برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين عالي
- دينداري در آخرالزمان
89-05-17
اي مستي مدام من، اي سکر بي خمار، آرام من، قرار من، آرام بي قرار، از هر طرف گريزم در حلقه توام، از حلقه کمند تو لا يمکن الفرار، اني اَخاف منک ورجو برحمتک، اي دست تو نوازش و افرود ذلفقار، مي تابي از دريچه و من روز مي شوم، در من طلوع مي کني اينبار شمس وار.
سوال: شما عوامل تضعيف دين را به دو دسته دروني و بيروني تقسيم کرديد و در دسته عوامل دروني به بحث هوا و هوس، دنيازدگي و فهم سطحي از دين را اشاره کرديد و امروز به يکي ديگر از عوامل مي پردازيد.
پاسخ: ما عوامل را دو دسته کرديم عواملي که ريشه در درون ما دارند و خود ما عامل تضعيف دين خودمان مي شويم و بعضي از عوامل از بيرون به ما تحميل مي شوند و دين را مورد آسيب قرار مي دهند. يکي از آن عواملي که هم دروني و هم بيروني است، فقر است. حقيقتاً يکي از خطرناکترين و جدي ترين آسيب هاي ديني که اگر مراقبت از آن نشود و با آن برخورد نشود، بسيار خطرناک براي فرد و جامعه مي تواند باشد. ما روايات بسياري داريم که اين عامل چنان مي تواند شخص را دچار لغزش کند که تا سرحد کفر بکشاند و اي چه بسا تجربياتي که در اين عمر کوتاه کرديم و به اين افراد برخورد کرده که دچار مشکلاتي بخاطر فقر و تنگدستي شدندف ديگر نيازي نباشد که ما رواياتي را بخوانيم. آن ضرب المثل معروف را همه دارند که شکم گرسنه ايمان را نمي شناسد و متعارف است که مي گويند فقر از يک در تو بيايد، ايمان از در ديگر بيرون مي رود. شخصي که دچار فقر است اي چه بسا در معرض نااميدي و ياس از رحمت خدا و سوء ظن تقدير الهي قرار مي گيرد، شخصي که در فقر است و ستون فقراتش شکسته، اين چه بسا خط قرمزها و حدود الهي را رعايت نکند و يک جاهايي براي امرار معاش اش خودش را مجبور ببيند مقاومت ديني اش بشکند و خداي ناکرده دچار لغزشها و مفاسدي شود. شخصي که دچار فقر است، آنقدر مشغول و آشفته است که براي پيدا کردن اوليات زندگي به وظايف اوليه خودش شايد نتواند بپردازد، چه برسد به نماز جمعه و جماعت و هئيت و مطالعه و امور مستحبي. لذا روايتي از پيغمبر داريم که فرمود: اگر نان نبود معلوم نبود ما فريضه ها و واجبات و نماز و روزه امان را انجام بدهيم. اميرالمومنين (ع) به فرزندشان محمد حنفيه فرمود من از تو براي فقر مي ترسم، پس به خدا پناه ببر که فقر مي تواند باعث نقصان دين شود. از يک عالم سني پرسيدند که در گذشته يک عده مردم بودند که ادعاي خدايي و پيغمبري مي کردند، الان چرا ديگر اينجوري نيست؟ گفت: در اين روزگار آنقدر گرسنگي و گرفتاري زياد است که خدا و پيغمبر يادشان نمي آيد. عطار در مصيبت نامه اش آورده که از يک عارفي پرسيدندکه اسم اعظم خدا چيه؟ گفت من مي گويم ولي خيلي جاها نمي توانيد بگوييد. گفتند بگو. گفت: نان. با ناراحتي از او پرسيدند يعني چه؟ من در زمان قحطي از فلان شهر عبور مي کردم نه در مسجدي را باز ديدم و نه بانگ اذاني وقت ظهر شنيدم و تنها ناله اي که شنيدم ناله در خواست نان بود. البته اين مبالغه است چون افراد نيازمندي را داريم که در عين نيازمندي به تعبير قرآن آنقدر آبرومند و عزتمند هستند و اين بلا را با صبر تحمل مي کنند.
سوال: آيا فقر مي تواند يک حجتي براي بي ديني ما بشود. حالا که ما تنگدست هستيم و روايات هم که اين را تاييد کردند، پس ما از خدا فاصله بگيريم.
پاسخ: قطعاً نه. درست است که يک لغزشگاه است و همين يک وظايفي را بعهده ديگران مي آورد که بحث خواهيم کرد. يک لغزشگاه جدي هم است، اما اينجور نيست که الزاماً هر کسي مقاومت خود را در مقابل آن از دست بدهد و سقوط کند. مثل هر بلا و مصيبتي و امتحان ديگري، شخص مي تواند به صورتي از پس آن بر آيد. انشاءالله ما راههاي کمک به اين افراد را که در روايات آمده است، عرض مي کنيم، ولي به هيچ وجه اين يک حجتي نيست که الزاماً اين فرد سقوط کند. کساني بودند که در عين فقر و تنگدستي شديد، اما توانستند خودشان را حفظ کنند و اين را براي خودشان يک سکوي پرتاب قرار دهند. اين افراد که در فقر تحمل مي کنند ثروتي دارند و آن درونشان است و آن عزتي است که دارند و ارتباطي که سعي کردند با خدا حفظ کنند و به جاي گفتن نان نان، يا رب يا رب اشان را ترک نمي کنند. مرحوم محدث قمي در سفينه النجاه يک نقل زيبا دارد که در زمان پيغمبر اکرم (ص) صفهاي جماعت تا صف اول پر نمي شد، صفهاي بعد نمي نشستند. پيغمبر (ص) نشسته بودند تا نماز شود و صف پر شود. شخص ثروتمندي آمد نشست، يک دفعه متوجه شد که کنار او فقيري با لباس مندرس نشسته است، خودش را جمع کرد. پيغمبر (ص) ديد و فرمود چرا خودت را جمع کردي، ترسيدي از فقر او به تو برسد و يا از ثروت تو به او برسد؟ گفت نه يا رسول الله شيطان مرا گول زد و حاضرم به خاطر اين بي احترامي که به اين فرد کردم، نيمي از ثروتم را به او بدهم. پيغمبر به آن فرد گفت تو حاضري اين پول را دريافت کني؟ گفت نه چون مي ترسم مثل او آنقدر مغرور بشوم که اعتنا به مردم فقير نکنم. اينجور مردم عزتمند هم داريم. حضرت امام راحل به فرزندشان احمد آقا نقل مي کرد که در زمان رضا خان که عمامه ها را از سر روحانيون برمي داشت، در قم شيخي را ديدم که قرص ناني در دستش است که به من رسيد گفت فلاني گفتند عمامه ها را برداريد، برداشتم و به يک زني که يتيمي را بزرگ مي کرد، دادم تا با پارچه لباسي براي بچه ها درست کند. الان هم با اين نان سير شدم و تا شب هم خدا بزرگ است. امام گفت: احمد به جان تو قسم، روحيه آزادمنش و توکلي که از اين شخص فقير که به اين صورت مي خواستند او را بشکنند و روحيه استغنا و بلند طبعي و توکلي که از او ديدم هنوز در حسرت او هستم. ما اين چنين کساني را داريم که يک گنج دروني يافتند. به قول حافظ که مي گويد: من که ره بردم به گنج حسن بي پايان دوست صد گداي همچو خود را بعد از اين قارون کنم. امام علي (ع) مي فرمايد: چه يسيار فقرايي هستند که از هر ثروتمندي، ثروتمندترند. اينها در درونشان گنجي است. با اين وجود نمي شود واقعيت را نگرفت که از آنطرف کسان زيادي را داريم که به خاطر همين فقر زمين مي خورند و دچار لغزشها و سستي در دين و خداي ناکرده از دست دادن دينشان مي شوند. عامل فقر هم ريشه در درون و هم در بيرون دارد. گاه تقصير خود فرد است که به دينش ضربه مي زند و اين فقر را ايجاد کرده است و فقر خودساخته است. مثلاً يکي از علل فقر که در روايات هم به آن اشاره شده است اين است که اگر فرد دچار تن پروري و سستي و دنبال کار نرود بخصوص کاري که مشقت دارد و يا کاري را براي خود عار بداند با اينکه کار و حلال و شريفي است. طبيعي است که شخص با چنين ديدگاهي اي چه بسا در اثر اين بيکاري که خودش ساخته است، دچار فقر شود. همين شخص که بعضي از شغل هاي حلال را عار مي داند، اي چه بسا اگر خارج از کشور برود به راحتي اين کار را بدون خجالت انجام مي دهد. حضرت امير (ع) با آن شان عظيم، گاهي براي کارگري مي رفت، بيل و کلنگ مي زد و گِل درست مي کرد و درآمدي در مي آورد. ارزش مرد به اين است که يک شغل شريف و حلال حتي اگر سخت باشد، داشته باشد. پيغمبر اکرم (ص) گاهي فردي را که توانمند بود مي پرسيدند فلاني کار دارد؟ مي گفتند: نه يا رسول الله، بيکار است. مي فرمود: از چشم من افتاد، ارزش يک چيزي است که او دنبالش نرفت. فردي نزد امام صادق (ع) آمد که معلول بود و از ناحيه دست فلج بود و گفت من کسب و تجارت نمي توانم بکنم، چکار کنم؟ شايد مي خواست يک مجوز تکدي گري از امام بگيرد و يا با دعا مي خواست کارش را حل کند. حضرت به او فرمود: برو کار کن و يک چيز را روي سرت حمل کن و دستت را جلوي کسي دراز نکن. البته زمانها و مکانها فرق مي کند و من همان توصيه را نمي خواهم کنم، ولي وقتي فرد در اين حد تواني دارد، امام نمي گويد کارت را از راه دعا و نه دست دراز کردن پيش کسي حل کن. در اينجور مواقع ائمه دعا را به شدت جلوي آن را مي گيرند که فرد دعا را جاي تلاش و کار و زحمت بکند. کسي پيش امام صادق (ع) آمد گفت: آقا نان در آوردن اين روزها خيلي مشکل است، يک دعايي به ما بکنيد. حضرت فهميد اين مي خواهد از کار در برود، لذا فرمود: برو برگرد کار پيدا کن، من دعا نمي کنم. اصلاً ما در رواياتمان داريم که يک دسته از کساني که دعاي آنها مستجاب نمي شود، آن کساني است که خدا به آنها توان داده است و مي توانند بروند کاري کنند و نشستند و دعا مي کنند رزق به ما برسد. خدا مي فرمايد هرچه دعا کنيد من رزق ات را نمي فرستم چون راه برايش گذاشتم و سبب اش دست خودت است و آن اموري که اسبابش دست خودمان است و ما دنبال نمي کنيم و مي خواهيم دعا را بجاي تلاش جايگزين کنيم، دعا مستجاب نمي شود. به تعبير يکي از بزرگان که حرف قشنگي مي زد مي گفت اينها از امور دعوايي است نه دعايي و اينها مداوا مي خواهد. يکي ديگر از ريشه هاي دروني فقر، اسراف و خرج بي رويه است. سعدي در گلستان نصيحت قشنگي مي کند چو دخلت نيست خرج آهسته تر کن، که مي گويند ملاحان سرودي، اگر باران بــکــوهــســتــان نــبــارد، به سالي دجله گردد خشک رودي. دجله با آن آب زياد اگر پشتيبان آن باران کوهستان را نداشته باشد خشک مي شود. اگر فرد حالا توانمند است، اما خرج زياد و بي رويه و فوق شان موجب فقرش مي شود. گاهي مخارجي انجام مي دهيم براي اينکه کم نياورند براي چشم و هم چشمي، براي اينکه باجناق و برادرش فلان مجلس و خانه و اثاث و ماشين را دارد و من براي اينکه کم نياورم، مخارج سنگيني را متحمل مي شوم و خدا نکند در همچنين وقتي از طرف خانواده هم بر آدم فشار بيايد که تو چرا اينجوري هستي و آنجوري نيستي؟ فشار بياورند و باعث شود آنقدر تلاشش را در زندگي زياد بکند که روزهاي هفته را گم مي کند و حتي ممکن است به حرام کشيده شود. در روايت داريم که پيغمبر اکرم (ص) فرمود هلاک امت من در آخرالزمان گاه بدست خانواده اشان است. پرسيدند: چگونه؟ فرمود: آنقدر سرکوفت فقر را به او مي زنند که تو چي کمتر از او داري، تو چرا اينطوري هستي که او را تحريک مي کنند يا تمام وقتش را بگذارد دنبال کار رفتن و از همه چيز ديگر و از جمله مسادل دينش بماند و يا خداي ناکرده مبتلا به حرام شود. امام علي (ع) فرمود قناعت يک ثروت بي پايان است. اگر کساني قناعت نکنند و با اسراف خودشان را گرفتار قسط کنند، جزء خودشان کسي را ملامت نکنند که حد کفاف را در زندگي اشان رعايت نکردند. ولي گاهي فقر از بيرون به آدم تحميل مي شود، مثلاً گاهي ضعف برنامه هاي اقتصادي در يک نظام و يا ضعف مديريت مديران اقتصادي، آن کساني که وظيفه تامين معاش زندگي مردم را بعهده دارند و يا حتي سوء نيت ها، باعث مي شود که بعضي افراد دچار فقر و تنگدستي شوند و از اين ناحيه در معرض خطر ديني قرار گيرند. اينجاست که فرياد اميرالمومنين (ع) بر حاکمان و مسئولين و کارگزاران بلند مي شود که الله الله، به داد آن کساني که دستشان به جايي نمي رسد و افتاده هستند، برسيد. اين فرياد امام بر مالک اشتر به عنوان کارگزار حکومت ديني بود. آن مسئول و مدير مي تواند موفق باشد که طعم فقر را چشيده باشد و طعم سختي را کشيده باشد، اين که اميرالمومنين (ع) در کمتر از پنج سال حکومت با وجود جنگهاي زياد و مشکلاتي که بر امير تحميل کرده بودند، حضرت فرمود من کاري کردم که کسي ديگر در کوفه نيست مگر اينکه متنعم است. هيچکس در کوفه نيست که نان گندم نخورد و سرپناه نداشته باشد و از آب سالم براي شرب اش استفاده نکند يعني مشکل مسکن و نان مردم را من حل کردم. او چون خودش طعم گرسنگي را چشيده چه آن زماني که حکومت نداشت و چه آن زماني که حکومت داشت، فقيرانه زندگي مي کرد. فقر ائمه، فقر اختياري بود. ائمه ما مي توانستند ثروتمندگونه زندگي کنند چون توليد درآمدشان بسيار زياد بود. در ناحيه توليد اسلام نگفته اسراف کنيد، بلکه مي گويد تا مي توانيد توليد کنيد و در ناحيه مصرف است که با قناعت زندگي کنيد. در روايت دارد از امام صادق (ع) که اميرالمومنين (ع) هزار برده را خريد و درآمد غلات امير از زمينهايش 60-40 هزار دينار در سال يعني ميليونهاي تومان به قيمت فعلي بوده، باغستانها و نخلستانها و چاه هاي بسيار زياد که الان هم که اطراف مدينه است که آنها را انفاق و يا وقف مي کرد و خودش فقيرانه زندگي مي کرد. امام صادق (ع) با اينکه در زماني بودند که رشد اقتصادي فراهم شده بود و حضرت در پوشش زندگي مثل بقيه مرفه تر زندگي مي کردند و يک موقع که قحطي در مدينه آمده بود حضرت فوراً به بعضي از کساني که در خانه اشان کار مي کردند فرمودند گندمهايي که در انبار ذخيره داريم، بفروشيد و روزانه گندم آن هم مخلوط با جو تهيه کنيد يعني اين فقر را خودشان انتخاب مي کردند و دوست داشتند در سطح مردم و يا نازلتر زندگي کنند. آنوقت چنين کسي است که طعم مشکلات را چشيده، سر ظهر در گرماي کوفه مي آمد بيرون دارالاماره مي نشست و آن نگهبان در مي گفت يا اميرالمومنين داخل برويد اگر ارباب رجوع که آمد من داخل مي فرستم. حضرت امير (ع) مي فرمود: حالا که بالا کسي نيست من آمدم که اگر نيازمندي کاري داشت به همين مقدار معطل نشود. خدا شهيد رجايي را رحمت کند. در زمان نخست وزيري کسي براي ايشان يک گلابي آوردف گفت اين گلابي را براي همه آوردي. گفت نه نوبرانه است براي شما آورديم. گفت مي دانيد شاه چگونه شاه شد؟ گفت: نه. گفت همينجوري، ابتدا يک امتيازي براي او قائل شدند او خوشش آمد بعد آرام آرام ادامه پيدا کرد تا اينکه به اشرافگري عادت کرد و خوشش آمد. اگر شما مي خواهيد به من خدمت کنيد به من گوشزد کنيد تو همان دوره گردي بودي که کاسه و بشقاب و قوري مي فروختي و او را به ياد من بياوري که من فراموش نکنم و من همانکس هستم که در زندان نمناک با يک زيرپيراهن بودم و پتويي نداشتم که زيرانداز و رواندازم باشد، الان که به نخست وزيري رسيدم مي خواهم شب که مي خوابم به ياد محرومي بخوابم که طعم گرسنگي و سختي او را من چشيدم. اين که مي بينيد چنين مسئولين کار مي کنند و موفق مي توانند باشند چون خودشان طعمش را کشيدند. حاکمان و مسئولان و کارگزاران حکومت ديني به عنوان يک وظيفه بزرگ ديني که زمينه دينداري را فراهم مي کند وظيفه اشان محروم زدايي و فقرزدايي است، لذا شما در زمان امام زمان (ع) وقتي تشريف مي آورند از جمله اولين کاري که انجام مي دهد مسئله مبارزه با فقر و فقرزدايي است و پس از مدتي آنچنان رفاهي براي مردم مي آورد که ديگر کسي محتاج خمس و زکات نيست. اين همان است که در تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان مي گوييم: اللهم اغني کل فقير اللهم اشبع کل جائع اللهم اکس کل عريان اللهم اقض دين کل مدين: خدايا هر فقيري را غني کن و هر گرسنه اي را سير کن و هر برهنه اي را بپوشان و هر قرض داري را قرضش را ادا کن. اين چيزي است که در زمان مهدويت اتفاق مي افتد. لذا بعضي از بزرگان حرف زيبايي زدند اين دعاي تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان، دعاي فرج است چون تحقق اين دعا براي آن زمان است يعني با زبان زيبايي داريم مي گوييم اللهم عجل لوليک فرج، آنوقت در همچنين زمينه اي است که امام زمان (ع) وقتي فراهم مي کند که رفاه نسبي و امنيت برقرار است، آنوقت قرآن مي فرمايد يعبدک لايشرک بک شيئا: عبوديت و بندگي تحقق پيدا مي کند که شرک همراهش نيست و در آن زمينه فقر از بين مي رود. عوامل ديگري مثل بحث گناه، خيانت در امانت، دم از نداري زدن و بي توجهي به نيازمندان فقر مي آورد.
سوال: حالا يک عده گرفتار اين فقر هستند و دنبال راهکار هستند که از اين فقر رهايي پيدا کنند و چکار کنند که رزقشان وسعت پيدا کند.
پاسخ: روايات متعددي به عوامل موثر بر توسعه رزق و زياد شدن برکت زندگي و نقطه مقابل عواملي که باعث بي برکتي و کاهش رزق مي شود، اشاره کردند. البته اين عوامل به معني علت تامه يعني به اين معنا که اگر کسي اين را انجام داد صددرصد ثروتمند مي شود، نيست، زمينه ساز است. يکي از چيزهايي که عامل برکت است، اظهار بي نيازي است يعني اگر کسي خدا در حد معمولي به او داده، دائم گله مند باشد و اظهار نياز کند، اين باعث فقرش مي شود. در روايتي پيغمبر (ص) فرمود: اگر کسي اظهار فقر کند او مبتلا مي شود چون کفران نعمت مي کند. در روايت داريم که خدا دوست دارد اثر نعمت را در تو ببيند و نه برعکس کفران بکني. کفران نعمت مبتلايت مي کند و از آنطرف اظهار بي نيازي کردن و استغناء ورزيدن باعث مي شود که برکت در زندگي بيايد. يکي ديگر از چيزهايي که در روايات ما خيلي به آن اشاره شده است، دائم الوضو بودن است. کسي از پيغمبر اسلام (ص) از کمبود روزي شکايت کرد. پيغمبر (ص) فرمود: مداومت بر طهارت داشته باش، سعي کن دائم الوضو باشي، رزقت زياد مي شود. يکي ديگر از چيزها صدقه است. شخص فقير حتي صدقه کم بدهد. اينجا کميت صدقه مهم نيست اين نشاندهنده اين است که معامله با خدا را فراموش نکرده است بخصوص اگر صدقه اي براي سلامتي امام زمان بدهد و دعاي حضرت پشت آن بيايد. يکي ديگر اينکه در روايات به آن خيلي تاکيد شده است، سحرخيزي است و به تجربه آن کساني که سحرخيز بودند حتي ده دقيقه قبل از اذان صبح که بتواند دو رکعت نماز بخواند. يکي از آثار نماز شب خواندن وسعت رزق است. يکي ديگر از چيزها، قرائت قرآن بخصوص سوره واقعه است. در روايت دارند کسي که در خانه اش زياد قرآن مي خواند، برکت اش زياد مي شود و روايت داريم که کسي که سوره واقعه را بخواند دچار فقر نمي شود. يکي ديگر از عوامل گفتن ذکر لاحول و لا قوه الا بالله در روايات اشاره شده است. امام صادق (ع) فرمود: کسي که اين ذکر را صد مرتبه در روز بگويد باعث وسعت رزق است، البته اگر صد مرتبه هم نگفت فقط اين ذکر را هم مي تواند بگويد. يکي ديگر از عوامل وجود نام خوب در خانه است. خانه اي که در آن نامهايي چون احمد، محمد، حسن و حسين، علي، فاطمه و عبدالله باشد مايه برکت است. موارد زياد است صله رحم و خوش خلقي و مدارا کردن با مردم از عوامل وسعت رزق و زياد کردن برکت است. يک نکته ذکر کنم که اين عواملي که ذکر شد به معني علت تامه يعني به اين معنا که اگر اين را انجام داديد صددرصد اين بدون هيچ شرطي براي آدم فراهم مي شود، نيست، بلکه اينها زمينه هايي را مي سازد که رزق در زندگي اش زياد شود و ثانياً رزق هميشه به معني پول نيست. علم رزق بزرگي است و يک موقع علم به او مي دهند. گاهي همان مقدار مالي که فرد دارد، با برکت مي شود يعني او به راحتي خودش را اداره مي کند، نه اينکه الزاماًيک کسي به او پول بندازد، بلکه هماني که دارد زندگيش را خوش مي کند. برکت يعني خير مستدام و خيري که دوام داشته باشد. گاهي هم احساس بي نيازي مي کند.
گفت فقيرم. فرمود: نيستي. گفت: فقيرم دستش را نشان داد که هيچ چيز ندارم. فرمود: نه اصلاً نيستي. گفت: به خدا قسم هيچي ندارم. حضرت فرمود حاضري من صد دينار به تو بدهم و همه جا بروي بگويي از ما متنفري؟ گفت: آقا به خدا قسم چنين کاري نمي کنم. فرمود: هزار دينار چطور؟ گفت: نه. فرمود: ده هزار چطور؟ گفت: اصلاً حرفش را نزنيد. امام صادق (ع) فرمود: تو چطور مي گويي فقيرم در حاليکه چيزي داري که حاضر نيستي به هيچ قيمتي بفروشي و چطور مي گوييد فقيرم در حاليکه عشق به ما اهل بيت داريد.
سوال: استخاره چقدر حجيت دارد و چقدر ما مي توانيم براساس استخاره اي که مي کنيم عمل کنيم؟ دختري هستم که مدتي پيش با يک آقا پسري آشنا شدم. من به او خيلي وابسته شدم و او از من چند تا عکس خواست و به من گفت اگر عکسها به من ندهي رابطه امان را بهم مي زنم، من هم که نمي خواستم او را از دست بدهم با اينکه مي دانستم اين خلاف شرع است، استخاره کردم و خوب آمد. عکسها را به او دادم و بعدها فهميدم او متاهل است و با اين وجود با هم قرار ازدواج گذاشتيم و بعدها دچار مشکلات زيادي شدم. حالا من ماندم که چرا استخاره خوب آمد. من روي استخاره حساب کرده بودم. راهنمايي ام کنيد؟
پاسخ: اين مدل استخاره براي همه ما پيش مي آيد و وقتي از روي سوال متوجه مي شويم که اصلاً در قبل مورد نداشته و شخص يک استخاره اي کرده و خودش در آن مانده است. واقعاً اين استخاره ها باعث دلخون شدن آدم است. اين همان است که قبلاً بحث شد که يکي از عواملي که مي تواند به دينداري ضربه بزند، اطلاعات ناقص و نادرست از دين است. من وقتي ندانم استخاره به عنوان يک آموزه ديني جايگاهش کجاست و از آن استفاده کنم و نتيجه نگيرم، آنوقت به جاي اينکه به خودم برگردم و خودم را مورد انتقاد قرار بدهم که چرا جايش را نفهميدي، دين را مورد ضربه قرار مي دهم که چرا استخاره اينجوري شد؟ اين خواهر محترم مي گويد در جايي که از من عکس خواست و من مي دانستم خلاف است، جايي که آدم مي داند خلاف شرع است، ديگر ترديدي برايش مي ماند که محل استخاره باشد. استخاره با قرآن يا تسبيح، در هنگامي است که انسان بر سر دو راهي است و در تحير و سرگرداني مانده است، اصلاً نمي داند چکار کند و هيچ راهي هم ندارد که از اين تحير خارج شود. بنابر اين اگر کسي با فکر و انديشه مي تواند خودش را از تحير درآورد، اصلاً جاي استخاره نيست. اگر کسي با عقل ديگران يعني مشورت با يک عاقلي مي تواند خودش را از تحير درآورد، اصلاً جاي استخاره نيست. اگر دين جايي توصيه و حکم دارد که فلان چيز واجب و فلان چيز حرام است، جاي استخاره نيست. اگر اين موارد امکانپذير نيست و من در کاري در تحير و سردر گمي ماندم و نمي دانم چکار بکنم، آنوقت اينجا به استخاره رجوع مي کند.
انشاءالله خدا ما را به معارف دينمان آشنا و به عمل به آن توفيق عطا کند.