حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري – تقوا
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تقوا
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري
تاريخ پخش: 10-06-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
بيتابتر از جان پريشان در تب *** بيخوابتر از گردش هذيان بر لب
بي رؤيت روي او بلا تکليفم *** همچون گل آفتابگردان در شب
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما هموطنان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي عزيزمان که از طريق راديو قرآن شنونده برنامه ما هستند. انشاءالله هرجا هستيد بهترينها نصيب شما شود. حاج آقاي ماندگاري سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا ماندگاري: سلام عليکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. من هم خدمت شما و همه بينندگان و شنوندگان عزيز سلام عرض ميکنم. يکبار ديگر ياد شهيدان رجايي و باهنر را گرامي ميداريم. اميدواريم خداوند اين شهداء را شفعاي ما قرار بدهد. انشاءالله خدمتگزاران ما در جهوري اسلامي رهروان راستيني براي شهداي عزيز دولت باشند. (قرائت دعاي فرج)
شريعتي: خانمي نوشتند که من پنجاه سال سن دارم. چندين سال است که با مردي معلول ازدواج کردم. خواستم بدانم آيا ازدواج و زندگي با همسر معلول و خدمت کردن به ايشان ثواب اخروي دارد يا خير؟
حاج آقاي ماندگاري: ابتدا يک دعا براي تمام کساني کنيم که در امتحان معلوليت قرار گرفتند. چه جانبازان عزيز که رزق آنها شهيد زنده بودن است. چه معلولين عزيزي که يا از ابتدا معلول متولد شدند يا به خاطر حوادثي معلول شدند. اين را يک امتحان بدانند. دعا ميکنيم خداوند انشاءالله در اين امتحان ياريشان کند. اگر مصلحت آنها عافيت است، عافيت عنايت کند. اگر مصلحت آنها ظرفيت است، ظرفيت عنايت کند. چون کسي که دستش قطع است، نميتوانيم برايش دعا کنيم خدايا دست دربياورد! خدا بايد به اين شخص ظرفيت بدهد. خدا قطعاً ظرفيت را به جانبازان و معلولين داده است. يک علامتش هم اين است ما که ظاهراً سالم هستيم، بايد يک مقدار شرمنده شويم. خيلي از معلولين ما در ميادين ورزشي و کاري از بسياري از سالمها خوشتر درخشيدند.
اما خانمهاي بزرگواري که چه از ابتدا با اين جانبازهاي معلول ازدواج کردند، چه اينکه بعد از ازدواج همسرشان معلول شدند. جانباز شدند. يک روايتي از پيغمبر اسلام ميخوانم ببينند چقدر مزد و ثواب دارند. پيامبر(ص) ميفرمايند: «مَنْ سَعَي لِمَرِيضٍ فِي حَاجَةٍ قَضَاهَا أَوْ لَمْ يَقْضِهَا» (منلايحضرهالفقيه/ج 4/ ص15) هرکس سعي کند براي حاجت يک مريضي، اين شامل پرستارها هم ميشود. اطباء هم شامل ميشود. چه خوب شود، چه خوب نشود. چه مريض به عافيت برسد، چه نرسد. «خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ» اين سخن پيامبر است. از گناهانش به خاطر تلاش و کمک به اين مريض خارج ميشود مثل روزي که از مادر متولد شده است. يعني پاک پاک ميشود. «و قال رجل من الانصار» يک نفر از پيغمبر سؤال کرد: پدر و مادرم به قربان شما! يکوقت من ميروم به يک مريض غريبه رسيدگي ميکنم، اين مزد نوش جانم. اما يکي مادر من است. واجب النفقه من است. همسر و دختر و پسر من است. يکي از اهل خانه من است که وظيفه دارم نگهداري کنم. نسبت به مريض غريبه شايد وظيفه نداشته باشم. آيا اين اجري که شما گفتيد، بيشترين نصيب اين ميشود؟ حضرت فرمودند: بله. اين خانمي که به شوهرش، شوهر اهل بيت اين خانواده است. همسر جانبازي که دارد به شهيد زنده خدمت ميکند. بداند اين خدمت او همچنان که خودشان را رشد ميدهد تطهير هم ميکند. يعني هم تطهير ميکند، هم ترفيع ميکند، بزرگ ميشوند.
من برخوردهايي از اين همسرهاي جانبازان ديدم که انصافاً تعجب کردم. با حاج آقاي ابوترابي(ره) ديدن جانبازي رفتيم. تمام بدنش لمس شده بود. جملهاي گفت که من خجالت کشيدم. فقط زبانش کار ميکرد. اشاره کرد جلو برويم. سرمان را جلو برديم. يک جمله از ما خواست. شفايش را نخواست. گفت: دعا کنيد خدا مرا جزء شاکرين قرار بدهد. «اللهم لک الحمد حمد الشاکرين» بعضي هرچه هم بدهي، باز نق ميزنند. خدا بر حسب ظاهر همه چيز را از او گرفته اما خودش را به او داده است. پس اين همسر معلول بداند اين وعده رسول گرامي اسلام است. تطهير ميشود. خودش هم بزرگ ميشود. همينجا بگوييم: هرکس از خانمها و آقايان بزرگوار که با خانم معلول يا آقاي معلولي ازدواج کنند، سخت است، اما اگر درست رفتار کنند و درست کمک کنند و منت نگذارند، درست رفتار کنند و با خدا هم معامله کنند. اين وعده رسول الله نوش جانشان! هم تطهير ميشوند و هم بزرگ ميشوند. هميشه قديميها گفتند: خدايا پاکم کن و خاکم کن!
در اقوام ما هست همسر بزرگواري که شوهر بزرگوارشان جانباز جنگ هستند. هر دو پا از بالاي ران قطع شده است. خدا امتحان سختي در زندگي اينها گذاشت. يک دختر معلول ذهني هم به اينها داد. اينقدر اين خانم محکم است. بعضي فکر ميکنند پول ميتواند جاي اينها را پر کند. واقعاً اگر کسي با خدا معامله نکرده باشد، نميتواند. من به اين خانم بزرگوار تبريک ميگويم. شما با خدا معامله کرديد که پاي اين زندگي ايستاديد. به همه جانبازان تبريک ميگويم. شما با خدا معامله کرديد، طهارت نوش جانتان! بزرگ شدن نوش جانتان!
شريعتي: نوشتند همه پدر و مادرها از فضاي مجازي مينالند اما من از دست پدرم مينالم. متأسفانه عضو کانالهايي شده که من که فرزند او هستم شرم دارم فيلمها و عکسها را از گوشي پدرم ببينم. بار اول که متوجه شدم رفتم تمام فيلمهاي دانلود شده را پاک کردم. به مادرم هم راجع به اين موضوع گفتم. اما مادرم بيخيال از کنار اين موضوع گذشت. گفت: هرکس را در قبر خودش ميگذارند. تو نميتواني پدرت را بازخواست کني. هرچه باشد پدرت است. حتي اگر کافر باشد. من نتوانستم از اين موضوع بگذرم. ذهنم خيلي درگير بود. هرچند وقت يکبار گوشي پدرم را چک ميکردم و ميديدم هنوز اين کارها ادامه دارد و حتي دوستهايش هم از طريق اين کانالها فيلمها و عکسهاي ناجور ميفرستند. چند وقتي که پدرم متوجه شده گوشياش دست من هست و من ميبينم براي گوشياش رمز گذاشته تا کسي سر گوشي نرود. از سر کار که ميآيد اول ماهواره را روشن ميکند. حتي هنگام اذان ظهر هم ماهواره ميبيند. چند باري من و مادرم به او تذکر داديم موقع اذان گناه دارد. اما مسخره ميکند و ميگويد: فقط شما مسلمان شديد. در ماه رمضان اکثر وقتها با چشم پر از اشک سر سفره افطار مينشستم. چون سر اين مباحث دائماً با پدرم بحث ميکردم. شما بگوييد: من و امثال من چه بايد بکنيم؟
حاج آقاي ماندگاري: اين سؤال و پيام يک پيام قشنگي دارد. پيامي که بايد خيلي از بينندهها و شنوندهها باور کنند که نسل امروز ما از پدر و مادرها هم بهتر هستند. آنقدر رشد کرده که ميتواند مراقب پدر و مادر هم باشد. آنهايي که ميگويند: انقلاب چه کار کرده بيايند ببينند. آنهايي که ميگويند: همه نسل جوان ما خراب شده، بيايند ببينند. دختر خانم يا آقا پسري که براي گناه پدرش گريه ميکند. جداً بايد به اين نسل تبريک گفت. شايد همه اينطور نباشند. ولي همين يک نفر براي ما کافي است که بگوييم: الهي شکر، الحمدلله! در نسل جوان ما چنين کساني هستند که امام زمان ما به اين جوانها اميد بسته است. اين پيام چند نکته دارد. پدر و مادرها! من هم پدر هستم. هيچ پدري طاقت اشک بچهاش را ندارد. درست است من کاري کنم که اشک بچهام در بيايد؟ اگر ميبينيد بچههاي شما به گناه شما حساس هستند. همسران شما به گناه شما حساس هستند، از باب محبتي که به زن و بچه داريد، بچهمان را دوست داريم. آنها را اينطور اذيت نکنيم. يک بچهاي از اخلاق پدرش گريه ميکند، اين از گناه پدرش گريه ميکند. من ميخواهم عواطف پدر و مادرها را تلنگر بزنم. شما همان پدري بوديد که وقتي بچهي شما کوچک بود، اشک روي گونهاش ميآمد، اشکهايش را پاک ميکرديد. چه شده که ميخواهيد اشک بچهتان را در بياوريد؟ مگر بچه شما چيز بدي از شما ميخواهد؟ اگر شما خداي نکرده يک جاي لباس شما آتش ميگرفت، توقع داشتيد فرزند شما شيرجه بزند و آتش را خاموش کند. حالا فرزند شما ميخواهد آتش جهنم شما را خاموش کند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نارا» (تحريم/6) به خدا ماهواره آن هم اين مدل ديدن، آتش به جان جامعه مياندازد. بعضي از فيلمها را ميزند مثبت هجده، يعني بالاي هجده سال ببينند. اين چه فرهنگي است که بعضي از فيلمها را پدر و مادرها اشکالي ندارد ببينند، بچهها اشکال دارد ببينند؟ گناه، گناه است. فيلم بد، بد است. هرکس به تکليف رسيده است نبايد ببيند. گناه شرط سني ندارد. تکليف است. پس اين 1- بيعاطفه بودن بعضي از پدرها را نشان ميدهد. وقتي بچهها و همسرش مقيد به ديانت آنها هستند، اينها پا روي ديانت آنها ميگذارند و اشک آنها را درميآورند. اين بچه دلسوز پدرش است. 2- بيتفاوتي مادر است. اين بچه دارد به مادرش تذکر ميدهد. مادر درست ميگويد: مرا در قبر او نميگذارند. پدرت اگر کافر است بايد به او احترام بگذاري. اينها درست است ولي همين مادر اگر همسرش در آتش بيافتد، ميگويد: ما را در قبر او نميگذارند؟ من بارها گفتم: ما خاموش کردن آتش دنيا را دلسوزي ميدانيم، خاموش کردن آتش آخرت را فضولي ميدانيم. لذا امر به معروف و نهي از منکر تعطيل شده است. امر به معروف و نهي از منکر بايد از داخل خانه شروع شود. وقتي ما در خانه نسبت به عزيزترين کسان خودمان بيخيال باشيم، حاضر باشيم آتش و عذاب آخرت آنها را بسوزاند، چطور ميخواهيم در خيابان به کسي تذکر بدهيم؟ 3- به اين دختر خانم يا آقا پسر ميگويم. اگر پدرت سرطان داشت چطور در خانه خدا اشک ميريختي؟ برو ضجه بزن. پدرت مريض است! ما هم دعا ميکنيم خدايا همه پدرها و مادرهايي که گرفتار فيلمهاي مبتذل هستند، به آبروي صاحب امروز يعني امام کاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادي شفاي عاجل عنايت بفرما.
4- ما ميگوييم: دخترها و پسرها مراقب باشند، ميخواهند به پدر و مادر تذکر بدهند، حرمت پدر و مادر را نگه دارند. حريم حفظ شود. قرآن ميگويد: اگر پدر و مادر شما مشرک هستند. شما را به عدم اطاعت الهي دعوت ميکنند، شما از آنها اطاعت نکنيد. ولي «وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفا» (لقمان/15) با رفتار خوب با آنها برخورد کنيد. بهترين رفتاري که اينگونه فرزندان با پدر و مادرشان ميتوانند داشته باشند، چيست؟ غير مستقيم است. تلفن پدرش را دارد. با يک تلفن ناشناس پيامک بزند. عاقبت نگاه کردن اين فيلمها را در قالب يک داستان براي پدرش بفرستد. پدرش عضو يک کانال است. در آن کانال کليپهاي تذکر بگذارد. از منبريها و وعاظ خوب مطلب بگذارد. چون همه کساني که در مسير گناه هستند يک روزي پشيمان ميشوند. حالا يا در دنيا، يا در لحظه مرگ يا در قيامت و بزرخ! آن لحظه را برايش جلو بياوري. لحظه پشيماني را جلو بياوري. حتماً پدرش دوستهاي خوب هم دارد. به آنها تذکر بدهد و بگويد: شما در اين کانال بياييد و تذکر بدهيد.
شريعتي: به نظر من بهترين راه اين است که نگاه مادر به اين مسأله عوض شود. خيلي تأثيرگذار ميتواند باشد.
حاج آقاي ماندگاري: مادر خيلي ميتواند مؤثر باشد. اگر مادر نتوانست، بهترين مثال همين داستان حضرت امام حسن و امام حسين(ع) هست. وضوي پيرمرد غلط بود. نميشد به او بگويند. به شخصيت پيرمرد بر ميخورد. تئاتر اجرا کردند تا پيرمرد متوجه شود وضويش اشکال دارد. يک تئاتر اجرا کنند. مثلاً من مي خواهم به شخصي بگويم: سيگار کشيدن تو اشتباه است. يک تئاتر اجرا ميکنم. در تئاتر پسر سيگار ميکشد. ميگويم: چرا سيگار ميکشي؟ ميگويد: کار خوب را از پدرم ياد گرفتم. به همين پدر نشان بدهند اگر دختر و پسر تو اهل ديدن اين فيلمها شوند دوست داري؟ آسيبها را به او بگويند ولي غير مستقيم. يک نامه ناشناس در ماشين او بياندازند.
شريعتي: شخصي از شوهر خواهر خودشان گلايه کردند و گفتند: شوهر خواهر من آدم خوب و داراي صفات اخلاقي فراوان است. حتي گاهي وقتها مداحي هم ميکند اما نماز نميخواند. روزه هم نميگيرد. وقتي به او ميگوييم: چرا؟ ميگويد: دين که فقط نماز و روزه نيست. با هيچ منطقي هم قانع نميشود. لطفاً شما پاسخي دهيد که من به ايشان منتقل کنم که قانع شود.
حاج آقاي ماندگاري: به اين شوهرخواهر بزرگوار بگويند: ماشين فقط چهار چرخ است؟ ميگويد: نه! ماشين فقط موتورش است؟ نه! ماشين فقط راديات است؟ نه. يک ماشين ما برايت ميخريم همه چيز درست است. فقط بنزين ندارد. باک بنزين ندارد. گاز سوز هم نيست. فايده ندارد! ايمان بدون نماز وقتي دين و اهلبيت ما ميگويند: نماز ستون دين است. يعني شما همه چيز داري، يک عنصري که ميخواهي استفاده کني نداري. اعمال ما قرار است خانه آخرت ما را بسازد. يک خانه اين آقا با اخلاق خوبش، رسيدگياش، پدر و مادر دارياش، يک خانه براي آخرتش درست کرده است با همه تجهيزات، ولي برق ندارد. نماز نور است. آب ندارد. اصلاً اين خانه بدون برق و آب فايده ندارد. ايشان در آخرت فرياد ميزند، اين خانهاي که ساختم زهر خودم کردم! همه چيز دارد، نور ندارد. وقتي يک جايي نور نباشد، هرچه امکانات بيشتر باشد، آدم بيشتر زمين ميخورد. خواهش ميکنم کساني که آدم خوبي هستند، اخلاق خوب دارند، به فقرا ميرسند، غيبت نميکنند، دروغ نميگويند، چشم پاک هستند ولي نماز نميخوانند، ميگويند: دين فقط به نماز است، ميخواهم بگويم: ماشين بدون بنزين به هيچ دردي نميخورد. فقط براي دکور خوب است. خانه بدون برق و آب به درد نميخورد. خانه بي برق و آب آخرت را براي خودمان نپسنديم. نماز بنزين اين مسير است.
از آن طرف هم کسي نماز ميخواند، چيزهاي ديگر را رعايت نميکند، باز ناقص ميشود. دين ما يک پازل است. يک قطعهاش هم نباشد، ناقص است. نتيجهاي که توقع داريم نميرسيم. فکر ميکند اشکال براي دين است. اشکال براي خودمان است. اميدواريم اين شوهر خواهر بزرگوار هم اين نقص کوچک را برطرف کنند.
شريعتي: پرسيدند عاق والدين چه آثاري دارد؟ اگر کسي خداي نکرده گرفتار عاق والدين شده باشد چطور بايد از اين موضوع رها شود و اين عاق اثر نکند؟
حاج آقاي ماندگاري: در مورد عاق والدين روايت تندي داريم. پيغمبر(ص) ميفرمايند: «ثلاثه يدخلون النار بغير حساب» سه گروه هستند به خاطر ويژگي بدي که در وجودشان است، ديگر به باقي کارها خيلي حساب و کتاب نميکنند. مستقيم در آتش مياندازند. يکي عاق الوالدين است. يکي هم کسي که دائم الخمر است. يکي هم کسي که رابطه نامشروع دارد. آن دو مورد ديگر را براي اين گفتم که اگر کسي اهل اين کارهاي گناه هست، بترسد. چون بعضي ميگويند: روز قيامت شايد از شفاعت بهرهمند شويم. اين روايت ميگويد: از شفاعت خبري نيست. اصلاً حساب و کتاب نداري که بگويي: من دو تا کار خوب هم کردم. اين سه مورد آنقدر وضع شما را خراب کرده است، حتي از اين روايت ميفهمم که اين سه مورد خوبيهاي تو را ميسوزاند. «فاذا طلع الفجر» هروقت ليله القدر که بالاترين شب سال است، سحر طلوع ميکند، حضرت جبرئيل ندا ميدهد که اي ملائکه خدا به آسمان برگرديد. «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» (قدر/4) ملائکي که از آسمان پايين آمديد سلام خدا را به بندهها برسانيد، اينها را مورد رحمت خدا قرار ميدهيد، به آسمان برگرديد. ملائکه ميگويند: جبرائيل، «ماذا سمع الله في حوائج المؤمنين من امة محمد(ص)» همان که ما برگرديم خدا ميخواهد به حاجتهاي مردم که امشب همه «بک يا الله» گفتند، چه کار کند؟ از حضرت جبرائيل که امين وحي الهي است، ميپرسند: «فيقول جبرائيل» حضرت جبرائيل(ع) ميفرمايند: «لقد غفر الله تعالي ذنوبهم کلهم» خدا از همه آنها، همه گناهانش را بخشيد. الا کسي که دائم الخمر است. دائماً شراب ميخورد و عاق والدين. شب قدر هم مورد لطف خدا قرار نميگيرد. يا آن کسي که قاطع رحم است، قطع رحم کرده است. وقتي دليل موجه ديني دارد، به او تکليف کردند. خانه عمه و خاله نرو. چون براي شما فساد دارد. بدون هيچ دليل، مثلاً براي اينکه ما را مهماني دعوت نکردند، براي ما عيدي نياوردند، از همه بريده است. آن کسي که دشمن مؤمنين است، باز منظور من در اين روايت عاق والدين بود.
از امام صادق(ع) روايت است که فرمودند: عاق والدين از گناهان کبيره است. «لانَّ اللَّهَ جَعَلَ الْعَاقَ عَصِيّاً شَقِيّاً» (علل الشرائع/ ج2/ص479) «وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا» (مريم/32) مصداق جبارا شقيا که در آيه آمده است، عاق والدين است. همان شقي که پيغمبر ميفرمايند: شقي کسي است که ماه رمضان بگذرد و خدا از او نگذرد. شب قدر خدا از او نگذشته است. از عاق والدين بترسيم. يکوقت پدر من نعوذ بالله به مقدسات دين توهين ميکند. پيغمبر فرمود: هرکدام از شما مقابل پدرش قرار گرفت، پدرش را نکشد. در جبهههاي جنگ منظور پيامبر بود. چون برکت عمرش از بين ميرود. لذا اگر کسي با پدرش روبرو ميشد به يک رزمنده ديگر ميسپرد. اينقدر اسلام دقيق است. عاق والدين يعني کسي که بيهيچ دليل منطقي و شرعي پدر و مادر خودش را غضبناک کند و آنها نفرينش کنند. آنها بگويند: ما از تو راضي نيستيم. تو ديگر بچه ما نيستي. از تو راضي نيستيم، خدا از تو راضي نباشد. تو بچه ما نيستي. او را نفرين کنند به دليل اينکه در تکاليفش کوتاهي کرده است. پدر و مادر را اذيت کرده و شکنجه داده است. يکوقت پدرم به من گفته: نماز نخوان. من مخالفت کردم و او از من ناراحت است. اين نفرين نيست. عاق والدين نيست. چون من براي اطاعت خدا با او مخالفت کردم. گاهي وقتها به پدر و مادرها گفتيم: اي پدر و مادرهاي عزيز خدا هم نسبت به بندگانش اينطور است. حضرت موسي(ع) فرمود: خدايا چرا بندگان بدکار و خرابکار را از بين نميبري؟ خدا فرمود: يک چند چيز بساز. چند مورد ساخت. بعضي به درد بخور بود و بعضي نه. خدا به حضرت موسي گفت: آنهايي که به درد نميخورد نابود کن. گفت: حيفم ميآيد. زحمت کشيدم. خدا هم به موسي گفت: من هم حيفم ميآيد. بنده من هستند. ذاتشان را دوست دارم. عملشان را دوست ندارم. پدر و مادرها خواهش ميکنم ما هم يک کاري کنيم که بچههاي ما عاق نشوند. ذاتشان را دوست داشته باشيم. بگو: از عملت بدم ميآيد. وقتي آن عمل اصلاح شد ديگر عدم رضايت ما هم برطرف ميشود. اين تفکيک را من خواهش ميکنم پدر و مادرها انجام بدهند. از آن طرف هم خدا بندگان گنهکارش تا توبه ميکند، ميگويد: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِين» (بقره/222) حالا از بقيه بيشتر دوست دارم. حالا بچهها براي اينکه از عاق والدين نجات پيدا کنند، اول خودشان را اصلاح کنند. آن مسيري که پدر و مادر را ناراضي کرده اصلاح کنند. دوم اينکه به او خدمت کنند. اگر هم از دنيا رفته برايش خيرات کنند. يک روايت ديگر داريم خيلي عجيب است. امام باقر(ع) ميفرمايد: اگر بندهاي در حياتش و در حيات پدر و مادرش به آنها نيکي کند، ولي بعد از مرگ پدر و مادرش قرض و ديه آنها را پرداخت نکند و برايشان طلب آمرزش نکند، خداوند آن را جزء عاق والدين ثبت ميکند. اِ... من کار بدي نکردم. در حياتشان به آنها نيکي کردم. معلوم ميشود بعد از مرگ هم احتمال دارد ما عاق والدين شويم. از آن طرف باز امام باقر ميفرمايد: چه بسا کساني که در دوران زندگي پدر و مادر به او نيکي نکردند، ولي بعد از مرگ رفتند قرضها و ديههايشان را دادند. برايش طلب مغفرت کردند. خداوند متعال آنها را نيکوکار به والدين محسوب ميکند. پس معلوم ميشود عاق والدين و نيکوکاري در حق والدين فقط مربوط به زمان حيات نيست. ميتوانيم با خدمت به پدر و مادر و صاف کردن ديونشان، جلب رضايتشان، دست و پايشان را ببوسم. هديه برايشان بياورم، رضايت آنها را جلب کنم. چون رضاي خدا در رضاي والدين است.
شريعتي: امروز صفحه 324 قرآن کريم آيات 25 تا 35 سوره مبارکه انبياء در سمت خداي امروز تلاوت ميشود.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ «25» وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ «26» لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ «27» يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ «28» وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ «29» أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ «30» وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ «31» وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ «32» وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ «33» وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ «34» كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ «35»
ترجمه: و پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست، پس (تنها) مرا بپرستيد. و (كفّار) گفتند: خداوند رحمان (فرشتگان را براى خود) فرزند گرفته است! منزّه است او، بلكه (فرشتگان) بندگانى گرامى هستند. (فرشتگان) در كلام بر او سبقت نمىگيرند و (تنها) به فرمان او عمل مىكنند. (خداوند) آنچه را كه در (آينده) پيش روى آنان و يا گذشتهى آنهاست مىداند و آنان (فرشتگان) جز براى كسى كه خداوند رضايت دهد، شفاعت نمىكنند واز ترس او (پروردگار) بيمناكند. و هر كه از آنها (فرشتگان) بگويد: من به جاى خداوند، معبود هستم، پس جزاى او را جهنّم قرار مىدهيم (و) ما اينگونه ستمكاران را كيفر خواهيم داد. آيا كافران نمىبينند كه آسمانها و زمين بهم بسته بودند، پس ما، آن دو را از يكديگر باز كرديم و هر چيز زنده را از آب پديد آورديم. آيا (با اين همه) باز ايمان نمىآورند؟ و در زمين، كوههاى ثابت و استوار قرار داديم تا (مبادا زمين) آنها (مردم) را بلرزاند و در لابلاى كوهها، (درهها و) راههاى فراخ پديد آورديم، شايد كه آنها راه يابند. و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم، و آنها از نشانههاى آن روى گردانند. و او كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد (كه) هر يك (از آنها) در مدارى (معيّن)، شناور (و در حركت) است. و ما پيش از تو براى (هيچ) انسانى، جاودانگى (و زندگى ابدى) قرار نداديم، پس آيا اگر تو از دنيا بروى، آنان! زندگانى جاويد خواهند يافت؟! هر نفسى چشنده مرگ است و ما شما را با مبتلا كردن به بدىهاو خوبىها آزمايش مىكنيم و بسوى ما باز گردانده مىشويد.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد. حسن ختام مباحث امروز را بشنويم.
حاج آقاي ماندگاري: بحث ما در هفتههاي قبل در مورد گواهي نامه بندگي بود، گواهي نامه تقوا در جاده زندگي را گفتيم. جاده صاف عافيتها بود. سربالايي واجبات بود. ايستگاهها که مناسبتها بود. به مناسبت ولادت امام رضا و زيارتي ايشان گفتيم. ميخواهم از آيه آخر استفاده کنم. آخرين ايستگاه مسابقه دنيا ايستگاه مرگ است. «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» الآن بعضيها باور ندارند امتحان است. «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ» خبر نداشتي ما شما را امتحان ميکرديم. خط پايان بازي براي بعضيها جشن و براي بعضي غم است. کسي که نفر اول به خط پايان رسيده است، چون مدال ميگيرد، جشن است. کسي که نفر آخر ميرسد سرش را پايين مياندازد و بازنده است. ايستگاه آخر جاده زندگي هم يک عده سرشان را پايين مياندازند و يک عده بالا ميگيرند. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/10 و 11) آنهايي که مرگشان خيلي قشنگ بود، ايام شهادت امام جواد(ع) است، اهل بيت فرمودند: «اشرف الموت الشهادة» شهدا به ايستگاه آخر با شهادت رسيدند. امام يک جمله فرمودند: ايستگاه آخر همه ما ملاقات با خداست که مرگ است. ولي زيباترين حالتش اين است که آدم با لباس خونين خدا را ملاقات کند. خوش به حال کساني که در اين جاده طوري رانندگي کردند که رزق شهادت را به اينها دادند. شهادت مزد زندگي مجاهدانه است. اگر شهادت منحصر در ميدان جهاد اصغر بود، خانمها ميتوانستند اعتراض کنند ما رزق شهادت را نداريم. پيرها و بچهها ميتوانستند اعتراض کنند. آنهايي که خط مقدم نرفتند ميتوانستند اعتراض کنند. ولي اين مضمون آيات و روايات است. شهادت مزد زندگي مجاهدانه است. اگر ميخواهيد در ايستگاه آخر سر ما بالا باشد، زندگي ما مجاهدانه باشد، در بستر هم بميريم، ميگويند: «مات شهيدا» از بهترين مرگها، مرگ شهادت است. رتبه بعدي مرگ در حال عبادت است. از شهداي منا هم ياد کنيم. مرگ قشنگ بعدي در حال زيارت است. مرگ قشنگ بعدي در حال مجاهدت است. همه اينها تقريباً هم قطار شهيد هستند. واي به حال آنهايي که در جاده زندگي بد رانندگي ميکنند. مرگشان در حال معصيت باشد. در حال ظلم به ديگران باشد. در حال گناه باشد. در حال غفلت باشد. «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» (آلعمران/185) مرگ يک چيزي است که منکران خدا هم نميتوانند منکر آن باشند. پس بياييم با همين نکته که در جاده زندگي ما قطعاً به ايستگاه مرگ ميرسيم، مرگ سوت پايان مسابقه دنياست که وقت اضافه ندارد. «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف/34) وقت اضافه ندارد. مرگ حالتي است که به ما ميگويند: هرچه اموال منقول داري بردار به آخرت برويم. اموال غير منقول به درد ما نميخورد. خوش به حال کساني که در جاده زندگيشان آنقدر تقوا را رعايت کنند که «والعاقبة للمتقين» آن لحظه آخري که مرگ به سراغشان ميآيد به قول امام صادق با توسل مرگ را در آغوش ميگيرند.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.