برنامه سمت خدا
حجت الاسلام والمسلمين عالي
دينداري در آخرالزمان
89-04-13
دلم امروز گواه است کسي مي آيد، حتم دارم خبري هست گمانم بايد، فال حافظ هم بار که مي گيرم باز مژده اي دل مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد، ماه در دست بدنبال که اينگونه زمين مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد، گله کم نيست ولي لب به سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.
سوال: در طول تاريخ و در صدر اسلام و قبل آن پيروي از هوا و هوس هميشه بوده و هست، چرا شما آن را به عنوان مهمترين عوامل دروني که به دين آسيب مي رساند، مطرح کرديد و اين چه اختصاصي به آخرالزمان و دوره ما دارد؟
پاسخ: اين عامل و عواملي که بعداً خواهيم گفت اختصاص به آخرالزمان ندارندو هميشه آلودگيها و گناهان مانع دين و دينداري بوده است، منتها نکته اي که است در آخرالزمان، زمينه و شرايط براي گناهان بسيار فراهم تر است يعني به گونه اي خواهد شد که گناه سهل مي شود و شرايط دينداري سخت تر مي شود يعني موانع دين و دينداري بيشتر مي شود. دليلش هم اين است که در آخرالزمان يک فرهنگ مادي سربلند مي کند و به يک اوجي مي رسد و قبلاً گفتيم شايد آن دجال فتنه گر که در آخرالزمان ظهور مي کند و فساد را گسترش مي دهد، همين فرهنگ يک چشمي باشد که فقط نگاهش به دنيا و ماديات است. در آخرالزمان اين فرهنگ و ابزارهاي قوي و جذابي که در اختيار دارد، آنچنان فساد را گسترش مي دهد که قپح و زشتي گناه و منکرات ريخته مي شود و حساسيت افراد نسبت به گناهان کم مي شود. همان چيزي که پيامبر اسلام (ص) فرمود در آخرالزمان جاي منکر با معروف عوض مي شود. اين فرهنگ دجال منش کاري مي کند که گناه در ذائقه ها تلخ نيايد، بلکه برعکس با تزئين و بزک کردن و تبليغات فراوان و جذابيت هايي که دارد، گناه را در ذائقه ها شيرين جلوه مي دهد و برعکس کارهاي خوب و معروف و ارزشهاي ديني و اخلاقي را منفور جلوه مي دهد. در يکي از کشورهاي اروپايي يکي پيش من آمد و گفت: حاج آقا خانواده من نجيب و متدين هستند، يک دفعه دختر من که در دبيرستان درس مي خواند معلم اش مرا خواست و گفت: دختر شما بيماريي دارد و مشکل و افسردگي دارد؟ گفتم چطور؟ گفت: چرا او با پسرها ارتباط ندارد، چرا همه دوست پسر دارند و او ندارد. يعني آنجا طوري شده که دختري بخواهد نجيب و عفيف زندگي کند، اين را بيمار مي دانند. يعني همان چيزي که پيغمبر (ص) فرمود معروف، عفت و نجابت مثل اينکه يک منکري شده و اصل بر بي بند و باري است. يکي از اساتيدي که در فيلادلفيا يکي از ايلات آمريکا زندگي مي کند براي يکي از اساتيد برجسته کشور ما نقل مي کرد من نمي بخشم کسي را که من را آورد که اينجا زندگي کنم. سوال کرد مگر چه اتفاقي افتاده است؟ گفت چند روز پيش شب دير وقت بود خانه برگشته بودم، اتاق دخترم روشن بود، گمان کردم بيمار است. رفتم در زدم و در را باز کردم ديدم متاسفانه کنار يک مرد امريکايي است. من عذرخواهي کردم و در را بستم. دخترم با پرخاش آمد و هر چه از دهانش در آمد به من گفت و بعد گفت تو چه حقي داشتي که در را باز کردي. گفتم من نگرانت شدم، فکر کردم مريض هستي. گفت: اگر يکبار ديگر در را باز کني من به پليس زنگ مي زنم که پدرم مرا اذيت مي کند. يعني چه اتفاقي دارد رُخ مي دهد که او بجاي اينکه عذرخواهي کند، پدر را که نگرانش بوده، وادار به عذرخواهي مي يکند و تازه طلبکار هم هست. اين جابجا شدن همان ارزشهاست. هم جنس گرايي تا چند مدت پيش فحش محسوب مي شد، اما الان قپح اش ريخته و در بعضي ايالات قانوني شدن و نشاندهنده اُپن و روشنفکر بودن است و حتي با تظاهرات خيابانب حقوقشان را مطالبه مي کنند. تازه کشوري مثل ايران را محکوم مي کند که چرا در آن ممنوع است و چرا خط قرمزهايي دارد که اين پديده در آن رواج ندارد و آزاد نيست. اين همان مسئله اي است که در آخرالزمان اين فرهنگ مادي آنچنان به ارزشهاي الهي و انساني حمله مي کند که عفت و حجاب و پاکدامني و احترام به والدين و پاي بند بودن به ارزشها و خانواده، همه زير سوال مي رود و از اين جهت است که زمينه براي گناهان فراهم تر از هر زماني است. دوباره تکرار مي کنم آن حديث پيامبر (ص) را که عجيب است، وقتي ارزشها وارونه شود و معروف و منکر جايش عوض شود، طبيعتاً ساده ترين زمان براي گناه کردن است و موانع دينداري از هر زماني بيشتر مي شود.
سوال: حالا که شرايط گناه کردن فراهم تر است و موانع دينداري سر راهمان قرار مي گيرد و دينداري سخت تر است مثلاً خيلي وقتها در دوره زمانه اي که ما در آن زندگي مي کنيم روابط نامحرم بسيار شايد عادي جلوه کند و برخي از گناهان که قبح اش ريخته شده است. يکسري هستند که در مقابل اين موانع مي ايستند و سعي مي کنند در دينشان ثابت قدم باشند و اين موانع را به سلامت پشت سر بگذارند و دينشان را از دست ندهند، اينها که شايد يک وقتهايي مورد تمسخر اطرافيان قرار بگيرند به خاطر جابجايي معروف و منکر، ولي به خاطر خدا و حفظ دينشان همه اينها را تحمل مي کنند. اينها چه جايگاهي پيش خداوند متعال دارند و خدا با اينها چگونه برخورد مي کند؟
پاسخ: هنر دينداري در آخرالزمان خودش را نشان مي دهد و به تعبير روايات دين عاريه اي از دين پايدار و مستقر جدا مي شود. در روايات ما است که ايمان دو جور است بعضي از ايمانها عاريه اي است و ايمانهاي سستي است و مثل امانتي است که از اين دست مي گيريد و دوباره با همان دست برمي گردانيد و چه بسا ايمان فصلي و جوي است يعني در شدايد اين ايمان شايد از دست برود. ايمان سطحي است و عميق و پايدار نيست و اگر مورد طعنه و مسخره قرار گيرد، مقاومت نمي کند و اين را از دست مي دهد. در آخرالزمان کساني که ايمانهاي پايدار و مستقر دارند، آنها باقي مي مانند و بايد به همين سمت برويم. هنر دينداري در آخرالزمان است و هنر دينداري استقامت در دينداري است. إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا (سوره فصلت-آيه 30): کساني که گفتند الله و پاي آن ايستادند. هنر دينداري اين است. هنر اين است که آن زماني که من شرايط برايم فراهم است و در محيطي هستم که اگر گناه کنم کسي مرا نمي بيند و يا اگر ببيند تشويقم هم مي کند. در شرايطي هستم که اي چه بسا پاک بودن و پاک زيستن و پاک کاسبي کردن در داخل کشور يا در خارج کشور، در خانه، مدرسه يا محيط کار، باعث طعنه و مسخره شود، اينجا ايستادگي کردن هنر است. قرآن را ببينيد، يکي از داستانهاي طولاني قرآن داستان حضرت يوسف است. معمولاً قرآن داستانهايي که نقل مي کند کوتاه است، ولي اين داستان را طولاني در يک سوره به همين نام آورده است و اين را به عنوان بهترين داستانها ياد کرده است، چرا؟ چون يکي از دلايل اش اين است که در اين داستان قرآن مي خواهد هنر انسانيت و اراده انسان را نشان بدهد و هنرمند بودن يک ديندار را نشان دهد که يک ديندار در جايي که کسي گناه او را نمي بيند و شرايط در خلوت از هر لحاظ با نامحرم براي او فراهم است، اما در عين حال اراده او مقاومت مي کند و فايق مي آيد. البته يکي شايد بيايد بگويد او پيغمبر بود. اين حرف درستي نيست، در عين اينکه پيغمبر بود ولي غرايز بشري داشت، ولي مقاومت کرد و ثانياً فقط مخصوص حضرت يوسف نيست در قرآن زن فرعون را هم به عنوان يک نمونه ذکر کرده است که در خانه فرعون يعني خانه ام الفساد، کاخ محيطي که آلودگيها در آن فراهم است و محيط اشرافي که معمولاً زمينه همه نوع گناهان فراهم است، اما در آنجا ايستادگي کرد. آسيه زن فرعون نه پيغمبر نه امام و نه امامزاده بود، ولي ايستادگي کرد و قرآن او را به عنوان ضرب المثل و الگو براي مومنين معرفي مي کند. ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأة فرعون (سوره تحريم-آيه 11). لطافت قرآن را هم ببينيد اسم هم نمي برد که آسيه، بلکه مي فرمايد زن فرعون که فرعون به چشم بيايد که من خدا کسي را الگوي پاکي معرفي مي کنم که در کنار سمبل ناپاکي خودش را توانست حفظ کند. هنر دينداري همين است. من در تاريکي ها بدرخشم و از کوير آب در آورم هنر است و الا آن زماني که همه چيزم فراهم باشد و پايم را روي پا انداختم و زير باد کولر نشستم، آنجا دينداري خوب است، ولي هنر نيست. لذا خدا هم خريدار اين افراد است. خدا به اين بنده ها مباهات مي کند. اتفاقاً در روايات همين مضمون را داريم. اولاً در روايات است که افضل الاعمال احمزها: بهترين اعمال عملي است که سخت تر است و زحمت اش بيشتر است. همين باعث مي شود که پيغمبر اکرم (ص) مشتاق مي شود که آخرالزماني ها را ببيند و آه بکشد که من برادرانم کساني هستند که در آخرالزمان با شدايد و سختي ها دست و پنجه نرم مي کنند و دين خودشان را حفظ مي کنند. در يک روايتي که اين روايت خيلي فوق العاده است که در حکمت هاي نهج البلاغه است. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: اجر آن کسي که مجاهده کرده و در راه خدا به شهادت رسيده، بيشتر نيست از آن کسي که قدرت آلودگي و گناه دارد، اما عفيفانه خودش را حفظ مي کند و مقاومت مي کند و اجر شهيد هم از اين بالاتر نيست و يا اجر اين فرد کمتر از اجر يک شهيد نيست، چرا؟ چون هم مجاهدت دارد و جهاد با نفس دارد و همانطور که شهيد از خودش به خاطر خدا گذشت، اينهم پا روي هوسهاي خودش در سخت ترين شرايط مي گذارد، لذا اجرش کمتر از شهيد نيست. فرمود: اين شخص هم افق و هم شان ملائکه شده که پاک زندگي مي کند. مرحوم شيخ رجبعلي خياط که از خوبان تهران بود و خدا به او خيلي چيزها داده بود و آن خروارها رحمتي که خدا در دامنش ريخته بود محصول هنرنمايي در اين سختي ها بود و مقاومت کرد و دينش را حفظ کرد يعني در يک امتحاني در 23 سالگي بحبوبه جواني شبيه امتحان حضرت يوسف در يک خانه تنهايي و از او تقاضاي عمل حرام هم شد، ايشان مي گويد همان موقع در دلم گفتم: فلاني خدا در زندگي تو را خيلي امتحان کرده و يکبار هم تو بيا خدا را امتحان کن و همانجا گفتم: خدايا من به خاطر تو از اين لذت حرام مي گذرم، تو هم مرا به خاطر خودت تربيتم کن و از آنجا فرار کردم. از آن به بعد بود که "نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئلت آموز صد مدرس شد" خدا در دامنش رحمتهايي در دامنش ريخت و چشمش را باز کرد. مقصود من اين است که اين کوره ها است که ناخالصي ها را دوب مي کند و اگر انسان بتواند بر دينداري خودش مقاومت کند، اين انسان را خدا به طور خاص خريدارش مي شود. عفت که اينجا عرض مي کنيم فقط عفت جنسي نيست، عفت مالي اينکه انسان در شغل خودش آن کسبي که در مي آورد و خودش و زن و بچه اش را ارتزاق مي کند و بتواند شکمها را پاک نگه دارد. بعضي شغلها حرام است و يا کنارش يک حرامي سر بزند و يک بي انصافي، احتکار و گرانفروشي باشد و کنارش خمس و زکات ندادن باشد و اختلاط گناه آلود با نامحرم باشد. جواني به من گفت من در مغازه اي کار مي کنم دائم در گناهم. گفتم در قسمت ديگر فروشگاه برو، کار کن. گفت: نمي شود. گفتم: کارت را عوض کن. گفت: من شغلم را عوض کنم، چکار کنم؟ گفتم: عزيز من اينقدر به خدا اعتماد نداري، خداي که کافر را رزق مي دهد و مومني که مي خواهد قدمي براي دين خودش بردارد، خدا دست او را خالي مي گذارد، خودش در قرآن وعده داده است: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب (سوره طلاق-آيه 2): نترس از آنجايي که گمان نمي کني برايت مي فرستد. گفت: نه. پس اگر ما چوبي در زندگي خورديم و دعايمان مستجاب نمي شود و يا حال دعا نداريم و بي برکتي در زندگي امان است، چون در مسائل مادي عفت نيست. در يک شب قدر در يکي از کشورهاي خارجي کسي آمد به من گفت من در سوپري کار مي کنم که جنس حلال و حرام با هم فروخته مي شود و يک دخل هم بيشتر ندارد و همانجا به من حقوق مي دهند، مي توانم آنجا بمانم؟ گفتم: مسئله شرعي اش اين است که صندوق حلال و حرام که قابل جدا شدن که نيست، پس نمي توانيد. گفت: پس من رفتم شغلم را عوض کنم. گفتم: خدا به تو جزاي خير بدهد. دينداري يعني همين. إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا (سوره فصلت-آيه 30) و هنر دينداري همين است.
داستانکي مي خواندم، مي گويند مجاهد في سبيل الله است کسي که عفت پيشه مي کند و جهاد با نفس مي کند. بعد از پذيرش قطع نامه، با چهره گرفته خانه آمد، بالاخره هشت سال در جبهه بوده. بچه اش گفت خدا را شکر پدر جان جنگ تمام شد. گفت: نه دوباره جنگ شروع شده. بچه با کنجکاوي گفت کجا؟ اشاره به سينه اش کرد گفت: اينجا، جهاد با نفس.
روايتي از امام صادق (ع): عبدالله بن سنان از ياران امام صادق (ع) نقل مي کند که روزي آن حضرت خطاب به ما فرمود بزودي به شبهه اي گرفتار خواهيد شد که نه نشانه اي براي پيدا کردن راه خواهيد ديد و نه پيشوايي که هدايتتان کند. از آن شبهه تنها آن کساني رهايي مي يابد که دعاي غريق را بخواند. عرض کردم دعاي غريق چگونه است؟ فرمود: مي گوي يا الله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب، ثبت قلبي علي دينک.
يک روايت زيبا از امام علي (ع): چون بلايي براي جانتان فرا رسد مالهايتان را سپر جانهايتان کنيد و چون حادثه اي براي دينتان پيش آيد جانهايتان را فداي دينتان کنيد و بدانيد هلاک گشته کسي است که دينش هلاک شده باشد و غارت زده کسي است که دينش به غارت رفته باشد.
سوال: حرفهاي شما را در مورد دين زدگي و عوامل ايجاد آن و راههاي پيشگيري آن را شنيدم و خيلي به حرفهايتان فکر کردم، اما خواهش مي کنم شما هم به حرفهاي ما گوش کنيد. نمي خواهم بگويم آدم خيلي درست و بي گناهي هستم، اما فکر نمي کنم آنچه که شما فرموديد همه عوامل باشد. يک وقتهايي آدم مي بيند که خدا اصلاً به حرفهايش گوش نمي دهد به وجودش شک مي کند. وقتي مي بيند خيلي از آدمها همينجور گناه مي کنند و دلشکسته ها را آزار مي دهند، ولي برعکس همه جوره موفقتر و زندگي اشان روبرا است و هيچ عقوبت و بدي نمي بيند به عدالت خدا شک مي کنم. وقتي مي بيني آدمهاي گناهکار همه چيز دارند و يکي مثل من همه حواسش که خدا از او ناراحت نباشد، ولي يکبار هم به صداي خدا خدا گفتنش جواب نمي دهد مي گويد حتماً خدايي وجود ندارد و بد بودن بهتر است چون هر کي هر کيه. وقتي که با تمام وجود به ائمه متوسل مي شوي، اما گره اي از کارت باز نمي شود، خوب آدم دلش مي گيرد. همين الان که دارم اين نامه را براي شما مي نويسم، بغض گلويم را گرفته، ياد همه وقتهايي که عاجزانه از خدا خواستم که نگاهم کند و گره از کار پيچ خورده ام باز کند، ولي جوابي نگرفتم، افتادم. شايد الان با خودتان مي گوييد اين آدم ديگر با اين حرفهايش جهنمي است و کارش ديگر تمام است، ولي اي کاش شما هم جاي من بوديد تا مي فهميديد چي مي گويم. همه سمت خداييها که دلشان محکم است خواهش مي کنم به حق اين روزهاي عزيز و اين شبهايي که مي گويند خيلي عزيز و با برکت است براي مني که کارش تمام است و حسابي نااميد است، دعا کنند. خواهش مي کنم دعا کنيد کارم بدجوري گير است و احوالم بدجوري بهم ريخته است. اميدوارم نامه ام را بخوانيد و منتظر جواب شما هستم.
پاسخ: اينطور که خواهر يا برادر گرامي مي گويد که ما او را جهنمي مي دانيم، به هيچوجه اينجور نمي دانيم و از انتهاي سوالاشان که به حق اين شب و روز عزيز درخواست دعا کرده بودند، ما مي فهميم که به خاطر مشکلي که پيش آمده، يک دلخوري پيدا کرده است و ايشان از دين و خداوند و اهل بيت عصباني و دلگير شده استف ولي مطمئن هستيم که لايه هاي دروني ايشان جور ديگري فرياد مي کند. من مي خواهم به بهانه اين سوال چند نکته عرض کنم. نکته اول اينکه يکي از عواملي که مي تواند باعث تضعيف دين مي شود و از عوامل بيروني است که مي تواند دين را ضربه زند و آنها را در دينداري دلسرد کند، اطلاعات ناکافي و معارف ناقص از دين داشتن است، بد فهميدن دين و يا اطلاعات کم داشتن از دين باعث مي شود تواقعات آدم تعادل نداشته باشد و چه بسا در شدايد و ايجاد شبهات بدليل اطلاغات کم و بي حوصلگي براي تحقيق باعث شک و ترديد و سردي در خودشان مي شوند. ائمه اطهار و اولياي دين بسيار توصيه کردند که دينداري اتان را عميق کنيد و به تعبير روايات بسيار زياد ما تفقه در دين پيدا کنيم و دينداري اتان را عميق کنيد. اين به آن معني نيست که همه حوزه بروند و مجتهد شوند، بلکه در آن مسائل مورد نياز و اعتقاداتش تفقه پيدا کند. پيغمبر (ص) در يک روايت فرمود واي بر هر مسلماني که در هر هفته يک جلسه ندارد که تفقه در دين پيدا کند. من يک توصيه مي کنم اين هيئت هاي خانگي و محلي که از قديم الايام در ما رواج داشته، يکي از بهترين راهکارها است. جمعي فاميلي يک هئيت خانگي هفتگي تشکيل دهند که مجموعاً 5/1-1 ساعت طول مي کشد، فردي که آشنا به معارف ديني است، دعوت کنند و درباره مسائل مورد ابتلا صحبت کند و سوالاتي مطرح شود. اين در صورتي است که دين را جدي بگيريم. در روايات داريم که اين استخاف به دين و کوچک شمردن دين است که انسان به همه کارهايش بپردازد و به دينش نه. به تعبيري در روايتي از اميرالمومنين (ع) که شما خوانديد غارت زده کسي است که دينش غارت شود، به جانش و مالش حمله شود، دفاع مي کند، اما به دينش حمله مي شود، دفاع نمي کند. چقدر خوب است که هر مسلماني با يک اسلام شناس در ارتباط باشد و هر مسئله اي که لازم است با او چک کند. دوستان ائمه اين رسم قشنگ را داشتند که هر چند مدت ايمان خود را به ائمه عرضه مي کردند. نکته دوم اينکه مشکل بسياري از ما اين است که ربوبيت و مديريت خدا را در اين عالم نفهميديم، لذا راضي نيستيم چون تقديرات الهي را خوب نگرفتيم و به مديريت خدا راضي نيستيم. کسي که مديريت خدا و تقديرات الهي را خوب فهميده، او اين اشکال را ندارد. به قول حافظ: پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت، آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد. او خطا نمي بيند و همه چيز را زيبا مي بيند. حضرت زينب در دل بلاها و سنگين ترين مصيبت ها زيباي مي ديد و مديريت خدا را نقص نمي ديد. البته وحشي گريها و ظلمهايشان را تقبيح مي کرد، اما اين مربوط به مديريت خدا نيست. ما نارسايي ها، ظلمها و کجي هاي ديگران را پاي خدا ننويسيم. کم کاريهاي خودمان را پاي خدا ننويسيم. اگر بخواهيم آن ربوبيت و تقديرات الهي و تدبير و مديريت خدا را راضي باشيم اولاً نعمت هاي خدا را ببينيم، وفور نعمت هايي که در آن غرق هستيم را گاهي به آن توجه نداريم مثل ماهي در آب. خود ديدن اين نعمتها پايه اولي است که مديريت خدا را ببيند و به آن راضي شود. ديدن نعمتها لطافت مي خواهد و متاسفانه ما نيمه خالي ليوان را زياد مي بينيم و گله و شکايت زياد داريم، ولي وفور نعمتها را نمي بينيم. من يک مرتبه خدمت مرحوم آيت الله اراکي رفتم باور مي کنيد که ايشان اشک مي ريخت و از نعمتهايي مي گفت و شکر مي گفت، ببين اين ابروهايت بالاي چشم توست، اگر زير چشمهايت بود چقدر زشت بود. ببين انگشتهايت مساوي نيست و اگر مساوي بود يک دکمه ات را نمي توانستي، ببندي. اين نعمتها اصلاً به چشم ما مي آيد. امام کاظم (ع) يک دعايي به نام دعاي جوشن صغير در مفاتيح دارد که معمولاً کمتر خوانده مي شود. در اين دعا راه شاکر شدن و ديدن نعمتها را ياد داده است. امام در آنجا فرموده: خدايا يک عده الان در بيماري هستند و ما به تعداد بيماريها سالم هستيم، خدايا خيلي ها در رنج و درد هستند که لذت طعام را نمي برند، خدايا يکعده الان در غربت هستند و در وطن نيستند و چشم براه عزيزانشان هستند، ولي اطراف من زيادند، يک عده الان در درد و شکنجه اسيرند و من در عافيت و سلامتي ام. ببينيد نقص ها را مي بيند و به تعداد آن نقص ها، کمال را مي بيند، بيماريها را مي بيند و به تعداد بيماريها، راحتي است، گرفتاريها را مي بيند و به تعداد گرفتاريها، عافيت است، ناامني ها را مي بيند و به تعداد ناامني ها در امنيت است. اين باعث مي شود که ما خجل شويم و اين خدايي که اينهمه نعمت داده است و عجيب اينجاست که اين سرمايه را که داده براي خودش نيست، بلکه سرمايه را داده و گفته سودش هم براي خودت باشد. ما خيال مي کنيم خدا مانند يک کارفرمايي است که ما صبح تا شب پيش او کار مي کنيم و شب بايد طلبکار باشيم و اگر نداد گله کنيم. حالا با اين سرمايه ها چه کرديم، بيايم منصفانه ببينيم آيا به اندازه اين سرمايه ها از او تشکر کرديم. بسياري از اين سرمايه ها را ما سوزانديم و فرصت سوزي کرديم، اما با اين وجود منع نکرده است که در دعاي ماه رجب است: يا من يعطي من لم يسئله: اي کسي که از او چيزي نخواسته، دوباره به او داده است. ما نبوديم تقاضامان نبود، لطف حق ناگفته ما مي شنود (مولوي). باز به ما داده و منع نکرده است. ببينيد اين نکته دوم يعني سرمايه سوزي خودمان را ببينيم. نکته سوم اينکه عالم فرمول دارد و به صرف اينکه من ادعا مي کنم مذهبي هستم، ولي اگر آن کارهايي که لازم است براي گرفتن بعضي از عطاهاي الهي و جواب گرفتن نکرده باشم، به من نمي دهند. يک کسي را که ما گناهکار مي دانيم، اگر آن فرمول را عمل کرده باشد و طبق يک برنامه تلاش کرده باشد و منظم جلو رفته است، به او مي دهند. البته دنيا اينطور است و حساب آخرت فرق مي کند. عالم دنيا يک فرمول دارد، اصلاً آن کافر نظم و تلاش و برنامه ريزي دارد و از کار کم نمي گذارد و به نتيجه مي رسد و يک کسي که ادعاي ايمان دارد، نطم ندارد و تلاشگر نيست و تنبلي مي کند و کارها را به خدا مي سپارد، جواب به او داده نمي شود. بايد از خودش گله کند. خداوند گاهي جواب خوبان را نداده است. در روايت داريم که حضرت موسي مريض شد، دنبال داروي گياهي نرفت و گفت خدايا توکل مي کنم به تو. مدتي گذشت شفا نيامد. گفت خدايا من درخواست شفا کردم، شفا نيامد. خطاب رسيد يا موسي تو مي خواهي با توکل خودت، حکمت ما را زير سوال ببري. ما حکيمانه آن گياه را خلق کرديم و خاصيت دارويي در آن گذاشتيم. عالم، عالم اسباب است و بايد به سراغش بروي و اگر نروي، طبق فرمول اين عالم عمل نکردي. تويي که موسي هستي جوابت داده نمي شود. خداوند ابا دارد که امور در آن مجراي خودش قرار نگيرد. آن بهشت است که تو هر چه بخواهي، در آن است. عالم دنيا فرمول خودش را دارد و بايد طبق اسباب پيش برود. گاهي موقع ها داده نمي شود و يا با تاخير داده مي شود. موسي و هارون دعا کردند قرآن مي فرمايد دعايتان مستجاب شد ولي در روايت است که 50 سال طول کشيد تا مستجاب شد. نکته بعدي بحث دعا است که نمي رسيم بحث کنيم. من فقط بگويم ما بايد بندگي را بدانيم. بندگي آن است که او خدا باشد و تو بنده و بندگي آن است که عملاً بگوييم چشم و مطيع هستيم. اگر تا آنجا که به ميل ما همه چيز بخواهيم بيايد و او بگويد چشم و آنجا که به ميل ما نبود ما اعتراض کنيم. اين بندگي عملي اش کجاست؟ در واقع ما مي خواهيم خدايي کنيم و او را مطيع مي خواهيم.
سوال: يک نکته هم درباره توسل به اهل بيت در سوال قبل گفته بودند که به ائمه متوسل مي شوم، ولي باز هم جواب نمي گيرم. با روايتي که هفته پيش شما خوانيديد منافات دارد که امام مهربان و شفيق و رفيق است.
پاسخ: اين گله مندي که ايشان دارد، بدانيد که امامان ما پدران امت هستند. امام زمان (ع) روايتي که هفته قبل از امام رضا (ع) خواندم که امام زمان (ع) مونس و رفيقتان است و پدر مهربان است و مثل برادر صميمي است و مثل مادر مهربان براي بچه کوچکش است. يک همچنين کسي و رفيقي، شما مطمئن باشيد اگر عوامل از طرف شما کوتاهي نشده باشد و آن فرمول را عمل کرديد و دوباره به شما داده نشده است مطمئن باشيد بجاي او، بهتر از آن براي شما قرار خواهد داد. شما عملاً نشان بدهيد: چشم و آنچه شما مي گوييد به مصلحت است.
به حق آن رفيق مي خواهم که رسم رفاقت را خدايا به ما ياد بده.
دعا مي کنيم براي آمدن آن روزي که آسمان در حسرت ستاره نباشد، روزي که آرزوي چنين روزي معتاج استعاره نباشد.