حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري – پاسخ به پرسشهاي بينندگان
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: پاسخ به پرسشهاي بينندگان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري
تاريخ پخش: 28-07-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: «السلام علي الحسين، و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» سلام ميکنم به همه شما دوستان خوبم. بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، آرزو ميکنم در هر کجا که هستيد زير خيمه سيدالشهداء (ع) باشيد. حاج آقاي ماندگاري سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا ماندگاري: سلام عليکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. من هم خدمت شما و همکاران خوب اين برنامه و همه شنوندگان عزيز عرض سلام دارم. روز هفتم از عزاي ابي عبدالله الحسين(ع) است. خواهش ميکنم براي تسلي دل امام زمان دعاي فرج را با هم قرائت کنيم. (قرائت دعاي فرج) صلواتي را هم هديه به امام زمانمان کنيم.
شريعتي: با سؤالات در خدمت شما هستيم. امروز هم حاج آقاي ماندگاري به سؤالات شما پاسخ خواهند داد.
گفتند که من دختري 22 ساله هستم که در خانواده و فاميلي زندگي ميکنم که معتقد به حجاب نيستند. از اين رو با دوستاني مراوده دارند که هم عقيده اينها هستند. من از 17 سالگي شروع به خواندن قرآن کردم و تقريباً پس از پايان ختم قرآن تصميم گرفتم به خاطر خدا محجبه شوم و از 18 سالگي با حجاب در جمع ظاهر شدم. در اين بين از دوست و فاميل به حجاب من ايراد گرفتند و من يک تنه به خاطر خدا تحمل کردم و تا جايي که توانستم از اين عقيده دفاع کردم. اما مدتي است که ديگر تحمل حرفهايشان را ندارم. از اينکه در سن من را طالباني خطاب ميکنند، خسته شدم. از اينکه وقتي حرف از روشنفکري ميشود همه جزء اين دسته هستند، ناراحت ميشوم. قبلاً تحمل بيشتري داشتم ولي الآن نميدانم چه اتفاقي افتاده که من اينطور شدم. نسبت به مسائل ديني توجه کمتري نشان ميدهم که اين مرا ناراحت کرده است. حتي گاهي به خودم ميگويم: کاش من هنوز هم شکل آنها بودم. ولي بعد پشيمان ميشوم. لطفاً راهي به من معرفي کنيد تا بفهمم مشکل از کجاست. نميخواهم راه رفته را برگردم. ميخواهم ثابت قدم باشم.
حاج آقاي ماندگاري: ما اول به اين دختر خانم گل تبريک ميگوييم که به جاي نگاه مردم به نگاه آسماني فکر ميکند. يعني به جاي اينکه در چشم مردم عزيز باشند در چشم خدا و امام زمان عزيز هستند. فکر ميکنم هر چيزي يک هزينهاي دارد. خوب است آدم هم در چشم مردم عزيز باشد و هم در چشم خدا. اين نقطهي ايدهآل است. اما اگر يکوقتي مجبور بوديم بين اين دو نگاه يکي را انتخاب کنيم. هرکسي از خودش بپرسد کدام يکي برايت مهمتر است. مردم بگويند: به به چقدر قشنگ است. چقدر زيبا است. چقدر خواستني است. چقدر تو دل برو است. يا اينکه خدا و امام زمان بگويند. من يک روايت را به اين دختر خانم گل هديه ميدهم. البته اين طيف سؤال مخصوص ايشان نيست. دختر خانمي که ميخواهد حجاب و ديانت را رعايت کند ولي در خانواده و اطرافيان همراه ندارد. مغازهداري که ميخواهد حلال خواري را رعايت کند، انصاف را رعايت کند ولي شايد در اطرافش خيلي همراه نباشد. کارمند ادارهاي که ميخواهد حقوق ارباب رجوع را رعايت کند، حلال خور باشد، زير ميزي نگيرد و پارتي بازي نکند، شايد خيلي همراه نداشته باشد. صنعتگر و کشاورزي که واقعاً ميخواهد جنس خوب تحويل مردم بدهد و وجدان کاري را رعايت کند، شايد خيلي همراه و همفکر نداشته باشد. مديري که ميخواهد واقعاً خدمت کند و کوچکترين توقع هم از بيتالمال و مجموعه نداشته باشد، گاهي دور و اطرافش همراه ندارد. اينها همه يک جنس است. من ميخواهم اين را به بحث تقوا در جاده زندگي پيوند بدهم. اينجا تقوا چيست؟ مگر نميگوييم «أَنَ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِين» (بقره/194) مگر نميگوييم «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (اعراف/128) اين دختر خانم و اين کاسب و اين مدير و اين اداري، ميخواهد در محيطهاي مختلف دينش را حفظ کند، تقوا چه اقتضايي دارد؟ من چند نکته را بگويم.
اولين نکته همين هديهاي که اول پاسخ خدمتشان گفتم است. انتخاب کنيم. بينندهي آسماني ما را تشويق کند يا بينندهي زميني؟ شايد بگويند: هردو باشد چه اشکالي دارد؟ هيچ اشکالي ندارد. اگر اين امر بين اين دو داير شد کدام يک ارزشش بيشتر است؟ اگر همراه نشدند حتي خانواده هم همراه نشد خدا همراه شد و مباهات کرد، در روايت داريم خدا مباهات ميکند به دختر خانمي به سن ايشان يا آقا پسري به سن ايشان که در مسير بندگي ثابت قدم ايستادند. حتي آنجا خدا به ملائکش پز ميدهد. ببينيد بنده من بخاطر من حتي روي ديگران را زمين انداخته است. چه ملامتهايي را دارد تحمل ميکند. اين خداست. اين خدايي است که دفاع ميکند. اين خدايي که برکت ميدهد. اين خدايي که رحمت ميدهد. اين خدايي که عزت ميدهد. اين خدايي که سعادت ميدهد من ميخواهم با نظر تو تأمين شوم. اما اگر با نظر مردم تنظيم شدم، در دهه محرم گفتم: مردم اگر خواستيم زندگيمان را با نظر مردم تأمين کنيم، يعني بگوييم: من با نظر اين اينطور پوشيدم و اينطور راه رفتم. اينها از دست ما فرار ميکنند. «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ، وَ أُمِّهِ وَ أَبِيه وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيه» (عبس/34 و 35) از دست من فرار ميکنند که من يکوقت گناهم را گردن اينها نيندازم. هيچ مسئوليتي را قبول نميکنند. خدا روز قيامت همه مسئوليت آنها را قبول ميکند. ميگويد: اهل محشر! اگر اين روز قيامت حجابش را رعايت کرد به حرف من کرد. من پايش ميايستم.
يکبار براي بعضي از هنرپيشهها صحبت ميکردم، به آنها گفتم: قبول داريد شما يک نگاهتان ملاک مردم است؟ گفتند: بله. گفتم: من يک گروه هنرپيشه ميشناختم ولي به جاي اينکه مردم آنها را بپسندند، دنبال پسند يکي ديگر بودند. گفتند: چه کساني؟ گفتم: شهدا. يک کاري کردند که خدا آنها را پسند کرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة» (توبه/111) خدا ميگويد: خودم مشتري تو هستم. حالا اين دختر گل ما انتخاب کند. من و شما هم انتخاب کنيم. همه ما در معرض ديد مردم هستيم. گاهي براي خوش آمد يک عدهاي که دغدغه ديني ندارند، ميخواهم يک کاري کنم که همانجا شايد از چشم خدا بيافتم. پس آنهايي که روي دينشان بخاطر خدا ايستادند حتي از پدر و مادر هم گاهي وقتها خداي نکرده سرزنش شنيدند، اينها پيش خدا عزيز هستند، خدا به اينها مباهات ميکند. نزد امام زمان هم عزيز هستند. من به اين دختر خانم گل جمله امام زمان به مقدس اردبيلي را هديه ميدهم. حضرت فرمودند: مقدس اردبيلي، شما عزت ما هستي و ما به شما افتخار ميکنيم. در روايات داريم کسي که پاي دينش ميايستد، «کالمجاهد في سبيل الله» است. دختر گلم نميخواهي در سن 22 سالگي عنوان مجاهد في سبيل الله را داشته باشي؟ آقاي کاسب، آقاي مدير، آقاي دانشجو نميخواهيد عنوان مجاهد في سبيل الله را داشته باشيد؟ «وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً» (نساء/95) «َّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَة» (فصلت/30) دور و اطرافيها نيشت ميزنند ولي ملائکه تشويقت ميکنند. آسمانيها تشويقت ميکنند. اين ارزش دارد.
نکته سوم هم هرکسي در هر شرايطي باشد، شرايط سختتر از اين هم هست. من به اين دختر خانم ميگويم: دختر گلم شما را فقط براي حجاب دارند سرزنش ميکنند. خيلي افراد هستند براي خيلي ديگر از مسائل زندگيشان کتک هم ميخورند و اذيت هم ميشوند ولي روي ديانتشان ايستادند. شما خيلي شرايط بهتري داري.
دو سه تا توصيه عملياتي هم براي ايشان دارم. 1- در روايات ميگويند: براي اينکه ما روي دينمان استقامت کنيم کم نياوريم، مجالسه اهل الخير را فراموش نکنيم. برويم با شبيهترين افراد به خودمان، دور و اطرافيهاي شما خيلي شبيه شما نيستند. ولي مسجد شما شبيه شما دارد. من بارها مثال زدم و گفتم: شايد بعضيها در تهران راه بروند و مثل ايشان خانم محجبهاي باشد. بگويند: چقدر شبيه ما کم است. ولي يک روز وقتي 175 شهيد غواص ميآيند، هرکسي در جلسه آمد گفت: چقدر شبيه ما زياد است. مسجد، هيأتها و نماز جمعه و در جمع خوبها برويد، براي اينکه حس کنيد چقدر شبيه شما هست. در ماه محرم چون شبيه شما زياد است خيلي خوشحال ميشويد. در حرم امام رضا خوشحال هستيد چون شبيه شما زياد است. پس دو روز با کساني باشيد که شبيه شما هستند و مثل شما فکر ميکنند. مطالعه در برکات اين قصه زياد داشته باشيد. مطالعه کنند که چه پاداشي براي اين دختر خانم، براي کاسبها، براي اداريها، براي هرکسي که روي دينش استقامت ميکند چه پاداشهايي دارد. اينجا صبر بر طاعت است. ببينيم صبر بر طاعتها چه به ما ميدهند؟
نکته بعدي هم اينکه به آن افتخاري که در چشم خدا و چشم اهلبيت دارند فکر بکنند، اين کمبودها را جبران ميکند. براي اي کاشهايي هم که به فکرش آمده که اي کاش برميگشتم، براي آنها هم يک استغفاري بکند. انشاءالله خدا به آبروي امام حسين از اين ذهنيتها ما را ببخشد. خدايا به همه کساني که دوست دارند پاي ديانتشان بايستند، روز به روز قوت و نورانيت و بصيرت بيشتر عنايت بفرما. تقواي در اين شرايط توجه به همينهاست. تحمل و صبر در مسير عبادت و بندگي خداست. چون اگر من کم بياورم ديگر بيتقوايي کردم. اطرافيان هم از اين نيش زدنها استغفار کنند. انشاءالله آنها هم متنبه شوند و از اين نيش زدنها دست بردارند.
شريعتي: گفتند: من مدير يک مؤسسه قرآني هستم. يک درد دلي دارم. شما در پيامکها ميشنويد که چقدر مشکلات زياد و عجيب و غريب شدند که مردم به آنها مبتلا هستند. بعضي وقتها فقط دلها به درد ميآيد و قلبها ميشکند و کاري از من و شما برنميآيد جز دعا و غصه. گفتند: اگر کلي نگاه کني همه از برنامه شما راه حل گرفتاريها و مشکلات شديدشان را ميخواهند و دنبال نسخه شفابخش هستند. پس چرا براي نسخه شفا بخش مردم يعني امر ظهور اينقدر کم گفته ميشود. مگر نه اينکه وقتي ظهور اتفاق بيافتد زندگي انسانها متحول ميشود. ايمانها زياد ميشود و عقلها کامل ميشود؟ براي مشکلات حلال وجود دارد زيرا امام زمان در بين ما هستند. پس چرا متأسفانه از خود من تا روحانيون و خطبا و عالمان، مبلغين و رسانه که تريبون در دستشان است از فرج امام زمان کم سخن ميگويند؟ چرا در اين دو ماه محرم و صفر از ظهور اينقدر کم گفته شد؟ چرا فقط هر ساله عاشورا دوره ميشود؟ از تک تک ياران امام حسين روضهخواني ميشود، اما از بييار ماندن مهدي زهرا کسي چيزي به مردم تذکر نميدهد؟ آيا نبايد عاشورا را با ظهور تطبيق داد؟ آيا نبايد از دلهاي آماده مردم در اين دو ماه استفاده کرد و براي آمادگي ظهور دعا کرد. چه کسي بايد اين آمادگي را براي مردم انجام بدهد و چه کسي بايد مردم را بيدار کند که طالب ظهور حضرت ولي عصر باشند؟ آيا اين زمان بهترين موقع نبود تا کساني که در هر کوي و برزن حتي در خانههاي کوچک هم براي امام حسين مراسم ميگرفتند، براي ظهور حضرت تبليغ ميکردند؟ چه کساني بايد در اين راه پيشقدم باشند؟
حاج آقاي ماندگاري: ايشان سؤال نکردند. درد دل کردند. اولاً اينکه ما دستهايمان را بالا ميبريم. از من گرفته تا حوزه و رسانه و جمهوري اسلامي و همه و همه حق ظهور را ادا نکرديم. همه ما کوتاهي کرديم. چرا؟ هميشه گفتيم سه سؤال را بچه شيعه و بچه مسلمان بايد بلد باشد. سؤال اول اينکه: اصلاً فلسفه غيبت چيست؟ خدا امام را آفريد که بعد ببرد در پشت پرده پنهان کند؟ نه! خدا همه پيامبران را از روز اول در اختيار ما قرار داد، از درون جمع خودتان خدا يک رسولي را انتخاب کرد، تربيت کرد و در اختيار ما گذاشت. پيامبران هم که تمام شد امام را در جمع ما قرار داد. بشريت لياقت استفاده از امام را نداشتند، خدا در پس پرده غيبت برد. پس فلسفه غيبت چيست؟ عدم لياقت بشر است. هر نعمتي را بلد نباشيم استفاده کنيم از ما ميگيرند. اميرالمؤمنين فرمود: شما لياقت مرا نداريد. برويد سراغ کسي که لياقتش را داريد. فلسفه انتظار ميشود تربيت براي کسب لياقت، ما تا به نقطه لياقت نرسيم از ظهور خبري نيست. اگر ما کوتاهي نميکرديم بايد ظهور اتفاق ميافتاد. حداقل در برادران يوسف بنيامين کوتاهي نکرد و ظهور برايش زودتر اتفاق افتاد. حضرت يوسف در گوشش فرمود: «أنا اخوک» براي کساني که کمتر کوتاهي کردند، امام زمان هم در گوششان ميگويد: «أنا بقيه الله». پس فلسفه انتظار تربيت براي کسب لياقت است. انتظار معنايش اين نيست که به امام زمان و خدا بگويم: اي خدا ما مضطر شديم. ببين چقدر فقير در دنياست؟ ببين چقدر گرسنه در دنياست؟ ببين چقدر ظلم در دنياست؟ ببين چقدر مظلوم در دنياست و ما هيچ کاري نميتوانيم بکنيم؟ بعضيها اينطور فکر ميکنند. اين قطعاً غلط است.
«يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» (يوسف/88) اضطراري که ما را به ظهور ميرساند، اين است که ميگويم: اي خدا ميليونها فقير روي کره زمين است. من پنج مورد را توانستم بردارم. بقيه کسي را ندارند. اين آقا هم پنج مورد را برداشت. ولي اينها ميليوني هستند. ميشود آن يار سفر کرده را بفرستي «اللهم اغن کل فقير» شود؟ اين ويژگيهاي ظهور است. خدايا اين همه ظلم و ظالم در دنياست، من از پس اينها برنميآيم، ولي حداقل توانستم در حد خودم در زمان خودم داد بزنم و بگويم: مرگ بر هرچه ظالم است. دعا کنم براي هرچه مظلوم است. وقتي ميگوييم: زمان ظهور امام زمان همه چيز گل و بلبل ميشود، به نظر شما همه اين را خدا و امام زمان انجام ميدهند؟ قطعاً اينطور نيست. اصلاً معناي تقواي در انتظار همين است.
من در دهه محرم اين جمله را گفتم که خدايي که بلد بود آتش را براي حضرت ابراهيم سرد کند، همين خدا بلد بود آتش خيمهها را هم خاموش کند، ولي نکرد. خدايي که چاقو را بر گلوي اسماعيل از کار انداخت، ميتوانست خنجر را بر گلوي امام حسين هم از کار بياندازد. ولي نکرد. چرا؟ بخاطر اينکه اگر قرار باشد همه کارها را خدا بکند، ما چه کاره هستيم؟ «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم» (رعد/11) اضطرار براي امام زمان اين است که بگويم: اي خدا مشکلات اين همه است، من دو موردش را حل کردم. گرفتاريها اين همه است من دو موردش را آستين بالا زدم. اگر فقط آمار مشکلات را به خدا بگويم و بگويم: امام زمان را بفرست، خدا ميگويد: من از تو عالم تر هستم. خودم بلد هستم امام زمان را بفرستم. تو اين وسط چه کاره هستي؟ من ميخواهم ببينم اين کسي که اين سؤال را طرح کرده است چه کار کرده است؟ من چه کردم؟ ما براي ظهور چه کار کرديم؟ يعني اگر اين اضطرار در جامعه ما جا بيافتد، يکبار ما گفتيم: دويست هزار زوج منتظر دم بخت داريم. بگويم: خدايا دويست هزار تا را که نميتوانم خانه بخت بفرستم. يکي را کمک ميکنم خانه بخت بفرستم. بقيه را خدايا خودت کمک کن. اين اضطرار همراه با «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» است. اين همان تربيتي است که مرا نزديک به ظهور ميکند. يعني سهم خودم را دارم انجام ميدهم، «فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا» (يوسف/88) ميشود اين کم من با زياد امام زمان درست شود؟ ما صفر باشيم امام زمان شروع نميکند. ما در هر قدمي که منتظر ظهور امام زمان هستيم، ما تلاش ميکنيم کم خودمان را برسانيم. در شهادت قله دفع بلند است. هيچکس غير از معصومين دستش به قله شهادت نميرسد. ولي شهدا گفتند: «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» ما تا جايي که ميتوانستيم تلاش کرديم، بقيه را خدا به کرم خودش و به لطف امام زمان تأمين کرد و رساند. اگر قرار است با اين نگاه ببينيم، اکثر مجالس محرم و صفر براي ظهور کار کردند. چون مردم را به اين تربيت ميرسانند. همه مبلغين به مردم گفتند: نشسته منتظر امام که ايستاده است باشيم، غلط است. بايد بايستي و حرکت کني و تمام تلاشت را بکني تا بگويي: من منتظر امام زمان هستم. مگر در همه مجالس محرم گفته نشد. مردم کوفه بلند شدند، دو قدم آمدند ولي استقامت نکردند. به درد امام زمانشان نخوردند. مردم مدينه بعضيشان تا وسط مدينه آمدند و برگشتند و به درد امام زمانشان نخوردند. کساني به درد امام زمانشان خوردند که تا آخر خط ايستادند. «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» بودند. همه کشته شدند و امام زمان مردم زمان امام حسين کشته شد. ولي اينها «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» را انجام دادند. يعني آنچه از دستش برميآمد انجام داد. اگر قرار است جامعه مهدوي و گل و بلبل شود، آنجا قرار نيست امام زمان معجزه انجام دهد. آنجا همه مردم توجيه ميشوند و کمک حضرت ميآيند. امروز هم اگر اکثريت تلاش خودشان را بکنند، درواقع خودشان را به ظهور ميرسانند و من ميگويم: اين اتفاق دارد ميافتد. همين که خيرات رو به افزايش است. پياده روي اربعين رو به افزايش است. اينها نشان ميدهد که«وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» دارد اتفاق ميافتد ولي ما باز هم راضي نيستيم. از وضع موجود مملکتمان به عنوان اضطرار و به عنوان انتظار امام زمان راضي نيستيم. هم مسئولين، هم جمهوري اسلامي، حوزه علميه، رسانه و تک تک آحاد مردم ميتوانستيم بهتر از اين عمل کنيم. انشاءالله همه ما و بينندگان به بچههايمان ياد بدهيم نميشود بنشيني و دست روي دست بگذاري و بگويي: اللهم عجل لوليک الفرج! بايد بلند شوي و آستين بالا بزني. يعني اگر يک بشقاب غذا داشتي و يک بچه آمد گفت: من غذا ندارم، بگويي: بيا غذايمان را با هم نصف کنيم. بعد بگوييم: اللهم عجل لوليک الفرج! فلسفه ظهور اين است که آن آقا که بيايد تازه به ما ميگويد: از نعمتها چطور در مسير بندگي خدا استفاده کنيم.
معناي مضطر اين است که حتي يک نفر هم در مسائل عادي هم ميتواند مضطر باشد. يک نفر در خانه نشسته ميگويد: من مضطر هستم و هيچ غذايي ندارم. به بچههايش ميگويد: ما هيچ غذايي نداريم بخوريم. اما يکوقت بچهها ميبينند اين بابا تمام تلاشش را ميکند. دو تا غذا توانسته تهيه کند ولي بچهها ده نفر هستند. اين مضطر منتظر است. خدا به اين برکت ميدهد. ميگويد: اين در حد خودش تمام تلاشش را کرد. اين را هم خدا به او برکت ميدهد و هم بقيه بايد به او کمک کنند. اين مستحق واقعي است. تمام تلاشش را براي رفع اضطرار خودش کرده است. ما هم همه تلاشمان را براي رفع اضطرار غيبت بکنيم. آن زمان اللهم عجل لوليک الفرج بگوييم. هم منتظر هستيم و هم با تقوا هستيم.
شريعتي: گفتند: جواني 24 ساله هستم. داراي مدرک ليسانس و تازه خدمتم را تمام کردم. به علت کمبود کار در رشته تحصيليام شغل پارچه فروشي سيار را انتخاب کردم. خدا را شکر وضع زندگي من خوب است و تصميم به ازدواج گرفتم. ولي هرجا که ميروم به دليل عدم آگاهي از شغلم دست رد به سينه من ميزنند. تمام صحبتهايشان اين است که نميتوانيم در فاميل بگوييم شغل شما چيست و در فاميل کسر شأنشان ميشود. ميگويند: يا بايد کارمند باشي يا مغازهدار. واقعاً چون من توانايي داشتن يک مغازه را ندارم بايد مجرد بمانم؟ دائم هم ميگوييم: چرا سن ازدواج بالا رفته است؟ چرا گناه و روابط نا مشروع زياد شده است؟ چند جوان امثال من هستند که بخاطر شغلشان کسي اجازه ورود به خانههايشان را نميدهد؟
حاج آقاي ماندگاري: اول يک هديه قرآني به ايشان بدهيم. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا» (شرح/5) جوان عزيز من هم به شما تبريک ميگويم. خدا تو را دوست دارد. غصه نخور. يک روزي هم خدا يک هديهاي برايت ميگذارد که بفهمي چقدر خدا تو را دوست داشته است. امام زمان هم تو را دوست دارد. اصلاً غصه نخور. با مردم عزيزم ميخواهم اين بحث را بکنم. يک جوان 24 ساله خدمت رفته و ليسانس دارد. اين روحيه قابل تحسين است يا قابل سرزنش است؟ کسي که براي بدست آوردن رزق حلال و براي اينکه بيکار نباشد و مورد غضب خدا و رسول خدا نباشد، به شغلي دست زده که نه اشکال شرعي دارد. نه اشکال عقلي دارد. نه اشکال عرفي دارد. پارچه فروشي سيار دارد. خيلي هم شغل مناسبي است. بله اگر ايشان متناسب با مدرکش شغل ديگري پيدا ميکرد، بهتر بود. اگر اين کار قابل تحسين است، چند نفر از افراد جامعه حاضر هستند به اين کار قابل تحسين به عنوان تشويق دختر بدهند؟ اينجا که ميرسيم خيلي عقب نشيني ميکنيم. ولي ميخواهم بگويم: ما مگر ادعاي ديانت نداريم. يکوقت همه ما ميگوييم: ما ميخواهيم دين داشته باشيم. حياء و عفت داشته باشيم. رزق حلال داشته باشيم. چه و چه داشته باشيم. ولي پاي عمل که ميرسد اينطور عقب نشيني ميکنيم. اين به تعبير قرآن ضلالت است. سرگرداني است. از يک طرف ميگوييم: دين و از يک طرف ميگوييم: دنيا. دنيا بايد خوب باشد که من دختر به او بدهم يا پسر به او بدهم؟ اين خودش يک گمراهي و سرگرداني است. اين خواستگاريهاي اينچنيني دارد آبروي ديانت ما را ميبرد. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ» (حج/11) فقط زباني مسلمان هستيم. پيغمبر فرمود: پدر و مادرها! اگر جواني براي خواستگاري دختر شما آمد، اخلاق و دينش خوب بود. دخترتان را به او بدهيد. معطل نکنيد! اخلاق و دين يعني منبع عرضه و لياقت را دارد. ميگويند: اخلاقت خوب باشد همه مردم کمک تو ميکنند. دين هم که داشته باشد، حساب و کتاب قيامت دستش است. خدا هم کمکش ميکند. از آن طرف امام رضا به دخترها فرمودند: اگر يک پسري با اخلاق و دين آمد از شما خواستگاري کرد، جواب مثبت بدهيد. نکند به خاطر فقرش او را رد کنيد. اگر امام رضا را قبول داريد يا علي مدد! تقواي در خواستگاري اين است که هم به ديانتش نگاه کنم و هم به اخلاق و عفت و حياي او نگاه کنم و هم به لياقت و عرضه او نگاه کنم. آدمي که حاضر نشده حتي از جيب پدرش بخورد، يعني با عرضه است. وقتي ميگويند: ازدواج برکت ميآورد. يکباره ميبيني به برکت ازدواج اين جوان خدا يک شغل آبرومندي هم برايش فراهم ميکند. اين مدل سؤالها ديانت عملي مردم و تقواي عملي مردم را زير سؤال ميبرد. تقواي در انتخاب ما اين است که خطکش انتخاب ما عرف نباشد. خطکش انتخاب ما دل نباشد. خطکش انتخاب ما دشمن نباشد. خطکش انتخاب ما پيغمبر و امام رضا باشند که روايتشان را خواندم. اگر ميخواهيد در انتخاب همسر براي فرزندانمان واقعاً متقي باشيم اين نظر دين است. به شغل جوان گير ندهيد مگر اينکه شغل حرام داشته باشد. به سربازي رفتن و نرفتن گير ندهيد. به بالا و پايين بودن مدرک گير ندهيد. همين که فهم داشته باشد کافي است.
انتخابهاي ما مثل انتخاب هندوانه سر بسته است. هندوانه سربسته را کسي خبر ندارد. مغازه دارها تق تق ميزنند و ميگويند: خوب است يا بد است. قرآن ميگويد: همهي انتخابهاي شما با مرگ باز ميشود. «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» (ق/22) همه انتخابهاي شما «فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» مثل هندوانه در بسته است که با مرگ باز ميشود. يک عده وقتي با مرگ انتخابهايشان باز شد، باطن را ديدند فرياد ميزنند «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً» (مؤمنون/100) خدايا ميشود ما را برگرداني ما يک انتخاب ديگر بکنيم. اشتباه انتخاب کرديم. شغل و همسر اشتباه انتخاب کرديم. زندگيما و پوشاک ما اشتباه انتخاب کرديم. خدا ميگويد: «كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» يک عده ميگويند: بياييد انتخاب ما را تماشا کنيد. آيه 26 سوره يس «قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ» شهدا ميگويند بياييد ببينيد ما چه انتخابي کرديم. چرا؟ چون در دنيا درست است ما از باطن انتخابهايمان مثل هندوانه سر بسته خبر نداشتيم، ولي به حرف خدا و پيغمبر که از باطن خبر داشتند عمل کرديم. بياييد در انتخابهاي زندگيمان که از همه مهمتر انتخاب همسر است خطکش عرف را کنار بگذاريم. چطور سرمان را در قوم و خويش بلند کنيم، نداريم. کسر شأن است، نداريم. اين خطکش انتخاب الهي است. اين تقوا است. تقواي در انتخاب خطکش ما دين باشد.
شريعتي: امروز صفحه 373 قرآن کريم، آيات 137 تا 159 سوره مبارکه شعرا براي شما تلاوت ميشود.
«إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ «137» وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ «138» فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «139» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «140» كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ «141» إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ «142» إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ «143» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «144» وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ «145» أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ «146» فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «147» وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ «148» وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ «149» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «150» وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ «151» الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ «152» قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ «153» ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «154» قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ «155» وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ «156» فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ «157» فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «158» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «159»
ترجمه: اين (دعوت تو يا بتپرستى ما) جز شيوه پيشينيان نيست. وما عذاب نخواهيم شد. پس هود را تكذيب كردند آنگاه ما آنان را هلاك كرديم. البتّه در اين (داستان) بىشك نشانهى بزرگى است، و (لى) اكثر مردم ايمان آورنده نيستند. و همانا پروردگار تو، همان خداوند عزيز و مهربان است. قوم ثمود (نيز) پيامبران را تكذيب كردند. آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: آيا (از شرك و انحراف) پروا نمىكنيد؟ من براى شما پيامبرى امين هستم. پس از خداوند پروا كنيد واز من اطاعت نماييد. و من بر اين رسالتم هيچ پاداشى از شما نمىخواهم. پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست. آيا (فكر مىكنيد) شما در آنچه در اين دنيا داريد، در أمن وامان رها خواهيد شد؟در باغها و چشمهها. و كشتزارها و نخلهايى كه شكوفهاش لطيف و بر هم نشسته است. (و هيچ مسئوليّت و بازگشتى نخواهيد داشت؟) و شما (ماهرانه) از كوهها خانههايى براى خوشگذرانى مىتراشيد. پس، از خدا پروا كنيد و مرا پيروى نماييد. واز اسرافكاران فرمان نبريد. آنان كه در زمين فساد مىكنند و اهل اصلاح نيستند. (قوم ثمود به جاى ايمان آوردن به صالح) گفتند: همانا تو از سحر شدگانى. تو جز بشرى مثل ما نيستى. پس اگر از راستگويانى، نشانه (و معجزه) اى بياور. صالح (در پاسخ معجزهخواهى مردم) گفت: اين ماده شترى است (كه با ارادهى خداوند، از درون كوه خارج شد). براى اوست سهمى از آب (يك روز) و براى شما روز ديگرى معيّن شده است. و به آن آسيبى نرسانيد كه عذاب روز سهمگين، شما را فرا مىگيرد. پس ناقه را كشتند، سپس از كردهى خود پشيمان شدند. پس آنان را عذاب فرا گرفت. همانا در اين (ماجرا) قطعاً نشانه و درس عبرتى است، و (لى) اكثر آنان ايمان آورنده نيستند. و البتّه پروردگار تو بى شك همان تواناى مهربان است.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي ماندگاري: همانطور که گفتيم ترجيع بند معارف دين تقواست. در سوره شعرا بيشتر خودش را نشان ميدهد. در همين صفحه خدا ميفرمايد: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ» مراقب خدا باشيم. آنقدر که مراقب مردم هستيد، دختر گلم که ميخواهي حجابت را حفظ کني، منتظر امام زمان و عزيزاني که ميخواهيد همسر انتخاب کنيد، اينقدر که مراقب مردم هستيد، مراقب خدا باشيد. از خدا اطاعت کنيد. در ادامه ميفرمايد: «وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ» دنبال مردم برويد خيليها اهل اسراف هستند. خيليها اهل دقت و خطکش نيستند. از آنهايي که اهل خط کش نيستند اطاعت نکنيد. آنهايي که اهل تقوا هستند و خطکش الهي دارند اطاعت کنيد. خطکش الهي در ديانت، استقامت بر ديانت است. در انتظار امام زمان معنايش اين است که ننشين تا مضطر شوي، بدو و بگو براي پاسخگويي مضطر هستم. در انتخاب همسر هم همه تلاشت را بکن. ديانت را حفظ کن. لياقت را رشد بده، اخلاقت هم خوب شود، وظيفه تو اين است. تقوا همين است. بقيه را به خدا بسپار. از امر مسرفين اطاعت نکنيم.
شريعتي: با توجه به استقبالي که شد سخنرانيهاي دهه محرم دکتر رفيعي، جناب آقاي عالي، استاد پناهيان و جناب آقاي ميرباقري را در کانال برنامه قرار دادند و خيلي هم مورد استقبال قرار گرفته است. من يک پيامي را سريع بخوانم دغدغهي يک نوجواني است که دوستان در صفحهي مجازي ما قرار دادند.
گفتند: من يک نوجوان شانزده ساله هستم و پنج سال است به توصيه مادرم برنامه شما را ميبينم. شما درباره همه چيز و همه کس حرف زديد، غير از ما. ما نوجوانهاي پانزده شانزده ساله گويا در اين مملکت وجود نداريم. زيرا کسي به فکر ما نيست و حرف ما را هم کسي نميفهمد. ازدواج جوانها و تربيت کودکان دغدغهي همه مسئولين و روحانيون است و در اين رابطه صحبت ميکنند، پس ما چه؟ همه از ما انتظار دارند نماز و روزه و نافله و ادب و مستحبات ما به جا باشد، از مکروهات و محرمات به دور باشيم. ولي کسي براي ما قدمي برنميدارد. حالا اگر من نوجوان مذهبي يک پيراهن آستين کوتاه بپوشم، همه به من اعتراض ميکنند. همه ما بايد نماز اول وقت بخوانيم و اگر دو سه نفر از ما صف اول بايستيم، اعتراض همه برانگيخته ميشود. بنده به شخصه معتقد هستم غير از اعضاي خانواده ما کسي در اين کشور کوچکترين قدمي براي دين و ايمان ما برنداشته و در عوض هرکاري از دستشان برآمده براي اذيت کردن ما کردند. اگر کمي فکر کنيد ميبينيد در اين دنياي وا نفسا به جاي سرزنش و گير دادن به ما بايد ما را روي سر ميگذاشتيد و حلوا حلوا ميکرديد.
حاج آقاي ماندگاري: شبکه اميد يک برنامه به نام «به توان خدا» براي نوجوانها گذاشته که مشابه برنامه سمت خداست. پس بدانند خيليها به فکر اينها هستند. نکتهاي که بايد عرض کنم در مورد مسألهي حضور نوجوانها در صف اول جماعت است. ايشان شانزده ساله است، بالغ و مکلف است و هيچ اشکالي در حضور ايشان به فتواي همه مراجع در صف اول جماعت ندارد و قابل توجه صف اول نشينان جماعت بايد بگويم: وقتي يک جوان آمد، شما برايشان جاي باز کنيد. همه مراجع ميگويند: نوجوان مميز هم صف اول ميتواند بنشيند. مميز يعني چه؟ سني که خوب و بد را ميفهمد. حدود ده، دوازده سال. خواهش ميکنم کسي از خودش فتوا هم ندهد. آستين کوتاه هم باشد به فتواي هيچ مرجع تقليدي اشکال ندارد.
با بيقراري سازگار ندارد. منتظر امام زمان بايد بيقرار باشيم. ايشان با آستين کوتاه قطعاً به گناه نميافتد. ولي مطمئن است هيچ دختري هم به گناه نيافتد. اگر بيقرار است جوانهاي مقابل خودش و جنس مخالف باشد، که شايد با آستين کوتاه اين نوجوان و جوان به گناه بيافتد، چون بيقرار است خودش گناه نميکند او هم گناه نکند، آستين بلند تنش کند و الا هيچ اشکالي ندارد.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.