برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام و المسلمين ماندگاري
-پرسش و پاسخ
90-02-13
اي زندگي بردار دست از امتحانم نه چيزي مي دانم نه مي خواهم بدانم، دل سنگ يا دل تنگ چون کوهي زمين گير از آسمان دل خوش به يک رنگين کمانم، کوتاهي عمر گل از بالا نشيني است اکنون که مي بينند خوارم در امانم، دل بسته ي افلاکم و پا بسته ي خاک فواره اي بين زمين و آسمانم، آن روز اگر خود بال خود را مي شکستم اکنون نمي گفتم بمانم يا نمانم، قفل قفس باز و قناري ها هراسان دل کندن آسان نيست آيا مي توانم ؟
سوال – من 18 سالم است و از زماني که يادم مي آيد گناهان زيادي کرده ام تا 5 ماه پيش که گناه را بوسيدم و کنار گذاشتم اما امان از جامعه ي دوگانه که خيلي شباهتي به جامعه ي اسلامي ندارد. نياز به گفتن نيست. شما خودتان وضع جامعه را بهتر از من مي دانيد هرچند در مورد آن حرف نمي زنيد. کمک کنيد فرصتي را که خدا به من داده از دست ندهم. فقط خواهش مي کنم که نگوييد که خانه نشين بشو و با قرآن همنشين بشو زيرا من اين جور عملکرد را مفيد نمي دانم. من مي خواهم در همين جامعه زندگي کنم و فرصت بندگي را هم از دست ندهم.
پاسخ – يک سلام ويژه به کارگران داريم و بر دست آنها بوسه مي زنيم و يک سلام ويژه اي به معلمين و اساتيد بزرگواري داريم که حق مادري بر گردن ما دارند. اميدواريم با دعاهاي خيرشان فرزندان معنوي شان را بهره مند کنند.
اينکه ايشان گناه را کنار گذاشته اند خوب است ولي بدانيد که گناه بوسيدني نيست. آنچه که بوسيدني است طريق بندگي است. خطاب به خودم و همه دوستان و دست اندرکاران برنامه مي خواهم بگويم که ما تبديل زندگي به بندگي را دوست داريم چون مي دانيم که بندگي آرامش دارد. کلمة لااله الا الله حِصني فمن دخل حِصني امرني عذاب يعني از عذاب وجدان، وسوسه ها، تشويش ها، خاطره ها، نگراني ها، ترس ها و طمع ها در امنيت هستم. همه مي دانيم که بندگي آرامش دارد موفقيت دارد و پشتيباني دارد. پس در تبديل زندگي به بندگي ما مشتري زياد داريم. اما حکايت با دست پس مي زند با پا پيش مي کشد است. وقتي سراغ هزينه ي تبديل زندگي به بندگي مي رويم، آنجا کمي عقب نشيني مي کنيم. آيا شده فردي به دکتر برود و بگويد که من معتاد به سيگار هستم و چند وقت است که دارم آن را کنار مي گذارم، من آمده ام که شما به من کمک بکنيد ولي فلان داروها را ننويسيد. دکتر مي گويد که اصلا چرا پيش من آمدي و من براي شما چه بنويسم ؟ اگر قرار است که من خوب بشوم خوب شدن يک هزينه دارد. من نمي خواهم اين عزيز را مکدر کنم و به مزاح مي گويم. فردي هوس کرد که نقش شير را روي بدنش خال کوبي کند. ما با خال کوبي موافق نيستيم ولي اين در داستان است. تا در حمام خال کوب شروع به زدن سوزن کرد، طرف گفت که چقدر مي سوزد، کجاي شير را داري خال کوبي مي کني ؟ گفت: يال شير. گفت: يال نمي خواهد. بعد گفت که دم، شکم و صورت هم نمي خواهد. در آخر فردي که خال کوبي مي کرد گفت که بگو من اصلا شير نمي خواهم. اگر ما صد سال براي تبديل زندگي به يندگي صحبت بکنيم باز کار تمام نمي شود. زندگي ميليونها مسئله است و بندگي ميليونها آميزه است. بندگي يک کلمه اي نيست يا همان 12 شاخصي که ما گفتيم نيست. تبديل زندگي به بندگي شيرين است، مشتري زياد د ارد زيرا همه آثار و برکات آن را مي دانند و هر انسان عاقلي آنرا انتخاب مي کند ولي هزينه ي تبديل زندگي به بندگي گران است. بايد هزينه ي آنرا پرداخت کنيم. اگر قرار است که من گناه را کنار بگذارم، اگر قرار است که به مسير بندگي خدا بيايم اولين هزينه اش اين است که من با نگاه ظاهري قضاوت نکنم. زيرا همه بدبختي ما در زندگي اين بود که نگاههاي مان ظاهري و دنيايي بود. انشاء الله تکرارهاي ما بوي تکرارهاي قرآن را بدهد. مثل تکرار فباي آلاء ربکما تکذبان سوره الرحمن که عروس قرآن است، آيه 22 سوره ابراهيم که نقل قول شيطان بود، نوجواني از من پرسيد که اگر وعده هاي خدا توپُِر، شيرين و قشنگ است است و اگر وعده هاي شيطان تو خالي و تلخ است پس چرا طرفداران آن زياد است ؟ چون وعده هاي شيطان ظاهري، دنيايي وغيبي است. اولين هزينه اش اين است که نگاه ما ظاهري نباشد.
الان اين دوست ما مي گويد که امان از دست اين جامعه و به ما گفته اند که شما مشکلات جامعه را مي دانيد و نمي گوييد. در بحث ارزيابي يک نکته اين است که قبل از اينکه من ديگران و جامعه را ارزيابي کنم، آيا خودم را ارزيابي کرده ام؟ حضرت علي (ع) مي فرمايد: کساني که در خط ما هستند قبل از اينکه به عيب ديگران نگاه کنند به عيب خودشان نگاه مي کنند. همه ي ما مي گوييم که جامعه ديني نشده است. جامعه ي ديني مثل يک بسته نيست که به وسط جامعه بيفتد. ديني بودن جامعه را خود ما بايد بسازيم. خدا بيامرزد امام معلم اين جامعه را و بقول آن نويسنده اين عصر را واقعا بايد عصر امام ناميد. امام وقتي دو نفر را عقد مي کردند، مي فرمودند که برويد بسازيد، بسازيد و بسازيد. تنها توصيه شان اين بود. من از اين بسازيد سه معنا برداشت کردم. اول اينکه با هم بسازيد. يک زن و شوهر هر چه هم که تلاش بکنند معلوم نيست که تمام علايق و سلايق منطبق بر هم باشد، پس بايد با هم سازش بکنند. علي و فاطمه يگانه اي در عالم بودند که معلوم نيست که ديگر تکرار بشوند. همديگر را بپوشانيد، گرم کنيد و زيبا کنيد. زيباترين وجه مرد اين است که زن از او راضي باشد و زيباترين وجه زن اين است که مرد از او راضي باشد. ديگر اينکه يک زندگي قشنگ مطابق بندگي بسازيد، عون في طاعة الله. قدم به قدم زندگي مان را مواظب باشيم که در بندگي خدا باشيم. وAA هواي همديگر را داشته باشيد. الان خانم هواي شکم آقا را دارد و مراقب است که حتما غذايي بخورد، پس مراقب دين همديگر هم باشيم. پس زندگي ديني بسازيد. ديگر اينکه اولاد صالح بسازيد. سقف خانه خراب نمي شود و اولاد صالح پايين بيفتد. اگر قرار است که جامعه ديني باشد، همه ي ما بايد شروع به ديني شدن بکنيم. دين به ما مي گويد که اول انگشت اتهام را به سمت جامعه نبر به سمت خودت ببر. در زمان قبل از انقلاب با اينکه حکومت طاغوت بود و بندگي خيلي سخت بود ولي آنهايي که مي خواستند بنده ي خدا باشند بودند. در خاطرات پدر آيت الله سيستاني آمده که در زمان رضاخان که چادرها را از سر مي کشيدند، او چندين سال از خانه بيرون نرفت تا چادر را از سرش بيرون نياورند. حضرت آسيه هزينه ي بندگي در کارخ فرعون را پرداخت کرد. و جزء چهار زن برتر شد و نتيجه اش اين بود که او را کشتند و هزينه ي بندگي را پرداخت. اگر قرار است که ما جامعه را اسلامي کنيم اول بايد خودمان را اسلامي کنيم، دوم خودمان و سوم خودمان. بعد خودبخود جامعه خوب مي شود. من که خوب بشوم بچه هايم خوب مي شوند و بچه هايم که خوب بشوند دوستانشان هم خوب مي شوند مثل يک موج است. هم خوبي موج است و هم بدي موج است. چرا خانواده ها فکر مي کنند که اثر بد مي آيد ولي اثر خوب نمي آيد ؟ البته اثر بد زودتر مي آيد ولي اثر خوب هم مي آيد و اثرش هم زيباتر است زيرا اين الهي است. اگر من خوب بشوم چند نفري که در اداره با من کار مي کنند خوب مي شوند. خوبي فطري است. حالا اگر همه مي خواهيم صبر کنيم تا ديگران خوب بشوند چه اتفاقي مي افتد ؟ پيرمردي که علم بزرگواري بود در نجف زندگي مي کرد. يک بقچه اي داشت که همه ي زندگي اش در آن بود. جواني گفت که مي خواهي به تو کمک کنم و بقچه را برداشت و فرار کرد. اطرافيان به پيرمرد گفتند که بقچه ات را گرفت و رفت، آيا چيز قيمتي در آن داشتي ؟ عالم گفت که شما خجالت نمي کشيد، جوان مردم مي خواست به من کمک کند و من را در شلوغي بازار گم کرده است، چرا به او تهمت مي زنيد ؟ اين نوع نگاه هزينه ي بندگي است. اگر مي خواهيم آدم بشويم بايد عالم را خوب بينيم. اصل بر خوب بودن است مگر اينکه خلافش ثابت بشود. من قبول دارم که جامعه ي ما مشکلات دارد ولي اين را قبول ندارم که جامعه نمي گذارد ما خوب بشويم. اين عزيز هم يک نگاه منفي به جامعه داشته و هم يک نگاه منفي به ما که شما مشکلات جامعه را مي دانيد و نمي گوييد. کسي مي گويد که آقاي ماندگاري از اشکالات جامعه نمي گويد که همه ي حرفهاي يک ساله من را شينده باشد و بگويد که از اشکالات جامعه نگفت. اين سوء ظني که به من دارد بيش از همه به خودش آسيب مي زند.
ما قرار است که ديني بشويم، ديني شدن افراد، جامعه، خانواده و حکومت. اين ديد اشتباه است که بگوييم فردي که دارد ما را نصيحت مي کند و از دين براي ما مي گويد فکر مي کند که خودش مبرا از هر گناهي است و فکر مي کند که ما گناهکار هستيم. وقتي ما مي خواهيم بگوييم که در جامعه اشکالي هست، نگوييم که اشکالي داريد بگوييم: اشکالي داريم. اگر بگويم اشکالي داريد خودم را مبرا کرده ام ولي اگر بگويم که اشکالي داريم خودم را هم قاطي کرده ام. اين ديني تر است. قبل از اينکه به ديني شدن جامعه فکر کنيم و اظهار نظر و قضاوت کنيم اول به خودمان بپردازيم. مقدس اردبيلي در بين نجف و کربلا پياده مي آمد. آقاي اسب سواري ک امام زمان (عج) بود او را سوار کرد ولي خودش خبر نداشت که اين آقا کيست. حضرت از مقدس اردبيلي پرسيد که فلان آقا چطور هستند ؟ گفت: که خيلي آقاي خوب است. حالا اگر از من بپرسند که فلان روحاني چطور است حداقلش اين است که چيزي نمي گويم ولي پيش خودم يک پرونده برايش درست مي کنم. يا مي گوييم خوب است ولي بگذار دهانم بسته باشد يا حالا... مقدس اردبيلي گفت که او عالم بسيار متقي و والايي است. نفر ديگري را پرسيد و او باز هم تعريف کرد و خلاصه هر کس که آقا از او پرسيد او تعريف کرد. بالاخره آقا پرسيد که شيخ احمد اردبيلي چطور مردي است ؟ آدم خوبي نيست، اصلا به درد نمي خورد. و از خودش بدي گفت. امام فرمود: چگونه انسان بدي است در حاليکه الان پشت سر امام زمان (عج) روي مرکب نشسته است. فردي پيش امام سجاد (ع) آمد و گفت که من دعا مي کنم که خدا من را امتحان نکند. امام فرمود که اين دعا اصلا مستجاب نمي شود. بگو: خدايا من را در امتحانات قبول کن. اينجا مدرسه است. مگر مي شود که در مدرسه امتحان نباشد. مدرسه اي که امتحان نداشته باشد ديگر رتبه اي نيست. کسي از امتحان خسته مي شود که از رتبه خسته بشود ولي کسي نيست که از رتبه خسته بشود، پس نبايد کس هم از امتحان خسته بشود. همه رتبه را مي خواهند ولي حاضر به امتحان نيستند.A بعضي ها مي گويند: بي امتحان مرا به غلامي قبول کن. اين امکان ندارد. مي شود که ما مثل شيخ مقدس اردبيلي بشويم؟
اگر قرار است که جامعه مان ديني بشود بايد اول خودمان ديني بشويم. چرا همه توقع داريم که اول ديگران درست بشوند و بعد ما درست بشويم ؟ زن و شوهر مي آيند، زن مي گويد که من همه ي وظايف خودم را انجام مي دهم ولي او وظايفش را انجام نمي دهد و حاضر نيست که يک مقدار خودش را متهم کند. وقتي با آقا صحبت مي کنيم مي گويد که من همه ي وظايف خودم را انجام داده ام او به وظيفه اش عمل نمي کند. اما باقر (ع) به اسحاق فرمود: از خدا بخواه که تو را از حال تقصير بيرون نکند. يعني دائما احساس کني که داري کوتاهي مي کني. من بايد اعلام کنم که در اين مدتي که در برنامه بوده ام احتمالا کوتاهي هايي کرده ام و عذر مي خواهم. روز معلم من نبايد توقع داشته باشم که بچه ها به من بگويند روزت مبارک و من خودم به بچه ها بگويم از کوتاهي که نسبت به شما کرده ام عذرخواهي مي کنم. بقول حضرت امام قبل از اينکه بگوييد انقلاب براي ما چکار کرده، بپرسيد که ما براي انقلاب چکار کرديم. من براي اسلامي شدن جامعه چکار کردم ؟ شما بينندگان چکار کرديد ؟ در اداره چکار کرديم ؟ من مدير و معلم خواستيم که فقط مبلغ باشيم ولي نه براي خودمان.بندگي شيرين است و هزينه ي آن هم گران است، سعي نکنيم شيريني بندگي را بدون امتحان بدست بياوريم زيرا به ما نمي دهند. اگر هم چيزي به ما بدهند قلابي است. اولين قدم اين است که باور کنيم خدا دوستن دارد که ما هدايت بشويم و باور کنيم که هدايت بايد از من شروع بشود. امام علي (ع) مي فرمايد: هر کس مي خواهد ولي کسي باشد بايد اول از خودش شروع کند. اگر روح الله توانست معلم امروز عصر ما باشد، اول خودش را تربيت کرد.
سوال – سوره يونس آيات 97-89 را توضيح بدهيد.
پاسخ – در آيه اول اين صفحه مي گويد که موسي و هارون دعا کردند که خدايا ما را از دست فرعون نجات بده وخدا نجات آنها را معجزه آسا قرار داد. از همان معجزه هايي که قرآن مي فرمايد: من حيث لايحتسب. اگر مي ايستادند دشمن آنها را نابود مي کرد و اگر جلومي رفتند در آب دريا غرق مي شدند. اينجا نقطه ي اتصال است. يکي از شرايط استجابت دعا در اين آيه خيلي زيبا بيان مي شود. اينکه مي گويند چرا دعاي ما مستجاب نمي شود بخاطر اين است که وقتي ما داريم دعا مي کنيم دل مان به جاي ديگر بند است. اگر حضرت موسي قايقي در کنار دريا بود اين قدر محکم دعا نمي کرد. اگر رودخانه اين قدر پُرتلاطم نبود شايد اين جوري دعا نمي کردند. و مي گفتند که با شنا رد مي شويم. اما آب خروشان از يک طرف و دشمن مسلح پشت سر، يک ذره هم جا براي اعتماد به غير از خدا نبود. اميد که از خدا قطع شد، به خدا متصل شدند. به اندازه اي که مادر موسي به خدا اعتماد کرد و بچه را وسط رود رها کرد و به اندازه اي که امت موسي به خدا اعتماد کردند، ما هم اعتماد کنيم و بينيم که دعاي مان مستجاب مي شود يا نه.
سوال – من چند وقت ديگر کنکور دارم و از طرفي هم در طرح خادم معنوي امام رضا (ع ) هم شرکت کرده ام. چند روز ديگر موقع عهد من با امام رضا (ع) است. من استرس دارم زيرا نمي دانم در اين روز بايد چکار کنم. و به استرس هاي روز کنکورم اضافه شده است. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – من با يک نفر قرار دارم و اگر بدانم که خيلي مهربان است، چشم پوشي هم مي کند، خيلي هم دستگير است، خيلي هم سخاوت دارد و خيلي هم اهل احسان است چه احساسي دارم ؟ خدا نکند که ما امام رضا(ع) را با انسانهاي عادي مقايسه کنيم. دلهره ي من از اين لحاظ بايد باشد که آن روزي که خادم معنوي امام رضا (ع) مي شوم، آيا لايق هستم يا خير. اين دلهره قشنگ است و امام رضا (ع) هم خودش در همه ي کارها کمک مي کند. بالاترين خدمت معنوي به امام رضا(ع) اين است که نيت هاي مان را در مسير زندگي درست تر کنيم. ما براي کنکوري هاي دعا مي کنيم. از پدر و مادرها هم خواهش مي کنيم که اين زماني که تا کنکور مانده، بچه هايشان را بيشتر درک کنند، فضاي خانه آرامتر، رفت و آمدهاي غير ضروري کمتر، بقول بچه ها روي اعصاب بچه ها راه نرويم، خوراک مقوي تر بدهيد و فضاي خوابشان بهتر بشود. به بچه ها اميد بدهيم و نگوييم که اگر در کنکور قبول نشوي جايي در خانه نداري و اين استرس اصلا نمي گذارد که امتحانش را خوب بدهد. به بچه ها آرامش و اميد بدهيم، روحيه بدهيم. در شبهاي عمليات که بعضي از بچه ها مي گفتند که ما مي ترسيم. مي گفتيم که الان يک کمپوت روحيه بازمي کنيم و کمپوت گيلاس معروف به کمپوت روحيه بود و يک کمپوت برايش باز مي کرديم و روحيه اش خوب مي شد. با بچه ها حرف بزنيم و تبسم بکنيم. اين عزيز بداند که با عنايت به امام رضا (ع) اگر به جايي برسد بايد در شغل خودش بايد خادم معنوي امام رضا (ع) بشود. اگر به اين نيت باشد امام رضا (ع) قطعا از شما مي پذيرد. ما روز خاص را آورديم که مردم نترسند و شيرين باشد و آن را در همه ي روزهايشان سرايت بدهند. همان روز يک زيارت امين الله بخواند و حس کند که در حرم امام رضا (ع) دارد درس مي خواند. بعد مي بيند که آرامش و نورانيت قشنگي دارد. آيت الله جوادي عاملي مي فرمودند که آن مطالعاتي که من در حرم قم دارم تا وقتي در شهر ديگري دارم، در قم بهتر مي فهمم. پس اگر خانه مان را همان لحظه حرم امام رضا (ع) بکنيم مطالعات مان بهتر مي شود. گفته اند: هر جا نام ماست، همانجا حرم ماست. موفقيت در کنکور فقط موفقيت در عالم هستي نيست و اگر قبول نشدي دنيا به آخر نرسيده است. اين قدر فرصت هاي ديگري هست که من مي توانم توانمندي و خدمت خودم را نشان بدهم. امروز کنکور در جامعه ي ما در بورس است. حتي کساني که در آزمون حوزه شرکت کرده اند چنين استرسي دارند. اگر در اين آزمونها موفق نشدند نااميد نشوند. مسير خدمت و بندگي ب ن بست ندارد.
سوال – من دختر مجردي هستم که با پسرها دوست مي شوم. از هر پسري که خوشم مي آيد فقط روز اول خودش را برايم مي کشد و منت من را مي کشد و بعد از دو ماه طرف بدون هيچ دليلي مي گذارد و مي رود و ديگر هيچ خبري از او نيست.طالع بين گفته که تو طلسم شده اي و با هر کس که بخواهي دسوت بشوي تا دو ماه با تو حرف مي زند و بعد مي روند. من را راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – کاش ايشان اعتراف اول را نمي گفتند زيرا اعتراف به گناه خودش گناه است. استغفرالله ربي و اتوب اليه. اگر قرار است که بخت کسي بسته شود عاملش کسي جزء خود او نخواهد بود. آيه ي قرآن داريم که من خودم عمل مي شوم که خدا راهي را براي من باز مي کند يا مي بندد. ان يمسسک الله خيري ان يمسسک الله به ذرٍ يا شرٍ. اگر خدا برکسي مقدر کند که اسبابش را خودش فراهم کرده که به خيري برسد هيچ کس نمي تواند جلويش را بگيرد. اگر خدا مقدر کرده باشد که به کسي ضرري برسد بخاطر اينکه خودش اسبابش را فراهم کرده يا گناهي کرده. هيچ کس نمي تواند جلويش را بگيرد. پس اين بين من و خداي من است. من چکار کرده ام که بسته شده است. سه چيز در دختر خانم ها خودش را نشان مي دهد. يکي بداخلاقي است. اين دختر خانم بداخلاق است. يعني به تعبير امروزي به هر کس مي رسد مي پَرد. بدقلق است. هر جا اسم ازدواجي باشد تا اسم اين دختر را مي آورند مي گويند که نه او بد اخلاق است. ديگري بي عرضگي است. دختر درسن 22 سالگي و در سن ازدواج است ولي هيچ عرضه اي ندارد. نه خانه داري، نه خياطي، نه آشپزي هيچي بلد نيست و فقط مي خواهد بخورد و بخوابد و پُز بدهد. و کوه توقع است. مثلا مي گويد که درس مي خواند. خوب کسي که درس مي خواند نمي تواند در خانه کار بکند. ولي دختري که از هر انگشتش هنري ببارد، هر جا صحبت از ازدواج بشود مي گويند که اگر من خودم پسر داشتم براي او مي گرفتم. پس يکي بداخلاقي و ديگري بي لياقتي و ديگري بي حيايي است. دختر بي حيا در کوچه ها در کوتاه مدت مشتري زياد دارد در نگاههاي هوس آلود مشتري زياد دارد ولي کسي که مي خواهد براي خودش همسر انتخاب بکند اگر لحظه اي فکر کند اين دختر را انتخاب نمي کند. زيرا مي گويد: اين که خودش را به من نشان داد احتمالا به هزارتاي ديگر مثل من نشان داده است. يا پسري که امروز دنبال اين دختر رفته شايد دنبال صد تا دختر ديگر هم رفته باشد. بر اساس آماري که مي دهند 80 درصد رابطه هايي که بر اساس بي حيايي بوده است و فقط در آن نياز جنسي و هوس بوده است عمدتا به ازدواج ختم نشده و اگر هم شده پايدار نبوده است. عامل اينکه هر کسي دوماه با او رفيق بوده و بعد او را رها کرده مي تواندي هر سه عامل نام برده باشد. من دوست دارم کسي که در کنار من قرار مي گيرد در ذهن هيچ کس ديگر نباشد و فقط مال خودم باشم. همسر خصوصي من و شماست. اگر يک ذره هم بگذارم که ديگران نگاه کنم به خودم ظلم مي کنم. امثال اين دختر خانم و آقا پسر که در اين سن هستند، با رفاقتهاي خياباني و هوس آلود که خيري نديده اند. در بين جوانان شعاري است که مي گويند که ما خراب رفاقت هستيم وآخر رفاقت هسيتم، وقت برايش مي گذارد، خرج هم برايش مي کند و وقت هم بايش مي گذارد و حتي پاکيزگي خودش را هم خرج مي کند. با کسي رفيق بشويم و اين سه تا را برايش خرج بکنيم که هم عمر، هم عمق و هم هدف رفاقتش بيشتر باشد. هدف از رفاقت اين نيست که من را براي خودش بخواهد من را براي خودم بخواهد. با اين ويژگي ها رفيق تر از خدا پيدا مي کنيد ؟ يا من رفيق لا رفيق له. بياييم با خدا رفيق بشويم. حالا مي پرسند که امروزه ملاک انتخاب ظاهري است و اگر من با خدا رفيق بشوم و خودم را بپوشانم، پس چطور انتخاب بشوم ؟ آن خدايي که دلها و قلبها دستش است، آن خدايي که محبت موسي را در دل فرعون انداخت، آن خدا مي تواند يکي را سر راه تو بگذارد. فقط به او اعتماد کنم. هيچ کسي عمر و عمق رفاقتش بيشتر از خدا نيست. کسي که عمر رفاقت من را مي بيند يعلم خائنةالاعين و تخف الصدرو و کسي که خودش بي نياز است الله الصمد، من را براي خودم مي خواهد. گرجمله کائنات کافرم گردند بر دامن کبريايي اش ننشيند گرد. چرا با اورفيق نمي شويم ؟ چرا با اولياء خدا رفيق نمي شويم ؟ چرا با معلم و پدر و مادر رفيق نمي شويم ؟ من اگر با پدر و مادر رفيق بشوم هم عمق رفاقت بيشتر است هم عمر رفاقت بيشتر است و هم و هدف رفاقت بهتر است. بيايم حرفهايم را براي او خرج کنم. بجاي اينکه يک ساعت بيايم با مخلوق حرف بزنم بروم و يک مقدار با خالق صحبت کنم و با خدا درد و دل بکنم. بعضي ها که مشکل شان را به من مي گويند، به آنها مي گويم که مشکل تان را به خدا گفته ايد ؟ اول آنرا به خدا بگوييد. دو رکعت نماز بخوان و با خدا صحبت کن. شايد خدا راهي جلوي پاي تو گذاشت تا ديگر لازم نباشد جلوي مخلوقي چون من، سفره ي دلت را باز کني. خدا من را بخاطر خودم مي خواهد البته خدا بندگي ما را هم بنفع خودمان مي خواهد.
به آبروي امام رضا (ع) و مادرشان خدا را قسم مي دهيم به ما هم مزه ي بندگي را بچشان و هم ما را براي اداي هزينه ي بندگي آماده بفرما.