برويد. گفته: اگر بخواهم مسافرت بروم تحملم را زياد کردم. پس تو تحمل داشتي. پس خواهش ميکنم آنجايي که خدا اجازه داده است ما «يسلموا تسليما» شويم. خدا دارد به ما لطف ميکند و انعطاف به خرج ميدهد. نگفته: يا روزه يا جريمه. گفته: يا روزه يا جريمه کوچولو يا جريمه بزرگ. اين جريمه کوچولوها در طاقت همه هست. حالا يکي پول دارد با آژانس خصوصي ميرود. يکي با سرويس عمومي ميرود و يکي با سرويسهايي ميرود که هزينهاش برايش کمتر باشد. پس يا روزه، يا جريمه کوچولو براي شما دانش آموزها و دانشجوها و کساني که ضعف جسمي داشتند. يا جريمه بزرگ براي آنهايي که گردن کلفتي ميکنند. من حس ميکنم اين قاعده براساس لطف خدا و براساس انعطاف احکام الهي است. مراجع تقليد هم که همينطور پاسخ دادند چون آنها حکم خدا را از ما بهتر ميفهمد. انشاءالله خداوند ما را تسليم حکم خودش قرار بدهد.
شريعتي: سلام کردند و گفتند: مادرم ميگويد: براي ازدواج بايد حتماً با يک زن مؤمن و صالح ازدواج کنم. ولي من ميگويم: ميروم با کسي که دوست دارم ازدواج ميکنم. اگر نماز نميخواند با او حرف ميزنم که نماز بخواند و روزه هم بگيرد. اينطور هم ثواب ازدواج را دارد و هم يکي را نمازخوان کردم. ولي خوب چه کنم که ايشان قبول نميکنند.
حاج آقاي ماندگاري: گفت: تو مو ميبيني و من پيچش مو! جوانهاي عزيز، دخترخانمها و آقا پسرهاي نازنين! پدر و مادرهاي ما معمولاً ميگويند: آن چيزي که جوان در آينه نميبيند، خانواده ميبيند چون تجربهشان بيشتر است. آقا پسر الآن خودش را ميبيند که بله، من عرضه دارم که اگر نماز خوان نبود، من او را نمازخوان کنم. پدر و مادر ده تا جوان در اطراف خودشان ميبينند و احتمال دو طرفه را ميبينند. يعني يک احتمال اين است که شما آن بي نماز را مسموم کنيد. يک احتمال هم اين است که آن بينماز شما را بينماز کند. مادر و پدر تجربه دارند و ميبينند. من يک کمکي به اين آقا پسر بکنم. جوان نازنين و آقا پسر گل! به پدر و مادرت بگو: من يک دوست همکلاسي در دبيرستان داشتم که اين کاهل نماز بود. من او را نمازخوان کردم. يک هم اتاقي داشتم در دانشگاه که در نمازش و در موسيقي مبتذل و بعضي قصهها گير داشت. الحمدلله کمکش کردم راه افتاد. دختر بگويد: يک نفر بود کم حجاب بود، من حجابش را درست کردم. آقا پسر بگويد: من به دوستم که راحت روزه ميخورد، کمک کردم و روزههايش را گرفت. همسر هم خانه شماست، هم زندگي شماست، هم اتاق شماست و هم راه شماست. چهار، پنج نمونه را به پدر و مادرت نشان بده بگو: من عرضهام را در ايجاد تغيير و تحول و در کساني که در فرصت کمتري با من بودند نشان دادم. اينکه فرصت بيشتري با من است و خدا هم در اين قصه به من کمک ميکند، حتماً ميتوانم تأثيرگذاريام را نشان بدهم. اينکه ميگويند: «الْمَرْءُ عَلَي دِينِ خَلِيلِهِ وَ قَرِينِهِ» (كافي، ج2، ص 375) من نشان دادم که دين من اگر بيشتر است، من به دوستم اين دينداري را منتقل کردم. هرچه اين آمار بيشتر شود اطمينان پدر و مادر بيشتر ميشود. هم براي دخترخانمها و هم براي آقا پسرها! حتي دچار دوست جنس مخالف شده بودند، من کمک کردم و نجاتشان دادم. با مسجد و حسينيه و عاشورا آشنا نبودند، من کمکشان کردم که با مسجد و حسينيه رفيق شدند. يک سابقه کاري و تأثيرگذاري را براي خودش، براي پدر و مادرش، براي طرف مقابل نشان بدهد و بگويد: من با اين سابقه کاري به حول و قوه الهي ميتوانم اين دختر خانمي را که دوست دارم، نماز خوان کنم و با حجاب کنم و تقيدات دينياش را بيشتر کنم. خدايا به جوانهاي ما خودباوري ديني بيشتر عنايت بفرما. بچههاي ما در دفاع مقدس به امام گفتند: امام تو براي ما مثل حاج احمد متوسليان دعا کن. ما نه تنها ايران که جوانهاي لبنان را هم عوض ميکنيم. بچههاي حاج احمد هسته اول حزب الله لبنان شدند. لذا ما حاضريم مملکت که هيچ، دنيا و آخرتمان را دست اينها بدهيم.
شريعتي: در پنجمين دوره ختم قرآن کريم، در هفتهاي که مزين و منور به ياد و نام علامه طباطبايي بزرگوار هست که همه ما سر سفره پر برکت تفسير اميزان ايشان نشستيم و خدمات ارزندهاي که در راه اعتلاي معارف قرآن کريم کردند. امروز صفحه 6 قرآن کريم آيات 30 تا 37 سوره مبارکه بقره در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون«30» وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ«31» قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ«32» قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ«33» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ«34» وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ«35»
ترجمه: وهنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمين جانشينى قرار دهم. فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مىدهى كه در آن فساد كند و خونها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديس مىكنيم. خداوند فرمود: همانا من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد. و خداوند همهى اسما (حقائق و اسرار هستى) را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مىگوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد؟ فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاك و منزهى، ما چيزى جز آنچه تو به ما آموختهاى نمىدانيم، همانا تو داناى حكيمى. (خداوند) فرمود: اى آدم فرشتگان را از نامهاى آنان خبر ده. پس چون آدم آنها را از نامهايشان خبر داد، خداوند فرمود: كه آيا به شما نگفتم كه اسرار آسمانها و زمين را مىدانم و آنچه را آشكار مىكنيد و آنچه را پنهان مىداشتيد (نيز) مىدانم. و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد، همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر كرد، و از كافران گرديد. و گفتيم: اى آدم! تو و همسرت در اين باغ سكونت گزين و از (هر كجاى) آن هر چه مىخواهيد به فراوانى و گوارايى بخوريد، امّا به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.
شريعتي: انشاءالله زيارت امام رضا(ع) نصيب همه ما شود. پيام ديگري را بخوانم که در مورد دغدغهي کنکوريهاي عزيز است. گفتند: من پنجشنبه کنکور دارم. سال خيلي سخت و پر فراز و فرودي داشتم. ولي با همه سختيهايي که بوده تلاش کردم. حالا نه تمام تلاشم ولي در حد خودم تلاش کردم. در اين يک سال خيلي سعي کردم به خدا نزديک شوم تا خدا کمکم کند. حتي بخاطر اينکه با خدا رفيق شوم با او عهد کردم و گناهي که چند سال گريبان گير من بود را ترک کردم. مثلاً ماه رمضان خيلي از دوستان من روزه نميگرفتند و به من ميگفتند: اصلاً ضرورتي ندارد وقتي درس داريم تو روزه بگيري و مرا سرزنش ميکردند. ولي من با خدا معامله کردم که به هر سختي که بود روزههايم را گرفتم. تا خدا مرا دوست داشته باشد و به من کمک کند. ولي ميدانيد الآن با اينکه همه چيز را دست خدا سپردم ولي ته دلم شور ميزند و آشفته هستم، بيشتر هم شايد به خاطر اين است که مدام به من ميگويند: اگر چيزي را که ميخواهي قبول نشوي حتماً صلاحت نبوده است. اين باعث شده از خدا بترسم و خلاصه اينکه اينطور که بقيه ميگويند: خدا ممکن است نگذارد من به چيزهايي که خيليها آرزويشان را دارند برسم. هروقت هم فکر منفي سراغ من ميآيد، سراغ قرآن ميروم. شايد باورتان نشود ولي وقتي قرآن را باز ميکنم محال است يک آيه در مورد توکل در آن نباشد. اين مرا دلگرم ميکند. ولي از يک طرف هم باز ميترسم. ايشان ميفرمايند: من به خدا اعتماد کردم و از خدا خواستم به من کمک کند به آرزوهايم برسم. ولي آيا من آدم بدي هستم که با وجود اينکه به خدا اعتماد کردم، هنوز هم ميترسم؟
حاج آقاي ماندگاري: بسم الله الرحمن الرحيم، شايد معني توکل را خوب متوجه نشده باشيم يا معني اينکه خدا مصلحت ما را بهتر ميداند. من به داروخانه ميرويم، يک قرص براي سردرد ميخواهم. به نظر شما داروخانهاي که با ما رفيق است، همينطور قرص را به ما ميدهد يا از ما ميپرسد براي چه ميخواهي؟ من ميگويم: براي سردرد ميخواهم. ميگويد: اِ... راستي تو زخم معده هم داشتي! اگر نپرسيده به من بگويد، يا با وجود اينکه بر وضعيت جسم من آشنا بوده، از وضعيت کليه و قلب من آگاه بوده، هيچي به من نگويد و قرص را به من بدهد. کدام قشنگتر است؟ اولي قشنگ تر است. تو که مصلحت مرا ميدانستي و ميدانستي اين قرص براي سردرد من خوب است و براي معده من ضرر دارد، براي قلب من ضرر دارد، رسم رفاقت و دوستي اين نبود که به من بگويي؟ معني مصلحت اين است. يعني کنکوريهاي عزيز شما درستان را خوانديد و تلاشتان را کرديد. عهد هم با خدا بستي، غرور هم ترک کردي، واجب را هم انجام دادي، نيتت اين است که انشاءالله موفق شدي خدمت هم بکني. ولي خوب است خدا بگويد: با همين نگاه تو من اصلاً نگاه نميکنم مصلحت تو چيست. تو قرص سردرد خواستي، ميخواهي کنکور بروي، من هم قرص سردرد به تو دادم. اما اگر خدا به من و شما بگويد: من از وضعيت معده و کليه تو با خبر هستم، به ابعاد زندگي تو واقف هستم، تو تلاشت را بکن. ولي من به تو بگويم کدام قرص براي تو بهتر است. اين قشنگتر نيست. اين مصلحت الهي است. يعني بگوييم: اِ... چرا به او دادي؟ به من ندادي؟ داري دبه درميآوري. يک قرص از تو خواستيم. ميگويد: قربانت بروم! من اصلاً او را نميشناسم. هيچ اشرافي بر او ندارم. قرص را خواست و دادم رفت. ولي تو عزيز من هستي. تو پسر برادر من هستي. تو دختر خواهر من هستي، تو قوم و خويش من هستي. من ميدانم چه چيزي به صلاح تو است. من اينجا ميگويم: تو بي خود کردي صلاح مرا ميداني؟ ما تلاشمان را انجام بدهيم، توکل معنياش توقف نيست، کم کاري نيست، بدکاري نيست، تو کارت را دقيق و منظم انجام بده ولي به خدا بگو: خدايا تو مصلحت مرا ميداني. الآن همه پدر و مادرهايي که پاي گيرنده نشستند، همه دعا ميکنند بچههايشان فقط پزشکي قبول شوند يا نه؟ آيا واقعاً مصلحت همه دخترها و پسرها اين است که همه پزشکي قبول شوند؟ خدا ميگويد: من تو را جايي ميگذارم که نافعتر باشي. هم به خودت و هم به ديگران!
شريعتي: ما معني مصلحت را بد فهميديم و احساس ميکنيم خدا خودش ميبرد و ميدوزد و هرکاري دوست داشته باشد ميکند.
حاج آقاي ماندگاري: من گاهي به جوانها گفتم: شما کدام خدا را ميپسنديد؟ خدايي که همه عمر را به ما واگذار کند. يا خدايي که بگويد: امور را به من واگذار کنيد. من بر شما اشراف بيشتري دارم. «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ» (غافر/44) پس مصلحت ناديده گرفتن ما نيست، جامع ديدن ماست.
شريعتي: گفتند: دختر من پنجشنبه آزمون کنکور دارد. براي آرامش خودم و او چطور ميتوانم از معنويات کمک بگيرم؟ آيا نماز و آيهاي هست که در حق فرزندم بخوانم تا دعاي مادر بدرقه راهش شود.
حاج آقاي ماندگاري: ديگر تا الآن هرچقدر خواسته باشد بخواند، خوانده است. شب کنکور شب درس خواندن نيست. شب تقويت اميد است. چطور اميد به او بدهيم؟ امام حسين (ع) شب کنکور عاشورا، عاشورا کنکور بزرگي بود. سه تا کار کرد 1- نماز خواند. «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة» (بقره/45) 2- دعا خواند. 3- قرآن خواند. مادر بزرگوار به بچههايت بگو: تو تکليفت را انجام دادي. حالا نوبت خداست که به تو کمک کند. هيچ نگران نباش. حالا با همديگر بنشينيد و چند صفحه قرآن بخوانيد. دو رکعت نماز بخوانيد. با خدا يک عهدي ببنديد. عهد نماز اول وقت، حجاب بهتر، عهد خادم معنوي امام رضا(ع)، هرجايي رسيدم يک درصدي از زمان و وقت و حقوقم را بگذارم براي خدمت به دوست داران اهلبيت، الآن با اين عناصر معنوي و همراه شدن شما با بچهها، اينکه به آنها اميد و روحيه و نشاط بدهي، توکل بدهي، ارتباط و اتصال با خدا را برايش تقويت کن.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي ماندگاري: خدايا به محمد و آل محمد به همه ما، به همه پشت کنکوريهاي عزيز، در همه مراحل زندگي، کنکور ازدواج، کنکور تحصيل، کنکور اشتغال، توفيق بندگي و توفيق واگذاري امر به خودت را عنايت بفرما.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»