موضوع برنامه: پرسش و پاسخ بينندگان
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري
تاريخ پخش: 93/12/06
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
تو چراغ آفتابي گل آفتاب گردان * * * نکند به ما تنابي گل آفتاب گردان
نه گلي فقط که نوري نه که نور بوي باران * * * تو صداي پاي آبي گل آفتاب گردان
نه گلي نه آفتابي من و اين هواي ابري * * * نکند به ما تنابي گل آفتاب گردان
تو بتاب و گل بيفشان سر آن ندارد امشب * * * که بر آيد آفتابي گل آفتاب گردان
شريعتي: سلام ميگويم به همهي شما خانمها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز خيلي خوشحاليم خدمت شما و خدمت حاج آقاي ماندگاري عزيز هستيم سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.
حاج آقا ماندگاري: سلام عليکم و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين بنده هم خدمت شما و همهي همکاران و بينندگان عرض سلام و ادب و احترام دارم ولادت با سعادت عقيلهي بني هاشم زينب کبري سلام الله عليها را که ديروز بود تبريک ميگويم خدمت همهي دوست داران اهل بيت و خدمت همهي پرستاران عزيز.
شريعتي: خيلي خوشحاليم خدمت شما هستيم آماده ايد من سوالها را بخوانم. بسم الله الرحمن الرحيم بعد سلام و احوال پرسي گفتند من يک پسر چهارده ساله هستم پدر و مادرم از من ميخواهند که نماز بخوانم آيا اين نمازي که من به خاطر رودربايستي با آنها و به خاطر لطفي که به من ميکنند ميخواهم بخوانم آيا مورد قبول خدا است يا خير يک پيام ديگري هم داريم گفتند پدر من عقيده اش اين است که عبادت به جز خدمت خلق نيست براي همين نماز را خيلي مهم نميداند و نميخواند در حالي که واقعا ديني از مردم به گردن خودش باقي نميگذارد پدر من مدام به من که نماز و قرآن ميخوانم ميگويد خداي به اين بزرگي به اين چيزها هيچ نيازي ندارد، خدمت شما هستيم بفرماييد.
حاج آقا ماندگاري: بسم الله الرحمن الرحيم من از شما و از بينندگان عزيز عذرخواهي ميکنم به خاطر وضعيتي که سينه و حنجرهي ما دارد ان شاء الله تحمل بفرمايند بگذاريد از آن نکتهاي که جوان چهارده سالهي عزيز مطرح فرمودند عرض بکنم اگر اين عزيز رودربايستي با پدر مادرش غذا ميخورد و بعد ميفهميد چقدر غذا مقوي بوده براي جسمش مفيد بوده باز هم پشيمان بود؟ چون خيلي وقتها ناراحت هستيم از نمره از وضعيت زندگي مان از بازي يک بازي باختن تيم طرفدارش خوب بازي نکرده ميل به غذا ندارم مادرم پدرم به زور هم شده به من غذايي ميدهد داري از دست ميدهي فردايش ميبينم چقدر خوب بود من اين غذا را اگر نميخواندم از پا ميافتادم مخصوصا اگر درس و کاري هم داشتم همين ساندويچ نان و پنير و حلوا را که داد زورکي من ميگفتم ميل ندارم ولي ظهر وقتي خورده بودم ميبينم تا ظهر توانستم کار بکنم ميگويم خدا پدر مادرش را بيامرزد غذاي زورکي هم چقدر خوشمزه است قطعا اين عزيز دارد غذاي روحش را به رودربايستي با پدر مادرش نوش جان ميکند بارها گفته شده عزيزان گفته اند هم چنان که ما غذاي جسم لازم داريم غذاي روح را هم لازم داريم هم چنان که جسم ما ريشه اش از خاک است و غذاها از خاک است طبيعتا روح ما بعد از ريشهاي که به وجود آمده بايد غذا بخورد ريشهي روح ما قرآن ميگويد روح خداست و «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» (حجر/29) معاني متعالي بالايي هم دارد ساده ترين معني اش اين است قرآن ميگويد « وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» (طه/114)، «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) اگر نماز خواندم دارم به روحم غذا ميدهم امروز ميگويند ما چون تغذيهي سالم نداريم بدن ما آماده شده براي خيلي از بيماريها معدوي و گوارشي که مردم پيدا کرده اند چون تغذيهي سالم ندارند بيماريهاي استخواني پيدا کرده اند چون کلسيم لازم نميخورند بيماريهاي پوستي ندارند چون تغذيهي سالم ندارند من ميپرسم احتمال نميدهيم خيلي از اين بحرانهاي روحي و رواني جامعه مان به خاطر اين است که تغذيهي سالم روح نداريم؟ امتحان کنيم بارها گفته ام به امتحانش ميارزد اين جوان مقايسه بکند ببيند آنهايي که واقعا اهل نماز بودند در دانش آموز يک پروژهي ميداني بکند تحقيق بکند برود ببيند آنهايي که اهل نماز بودند چه دخترها چه پسرها چه امروز چه ديروز آرامش کدام بيشتر بوده؟ حاج آقاي قرائتي ميفرمودند اين را تحقيق کرده اند ضريب آرامش و کمبود اضطراب در آنهايي که اهل نماز بودند آرامششان بالا بوده اضطرابشان کمتر بوده يعني تغذيهي سالم روح که نماز است انس با معنويات است باعث ميشود من بيماريهاي روحي رواني پيدا نکنم همه مان ناراحت نيستيم از عصبانيتهايي که در جامعه است از پرخاش گريهاي بي مورد از کم تحمليها اينها بيماريهاي روحي رواني است بياييم در مورد نماز يک فکري بکنيم تغذيه سالم به روح بدهم هم به صورت فردي ولو اين آقا پسر دارد هم چنان که مادرش ساندويچ نان و پنير ميدهند پدر مادرش ساندويچ نماز تعارف ميکنند هنوز روح نماز را نگرفته اين خوشبيني را به مادرش و خداي مادرش و پدرش دارد اين را انجام بدهد ببيند اگر بيماريهاي روحي رواني اش کمتر نشد من قول ميدهم آن موقع بيايد با هم ديگر صحبت بکنيم ببينيم چه کار بايد بکنيم اما پيام دوم در مورد پدر بزرگوار اگر ما خداي نکرده تشبيه بکنيم نه اين که کاملا ميخواهيم مقايسه بکنيم اين تشبيهها تنزيل است عامل حرکت ماشين بنزين است برق است؟ آب است؟ روغن است؟ همهي اينها ميتواند باشد ولي همه ميدانند يکي از اصلي ترين عناصرش بنزين است نميتوانيم بگوييم ماشين به جز بنزين چيز ديگري نيست بنزين يک رکن اساسي ماشين است ولي اگر سوزن چرخ هم باد نداشته باشد ماشين نميتواند راه برود همهي اينها در کنار هم بايد باشد عبادت قطعا خدمت خلق عبادت است اما يک بخشي است ايشان از يک پازل زيبا يک قطعهي قشنگش را دارد خوش به حالش الهي که خدا توفيقي که به ايشان داده به من و شما و ديگران را هم بدهد ولي اين آدم ماشين را پر بنزين کرده برقش قطعه يا برق و بنزين دارد آب ندارد يا آب و بنزين و برق دارد لاستيکها باد ندارند يا همه چيز دارد موتور ندارد اتاق قشنگي دارد موتور ندارد اين عبادت به جز خدمت خلق را از کجا آورده؟ از خدا آورده همان خدايي که گفته خدمت به خلق بالاترين هديه و عبادت و کار قشنگي است که شما داري انجام ميدهي همان خدا گفته يک مکمل هم دارد مکملش براي پرواز ما ميگوييم ماشين براي راه رفتن صد عامل لازم دارد براي راه نرفتن يک عامل کافي است فکر نميکنم نماز نخواندن با اين همه زيبايي هايشان کاربرد نرساند. صد تا عنصر در ماشين آمادهي آماده است ولي من باز هم پرواز نميکنم يک مانع کوچک نميگذارد پرواز کند به اين پدر بزرگوار که فرزند عزيزشان پيام دادند من يک پيغام ميدهم بياييد امتحان کنيد با اين خوبيهايي که شما داريد نماز هم اضافه کنيد ببينيد با بنزين سوپر حرکت کرديد يا نه ببينيد وضعيت رشدتان چطور ميشود چه اتفاقهاي قشنگي ميافتد من يک هديه به اين پدر بزرگوار ميدهم شايد شيطان سر به سرش بگذارد خدمت هايش را براي نمايش انجام بدهد براي اين که پيش مردم عزيز باشد انجام بدهد شايد البته. ولي وقتي نماز بخواند با خدا رفيق شود ميبيند يک مشتري قشنگ تري براي خدمت هايش است الآن چون با خدا خيلي رفيق نيست خدمت هايش را ارزان ميفروشد به مردم ميفروشد اما وقتي با خدا رفيق شود خدمت هايش را خيلي قشنگ تر ميفروشد يک مشتري بهتر پيدا ميکند يک اتفاقهاي ديگري ميافتد مثل کسي که تا الآن داشته جنسش را به يک واحد ميفروخته يک دفعه با کسي رفيق شد عجب اين جنس را من ميتوانستم به صد واحد بفروشم به هزار واحد بفروشم عجب داشتم خسارت ميبردم ايشان خدمت دارد ميکند خيلي آدم خوبي است ولي چون با مشتري قشنگ رفيق نيست و آن مشتري هم يک مانع دارد که جنس را از اين بخرد چون به ما گفتند نماز نداشته باشيد نماز نخ اسکناس است اين اسکناس به اين قشنگي به نام خدمت را دارد آن نخ را ندارد آن نخ اسکناس را داشته باشد مشتري مطاعش را ميخرد آن نخ اعتبار ميدهد فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا اگر نماز را قبول کردند بقيهي اعمال را هم قبول ميکنند نميخواهم نا اميد بکنم من ميگويم شما بخش عمدهاي از زيباييها را داريد.
شريعتي: شايد اين عبادت به خلق مقدمهاي شود در اين مسير قرار بگيرد دل آرام و نرم شود.
حاج آقا ماندگاري: ايشان دارد بهترين مطاع به نام خدمت به خلق را دارد ولي مشتري خوب پيدا نکرده مشتري اش مردم اند اگر مشتري اش ميخواهد خدا باشد خدا قرار گذاشته اين جنس را با نماز براي من بياور هر کسي هر جنس خوب ميخواهد بياورد با نماز بياورد حيا را با نماز بياوريد خدمت را با نماز بياوريد تلاوت قرآن را با نماز بياوريد همه چيز را با نماز بياوريد وقتي با نماز آورديد اين نماز نخ تسبيح است تمام اعمالي که ما داريم مثل دانههاي تسبيح است نخ نداشته باشد يک مشت دانهي تسبيح را به کسي تعارف بکنيم خريدار ندارد ولي وقتي يک نخ دور اين دانههاي صد دانه بگذارند کاکل قشنگ هم ميگذارند اين تسبيح خريدار پيدا ميکند به اين دختر خانم يا آقا پسر بگويم به باباي گلت بگو فلاني التماس دعا گفت اين قدر آدم خوبي هستي ولي بابا جان ميخواهي دانهي تسبيح را دانهاي بفروشي يا تسبيحي اگر ميخواهي با تسبيح بفروشي نخ لازم دارد نخش نماز است نخ تمام عبادات ما نماز است لذا زکات يعني انفاق در قرآن هر جا زکات آمده کنارش نماز آمده ما زکات بدون نماز نداريم و جالبي اش هم شايد اين باشد زکات را مردم خوب ميخرند هر کس دست خير داشته باشد دست بخشش داشته باشد مردم خوب برايش هورا ميکشند خدا ميخواهد سر من کلاه نرود ميگويد حواست به هوراي مردم باشد خدمتت را به همينها ميفروشي اينها هم که بارها آقاي قرائتي چقدر قشنگ فرمودند هيچ وقت تمثيل ايشان يادم نميرود فرمود براي مردم کار کني وقتي خبر مرگ مان را به مردم بدهند يک کم مهم باشيم ميگويند ئه فلاني مرد؟ يک کم مهم تر باشيم ميگويند ئه ئه فلاني مرد خيلي مهم باشيم ميگويند ئه ئه ئه ئه ئه فلاني مرد کار ديگري که براي ما نميکنند خدا ميگويد زکاتي که من کنار نماز گذاشتم يعني حواست باشد ميخواهي ساختمان سازي مدرسه سازي درمانگاه سازي کني دست يتيم و فقير بگيري دختر جهيزيه بدهي هر کاري ميخواهي براي مردم بکني مردم ازت ميخرند ولي من مشتري بهتري ام اگر ميخواهي من بخرم اين نخ اش را بياور من بي نخ نميخرم فکر ميکنم نکتهي قشنگي است لذا اين که ما فهميديم از آيات و روايات اين است که حضرت آيت الله بهجت رحمة الله عليه فرمودند تو اين نماز را داشته باش به همه جا ميرسي يعني از نماز به خيرات ميرسي ولي گاهي وقتها خيرات نميگذارد به نماز برسي چون يک مانعي به نام تشويق مردم دارد من هم اگر در ايستگاه تشويق مردم متوقف شوم واي به حالم است جنسم را ارزان فروختم ولي اگر رفتم به سمت نماز لذا وقتي مشتري خدمت ام خدا باشد حالا تابلو براي من بزنند که اين درمان گاه را فلاني ساخته يا نزنند اسم ام را ببرم در جمع خيرين که اين مدرسه ساخته مسجد ساخته صد جهيزيه داده بي بضاعتها را لباس داده خانه داده درمان کمک کرده چون برايم مهم نيست چون يکي دارد ميخرد يک قيمتي هم دارد «مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ» (بقره/261) او به هفتصد برابر ميخرد تازه گاهي وقتها ميگويد به غير حساب اينها پيش قسطش بود لذا آن طرف ببين چه بدهند وقتي من توجهم به او باشد و اين نماز است که آن توجه را درست ميکند نماز نداشته باشي با خدا رفيق نيستي خدا خودش به حضرت موسي فرموده موسي دروغ ميگويند آنهايي که ميگويند با من رفيق اند با من نميآيند حرف بزنند علامت رفاقت حرف زدن است يک زمان حضوري حرف ميزديم حالا وسايل ارتباطي آمده نامهاي و پيامکي و تلفني حرف ميزنيم لذا وقتي من با شما رفيق ام يکي دو ماه احوال هم ديگر را نپرسيم شما زنگ ميزني ميگويي بي معرفت نبايد احوال رفيقت را بپرسي؟ معلوم است کجايي؟ نماز علامت رفاقت با خداست و کسي هم که با او رفيق شود جنسش را به هيچ کس نميفروشد اين ميشود اخلاص لذا ميبينيم خيرين عالم و خدمتگذاران به محرومين دو دسته اند يک دسته خدمتشان را به مردم ميفروشند خدا ميگويد برو مزدت را از مردم بگير ولي يک دسته فقط به خدا ميفروشند بَذَلَ مُهجَتَهُ فِيکَ اين را هديه ميدهيم به حضرت زينب. براي برادر حضرت زينب خدا فرمود او نه تنها مالش را بلکه محجه آن گل هستي آن آخرين قطرهي خون است در راه خدا فقط بذل کرد معامله نکرد بخشيد و بذل کرد حتي من ميخواهم بگويم کسي با خدا رفيق شود با خدا معامله نميکند معاشقه ميکند دنبال چيزي نيست ميگويد من هر چه نرخ نگذارم او بيشتر نرخ ميگذارد اگر من بگويم خدايا ده برابر خير بده ميگويم به ده برابر راضي شده بگذار ده برابر بدهم ولي وقتي من نرخ نگذاشتم خدا گفت حسين تو نرخ نگذاشتي من هم همهي عالم را ديوانهي تو کردم اين مال تازه دنيا است زينب تو نرخ نگذاشتي من همهي عالم را عاشق تو کردم جايي ميشود نام حسين باشد نام زينب سلام الله عليهما نباشد؟ چون نرخ نگذاشتند و اين حضرت زينب چقدر قشنگ شد اين سوال. اين حضرت زينب از مادرش ياد گرفته بود شب يازدهم محرم نماز شب يادش نرفت نافله يادش نرفت نه نماز واجب از امام سجاد سوال کرد عمه جان چرا نمازت را نشسته ميخواني فرمود ديگر رمق در زانوهايم نمانده ولي نشسته هم که ميتوانم به رفيقم بگويم دوستت دارم اياک نعبد و اياک نستعين.
شريعتي: واقعا اينها تجلي عشق است نماز حضرت زينب کبري و مهم تر تجلي عشق و عبادت و بندگي در نماز ظهر عاشوراي حضرت.
حاج آقا ماندگاري: نماز ظهر عاشوراي حضرت نماز نشسته شب يازدهم حضرت زينب و نماز نشستهي حضرت زهرا وقتي حضرت زينب شبها نماز خواند نماز نافله بود ما مزهي رفاقت با خدا را نچشيديم واقعا ميگويد وَ مَتِّعْنا بِلَذيذِ مُناجاتِكَ وَ اَوْرِدْنا حِياضَ حُبِّكَ وَ اَذِقْنا حَلاوَةَ وُدِّكَ وَ قُرْبِكَ (دعاي ابوحمزه ثمالي) خدايا شيريني نماز را به ما بچشان تقاضا ميکنم همه دست به دعا برداريم خدايا به آبروي پيغمبر و آل پيغمبر و آبروي نماز حضرت زينب و امام حسين و زينب کبري لذت نماز را به ما و بچه هايمان به آنهايي که اهل نماز هستند و به آنهايي که خداي نکرده اهل نماز نيستند لذت اين رفاقت را بچشان که اگر اين رفاقت باشد عشقهاي دنيايي تعطيل ميشود داستان گوهرشاد خانم را همه شنيدند مريض شده بود آن کارگر مسجد گوهر شاد نسبت به عشق گوهرشاد خانم مجنون شده بود ولي وقتي گوهر شاد خانم به او راه داد داشت پرواز ميکرد گفت فقط شرط رسيدن به من اين است که چهل شب نماز شب بخواني ولي وقتي چهل شب نماز شب خواند ديگر گوهر شاد خانم دنبال او راه افتاد نيامد گفت چه شد از اين عشقت دست برداشتي فروکش کرد گفت من را يک جايي فرستادي که عشقهاي زميني در مقابل او به چشم نميآيد اگر امروز ميبينيم دختر پسرهاي مان در معرض کلاه عشقهاي مجازي اند اگر حتي داريم به خدا با پول بعضيها عشق بازي ميکنند با جنس مخالف عشق بازي ميکنند با قدرت و شهرت عشق بازي ميکنند حتي با خيلي کارهاي دنيا عشق بازي ميکنند به دليل اين که ما هنوز با خدا عشق بازي نکرديم ما هنوز مزهي عشق را نميچشيم گفت اگر با خدا عشق بازي بکني علي اصغر اکبرت را هم که بدهي داري کيف ميکني تازه ميگويي الهي رضا برضائک تازه خواهرش هم ميگويد ما رأيت الا جميلا عشق بازي را الهي خدا به ما بچشاند اين پدر خوب باعث شد ما اين حرفهاي قشنگ را بزنيم يقين دارم اگر پدر بزرگوار بينندهي صحبتهاي ما بودند حتما از اين وعده مينشينند سر سجادهي نماز و حتما قول ميدهند که ما و شما و دوستان را هم دعا بکنند.
شريعتي: ان شاء الله.
حاج آقا ماندگاري: اين آيه را هم من هديه ميکنم حضرت ابراهيم به ما ياد داده اند «رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء» (ابراهيم/40) اين آيه را عزيزان در قنوت در سجده شان بگويند حضرت ابراهيم نگران نماز خوان بودن بچهها و ذريه شان بودند خدايا ما را جزء نماز گزارها قرار بده بچهها را جزء نماز گزارها قرار بده و خود نماز يکي از بالاترين دعاهاست دعاهاي ما را مستجاب بفرما
شريعتي: بعد از بحث شيرين نماز که همهي نمازهاي آن حلاوت را براي ما داشته باشد وارد بحث شيرين ازدواج خواهيم شد و مشکلاتي که سر راه ازدواجهاي آسان است دعوت ميکنيم در بخش بعدي همراه ما باشيد تلاوت آيات صفحهي 368 قرار امروز ماست آيات 20 ام تا 39 سورهي مبارکهي شعرا آرزو ميکنم به برکت اين آيات نوراني تمام لحظات زندگي تان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ ?20? فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ ?21? وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ ?22? قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ ?23? قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ ?24? قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ ?25? قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ?26? قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ ?27? قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ ?28? قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ ?29? قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ ?30? قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ?31? فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ ?32? وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ ?33? قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ ?34? يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ ?35? قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ ?36? يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ ?37? فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ ?38? وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ ?39?
ترجمه:
گفت: آن را در آن زمان در حالي انجام دادم که بي خبر از اين واقعه بودم [که با مشت من در دفاع از مظلوم، آن مرد قبطي کشته مي شود.] (??) چون از شما ترسيدم از دستتان گريختم، پس [با اين گريز از عرصه زندگي ظالمانه شما اين شايستگي را يافتم که] پروردگارم به من حکمت بخشيد، و مرا از پيامبران قرار داد. (??) آيا اينکه بني اسرائيل را به بردگي گرفته اي نعمتي است که منتش را بر من مي نهي؟! (??) فرعون گفت: پروردگار جهانيان چيست؟ (??) گفت: اگر باور مي کنيد همان پروردگار آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست. (??) [فرعون از روي مسخره] به افراد پيرامونش گفت: آيا نمي شنويد [که چه مي گويد؟!] (??) [موسي] گفت: [او] پروردگار شما وپروردگار پدران پيشين شماست. (??) [فرعون] گفت: اين پيامبرتان که به سوي شما فرستاده اند، حتماً مجنون است! (??) [موسي] گفت: پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آنهاست، اگر مي انديشيد. (??) [فرعون] گفت: اگر معبودي جز من بگيري، قطعاً تو را از زندانيان [که زير سخت ترين شکنجه اند] قرار خواهم داد. (??) [موسي] گفت: آيا اگر [بر صدق نبوتم] معجزه آشکاري برايت آورده باشم [باز هم مرا به زندان مي افکني؟] (??) گفت: اگر راستگويي آن را بياور. (??) پس عصايش را انداخت و ناگهان اژدهايي حقيقي نمايان شد، (??) و دستش را [ازگريبانش] بيرون آورد و ناگهان براي بينندگان سپيد و روشن بود. (??) [فرعون] به سران و اشراف پيرامونش گفت: يقيناً اين جادوگري بسيار ماهر و داناست! (??) مي خواهد با جادويش شما را از سرزمينتان بيرون کند، پس شما چه نظر مي دهيد؟ (??) گفتند: کار او و برادرش را به تأخير انداز و گروهي گردآورنده را به شهرها روانه کن، (??) تا هر جادوگر کاردان بسيار دانايي را نزد تو آورند. (??) پس همه جادوگران را در وعده گاه روزي معين گرد آوردند، (??) و به همه مردم گفتند: آيا شما هم اجتماع خواهيد کرد؟ (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: اشارهي قرآني امروز را حاج آقاي ماندگاري بفرمايند
حاج آقا ماندگاري: با مدد از روح بلند حضرت زينب سلام الله عليها اين صفحه وقتي نگاه ميکنيم ميبينيم همه اش رب رب زياد دارد من اين نکته را ميگويم ما خالقيت خدا را باور کرديم چون ما را خلق کرده رازقيت خدا را هم باور کرديم چون رزق ما را هم ميدهد ستاريت خدا را باور کرده ايم چون گناه ما را پوشانده اما ربوبيت را خيلي باور نداريم مربي است از آن مربيهايي هم است که هر چقدر من رشد بکنم خودش زير بغل را ميگيرد ميبرد بالا و بالاتر ميبرد پيامبران را خودش تربيت کرده حضرت موسي را تربيت کرده و تربيت پذير بوده حضرت موسي سلام الله عليه ما هم اگر تربيت پذير باشيم دستمان ميشود يد بيضا. يد بيضاي حضرت موسي نماز است دست گره گشا ميشود دست راهنما ميشود زبان من ميشود گره گشا فکر من ميشود گره باز کن عصاي من ميشود سحر کور کن. چرا بعضي از طرح و برنامههاي ما سحرهاي دشمنان و شياطين را نميتواند کور بکند؟ چون من عبد نشدم من فقط برداشتم از اين صفحه اين است که ما عبد شويم خدا مربي ويژهاي است «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ» رب همهي نقاط عالم هستي خدا است همهي امکانات در اختيار او است ما اگر متربي خوبي باشيم شاگرد خوبي باشيم او ما را به همه جا ميرساند گاهي وقتها مربي آموزشي ورزشي هنري ميگويد اين نيرو چون استعداد خوبي داشت من پايش ايستادم و رساندمش به اين جا که مدال طلا بگيرد به خدا اگر ما پاي حرفهاي خدا بايستيم خداي پاي حرفهاي ما اول ايستاده ما را ميرساند به جايي که «ثمَُّ دَنَا فَتَدَليَ، فَکاَنَ قَابَ قَوْسَينِْ أَوْ أَدْني« (نجم/9-8) رسد آدمي به جايي که به جز خدا نبيند باور کنيد عباداتش براي نيازش نيست براي تربيت ماست باور کنيم همهي امتحاناتش براي تربيت ماست حضرت زينب سلام الله عليها چون اين را خوب درک کرد اعتراض به مربي بودن خدا نکرد گفت چقدر تو قشنگ هستي علي رغم همهي سختيها تربيت سخت است کسي ميخواهد به جايي برسد من گاهي وقتها به جوانها ميگويم برويد ببينيد ورزشکارها وقتي روي سکو قرار ميگيرند خيلي کيف ميکنند همه ميگويند خوش به حالش ميگويد اين مربي اجازه نداده يک ذره چربي بخورد يک غذاي شيرين بخورد يک غذاي سرخ کردني بخورد آب نگذاشته زياد از حد بخورد ميوه را نگذاشته زياد از حد بخورد خواب نگذاشته.
شريعتي: يک وقتهايي براي اين که به وزن برسند چه سختيهايي را تحمل ميکنند.
حاج آقا ماندگاري: بله استعدادش را داشته مربي هم پايش ايستاده استعداد من و شما را خدا داده مربي هم خودش است پاي ما ايستاده باور کنيم رب المشرق و المغرب اگر تعقل کنيم خدا خوب ما را نمونه پيغمبران نمونه امامان و صالحان و شهدا اين است که خدا پاي تربيت خوب ايستاده ما هستيم که پاي قرار خوب نايستاديم.
شريعتي: خيلي ممنون سوال اول در مورد يک جواني است که گفتند سلام جواني هستم آرزوي ازدواج دارم ولي پولش را ندارم.
حاج آقا ماندگاري: ازدواج که پول نميخواهد.
شريعتي: گفتند شايد مقدار پولي که من نياز دارم براي بعضيها پول خورد باشد اما من هر کجا رفتم که خيري به من کمک بکند هيچ کس را پيدا نکردم به نظر شما آيا اين انصاف است که من محتاج چند ميليون باشم و با چند ميليون مشکلم حل شود و بعضيها هزينهي سالن عروسيشان چند برابر پولي باشد که من براي زندگي ام احتياج و نياز دارم؟
حاج آقا ماندگاري: از اين مدل پيامها الحمدلله خيلي داشتيم در اين سالهايي که من توفيق داشتم محضر شما و بينندگان دارم من به شما سلام ميکنم وظيفهي شماست که جواب بدهيد وظيفهي من اين نيست که شما را توبيخ بدهم که چرا جواب ميدهيد. وظيفهي پول دارها اين است که به آنهايي که مستضعف و فقير هستند کمک بکنند وظيفهي بي پولها اين نيست که برود سراغ پول دار ها. وظيفهي اين آقاي جوان اين است که برميگردم به شاه بيت برنامه مان خدا توفيق بدهد در هر برنامه من اين را تکرار کنم زندگي مان را بر طبق دين قرار دهيم با يک مشاور ديني موضوع به موضوع برويم جلو اين عزيز فکر کرده براي اين که مثلا يک ازدواج آسان داشته باشد بيايد به يک پولدار بگويد پنج ميليون تومان ده ميليون تومان به من بدهيد ازدواج ميکنم ديگر گناه نميکنم بله وظيفهي پولدار اطراف ايشان اين است که واقعا وقتي ميبيند اين جوان پول ندارد ميخواهد ازدواج بکند کمک بکند يا قرض الحسنه يا قرض الپس نده احسان بکند کمکش بکند اما وظيفهي ايشان رفتن و درخواست کردن نيست بله يک وقتهايي دولت ميگويد وام ازدواج ميدهيم صندوق قرض الحسنه ميگويد وام ازدواج ميدهيم برويم تقاضا بدهيم اشکال ندارد ولي همين طوري بروم به پول دار بگويم شما خيرات به من پول بدهيد اين وظيفهي من نيست ايشان اگر مشاور ديني داشته باشد به او ميگويد وظيفه اش چيست تو به جاي اين که دنبال خير بگردي از من ناراحت نشو دنبال اين گشتي که اولا کار بکني تا آن حداقل را خودت پيدا بکني دنبال کفو ات بگردي ايشان الآن ميگويند خرج ازدواج من تنقلات پول دارها است خرج سادهي پولدارها است من ميگويم خرج ازدواج تو نسبت به يک گروه ديگر شايد باز بالاتر باشد آنها هم شايد نسبت به تو همين نگاهها نداشته باشند اين طوري مقايسه نکنيم به جاي اين که بروم ببينم ازدواج من با ده پانزده ميليون حل ميشود بروم سراغ کفو خودم قوام ازدواج به جشن که نيست جشن ازدواج مستحب است قوام ازدواج به جهيزيهي عروس هم نيست آن هم خوب است قوام ازدواج به اين است که دو جوان درک متقابل هم را داشته باشند به يک نقطه هم رسيده اند که ميتوانند زندگي را هم بچرخانند حالا اگر پدر مادر دارند يک مقدار کمکشان کنند ندارند اينها دست همديگر را بگيرند بروند با هم ديگر از صفر شروع بکنند نميشود؟ اگر کفو اين طوري پيدا بکند که ما داريم نگويند نداريم من سراغ دارم نميخواستند نه خودشان را به گناه بيندازند نه خودشان را به ذلت بيندازند چون تقاضا کردن از ديگران آدم را کوچک ميکند گفتند باشگاه نميگيريم عروسي نميگيريم خرج آن چناني نميگيريم انگشتر طلا هم نگير يک انگشتر عقيق بگير فرض ميکنيم. سادهي سادهي ساده آدم خودت را پيدا کن کفو را پيدا کن ديانت داشته باشد عرضه و لياقت هم داشته باشد کفو شما هم باشد اين تکليف اين آقا است پس تکليف اين آقا اين است که بگويد که من آمادهي ازدواج هستم به پدر مادر توقعش را هم بياورد پايين تلاشش را ببرد بالا کفو اش را پيدا بکند بله تکليف اطرافيان اين جوان اين است و هر کس که دستش به دهانش ميرسد هر کس وضع مالي اش خوب است در آستانهي سال نو هستيم بيايند آنهايي که وضع مالي شان خوب است کمک بکنند يک ازدواج را در اقوامشان چراغش را روشن بکنند قديم ميگفتند کسي که چراغ اول را روشن بکند. در ايام ولادت حضرت زهرا سلام الله عليها آنهايي که ميتوانند دو ازدواج سه ازدواج را بروند پرس و جو بکنند فلاني چرا دخترت را عروسي نميکني ميگويد حتما پول ندارد بگو اين ده تومان بيست تومان من قرض ميدهم اصلا باشگاه نگيريد خانهي خودم بياييد مجلس بگيريد بياييد من مغازه دارم جهيزيه را بگيريد قسطي از شما پس ميگيرم هر کسي هر چقدر يک گوشهي کار را بگيرد دولت هم بيايد واقعا يک تصميم جدي بگيرد چون امروز يکي از بالاترين معروفها ازدواج آسان است کمک در مسئلهي ازدواج . اين کمک هم فقط پولي نيست تذکراتي که داديم پول به آن آقا نداديم نگاهش را اصلاح ميکنيم کمک در مسئلهي ازدواج اين است که چشم و هم چشميها را بگذاريم کنار بعضيها به خاطر اين که ميخواهند چشم و هم چشمي انجام ميدهند و مسابقه بدهند براي برگزاري مراسم پر خرج دارند خودشان را به بدبختي ميکشاند شما بارها سوال خوانديد که براي دختر اول اين قدر قرض کردند که نرسيدند براي دختر دوم جهيزيه آماده بکنند نکنيم اين کارها را اينها فکر غلط است.
شريعتي: اين قدر هم به بالادستيهاي خودمان را نگاه کنيم.
حاج آقا ماندگاري: من حقيقت زندگي خودم را باور کنم به هر دليلي يا خودم مقصر بودم يا امتحان الهي است وضعيت زندگي من بايد ازدواجم سر تا پايش يک تومان بيشتر خرج نداشته باشد ازدواج يک ميليون توماني راه بيندازند نخير حاج آقا حداقلش بيست ميليون تومان پول ميخواهد چه کسي گفته؟ بله کسي دارد دستش را هم پيش کسي دراز نميکند اسراف هم نميکند بکند تازه به آنها هم ميگوييم اسراف نکند حداقلي برگزار کنيد پس بخشي از مشکل ازدواج نگاه ماست به قول شما در سوالي که خوانديد چون آنها پولدارند ما هم بايد اين کار را بکنيم نخير چون اين طوري است من بروم پيش ديگران التماس بکنم نخير خير بايد بيايد دنبال شما بگردد نه که شما دنبال خير باشيد بله يک نفر واسطه شود از خير براي شما پول بگيرد خدا پدر مادر شما را بيامرزد يک امام جماعتي در محل يک بزرگتري عمويي دايياي ميشناسد که وضعش خوب است فلاني براي خيرات پدر مادرت هم بيا خرج دو ازدواج جوان را بده اينها گناه نکنند ثوابش براي پدر مادر تو نوشته ميشود واسطهي خيرات شوند خيلي خوب است ولي خود اين آقا پسر خودش را بشکند برود جلو خيلي قشنگ نيست.
شريعتي: خيلي ممنون وارد يک فضاي ديگري ميشويم اين خودش قصهاي است. جواني هستم حدود 23 ساله پنج سال پيش که دانشگاه قبول شدم در دانشگاه به دختر خانمي علاقه مند شدم که هر روز هم علاقه ام نسبت به ايشان بيشتر و بيشتر شد اما به خاطر اعتقادي که داشتم هيچ وقت براي دوستي با ايشان پا پيش نگذاشتم چون اين کار را از نظر اخلاقي درست نميدانم و در ضمن نميخواستم با گفتن احساسم به ايشان باعث پرت شدن حواسش از درس و دانشگاه به مسائل ديگر شوم در حالي که بارها به خاطر همين کارم از طرف دوستانم مورد تمسخر قرار گرفتم اما من فقط از خدا ميخواستم که خود خدا باعث پيوند ما شود پدر من يک فرهنگي بازنشسته است که گاهي در خرج عادي زندگي ميماند و از طرفي با شناختي که از خانواده ام دارم هيچ گاه با اين شرايط حاضر نميشدند برايم بروند خواستگاري به همين خاطر بعد از دورهي کارشناسي من رفتم براي پيدا کردن کار تا حداقل يک استقلال مالي داشته باشم تا بتوانم پا پيش بگذارم اما حالا بعد يکي دو ماه مشغول کاري شدم فهميدم ايشان عقد کرده و من دارم زير آوار آرزوهاي اين چند سالم ميميرم اين روزها دارم به اين فکر ميکنم که آيا من اشتباه کردم که احساسم را به ايشان نگفتم و مثل خيليهاي ديگر رابطهي دوستي برقرار نکردم تا او را براي خودم کنم آيا اشتباه کردم وقتي شرايط ازدواج نداشتم از خدا خواستم که خودش باعث پيوند ما شود آيا آن موقع وظيفه ام چيزي غير از کمک خواستن از خدا بود؟ پس چرا خدا اين طوري خواست خواهش ميکنم نگوييد قسمت بوده چون من از کسي خواستم که همه چيز از دستش بر ميآمد. خواهش ميکنم شما کمکم کنيد.
حاج آقا ماندگاري: من جواب ميدهم ولي قول بدهي پاي گيرنده ننشيني گريه بکني باز برميگردم به حرف اصلي خودمان خدا توفيق بدهد اين حرف را هميشه بگوييم ما در تک تک مسائل زندگي مان بايد برويم از دين بپرسيم بايد چه کار کنم ايشان کار را درست انجام نداده. اين که نگفته درست نيست الآن هم که فکر ميکند بايد ميرفته رابطهي دوستي برقرار ميکرده آن هم درست نيست. چگونگي خودش خيلي مهم است اين آقا پسر يا آقا پسر است يا دختر خانم است يک علاقهاي ايجاد ميشود نگاه ميکنند فکر ميکنند اين کفوشان است ميگويد من واگذار کردم به کسي که همهي کارها دست او است خدا. خدا قرار بوده فرشته ملائک بفرستد بروند برايش خواستگاري خدا گفته بيايد از بنده از امثال بنده بپرسد ميگويد أَبَيَ اللّهُ أَنْ يُجْرِيَ الأُمُورَ اِلاّ بِأَسْبابِه (بحارالأنوار، ج2، ص 90، باب 14، حديث 14 و 15) براي اين کار بايد اسبابي پيدا ميشد در دانشگاه اينها يک استاد نبود برود به آن استاد بگويد من از اين خانم خوشم ميآيد يک روحاني نبود؟اي کاش همان دوستانش که يک کم اذيتش ميکردند مسخره اش ميکردند به جاي مسخره کردن ميگفتند ميخواهي ما وابسته شويم در دانشگاه اين اتفاقها ميافتد ديگر بارها هم ديده ايم در فيلمها هم نشان ميدهند فيلمها بيان واقعيت است اين آقا پسر از اين دختر خانم يا دختر خانم از آقا پسر خوشش ميآيد آن دختر خانم ميرود به دختر خانم ديگر ميگويد آن آقا پسر به داداشش ميگويد در دانشگاه داداش ميرود به اين ميگويد خود من هم بارها از اين واسطهها بودم اين که ميگويد من واگذار کردم به خدا پدرم نميرفت جلو منتظر بوده از آسمان يک نامهاي براي دختر بيايد؟ اين اشتباه است نگاه غلط است بايد ميرفت سراغ واسطهها رابطهي دوستي زدن اشتباه است خدا خيرش بدهد انجامش نداده ولي اين که به کسي هم نگفته اشتباه است مسخرهها را شنيده اين هم اشتباه بوده.
شريعتي: يعني بايد راه را ميپرسيده.
حاج آقا ماندگاري: ميآمد ميپرسيد ما که ميگوييم «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (انبياء/43) تکليف مني که اين دختر خانم را نه از باب هوس از باب کفو ام در زندگي احساس ميکنم است تکليف من چيست؟ اين دختر حتي از ناحيهي دختر شايد سخت تر باشد چطور به اين آقا پسر اعلام بکند؟ اين را بايد از يک کارشناس ديني پرسيد تا الآن با اين وضعيت مواجه نشود الآن تکليف ايشان اين است که يک استغفار بکند در مورد کوتاهي که نيامده بپرسد وظيفه اش را درست انجام نداده وظيفه اش اين نبوده که پشيمان شود برود به بچههاي ديگر بگويم شما برويد دوست بشويد نه آن هم غلط است استغفار کند دوم کاري که ميکند اين است که به هر کسي که در اين شرايطي بود بگويد شما اشتباه من را نکنيد برويد پيش دکتر برويد دفتر نهاد بسيج يک دوستي آقايي استادي بود يک بزرگتري واسطه شود کمک بکند سوم اين که الآن سعي بکند با جايگزين کردن اين دختر خانم را از ذهنش ببرد چون اين خانم همسر دارد
شريعتي: يعني چه جايگزيني؟
حاج آقا ماندگاري: يعني به پدر مادرش بگويد براي من برود خواستگاري چون ايشان هوسي که متوجه او نبوده از باب نياز به ازدواج متوجه اين خانم شده اين نياز به ازدواج اگر يک کيس خوبي يک مورد خوبي پدر مادر بروند دنبالش و بگذارند سر راهش حتي الامکان ويژگيهاي خوب او را به پدر مادر بگويد که کس خوبي را پيدا بکنند که ويژگيهاي خوب او را دارد يک کمي بيشتر هم داشته باشد تا ايشان ذهنش از او منتقل شود چون اگر قرار باشد با ذهن او هم خودش افسرده شود از اين حال و هوا بايد در بيايد افسرده ميشود خداي نکرده در انتخاب مشکل پيدا ميکند در زندگي بعدش هم مشکل پيدا ميکند الآن آن بنده خدا صاحب پيدا کرده از اين بابت که تو کوتاهي کردي تقصير خودت است ولي ان شاء الله «وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ» (بقره/216) ان شاء الله خدا »مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا» (بقره/106) شايد خدا به دليل اين که الآن متنبه شدي استغفار ميکني کار بد نميکني خدا يک مورد خيلي بهتري را برايت قرار بدهد ناراحت هم نباشند غصه هم نخورد من هم دلم برايش کباب شد
شريعتي: خيلي ممنون دعا کنيد.
حاج آقا ماندگاري: خدايا به آبروي محمد و آل محمد لذت پرسيدن از دين را به همهي ما بچشان و لذت زندگي ديني را به همهي ما بچشان باران رحمتت را بر ما نازل بفرما همهي مريضها لباس عافيت بپوشان فرج صاحبمان را برسان خدايا هر کس دست خيري دارد و در اين آستانهي عيد دست گرفتاري را ميگيرد خدايا در دنيا و آخرت به او برکت عنايت بفرما به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم خيلي ممنون از توجه شما حاج آقاي ماندگاري خيلي ممنون بهترينها را براي همهي شما آرزو ميکنم گفتاي که يک گوشهي چشمت غم عالم ببرد حيف باشد که تو باشي و مرا غم ببرد.