اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

89-05-26-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري-پرسش وپاسخ

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري

-پرسش وپاسخ

89-05-26

سوال– در مورد حضرت زينب (س) توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ - روز پرستار را به همه ي پرستاران تبريک عرض ميکنم. هميشه حضرت زينب (س) را بانوي صبر و استقامت مي نامند ولي من ميخواهم حضرت زينب (س) را بانوي ولايت مدار ياد کنم. چون احساس مي کنم که همه ي زيبايي هاي حضرت زينب (س) براي ولايت مداري ايشان است. وقتي انسان در مسير ولي خودش که حالا مي خواهد پدرش باشد مثل امير المومنين يا برادرش باشد مثل امام حسين (ع) و امام حسن (ع) يا فرزند برادرش باشد مثل امام سجاد (ع ) و وقتي انسان ولي داشته باشد، در مسير خاطرش جمع است که او دارد راه را درست مي رود. چون متصل به خداست. ولايت متصل به خداست. اتصال با عنايت و هدايت است. چون ولايت متصل به خداست، هرکس دنبال او برود، اگر در جاده ي صاف باشد با سرعت مي رود و جاده سربالايي باشد با استقاامت ميرود، سراشيبي باشد با ترمز اما دنبال ولي مي رود. پس صبر و استقامت حضرت زينب (س) براي ولايت مداري ايشان است، پرستاري زينب براي ولايت مداري اوست، مادر بودن، دختر بودن او، اسارت او، گريه هاي او، فرياد او و خطبه اش همه براي ولايت مداري اوست. آن ثباتي که در وجود حضرت زينب (س) است بخاطر همين است. ما الان در وجودمان خيلي متزلزل هستيم، تند تند پشيمان مي شويم، ازدواج مي کنيم پشيمان ميشويم.

تا بحال از خودتان سوال کرده ايد که چرا ائمه هيچ وقت از ازدواجشان پشيمان نشدند ؟ حالا شايد بگويند: آنها بهترين نصيبشان شده است ولي آيا امام حسن (ع) هم بهترين ها نصيبش شد که قاتلش همسرش بود ؟ امام جواد (ع) هم بهترين ها نصيبش شد که قاتلش همسرش بود ؟ اما از همين ازدواج هم پشيمان نشدند زيرا ازدواج را بر اساس تکليف شان انجام ميدادند. هر کاري که بر اساس تکليف انجام بدهيم، يک قدم آن تحمل مشکلات است. پس حتما اين مشکلات براي من لازم است. ثبات و عدم حضرت نسبت به گذشته اش خيلي قشنگ است. چند درصد از کساني که شغلي را انتخابميکنند پشيمان مي شوند ؟ مغازه ها را بعلت تغيير شغل حراج مي کنند. مگر ما چقدر عمر داريم که تند تند حراج ميکنيم ؟ چند درصد از ازدواج ها پشيمان مي شوند ؟ چند درصد از انتخاب رشته ي دانشگاهي پشيمان مي شوند ؟ ولي حضرت زينب (س) در انتخاب مسيرش هيچ وقت پشيمان نشد. حتي وقتي نمک به زخمش پاشيدند و گفتند: ديديخدا با تو و برادرانت چه کرد ؟ پشيمان نشد. نسبت به امروزش سست نبود. ما در کارهايي که مي کنيم بي انگيزه هستيم. بروم يا نروم ؟ بخورم يا نخورم ؟ حضرت زينب (س) وارد کاخ يزيد شد ولي به زنان گفت که دور من را بگيريد زيرا او دختر علي است و نبايد ديده بشود. حالت يک خيمه براي او درست کردند که ديده نشود. اما يزيد يک کاري کرد که حضرت از آن خيمه شکوفا شد. بلند شد و اين تعبير را فرمود: يزيد براي من ننگ بوده که با تو مقابل بشوم، براي من تو پست ترين آدم هستي، اما تو يک کاري کردي که من به خودم قبولانم که با تو آدم پست، دهان به دهان صحبت بکنم. تو با لب و دنداني بازي کردي که بوس گاه رسول الله بود. براي دفاع از اين لب و دندان زينب بايد بلند بشود. نسبت به اين کارش هم تزلزل ندارد. من گاهي مي خواهم از ولايت دفاع بکنم ولي متزلزل هستم. و نسبت به آينده نگران هستيم. باز اين بخاطر عدم ثبات است. همه ي اين ها بخاطر اين است که من نمي خواهم پاي تکليفم بايستم. تکليف بر مبناي حق است نه بر مبناي نفع. منشا حق خداست، مبين و مُعرف حق، دين و ولايت است و نتيجه اش همدر قيامت است. و چون " ولي " جلوي آن است و الهي است، بايد تسليم باشيم.

سوال – نحوه ي برخورد ما با مشکلات چگونه بايد باشد ؟
پاسخ - بايد مشکلات را ريشه يابي کنيم. مشکل يعني مرض. بهترين طبيب آن نيست که تا مريض را ديد، دارو بدهد. بلکه بايد تا مريض را ديد، آزمايش بنويسد و عکس بگيرد تا ببيند که منشا مريضي کجاست. من يک بيماري داشتم و يک دکتر عمومي من را شش ماه مورد آزمايش قرار داد تا ريشه ي مشکل را پيدا کرد. و من واقعا او را تحسين کردم. بعضي از مشکلات ما ريشه در جهل ما دارند. آمار اعلام کرده بود که در شش ماه، از هجده هزار ازدواج در تهران يازده هزار تاي آن به دادگاه خانواده رفته بود. يعني بيش از 60 درصد. اين خيلي دردناک است. بعد مي گوييم: گليم کسي را که بافتند سياه با آب کوثر و زمزمه سفيد نتوان کرد. چرا گردن خدا مي اندازيد ؟ چرا آن موقع که دين گفت: در مساله ي ازدواج صادقانه جلو برويد، رفتيد از همسايه تان مبلمان قرض گرفتيد ؟ چرا طلاي عاريتي دستتان کرديد و به خواستگاري رفتيد ؟ چرا با ماشين دوستتان به خواستگاري رفتيد؟ شما خلاف رفتيد و حالا بايد چوب جهل خودتان را بخوريد. با دروغ که نمي شود ازدواج کرد. ما فرمول ازدواج را بلد نيستيم بنابراين لطمه ميخوريم. ما فرمول کنکور را گفتيم. وقتي مسئله به اين کوچکي فرمول دارد، تبديل زندگي به بندگي خدا و سعادت فرمول ندارد ؟ پس باور کنيم که بخش بيشتر مشکلات اين زمان بخاطر جهل ماست. اگر مي خواهيد ازدواج شما در حيطه ي بندگي خدا باشد بايد آنرا از کارشناس دين بپرسيد. حالا اگر تلويزيون يک دکتر قلب را نشان داد، همه بايد به سراغ او بيايند؟ حالا ما که با شما صحبت مي کنيم و توفيق پيداکرديم در اين برنامه شرکت کنيم تنها کارشناس اين مملکت نيستيم که همه ميخواهند مشکلاتشان را به ما بگويند. باز اين جهل است و مي خواهيد بگوييد که آخرش دستم به فلان آقايي که در تلويزيون بود رسيد. اين جهل ماست و کمبود ماست. اگر همه بخواهند سراغ يک کارشناس بروند که زندگي اش لنگ مي شود. لذا مجبور است تلفن همراه خود را خاموش کند چون نمي تواند به همه توضيح بدهد. من لنگ مي شوم و آن کسي که با من کار واجب تري دارد لنگ ميشود. در راه حل جاهل هستيم. يک نفر هم که راه حل ميدهد، همه مي خواهند پيش او بروند. اين ها در دين ما است نه در بيان من ماندگاري. مطالب من در دين است و در حرفهاي ديگري هم هست. برويم سراغ دين. به دنبال حرف برويد نه گوينده ي آن.

ما الان همه به دنبال کارشناس هستيم و خودمان را اسير بيخودي کرده ايم. دختر و پسر دوست دارد در يک سني با جنس مخالف حرف بزندو رابطه عاطفي داشته باشد. ميتواند با برادرش داشته باشد ولي با برادرش حرف نمي زند. دختر خانم مي خواهد با يک آقا صحبت کند. لذا من وقتي ميگويم من شماره ي يک کارشناس خانم را به شما مي دهم مي گويند ما مي خواهيم با شما صحبت کنيم. من ميگويم: برو با پدرت بنشين و حرف بزن. با عمويت حرف بزن. اين ها مشکلات ماست و خودمان براي خودمان مشکلات درست مي کنيم و بعد مي گوييم که چرا اين جوري شد ؟ جوانان عزيز رفع مشکلات شما در کانون خانواده ي خودتان است. با پدر و مادرت حرف بزن و به آنها خدمت کن. قرآن گفته که کليد حل مشکلات و بالوالدين احسانا مي باشد. حالا اگر پدر و مادر به تو اهميت نمي دهد، تو به آنها خدمت کن. فکر کن معلول عاطفي هستند. با پدر، مادر، برادر، خواهر، عمو و خاله حرف بزن. قرآن مي گويد: خانواده اصلي ترين کانون رشد است. زيرا اين رفع همه ي مشکلات است و همه ي مشکلات در اين خانواده حل ميشود. هشتاد درصد مشکلات جوانان ما در خانواده شان حل ميشود. خيلي ها ميگويند: مادرم هم سطح من نيست. من مي گويم: تو صحبت کرده اي ؟ ميگويد: خير. مي گويم: دخترم خدا به مادر الهام مي کند. خدا پدر و مادر را وسيله ي رحمت برکت و هدايت گذاشته است. اين حرفهاي خداست که من مي گويم. همان خدا هم مي تواند اين حرفها را به زبان مادرت هم بگذارد. وقتي هم که سراغ پدر و مادرت مي روي، بگو خدا ميشود که دل پدر و مادرم را نسبت به من مهربان کني. پس بخشي از مشکلات ما بخاطر جهل ماست. نمي دانيم در بازي ها چطور بازي کنيم که فرح و نشاط باشد. بازي را با قمار و حرام قاطي مي کنيم بعد پر از استرس از زمين بازي بيرون مي آييم. وقتي از زمين بازي بيرون مي آيند دائم فحش مي دهند. اين نشاط است يا استرس ؟ چون نمي دانم و نرفته ام که بپرسم. خيلي از مردم احکام حلال و حرام شغل هاي شان را نمي دانند. خوب بپرسند زيرا خدا در حلال برکت قرار داده است و در حرام قرار نداده است. وقتي هم که جاهل هستيم از کارشناس بپرسيم. در مملکت ما چيزي حدود صد و پنجاه هزار کارشناس دين وجود دارد. پدر و مادرهاي خودتان اولين کارشناس دين در حد خودشان هستند. بخشي از مشکلات بخاطر گناهان است. بخشي بخاطر کمبودهايمان است. بخشي هم بخاطر توقعات زيادي مان است. پس اول مشکلات را ريشه يابي کنيم. دوم فرافکني نکنيم و مشکلات را گردن ديگران، خدا و روزگار نيندازيم. بخشي از مشکلات به بيرون من برميگردد و بخشي از مشکلات به من برميگردد. سوم اينکه براي رفع مشکل فقط به سراغ دين برويم. سراغ محتواي دين برويم و به انسان خاصي خودم را متصل نکنم. دکتر امام گفتند: من مرضي تسليم تر از امام نديدم. و فقط چشم مي گفت و وقتي پرسيدند، امام فرمودند که دين من ميگويد که در مقابل متخصص چشم بگو.

چون ما بايد با دين سراغ آنها برويم و گرنه باز هم مشکل داريم. به گردن انداختن مشکلات به ديگران مشکل ما را حل نمي کند فقط بايد خودم همت کنم و حرکتي بکنم تا خدا برکتي بدهد. در ضمن توکل و توسل هم يادم نرود. صدقه بدهيد و استغفار کنيد، دعا هم بکنيد، تلاش هم بکنيد. اين همان دوازده قدم است. عوامل اين مشکلات را اطراف خودم ببينم و حل مشکلات با دعاي پدر و مادر است. در ضمن قرار نيست همه ي مشکلات حل بشود. دنيا مدرسه است. ما بايد ظرفيت مان را بالا ببريم و يکي از راه هاي بالا بردن ظرفيت مان اين است که فرد مشکل دارتر از خودمان را با خودمان مقايسه کنيم. يکي گفت: من پدر ندارم و ديگري گفت: من پدر و مادر ندارم. گفت: پس وضع من بهتر است. سراغ افراد مشکل دار برويم و بخاطر همين است که اسلام تاکيد مي کند که در مسائل دنيايي، خودتان را با پايين دستي مقايسه کنيد. چون به حد خودتان شاکر باشيد. ما برعکس اسلام عمل مي کنيم. گفته اند که در مسائل معنوي به بالاتر از خودت نگاه کن. به نماز حضرت امير نگاه کن. در حاليکه ما ميگوييم: حالا خوب است ما دو رکعت نماز مي خوانيم، فلاني که دو رکعت نماز هم نمي خواند. خودش را با پايين دستي ها مقايسه مي کند. در مسائل مادي مي گوييم: خدايا ما که خانه ي بزرگ نداريم. خدا را شکر کن که خانه ي کوچک داري. خدايا من که پدر پولدار ندارم. خدا را شکر کن که پدر داري که کار مي کند. کارگر است،دست او را ببوس. دستورات دين ما در هر زمينه اي قشنگ است. پس مقايسه را هم با ولايت دين بکنيم. يادمان نرود که تمام موفقيت زينب بخاطر دين مداري و ولايت مداري اوست. اگر هم مي خواهند مقايسه کنند با ولايت دين مقايسه کنند. آقاي خامنه اي مي فرمايند که خودتان را با جوانان زمان جنگ مقايسه کنيد. آنها همسن، هم رشته، هم اصل و هم زبان شما بودند. ببينيد آنها چکار کردند ؟ شما هم مي توانيد کارهاي بزرگ بکنيد. چه کسي مي تواند باور کند که يک جوان سيزده ساله مي تواند الگو براي انتفاضه ي فلسطين بشود. مي دانيد نبرد فلسطين و اسرائيل حدود شصت سال است ولي بيست سال است که شکل جديد به خود گرفته است. از محمد حسين فهميده و بهنام محمدي ما فهميدند که بايد چکار بکنند. يک بچه ي سيزده ساله الگوي عملياتي استشهادي دنيا شد. پس من مي توانم. ميشود و مي توانيم و تنها راه همين است. دوم اينکه مربي بزرگ داشته باشد. زمان جنگ مربي ما امام خميني بود و الان رهبر انقلاب است. کار مضاعف و همت مضاعف سخن اين مربي است و اين مربي نمي گذارد به کار کم قانع بشويد. دانشجويان من مي گويند نميشود تکاليف را کمتر بگيريد. مي گويم که چون من شما را دوست دارم، تکاليف سخت از شما مي خواهم. ممکن است الان سخت تان باشد ولي فردا من را دعا مي کنيد. اگر من تکليف را کوچک بگيرم، شما کوچک بار مي آييد. يک کارگردان، سريال ده قسمتي را قبول ميکند يا سريال صد قسمتي را ؟

پس خدا يک تکليف بزرگ بر روي دوش ما گذاشته است و گفته که ميخواهم جانشين من روي زمين باشيد. خدا مي گويد: مي خواهي که من در دنيا و آخرت کارگردان تو باشم ؟ در ظاهر و باطن، در ظاهري و معنوي، در بچگي، جواني و نوجواني. مي خواهم بزرگ باشم، بايد کارگردان بزرگ را انتخاب کنم. پيامبر که اين قدر بزرگ شد گفت: خدا کارگردان من بود. پس براي اينکه رشد کنيم، کارگردان بزرگ را انتخاب کنيم. کارگرداني که سخت مي گيرد انتخاب کنيد. در دانشگاه چند يک درس را با چند استاد ارائه مي دهند. بچه هاي زرنگ اين درس را با استادي مي گيرند که سخت گيرتر باشد. اين باعث رشد ما ميشود. سوم شروع به تمرين کردن بکنم و آرام آرام بزرگ بشوم. مي گويند: ما طاقت نداريم نيم ساعت قبل از اذان بلند بشويم و نماز شب بخوانيم. خوب مي گويم که دو دقيقه قبل از اذان طاقت داري ؟ پس بلند شو. بعد آنرا پنج دقيقه بکن و بعد يک رکعت بخوان، بعد دو رکعت، بعد چهار رکعت و. .. قرار شد که من به کارگردان نگويم چکار بکن، قرار شد از او بپرسم چکار بکنم ؟ حضرت زينب چهارساله بود که داغ پيامبر را ديد. از پدرش که ولي او بود پرسيد بايد چکار کنم ؟ گفتند: بايد صبر کني. داغ پيامبر خيلي عظيم بود. تمرين کرد با اينکه خيلي سخت بود بعد داغ مادر را ديد و صبر کرد و داغ پدر را ديد و صبر کرد و داغ برادر را هم ديد و صبر کرد و داغ هجده سر بريده را هم ديد و باز صبر کرد. ما در اين دنيا نتايج مادي خيلي نخواهيم. بايد تمرين کنم. مقايسه کنم کارگردان بزرگ انتخاب کنم و شريک بزرگ انتخاب کنم. در ازدواج کسي را انتخاب کن که از تو قوي تر باشد. ما سراغ اينها نمي روييم و بعد مي گوييم چرا اين مشکلات را داريم ؟ بدون اذن خدا هيچ اتفاقي نمي افتد. حتي اتفاق بد هم بدون اذن خدا اتفاق نمي افتد. خدا به هيچ کس بد نمي دهد بلکه ما نبايد بد ببينيم. اين کار يا بخاطر جهل من است و بايد چوب آنرا بخورم. و يا بخاطر گناه من است و بايد پاک بشوم و يا بخاطر توقع من است که بايد اصلاح بشوم و يا بخاطر تکليف من است، پس بايد رشد کنم. بدانم که خدا هواي من را دارد. يک ضلع مثلث را خدا ببينم و يک ضلع مثلث را دين ببينم. بايد مشکلات را با ولايت دين حل کنم. يک ضلع مثلث هم من هستم. اگر يک ضلع آن کم رنگ بشود، من در آنجا مشکل دارم. آنجا که خدا را کم رنگ مي کنيم، کم مي آوريم و آنجا که دين را کم رنگ مي کنيم، باز کم مي آوريم و آنجا که خودمان را کم رنگ ميکنيم، باز کممي آوريم. اين سه تا بايد دست به دست هم بدهند و مشکل را حل کنند. البته خدا خودش کمک ميکند.
سوال – من مادر سه فرزند هستم. شما فکر مي کنيد چند درصد بيننده داريد. الان همه ماهواره نگاه مي کنند. من چطور مي توانم بچه هايم را متقاعد کنم که برنامه ي شما را ببينند ؟
پاسخ - به اين مادر عرض مي کنم که اين طور نيست که برنامه بيننده نداشته باشد. از پيامک ها و تلفن ها معلوم مي شود که ما بيننده ي ميليوني داريم. اين بيننده ها همه براي همين سرزمين هستند. من اين را هم قبول ندارم که در همه ي خانه ها ماهوراه هست. ما اعتقادمان اين است که جوانان ما و جامعه ي ما دين گرا هستند. حتي نسبت به اينکه ميگويند جوانان ما نسبت به اول جنگ و انقلاب بدتر شده اند را قبول ندارم. حضور ميليوني جوانان ما در اعتکاف، در راهيان نور، در هيئت ها، در زيارتگاه ها، در مساجد، در راهپيمايي ها و در کمک رساني ها، اين ها نشان مي دهد که درصد خوب هاي مان خيلي بيشتر از بي تفاوت هاست. حالا هرکس هم که ماهواره دارد معلوم نيست که بد باشد. نفس ماهواره بد نيست. استفاده هاي علمي و خبري هم دارد. من به اين مادر مي گويم اگر جوان ما در اين رسانه پايش مي لغزد به او بدبين نشويم. جوانان ما فطرت شان پاک است، رويش غبار گرفته است. اگر شما غبار روبي بکنيد اين فطرت پاک خودش را نشان مي دهد. جوان با لباس آنچناني به مجلس امام حسين (ع) مي آيد و اشکي که مي ريزد، نشان همان فطرت پاک اوست. دست قشنگش به سينه اش ميخورد. علامت دين داري اصلا ظاهرسازي نيست. توحيد مُفضل را شنيده ايد. علامت دين داري جانفشاني است. يک عده از ياران امام صادق (ع) مثل محمد بن مسلم و زراة بن اعيان پيش امام آمدند و گفتند شما با مفضل خيلي مي چرخيد. مفضل با لوطي مسلک ها ميچرخيد. با کبوتر بازها مي چرخيد. امام فهميد که اين دو نفر علت بودن امام با مفضل را نمي دانند. امام زيبايي باطن آنها را ديده است و مي تواند با اين زيبايي باطن، زيبايي ظاهر را هم درست کند. امام يک نامه براي مفضل نوشتند و به اين دو نفر دادند که آنرا به کوفه نزد او ببرند. نامه را به مفصل دادند. او نامه را بلند خواند: امام تو دوازده هزار درهم پول مي خواهد. براي من تهيه کن و بفرست. اين دو تعجب کردند. در ظهر او دوستان کبوتر باز و لوطي مسلک ها را دعوت کرد و نامه را برايشان خواند. پولها را جمع کردند و فرستادند. تازه اين دو فهميدند که چرا امام بهمفضل ارادت دارد. امام باطن قشنگ او را ديده بود. مادرها من به جوانان شما ارادت دارم بخاطر باطن قشنگ تان در هشت سال دفاع مقدس چه کساني به جبهه رفتند ؟ جوانان ممکن است جواني بکنند ولي بد نيستند. در ضمن مادر ما نبايد خون دل بخوري، شما تکليف خودت را درست انجام بده. شما حرفهاي ما را خوب گوش بده و با زبان مادري به آنها بگو. چطور مادر غذا را به ذائقه بچه اش ميدهد ؟ با محبت مادرانه به آنها نزديک شو و به آنها بگو. دعا هم بکن، توسل هم بکن. حتي به آنها التماس دعا هم بگو.
سوال -در هنگام بيماري، به من خيلي حالت مناجات و معنويات دست مي دهد ولي در صحت و سلامتي اين حالت را ندارم. ممکن است اين حالت مربوط به بيماري من باشد و هيچاجر و پاداشي نداشته باشد ؟ براي پايداري اين حالت چکار بايد بکنم ؟
پاسخ - تا وقتي که ما باور نکنيم که در دارائي هايمان هم فقير هستيم، اين حالت تداوم دارد. در فقر معنوي، مادي و محبت متوجه مي شويم و مي فهيم که فقير هستيم. من بايد باور داشته باشم که در اين دنياي پر تلاطم، اگر همه ي دارائي ها را داشته باشم و خدا را نداشته باشم، فقير هستم. چون وقتي من نعمت را دارم، فرمول استفاده از نعمت را مي خواهم، فرمول دست خداست. من کامپيوتر دارم ولي پس ورد را ندارم خوب اين چه فايده دارد ؟ اگر اين عزيز در مريضي حال قشنگي دارد، فقر را در اين مرحله فهميده، اين خوب است. بيا در سلامتت هم باور کن که فقير هستي چون هر لحظه احتمال دارد که مريضي بيايد. اگر احساس کنم فقيرم، اتصال قطع نميشود. بايد دارايي ها ي خودم را کوچک کنم و دارايي ها ي خدا را بزرگ کنم. چه داشته باشم و چه نداشته باشم، بايد به خدا متصل بشوم.