اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-06-17-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري – تقوا

حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري – تقوا
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تقوا
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري
تاريخ پخش: 17-06-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
داغ ما مستدام مي‌ماند، بغض ما بي‌کلام مي‌ماند
عاشقان مي‌دوند سمت وصال، عشق در ازدحام مي‌ماند
حجرالاسود هميشه غريب، در غم استلام مي‌ماند
کعبه تنهاست، کعبه مظلوم است، کعبه مثل امام مي‌ماند
کربلايي دوباره در راه است، حج اگر ناتمام مي‌ماند
زخم چندين هزار ساله‌ي ما، تا دم انتقام مي‌ماند
دل امت در انتظار فرج، بين رکن و مقام مي‌ماند

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما هموطنان عزيزم، خانم‌ها و آقايان، آرزو مي‌کنم در هر کجا که هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. حاج آقاي ماندگاري سلام عليکم خيلي خوش آمديد.  
حاج آقا ماندگاري: سلام عليکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. من هم خدمت شما و همه بينندگان و شنوندگان عزيز سلام عرض مي‌کنم. هفده شهريور است، ياد و خاطره شهداي مظلوم اين روز را گرامي مي‌داريم. حتماً بايد شهداي مظلوم حرم امن الهي و منا را که يک سال از فراق آنها گذشته است، گرامي بداريم.
نکته‌اي را بايد تذکر بدهم اين است که ما چقدر بايد تلاش مي‌کرديم بگوييم که آل سعود و وهابيت که قطعاً حسابشان از اهل سنت جداست، مسلمان نيستند. انسان هم نيستند و وجدان هم ندارند. حادثه‌ي سال گذشته بر همه ثابت کرد، بر هر صاحب وجداني ثابت کرد که آل سعود انسان نيستند. اينها مهمان خانه خدا بودند. فرض مي‌کنيم در وقوع حادثه عمدي وجود نداشته که بوده است. ولي کجاي دنيا ديديد، وقتي يک حادثه‌اي براي مهمان يک کشور، آن هم به قول خودتان ضيوف الرحمان پيش مي‌آيد، تا چندين ساعت نه کمکي، نه آبي، نه امدادي، کاملاً دستي دستي يک فضايي را ايجاد کردند، که اگر امداد رساني مي‌شد و به اين عزيزان آب مي‌رسيد، شايد تلفات از اين چندين هزار نفر به چند صد نفر هم نمي‌رسيد. خودشان باطن خودشان را به همه نشان دادند. دست اين شجره ملعونه که با اسرائيل و آمريکا در يک کاسه هست، براي همه دنيا رو شد. اين به برکت خون شهداي سرزمين منا است. برکت خون شهداي انقلاب، سقوط نظام شاهنشاهي بود. برکت خون شهداي دفاع مقدس اعتلاي نظام جمهوري اسلامي بود. برکت خون شهداي ترور افشاري چهره منافقين بود. برکت خون شهداي منا هم افشاري چهره خبيث آل سعود بود. الحمدلله! اين برکت بزرگي است که خانواده‌هاي شهداي منا هم بايد شاکر خدا باشند. که به برکت خون عزيزانشان چه قصه‌اي براي عالم روشن شد.
شريعتي: يک سلام ويژه هم به خانواده‌ي شهداي منا عرض مي‌کنيم. همينطور به خانواده‌هاي شهداي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس و مخصوصاً شهداي هفده شهريور يک سلام ويژه عرض مي‌کنيم.
سؤال اول امروز ما در مورد امر به معروف و نهي از منکر هست. گفتند: لطفاً در مورد امر به معروف و نهي از منکر در رابطه با حجاب صحبت کنيد. مدتي است من دچار دو گانگي شدم. عده‌اي مي‌گويند: بايد بدون هيچ تذکري امر به معروف کرد. وقتي افرادي که به حجاب مقيد نيستند، ببينند با حجاب‌ها انسان‌هاي خوب و خوش رفتاري هستند، آنها هم الگو مي‌گيرند و همين آنها را به اين مسأله دعوت مي‌کند و آنها هم با حجاب مي‌شوند. ولي عده‌ي ديگر معتقد هستند، بايد به غير از اينکه خودمان خوب هستيم، تذکر زباني هم بدهيم. مثلاً گفته مي‌شود هرکسي اگر هر بي‌حجابي را در خيابان ببيند و به او تذکر بدهد، آن شخص ديگر خسته مي‌شود و لااقل رعايت حداقل‌ها را مي‌کند. من با اين دوگانگي‌ها چه کنم؟
حاج آقاي ماندگاري: ابتدا براي برکت بحثمان دعاي سلامت حضرت را قرائت کنيم. (قرائت دعاي فرج)
من براي پاسخ دادن به اين سؤال از وجود نازنين پيغمبر(ص) کمک مي‌گيرم، ببينند نظر پيغمبر هم نظر اين گروه‌هاي مختلفي است که اين خواهر بزرگوار اشاره کردند. پيغمبر(ص) مي‌فرمايد: هرکس از شما منکري را ديد، با استفاده از آيه قرآن يک معني باطني منکر را مي‌گويم. هرکس از شما آتشي را ديد. خودش لباس ايمن مي‌پوشد مي‌رود؟ آنهايي که مي‌گويند: فقط خودتان خوب باشيد. يعني کاري براي خاموش کردن آتش انجام مي‌دهد. بارها در جلساتي که داشتيم گفتم: براي آتش دنيا همه تلاش مي‌کنيم، خاموش کنيم. ولي براي آتش آخرت که قرآن فرموده: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً» (تحريم/6) منکر آتش است. خدا گفته است. اگر ما نسبت به آتش دنيا دلسوز باشيم نسبت به آتش آخرت دلسوز نباشيم خيلي بد است. هرکس آتش دنيا را خاموش کند، مي‌گويند: خدا پدرت را بيامرزد. اما اگر بخواهيم آتش آخرت را خاموش کنيم، مي‌گويند: فضولي نکن! پيغمبر مي‌فرمايد: حتماً براي خاموش کردن آتش يک کاري کنيد. اگر نمي‌توانيد آبي بريزيد، داد بزنيد. با زبانتان کاري کنيد. لااقل آرزو کنيد يک آتش خاموش شود.
يک آقايي گفت: نمي‌توانم به خانم يا آقايي که بد حجاب است، چيزي بگويم. گفتم: نمي‌تواني برايشان دعا هم بکني؟ گفتم: هر منکري را ديدي بگو: خدايا لذت اين عمل را از اين خانم و آقا بگير. حضرت فرمودند: اينکه در قلبش از منکر بدش مي‌آيد، پايين‌ترين مرحله ايمان است. يعني اگر ايمان من ضعيف باشد، فقط در قلبم ناراحت مي‌شوم. همه مردم هم الآن از وضع بي‌حيايي و کم حيايي ناراحت هستند. با زبان بگوييم يک مقدار ايمان بالاتر مي‌رود. اقدام عملي کنيم بالاتر مي‌رود. بايد با خوش اخلاقي بگوييم. قطعاً بايد خودمان آدم خوبي باشيم. «كونوا دعاة للناس بغير السنتكم‏» (وسايل‌الشيعه/ج11/ص194) من که مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منکر کنم، حتماً بايد خودم آدم خوبي باشم. حتماً بايد با زبان خوب بگويم.
اين نکته را عرض کنم که اگر اين دلسوزي از درون خانواده‌ها شروع شود، ديگر نياز است ما در خيابان بگوييم؟ اين در خانه انجام نشده است. پدر، مادر، برادر، خواهر در خانه تذکر نداده است. چطور اگر روي پيشاني خواهر ما يک لکه سياه باشد، تذکر مي‌دهيم. چطور لکه سياه را مي‌بينم، لکه گناه را نمي‌بينم؟ در خانه اگر مهربانانه و با خوش اخلاقي و خوش رفتاري و خوش زباني تذکر بدهيم، خيلي مؤثر است. من مي‌گويم تذکر لساني بايد قطعاً باشد. ولي فقط اگر در خيابان باشد و فقط يک نفر باشد، شايد به نتيجه نرسد. ولي اگر اين خانم و اين آقا در مورد هر منکري از درون خانه تذکر بدهند، همسايه‌ها تذکر بدهند، خيلي زيبا تذکر بدهيد.
يک خانمي در کلاس ما بود. به او گفتم: آدم يک خدا داشته باشد بهتر است يا صد خدا؟ گفت: يک خدا. گفتم: يک خدا داشته باشيم استرس کمتر است يا صد خدا؟ گفت: يک خدا. گفتم: فکر نمي‌کنيد اگر بخواهيم براي مردم خودمان را درست کنيم، اينها همان صد خدا هستند و هيچوقت راضي نمي‌شوند. بياييد براي يک خدا خودمان را درست کنيم که فرمود: «الحياء جميل» گفت: چقدر حرفتان زيبا بود. کسي تا به حال اينطور به من نگفته بود.
در دايره خانواده همين خوش رفتاري و خوش لساني باشد. در دايره همسايه و همکاران و محيط‌هاي لايه به لايه باشد. بارها اشاره کرديم که چرا در حرم‌هاي امام رضا و حضرت معصومه کمتر اتفاق مي‌افتد؟ چون طرف مي‌داند اينجا يک مقدار چادرش عقب برود، ده نفر به او تذکر مي‌دهند. مي‌گويند: چرا اينقدر به بدحجابي گير داديد؟ چون اهل بيت فرمودند: «لا دين لمن لا حياء له» پروسه دين زدايي، جاده‌اش بي‌حيايي است. يکي از اهداف دشمن دين زدايي است. حالا بي‌حيايي در پوشش، در رفتار، در کلام.
يکي از اتفاق‌هايي که مي‌افتد اين است که طرف مي‌گويد: من اگر الآن به اين خانم يا آقا تذکر بدهم، فايده ندارد. نمونه‌اي بگويم. يکي از هنرمندان معروف خانم بزرگواري هستند. در صفحه مجازي خيلي طرفدار دارند. ولي ظاهرشان را رعايت نمي‌کنند. يکي از طرفدارهايشان با يک ادبيات خيلي زيبا گفته: شما خانم به اين خوبي و اين اخلاق خوب، با اين همه ديانت، دلسوزي به بچه‌هاي يتيم داريد و اين همه خوبي داريد، فکر نمي‌کنيد اين وضعيت حجاب شما رضايت امام زمان را که مي‌دانم دوست داريد، جلب نمي‌کند؟ ايشان دو سه صفحه در جواب او با پذيرش کامل نوشتند. که چقدر زيبا به من تذکر داديد. امر به معروف و نهي از منکر يک باب جهاد در روايات ما هست. شجاعت خوبي داشت و بسيار زيبا هم تذکر داد و از اينکه به او بگويند: به شما چه ربطي دارد، نترسيد. ادبيات‌مان را قشنگ گنيم. دلسوزانه بگوييم. طرف بداند دل من واقعاً به حالش مي سوزد. درست مثل کسي مي‌خواهد يک نفر را از درون آتش نجات بدهد.
نکته‌ي ديگر اينکه معمولاً در پاسخ به اينهايي که مي‌گوييم: حجابتان را رعايت کنيد. به خود من چند بار گفتند: که مي‌گويند چشم‌هايتان را ببنديد. اگر در مقابل آلودگي صدا بگوييم: گوش‌هايتان را پنبه بگذاريد، منطقي است؟ اگر در مقابل آلودگي هوا بگوييم: ماسک بگذاريد که آلودگي شما را اذيت نکند، منطقي است؟ اگر اين دو مورد منطقي است، در مورد آلودگي روحي که بي‌حجابي ايجاد مي‌کند و زندگي‌ها را نابود مي‌کند، پس منطقي است بگوييم: همه چشم بسته در خيابان بيايند! بي‌حجابي نامهرباني به خود و کسي که مرا مي‌بيند و همسرش است. به خودش ظلم مي‌کند، بستر گناه را براي کسي که به او نگاه مي‌کند را فراهم مي‌کند و از سهم شوهرش هم کم مي‌گذارد.
در جشن ازدواج حضرت علي و فاطمه زهرا، در يک از شهرها من مهمان عروس و دامادها بودم. گفتم: عروس خانم‌ها! اگر آقا داماد بگويد: يک ليوان شربت برايم بياور، آيا عاقلانه است که وقتي ليوان شربت را براي او مي‌بري، سر راه به هرکسي بدهي يک جرعه بخورد؟ گفتند: نه، ديگر چيزي براي او نمي‌ماند! گفتم: ليوان زيبايي‌تان را به هرکسي ندهيد که يک جرعه بنوشد. نامهربان نباشيد.
شريعتي: پرسيدند من يک بچه فلج دارم که شش سال است او را روي دوشم راه مي‌برم. از دکتر گرفته و کار درمان و همه چيز. حتي کربلا هم بردم. هيچوقت شوهرم به من کمک نکرده است. اگر اعتراض کنم مي‌گويد: به من چه! تو بچه فلج به دنيا آوردي، مشکل خودت است. تو اگر خوب بودي خدا به تو بچه فلج نمي‌داد. هميشه سر اين بچه به پدر من ناسزا مي‌گويد. شما بگوييد: چه کار کنم؟ ديگر صبر من تمام شده. با وجود اين بچه همه کارهاي خانه حتي کشاورزي هم انجام مي‌دهم. باز تا بچه گريه مي‌کند به من و پدرم ناسزا مي‌گويد. شما بگوييد: من با شوهرم چه کنم؟
حاج آقاي ماندگاري: تعجب مي‌کنم که در جامعه مؤمن و متدين خودمان اين چيزها را مي‌بينيم و مي‌شنويم. بي‌مسئوليتي نسبت به فرزند خود! اين فرزند اگر مدال آور بود، باز هم مي‌گفتي: بچه‌ات است!؟ يا چون فلج است، مي‌گويد: بچه‌ات است؟ بي‌مسئوليتي نسبت به فرزند، بي اعتنايي نسبت به امتحان الهي، کمک به بچه معلول پاداش‌هايي دارد که اگر در امتحان‌هاي الهي صبور باشيم خداوند به ما مي‌دهد. ظلم دوم ايشان بي‌اعتنايي به امتحان الهي است. ظلم سوم ايشان سرزنش است. فرض مي‌کنيم اين خانم يک کوتاهي کرده و بچه فلج شده است. اينقدر در دين روايات زيادي داريم، که کسي را به گناهش سرزنش نکنيد. ظلم چهارم ايشان ناسزا گفتن به پدر همسرش است. پيغمبر فرمود: پدر همسر، پدر خودت است.
ظلم اين مرد هشتاد درجه است. ظلم من و شما چقدر است؟ آنهايي که بي‌مسئوليتي نمي‌کنند و بي‌اعتنايي نمي‌کنند ولي فقط فحش مي‌دهند. خيلي آمارش هم بالا است. به اندک بهانه‌اي آباء و اجداد ما را فحش مي‌دهد. اينها ظلم‌شان چقدر است؟ من و شما که اينقدر از اين ظلم ناراحت شديم، نسبت به اين ظلم خودمان آلوده نيستيم؟ اگر کسي را براي ما تصوير مي‌کنند و مي‌گوييم: خيلي کارش بد است. خودم من مبتلا به اين ظلم نباشم و نشوم! کساني که خداي نکرده بچه معلولي داريد، نکند بي‌اعتنايي کند. نکند کمک همسرتان نکنيد. نکند سرزنش کنيد!
اگر دخترمان به خواستگارش جواب رد داد، سرزنش نکنيم. نگوييم: اگر به درد مي‌خوردي، خواستگار داشتي. امروز متأسفانه در جامعه ما با اينکه اين همه دين ما سفارش کرده که ناسزا نگوييد، اما خيلي ناسزا گفته مي‌شود. اين هم يک ظلم است.
اين مادر قطعاً بداند هرچقدر شرايط برايش سخت‌تر مي‌شود، اجرش بيشتر است. من تبريک مي‌گويم به مادري که با تمام اين گرفتاري‌ها تحمل و صبر دارد و اين امتحان الهي را در آغوشش قشنگ بزرگ مي‌کند. قطعاً اين مرد روز قيامت حسرت خواهد خورد بخاطر اينکه تمام پاداش‌ها نصيب همسرش شده و او کنارش بوده و از اين امتيازات محروم شده است. اميرالمؤمنين در نهج‌البلاغه تعبير زيبايي دارد. مي‌فرمايد: اگر به زير دست خودت ظلم کردي، وکيل مدافع آن مظلوم خداست.
شريعتي: نوجوان هجده ساله گفتند: هروقت از زبان شما و کارشناس‌هاي ديگر در مورد ازدواج و ساده گرفتن آن مي‌شنوم مواردي ذهن مرا مشغول مي‌کند. به نظر من اگر به عنوان مثال دختري بخواهد جهيزيه را ساده بگيرد، يک سري عقده‌هاي رواني هم براي دختر و هم براي پسر ايجاد مي‌شود. اگر اين دختر بخواهد جهيزيه را ساده بگيرد، بعداً قطعاً بر اثر حرف مردم تحقير مي‌شود. آيا واقعاً بايد اجازه داد که تحقير شد؟ چطور قرآن مي‌فرمايد: خودتان را در موضع گناه قرار ندهيد و جايي نرويد که مورد اتهام واقع شويد. اين کلام قرآن چه معنايي مي‌تواند بدهد جز اينکه حرف مردم هم به اندازه خودش مهم است. من نمي‌گويم: حرف مردم خيلي مهم است. ولي واقعاً مي‌تواند تأثير زيادي در روحيات آدم داشته باشد. اينکه بدون توجه به حرف مردم هرکاري کنيم نمي‌شود در جامعه انساني زندگي کرد. اينکه اين دختر تحت تأثير اين تحقيرها قرار بگيرد، از يک طرف و اينکه وقتي مي‌بيند بقيه دخترهاي هم سن خودش عروسي بهتر و شيک‌تر مي‌گيرند، از طرف ديگر باعث اين عقده‌هاي رواني مي‌شود. بايد به روحيات عاطفي دختر و پسر توجه کرد. ساده زيستي خيلي خوب است. اما نه به قيمت تحقير شدن و به قيمت اينکه روحيه تو به هم بريزد. مثلاً اگر مبل و يخچال سايد باي سايد تجمل حساب مي‌شد، الآن ديگر اينطور نيست؟ فرهنگ مردم متفاوت شده است. بايد با فرهنگ مردم به روز جلو رفت. اين را هم بگويم: نبايد به تجمل رو آورد. ولي بايد آبرومندانه زندگي کرد. نبايد بگذاريم بخاطر يک يخچال سايد باي سايد     اعتبار آدم زير سؤال برود.
حاج آقاي ماندگاري: حرف ايشان کاملاً قبول است. ما اجازه نداريم خودمان را با دست خودمان جلوي چشم مردم تحقير کنيم. اگر قرار باشد به عرف مردم که عرف مردم هم تمامي ندارد، فردا مي‌بينيد امکانات بيشتر و تجملاتي‌تر عرف عمومي جامعه مي‌شود. با هر قيمتي حاضر هستند تهيه کنند. سي سال پيش مراسم‌هاي عروسي و بازگشت از سفر حج و کربلا چطور برگزار مي‌شد؟ در خانه به سادگي برگزار مي‌شد. امروز چطور برگزار مي‌شود؟ به هر قيمتي در تالار مي‌خواهند برگزار کنند. اينقدر تجملاتي مي‌شود که صله رحم‌ها و مهماني‌ها به اين قيمت تمام مي‌شود. من چند سؤال مي‌کنم. آيا خدايي که به قول شما تحقير انسان را جايز نمي‌داند، تحقير پدر و مادر شما را جايز مي‌داند؟ يک روز پيامي خوانديم که دختر خانمي گفت: من چند سال است عقد کرده هستم، پدرم براي خواهر بزرگترم تا سي ميليون قرض کرده بود که جهيزيه عرف مردم را بدهد که دخترش تحقير نشود. ولي الآن ديگر توان تهيه کردن جهيزيه براي من را ندارد! تحقير اين پدر درست است؟ خدا را    ضي به اين تحقير هست؟ آيا تحقير آن کساني که مي‌آيند اين جهيزيه را مي‌بينند، کسي که ندارد، يا پدرش کارگر است. نمي‌تواند چنين جهيزيه‌اي را به او بدهد، تحقير آنها درست است؟
يکبار نصف شب از فرودگاه مهرآباد مي‌آمدم. آقاي جواني گفت: بياييد با ماشين من برويم. سوار ماشين شدم. معمولاً مي‌پرسم ازدواج کرديد يا نه؟ گفت: بله من تازه داماد هستم. گفتم: اينجا چه مي‌کني؟ بايد کنار تازه عروس باشي؟ گفت: دست روي دلم نگذار. هم تازه عروس از صبح تا شب کار مي‌کند و هم تازه داماد. شب هم مثل دو تا جنازه کنار هم مي‌افتيم. گفتم: جوان براي چه اول زندگي‌تان را اينطور شديد؟ خدا راضي هست؟ گفت: چهار سال اگر با هم کار کنيم تازه قسط تالار تمام مي‌شود. گفتم: خدا گفته بود اين کار را کنيد؟ آيا روند تجمل گرايي رو به صعود برود، خدا راضي است؟
آنهايي که عقلشان به چشم‌شان است قرار است بيايند جهيزيه شما را ببينند، هيچوقت از شما راضي نخواهند بود. بارها گفتم: اگر بخواهيم هم و غم و ما رضايت مردم باشد، هيچوقت راضي نخواهند بود. پدري و پسري با يک مرکب بودند. پدر و پسر هردو سوار شدند، يک گروه حرف درآوردند. عجب بي انصاف هستند، دو نفره سوار الاغ شدند. هردو پياده شدند، يک گروه ديگر گفتند: چقدر کم عقل هستند. الاغ پياده و اينها هم پياده هستند! پدر سوار شد و پسر پياده بود. گفتند: عجب پدر بي رحمي است! پسر سوار شد و پدر پياده بود، گروه چهارم گفتند: عجب بچه بي‌ادبي است! اگر مي‌خواهيد پيش مردم با نظر مردم تحقير نشويد، نظر مردم قابل تأمين کامل نيست. پس اول خدا را تأمين کنيم. خدا به تحقير پدر و مادر ما، به مشکل انداختن خانواده ما، به تجمل گرايي، به تحقير کساني که ندارند، به زجر کساني که ندارند، اصلاً راضي نيست. من نمي‌گويم با گليم زندگي کنيد. يک حد معقولي از زندگي را فراهم کنيد، اگر پدرتان ندارد. اگر پدرتان دارد نوش جانتان! براي شما تهيه کند ولي اسراف نکند. اگر قصه رضايت خدا باشد، خيلي حرف داريم. گناهاني که به خاطر تأخير در ازدواج مي‌افتد، خدا راضي است؟ خدا به هيچ کدام از اينها راضي نيست.
شريعتي: امروز صفحه 331 قرآن کريم آيات پاياني سوره مبارکه انبياء تلاوت مي‌شود.
«لا يَسْمَعُونَ حَسِيسَها وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ «102» لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ «103» يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ «104» وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ «105» إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ «106» وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ «107» قُلْ إِنَّما يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ «108» فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى‏ سَواءٍ وَ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ ما تُوعَدُونَ «109» إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ «110» وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ «111» قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ «112»
ترجمه: آنان صداى (زبانه كشيدن) آن را نمى‏شنوند و آنان در آنچه (از نعمتها و كاميابى‏ها) كه دلشان بخواهد جاودانه‏اند. بزرگ‏ترين وحشت (آن روز) آنان را غمگين (و مضطرب) نمى‏سازد و فرشتگان به ملاقات (و استقبال) آنان مى‏روند (و مى‏گويند:) اين روزى است، كه به شما وعده داده شده بود. روزى كه آسمان را همچون طومار نوشته‏ها درهم مى‏پيچيم (و) همان گونه كه آفرينش را آغاز كرديم، آن را باز مى‏گردانيم، (اين) وعده‏اى است بر عهده‏ى ما (و) ما حتماً انجام دهنده (ى وعده‏هاى خود) هستيم. و همانا در (كتاب آسمانى) زبور (كه) بعد از ذكر، (تورات، نازل شده) نوشتيم كه قطعاً بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد. همانا در اين (پيشگويى) براى گروهِ عبادت كننده، پيام (مهم و) روشنى است. و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. (پس به آنان) بگو: جز اين نيست كه به من وحى مى‏شود كه معبود شما فقط خداى واحد است، پس آيا شما تسليم هستيد؟! پس اگر روى برگرداندند پس (به آنان) بگو: به همه‏ى شما بطور يكسان اعلام (خطر) كردم و من نمى‏دانم آن وعده‏اى (از عذاب الهى) كه به شما داده شده، آيا (زمان وقوعش) نزديك است، يا دور! همانا او، هم سخن آشكار را مى‏داند و هم آنچه را كه پنهان مى‏كنيد. و من نمى‏دانم، شايد اين (تأخير در عذاب) براى شما آزمونى باشد و (فرصتى براى) كاميابى تا مدّتى ديگر. (پيامبر) گفت: پروردگارا! (تو خود ميان ما) به حقّ داورى كن، و (اى كافران بدانيد كه) پروردگار همه ما خداوند رحمان است كه در برابر آنچه (از نسبت‏هاى ناروا كه او را) توصيف مى‏كنيد كمك خواسته مى‏شود.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي ماندگاري: با اشاره به اين آيه قرآن مي‌خواهم بحث تقوا در جاده زندگي را مطرح کنم. «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» گاهي وقت‌ها مي‌گويند: روزي مي‌رسد که نمي‌گذارند بي‌گواهي‌نامه پشت ماشين بنشيند. ما مي‌گوييم: اي مردم روزي مي‌رسد که بي‌تقوايي در هيچ پست و منصبي قرار نخواهد گرفت. در حکومت امام زمان(عج) قرار است صالحان در مسندها قرار بگيرند. اصلي ترين شرط گزينش نه شهرت است، نه ثروت است. نه قدرت است، نه وابسته به حزب خاصي است و نه جايگاه اجتماعي است. شرط گزينش در محضر امام زمان تقوا است. من خدا را باور کنم. قيامت را باور کنم. وسوسه‌هاي شيطان را باور کنم. و هرکسي اين سه تا باور را داشته باشد، حتماً خطا نمي‌کند. حتماً عبادت‌ها و واجباتش را تأخير نمي‌اندازد. نه تعطيل مي‌کند و نه تأخير مي‌اندازد. الآن يک عده دارند واجباتشان را تعطيل مي‌کنند. يک عده دارند تأخير مي‌اندازند. هرکس تقوا داشته باشد و خودش را براي حکومت امام زمان که خيلي هم نزديک است، اميدواريم همه ما ظهور آقايمان را درک کنيم و هرکس تقوا داشته باشد اولاً واجبات را تعطيل نمي‌کند، ثانياً تأخير نمي‌اندازد.
من نه تنها حرام در زندگي‌اش تعطيل است، آرزوي حرام هم نمي‌کند. به سمت حرام هم نمي‌رود. اين بي‌حيايي که در جامعه ما هست، همه را اذيت مي‌کند. جالب اين است که همه اينها هم مي‌گويند: اللهم عجل لوليک الفرج! اينها خبر ندارند که بي‌تقوايي در ظهور امام زمان تأخير مي‌اندازد. به زبان اللهم عجل لوليک الفرج مي‌گويم، ولي با عملم عقب مي‌اندازم. به خدا آنهايي که دست درازي به بيت المال مي‌کنند، بايد دست قطع شود. اميرالمؤمنين دستاني که به بيت المال دراز شده بود، قطع کرد. اين مردم در گرفتاري‌ها دارند نظام را حمايت مي‌کنند. دارند نظام را طرفداري مي‌کنند. دست درازي به بيت المال واقعاً بايد دست قطع شود تا مردم يک نفس راحت بکشند. کسي که خطاکار است نبايد در حاشيه امن قرار بگيرد. تقوا يعني اينکه خطاکار بترسد. اگر همه اهل تقوا باشند، بي‌حيا، دزد، دست دراز به بيت المال، اينها احساس امنيت نمي‌کنند ولي متأسفانه مال مردم را مي‌خورد، مي‌داند که طرف هرچه دنبالش برود معلوم نيست به مالش برسد. چک بي‌محل مي‌کشد و مي‌داند دنبالش بروند معلوم نيست به پولش برسد. تقوا يعني اينکه آدم از اين ظلم‌ها بترسد. تقوا يعني نه تعطيلي واجبات، نه تأخير واجبات، تقوا يعني نه اقدام به محرمات، نه نزديک شدن به محرمات، تقوا يعني نه تعطيلي خدمت، نه تأخير خدمت، تقوا يعني انجام تکليف، نه تأخير در تکليف. احساس مي‌کنم تقوا يعني حس دلسوزي براي همه عالم داشتن، نه فقط براي ايران اسلامي داشتن.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي ماندگاري: خدايا به مظلوميت شهداي منا و به مظلوميت شهداي هفده شهريور همچنان که ريشه ظلم را در اين مملکت ريشه‌کن کردي، ريشه ظلم را در حرمين شريفين و در عالم ريشه‌کن بفرما. حاجات امام زمان و رهبرمان و مردم‌مان و مؤمنين و مؤمنات را که خيلي هم هست برآورده بفرما.     
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.