اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-12-23-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري-بندگي

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري

-بندگي

90-12-23

مي چرخم و دلم به مدار تو دل خوش است پاييز اين جهان به بهار تو دل خوش است، صبر و قرار رفته از اين عالم و هنوز اين وقت باز دل به قرار تو دل خوش است، گفتي به دار مي کشي ام وعده ي خوشي است اصلا دلم به وعده ي دار تو دل خوش است، خاکستري که مانده به جا تا جوان شود هر لحظه دم به دم به شراب تو دل خوش است، دل باختم به عشقت و غم بردم از دلت بيچاره دل فقط به غمار تو دل خوش است، من نقش مي زنم که جهان تازه تر شود اما دلم به نقش و نگار تو دل خوش است، يار صبور دست مرا آن جهان بگير اين غرق در گنه به تبار تودل خوش است.

سوال – در سال جديد ما در زندگي مان چه مسيري را در پيش بگيرم تا به عبوديت برسيم؟

پاسخ – ما در اين آخر سال مي خواهيم به در خانه ي شهدا برويم. همه بايد باور کنند که بنده ي خدا شدن و به مقام عبوديت رسيدن از ميان همين انسانهاي عادي بوده است و قوي شدن در برابر شيطان و بندگي خدا، شدني است. حداقل جوانان ما سالي يک بار سفر راهيان نور را بروند. ظاهر خاک زمين آنجا با خاک هاي ديگر فرقي ندارد ولي هر کس به آنجا مي رود يک فرقي را احساس مي کند. انسان وقتي به آنجا مي رود احساس مي کند که به خدا متصل مي شود. زيرا در اين سرزمين ياد خدا بيشتر بوده است. حسي که انسان در مسجدالحرام، حرم امام حسين (ع)، مسجد و... دارد، در آنجا هم دارد. اين حس فقط در مسلمانان نيست. الان چند سالي است که از کشورهاي خارجي توريست به اين منطقه مي آيد و اکثرا مسلمان نيستند ولي جملاتي مي گويند که انسان از آنها لذت مي برد. دانشجوي لهستاني در طلائيه مي گفت: اين خاک ها چقدر تميز (آرام بخش) است. او از روي خاک ها بلند نمي شد و مي گفت که اين خاک ها من را زمين گير کرده است. و من حس مي کنم که اين خاک ها با من حرف مي زند. او مي گفت: کشته هاي شما يک حس ديگري دارند. در اين زمين ها ذکر الا بذکر الله تطمئن القلوب گفته شده است و اين آرامش هم به شما منتقل مي شود. مثل آرامش امام حسين (ع) در گودي قتلگاه. خيلي از افراد وقتي به حرم امام حسين (ع) مي روند دلشان نمي خواهد که از حرم بيرون بيايند. زيرا در آنجا زمين گير مي شود. شهدا از جنس معصومين نبودند ولي باز اين خاصيت را دارند. چه اتفاقي افتاد که شهدا توانستند زندگي شان را با رنگ خدا پر رنگ بکنند که تبديل به بندگي واقعي شد ؟ دعاهايي که مردم در زمان تحويل سال مي خوانند شرايط استجابت دعا را دارد زيرا هفتادميليون هم زمان اين دعا را مي خوانند. يک موج دعا به آسمان مي رود: حول حالنا الي احسن الحال يعني خدايا اگر من توفيق پيدا بکنم که زندگي ام را به بندگي تبديل بکنم، از همه ي زندگي ام بعنوان احسن الحال لذت مي برم.

کتاب مجمع ملکوتيان خاطرات بعضي از شهداي روحاني است از صدسال قبل تا زمان دفاع مقدس است. ما از خاطرات آنها متوجه مي شويم که شهدا سه تا ملاک احسن الحال به ما داده اند. يعني اگر مردم اين شاخصه ها را پيدا کردند، دعايشان زيباترين دعا مي شود. اگر ما آب را نشناسيم حتي اگر ده ليوان آب هم به ما بدهند باز مي گوييم به ما آب ندادند زيرا ما آب را نمي شناسيم. پس اگر من چيزي را نشناسم نمي توانم درست تشخيص بدهم و نمي توانم براي آن درست تلاش بکنم و اگر تقلبي آن چيز را به من بدهند من نمي توانم تشخيص بدهم ( بندگي قلابي مثل شيطان پرستي، خورشيد پرستي، شهرت و قدرت پرستي و... اينها دنبال بندگي بوده اند ولي آدرس را گم کرده اند.) بهترين حال واقعي اين است که من مصداق کمال واقعي را داشته باشم. ما در بهترين موقعيت ها، بهترين دعاها را داريم ولي نمي توانيم از آنها مدد بگيريم. ما مي خواهيم از شهدا مدد بگيريم و ببينيم احسن الحال چيست ؟ شهدا اثبات کردند که احسن الحال فقط مخصوص محمد و آل محمد نيست. البته عالي ترين آن مخصوص پيامبر و آل اوست اما ما مي توانيم به مراتب پايين تر از آن هم برسيم. آيت الله بهجت مي فرمودند: ما نيامده ايم که در اين دنيا به هر قيمتي زندگي کنيم ما آمده ايم که زندگي کنيم تا قيمتي پيدا کنيم. يک جا گرانفروشي خيلي زيبا است و آن اين است که انسان نبايد جان و هستي خودش را ارزان نفروشد. گرانترين قيمت عالم، خداست. در سوره ي توبه آيه 111 داريم که خوش به حال شهدا که خودشان را به خدا گران فروختند. به حاج ابراهيم همت گفتند که چشم هاي تو خيلي زيباست و او گفت: چشمهايي زيبا است که خدا آنرا بخرد. دنيا بازار است. احسن الحال اين نيست که انسان بفروشد و بعد بفهمد که ضرر کرده است. بعضي ها فکر مي کنند که در بازار دنيا خيلي سود کرده اند ولي قرآن مي فرمايد که آنها اخسرين هستند. آنها خودشان را به شيطان و هوس فروختند. اما شهدا خودشان را به بالاترين قيمت که خدا بود فروختند و آنها برنده ي واقعي هستند. اميرالمومنين مي فرمايد: قيمت شما بهشت است، اگر شما خودتان را به اين کمتر بفروشيد ضررکرده ايد. در قرآن داريم که جاي شهدا در بهشت است. بر اساس اين روايت احسن الحال يعني اينکه انسان به نقطه اي برسد که خدا او را بخرد. بياييد در مورد شهدا فکر کنيم. يک بخشي از زندگي ما عيد است و اگر قرار است که زندگي ما به بندگي تبديل بشود همين عيد است. عيد بايد بندگي بشود. بندگي يعني خدايي شدن. در کتاب چهل حديث داريم: هر کس مي خواهد زندگي اش مملو از ياد خدا باشد سه تا ريشه دارد: يکي احترام عظيم است. يعني ما در برابر هر عظمتي قرار بگيريم کرنش مي کنيم. چه عظمتي بالاتر از خداست ؟ اگر انسان عظمت خدا را ببيند هيچ وقت عظمت ديگري او را جذب نمي کند. و عظمت چيزهاي ديگر را به خدا نسبت مي دهند. پس او در زندگي متوجه خدا مي شود. و الله اکبر در زندگي اش موج مي زند. ريشه ي ديگر احترام منعم يعني هر کس به ما محبت کند ما به او احترام مي گذاريم. ما منعمي بالاتر از خدا داريم ؟مشکل ما اين است که وقتي عظمت را مي بينيم خدا را فراموش مي کنيم. ريشه ي سوم احترام حاضر است. يعني حضور شما باعث مي شود که من به شما احترامي بگذارم و درازنکشم. آيا حضوري بالتر از خداهست ؟ اگر ما دائما عظمت، منعم بودن و حضور خدا را تلقين کنيم مشکلات ما حل مي شود. زيرا ما در غفلت هستيم. ما گاهي در ايام عيد ذکر خدا را فراموش مي کنيم. اميرالمومنين مي فرمايد: اگر مومني در يک جمع غفلت زده وارد شد، رنگ آنها را به خودش نمي گيرد. و به آنها هم تذکر مي دهد و ياد خدا را زنده مي کند و اگر وارد يک جمع متذکر شد، اداي غافل ها را در نمي آورد. تمام زيبايي زندگي شهدا اين بود که در زندگي آنها فقط خدا بود. در زندگي امروز رئيس اداره پررنگ شده است زيرا او به ما نعمت مي دهد ولي آيا منعم بودن او بيشتر از خداست؟ ما بخاطر عظمت يک نقاش خدا را فراموش مي کنيم در حاليکه خداوند نقاش را آفريده است. حضور اين همه زيبايي ما را مقهور خودش کرده است. ما در مورد سه شاخصه ي احسن الحال صحبت مي کنيم. يکي از شاخصه ها اين است که من نظرم را در زندگي با نظر و رضايت خدا تنظيم بکنيم. همه دوست دارند که درعيد لباس نو بپوشند ولي ما بايد نظر و رضايت خدا را هم در لباس پوشيدن در نظر بگيريم. روايت داريم: هر کس دوست دارد که روز قيامت عريان نباشد به کسي که نياز دارد، لباس بدهد. اگر قرار است که ما و خانواده مان در عيد لباس نو بپوشند، رضاي خدا در اين است که ما مقداري از هزينه ي خريد خانواده را براي فقرا اختصاص بدهيم و آنها را بصورت هديه به آنها بدهيم. اين خط کش احسن الحال است. پس ما براي هر کاري رضايت خدا را درنظر بگيريم. الان مي گوييم که چرا اين تيپ را زده اي يا چرا فلان کار را مي کني ؟ مي گويند: براي اينکه مردم خوششان بيايد. در صدا و سيما مي گويند که ما بايد کاري بکنيم که دوربين را پُر بکنيم. احسن الحال اين است که ما در دوربين خدا باشيم و نظر خدا را جلب کنيم. در دعاي ندبه داريم: خدايا من مي خواهم تو با رحمت به من نگاه بکنيم. آيا ما بساط عيدمان را طوري چيده ايم که خدا و ولي او راضي باشد؟ آيا لباس پوشيدن ما در عيد طوري هست که اگر حضرت زهرا (س) وارد بشود، از ما راضي است ؟ ما در جبهه هشت سال عيد داشتيم و خيلي هم شاد بودند. در لحظه ي سال تحويل، چند نفر از ما به ياد امام زمان (عج) هستيم ؟ زيباترين لحظه اين است که آقاي ما احساس کند که همه ي منتظران، چشم انتظار او هستند. و همه ي منتظران جاي خالي آقا را حس مي کنند. در بچه هاي جبهه و شهدا رضايت امام زمان (ج) مهم بود. پسر داشت به جبهه مي رفت. برادران و پدرش هم در جبهه بود. مادر گفت که اگر تو بروي من مي ميرم. پسر گفت: يا بايد تو بميري يا دين خدا بميرد. رضايت ولي خدا اين است که دين خدا بايد زنده بماند حتي به قيمت دق کردن تو (مادر)، البته در زمان دفاع مقدس رابطه ي مادر و فرزند کمرنگ نبود ولي حب الله بر حب مادر احاطه داشت. اين يعني احسن الحال. ما عقب مانده ي قافله ي شهدا هستيم و زبان حال ما اين است: رفتم که خار از پا کِشم محمل زچشمم دور شد، يک لحظه من غافل شدم صد سال راهم دور شد.

سوال – راهکارهايي براي فراموش نکردن خدا بفرماييد.

پاسخ - شهدا هم تذکر دروني داشتند و درون خودشان را آزاد گذاشته بوند و دائم به آنها تذکر مي داد که مواظب باشند که از ياد خدا غافل نشوند، شهدا تذکر بيروني هم داشتند محيط هم به آنها تذکر مي داد يعني خانواده ها و مردم. الان اين تذکر بيروني خيلي کم شده است. اگر من م يدانم که در اين خيابان گناه است بايد به جوان بگويم که در اين خيابان نرو. خوب است صيانت جمعي داشته باشيم، شهدا به ياد مرگ بودند و در جبهه بوي مرگ مي آمد. در روايت داريم که هر جا بوي مرگ بيايد، جلوه هاي دنيايي کمرنگ مي شود و جلوه هاي آخرت پررنگ مي شود.

سوال – آيات پاياني سوره الرحمن و ابتدايي سوره ي واقعه را توضيح بفرماييد.

پاسخ- شاخصه ي دوم احسن الحال اين است که بهترين حال در برنامه ي زندگي شما اين است که زندگي تان را با تصوير قيامتي تنظيم بکنيد. بهترين حال اين نيست که در دنيا پولدار باشم، بلکه اين است که در قيامت چگونه باشم. آيت الله آملي مي فرمودند: چه بسيار پولدارهايي که در روز قيامت، فقير مي آيند و چه فقيرهايي که روز قيامت غني مي آيند، چه سواره هايي که در روز قيامت پياده مي آيند و چه پياده هايي که درروز قيامت سوراه مي آيند چه زيباروياني که زشت وارد محشر مي شوند.

احسن الحال اين نيست که من زيباترين لباس و آرايش را داشته باشم. شما زيبايي را براي خودت انتخاب کن که در قيامت تو را زشت نکند. شهدا خيلي اين مطلب را مد نظر داشتند. شهدا براي هر عمل، تصوير قيامتي آنرا در نظر مي گرفتند. شهيد باکري گريه مي کرد زيرا مقداري بيت المال در زير دست او ضايع شده است. تصوير قيامتي آن خيلي سخت بود. ممکن است که در دنيا صحنه هاي بد فيلم، شاد آور باشد ولي تصوير قيامتي آن حسرت و عذاب حواهد بود. اگر شما تصوير قيامتي را ببينيد احسن الحال را مي فهميد. تصوير قيامتي عيد دادن به بچه هاي يتيم خيلي زيبا است. احسن الحال زماني است که شيطان از دست ما عصباني بشود. يعني کاري بکنيد که شيطان راضي نشود ولي خدا راضي باشد. شهدا مي دانستند سجده هاي طولاني شيطان را عصباني مي کند. در خاطرات شهدا داريم که گناه امروز من اين است که رکوع و سجودم را خيلي تند انجام دادم. ما مي توانيم ديد و بازيد و مسافرت داشته باشيم.

خوب است که در سفر، وقتي وارد هر شهري شديد، براي اموات و شهداي آن شهرفاتحه اي بخوانيد، نمازهاي تان را در زيارتگاهها بخوانيد، در ميهماني جواني را تشويق کنيم که اذان بگويد و همه با هم نماز اول وقت بخوانيم، زنها و مردها را در ميهماني جدا کنيم.

خدايا به همه ي ما توفيق بده که عيد بي گناهي داشته باشيم.