برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: پاسخ به پرسشهاي بينندگان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري
تاريخ پخش: 06-11-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما بينندهها و شنوندههاي خوب و نازنينمان. انشاءالله هرجا که هستيد بهترينها نصيب شما شود. تنتان سالم باشد و قلبتان سليم. حاج آقاي ماندگاري سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقا ماندگاري: سلام عليکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. من هم خدمت شما و همکاران خوب اين برنامه و همه بينندگان و شنوندگان عزيز عرض سلام و ادب و احترام دارم. لازم ميدانم شهادت آتشنشانان عزيز را به خانوادههاي محترمشان تبريک و تسليت عرض کنم. به همه عزيزاني که در اين حادثه آسيب ديدند، خسارت ديدند، بگوييم: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين، الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» (بقره/155 و 156) اجازه بدهيد چون اين حادثه دل همه را به درد آورد، يک کلمه قرآني و ديني عرض کنم. در دين ما توصيه شده است که پيشگيري بهتر از درمان است. قطعاً دولت و ملت و همه نهادها واقعاً سنگ تمام ميگذارند، براي درمان اين زخم خيلي زحمت ميکشند. شما ميدانيد که بخشي از اين قابل جبران است، و بخشي اصلاً قابل جبران نيست. عزيزاني جان عزيزان خود را از دست دادند، خانوادههايي داغدار شدند. بياييم از اين حوادث پيشگيري کنيم. پيشگيري دو دسته عوامل دارد. يک دسته عوامل عيني دارد. استحکام بخشيدن به ساختمانها، رعايت نکات ايمني، همه دستگاهها وظايف خود را به موقع انجام بدهند. مردم، کسبه، بازار، دولت، شايد انشاءالله از اين حوادث جلوگيري شود. قرآن هم يک پيشگيريهايي را به ما فرموده است. قرآن ميگويد: اگر براي خاموش کردن آتش فقر همه دست به دست هم بدهيد، شايد بلاها دفع شود. اي کاش دولت و ملت به اين دستور قرآن عمل ميکردند. آيهي 7 سوره طلاق ميگويد: «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِق» مردم، مسئولين، آن روزي که دست شما تنگ است انفاق کنيد. يعني فکر آنهايي که وضعشان از ما بدتر است باشيم. الآن ميلياردها تومان براي بخشي از خسارات اين حادثه دارد خرج ميشود. از پول ملت هم دارد خرج ميشود. اگر بنابر پيشگيريهاي قرآني براي خاموش کردن آتش فقر مصرف شود، قرآن ميگويد: فقر را از بين ببريد، رحم داشته باشيد بلاها گرفته ميشود. اينکه ميگوييم: صدقه هفتاد بلا را جلوگيري ميکند معنايش همين است. قرآن ميگويد: مراقبت آتش ربا باشيد. چندين سال است در اين برنامه و برنامههاي مختلف داريم ميگوييم: اگر رعايت نکات اقتصادي و ديني در معاملات اقتصادي ما نشود، رباست. قرآن ميگويد: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا» (بقره/276) پيشگيري است. مراقب ربا باشيم. مراقب محرومين باشيم. مراقب فقرا باشيم. مراقب ظلم باشيم. در روايات زيادي داريم، اينها پيشگيريهايي است که آسمان گفته است. زمينيها هم پيشگيريهاي خودشان را گفتند. سيستم برق و گاز و آب و کپسول آتش نشاني، اينها پيشگيريهاي ظاهري است. من حس ميکنم مسئولين عزيز جمهوري اسلامي که يقين داريم يک نفر حاضر نيست يک انسان بيگناه کشته شود، بياييد با امکاناتي که از جمهوري اسلامي در اختيار داريم، همه بياييم به پيشگيريهاي آسماني بيشتر باور کنيم.
شريعتي: يعني اين همدلي و يکدلي که به واسطهي اين حادثهي تلخ اتفاق افتاده، اگر قبل از اين حوادث انفاق کنند و هواي هم را داشته باشند، قطعاً خيلي مؤثر است و ميتواند کمک کننده باشد.
حاج آقاي ماندگاري: الآن نسبت به کارگراني که در اين حادثه بيکار شدند، الحمدلله دولت دارد واقعاً مساعدت خوبي ميکند. همه دارند وام ميدهند و کمک ميکنند. تأمين اجتماعي دارد کمک ميکند. ولي در اين چند سالي که همه قبول دارند مشکلات اقتصادي داريم، هر روزي يک تعداد کارگر بيکار نشدند؟ به آه آنها هم بايد توجه شود. به کارگراني که در اين سالهاي مشکلات اقتصادي بيکار شدند، به آنهايي که براي ده ميليون تومان وام ازدواج گير کردند، به آنهايي که براي رفع کوچکترين مسائل زندگيشان مراجعه کردند و دستشان و حرفشان به جايي نرسيد، اينها پيشگيري است. دولت و ملت و شهرداري بياييم پيشگيري کنيم. خدا قول داده از اين حوادث جانسوز اتفاق نيافتد که دهها خانواده اينطور داغدار شوند. اين همه عزيز چشم انتظار باشند. هزينهي بزرگي را جمهوري اسلامي در اين حادثه پرداخت کرد. هم ميشود به پيشگيري علمي، ظاهري و دنيايي دقت کرد که بايد دقت شود و وظيفه ديني ماست. هم به نکاتي که خدا و روايات ما فرمودند. (قرائت دعاي فرج) دسته گل صلواتي هم هديه به شهداي آتش نشان داشته باشيم.
شريعتي: اولين سؤال را من بخوانم. گفتند: پنج سالي هست که ازدواج کردم. اوايل زندگي ما خوب بود ولي رفته رفته بخاطر اختلافات بين همسرم و خانوادهام، روابط بين ما هم شکرآب شد. در واقع همسر من مقصر اصلي است. آدم ايرادگير و ناسازگاري است. الآن زندگي ما به جايي رسيده که ديگر هيچ علاقهاي نسبت به همسرم ندارم. زماني که همسرم را انتخاب کردم يک چيزهايي از او ديدم که ايدهآل بود و ملاک من فقط ايمان و اخلاق بود. دوران نامزدي همسر من خيلي آرام و مهربان بود. مرا دوست داشت و با احترام با من رفتار ميکرد. از همه مهمتر به خاطر ايماني که داشت به من آرامش ميداد. اهل هيأت و نماز اول وقت بود. حتي نمازهاي صبحش را در مسجد و به جماعت ميخواند. وقتي زندگي مشترکمان را شروع کرديم رفته رفته همه چيز تغيير کرد. همسرم از همه ايراد ميگرفت و به همه چيز گير ميداد و با اينکه من آدم مقيدي هستم، مدام از من ايراد ميگرفت. گاهي بخاطر سختگيري بيخودي همسرم از دين زده ميشدم. از خانواده من هيچکس به خانه ما رفت و آمد چنداني نميکند. يعني خيلي کم رفت و آمد ميکنند و همه بخاطر همسرم است. با وجود اينکه خانواده پر جمعيتي هستيم ولي بخاطر بهانه گيريهاي او کسي در بچهداري به من کمک نميکند و يا زماني که مريض هستم از من مراقبت کند. همسرم ايمانش خيلي ضعيف شده به طوري که همه گناهان را انجام ميدهد و اصلاً هم عذاب وجدان نميگيرد. بيشتر اوقات با او احساس غريبگي ميکنم. از هم خيلي فاصله گرفتيم و زندگي براي من غير ممکن شده است. وقتي خيلي فشار به من ميآيد ندايي درونم ميگويد: بهتر است تحمل کني و اجر اين صبر و تحمل تو را خدا ميدهد و ياد اين ميافتم که هر زني که در مقابل سختگيريهاي همسرش صبور باشد، در قيامت با فاطمه زهرا(س) محشور ميشود و من با اين سخن دلخوش به وعدههاي الهي ميشوم. از يک طرف هم ندايي ميگويد: چقدر سفارش براي گرفتن حق شده است. حتي اگر اندک باشد. چه برسد به اينکه حق بزرگي از تو ضايع شود، جزء حقوق اوليه هرکسي باشد، مثل نياز به درکنار خانواده بودن و شايد صبر کردن در اين موارد اصلاً درست نباشد. من هم حق دارم آرامش و امنيت خاطر داشته باشم. در جمعهاي خانوادگي شرکت کنم و از بودن در کنار خانوادهام لذت ببرم. آيا درست است ما در هر مناسبتي فقط در جمع خانوادگي همسرم باشيم؟ خواهش ميکنم کمک کنيد. شب و روز من با اين افکار و تضادهاي فکري سر ميشود و راه درست براي زندگيام را پيدا نميکنم. از آقاي ماندگاري ميخواهم که راه را به من نشان بدهند و دوم اينکه به آقايان بگويند: با خانمشان همانطور رفتار کنند که دوست دارند در آينده دامادشان با دخترشان رفتار کند.
حاج آقاي ماندگاري: بسم الله الرحمن الرحيم. نکتهي اولي که اينجا اشاره ميکنم اين است که مسألهاي که ايشان گفتند يک سؤال نيست. يک فرآيند است. فرمودند: اول شوهرم خيلي خوب بود. ايمانش خوب بود. در دوران عقد به من رسيدگي ميکرد. در طول پنج سال زندگي مشترک اين تغيير و تحول حاصل شده است که ما دلايلش را نميدانيم و ايشان هم نگفتند. توصيهي اولي که ميکنم اين است که اين بزرگوار حتماً پيش يک مشاور ديني بروند، انشاءالله همسرشان هم متقاعد ميشوند که نزد يک کارشناس ديني بروند. هردو حرفهايشان را بزنند. «فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها» (نساء/35) يک نفري باشد که هردو او را قبول کنند. چون دعوا سر حق و تکليف است. حق من چيست؟ تکليف من چيست؟ ما الآن راه حل ميدهيم ولي قطعاً راه حل ما بايد در کنار فهم ريز ارتباطات اينها باشد. توصيه ميکنم حتماً به مشاوره ديني مراجعه کنند. شايد بهانهگيريهاي اين مرد بخاطر بعضي از نکاتي باشد که خانم رعايت نميکند. اين احتمال هست. مثلاً گاهي به خانمها گفتم: خانمهاي بزرگوار، آقايان وقتي وارد خانه ميشوند دوست ندارند شما پاي تلفن باشيد، زود عذرخواهي کنيد و قطع کنيد. مثلاً خانمهاي بزرگوار، آقايان وقتي وارد خانه ميشوند دوست دارند غذايشان آماده باشد، يکي ميگفت: همسر من تا وارد خانه ميشود بايد چاي آماده باشد. البته قرار نيست آقا اينطور سلطنت کند. اما اگر خانم قلق آقا را بلد باشد، يادتان هست يک روايتي از خودم خواندم گفتم: «قال ماندگاري: لکل انسان قلقٌ» يک مقدار قلق شناسي همديگر را انجام ندادند. احتمال دارد بهانهجوييها براي اين باشد. احتمال دارد نوع نگاه اين خانم نسبت به اين آقا حساس باشد. به جاي اينکه به شوهرش بگويد: بهانه، بگويد: شوهرم چقدر ريزبين است. چقدر نکته سنج است. گاهي خانم ميخواهد از آقا ايراد بگيرد، آقا ميخواهد از خانم ايراد بگيرد، ميگويد: اي کاش ايراد نميگرفتي. اين ايراد مرا براساس نکته سنجي من ميگذاشتي. حتي تعريف اين خانم از شوهرش در خانواده خودش مبلغ است، بد تعريف کند آنها نميآيند. خوب تعريف کند، ميآيند. چون هيچکدام از اينها را نميدانيم نميتوانيم قضاوت خاصي براي دعوا داشته باشيم. بايد مشاوري بيايد صحبتها خانم و آقا را بشنود، حساسيتها را هم متوجه باشد. براساس آن قضاوت کند. حتي گفتند: نسبت به مسائل ايماني و گناهان هم بيتوجه شدند. چه اتفاقي افتاده است؟ دوستان ناباب سر راهش قرار گرفتند؟ محيط کارش ناجور است؟ شغلش ناجور است؟
اما نکته دوم که فرمودند، بحث صبر است. ما دو نوع صبر داريم. صبر فعال و صبر منفعل، يکي ميگويد: اگر ما بر فقرمان صبر کنيم خدا به ما پاداش ميدهد؟ بر بداخلاقي همسر، چه مرد و چه زن، صبر کند خدا پاداش ميدهد؟ بر مريضي صبر کنيم خدا پاداش ميدهد؟ ميگوييم: اگر نشستي خود فقر به خودي خود برطرف شود، اين صبر نيست، اين تنبلي است. خدا به صبري که معنايش تنبلي است پاداش نميدهد. اگر هيچ تلاشي براي اصلاح شوهرت نميکني، هيچ تلاشي براي رفع فقر و مريضي او نميکني، اين صبر نيست. اين تنبلي است. خدا به تنبلي پاداش نميدهد. صبر بکن و در کنارش تمام وظايف را هم برايش انجام بده. کسي که فقير است بر فقر و صبرش، صبر ميکند و همه تلاشش را هم ميکند. پول گيرش نميآيد ولي تلاشش را ميکند. کسي که بر مريضي صبر ميکند و همه تلاشش را هم ميکند، خوب ميشود. اين اجر دارد. «إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ» (زمر/10) کسي بر بداخلاقي همسرش، چه مرد و چه زن صبر کند ولي همه تلاشش هم اين باشد که راههاي بهانه جويي را ببندد. اصلاح کند. بسترها را اصلاح کند. همين که به اين برنامه پيام دادند، تلاش است. يعني صبر به اضافهي تلاش و توکل و توسل، به اضافه صدقه، به اضافه استغفار و ذکر صبري است که اجر ميگيرد. وجود نازنين فاطمه زهرا هم بر آنچه بر ايشان وارد شد، صبر کردند ولي متوقف نشدند و تلاش کردند. همه تلاششان را کردند و حق تلاش را انجام دادند. در مورد اهلبيت در زيارت امين الله ميخوانيم «اشهد انک جاهدت في الله حق جهاده» خواهر بزرگوار، برادر بزرگوار، همه عزيزاني که داريد بر فقر صبر ميکنيد، بر مشکلات صبر ميکنيد، بر گرفتاريهاي در خانه صبر ميکنيد، بر مريضي صبر ميکنيد وقتي صبرتان اجر مجاهدت دارد که حق جهاد را انجام بدهيد.
نکتهي سوم در باب صبر اين است که صبر هر چيزي به اندازه خودش است. ايشان ميخواهد بگويد: آيا من بايد حقم را دنبال کنم يا نه؟ چون ما بايد صبر بر حق داشته باشيم، به ما توصيه کردند برويد حقتان را بگيريد. حق گرفتني است و دادني نيست. اما گاهي وقتها ميبينم اگر اين حق را دنبال کنم يک هزينهاي بزرگتر از اين بايد بگذارم. اين حق را چطور دنبال کنم؟ مثال ميزنم. من به راننده تاکسي پانصد تومان ميدهم بايد دويست تومان به من برگرداند. اگر اين راننده برنگرداند، حق من است بگيرم. حالا چطور بگيرم؟ يک کلام بگويم: حق مرا بده. اگر نداد بگويم: حواله به قيامت! من حلال نکردم. يا بگويم: به عنوان صدقه دادم. به او بر بخورد! اين تمام تلاش من است، از حقم هم دفاع کردم. ولي براي دويست تومان آويزان در ماشين نميشوم که جان خودم را به خطر بياندازم براي اينکه دويست تومان را نجات بدهم؟ امام حسين اگر دنبال حقي رفتند و جان خودشان هم گذاشتند، آن حق ميارزيد. آن حق چه بود؟ از بين بردن حکومت باطل و برقرار کردن يک حکومت حق و الهي. اين ارزش داشت که امام حسين جان خودش را بدهد. پس دين ما که ميگويد: حق را دنبال کنيد، همين دين ميگويد: حق را هم يک اندازه سنجي کنيد. امر به معروف و نهي از منکر هم حق است. ولي ببينيد بر آن معروفي که داريد تلاش ميکنيد چه هزينهاي بايد بدهيد.
لذا از يک طرف هم توصيه شده و گفتند: در خانه اگر حقتان را ندادند، بگذريد. همين ديني که گفته در بيرون خانه نسبت به بيگانه حقتان را دنبال کنيد، گفته: در خانه ترک مجادله کنيد ولو حق با شماست. چون ارزش استحکام خانواده از اين حقي که من ميخواهم بگيرم، بزرگتر است، اين کوچکتر است. ارزش اين تفاهم و سازش بيشتر است. بين زن و شوهر گاهي حق شما را ضايع کردند، نگرفتيد اشکالي ندارد. گاهي وقتي حق را نگيريم، به ما ظلم شده است. اما آيا دنبال اين بروم که ظلم را صاف کنم يا خانوادهام را حفظ کنم. کدام بهتر است؟ اينجا تعارض دو تا حق است. ولي آن حق بزرگتر است. در واقع صبر شما را تحسين ميکنم که براي يک حق کوچک که مهم هم هست، کوتاه ميآيي که يک حق بزرگ که استحکام خانواده شما است به هم نخورد.
از ويژگيهاي خانواده ايراني همين بود که بر سختيها تحمل کردند، بر بداخلاقيها، نداريها، خساستها تحمل کردند که اصل خانواده حفظ شود. صبر کنيد ولو حق هم با شما بود بگذريد تا اصل کيان خانواده از بين نرود. پس اولاً سراغ مشاور برويد. ثانياً صبر شما بايد صبر همراه با تلاش باشد. ثالثاً اين حقي که شما ميخواهيد دنبال کنيد اگر باعث شود زندگي شما به هم بخورد خيلي دنبال کردني نيست.
شريعتي: واقعاً قبل از اينکه حق گرفتني باشد به نظر من دادني است. يعني آنهايي که حقي بر گردنشان هست بايد نسبت به ديگران ادا کنند. من فکر ميکنم اين را از آموزههاي دينمان ميشود فهميد.
گفتند: من دوستي دارم که سالهاي زيادي است با هم دوست هستيم. اما او اخيراً ميگويد که ميخواهد دينش را عوض کند و از دين اسلام خارج شود. هرچه هم با هم بحث ميکنيم من نميتوانم او را قانع کنم. واقعيت اين است که من حرف خودم را ميزنم و او هم حرف خودش را ميزند. او حرفهايي را در مورد اسلام و مسلمانها از فضاي مجازي براي من نقل ميکند که واقعيت اين است که جوابي براي آنها ندارم. خيلي وقت است دنبال عالمي هستم که دوستم هم او را قبول داشته باشد. گفتم به برنامه شما پيام بدهد شايد جواب کارشناسهاي شما به درد او بخورد که برايش ضبط کنم و ارسال کنم. خواهش ميکنم به من کمک کنيد و موقعيت مرا که به سادگي دارم دوست چندين ساله خودم را از دست ميدهم درک کنيد.
حاج آقاي ماندگاري: انشاءالله از اين دوستهاي خوب که اينقدر نگران وضعيت دوستشان هستند، خدا نصيب جوانهاي ما بکند. روايت داريم دوست خوب از برادر به آدم نزديکتر است. اسلام هم ميگويد: «المرء على دين خليله» به دليل اين ارتباطي است که بين دو دوست برقرار شده است. ما خوشحال هستيم براي دوستان خوبي که نگران وضعيت اعتقادي دوستانشان هستند. يکوقت يک کسي نگران وضعيت اقتصادي دوستش است. ولي ايشان نگران وضعيت اعتقادي دوستش است. اين خيلي باارزش است. اجازه بدهيد يک بحثي را با آن عزيز بزرگوار و دوست شما که ميخواهد دينش را عوض کند داشته باشيم، يک بحثي هم با اطرافيان داشته باشيم. من به اين دوست بزرگوار ميگويم: يک عده هستند از باب هوس بازي ميخواهند دينشان را عوض کنند. ما ميگوييم اينها مخاطب ما نيستند و قطعاً دوست اين عزيز ما از اين نوع نيست. آنهايي که اسلام دستشان را بسته است، دست و بالشان را بسته است. ارتباط با هر نامحرمي را نميگذارد برقرار کنند، هر نوشيدني را نميگذارد بخورند. هر ديدني را نميگذارد ببينند. اسلام دست و بال ما را بسته است. ولي اينها ميخواهند فعلاً آزاد زندگي کنند. نميخواهند تکليف داشته باشند و مقيد باشند. اينها دنبال دين عوض کردن هستند. ما اصلاً با اين مخاطب کاري نداريم. ولي يقين داريم دوست عزيز بينندهي ما از باب حقيقت طلبي دنبال دين جديد است و اين مقدس است و قابل احترام است. کسي بگويد: من دنبال حقيقت ميگردم. اينکه اين آقا دنبال حقيقت ميگردد، دو سه نکته دارد. من خواست ايشان را يک تشبيه بکنم. من براي خودم دنبال يک حقيقت به نام دين ميگردم. تشبيه ميکنم به اينکه براي بچهام دنبال مدرسه ميگردم. به صرف اينکه ما نزديک خانهمان يک مدرسه داريم که تمام آباء و اجداد ما به اين مدرسه رفتند. بگوييم: اين مدرسه چون ارثي است به درد نميخورد. نزديک خانه ماست به درد نميخورد. اين عاقلانه است؟ نه. ما ميخواهيم بگوييم: دوست عزيز! به دوستان بگوييد: به صرف اينکه اسلام نزديکترين دين ماست، و ارثي پدر و مادرهاي ماست، کنارش نگذاريم. آخرين دين است. نزديکترين دين است. من اصلاً نميخواهم از اسلام دفاع کنم. من ميخواهم از حس حقيقت طلبي ايشان دفاع کنم و راهنمايياش کنم. شما که دنبال حقيقت هستيد، براي رسيدن به حقيقت بايد اين مسير را برويد. به عنوان يک برادر و کسي که در اين قصه تجربه دارد. چون بارها سؤال بوده که چون اسلام و مکتب ما ارثي ماست، کنار ميگذاريم. همانجا گفتيم اگر بابا بزرگ ما چند هکتار زمين براي ما ارث گذاشته بود، به صرف ارث بودن حراجش ميکرديم؟ نخير. پس اول برويم ببينيم مدرسهاي که بچهي من ميخواهد برود را بررسي کنم. عاقلانه اين است که اسلام را به عنوان نزديکترين دين، به عنوان دين ارثي در مدرسه نزديک بررسي کنيم. حالا رفتم بررسي کردم يک اشکالاتي در اين مدرسه ديدم. مثلاً ديدم اين مدرسه ميتوانست در خيابان بزرگ در داشته باشد. ولي در را در کوچهي يک متري گذاشته است. آيا عاقلانه است بدون اينکه فلسفه اينکه در را در کوچه يک متري گذاشته بگويم: اين مدرسه به درد نميخورد؟ من ميخواهم بچهام را با ماشين تا جلوي مدرسه ببرم. در کوچه يک متري که ماشين ما جا نميشود. آيا غير عاقلانه است که بگويم: به اين دليل بايد کنار بگذارم؟ اگر رفتم پرسيدم و به ما گفتند: ميتوانستيم در را در خيابان بزرگتر بگذاريم، ولي براي مسائل امنيتي بچهها در کوچه يک متري گذاشتيم. بعد ميگويد: عجب! من چقدر راجع به اين زود قضاوت کردم. راجع به قصاص ميگويد: کوچه يک متري است. راجع به ارثيه زن ميگويد: کوچه يک متري است. لذا بعضي احکام برايش توجيه نشده است. آيا قبول است به محض اينکه توجيه نشدم اسلام را کنار بگذارم؟ نه، بايد بروم بپرسم. پس عزيز بزرگواري که دنبال حقيقت هستي، به صرف اينکه اين اسلام ارثي است و دم دست و کوچه بغل دست ماست، عاقلانه نيست کنار بگذاريم. برويد بررسي کنيد. به صرف اينکه فلسفه بعضي از احکام دين را نفهميدم، باز عاقلانه نيست کنار بگذارم. بروم بپرسم. از رفتار نگهبان مدرسه يا يکي از معلمها خوشم نيامد. باز کنار بگذارم يا بروم بگويم؟ از صد تا معلم 98 معلم نمره عالي دارند، دو نفر هم نمرهشان کم است. باز اين عاقلانه شد. من به صرف رفتار بعضي از مسلمانها اسلام را کنار بگذارم؟ پس به صرف اينکه اسلام دم دستي و ارثي است، کنار نگذاريد. من مداقع اسلام نيستم، مدافع حقيقت طلبي شما هستم. به صرف اينکه فلسفه بعضي از احکام اسلام را نفهميدم کنار بگذارم، منطقي نيست. به صرف بعضي از رفتار بد مسلمانها، اسلام را کنار نگذارم. ثمرات خوب ديگر اسلام را هم ببينم. اين صحبتي که من با اين عزيز بزرگوار دارم و فکر ميکنم اگر دنبال حقيقت است برود با يک کارشناس بررسي کند، قول ميدهم به حقيقت ميرسد. به هر حقيقتي برسد شيرين است و برايش ميماند.
همچنان که ايشان فرمودند بعضي از ما تا يکي از اطرافيان ما بگويد: من ميخواهم دينم را عوض کنم. يک مکتب جديدي انتخاب کنم، زود ميگوييم: اِ... کافر شدي. نجس شدي! عقب برو. دست به ما نزن. ميترسم ما هم نجس شويم. الآن عذاب خدا نازل ميشود. اينطور برخورد نکنيم. طوري که اگر يک جوان هم دنبال حقيقت است ميترسد ابراز کند. به پدر و مادرش، خواهرش، برادرش، حتي در مدرسه ميترسد ابراز کند. ما به اطرافيان با يک مثال ميگوييم: جواني از خانه پدرياش بيرون رفته است. ايشان از دين پدرياش دارد بيرون ميرود. به نظر شما اگر کسي از خانه پدرياش بيرون برود، بيدليل دارد ميرود. يا به او ظلم شده يا به احساسش ظلم ميکند. خداي نکرده اين را در خانه پدري بيجهت کتک ميزدند. آغوش گرم خانه پدري را رها کرده و رفته است. يا احساس ظلم شده است. ما اعتقاد داريم اسلام به کسي ظلم نميکند. «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون» (يونس/44) احتمال دارد اين آقايي که ميخواهد از خانه پدري يعني اسلام بيرون برود، احساس ظلم ميکند. به بچه ميگوييم: چرا از خانه پدرت فرار کردي؟ به زور ميگويند: بايد شبها مسواک بزني. مسواک زدن و درس خواندن زور نيست. اين دارد اشتباهي احساس زور ميکند. بروم برايش توضيح بدهم که اين احساسي است که تو داري. اگر هم خودم نتوانستم توضيح بدهم نزد يک کارشناس بروم توضيح بدهد. گاهي وقتها ميبينيم آن ظلمي که دارد ميبيند ميگويد: از مسلمانها ظلم ميبينم. خانه پدريام را دوست دارم، خشت و گل خانه پدري را دوست دارم، ميراث پدري من است. ولي افراد به من ظلم ميکنند. خوب بلند شويم ريشه ظلم را بزنيم. ميخواهم بگويم: هيچ دليلي ندارم براي کسي که اينطور سؤال ميکند، نسبت به او بياعتنا باشيم. نسبت به او پرخاشگر باشيم و او را از خودمان طرد کنيم. اگر احساس ظلم ميکند بياييم پاسخ بدهيم. يکي ميگويد: من از نمازي که صبح سحر ميخوانم، احساس ظلم ميکنم. توضيح بده! اسلام در مسائلي که نسبت به خانمها هست، ظلم کرده است. برايش توضيح بده.
شريعتي: به نظر من دين يعني تقيد، يعني در يک چارچوب حرکت کردن. کسي که دنبال يک دين ميگردد بايد اين چارچوبها را قبول کند.
حاج آقاي ماندگاري: بله، دين يعني تقيد. اما خدايي که دين را گذاشته، عقل هم گذاشته است. جالب است که هيچ ديني به اندازه دين ما با عقل مطابقت ندارد. گاهي اين مطابقت آشکار است و گاهي نيست، تأمل نياز دارد. آنجايي که تأمل نياز دارد برويم براي ما توضيح بدهند. مثل دارو و درماني که گاهي ميخواهيم به بچهها بدهيم. بچهها آمپول دردناک را ميبينند فرار ميکنند. ولي نميدانند اين بهترين داروست براي اينکه او را خوب کند.
شريعتي: گفتند که: خواهر دوست من يک خواستگار دارد. او نماز خوان و مسجدي است ولي اهل اختلاس و پارتي بازي است. من خوب ايشان را ميشناسم و از من تحقيق کردند. من هم از ايشان وقت خواستم که پرس و جو کنم. الآن ماندم که مسجدي بودن را اولويت در نظر بگيرم يا اختلاس و پارتي بازي را؟ لطفاً مرا راهنمايي کنيد.
حاج آقاي ماندگاري: بسم الله الرحمن الرحيم. از اين سؤالاتي است که يک مقدار ميخواهم خدا توفيق بدهد گزنده صحبت کنيم. اينکه خواستگاري ميآيد که اهل مسجد و نماز است، اينها جزء شرايط اوليه است. مثل مرد بودن، ميشود بگويي: يک خانمي خواستگاري خواهر من آمده است؟ يک پيرزني خواستگاري خواهر من آمده است. همچنان که مرد بودن شرط لازم براي خواستگاري است، در جامعه ديني ما نماز خوان بودن هم شرط اول است. يک شرايط لازم و يک شرايط کافي داريم. نمازخوان بودن و مرد بودن شرط لازم آقا پسرهايي است که خواستگاري دخترهاي شما ميآيند. اما يک شرط کافي هم داريم. شرط کافي اين است که ديانت داشته باشد و ديانت در همه رفتار او ديده شود. اخلاق ديني، رفتار ديني، امانتداري، صادق بودن و دروغگو نبودن، لايق بودن، اينها چيزهايي است که در کنار آن لازم، کافي است. همه آن چيزهايي که براي يک زندگي لازم است. لذا بارها به ما گفتند: به طلوع و رکوع و سجود طرف نگاه نکنيد. به امانتداري او نگاه کنيد. روايت داريم «صَدَقَ الْحَدِيثَ وَ أَدَّي الامَانَةِ وَ الْوَفَاءِ بِالْعَهْد» به اين سه مورد نگاه کنيد. اين سه مورد علامت ديانت رفتاري است. اينها شرط لازم است. حالا اگر کسي اينها را داشت و نماز خوان نبود چه؟ اگر کسي اينها را داشت، اهل اختلاس نيست. اهل امانتداري است. صادق است، اما اهل نماز نيست. ما اصلاً توصيه نميکنيم بچههايتان را به اينها بدهيد. ولي اين مقدار را بگوييد، اين آدم احتمال اصلاحش از آن آدم بيشتر است. چرا؟ چون اين آدم رفتار منطقي دارد و ويترين ديني ندارد. به آدمي که رفتار منطقي دارد، وقتي گفتيم: نماز هم منطقي است، تو ميخواهي بندگي خدا را بکني، مسجد رفتن و روزه گرفتن و واجبات انجام دادن منطقي است، قبول ميکند. ولي آن کسي که پشت نماز و مسجد پنهان شده و دارد اختلاس ميکند و دروغ ميگويد، دزدي و خيانت ميکند، منافق است. اين از ويترين نماز دارد استفاده ميکند. شايد بعضيها بگويند: اين رفتارها زمان طاغوت کم بود. خوب زمان طاغوت اسلام شي گرانبهايي در جامعه ما نبود. آنقدري که امروز ارزش دارد، آن زمان ارزش نداشت. سکه رايج نبود. امروز جمهوري اسلامي است. اسلام سکه رايج است. حالا که اين باغ پر ثمر شده است، ميوه آفت زده هم در همين باغ پيدا ميشود. ميوه آفت زده در بيابان نيست. زمان طاغوت بيابان بود. اسلام هيچ اعتباري نداشت. هيچکس نميرود از سکه پنج توماني تقلبي بسازد. تراول چک پنجاه هزار توماني و صد هزار توماني تقلبي ميسازند. پس اسلامي که فايده و ثمر دارد، مردم برايش احترام قائل هستند، کسي يک محاسني بگذارد، ميگويند: اين مسلمان است، بچه حزب اللهي است، خانمي که با حجاب باشد را ميگويند مسلمان است، ميشود به او اعتماد کرد. از اين خانواده ميشود دختر گرفت. اين آقا را ميشود به عنوان خواستگار قبول کرد. اسلامي که اينقدر ارزش دارد يک آدم پشت اين تابلو پنهان ميشود، نماز و مسجد را ميآورد و پشت نماز و مسجد دزدي ميکند.
در يک مسجدي گفتم. مسجد يعني محور يک پرچم در مکتب ما است. ولي مسجديهاي ما هم نود درصد آدمهاي خوبي هستند، ده درصد شايد خداي نکرده آدمهاي خوبي نباشند. در يک باغ هم احتمال دارد ده درصد از ميوهها آفت زده باشد. ولي 97 درصد از شهداي ما بچههاي مسجد بودند. 85 درصد از زندانيهاي ما با عرض معذرت اهل مسجد نيستند. پس مسجد 97 درصد نيروي خوب داشته و انسان ساز بوده است. سه درصد آدمهايي که ديدند اين سکه رايج است، آمدند پشت نقاب مسجد و نماز و ريش و حجاب و حزب اللهي پنهان شدند. 95 درصد از چادريهاي ما، ريشدارها و مسجديهاي ما آدمهاي خوبي هستند. بايد مراقب پنج درصد باشيم. پس آن ديانت ندارد.
حتي گاهي کسي پيش من آمده گفته: من معتاد به نگاه به نامحرم هستم. خود من هم خجالت ميکشم که چرا به نامحرم نگاه ميکنم با اينکه نماز هم ميخوانم. آخر نماز اين آدم را از نگاه به نامحرم نجات ميدهد. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» (عنکبوت/45) ولي کسي ميتواند بگويد: من معتاد به دزدي هستم. چشم بياختيار ميتواند به نامحرم بيافتد ولي دست بياختيار دزدي ميکند؟ نه. آدمها بياختيار از بيتالمال دزدي ميکنند؟ نه. پس اين آدمي که با اختيار دزدي ميکند و اختلاس ميکند، حرام و حلال ميکند، اين همان سه درصد منافقي است که از نقاب نماز دارد استفاده ميکند. براي جمهوري اسلامي سخت است و تشخيص اينها سخت است. خدا در قرآن به پيغمبر فرمود: يک عدهاي منافق هستند، خدا ميگويد: من آنها را ميشناسم و تو نميتواني تشخيص بدهي. ولي منافق اينطور است. جامعه اسلامي 1400 سال است گرفتار چه چيزي شده است؟ گرفتار نفاق است.
پس خواهر محترم ما نميگوييم به کسي که اهل اينهاست و بينماز است بچهتان را بدهيد، ولي ميگوييم: اين زودتر اصلاح ميشود. ولي ميگوييم: کسي که اهل نماز است و اختلاس ميکند، اگر ناآگاهانه است و نميداند اختلاس دارد به پايش نوشته ميشود، بحث ديگري است. اما اگر واقعاً آگاهانه دارد اختلاس ميکند و دزدي ميکند نفاق است. اين نفاق کار را پيچيده کرده است. خواهش ميکنم به ظاهر کسي، ظاهر خواستگار نگاه نکنيد. گزينشيها گول نخورند. اسلام ميگويد: به ظاهر گول نخوريد. تحقيق کنيد. هرکسي ويترين اسلام را داشت، ببينيد حقيقت اسلام را دارد؟ هرکسي که حقيقت اسلام را داشت و ويترين نداشت، ميتوانيم کمک او کنيم به ويترين بياوريم. ولي کسي ويترين داشته باشد و حقيقت نداشته باشد، اين منافق است. خيلي اسلام به ما گفته: از منافقين پرهيز کنيد. ما خداي نکرده هم خودمان يک جايي نفاق داريم، اگر اين رگههاي نفاق در وجود ما از بين نرود شرک خفي است. اگر اينها از بين نرود ما هم به روزي ميرسيم که از نماز به عنوان يک سپر استفاده کنيم. نماز را جلو ميگيرم و پشت نماز هزار غلط ديگر ميکنم. حتي از اين لباس و عبا و عمامه به عنوان سپر استفاده کنم. مگر در طول تاريخ نکردند. پس مراقب باشيم هم نفاقهاي خودمان را انشاءالله خدا برطرف کند و هم آنهايي که منافق هستند سر راه ما قرار ميگيرند خدا قدرت تشخيص به همه ما عنايت کند.
شريعتي: امروز صفحه 471 قرآن کريم، آيات 34 تا 40 سوره مبارکه غافر در سمت خداي امروز تلاوت خواهد شد.
«وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ «34» الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ «35» وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ «36» أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ كاذِباً وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبابٍ «37» وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ «38» يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ «39» مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ «40»
ترجمه: همانا يوسف پيش از اين با دلايل روشن نزد شما آمد، امّا شما همواره از آن چه برايتان آورده بود در شك بوديد، تا آن گاه كه يوسف از دنيا رفت، گفتيد: «خداوند پس از او هرگز پيامبرى نخواهد فرستاد». اين گونه، خداوند هر افراطگر ترديد كنندهاى را گمراه مىسازد. كسانى كه دربارهى آيات خداوند به ستيز و مجادله مىپردازند، بدون آن كه هيچ دليلى برايشان آمده باشد، (اين كار) نزد خداوند و نزد كسانى كه ايمان آوردهاند خشم بزرگى را به دنبال دارد. اين گونه، خدا بر دل هر متكبّر جبّارى مُهر مىنهد. و فرعون گفت: «اى هامان! براى من بناى بلندى بساز، شايد به وسايلى دست يابم. وسايلى كه سبب (صعود به) آسمانها باشد، تا از خداى موسى اطلاع يابم، همانا من او را دروغگو مىپندارم.» و اين گونه براى فرعون كار زشتش زيبا جلوه داده شد و از راه حقّ بازماند و توطئهى فرعون جز به نابودى و زيان نمىانجامد. و كسى كه (از قوم فرعون به موسى) ايمان آورده بود گفت: «اى قوم من! از من پيروى كنيد، تا شما را به راه درست هدايت كنم. اى قوم من! همانا اين زندگى دنيا كالايى (ناچيز) است و همانا آخرت، آن سراى پايدار است. هر كس كار بدى انجام دهد، جز به همان مقدار كيفر داده نمىشود و هر كس از مرد يا زن كه مؤمن باشد و كار شايستهاى انجام دهد، پس اينانند كه داخل بهشت مىشوند و در آن جا بى حساب روزى داده مىشوند.
شريعتي: صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود
انشاءالله همه حاجت روا شويد. حاج آقاي ماندگاري دعا بفرماييد.
حاج آقاي ماندگاري: خدايا به آبروي امام رضا حس حقيقت جويي و حق طلبي را به همه ما عنايت بفرما. همه خانمها و آقاياني که با هم اختلاف داشتند، همه دنبال حق باشند مشکل حل ميشود. همان عزيزي که حتي دنبال دين جديد ميگردد، اگر دنبال حق باشد و خواهان حق باشد خدا سر راهش ميگذارد. چون خدا از همه مهربانتر و حق طلبتر است. آن خواهري که براي خواستگار خواهرش نگران بود اگر حق طلب باشيم و حق جو و حق پذير باشيم، خدا هرچه حق ماست را انشاءالله سر راه ما قرار ميدهد. براي مجروحين حادثه آتش سوزي در تهران دعا کنيد. براي همه مريضها دعا کنيد. يک «امن يجيب» براي شفاي همه مريضها و رفع گرفتاريها بخوانيد. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شريعتي: دوستان عزيز ميتوانند فردا بيننده و شنوندهي يکي از برنامههايي باشند که قبلاً با حضور حاج آقاي مهندسي(ره) تقديم نگاه شما شد. انشاءالله همه استفاده کنيم و براي شادي روح اين مرحوم هم دعا کنيم و طلب مغفرت و علو درجات کنيم. اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي.