برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري
- پرسش وپاسخ
88-12-15
سوال – من مي خواهم تغيير کنم ولي مشکل است. شما بگوييد چطور تغيير کنم؟
پاسخ - اين سوال خوبي است و خدا را شکر مي کنيم که چنين سوالهايي از ما مي کنند و برنامه ما را دنبال مي کنند. خدا دو تا سنت دارد. يک سنتش اين است که قرار دارد مردم را هدايت کند و سنت ديگر اين است که خدا بنا دارد دينش را ياري کند. مي دانيد که سنتهاي الهي حتمي ندارد. سنتهاي الهي تغيير نمي کند. اگر سنت الهي بر پايه يهدايت مردم است، ما در اينجا دعايي ميکنيم. خدايا ما را واسطه هدايت مردم و نصرت دين قرار بده. سي و شش هزار شهداي دانش آموز ما در جبهه وقف خدا شدند. اين ها واسطه ي نصرت دين شدند. اين ها واسطه ي هدايت مردم شدند. الان وصيت نامه هايشان مردم را هدايت مي کند. در اين سمت خدا هم، همه ما مي خواهيم واسطه بشويم. اگر کسي پا در مسير هدايت بگذارد، بخاطر حرفهاي من نيست، بخاطر توفيقي است که خدا به ما داده و ما اسباب اين هدايت شده ايم. خدا مي گويد: تغيير کنيد من تبديل مي کنم. قدم اول اين است که قبول کرديد که تغيير بکنيد و اين خوب است. قبول کرديد که با همان سبک گذشته و آلودگي ها نميتواني به سمت خدا بروي و اين آيه را قبول کردي که لا يمسه الا مطهرون و هيچ کس به بهشت دست پيدا نميکند مگر اينکه پاک بشود. ما قبول داريم که پاک بدنيا آمديم ولي پاک نمانديم. اولين تغييرمان همين است.
من مي گويم: تغيير را هم بايد از خودش بپرسيم. باز چه چيز من بايد تغيير بکند ؟ اينکه خدا در روايات مي گويد: تو يک قدم بيا، من صد قدم مي آيم. تو بيا و باور کن که بايد به سمت من بيايي. در دعا داريم: من مولايي کريم تر از تو نديدم بر بنده ي پستي مثل من صبر کن. تو دستت را دراز مي کني که مرا بکِشي و من دستم را مي کِشم. تو محبت مي کني، من بي وفايي مي کنم. داريم: تو عطا کردي، من خطا کردم. تو وفا کردي، من جفا کردم. من نمي گويم که چه ها کردم ولي از نار مي ترسم. اصلا ما يک قدم به سمتش بياييم. عزيزي مي گفتند: خدايا گفتي بيا و آمدم. نمي خواهي من را بخري ؟ اگر من را نخري شيطان من را مي خرد. پس تو بخر. مناجات کوفه امير المومنين انت المولي.. .را جوانان با آن انس بگيرند. در مکه با دانشجويان بودم و با اين مناجات خيلي گريه مي کردند و يک دانشجوي مصري سُني بود که خيلي گريه مي کرد و به من گفت: اين مناجات مال کيست ؟ گفتم: اميرالمومنين و گفت: اين خيلي قشنگ است. اين را به من مي فروشي؟ گفتم: اين را هديه مي دهم. گفتم: خدايا يک ميهمان برايت آورده ام تا دور بعدي طواف فردي را بفرست که عربي اش خيلي خوب باشد تا با اين جوان صحبت کند و بتوانيم راجع به اين دعا با هم راحت صحبت کنيم. در دور بعد طواف دوستم را ديدم که زمان دانشجويي اش در مصر بوده و گفتم: بيا تو هديه امير المونين هستي، بيا مي خواهيم با اين جوان مصري صحبت کنيم. با هم يک روز صحبت کرديم. با يک مناجات يک قدم برداشت و گفت: بگو دستم را در دست چه کسي بگذارم ؟ روز آخر خوابي را برايم تعريف کرد. سالها پيش خواب ديدم در بياباني هستم و از طرف امام علي (ع) شما به من اشاره مي شد. به خودم گفتم: من اهل سنت هستم و خيلي با علي سر و کار ندارم، اين آقا با من چکار دارد ؟ سمت آقا رفتم ولي نفهميدم ولي امروز فهميدم که او قرار است دست من را بگيرد. او گفت: من به شما قول ميدهم به مصر برگردم و همه ي خانواده را متحول بکنم. او فقط گفت: من آمدم، چه چيزي داريد به من بگوييد ؟
پس اگر مي خواهيم تغيير بکنيم بايد برويم و از خودش بپرسيم. در همين مناجات داريم: انت الخلق و انا المخلوق. اي جوانان به خدا بگوييد: ماشين مي خريم، گارانتي دارد. گارانتي آن هم اين است که آنرا پيش سازنده مي برند و مي گويند: اين خراب شده است، درستش کنيد. اي جوان خودت را جلوي خدا بينداز و بگو: خدايا من گارانتي ندارم. خراب شده ام، درستم کن. اگر قرار است که ما درست بشويم، باز هم او بايد به ما کمک کند. بايد برويم - بخواهيم – هزينه اش را هم بدهيم. تغيير ما همين است که من در دوازده گام خواهم گفت که گام اول آنرا آگاهي گفتم. از من ناچيز کاري بر نمي آيد ولي خدا گفته دوازده تا دست و پا بزن، ببين برايت چکار ميکنم، در هر موضوع زندگي. تو پاي در ره نما هيچ مپرس، خود راه بگويدت که چون بايد رفت. قدم اول مهم است. همه ي ما گمشده هاي دين هستيم. يکي از گمشده ها معرفت است. خيلي چيزها را نمي دانم. هيچ کس براي طلاق ازدواج نمي کند. ولي آمار آن قابل توجه است. هيچ کس براي مردود شدن در مدرسه ثبت نام نمي کند. ولي آمار مردودي ها قابل توجه است. هيچ کس براي قهر کردن با کسي دوستي برقرار نمي کندولي آمارهايش کم نيست. مي خواهم بگويم ما فرمول دوست شدن را نمي دانيم. فرمول ازدواج را بلد نيستيم که منجر به طلاق ميشود. فرمول درس خواند را بلد نيستيم که منجر به مردودي ميشود. فرمول موفقيت در کارها را بلد نيستيم. اين گمشده ي من است. فرق ما با حيوانات اين است که ما معرفت را کسب مي کنيم تا مسئوليت بپذيريم. خدا ميگويد: مسئوليت امانت بندگي، عقل و اراده را به دوش هرکس گذاشتم، از آن شانه خالي کرد وليتو اي انسان، قبول کردي. قبول کردم که با حيوان فرق داشته باشم که بفهمم. کساني که مي گويند: هر چه کمتر بدانيم مسئوليتمان کمتر است، من در جواب مي گويم: پس خوش به حال حيوان و ديوانه که اصلا نمي فهمد. پس چرا در دعا مي گويم: خدايا عقل کامل به من بده و فهم بده ؟ خدا در 250 آيه قرآن مي گويد: اين آياتي که ما براي تکوين گذاشتيم براي تتفکرون و يعقلون است. يک تراور چک داريم و مقدار زيادي سکه پنجاه توماني، يک بچه از کدام بر مي دارد و يک انسان عاقل از کدام بر مي دارد ؟ چرا براي بچه اين اتفاق افتاد ؟ خوب چون نمي فهمد. چون ظاهري است. اگر من در اين عالم فهمم کم باشد، فهمم کم است.
يکي از شهداي جنگ به امام رضا (ع) مي گفت: اي امام رضا (ع) بعضي ها خانه و ماشين ميخواهند و بعضي ها اولاد و همسر مي خواهند، بعضي ها قلبشان را مي خواهند، ولي من خودت را مي خواهم چون بدون اين ها هم ميشود زندگي کرد. بي همگان بسر شود بي تو به سر نمي شود. من اگر امام رضا (ع) داشته باشم همه چيز دارم. امام رضا (ع) نداشته باشم هيچي ندارم. در دعاي عرفه به تعبيري داريم: آنکس که تو را دارد چه ندارد و آنکس که تو را ندارد چه دارد. چون ما کم دانستيم به دنيا راضي شديم. آيه شش سوره ي کهف: آنهايي که کم دانستند بيشترين زيان را کردند در حاليکه فکر مي کنند سود زيادي برده اند. مثل اين مي ماند که پدر بزرگي به نوه اش چک بدهد و او اين چک را با دو تا شکلات عوض کند و پيش خودش فکر مي کند سود کرده است و طرف ضرر کرده است. وقتي به خانه مي آيد و پدر بزرگ مي فهمد، مي گويد: تو با آن پول هزار تا از اين ها را مي توانستي بخري. او نمي فهمد. اينکه انسان در دنيا سرمايه ي موقتش وعمر کوتاهش را خرج شهوتراني مي کند، خرج ثروت اندوزي و شهرت مي کند، علتش همين است. علماي اهل معرفت سه قدم گذاشته اند. اول باور داشته باشيم که گمشده ايم و بعد خوديابي کنيم يعني ببينيم کجا هستيم و بعد خودسازي کنيم. يعني اينکه بفهميم گمشده ايم. تا نفهميده ام که گم شده ام، داد نمي زنم يا صحاب الزمان کمکم کن. حالا ببينممن کجا هستم بايد از رادارها کمک بگيرم. حدود 57 آيه قرآن يک پيام را مي دهد: خلق لکم، جعل لکم و.. . همه ي عالم را براي تو خلق کردم. تو را براي بندگي خودم خلق کردم که با زندگي بطرف من بيايي نه فقط در گوشه ي سجاده.
سوال– آيا ميشود اين گام هاي بندگي که مي خواهيم برداريم در متن زندگي ما جوانان باشد ؟
پاسخ - يکي از بزرگترين انحرافاتي که در روند مسلماناني ما بوده، اين بوده است کهفکر کرديم بندگي را مي شود از زندگي جدا کرد و جدا هم کرديم. همه ي کارهايي که پيامبر در دين انجام دادند، بخاطر اين بوده که ما بايد همه ي زندگي را به بندگي تبديل بکنيم. خوردن، خوابيدن، ازدواج، تحصيل، کار، تفريح، معامله. نه اينکه اين ها روند خودش را برود و معلوم نيست چارچوب آنها چيست ؟ شرعي است يا عرفي يا عقلي ؟ گوشه ي آن هم يک نماز مي خواند. حساب بندگي را از زندگي جدا نکنيم. امام خميني باور ما را نسبت به دين عوض کرد. دين فقط براي مسجد نيست. دين يعني از گهواره تا گور هر کاري مي کني، بايد رنگ دين داشته باشد. ما بايد اول باور داشته باشيم که گم شديم و بعد خوديابي داشته باشيم و بعد خود آگاهي داشته باشيم و آگاهي لازم را بدست بياوريم و بعد خودسازي داشته باشيم. در خودسازي تغيير بوجود مي آيد. اول بايد آلودگي ها را تخليه کنم. بعد بايد تهويه بشوم يعني زيبايي هاي معنوي را به خودم متصل بکنم. بعد به مقام تجليه يعني نورانيت مي رسم. هر کس سمت خدا بيايد، چشمش، چشم خدايي ميشود. زبانش، زبان الهي، گوشش ميشود اُذن الله و دستشيَدالله ميشود. بشر هستم ولي خليفه خدا هستم. حالا آگاهي را در اين چهار موضوع بيان مي کنيم. اگر بخواهم زندگي ام را به بندگي تبديل بکنم، اول بروم راجع به ازدواج يک تعريف ديني بگيرم. ازدواج جفت گيري نيست. در عالم همه چيز زوج آفريده شده است. درختان و حيوانات و انسان ها. ازدواج بين يک انسان مونث و مذکر است. تا اين پسري که مي خواهد ازدواج کند، خصوصيات يک انسان آن هم از نوع مونثش را نداند و دختر خانم هم خصوصيات يک انسان از نوع مذکرش را نداند، متاسفانه مثل دو انسان نر و ماده با آن برخورد مي کنند. اولئک کلانعام. اگر من به درجه ي حيوانيت بيفتم، چون حيوان هوشمند هستم، غوغا مي کنم. هيچ حيواني مانند صدام حيوان پاره نکرده بود. چون ابزار دستش بود. پس اول بروم يک تعريف ديني از ازدواج بگيرم. وقتي پيامبر روز دوم ازدواج اين دو نور عزيز آمدند از آنها احوالپرسي کنند و برايشان عسل آورده بودند و پيامبر به علي فرمودند: عسل بخورد پسر عمويت به قربانت. به فاطمه گفتند: بخور پدر به قربانت برود. پيامبر فرمودند: زوجيت را چطوري ديدي ؟ فرمودند: خير عون في طاعة الله. پس ازدواج انتخاب شريکي براي بندگي خداست.
اي جوان تو فردي را مي خواهي که اگر يک لحظه پايت خواست بلغزد، به تو هشدار بدهد.اگر او خواست بلغزد، تو به او هشدار بدهي. الان آقا پسر مي خواهد گناه بکند دختر خانم او را هُل مي دهد و بالعکس. پس تعريف ازدواج ديني، انتخاب شريک براي بندگي خداست. انتخاب کسي که مکمل من باشد. ازدواج تکميل است. انتخاب کسي که براي من بال باشد نه بار زيرا ازدواج تکامل است. انتخاب کسي که به من آرامش بدهد زيرا ازدواج وسيله ي آرامش است. بخاطر همين است که مي گويد: کفو خودت را انتخاب کن. کسي که از لحاظ اقتصادي خيلي با طرف فاصله دارد کفو اقتصادي هم نيستند. حتي کفو اجتماعي، شکلي، سياسي، فرهنگي، خانوادگي و فکري مهم است. ازدواج انتخاب شريک است و مهمترين و سخت ترين انتخاب در زندگي است. پيامبر مي فرمايند: بپرهيزيد از سبزه هاي لجن زار. سبزه ي لجن زار خيلي قشنگ است ولي دست که به آن ميزني، بوي تعقن مي دهد. يعني زيبا رويي که در دامن بي حيا تربيت شده است. جواني از من استخاره خواست. به اوگفتم: براي ازدواج است. گفت: بله. گفتم دختر را بر اساس زيبايي انتخاب کرده اي يا بر اساس نجابت ؟ گفت: بر اساس زيبايي. و گفت: اين دختر خانم خاله خوبي ندارد. اين حديث را برايش خواندم و گفتم: استخاره بکنم ؟ گفت: نه. گفتم: به مادرت بگو سراغ يک نجيب برود که خوشگل هم باشد. اگر من تعريفي از ازدواج ديني نداشته باشم، بهمسير غلط مي روم. نگاهمان را در باره ي ازدواج عوض کنيم. حالا دختر خانم پدر يا برادرش مشکل دارد ولي خودش مشکل ندارد. ما نمي گوييم اين را انتخاب نکن ما مي گوييم بر اساس زيبايي او را انتخاب نکن. معيار زيبايي نباشد.
معيار ازدواج دو چيز است. ديانت و لياقت. حالا ازدواج يک اضطرار است يا يک ضرورت است ؟ اگر جوان آن را ضرورت ببيند، هر چه زودتر ازدواج کند بهتر است و اگر جوان آنرا اضطرار ببيند، هر چه ديرتر ازدواج کند بهتر است. ازدواج اگر ضرورت است با درس خواندن منافات ندارد. با کار کردن منافات ندارد. پيامبر فرمودند: بهترين دختر امت من کساني هستند که زود ازدواج کنند. زندگي مدرسه است. خوابگاه و رستوران نيست. تحصيل مسير بندگي است. پيامبرکه عقل کل بود خدا به او گفت: بگو: رب زدني علما، خدايا علم مرا زياد کن. هيچ مکتبي به اندازه ي مکتب ما به علم آموزي تاکيد نکرده است. محدوديت جنسي ندارد. محدوديت زماني ندارد. محدوديت مکاني ندارد. تحصيل منبع درآمد نيست، پُز نيست، کلاس نيست. تحصيل رمز علم آموزي است براي اينکه فهم من درعالم بيشتر بشود. کار چيست ؟ بعضي ها ميگويند: کارمي کنيم که پول دربياوريم لذا بچه پولدارها کار نمي کنند. کار در مکتب ما سه نکته دارد. اول اينکه منبع رزق و روزي است – دوم اينکه عبادت است – سوم اينکه تفريح است.