اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

89-06-23-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري- پرسش وپاسخ

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري

- پرسش وپاسخ

89-06-23

سوال – من بيست و دو ساله هستم. شما مي گوييد: ما بايد اين کار و آن کار را براي خدا انجام بدهيم. پس خدا براي ما چکار مي کند ؟ شما ميگوييد: پيامبران و حضرت زينب از چيزي که داشتند راضي بودند. حضرت يوسف از کودکي خواب ديد که پيامبر ميشود و مشکلات را تحمل کرد. شما حرفهاي ما جوانان را نمي فهميد و ما از دست شما خسته شده ايم.
پاسخ - اين حرفهايي که شما راحت زده ايد دليل صداقت شماست. اين دليل نگاه خدا به دل قشنگ اين عزيز است. گاهي وقت ها ما لطف هاي خدا را متوجه نمي شويم. بالاترين لطف خدا اين است که به او لطف کرده که منافقانه حرف نزند. دروغ نگويد. صادقانه بگويد. حتي اينکه جلوي من بگويد که از حرفهايت خسته شده ام. اين علامت لطف خداست. من مثالي بزنم. من يکنفر از شش ميليارد جمعيت کره ي زمين هستم که کره ي زمين يک قطعه از منظومه ي شمسي است که منظومه ي شمسي يک قطعه از کهکشان راه شيري است که کهکشان راه شيري يکي از مخلوقات خداست. حالا من در اين جا چقدر هستم ؟ آن ذره اي که در حساب نايد مائيم. من را که دو بار تلويزيون نشان داده است، به من ميگويند: شما در مجلس ما بيا، هر چه بخواهي ما مي گوييم: چشم. خداي بزرگ حاضر شده که در دلت روزي پنج بار به حرفهايت گوش بدهد. به من ميگويند يک دقيقه وقت بده مي گويم وقت ندارم من که خيلي کوچک هستم. ولي او روزي پنج مرتبه حاضر است حرفهاي من را طوري گوش بدهد که انگار بنده اي جز من ندارد. خداي به اين بزرگي همين که اجازه داده است که من با او حرف بزنم، همين که من را مخاطب خود قرار داده و به خانه ي دل من آمده و من را تحمل کرده و حرفهاي من را گوش مي دهد، اين ها توجه خدا نيست ؟ مطمئن باشيد که خدا با حضرت يوسف پارتي بازي نکرده و آنها را الگوي ما قرار داده است. خدا خودش در قرآن مي فرمايد: اي پيامبر بگو من هم انساني هستم مثل شما. پيامبران و معصومين ما که به آنها ناراحتي و مصيبت مي رسيد، درد داشتند. اين ها چون جور ديگري نگاه ميکردند، تحمل شان بالا بود. حضرت زينب نه پشيمان گذشته بود و نه نگران آينده بود و نه سست در امروزش. ما نسبت به حال دست و پاي مان مي لرزد، نسبت به ديروز پشيمان هستيم و نسبت به آينده هم نگران هستيم. چرا حضرت زينب نه پشيمان بود، نه سست و نه نگران ؟ چون تکليفش چهار نکته را در بر داشت. محور تکليف حق است نه نفع من. تمام اعتراضات من بر اساس منافع من است. آن چيزي که من ميخواستم به من نداد. خدا به گناهکاران به نفع شان مي دهد نه به حق شان. حق چيز ديگر است نه به مصلحت شان. محور تکليف حق است نه نفع ما، لذا گاهي وقت ها نفع من اقتضا مي کند که اين آب را بخورم. انساني که ترکش خورده است آب مي خواهد ولي حق او نيست که آب بخورد زيرا خونريزي او بيشتر ميشود. بعضي وقتها بين حق و نفع فاصله ي مرگ و زندگي است. اگر ما به نفع ظاهري او کار کنيمA  و به او آب بدهيم، او ميميرد. محور تکليف حق است و منشا حق، کمک کننده، ناظر و حسابرس آن خداست، راهنماي حق ولايت و دين است و نتيجه ي دين در قيامت معلوم ميشود. اصلي ترين عنصر در اين چهار تا اين است که در برابر امام تسليم باشم. بالاترين نکته حضرت زينب اين بوده که من به ولي نمي گويم چکار بکن بلکه از ولي مي پرسم چکار بکنم ؟ اينها تسليم محض بودند. اگر من بزرگي او را فهميدم، احاطه ي او را فهميدم، مهرباني او را فهميدم، نياز به استدلال ندارم. اين قدر بزرگ و قشنگ مي بينم که به خودم اجازه نمي دهم که بپرسم تو بايد چکار کني ؟ فقط از تو مي پرسم که من چکار کنم ؟ و کانال آن ولايت است. فقط در زندگي به تکليفم عمل بکنم. اين عزيز مي گويد که از پيامبران مثال نزنيد. پيامبران مثل ما هستند و الگو مي باشند و خدا اين قدر به اين ها سخت گرفته است که نمره ي بيست و پنج از اين ها مي خواهد. حضرت زينب با چشم دل مي ديده است. اين دنيا عالم حجاب است و قيام عالم شهود است. دنيا ظاهر با باطن فرق مي کند. اگر انسانها با ظاهر دنيا برخورد کنند مي بازند ولي اگر با باطن دنيا برخورد کنند که همان آخرت است مي بَرند. من اگر در دنيا چشمم به باطن باز نشود، در هنگام مرگ چشمم را باطن باز ميکنند. در سوره ق مي فرمايد: همين که مرگ مي آيد، پرده کنار مي رود و باطن را مي بينم. سوره ي مومنين مي فرمايد: مي خواهم برگردم و بر اساس باطن عمل کنم ولي قابل برگشت نيست. خدا مي فرمايد: همه در خواب هستند و با مرگ بيدار مي شوند. آيا راه ديگري هست که دراين عالم چشممان باز بشود و باطن را ببينم ؟ بله. چشمت را به قرآن و عترت که همان ولايت است باز کن. حضرت زينب با چشم سر نمي ديد با چشم امام حسين (ع) مي ديد. با ولي خودش مي ديد. پس اينچنين نيست که پيامبران الگوي ما نباشند و از اين ها مثال نزنيم ولي ما اخيرا از شهداي خودمان مثال مي زنيم. بچه ي سيزده ساله به ولي زمان خودش که امام خميني بود، راه پيدا کرد. البته امام خميني خيلي از امام معصوم فاصله داشت ولي در زمان خودش "ولي " بود. هرچه مادرش از چيزهاي دنيا را برايش گفت که مي خرم ولي او خنديد و رفت. در واقع به ما مي خنديد که سرگرم دنيا شده ايم. چشم باطن او باز شد. پس وقتي چشم باطن باز بشود، همچنان که حضرت زينب اين همه سختي ها را زيبا مي بيند، اين پسر يا دختر هم بايد فقر را زيبا ببيند البته فقري که مصلحت من باشد نه فقري که بخاطر تنبلي من بوده. اين بايد مريضي را زيبا ببيند. هجوم مشکلات را زيبا ببيند. تا چشمم بوسيله ولايت به آن باطن باز نشود همين است. و مجبورم که خدا را مقصر بدانم. بالاترين لطف خدا اين است که به آن بزرگي با من کوچک هم صحبت شده است و در دل من آمده است. القلب حرم الله. نحن حبل من وريد. از رگ گردن به من نزديک تر شده است. ان جليس من ذکرين: حاضر است با من همنشين بشود. اين بالاترين لطفي است که خدا به من کرده است. پس من نگويم تو چکار بکن يا نکن ؟ اين قدر به او اعتماد بکنم که بگويم: تو فقط بگو من چکارکنم ؟
بنظر من مشکلات ما چهار دسته هستند. يکي دسته اي از مشکلات در مورد جهل خودمان است. جاهلانه وارد يک قصه شده ام و با آن برخورد کرده ام. چه ربطي به خدا دارد ؟ اگر اين را از راه دين مي رفتم مي گفت که اين راه نيست چاه است و نرو. ازدواج ها، اشتغال ها، تحصيل ها، ارتباطاتي که درست انجام نميشود و همه ي کارهايي که درست انجام نميشود من را دچار مشکل مي کند. يعني جاهلانه رفته ام. دوم دسته اي از مشکلات بخاطر گناهان مان است. گناه يعني سم. من سم خوردم و دل درد گرفته ام. به خدا چه ربطي دارد ؟ تازه خدا به من لطف کردهو قبلا رابطه ي سم و دل درد را به من گفته است. مي فرمايد: مال يتيم نخوريد، غيبت نکنيد، اين گوشت مرده خوردن است. الان بحث شايعه زلزله تهران است. حقيقت است يا خير ؟ آيا اتفاق مي افتد يا نمي افتد ؟ روايات ما که از اولياء خدا رسيده فرموده است: بعضي از گناهان که زياد شود، قطعا يک سري حوادث براي تطهير مي آيد. استغفار کنيد زيرا با استغفار ميشود مقدرات خدا را عوض کرد. حيا کنيد زيرا زلزله براي گناهان بي حيايي است. مربوط به گناهان عنف است. يعني جاهايي که حريم محرم و نامحرم و حريم حرام و حلال درهم شکسته شده است. هر چه هم ميگوييم، ديگر فايده ندارد. قبح آن ريخته شده است. بعضي از مشکلات بخاطر گناهان است به آنها توجه کنيد. دسته سوم مشکلات بخاطر کمبودهاي خودمان است. بخاطر توقعات بيجا است. بعضي از مشکلات بخاطر فراموشي دنيا است. دنيا يک مدرسه است. خوابگاه، رستوران، عشرتکده و تفريح گاه است. در مدرسه تکليف داريم. تشويق و تنبيه هم داريم. اولياء خدا دنيا را کوره مي بينند. در اين کوره بايد بپزيم و ناخالصي هايمان جدا بشود. کوره آدم سازي است نه کوره آدم سوزي. اين را فراموش کرده ايم و فقط دنبال تفريح و سرگرمي هستيم، فقط بخوريم، بخوابيم و کيف کنيم و ميگوييم: خدايا چرا باب دلگشا را براي من باز نمي کني ؟ يک دسته از مشکلات بخاطر انتظارات از همه است. دوست داريم عالم و آدم در خدمت ما باشند. اين بروز مشکل است. قبل از اينکه بگوييم انقلاب براي ما چکار کرده است بگوييد ما براي انقلاب چکار کرده ايم ؟ اين جمله معروف امام بود. به جاي اينکه بگوييم پدر و مادر بري ما چکارکرده اند ؟ بگوييم که ما براي پدر و مادر چکار کرده ايم ؟ دسته اي از مشکلات هم بخاطر تکاليف مان است. تکليف سخت انتخاب کرده ايم، مشق سخت هم دارد. مدرک دکتري نگيريد تا امتحان سخت هم نداشته باشيد. حضرت زينب تکليف سخت را انتخاب کرد، مشکلات را هم به جانش خريد. اين دسته آخر نگاهشان به مشکلات قشنگ است. ما رايت الي جميلا. ولي سه دسته قبل مشکلات را گردن خدا مي اندازند. دسته آخر مشکلات مال خداست. وجود ما قابل سعه و ضيق است. يک ورزشکار اگر شش ماه ورزش نکند، بدنش خشک ميشود. بايد تمرين کرد و تمرين ما همان عبادت بندگي است. هيچ گاه از عبادت و بندگي توقف نداشته باشيم. بله من مقام معنوي حضرت زهرا را نمي فهمم. امام صادق (ع) مي فرمايد: انا انزلناه في ليلة القدر، ليلةالقدر فاطمه. ولي همين فاطمه مادر بوده، خواهر بوده، همسر بوده، معلم بوده، آشپز بوده، خياط بوده و خانه را هم جارو مي کرده، در همين دنيا زندگي کرده، سيلي خورده، دفاع کرده و همه ي کارهاي معمولي را کرده است. اما يک بار به خدا اعتراض نکرده است. دختر خانمي را من سراغ دارم که نصف بدنش فلج است، پدر ندارد و مادرش مريض است. فقير است و سن ازدواج او هم گذشته و چون فلج است کسي با او ازدواج نمي کند. يک مهد کودک براي بچه ها راه انداخته که کمک خرج خانه باشد و پرستار مادر است. کار خانه را هم انجام مي دهد و درس هم مي خواند و يکبار هم به خدا اعتراض نکرده است. و هر وقت هم که حال او را پرسيدم ميگويد: الحمدلله. من به خودم گفتم: که در مقابل او کم آورده ام. به او گفتم: براي کساني که مشکلات را قشنگ نمي بينند دعا کن. يک ماشين در جاده به هر ايستگاه که مي رسد ماشين را بررسي مي کند. من بنظر خودم شعائر را ايستگاه تعبير کرده ام. ولادت ها و شهادتها و زيارتگاهها و ماه رمضان. بنشينم و با خودم در رابطه با حضرت زهرا که 18 سال هم بيشتر نداشت فکر کنم. او چکار کرد و من چکار کردم ؟ اين الگو را به من و شما نشان دادند. حالا ممکن است بعضي ها در دنيا باشند که بگويند به ما نشان نداند. در ضمن اين الگو را در کاغذ شطرنجي نگذاشته اند. براي اولين بار که مي خواستيم نقاشي بکشيم در کاغذ شطرنجي کشيديم. من هم اگر زندگي حضرت فاطمه را در کاغذ شطرنجي بگذارم و آنرا ريز ببينم و کلي گويي نکنم. يعني بگويم که حضرت زهرا در فلان ساعت با همسر چه برخوردي مي کرد. و به اندازه ي توان خودم جلو بروم.

سوال – من خيلي زود عاشق مي شوم دلم مي خواهد به من توجه کنند ولي به ازدواج فکر نمي کنم و هر بار دلم را مي شکنند ولي باز عاشق مي شوم. راهي به من نشان بدهيد که افسار دلم را به دست بگيرم.
پاسخ - مي گويند که آشپزها خوب غذا نمي خورند زيرا در کنار ديگ از هر غذا مقداري مي خورند و هيچ وقت سير غذا نخورده اند. دلي که سير با عشق خدا صفا نکند، دنبال عشق هاي کوچک است و اين دل خالي است، اين عشق زود هم مي پرد زيرا حباب است. اين دل صاحبي دارد القلب حرم الله. جواني مي گفت: من هر روز صبح بر سينه ام مي نويسم که لعنت بر کسي که اينجا آشغال بريزد. اين جا آشغال داني نيست. ميخواهم عشق هاي دنيايي را تحقير کنم. من هنوز مزه ي عشق بزرگ را نچشيده ام که با اينها بازي مي کنم. جواني عاشق گوهر شاد خانم که خيلي زيبا و پولدار بود شد. او گفت: برو چهل شب نماز شب بخوان و بعد بيا. ولي بعد از اينکه نماز شب خواند ديگر نيامد. گفت: تو مرا با يک عشق بزرگتر آشنا کردي. جوانها وقتي عاشق کسي مي شوند مي گويند که اين ديگر آخر عشق ما است در حاليکه به خودشان دروغ مي گويند زيرا انسان کمال طلب است، بي نهايت طلب است. دو روز با عشقي حال مي کند و بعد دوباره مي بينيم خالي است. من در خطبه هاي عقدي که مي خوانم ميگويم: همديگر را بخاطر خدا دوست داشته باشيد. چون اگر فقط همديگر را دوست داشته باشيد، زود از هم سير ميشويد. يک پولدارتر و زيباتر ببينيد، ممکن است به سمت او برويد. ولي اگر بخاطر خدا دوست داشتيد زيباتر از خدا پيدا نمي کنيد. خداوند دائم ميگويد: عزيزت را دوست داشته باش. و چون همه ي اين محبت ها مال او است افسار عشق ها دستم مي آيد. عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست. هر جا او نباشد دوستش ندارم. هر کس در خط او نباشد دوستش ندارم. اين فرد هيچ راهي ندارد مگر اينکه عاشق خدا بشود. بايد تمرين کند و پنج دقيقه قبل از اذان صبح بلند بشود. صورتش را روي خاک بگذارد و بگويد: خدايا من تو را مي خواهم. بگويد: خداياA آمده ام من را بخري، اگر نخري شيطان من را مي خرد. خدايا بگويي کوچک و ناقص هستي قبول دارم. ولي آمده ام و به تو پناه آورده ام و مي خواهم عشق تو در دلم بيايد. البته بايد هزينه اش را هم بپردازم. اگر فردا گفتند: از عشق هاي مجازي و چيزهاي ديگر بگذر، بگويد: چشم. آماده باشد. يقين بداند که اگر از خدا بخواهم به من مي دهد. اگر زن و بچه ام را دوست داشته باشم، بخاطر تو دوست داشته باشم. اگر بخاطر خدا باشد، هر وقت در خط تو باشند دوستشان دارم و گرنه دوست شان ندارم. تنها راه بدست آوردن افسار خودم اين است که عشق خدا را بزرگ کنم و عشقهاي ديگر را کوچک کنم. باور کنم دل حرم الهي است. بعضي ها دلشان مسافرخانه و کاروانسرا است. يک نگهبان لازم دارد. وقتي نگهبان الهي باشد ديگر حب هر چيزي نمي آيد. هر چيزي را چک ميکند که تو من را به خدا نزديک ميکني يا دور؟ کساني که همديگر را براي خدا مي خواهند عيب دوستش را مي گود يولي کساني که همديگر را براي غير خدا ميخواهند ميگويند: مي ترسم ناراحت بشود. شما عيب او را بگو حتي اگر ناراحت بشود زيرا بعدا مي فهمد که تو او را بخاطر خدا دوست داري. بعضي ها مدير را فقط براي خودشان مي خواهند لذا چاپلوسي مي کنند، دروغ مي گويند تا اين آقا را بدست بياورند ولي اگر براي خدا بخواهند جلوي عيب او را مي گيرند. راهش اين است که فقط به سمت خدا بروم. حضرت علي (ع) وقتي ديدند که يا دين بايد نابود بشود و يا فاطمه بايد کتک بخورد لذا صبر کردند. اعمال جاهلانه از خودشان نشان نداند که کسي همسر من را کتک نزند و هر چه بر سر دين بيايد اشکالي ندارد. چون همسرش را هم بخاطر خدا مي خواست حاضر به اين کار شد. حاضرم تو از دستم بروي و لطمه ببيني ولي خداي تو و علي لطمه نبيند. حضرت زهرا(س)بنا به نقل فرمودند که مي خواهي اشهد ان لا اله ال الله در منزل ها خوانده شود گفت: بله. فرمود: پس اگر مي خواهي اينها بماند، تو بايد فدا بشوي. حضرت زينب (س) به برادرش خيلي علاقه داشت، در ظهر عاشورا وقتي فهميد يا حسين يا خدا، فقط گفت: اجازه بده بجاي مادرم زير گلويت را ببوسم. ما مي خواهيم خدا را بخريم و هزينه اي هم ندهيم ميشود ؟ انسان که مي خواهد خدا را بدست بياورد نمي خواهد هزينه اي بدهد ؟ اينجاست که مي گوييم: پيامبران و امامان الگوي واقعي و شدني ما هستند. با خودمان بازي نکنيم. مگر ميشود انسان همه چيز را با هم دوست داشته باشد. خير. يک چيزي را دوست داشته باش و همه را در خط او ببر. يکي از ياران پيامبر در جنگ احد پدرش در سپاه کفار بود و پدر خانمش در سپاه منافقين بود. پيامبر فرمان داد که در جنگ اگر فرزند مقابل پدر قرار گرفت او را نکشد، بگذارد فرد ديگري او را بکشد. ما هوس کرديم بنده ي خدا باشيمو هيچ هزينه اي هم ندهيم. و خدا هم گوش به فرمان ما باشد.
سوال – از چه چيزهايي بايد استغفار کنيم ؟
پاسخ - خيلي ها اين سوال را مي کنند. بعد از ريشه يابي مشکلات که قبلا گقتيم به سراغ راه حل ديني برويم. براي راه حل ديني دوازده قدم را گفتيم. يکي از قدم ها استغفار بود. بخشي از مشکلاتي که اتفاق مي افتد براي گناهان ماست. پس استغفار براي گناهان خودم بکنم. بخشي مال گناهان پدر و مادرم است. آباء و اجداد من است، براي آنها هم استغفار کنم. بخشي از گناهان براي کل جامعه است. خدا به پيامبر مي گويد: مادام که تو در ميان مردم هستي و استغفار در جامعه باشد، من بلا را نازل نميکنم. بعضي از بزرگان ميگويند: با اين همه گناهي که در کره خاکي انجام ميشود، فقط بخاطر استغفار شبانه روزي اولياء خداست که بلا نازل نميشود. پس ما به سه دليل بايد استغفار کنيم. گناهان خودم – گناه پدر و مادرم – کل جامعه. در آن سر کره ي خاکي اگر کسي گناه بکند من هم از بوي گناهان او آسيب مي بينم. پس براي آنها هم استغفار کنم. ما مي توانيم بگوييم: خدايا براي کساني که الان گناه مي کنند استغفار مي کنم. صدقه هم کفاره ي گناهان است. هيچ چيز بعد از استغفار مثل صدقه پاک کننده ي گناهان نيست. البته فقط مالي نيست، گره باز کردن کار مردم هم هست. زيرا چون من خيري به کسي مي رسانم براي من دعا مي کند و بهترين دعا هم اين است که مي گويد: خدا مشکلات تو را حل کند، پس اين صدقه کفاره ي گناهان من شد. ديگر اينکه صدقه جاده صاف کن است. موانع را برميدارد و برطرف مي کند. پيامبر فرمودند: اين عروس و داماد امشب مي ميرند و ديدند که صبح آنها زنده هستند. از آنحضرت سوال شد و حضرت فرمودند: اينها ديشب غذايشان را صدقه دادند و بلا از آنها رفع شد. ديگر اينکه صدقه ما را رشد مي دهد. ظرفيت من را بالا مي برد. من باور کنم که اين به جيب من مي آيد و مي رود مثل صندوقدار بانک که مي داند پول مال خودش نيست. پول مال آبرو علم زبان و بيان دارايي به حساب مي آيد. ما بايد از دارايي هايمان صدقه بدهيم. زماني که ما صدقه مي دهيم يعني اينکه خدايا قبول دارم که تو صاحب مال هستي و به من دادي و قبول دارم که فقرا هم بنده ي تو هستند و من خيلي بهتر از آنها نيستم و بخاطر تو به آنها مي دهيم. اگر اعتقاد داري که خدا کريم است، پس پول جيبت را بده چون او کريم است. تکرار صدقه هم مهم است. قبل از هر کاري صدقه بدهم.

سوال – من دوستاني دارم که اعتقاد مذهبي ندارند و اعتقادات شان شبيه من نيست ولي خيلي رفتارهاي انسان دوستانه دارند و من بخاطر اين رفتارها با آنها دوست هستم ولي خانواده ام من را از دوستي با اينها منع ميکنند. نظر شما چيست ؟
پاسخ - اين دختر خانم مجذوب رفتارهاي خوب آنهاست. يعني مجذوب خوبي هاست. اين ديانت اين خانم است. پيامبر اولين رفتاري که در زمان جاهليت کردند که مردم تغيير پيدا کنند اين بود که اول سراغ تاييد رفتارهاي خوب رفتند مثل وفاي بعهد و پيمان. بعد سراغ نقطه قابل تغيير مثل تعصب و تعصب جاهلي را به غيرت ديني تبديل کردند. بعد چيزهايي که نه قابل تاييد بود و نه قابل تغيير بودند را تخريب کردند مثل زنده به گور کردن دختران. اين خانم بايد نقاط مثبت اين دوستانشانتاييد کند. بعد نقاط قابل تغيير آنها را پيدا کند.مثلا بگويد: حجاب شما خوب است ولي اين طوري باشد بهتر است. ما بايد شنيدني ها را تبديل کنيم. ديدني ها را تبديل کنيم. بعد آنهايي که خوب نيستند راتخريب کنيم. مثلا بگويد: اي پسر به درد دوستي با تو نمي خورد و اين کار خوب نيست. حالا اگر تلاش کردند و به نتيجه نرسيدند و اگر ديدند که تاثير پذيري آنها کم است و ممکن است روي خودشان تاثير منفي بگذارند از آنها دوري کند.