حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري – پاسخ به پرسشهاي بينندگان
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: پاسخ به پرسشهاي بينندگان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري
تاريخ پخش: 05-08-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما دوستان خوبم. بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، انشاءالله در هر کجا که هستيد باغ ايمانتان آباد باشد. تنتان سالم باشد و قلبتان سليم باشد. امشب شب شهادت امام زينالعابدين، امام سجاد(ع) است. به همه شما تسليت ميگويم. دعا ميکنم به برکت امام سجاد(ع) زيارت مدينه منوره و اربعين امام حسين نصيب همه ما شود. حاج آقاي ماندگاري سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا ماندگاري: سلام عليکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. من هم خدمت شما و همکاران خوب اين برنامه و همه شنوندگان عزيز که داغدار وجود نازنين امام سجاد(ع) و عزادار امام حسين(ع) هستند، عرض سلام و ادب دارم. اميدواريم از امام سجاد ياد گرفته باشيم که چطور احساس بيتکليفي نکنيم. خيليها ميگويند: بگذار امام زمان بيايد تکليف ما را روشن کند. ما که ديگر تکليفي نداريم، کاري از دست ما برنميآيد. يک گوشه برويم و کلاه خودمان را بگيريم که باد نبرد. از اين عبادتها امروز خيلي شنيده ميشود. امام سجاد(ع) در شديدترين شرايط بودند. واقعه عاشورا، واقعه حره، واقعه توابين، واقعه مختار بودند، چهار قيامي که زمان امام سجاد را به يک بن بست سياسي تبديل کرده بود. ولي امام سجاد ياد ما دادند که در هر شرايطي بيتکليف نيستيم. لذا تکليفشان را در ارتباط با خدا به همه ما ياد دادند. همه مردم پشت به شما کردند. خدا که پشت نکرده است. ارتباط خدا را با عبادت، با مسجد، با قرآن و دعا تقويت کردند. در ارتباط با مردم ارتباط مستقيمي نداشتند. به ما ياد دادند ارتباط غير مستقيم هم ميشود با مردم برقرار کرد. ارتباط غير مستقيم امر به معروف و نهي از منکر است. نامه نگاري است. امروز همه کساني که از مسئولين، از آدمها، از دوستها گله دارند ميتوانند به طور غير مستقيم ارتباط برقرار کنند. تکليف دومي که امام سجاد در ارتباط با مردم داشتند دعا کردن بود. ارتباط معارفي ايشان با مردم از طريق دعا بود. امروز همه دنبال نخبگان ميروند، کار ديگري که امام سجاد کردند دنبال کساني رفتند که پايين افراد در سطح جامعه بودند. بردگان را تربيت کردند. اين هنر است.
يک خاطره از جبهه بگويم. يک عده از جوانهاي ويژه به جبهه آمده بودند. جوانهايي که يقه باز داشتند و دستمال گردن ميبستند. در جبهه خيليها دوست داشتند نماز شب خوانها براي آنها باشند، فرمانده گردانها، آنهايي که انس با قرآن دارند. يک فرمانده گردان از امام سجاد خوب درس گرفته بود. گفت: اينها را به من بدهيد. اين جمعي که خيلي مسأله دار بودند، اين فرمانده گردان اينها را گرفت. گفت: بچهها شما دوست داريد ويژه باشيد. گفت: همه چفيهها را از آن طرف انداختند، بياييد ما از اين طرف بياندازيم. اين هفتي چفيه اين طرف بيافتد و جلوي بازي يقه را بگيرد. متوجه نشدند چه بلايي سرشان آورد ولي مشکلشان را حل کرد و همه قبول کردند. گفت: بچههاي گردانهاي ديگر يکي موي بلند دارد و يکي موي کوتاه دارد، بياييد همه ما کچل کنيم که شاخص باشيم. مشکل موهايشان را هم حل کرد. گفت: بچهها همه گردان مسجد ميروند تميز ميکنند، بياييد ما برويم توالت تميز کنيم. مشکل غرورشان را هم حل کرد. اين گردان بيشترين شهيد را داشت. امام سجاد(ع) از پايينترين قشر جامعه آدمهايي را تربيت کردند که بالاترين کارها را کردند. مستجاب الدعوه شدند. حضرت آنها را به عنوان مبلغ دين به کشورهاي ديگر ميفرستادند. کار ديگري که کردند اين بود که تکليف داريم با روضه گره باز کنيم. 35 سال روضه امام حسين خواندند. براي روضه امام حسين منتظر منبري و محرم و صفر نباشيم. منتظر مداح و پرده و بيلبورد نباشيم. يک نفر گوشه خانه نشسته يک هيأت درست کند. بعد از نماز صبح اعضاي خانه يک زيارت عاشورا بخوانند. اين يک روضه است.
سري به نيزه بلند است، در برابر زينب *** خدا کند که نباشد سر برادر زينب
اين روضه است. امام سجاد به ما ياد دادند. کار ديگري که کردند کار اقتصادي کردند. امام سجاد نخلستانهاي عجيبي را آباد کردند. دامداري و کشاورزي کردند. ميخواستند بگويند: مادربزرگم خديجه که ثروتش را در اختيار پيغمبر گذاشت، ثروت پشتيباني تبليغ دين است. مادرم زهرا که دنبال فدک بود، ثروت پشتوانه تبليغ دين است. امروز هم خيليها ميگويند: براي تبليغ دين و آمدن امام زمان چه کار کنيم؟ از ثروتهايتان کمک بگيريد. توليد ثروت کنيد. اشتغال زايي کنيد. امروز بخش عمدهاي از مشکلات به خاطر فقر است. به خاطر بيکاري است. شما کار آفريني کنيد و به امام زمان هديه کنيد. پس امام سجاد فرمول خروج از بن بست را به ما ياد دادند.
خدا انشاءالله به آبروي امام سجاد توفيق بدهد از الگوهاي يگانه عالم هستي استفاده بيشتري ببريم. حيفم آمد شب شهادت اين مقدار مختصر را عرض نکنيم. براي تسلي دل امام زمان دعاي فرج را با هم تلاوت کنيم. (قرائت دعاي فرج) دسته گل صلواتي هم هديه به امام زمان داشته باشيم.
شريعتي: امروز هم حاج آقا به سؤالات شما پاسخ خواهند داد. گفتند: جواني هستم در شرف ازدواج هستم. از دوران مجردي خيلي گناه در پروندهام دارم ولي الآن از کردهام خيلي پشيمان هستم. خيلي دوست دارم يک دختر پاک و خوب نصيب من شود. راستش ميترسم بخاطر گناهان گذشتهام خدا بخواهد در ازدواج من تلافي کند. چون خيلي توبه کردم و توبه شکستم. خيلي سردر گم هستم و ميترسم. چه کنم خدا گناهان مرا ناديده بگيرد و يک دختر خوب و پاک نصيب من بکند؟
حاج آقاي ماندگاري: دو نکته در اين سؤال هست. يکي اينکه بعضيها فکر نکنند خيلي زرنگ هستند. بعضيها هم فکر نکنند از قافله عقب ماندند. بعضيها فکر کنند حالا گناه بکنند، خدا هم غفار الذنوب است، ارحم الراحمين است. خدا شتر ديدي، نديدي ميکند و با اينکه ما گناه کرديم، بهترين عطيه را در سر راه ما ميگذارد. در نقطه مقابل هم اينکه بعضيها فکر کنند. مثل اينکه سر ما کلاه رفته است. ما گناه نکرديم. آنها هر کاري دوست داشتند کردند آخر هم خدا يک دختر پاک و مطهر سر راهش قرار داد. اين پنبه را از گوشتان دربياوريد. چون «ابى اللّه ان يجرى الاشياء الّا بالاسباب» نميشود آدم بذر فاسد بکارد و ميوه سالم بدست آورد.
داستاني ميگويم که همه مردم شنيدند. اربابي به کشاورزش گفت: امسال گندم نکار. جو بکار. گفت: چشم. بعد از مدتي آمد ديد دوباره گندم کاشته است. گفت: مگر نگفتم: گندم نکار. جو بکار. چرا عمل نکردي؟ گفت: گندم کاشتم، خدا هم اهل تلافي نيست. دعا کردم جو دربيايد. گفت: مرد حسابي مگر ميشود از گندم جو در بيايد؟ تو در زندگي داري گناه ميکني. حق مردم را ضايع ميکني. معصيت ميکني. ظلم ميکني و دروغ ميگويي و جنايت ميکني. خدا هم اهل تلافي نيست. دعا ميکني به بهشت بروي. اگر از اين زرنگ بازيهاي تو با دعا بهشت دربيايد، از اين گندمهاي ما هم بايد با دعا جو دربيايد.
اين را نگفتم که نا اميد شود. اين را گفتم که اين جوان تکاني بخورد. جوانهايي هم که هنوز آلوده نشدند حسابي تکان بخورند. تعارف نداريم. نگاهمان را عوض کنيم و با خدا بازي نکنيم. از رحمت خدا سوء استفاده نکنيم. «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِين» (آلعمران/54) اين را هم يقين بدانند خدا اهل تلافي نيست. که بخواهد تلافي کند و دلش خنک شود! نه. خدا اهل تربيت است.
من با گناه يک ويروسي را در وجود و روح خودم راه دادم. طبيب مهربان چه کار ميکند؟ اگر چاقو بياندازد تلافي ميکند چون من به حرفش گوش نکردم؟ نه. دارد مرا درمان ميکند. پس خدا هم که طبيب مهربان است. رب العالمين است. اگر چاقو مياندازد ميخواهد مرا درمان کند نه اينکه تلافي بکند.
ايشان ميگويد: من توبه کردم. توبه يعني خدا مرا بپذيرد. اما اگر توبه کردم، يک ويروس گناه در روح من رفته است، لازمهاش اين است که جراحي شوم و ويروس گناه بيرون بيايد. من رفتم جلوي کولر خوابيدم، سرما خوردم. حالا توبه ميکنم. بايد دارو و آمپول هم بخورم. حالا اين آقا پسر اگر واقعاً راست ميگويد، شما گناه کردي، توبه کردي، خدا هم اهل تلافي نيست. حالا خدا ميخواهد تو را تربيت کند، خدا ميگويد: بيا، تو اين مشکل را داشتي. من تو را بخشيدم. در بين دخترها هم يکي اينطور بوده من او را هم بخشيدم و توبه کرده است. تو به خودت آسيب زدي و به ديگران هم آسيب زدي. توبه کردي و من تو را بخشيدم. حالا اگر ميخواهي درست جراحي شوي، يک دختري که مثل تو قبلاً گناه کرده و توبه کرده را انتخاب کن و با او ازدواج کن. اينجا يک مقدار داري هزينه را پرداخت ميکني. نه برايت سخت است. يک پله پايينتر بيا. يک کسي را انتخاب کن که يک معلوليتي دارد. مشکل خانوادگي دارد. نقصي دارد. معمولاً کسي به خاطر حواشي سراغش نميروند. تو بگو: خدايا من بخاطر کفاره گناهم ميروم اين شخص را ميگيرم. هزينه بايد بپردازي. اين نگاه ما که من توبه ميکنم و خدا هم هيچ هزينهاي را از من نميگيرد غلط است.
مادر من خداي نکرده تصادف کرده است. او را بيمارستان ميبرم. ميگويند: الآن امکان ندارد. ميگويم: هرچه هزينهاش باشد ميدهم. آنها اگر هر هزينهاي را بگويند من دستشان را ميبوسم فقط به خاطر اينکه عزيز مرا درمان کنند. خدا ميگويد: من درمانت ميکنم. فقط يک هزينهاي پرداخت کن. پس دختر خانمها فکر نکنيد پسرها آزاد هستند و شما آزاد نيستيد. نه، هيچ کس براي گناه کردن آزاد نيست. هرکس گناه کند توبه کند خدا ميپذيرد. خدا تلافي هم نميکند. ولي خدا تربيت ميکند. تربيت يک هزينهاي دارد. معلم به بچه ميگويد: عيب ندارد سر امتحان نيامدي. امتحان از تو ميگيرم ولي يک امتحان با تحقيق. اين تحقيق هزينه است. که معلوم شود و خيلي خوش به حالت نشود. هرکس دلش خواست گناه کند و فقط بگويد: استغفرالله ربي و اتوب اليه! من حس ميکنم اگر اين را باور کرديم خدا به ما لطف ميکند و عنايت ميکند. خدا توبه پذير است. هزينه را فقط بايد پرداخت کنيد. گاهي توبه ميکنيم، هزينهاش يک مريضي است. هزينهاش يک انتخاب اين چنيني است.
جواني آمد به من گفت: من گناه کردم. ميخواهم توبه کنم. گفتم: حتي يکي از اينهايي که با او گناه کردي. گفت: خيلي سخت است. گفتم: هزينهاش است. آن طرف مقابل هم توبه کرده بود. گفتم: حالا شما دو نفر بياييد با هم ازدواج کنيد. گذشتههاي همديگر را نديده بگيريد.
شريعتي: خانمي هستم 31 ساله، يک سال است که ازدواج کردم و خيلي تنها هستم. دوست دارم بچهاي داشته باشم. اما خانوادهام توان مالي ندارند که سيسموني بدهند. خانواده شوهرم هم متقابلاً توقع سيسموني خيلي خوب از من دارند. من بخاطر نداشتن سيسموني از بچه دار شدن محروم هستم. آيا درست است زني از داشتن توقع زياد خانواده همسرش و خانوادههاي ديگر از داشتن بچه محروم شود؟
حاج آقاي ماندگاري: اين سؤال ابعاد مختلفي دارد. من يک احتمالي ميدهم. انشاءالله خانواده همسر آدمهاي خوبي هستند. ولي چون احتمالاً در يک سري از مراحل جشن و عروسي اين عروس خانم يک مقدار آنها را اذيت کرده است، مثلاً در خريد به آنها سخت گرفته، در جشن به آنها سخت گرفته، در تالار به آنها سخت گرفته، طاقچه بالا گذاشته است، حالا آنها ميخواهند در اين قصه پر توقعي را تلافي کنند. انشاءالله اينطور نباشد. گاهي وقتها رفتارهاي ديگران نتيجه رفتار خود من است. اين در گوشه ذهن من بود بايد ميگفتم. دين ما هم ميگويد: گاهي وقتها مشکلاتي که با ديگران داريم، اثر برخورد خود ما است. فارسياش ميگويند: کاسه رود جايي که قدح باز آيد! هر برخوردي که با مردم ميکني، همان برخورد را با شما ميکنند.
اما نکته دوم اين است که آيا اينکه ما توقع داشته باشيم سيسموني تهيه شود با اين حجمي هم که امروز دارد روز به روز تجملي ميشود. دو تا جهيزيه در واقع هست. يکي جهيزيه عروس و يکي جهيزيه بچه است. آيا اين دستور خداست؟ نه. دستور خدا نيست. آيا دستور جمهوري اسلامي است؟ نه. آيا ما آخوندها روي منبر گفتيم؟ نه. ريشهي اين تجمل گرايي عرف است. اين تجمل گرايي عرفي آيا واقعاً آنقدر ارزش دارد که جلوي به وجود آمدن يک انسان را بگيرد؟ توکل کجاست؟ عروس خانم با توکل با خدا بچهدار شويد. خدا به شما کمک ميکنيد. ما بچه بوديم سيسموني نداشتيم. هرکس ميآمد ديدن بچه يک لباسي هم ميآورد. ما بياييم به خاطر دو تکه لباس به وجود آمدن يک بچه را عقب بياندازيم. اگر اين ماجرا براي زماني بود که بگوييم: مردم تحصيل کرده نبودند، اينطور تجملات به عنوان وحي منزل در زندگي باشد، ميگوييم: خوب متوجه نيستند. امروز که همه عروس و دامادها ليسانس و فوق ليسانس دارند. اين همه پيشرفت تحصيل نبايد جلوي اين نوع تفکر را بگيرد؟
نکته سوم اين است که مگر ما نگفتيم در ازدواج يک تعاوني است. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» (مائده/2) در ازدواج دو تا خانواده ميآيند يک بنا را بسازند. حالا اين بنا را چند تکه را خانواده دختر و چند تکه را خانواده پسر بياورند. اگر يکي وضعش مناسب تر بود شش تکه بياورد. اشکالي دارد؟ محبوبتر از بناي ازدواج نزد خدا وجود ندارد. اين بچه فردا پسر شود يا دختر شود، عشقش بيشتر براي شما است، پزش براي شماست. افتخارش براي شماست. شما نوه نوه ميکنيد. عرف است که خانواده دختر سيسموني بياورد. حالا اينها ندارند، شما کمک کنيد. گاهي که خانواده دختر وضعشان بهتر از خانواده پسر است، خانواده دختر ميگفتند: مسئوليت پسر است. چرا ما اين بار را برداريم. اصلاً من و تو ندارد. ازدواج منها را ما کرده است. وقتي مسجدي ميسازند ميگويند: بانيان مسجد، من هم ميگويم: بينندگان عزيز بياييد بانيان ازدواج باشيم. حتي براي جهيزيه هم همينطور است. هرچه ميتوانيم تعاوني راه بياندازيم اين بنا بالا برود و اسم ما به عنوان بانيان خير مطرح شود. پس اين خانواده فتيله فهم را بالا ببرند و فتيله تجمل را پايين بياورند. هردو خانواده فتيله کمکشان را بالا ببرند. فتيله تلافي و چشم و هم چشمي را پايين بياورند.
وقتي حضرت روح الله در خمين به دنيا آمد، هيچکس شايد آن روز حدس نميزند که اين بتواند يک جامعه را عوض کند. حالا به خاطر يک سيسموني بيايند به وجود آمدن يک بچه را عقب بياندازند؟ هدايت يک امت عقب بيافتد؟ بياييم بزرگ شويم. خدا انشاءالله به آبروي امام سجاد همه ما را بزرگ کند.
شريعتي: گفتند کارمند قراردادي يک ارگان دولتي هستم. در ارگان ما چند دسته استخدام هست. رسمي، رسمي آزمايشي، پيماني، قرارداري، مشاغل کارگري و چند نوع ديگر. من از سال 81 در اين اداره مشغول کار هستم و هنوز هم قراردادي هستم. با حقوق بسيار ناچيز که اکثر آن خرج اجاره خانه ميشود و براي خرج خانه تنها مبلغ کمي باقي ميماند که بسياري از اوقات کفاف شام و ناهار هم نميدهد. خود من بيش از چهار سال است که ميخواهم با خانواده به مشهد مشرف شوم و اما نميتوانم. در کار ما شيطان بسيار وسوسه ميکند و جا براي خلافکاري زياد است. من هم مثل خيلي افراد ديگر وسوسه ميشوم. اما لطف خدا تا به الآن باعث شده آلوده نشوم. من ليسانس گرفتم که بهتر زندگي کنم. حق خوريها باعث عقب افتادن هزاران جوان مثل من شده و به نظر من اگر قرار باشد انسان هم در دنيا بسوزد و هم در آخرت، به نظر من بهتر است در آخرت باشد. چون حداقل انسان شرمنده زن و بچه خودش نميشود. به نظر من اگر خدا بخواهد در آن دنيا تن مرا بسوزاند، فکر نکنم چنين کاري بکند. چون من مقصر نبودم. خداوند بايد رؤساي ما را در طبقهي آخر جهنم بسوزاند تا عدالت برقرار باشد. در اداره ما هرچه امکانات هست به کارمندهاي رسمي ميدهند و ميگويند: شامل حال شما که قراردادي هستيد نميشود. پس جهنم هم به قرارداديها نميرسد. آن را هم بايد به کارمندهاي رسمي بدهند. به نظر شما با حديث و حرف شکم زن و بچه ما سير ميشود؟ ما مسلمان هستيم و پيرو حضرت علي هستيم. حضرت علي خودش نميخورد و به فقرا ميداد. اما متأسفانه رؤساي ما از ما ميگيرند و خودشان ميخورند. اگر ميتوانيد راهنمايي کنيد.
حاج آقاي ماندگاري: بخش اول سؤال ايشان را ميخواهم مردم ما باور کنند که انشاءالله پيرو حضرت علي هستيم و با هيچکس هم رودروايسي نداريم. انشاءالله همه روحانيت مملکت ما مدافع دين و مظلوم باشند. مدافع حق باشند. هرجا حق دارد پايمال ميشود داد بزنند. از هيچ چيز نگران نباشند و يقين بدانند خدا پشتيبان آنهاست. اهل بيت پشتيبان آنهاست. ولايت هم پشتيبان آنهاست. اين مطلبي که ايشان ميگويد که چرا بايد در جامعه ما تبعيض باشد؟ در هر دستگاهي باشد. دستگاه قضايي باشد. دستگاه اجرايي باشد. ادارات و وزارتخانهها باشد. دستگاه گمرکي باشد. دستگاه فرهنگي باشد. آموزش و پرورش و دانشگاه باشد. تبعيض در هرجا باشد غلط است. خدا گفته: هرکس فهمش بيشتر است، نزد من سهمش بيشتر است. هرکس بيشتر تقوا دارد، نزد من گراميتر است. هرکس زاهدتر است نزد من درجهاش بيشتر است.
من سؤال ميکنم اين بنده خدا وقتي ميخواهد برود مرغ يا گوشتي بخرد، خريد خانه را بکند، ميپرسند شما کارمند قراردادي هستي يا رسمي؟ قيمت براي رسميها بيشتر است و براي قرارداديها کمتر است. اينطور نيست. نميدانم چرا در اين نظام استخدامي اين اتفاق افتاده است؟ چرا اين همه واسطه شرکتها آمده است؟ ما قبول داريم دولت مشکل مالي و بودجه دارد. به عقيده من ما بيشتر مشکل مديريت مالي داريم. همين بحث حقوقهاي نجومي که متأسفانه دارد فراموش ميشود، بعضي از حقوقهاي آنچناني که به يک نفر داده شده گره هزاران نفر را باز ميکرده است. پس ما مشکل بودجه نداريم. مشکل منابع نداريم. مشکل مديريت منابع و مالي داريم. نميشود در ادارات يک دست استخدام شود. يک حکايتي را بگويم.
در يک مجموعهاي بودجه کم شده بود. مسئول آن مجموعه که يک آدم محترم و خيلي دوست داشتني است همه کارمندها را جمع کرد. اين رفتار علي پسند است. گفت: بودجه ما کم شده است. يا بايد سي درصد از کارمندها را بيرون کنم يا همه ما سي درصد از حقوقهايمان را از بالا تا پايين کم کنيم. اگر اجازه ميدهيد سي در صد از حقوق کم کنيم هيچکس از کار بيکار نميشود. يک مقدار سخت ميشود ولي دلمان خوش است کسي خانوادهاش بينان آور نميشود. ولي اگر حاضر نشويد مجبور هستم سي درصد را بيرون کنم. بعد اين لقمه چطور از گلوي من پايين برود که همکار من که تا ديروز همکار من بود، امروز بايد در مشکل اقتصادي گير کند؟ همه قبول کردند که سي درصد از حقوقمان کم کنيم و همه ما باشيم.
در همين ادارهاي که ايشان گفته، مثلاً نزديک عيد ميگويند: نفري پنج کيلو آجيل به شما ميدهيم. مثلاً اگر به رسميها بدهند، سي درصد از قرارداديها بايد بايستند و تماشا کنند. اين خيلي بد است. ولي بگويند: به جاي اين همه نفري سه کيلو و نيم ببريد و يک کيلو و نيمهاي باقي را به قرارداديها هم بدهيم. همه با هم بخورند. بخدا ميشود که اينطور شود. هر مسئولي در هر مجموعهاي ميتواند کمبود را بين همه تقسيم کنيم. کمبود را به تبعيض ميگذارد دارد به خدا و قرآن و عترت و شهدا اهانت ميکند. اين آدم دارد به جمهوري اسلامي بدبين ميشود. ميگويد: شما داريد دم از عدالت ميزنيد. بايد قوه قضاييه و قوه مجريه و قوه مقننه و دانشگاه و حوزه اينقدر تبعيض باشد؟ مثل اينکه من بيايم مدرسه بگويم: امروز ميخواهيم شير بدهيم. به تو که پدرت پول داده ميدهيم و به آن کسي که پدرش پول نداده نميدهيم! يادتان است يک بار يک نامه از بچه افغاني خوانديم که در مدرسه گفته بودند: چون تو افغاني هستي جايزه به تو تعلق نميگيرد. افغاني و ايراني نداريم.
شما صد تا کارمند در يک اداره داريد. چرا او بايد چون رسمي است همه امتيازي بگيرد و اين چون قراردادي است نگيرد؟ کمبود را براي همه تقسيم کنيد. ما جان و هستيمان را براي جمهوري اسلامي ميدهيم. ولي داد ميزنيم آنچه جمهوري اسلامي را مشکلدار ميکند تبعيض و بيعدالتي است. يک مقدار نگاه کنيم درست ميشود.
يک صحبت با خود ايشان دارم. نکته اول اينکه همه اينطور نيستند. نکته دوم اينکه اگر ايشان بگويد: همه تقصيرها گردن مسئولين است، اختيار ما چه ميشود؟ تو اختيار داشتي که در اين مدت رشوه نگرفتي. به گناه آلوده نشدي. پس باز هم اختيار داري به گناه آلوده نشوي. جهنمي نشوي. نکته ديگر اينکه گفتي اگر قرار باشد اين دنيا بسوزيم يا در قيامت بسوزيم، در قيامت بسوزيم، خبر نداريم که اينطور انتخاب ميکنيم. چون قيامت بينهايت است. نکته ديگر اينکه ايشان فرمود: همه مسئولين را بايد به جهنم ببرند. جهنم هم براي رسميها است و براي قرارداديها نيست. با خدا شوخي نکنيم. خدا عدالت را بلد است. خدا به هيچکس ظلم نميکند. توکل به خدا کنيم و درست زندگي کنيم. خدا جاي حق نشسته است. در دستگاه عدل الهي هيچ پارتي بازي وجود ندارد. همه عشق ما اين است که آنجا حق را به حقدار خواهند داد. مو را از ماست بيرون ميکشند. مسئولين ميتوانند وضع را عوض کنند. فکر کنيم همه اعضاي يک خانواده هستيم. من يقين دارم سلامت ايشان ثوابش کمتر از زيارت نيست. همين که سالم است و زيارت نرفته است، قول ميدهم امام رضا به عنوان زائر ايشان را قبول کند.
شريعتي: امروز صفحه 380 قرآن کريم، آيات 36 تا 44 سوره مبارکه نمل براي شما تلاوت ميشود. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به امام سجاد هديه کنيم.
«فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ «36» ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ «37» قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ «38» قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ «39» قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ «40» قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ «41» فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ «42» وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ «43» قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «44»
ترجمه: چون (پيك حامل هدايا) نزد سليمان آمد، سليمان گفت: آيا مرا با مالى ناچيز مدد مىكنيد؟ پس (بدانيد) آنچه خداوند به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است، (من با هديهى شما شاد نمىشوم) بلكه شما هستيد كه به هديهى خودتان خوشحاليد. (سليمان به پيك بلقيس) گفت: به سوى آنان برگرد، پس ما حتماً لشكريانى برآنان وارد مىكنيم كه براى آنان تاب مقابله نيست و ما حتماً آنان را از منطقه، ذليلانه آواره مىكنيم در حالى كه خوارى را احساس خواهند كرد. (سليمان) گفت: اى بزرگان! كدام يك از شما تخت او (بلقيس، ملكهى سبا) را- قبل از آن كه آنان به حال تسليم نزد من آيند- براى من مىآورد؟ عِفريتى از جنّ (كه داراى قدرت و زيركى خاصّى بود به سليمان) گفت: من آن را نزد تو مىآورم پيش از آن كه از جاى خود برخيزى، و من قطعاً بر اين كار هم قدرت دارم و هم مورد اعتمادم. كسى (به نام آصِفبن بَرخيا) كه به بخشى از كتاب (الهى) آگاهى داشت (به سليمان) گفت: من آن (تخت) را قبل از آن كه پلكِ چشمت بهم بخورد نزد تو مىآورم. (سليمان پذيرفت و او تخت را آورد.) همين كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود مستقرّ ديد، (به جاى غرور وتكبّر) گفت: اين (توانايى وزير من كه مقدارى از علم كتاب و اسم اعظم را مىداند،) از لطف پروردگار من است، تا مرا (با اين نعمتها) بيازمايد كه آيا شكرگزارم يا كفران مىكنم؟ و هر كس شكر كند، قطعاً به سود خويش شكر ورزيده و هر كس كفران نمايد (به ضرر خويش گام نهاده، زيرا) پروردگار من (از شكر مردم) بىنياز و كريم است. (بىنيازى و كرامت، براى خداوند ذاتى است و هرگز وابسته به شكر يا كفران كسى نيست). (سليمان) گفت: تخت (ملكه) را برايش ناشناس گردانيد، تا ببينم آيا پىمىبرد يا از كسانى است كه پى نمىبرند؟ پس هنگامى كه (بلقيس) آمد، به او گفته شد: آيا تخت تو اين گونه است؟ گفت: گويا خود آن است، و پيش از اين، به ما علم (به حقّانيّت سليمان) داده شده و ما فرمان بردار بودهايم. آنچه (آن زن) به جاى خدا مىپرستيد، او را (از تسليم شدن در برابر حقّ) بازداشته بود، و او از قوم كافران بود، (ولى بعد از كفر، ايمان آورد). به او (بلقيس) گفته شد: وارد قصر شو! پس چون آن را ديد، پنداشت بِركه آبى است، (براى عبور) جامه از ساق پايش برگرفت، (تا تر نشود. سليمان به او) گفت: (اين جا آبى نيست،) بلكه قصرى از شيشه و بلور صيقلى است. (ملكهى سبا) گفت: پروردگارا! من به خودم ظلم كردم و (اكنون) همراه سليمان، در برابر پروردگار جهانيان سر تسليم فرود آوردهام.
شريعتي: عالم شده سجاده و افتاده به پايت. سلام ميکنيم به امام سجاد(ع) و همينطور سلامي به امام رضا(ع) ميکنيم. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي ماندگاري: در آيه 40 سوره نمل ميخواهم بگويم: مسئولين مسئوليتي که خدا به شما داده، اختياري که خدا در بودجه بيت المال به شما داده است، «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي» امتياز نيست. «لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ» امتحان است. حق نداريد براي قوم و خويشان خودتان تقسيم کنيد. براي هرکس دلتان خواست تقسيم کنيد. بعضيها هستند چند ماه حقوق نميگيرند. تقوا در داراييها اين است که عدالت داشته باشيم. ظلم نکنيم. تبعيض نکنيم.
شريعتي: گفتند: دختري هستم حدود يک سال است عقد کردم. در سالهاي قبل پدر و مادرم را از دست دادم. با اين اميد ازدواج کردم که بعد از ازدواج خانواده جديدي داشته باشم. اما متأسفانه مادر شوهر من هميشه با زبان تلخ خودش مرا رنجانده است. به طوري که هروقت او را ميبينم در گلويم بغض دارم. در اين مدت يک سال اينقدر که من احساس نبود پدر و مادرم را کردم، در سالهاي قبل، اين احساس را نداشتم. دليل اين پيام اين بود که ايشان خودش را متعهد به انجام فرايض ميداند. در تمام مجالس مذهبي حضور دارد و برنامه شما را هر روز تماشا ميکند. دائماً ميگويد: در مسجد چنين گفتند. اما دريغ از اينکه در ايشان اثري بگذارد. ايشان با اينکه مذهبي هستند بسيار تجملاتي تر از افراد بي ادعا رفتار ميکنند. اميدوارم اين تعاليم گرانقدر ديني ما الگوي واقعي دين ما شود و دين ما فقط در زبان ما نباشد. صادقانه بگويم: خود من حتماً ايرادهاي زيادي دارم. اما نميدانم چرا از ايشان که اهل مذهب هستند توقع من خيلي بيشتر است.
حاج آقاي ماندگاري: اين سؤال دو بخش دارد. يک بخش رابطه عروس و مادر شوهر، داماد و مادر زن است. بايد نگاهمان را اصلاح کنيم. اين دختر خانم شايد از مادر شوهرش توقع زيادي دارد. شايد اگر مادرش يک چيزي ميگفت به دلش نميآمد. چون مادر شوهرش ميگويد، به دل ميگيرد. يا مادر شوهر از اين عروس خانم توقع ويژه دارد. اگر دخترش در غربت بود و در شرايط ايشان بود حتماً دوست داشت به دخترش بيشتر کمک شود. وقتي ما ازدواج ميکنيم پيغمبر فرمود: دو پدر و مادره ميشويم. بياييم توقعاتمان را کم کنيم و نگاهمان را اصلاح کنيم. عروس نگاه مادرانه کند و مادر شوهر نگاه دخترانه بکند. نکته بعدي اينکه خانواده مذهبي مثل ما روحانيون حواسمان باشد مردم به ما دقيق هستند. حساس هستند. زير ذره بين هستيم. کوچک ترين مخالفت عمل ما با اعتقادات ما اصل اعتقادات را براي آنها زير سؤال ميبرد. اين خانواده مذهبي با اين نگاهشان دارند نگاه يک نفر را به اعتقادات متزلزل ميکنند. اگر مواظب اين نباشيم ضربههاي بدي به اعتقادات اطرافيان ميزنيم.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.