برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام و المسلمين ماندگاري
-پرسش و پاسخ
90-02-20
با مردم شب ديده به ديدن نرسيديم تا صبح دمي هم به دميدن نرسيديم، کالي که سر سبز دل از شاخه بريديم تا حادثه ي سرخ رسيدن نرسيديم، خون خورده ي درديم و چراغاني داغيم گل کرده ي باغيم و به چيدن نرسيديم، زين هيزم تر هيچ نديديم به جز دود شمعيم که تا شعله کشيدن نرسيديم، خون تپيديم به تاب و تب ترديد اشکي به مژگان چکيدن نرسيديم، يک عمر دويديم و لب چشمه رسيديم خشکيد و به يک جرعه چشيدن نرسيديم.
سوال – چرا کارشناس برنامه ي شما فرمودند: عامل بسته شدن بخت هر کس خود شخص است و سه عامل بداخلاقي، بي عرضگي و بي حيايي علت ازدواج نکردن دختر خانمها است ؟ همه با اين سخن ناراحت شده اند. چرا در برنامه اي به اين خوبي به ما توهين کرده ايد ؟
به کارشناس برنامه بفرماييد که حورالعين نبودن هم به سه عاملي که باعث بسته شدن بخت دخترها مي شود اضافه کنند. ما نه بي حيا، نه بداخلاق و نه بي عرضه بوده ايم البته بي عيب نيستم ولي با توجه به نظر اطرافيان اين را مي گويم. در ظاهر و خانواده ي خودم هم عيبي نمي بينم ولي نمي دانم اين خانم هايي که به خواستگاري مي آيند چه فرشته اي مد نظرشان است که ما نيستيم. اگر پسرشان کمي تحصيلات داشته باشد دنبال حورالعين براي او مي گردند. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – ما از همه بينندگان عزيز و همه ي اساتيد بزرگوار تشکر مي کنيم که همه ي برنامه هاي ما را مي بينند. من از اساتيد حوزه دانشگاه که برنامه ي ما را مي بينند مي خواهم که برنامه ي ما را بعنوان چک کردن ببينند و اگر ما اشتباه مي کنيم به ما تذکر بدهند و کلام ما را اصلاح بفرمايند.
من مي خواهم محکم بگويم که ما درباره ي بخت بد بندگي صحبت مي کنيم. آن دختر خانم گفت که در قصه ي ازدواج بخت من را بسته اند و از ازدواج نکردن سوال نکرد بلکه از بخت بستن سوال کرد. ازدواج نکردن علاوه بر اينها مي تواند عوامل ديگري داشته باشد. ازدواج نکردن مي تواند عاملش بداخلاقي، بي لياقتي بي حيايي باشد يا اينکه ممکن است خدا ايشان را براي بزرگواري نگه داشته است و مُقدرش هنوز محقق نشده است. مثل حضرت معصومه که کفوشان نيامد. يکي ديگر از عوامل ازدواج نکردن مقدر الهي است، خدا دارد او را امتحان مي کند. حضرت معصومه ازدواج نکردند ولي بخت بندگي شان باز بود. پس بخت بندگي ما به اين سه عامل بسته مي شود.
آقا يا خانم کاسب يا غير کاسب فرقي نمي کند. کاسبي دارد کاسبي اش با دروغ و گناه مي چرخد ولي بخت بندگي اش بسته شده است زيرا بي حيايي ديني مي کند.، دارد بي لياقتي ديني نشان مي دهد. بداخلاقي مي کند و بزرگترين گناه بداخلاقي است. بعضي ها مي گوينند که ما دختراني داريم که اصلا حيا ندارند و زود هم برايشان دختر پيدا مي شود. ما مي گوييم با وجود اينکه شوهر برايش پيداش شده، بخت بندگي اش بسته شده است. بخت بندگي يعني اين خانم يا آقا به چه قيمتي مي خواهد ازدواج کند ؟ به قيمت بي حيايي که خودش را در خيابان نشان بدهد تا شوهري براي پيدا بشود ؟ پيامکي آمده که آمده ايم زندگي کنيم تا قيمت پيدا کنيم نيامده ايم که به هر قيمتي زندگي کنيم. ما قرار نيست که به هرقيمتي زن و شوهر پيدا کنيم. ما قرار نيست که به هر قيمتي کار پيدا بکنيم. ما قرار نيست که به هر قيمتي پول پيدا بکنيم. ما بنا نيست که به هر قيمتي شهرت پيدا بکنيم. ما بنا نيست به هر قيمتي به نتيجه ي کار برسيم. ما بنا نيست به هر قيمتي رياست و قدرت پبدا بکنيم. ما قرار نيست که به هر قيمتي زندگي بکنيم. ما آمده ايم که بندگي بکنيم. آن خانم سوال کرد که بخت من بسته شده است و مثالهايي را گفت. ما گفتيم که بخت بسته شدن شما سه تا عامل دارد. حالا مي خواهد ازدواج صورت بگيرد يا نگيرد. مثل اينکه ما نمي گوييم که هرکس که در خيابان انتخاب کرد بد است وهر کس که در خيابان بد حجاب راه رفت مي خواهد خودش را به مردهانشان بدهد ولي مي گوييم که يک عده هستند که بي حيا حرکت مي کنند، حرف مي زنند رابطه برقرار مي کنند و چارچوب هاي ديني را رعايت نمي کنند به اميد اينکه براي آنها همسري پيدا بشود، ما مي گوييم که اين افراد بخت بندگي شان بسته شده است حتي اگر شوهر يا زن پيدا بکنند. کسي که با دروغ پول بدست مي آورد بخت بندگي اش بسته شده است حتي اگر ميلياردر باشد.
کسي که دارد با گناه به رياست مي رسد، بخت بندگي او بسته شده است حتي اگر اوضاع و احوال ظاهر او هم خوب باشد. ما راجع به بخت بندگي صحبت مي کنيم. عده اي گفته بودند که اين سخن شما ما را خيلي آرام کرده که گفتيد همان خدايي که محبت موسي را در دل فرعون انداخت همان خدا مي تواند محبت يک دختر محجبه خوب که دنبال تلفن بازي و چت کردن با پسرها نيست را در دل يک جوان پاک قرار بدهد. او کارگردان است. لذا من عوامل ازدواج نکردن را نگفتم وفکر کنند که هر کسي که ازدواج نکرده حتما اين سه عامل بوده است. هرکس بداخلاق باشد خدا بخت بندگي او را مي بخشد. يعني هر چه تلاش مي کند از خدا دور مي شود و به خدا نزديک نمي شود. حضرت علي (ع) فرمود که زندگي بايد در راه بندگي خدا باشد. آقا يا خانمي که با هم ازدواج مي کنند و بي حيايي را ادامه مي دهند، در ظاهر با هم ازدواج کرده اند ولي بخت بندگي آنها بسته شده است. اين ازدواج، کاسبي و رياست او را به خدا نمي رساند. ابر و ماه و خورشيد و فلک در کارند تا ما کمي بندگي بکنيم. خدا همه چيز را براي ما آفريد تا ما کمي بندگي بکنيم. اصلا مدرسه ي تربيتي عالم براي همين است که ما بندگي بکنيم. بعض ها مي گويند که کاسبي ما بسته شده است. من مي پرسم زندگي بندگي ات هم بسته شده است ؟ طرف مي گويد: خير. مي گويم که خوش به حال تو که بخت پولت را بسته اند ولي بخت بندگي ات را نبسته اند. طرف مي گويد که زندگي ام با مشکلات مواجه شده است.
مي پرسم که در نماز و رسيدگي به خانواده، پدر و مادر، توسل هم خللي وارد شده است ؟ مي گويد: خير. مي گويم: خوش به حال تو. چون بخت بندگي تو را نبسته اند. پس بخت بندگي کسي که با اخلاق و با لياقت و با حيا است بسته نيست حتي اگر در چهل سالگي هم ازدواج برايش مقدر نشده باشد. اين تعبيري از امام سجاد (ع) است که کساني که عمرشان مرتع شيطان مي شود بدبخت هستند. اين فرد هر چه پولدارتر بشود بدبخت تر است. هر کس در مسير آموزه هاي دين قرار نگيرد بخت بندگي اش بسته شده است. اصلا خانم يا آقايي همسرش را در سن جواني از دست داده است ولي الان دارد زندگي اش را مي کند، نمازش را مي خواند و عبادتش را مي کند و خودش را هم به نامحرم نشان نمي دهد. منتظر است که خدا مقدرش را برايش بفرست و واسطه ها او را معرفي کنند. از خودش بي حيايي، بداخلاقي و بي لياقتي نشان نمي دهد. اين فرد بخت بندگي اش باز است. امروزه يکي از علل ازدواج نکردن حفظ عفت و حيا است. بعضي از مردها متاسفانه فرد بي حياء مي خواهند و بخاطر همين فرد با حيا مشتري ندارد. مثلا در بازاري همه مي خواهند نوشيدني حرام بخورند. آن کسي که دارد آب مي فروشد هيچ مشتري ندارد. آيا او بايد ناراحت باشد ؟ خير. او با اينکه مشتري ندارد بخت بندگي اش باز است. خدا مشتري اوست. ما بايد روزي ناراحت باشيم که خدا مشتري ما نباشد. همه ي وجود ما را خدا مي خرد. حضرت خديجه بخت بندگي اش باز بود. در سن چهل سالگي پيامبر به سراغ او رفت. او عفت و ديانت و اخلاقش را حفط کرد، خدا خلاصه ي عالم خلقت را براي او فرستاد. الان اين گونه ازدواج مشتري ندارد. خديجه ام المومنين شد و يکي از زنان بهشتي شد زيرا بخت بندگي اش باز بود. البته من بايد ادبياتم را اصلاح کنم ولي روي اين حرف خودمان هستيم. يک فردي براي رفتن به سفر، پيش امام صادق (ع) استخاره کرد. امام فرمود که استخاره ات منفي است. او به سفر رفت و پولدار شد. از حضرت سوال شد و امام فرمود که نماز تو قضا شد و واجبي از تو فوت شد. ضرر آنرا تو نمي فهمي. دختري گفته بود که من بهره اي از زيبايي ندارم و من مثال کارگردان را زدم. اگر بهره اي از زيبايي داشت و مثل کساني بود که از زيبايي شان سوء استفاده مي کنند خوب بود ؟ الان خدا گوهر حيا و عفت را به اين دختر داده است، پس اصلا نراحت نباشند. حتي اگر سن شان بالا باشد ولي با عفت در خانه نشسته اند. اصلا بي ديني و بي حيايي نکنند. اگر حدود شرعي را رعايت کنند، خدا آنها را مي خرد و يکي را براي آنها مي فرستد. بعضي ها مي گويند که طرف بي دين است و خوشبخت است.
من مي گويم که نگوييد: خوشبخت، بگوييد: خوش زندگي. آيا اين خوشي ها تا آن طرف قيامت هم ادامه دارد ؟ ما بايد هزينه ي بندگي را بپردازيم. پيامبر مي خواست که رسول بندگان باشد و هزينه اش اين بود که خاکستر بر سرش بريزند و مسخره اش هم بکنند. بعضي ها مي گويند که ما را خيلي مسخره مي کنند. من مي گويم که از پيامبر شما را بيشتر مسخره مي کنند. ما دوست داريم که مثل پيامبر باشيم ولي دوست نداريم که هزينه هايش را بپردازيم. مي خواهم به دختران با حيا و عفت بگويم که شايد براي اينکه هزينه ي بندگي شما حفظ بشود تا آخر عمر بايد با همين چادر باشيد و هيچ کسي به سراغ شما نيايد. اين احتمال وجود دارد. اصلا خدا براي شما در آن دنيا همسر قرار داده است. من مي گويم که اين نياز در زندگي من باعث نشود که پايم را از مسير بندگي آن طرف تر بگذارم. براي من بندگي اين قدر مهمتر از زندگي باشد که بندگي را براي زندگي فنا نکنم. بياييم زندگي را براي بندگي فنا کنيم. شهدا زندگيشان رادادند تا بندگي شان حفظ بشود. در قرآن داريم که او را حفظ کرد يعني بندگي اش را حفظ کرد. بدن امام حسين (ع) زير سم اسبان له شد، حضرت فاطمه در سن 18 سالگي شهيد شد. آنها زندگي شان حفظ شد يا بندگي شان ؟ امام حسين (ع) مي فرمود: دنيا آنقدر کوچک است که مثل اينکه نبوده است. همه ي انبياء و اولياء آمده اند که اين را به ما بگويند که بايد زندگي را فداي بندگي کرد. قرآن مي فرمايد که ما بندگان را آفريديم که ما را عبادت کنند. قرار نيست که به هر قيمتي زندگي کنيم. قرار است که زندگي کنيم يا قيمت بندگي پيدا کنيم. خدايا به آبروي امام رضا (ع) که در روايت گفته شده که گره گشاي ازدواج است، تمام دخترها و پسرهاي با عفت و با حيا را در مسئله ي ازدواج ياري بفرما. نقش واسطه ها در اينجا مهم است ولي فقط در ازدواج نيست. مثلا پسر با حيا است و با اخلاق ولي کاسبي ندارد. واسطه ها بايد براي او کار پيدا کنند. اما اين انسان بندگي اش را نفروشد که زندگي پيدا کند. فردي مي گفت که به من پيشنهاد کار شده که مي دانم در آن حرام است و پول خوبي هم به من مي دهند. من به او گفتم که تابحال که طاقت آورده اي. ان مع العسر يسرا. و چون باور نداريم خدا دوباره ي مي فرمايد: فان مع العسر يسرا. حديث قدسي داريم که خدا مي فرمايد بر من واجب است که گره مومن را باز کنم. حالا فکر نکنند که منظور اين است که مشکل کار و ازدواج حل مي شود. خدا سعه ي صدري به من مي دهد که مشکلات را کوچک ببينم.
سوال – سوره ي هود آيات 45-38 را توضيح دهيد.
پاسخ – حضرت نوح داشت کشتي مي ساخت، آنجا خشکي بود. هر کس که رد مي شد او را مسخره مي کند. مي گفتند که پيامبري او جواب نداده است، دارد نجاري مي کند. اين هزينه ي بندگي است. حضرت نوح کمي دلش تکان خورد. مثل خانم هاي محجبه که مي گويند که ما دين داريم پس چرا اين جوري مي شود. خدا به او گفت که کشتي ات را بساز. من دارم تو را نگاه مي کنم. معلوم مي شود که دو چيز انسان را خيلي راضي مي کند. يکي اينکه من بايد باور کنم که در محضر خدا هستم و خدا دارد من را نگاه مي کند، در اين صورت تحمل من بالا مي رود. مثل فوتباليست ها که وقتي در بازي به زمين مي خورند ولي چون مردم دارند آنها را تماشا مي کنند زود بلند مي شوند. ديگر اينکه انسان باور کند که اين سختي دورانش کوتاه است. چنين نيست که هرکس ديانت دارد دنياي زندگي اش خراب است. يعني هر انساني که دين دارد فقير است. بعضي ها هستند که هم دين دارند و هم دنياي شان خوب است و خدا لطفي به آنها کرده است و انشاء الله که آخرت شان هم خوب است. چنين هم نيست که هر کس دين ندارد دنياي آبادي دارد. بعضي ها خاطر بي ديني شان خسر الدنيا و الاخرت هستند. اگر ديانت داشتيم و هنوز گره هاي دنياي مان باز نشده، اين را در هزينه اي بندگي مان بگذاريم. اين را در فرجي بگذاريم که قرار است بعدا براي ما حاصل بشود. حتي اين را در گشايش بگذاريم. شايد خدا گشايش را در کارمان ندهد در روح مان بدهد. الم نشرح لک صدرک. همه ي مشکلات پيامبر حل نشد ولي خدا سينه ي پيامبر را گشاده کرد و همه ي اينها هضم شد. خدا در آيه 38 فرمود که اگر بداني که ما تو را نگاه مي کنيم مسخره هاي آنها تو را آزار نمي دهد. ما بندگي مان را بکنيم. معيارهاي بندگي پازل است. خانمي حجاب و حيايش خوب است ولي اخلاقش خوب نيست. به خدا گله نکند که من که حجاب و حيا دارم، چرا گره من را باز نمي کني ؟ گاهي حيايش کم است. بندگي را در حد کامل داشته باشيم. اگر از زندگي مان هزينه شد خيلي ناراحت نباشيم.
سوال – من فرزند بيماري دارم که پزشکان از درمان او عاجز هستند. براي شفاي او به هر دري زديم ولي شفايي نگرفتيم. نذر کرديم ولي نشد اما حالا دل مان به امام رضا (ع) خوش است. زيرا شنيده ايم که امام رضا (ع) بيماران را شفا مي دهد. چکار کنيم که شفاي بچه ي يک ساله مان را از امام رضا (ع) بگيريم ؟
پاسخ – اينکه انسان مي خواهد در مسير بندگي بکند لازمه اش اين است که دعا بکنند. خدايا به آبروي امام رضا (ع) همه ي بيماران را مخصوصا بيماري که سفارش کردند لباس عافيت بپوشان. دنبال اسباب هم برويم. نکند بخاطر اينکه مي خواهيد امام رضا (ع) برويد از اسباب طبيعي مثل دارو و پزشک جدا شويد. حتي درمان هاي خارج از کشور هم انجام بدهيد. براي امام رضا (ع) تعيين تکليف نکنيم. به امام رضا (ع) نگويم که اگر بچه ي من را خوب کردي بنده ي خوب مي مانم و اگر بچه ام خوب نشد ديگر با شما قهر هستم. شايد مصلحت اين بچه اين باشد که خوب نشود. پس دعا کنيم که خوب شود و بعد تلاش کنيم که خوب بشود ولي اعتقاد به حکمت امام رضا (ع) پيدا کنيم. اگر آنها به ما فهماندند که مصلحت اين بيمار اين نيست که خوب بشود. قصه ي خضر و موسي اين بود که قرار بود که اين بچه ها کشته بشوند زيرا خدا مي خواست به پدر و مادر آنها اولاد صالح بدهد زيرا آنها داشتند خراب مي شدند.
اگر من امروز بيمار هستم و نمره ي قبولي را دارم. اگر از امام رضا به زور شفا بگيرم، ممکن است که وقتي خوب شدم کافر بشوم. و بعد مي گفتند که اي کاش او در بيماري اش مي مرد. فردي بود که بيمار بود و همه براي او دعا کردند که خوب بشود. بعد که خوب شد فاسد شد و همه مي گفتند که اي کاش درآن بيماري اش مي مرد. من اسرار الهي را نمي دانم. راوي مي گويد که به محضر امام صادق (ع) رفتم. ديدم امام با ناراحتي به اتاق رفت و آمد مي کند. علت را پرسيدم و امام فرمود که بچه بيمار بود. من تمام تلاشم را کردم که تکليفم را در بيماري او انجام داده باشم. طبيب آورديم، دارو داديم، مواظبت کرديم و دعا کرديم ولي در آخر بچه مُرد. امام رضا (ع) همه ي بيماران را شفا نداده است. کساني که مصلحت شان در شفا است، امام شفا مي دهد. شرطش اين است که من هم لياقت اين اتصال را داشته باشم. قرار نيست که هر کس که شفا نگرفته است بگوييم که او بد است. بايد بدانيم که هر کس که شفا گرفته مصلحتش بوده است و هر کس که شفا نگرفته مصلحتش شفا در اين دنيا نبوده است.
سوال – من آرامش زندگي ام را مديون برنامه شما و مادرشوهرم هستم که من را به ديدن اين برنامه تشويق کرد اما مادر فرشته اي هستم که که متاسفانه عقب مانده ي ذهني است. از شما التماس دعا دارم براي مادراني مثل من و دعا مي کنم که همه بيماران شفا پيدا کنند. دوست دارم که مادرشوهرم بداند که توصيه اش چه کمک بزرگي به من کرد.
پاسخ – اگر مادر شوهر واسطه بوده، اگر من واسطه هستم که اين خواهر را به بندگي خدا راهنمايي کنم، خدا يک هزينه ي سنگين بندگي را جلوي ايشان گذاشته است. دوران طول زندگي مهم نيست مهم اين است که شما تکليف خودت را در مورد موجودي که بعنوان فرزند جلوي شما گذاشته اند انجام بدهيد. اگر فرزند شما سالم است يک تکليف داريد و اگر فرزند شما کمبود دارد شما يک تکليف ديگري داريد. من به اين مادر قول مي دهم که همين فرشته ي عقب افتاده، روزي دامن اين مادر را مي گيرد و برايش دعايي مي کند، اين دعا غوغايي مي کند. يک خانواده اي دختر عقب مانده اي داشتند و اين دختر من را مي شناخت با زبان بي زباني گفت که براي من يک روضه مي خواني ؟ من هم قبول کردم و يک روضه خواندم. در سي سال دوره ي طلبگي من چنين مجلسي نداشته ام. اين دختر خيلي گريه مي کرد. الان که بعضي موقع ها زنگ مي زند، مي گويد که برايم روضه مي خواني ؟ ما اسرار عالم را نمي دانيم. اينها هزينه ي بندگي است. اين پدر و مادر بچه را خودشان نگه مي دارند و مي گويند که خدا اين را در کاسه ي ما گذاشت است. معلوم مي شود که ما براي پاک شدن مان يک دختر يا پسر عقب مانده لازم داشتيم. قرار نيست که ما با پول دادن امتحان را بيرون بيندازيم. بعضي ها با پول شان، امتحان نگهداري پير مرد يا پير زن را بيرون مي اندازند. پير مرد يا پير زن را در سالمندان مي گذراند و پول م يدهند و بچه شان را هم در مجموعه ي گلها مي گذارند تا از و مواظبت کنند. دختري که برايش خواستگار مي آيد ناراحت مي شود که بگويد يک خواهر عقب افتاده دارد. اينها اشتباه مي کند. خدا اين امتحان را در کاسه ي شما گذاشته است در کاسه ي مجموعه نگذاشته است. اين بچه ها اگر دعا بکنند کرات آسمان را بهم مي ريزند زيرا آنها دل کوچکي دارند.
سوال – شما که مي گوييد دين خدا بن بست ندارد، پس چرا به هر قيمتي که شده بايد به پدرمان احترام بگذاريم. پدري بي مسئوليت دارم که تمام مشکلات زندگي ما تقصير اوست. در تمام بحران ها خودش را عقب مي کشد. من به تمام سفارش هاي قرآن عمل کرده ام ولي هيچ کدام از ته دل نبوده است. از پدرم بيزار است و مطمئن هستم که اگر سفارش هاي قرآن نيود من با پدرم مهربان نبودم. يک پدر خوب با پدر من چه فرقي دارد ؟
پاسخ – اين پسر چون دين داشته سراغ خودکشي نرفته است، سراغ فرار از خانواده نداشته است، سراغ پرخاشگري با پدر نرفته است و او را دعا کرده است. اگر ما مي گوييم که دين ما مي گويد که به پدرتان دعا و محبت بکنيد، محبت فقط به لبخند نيست. الان همه ي تلاش خودش را بکنند و از مشاوران استفاده بکند و از کساني که روي اين پدر اثر گذار هستند استفاده بکند تا اين پدر متوجه بشود. خودش جواب خودش را داده که چون او دين دارد، بن بست ندارد. نيت خودش را هم اصلاح بکند. بگويد که چون خدا گفته انجام مي دهم و از ته دلم هست و آرام هستم.
سوال – آيا شما خيلي خوش بينانه به زندگي نگاه نمي کنيد ؟
پاسخ – چکار کنيم ؟ قرآن به ما ياد داده است. تا دنيا را کوچک نکنيم مسائل دنيا ساده نمي شود. ما دنيا را بزرگ کرده ايم. در قرآن داريم که وقتي چيزي بدست آورديد خيلي خوشحال نشويد و اگر چيزي از دست داديد خيلي ناراحت نشويد. من در همين دنيا به اين کوچکي مي توانم به وسعت عالم برسم. خوش به حال کساني که در امتحان قرار گرفته اند.
سوال – من چند وقت است که مرتب صحبت هاي شما را گوش مي کنم و خوراک قبل از خوابم حتما يکي از فايل هاي صوتي شماست که در گوشي ام ريخته ام و دارم ياد مي گيرم که زندگي ام را به بندگي تبديل بکنم. من يک دختر مذهبي معمولي هستم که به تمام مقدسات احترام مي گذارم واجبات ديني ام را انجام مي دهم و قرآن مي خوانم. حالا که سمت و سوي من به طرف خدا رفته و همه ي چيزها را خدايي مي بينم در مسئله ي ازدواج وقتي پاي صحبت مي نشينم و ديدگاهي که شما راجع به ازدواج گفتيد مطرح مي کنم، بسياري از آقايان از اين حرفها خوششان نمي آيد و پا پس مي کشند. من نمي دانم که عملکرد و صحبت هاي من چرا اين طور بوده که فکر مي کنند که من خشک مقدس هستم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – شايد گاهي برداشتهاي ما از اين حرفها خيلي خشک مي شود. مثلا خانمي مي گفت که براي خواستگاري من آمده اند و من گفته ام که بايد هر هفته به نماز جمعه بروم يا فلان برنامه را بروم. من هم اگر جاي آن آقا بودم مي گفتم که با اين خانم نمي شود زندگي کرد. گاهي از حرفها بد برداشت مي شود. محور زندگي ما بايد بندگي باشد، طرف مقابل که مي خواهند انتخاب کنند يا دين دارد يا دين پذير است. هر دو نفر آنها خوب هستند. در هر دوي آنها بايد تلاش کنيم که دين را جلو ببريم. دختر خانم ها سعي کنند که خيلي خشک نگاه نکنند. کمي منعطف باشند اما روي حلال و حرام بايستند. بندگي به معني تعطيل زندگي و تفريح نيست ولي بايد در چارچوب دين باشد.
خدايا به آبروي امام رضا (ع) همه ي بيماران بويژه بيماراني که التماس دعا گفته اند لباس عافيت پوشانده و همه ي گره هاي زندگي بويژه گره ي ازدواج را با دست عنايت امام رضا (ع) باز بفرما.