اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

89-06-30-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري-تبديل بندگي به زندگي

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري

-تبديل بندگي به زندگي

89-06-30

سوال – باز هم درباره ي تبديل بندگي به زندگي توضيح بفرماييد.
پاسخ - دوازده گامي که قبلا در باره ي آن صحبت کرديم، ضمن اينکه روشن و نوراني است و از آيات و روايت گرفته شده است، خيلي ساده نيست. نه ساده، نه مقطعي و نه سطحي است. يعني وقتي مي گويم من در هرمسئله بايد آگاهي و حکمت پيدا بکنم، اين يک لايه است و بعد لايه بعدي و گفتيم که هر کس فهمش بيشتر سهمش بيشتر، خسارت او کمتر است. در قدم دوم اگر سراغ اهل ذکر رفتي و يک امام و يک کارشناس را پيدا کردي، فکر نکني که مسئله حل شد، بلکه هر چه جلوتر مي روي سوالات تو بايد جدي تر، عميق تر و ريزتر بشود. يعني يک روز نقشه ي کلي را مي پرسيدم، حالا ميلي متري سوال کنم. اگر در قدم سوم مي گويم پذيرش داشته باشم، يک روز مي گويم چشم و يک روز با دل و جان ميگويم چشم و يک روز مي گويم آخ جان که حکم خدا رسيد و اين خودش مراحل دارد و در قدم چهارم که بحث تعقل و تفکر است يکي از محورهاي تعقل و تفکر هيمن سوالاتي است که عزيزان در اين برنامه از مشکلات شان کرده اند.

سوال – من بيست و چهار ساله هستم. شما مي گوييد: جوانها خودتان را کنترل کنيد و اگر نمي توانيد ازدواج کنيد. اين يعني چه ؟ يعني هر کس فشار روي او زياد است، بدون عشق و پول ازدواج کند. از شما خواهش مي کنم از ما توقع يوسف شدن نداشته باشيد.
پاسخ - شما مطلب را اشتباه گرفتيد. قرار شد که تا مشکلات را ديديم اول شراغ عوامل بيروني نرويم. قطعا مشکل شما يک عوامل بيروني دارد. اول سراغ عوامل دروني خودم بروم. من در ورود اين مشکل چه عاملي دارم ؟ من در بروز اين مشکل يکسري عوامل ذاتي و بيروني دارم. در ضمن قرار نيست که در ازدواج اول عشق ايجاد بشود، آنچه که قبل از ازدواج لازم است شناخت است. و جعلنا بينکم مودة و رحمه: خدا ميگويد: عشق را بعهده من بگذاريد. آن مودت، عشق و محبت را با خواندن خطبه عقد ايجاد ميکنم. يکي از اعجازهاي الهي همين است که اوعشق را قرار مي دهد. البته اشکال ندارد که اين عشق قبل از ازدواج شروع بشود. خيلي ها قبل از خواندن خطبه ي عقد احساسي به طرف ندارند ولي بعد از خواند خطبه احساس مي کنند که همسرشان پاره اي از وجودشان است. اين اعجاز الهي است. من بايد شناخت براي کفويت اين خانم با خودم را بدست بياورم. چيزي که ابتدا لازم دارم، شناخت است که اين به من ميخورد يا خير ؟ خدا مي گويد: بعد از خطبه ي عقد من دلهايتان را بهم پيوند مي زنم. پيوند با دل است. معلوم است که اشکال را از خودم نمي بينم. يعني باور من نسبت به خدا هنوز اشکال دارد. يکي اينکه جوان عزيز پيوند دهنده دلها خداست. دوم اينکه منبع اقتصادي هم خداست. من جواناني را سراغ دارم که مثل اين جوان امکانات ازدواج نداشتند ولي به حرف دين گوش دادند و ازدواج کردند و الان بعد از چند سال خانه و ماشين و زندگي دارند. خودشان هم نمي دانند از کجا آمده است. و يرزق من حيث لا يحتسب يعني تو نمي تواني محاسبه کني، اين از ريشه هاي باطني مشکل است. من هنوز باورم را نسبت به او که ميگويد جلو برو درست نکرده ام. لا يکلف اله نفسا الا وسعها. ما از شما انتظار يوسف بودن نداريم. شما به اندازه ظرفيت خودت باش. خدا تو را در شرايط يوسف قرار نداده است، اگر قرار بود که در شرايط يوسف باشي به تو رسالت پيامبري مي داد. به اندازه ي يک جوان مسلمان، ايراني، اهل شيعه و دوستدار اهل بيت باشيد. من ريشه ي دروني مشکل خودم را هنوز باور نکرده ام. حدود 65 آيه پيدا کردم که هرچه بر سر ما مي آيد، از ناحيه خودمان است. چرا دنبال عامل بيروني مي گرديد ؟ جز خدا و ائمه همه متهم هستند البته يک جورهايي هم خدا متهم است چون مي خواهد ما را تربيت کند و تکليف گذاشته و بايد امتحان بگيرد. بايد سخت بگيرد و تربيت کند. يکي از مشکلات ما تربيت خداست. اگر قرار بود ما را خلق کند و مثل خداهاي امروزي بازنشسته بشود و ما را هم تنبيه نکند، ديگر خدا نبود. البته ممکن است پدر، مادر، برادر، خواهر و من طلبه هم مقصر باشم ولي ريشه مشکلات را در خودم ببينم. پسر آقاي شاه آبادي استاد امام در جبهه به شهادت رسيدند. در زمان طاغوت از محلي رد مي شدند و ديدند که بچه ها قمار بازي ميکنند. ايستاد و به دنبال بچه ها رفت و بچه ها هم از حاج آقا ترسيدند و فرار کردند. او به دو تا از بچه ها رسيد و آنها را بغل کرد و از آنها معذرت خواهي کرد. اگر من آخوند خوبي براي بچه هاي محل خودم بودم، الان شما قماربازي نميکرديد. من و امثال من هم مقصر هستيم زيرا راه جلوي پاي آنها نگذاشتيم و خوب جواب آنها را نداديم. خيلي ها به اين جوان کمک نکردند ولي من بايد ريشه را در باطن خودم که همان باورهاي من است جستجو کنم. الان اين دوست ما باورش اشکال دارد. چرا شما نبايد يوسف بشوي ؟ چرا آنها الگوي ما هستند؟ براي اينکه ما هم مثل آنها بشويم. چرا تو نمي تواني يوسف بشوي ؟ جواني به من گفت: يوسف يک زليخا جلوي او سبز شد ولي ما روزي صد تا زليخا جلوي مان سبز ميشود. گفتم: آفرين برشما جوانان. بخاطر همين مي گويند که پاکان زمان امام زمان (ع) از پاکان زمان قديم، مقام شان بالاتر است. پس يا بايد قصه ازدواجت را حل کني يا بايد طبق دستور خدا عفيف بماني. مسائل مالي هم دست خداست و ديگر اينکه تو ميتواني يوسف بشوي. در زمان پيامبر يک خانمي به آقايي که در خانه اش آمده بود چشم داشت، داشت و او در توالت، نجاست را به خودش ماليد و بعد به خانم گفت: من حاضرم و خانم گفت: حالا ديگر تو را نمي خواهم. مگر شهداي ما اين طوري نشدند. اين ها عوامل باطني است. حالا عوامل ظاهري هم دارم. شما در ارتباطات تان چقدر اشتباه ميکنيد ؟ بعضي ها مي گويند: بخت دختر بسته شده است ولي من ميگويم که اين خانم با اخلاق بد، بخت خودش را بسته است. من به پسرها و دخترها ميگويم که به مادرتان نشان بدهيد که عرضه ي چرخاندن يک زندگي را داريد. زندگي که بازيچه نيست. اين ها عوامل ظاهري است. پس تو عوامل ظاهري را در خودت پيدا بکن. در يک ميهمان که مي روي، بلند شويد که بدانند شما اهل کار هستيد. هنر فکر و کارتان را نشان بدهيد. اگر طرف فردي را بخواهد تو را انتخاب ميکند زيرا ميگويد: اين اهل کار است. بوده اند پدرهايي که به من ميگويند: ميشود به اين خانواده بگوييد که سراغ دختر من بيايد چون جوان باعرضه اي دارد. اين هم عوامل ظاهري است. ما بايد اهل تفکر باشيم. نگاه سطحي به درد نمي خورد.

سوال - چطور مي توانيم باور و نگاه مان را نسبت به خدا عميق کنيم ؟
پاسخ - يکي از چيزهايي که باعث ميشود باور ما نسبت به خدا عميق بشود، تلقين است. الان در زندگي ما تلقين خدا بيشتر است يا غير خدا ؟ در بعضي از قرآن ها کلمه الله را با يک رنگ ديگر نوشته اند، ببينيد چقدر تلقين خدا کرده است تا من يادم نرود. من بايد تلقين خدا را در زندگي بيشتر کنم. ما هم خدا را داريم و هم نداريم مثل باورهاي گمشده که هم داريم و هم نداريم. يعني نگاه مان به خدا يک نگاه موقتي است. يک نگاه سطحي است. بهترين تلقين خود کلمات اهل بيت است. مثلا دعاي جوشن کبير فقط براي شبهاي قدر نيست. چون صفات زيبايي در مورد خدا مي گويد. بيشتر بزرگان دين دعاي مجير را هر شب مي خواندند يا دعاي جوشن کبير را تکه تکه ميخواندند يا دعاي مناجات مسجد کوفه امير المومنين را مي خواندند چون گم نشود و يکي از اهرم هاي شيطان اين است که اين را براي گم کند يا کم رنگ کند. چيزهاي ديگري را بزرگ کند. وقتي من در زندگي کوچک و بزرگ جايش عوض بشود، زندگي ام خراب ميشود. در ارتباط با دنيا اين مثال را مي زنم. ما در وجودمان دو تا جا داريم و دو تا متاع جلوي مان داريم. يک جا دست است و يک جا دل. يکي هم خداست و يکي هم دنيا. اين ها را جابجا کنيم، سعادت و شقاوت جابجا ميشود. جاي خدا در دل است، جاي دنيا در دست است، بعضي ها اين دو تا را عوض کرده اند. دنيا را به دل برده اند و خدا را هم دستشان گرفته اند. با خدا کاسبي ميکند ولي دنيا در دلش است. ما بايد خدا را در زندگي بدانيم و بعد تلقين کنيم و سپس تمرين کنيم. حضرت زهرا (س) هنگام غذا خوردن دوازده نکته را فرمودند که چهارتا واجب و چهارتا مستحب و چهار تا ادب است. اولين نکته ادب اين است که بدانيم رزق ما از خداست. با اينکه مي دانيم ولي باز هم بگوييم. دوم وقتي خدا رزق ما را داد، بهانه نگيريم و اعلام رضايت بکنيم. بعضي ها وقتي غذا پُرمَلات باشد، ميگويند: الحمدلله. وقتي نان پنير مي خورد اين الحمدلله با آن يکي فرق مي کند. راضي باشد. روايتي در اصول کافي داريم: فردي محضر امام سجاد (ع) آمد و گفت که من با دو تا آيه قرآن مشکل دارم. يکي ادعوني استجب لکم و دومي آيه اي که خدا مي فرمايد: اگر شما انفاق کنيد من جايش را پُر مي کنم. من دعا کردم برآورده نشد و انفاق کردم و جايش پر نشد. امام فرمودند: خدا در وعده اش تخلف نمي کند، ببين تو چکار کردي ؟ اين يک مشکل باطني و يک مشکل ظاهري دارد. مشکل ظاهري آن اين است که آداب دعا را رعايت نکرده اي. اول هر دعا بايد حمد و ثناي خدا را بکني، بعد اعتراف به گناهانت بکني، خدا را بر بزرگي ياد بکني و در آخر درود بر محمد و آل محمد بفرستي، تازه شروع به دعا کردن بکني. امام سجاد (ع) اين را به من ياد داده است و راجع به انفاق امام ميفرمايد: تو از راه حلال بدست بياور و در راه حلال هم خرج کن، به راه حلال هم انفاق بکن و بعد جاي آن پر ميشود، پس يکي از اين ها خلل دارد. اين ها را رعايت نمي کنيم. پس تمرين، تلقين و معرفت خودم را بيشتر کنم و خدا را پررنگ کنيم و غفلت را از بين ببرم. خدا به مادر موسي مي گويد: بچه ات را در صندوقچه بگذار و در آب بفرست. خدا بايد اين قدر در دل اين مادر بزرگ باشد و توکل به او داشته باشد تا اين کار را بکند و وقتي به اوج توکل رسيد، اين کار را کرد و موسي را به او برگرداند. اعتماد ما به خدا کم است و گاهي مي خواهيم او را امتحان کنيم. اين خيلي بد است. حالا من سراغ شهيد سيد کريم خوش قلب طوسي از شهداي جنگ ميروم. در عمليات کربلاي پنج معبري بود و هرکس به آنجا مي رفت برنمي گشت. او گفت: من مي روم. گفتند: برنميگردي. گفت: ناراحتي من اين است که اطلاعات به دست شما نرسد. يک طناب چند هزار متري به پاي او بستند و گفت: اگر من شهيد يا زخمي شدم و طناب حرکت نکرد، من اطلاعات را به شما مي رسانم و طناب را بکشيد. وقتي در معبر راه ميرفت، مثل اينکه ميخواهد عروسي و ميهماني برود و ميگفت: من خودم را دست او سپردم. چرا ما از اين اعتمادها نداريم ؟ حضرت امير به فرزندش مي گويد: سرت را به خدا بسپار او نگهدارنده ي خوبي است.
سوال – مگر کسي که آرايش ميکند و بد حجاب است يعني او ديگر انسان نيست؟ و بايد هر برخورد نامناسبي با او داشت ؟ من حجابم مشکل دارد ولي سعي مي کنم اعمالم در چارچوب اطاعت خدا باشد ولي خانواده ام من را آدم به حساب نمي آورند من هم کم کم رفتارهاي خوبم را ترک مي کنم چون فکر مي کنم خدا هم ديگر من را آدم به حساب نمي آورد.
پاسخ - من يک مطلب به خانواده ايشان عرض مي کنم. من رفتار پيامبر با جامعه جاهليت و شيوه تاييدي پيامبر را گفتم. دختر شما خوب و متدين است ولي گوشه اي از کارش درست نيست. شما اگر ميخواهيد کار تربيتي بکنيد اول نقاط مثبت کارهاي او را پيدا و تاييد کنيد. دينداري او را تاييد بکنيد. نکات مثبت او را تاييد بکنيد. در مرحله ي بعدي نقاط پنجاه پنجاه را پيدا کنيد و تبديل کنيد و بعد نقاط گناه را تخريب بکنيد. و از اين دختر خوبم يک سوال مي کنم. آيا شما قبول داريد که دين يک سبک زندگي است ؟ يک پازل و يک نظام است. مثل يک سيستم ماشين است که بگوييد: من فرمان آنرا نمي خواهم ولي بقيه اش را مي خواهم. آيا ميشود ؟ آيا ميشود در مدرسه بگوييد که فلان کلاس را من نمي خواهم ؟ قرآن مي گويد: دين سبک زندگي است و نمي شود نومن ببعض و يکفر ببعض باشد. پيامبر که اولين شخصيت عالم اسلام بود آمن رسول بما انزل.. . به همه ي اجزاي اين پازل مومن بود. در سوره بقره مي گويد: هر چه پيامبران قبل گفته اند را بايد قبول کنند. ما آمده ايم به سه تاسوال جواب بدهيم. با دين ميشود زندگي کرد ؟ با دين 1400 سال قبل و با تکنولوژي هاي جديد ميتوان زندگي کرد ؟ بله ميشود زيرا دين از طرف خداست براي پاسخگويي به نيازهاي ما که براي خدا زمان مطرح نيست. مادر براي يک سفره ده نفره به اقتضاي هر نفر غذا مي پزد و نيازشان را تامين ميکند. خدا هم بعنوان خالق من و شما براي همه ي ما در سفره ي دين غذا آماده کرده است. هيچ کس هم از او آگاه تر به نياز ما نيست. هيچ کس هم از او به ما مهربان تر نيست. هيچ کس هم از او آزاد تر نيست. خودش بي نياز است و نياز ما را هم ميداند.A  پس با ديني که در قالب اسلام هست ميشود زندگي کرد. سوال دوم اين است که آيا مي توان زندگي کرد ؟ بابي سانز مبارز ايرلندي 56 روز اعتصاب غذا کرد. پس ميشود 56 روز غذا نخورد. امام خميني بخاطر اين عمل قشنگ او براي مبارزه با دشمن، براي مادرش پيام تسليت فرستاد. اما من نمي توانم بيشتر از سه روز غذا نخورم چون تمرين نکرده ا م و نمي توانم. بله مي توان با دين زندگي کرد زيرا دين يک عنصري به نام امامت و ولايت دارد که دين را به روز مي کند. دين 1400 سال پيش توسط امير المومنين به روز شد. توسط امام حسن به روز شد و.. .و امروز دين توسط فقاهت و اجتهاد و ولايت به روز ميشود. سوال سوم اين است آيا من براي رسيدن به سعادت بايد به سبک دين عمل کنم ؟ بله. هيچ راه ديگري ندارد. آيا ميشود سعات را برون ديني معنا کنيم ؟ بله سعادت آرامش، موفقيت و جاودانگي است. هيچ کس نمي تواند براي کسب اين سه تا فرمولي بدهد جزء دين. حالا از اين خواهر مي پرسم که اگر پازلي را گذاشتند و گفتند هم بزرگترين قطعه اش لازم است و هم کوچکترين قطعه اش چه دليلي داري که بگويي من يک قطعه اش را قبول نمي کنم. با خودت لجبازي داري ؟ به قول استاد مطهري اگر حجاب را رعايت نکني سه لطمه به خودت مي زني. يکي اينکه خودت را در معرض خطر قرار دادي، خودت را حفظ نکردي و آلوده شدي، ديگران را هم آلوده کردي لذا ما مي گوييم: حجاب مهرباني به خود و ديگران است. دوم اينکه تو که حجاب را کنار گذاشتي، روابط مردها را نسبت به خودت بهم ريختي. کسي که با آرايش بيرون بيايد توجه ها را به سمت خودش جلب ميکند. ولي اگر حجاب داشتي روابط مردها را کنترل کردي و اين براي شما خيلي آرام بخش تر است. حجاب يک محدوديت انتخابي است براي مصونيت. حجاب مديريت مردان است نسبت به خود. خانمي که حجابش کامل است، کسي خيلي به او نگاه نمي کند. پس باز فکر کنيد. من منظوري ندارم که در ليوان مشروب آب بخورم. ليوان پيدا نکردم ليوان را شستم و آب در آن خوردم ولي اين موضع تهمت است و اسلام مي گويد که از مواضع تهمت بيرون برويد. وقتي شما با ويتريني بيرون مي آيي که جوان اولين احتمالش اين است، چطور مي خواهي فرار کني ؟ دين ما ميگويد: شما سراغ مشکل نرويد ولي اگر مشکل آمد آنرا مديريت کنيد. وقتي مشکل آم،د حواس هايتان پرت نشود. مشکل را مديريت ديني بکنيد. مشکل را از دين سوال کنيد.

سوال– خسته ام و قصد دارم که اگر در کنکور قبول نشوم خودکشي کنم ولي مي ترسم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ - کساني که ميگويند ما ميخواهيم خودکشي کنيم اين کار را نمي کنند زيرا اگر بخواهند خودکشي کنند، نميگويند. پس معلوم است ايشان يک ترسي دارند و خوب است. اعتقاد هم دارد که خودکشي کار بدي است. و آمادگي رفتن به آن عالم را اين جوري ندارد زيرا مي ترسد. جوان خودت را با کوچکترين موجود عالم مقايسه کن و ببين آنها خسته نمي شوند ولي چرا تو خسته مي شوي ؟ برو زندگي مورچه را نگاه کن که توانش از تو بيشتر است که ده بار مي رود تا پوسته گندم را با خودش بالا ببرد ؟ در روايات داريم که اگر بچه زمين خورد نگوييد: آخ تازه بگوييد ببينم که زمين را سوراخ نکردي؟ به پايش نگاه نکنيد، بگذاريد زمين بخورد. پس مقايسه کنند و علامت بزرگ شدن را باور کنند. بعد موفقيت فقط در کنکور نيست. اگر آنجا نشد، جاي ديگري برويد. موفقيت را منحصر نکنيد. شايد خوب درس نخوانديد. شايد علل زياد ديگري دارد. من يقين دارم که شما خود کشي نمي کنيد.