97-11-11-حجت الاسلام و المسلمين عالي-موقف نماز
برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين عالي
-نماز
97-11-11(باز پخش91-02-10)
سوال – کساني که نماز نمي خوانند، در قيامت چه برخوردي با آنها مي شود؟
پاسخ – از پيامبر داريم: کسي که عمدا نماز را ترک مي کند و به خدا اهانت مي کند کافر است. ترک نماز اهانت بزرگي به خداوند است مخصوصا در جامعه ي ما که امکان ندارد کسي در مورد نماز چيزي به گوشش نرسيده باشد. بعضي ها بهانه مي کنند که نماز ذکر و ياد خداست و ما به ياد خداهستيم، پس ديگر نيازي به نمازخواندن نيست. با اين مغلطه ها نمي شود از زير فرمان الهي شانه خالي کرد. فرق بين اسلام و کفر در نماز خواندن يا ترک نماز است. اين يک کفر حقيقي و عملي است. يعني فرد در عمل مثل کافر است.وقتي وصف جهنم مي آمد رنگ پيامبر عوض مي شد و گريه مي کرد. کسي که ترک نماز مي کند و به خدا بي احترامي به خدا مي کند ممکن است که به مرور اعتقاداتش را هم از دست بدهد و رابطه اش با خدا سست بشود. وقتي شخص اعتقاداتش را از دست بدهد، ديگري اميدي به شفاعت در روز قيامت نخواهد داشت. همه ي بدون استثنا نياز به شفاعت دارند حتي انبياء نياز به شفاعت چهارده معصوم دارند. شفاعت فقط براي خارج کردن فرد از جهنم نيست بلکه براي ارتقاء هم هست. اگر کسي تارک نماز باشد صلاحيت شفاعت را از دست مي دهد زيرا او در کلاس خدا و اهل بيت نيامده است تا اگر نمره ي کمي بگيرد،شفاعت شامل حال او بشود. در روايات داريم که شفاعت ائمه شامل کساني که نماز را سبک مي شمارند نمي شود. نماز خواندن صحيح نبايد فقط جلوي به جهنم رفتن انسان را بگيرد بلکه بايد باعث ارتقاء درجه ي انسان بشود و باعث قرب او بشود. اگر انسان بخواهد از اين کلاس خدا (نماز) استفاده بکند بايد نظم و آداب را رعايت کند. که اينکار خيلي سخت نيست. انسان در هنگام وضو سعي کند که با کسي حرف نزند و ذکر بفرستد و در جاي مخصوصي ازخانه نماز بخواند، معطر باشد و لباس تميز بپوشد. درهنگام شروع نماز اذان و اقامه بگويند. کسي که اذان و اقامه مي گويد دو صف فرشته پشت سر او مي ايستد و اين نماز، نماز ارزشمندي مي شود. بعد از نماز، حداقل تعقيبات نماز که تسبيحات حضرت زهرا است را انجام بدهد که اين کيميا است. ميرزاعلي اکبر هسته اي مي فرمود: نماز را با دنباله اش بخوانيد زيرا بادبادک بي دنباله به هوا نمي رود. با رعايت کردن آداب ظاهري، ما به خودمان تلقين مي کنيم که مي خواهيم کار مهمي را انجام بدهيم. فردي که اذان و اقامه نمي گويد و تا آخرين لحظه با ديگران صحبت مي کند و بعد شروع به خواندن نماز مي کند يعني دارد کار بي اهميتي انجام مي دهد و چنين نمازي اثري ندارد و آثار آن در زندگي محقق نمي شود. بعد از رعايت نظم و انضباط، انسان بايد حواسش باشد که دارد با چه کسي صحبت مي کند. اگر وقتي ما داريم با يک بچه صحبت مي کنيم روي مان را برگردانيم، آن کودک ناراحت مي شود. پس وقتي انسان مي خواهد با خدا صحبت بکند بايد حواسش را جمع بکند. آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر در نماز سهوا حواس تان پرت مي شود اين خيلي به درد شيطان نمي خورد. اما وقتي شما متوجه شديد که در نماز هستيد خودتان را نگه داريد و اين خيلي ارزشمند است و اگر اين کار ادامه پيدا بکند باعث مي شود که انسان کنترل خودش را بدست بگيرد. اگر انسان عمدا در نماز حواسش پرت بشود و به دنبال شيطان برود،اين به درد شيطان مي خورد و به انسان ضربه مي زند. شرط ديگر اين است که شاگرد تکاليف قبل از کلاسش را انجام بدهد. يعني انسان قبل از اينکه وارد نماز بشود يک کارهايي بکند. نماز با حضور قلب و باحال، مزد تلاشي است که انسان بايد انجام داده باشد و براي اين مزدها لياقتهايي طلبيده مي شود تا اين سوز و گريه به کسي داده شود. فردي خدمت اميرالمومنين رسيد و گفت که من نمي توانم نماز شب بخوانم. امام فرمود: گناهان دست و پاي تو را گرفته اند. اگر قبل از نماز شما خوب باشد، نماز شما هم خوب خواهد بود. پس ما بايد تکاليف را قبل از نماز انجام بدهيم والا ممکن است که نماز ما تکراري بشود. به هيچ وجه دوتا نماز تکرار همديگر نيستند. حتي نماز رکعت اول با دوم فرق دارد زيرا شما در رکعت دوم در پله اي هستيد که از رکعت اول بالاتر هستيد. حتي شما در رکعت اول، در هر جمله بالاتر مي رويد. اول نماز اين طور شروع مي شود که خدا رحمن و رحيم است بعد مي گوييم: خدايا تو را مي پرستم يعني اول شما حالت خطاب به خدا نداريد و حالت غيابي است ولي بعد از چند جمله شما به محضر مي رسي. اين نماز تکراري نيست زيرا شما در هر لحظه در يک جا هستيد و اوج مي گيريد. مثلا کلنگ هر لحظه به زمين مي خورد ولي هر خوردن آن يک اثري روي زمين دارد. ممکن است که در ظاهر حالت تکرار باشد ولي در باطن هر لحظه اثر خاصي دارد. در مورد تکاليف پيش از نماز، جملاتي از امام سجاد (ع) داريم که حضرت ده علت براي بي حالي و کسلي در نماز ذکر کرده است. اين علتها به چيزهايي که قبل از نماز بايد رعايت بشود برمي گردد. يکي اينکه انسان حق خدا را کوچک بشمارد، ديگر اينکه پشت به خدا بکند و دست خودش را در درست دشمنان خدا بگذارد، وقتي انسان گناه مي کند دستش در دست شيطان است. و از تحت ولايت خدا خارج مي شود و به تحت ولايت شيطان مي رود، ديگر اينکه در مقام بندگي دروغ بگويد يعني مي گويد که من خدا و اهل بيت را دوست دارم ولي آثار اين دوستي در زندگي اش مشخص نيست، ديگر اينکه انسان شاکر نعمت هاي خدا نباشد (اين چهار مورد در جلسه ي گذشته ذکر شده است )، امام مي فرمايد: شايد مرا در جلسه ي علما نديدي و من را محروم کردي. عالم کسي است که هم خودش و هم خدا را شناخته است. و راه و مسير را شناخته است و به آن عمل کرده است. اگرانسان با چنين عالمي ارتباط نداشته باشد از يکسري روزي هايي محروم مي ماند. آنها واسطه ي بين ما و اهل بيت هستند يعني آنها معارف را از اهل بيت مي گيرند و به ما منتقل مي کنند. اگر کسي با آنها رابطه نداشته باشد اين چشمه خشک مي شود. زيرا رابطه انسان با خدا و اهل بيت قطع مي شود.در جلد دوم کتاب بحارالانوار از امام حسن عسگري (ع) داريم: اگر عالمان دين که در زمان غيبت مردم را به اهل بيت و خدا هدايت مي کنند نبودند همه از دين برمي گشتند. هر که خواهد همنشيني خدا و نشيند در حضور اولياء، صد قيامت در درون شان نقد هست کمترين شود همسايه مست. امام مي فرمايد: خدايا شايد من را جزو غافلين ديدي و من را از رحمتت مايوس کردي. معاشرت با افراد غافل انسان را مايوس مي کند. جنس روح ما آسماني و خدايي است. اگر ما با ملکوتيان بنشينيم احساس آرامش مي کنيم و اگر با غافلين بنشينيم دچار اضطراب مي شويم. زيرا اين روح، سنخيت با جاي ديگر و کس ديگري دارد. حافظ مي گويد: نخست موعظه ي پير مي فروش اين است که از معاشر ناجنس احتراز کنيد. اين معاشرناجنس هر چيزغير خدايي است. فردي مي گفت که من با آيت الله جمال گلپايگاني به سمت وادي السلام نجف حرکت مي کرديم. هوا بسيار گرم بود ولي وقتي من با ايشان بودم هواي خنک و مطبوعي به ما مي خورد. من از دور فردي را ديدم که اهل نبود. تا آن فرد آمد آن هواي مطبوع تبديل به هواي گرم شد. آن فرد رفت. آيت الله گلپايگاني فرمود: مواظب معاشرت هايتان باشيد. همنشين خيلي موثر است. در آخرالزمان غفلت هايي از جاهاي مختلف پمپاژ مي شود. ما بايد مراقب باشيم که زير گرد و غبار اين غفلت ها مدفون نشويم. امام مي فرمايد: خدايا شايد من با انسانهايي که اهل بطالت هستند، نشست و برخاست دارم و تو مرا اين جوري ديدي. زيرا من با آنها انس و الفت دارم. فردي نزد آيت الله کشميري رسيده بود و درخواست ذکري را کرده بود. ايشان گفته بودند که شما روزي صد بار بگوييد: يا ماست يا چغندر. ايشان مي دانست که طرف در زندگي اهل هيچ رعايتي نيست و فقط يک ذکر مي خواهد. بعضي ها در زندگي مراقبتي ندارند ولي دعا يا ذکري مي خواهند که ائمه را در خواب ببينند. انسان بدون تلاش و فقط با ذکر عارف نمي شود. فردي به آيت الله بهجت گفت که دعايي بفرماييد که من در نماز حضور قلب پيدا بکنم. ايشان فرمودند: اين چيزها دعايي نيست بلکه دوايي است و شما بايد خودتان را مداوا کنيد. ذکر بدون تلاش، شدني نيست. امام مي فرمايد: خدايا شايد ديگر دوست نداري صداي من را بشنوي و من را دور کردي. زيرا اين دعا بوي طمع و خودخواهي و ريا مي دهد. اگر من به در خانه ي تو آمدم به خاطر خودم بود نه بخاطر تو. بعضي ها عباداتشان بوي گناه مي دهد.يعني درعبادات شان دنبال کار خودشان هستند. اشکالي ندارد که انسان حاجات خودش را بخواهد ولي اين بد است که انسان فقط براي برآورده شدن حاجاتش به درخانه ي خدا برود. فردي با امام صادق (ع)همراه بود و خدم و حشم دولت بني عباس را مي ديد و آهي کشيد و گفت که اي امام چه زماني دولت شما تشکيل مي شود. (او فرج آقا را خواست) امام فرمود: تو هم دنيا طلب شدي؟ يعني دعاي فرج اين فرد بوي دنيا مي داد تا اين فرد به مقامي برسد. انسان نبايد دعا و خدا را وسيله اي براي خودش قرار بدهد. انسان بايد خود خدا را هم بخواهد. طمع خودداشتن بد است. بعضي ها وقتي ناراحتي و غصه دارند به زيارت مي روند. مرحوم حاج آقا دولابي مي فرمودند که امام رضا (ع) حق دارد که از ما گله کند زيرا ما وقتي ناراحت هستيم پيش امام رضا(ع) مي رويم، ما بايد خوشي هاي مان را هم پيش امام رضا(ع) ببريد. امام مي فرمايد: خدايا شايد بخاطر اينکه پيش تو حيا نداشته ام از من لذت عبادت را گرفته اي.
امام سجاد (ع) در انتها درمان را هم ذکر مي کند.
سوال – آيات پاياني سوره مرسلات را توضيح بفرماييد.
پاسخ – در سوره ي مرسلات ده بار اين آيه تکرار مي شود: واي بر کساني که روز قيامت را تکذيب کردند و کفر ورزيدند. مي فرمايد: وقتي آنها وارد جهنم مي شوند سايه اي بالاي سر آنها و اطراف آنها قرار مي گيرد که خنکي ندارد و اين سايه خفگي و دود و آتش دارد. به سمت آنها آتش هايي مي آيد که شراره اش مثل کاخ ها و قصرهايي است که به سمت انسان پرتاب مي شود و جرقه هاي آن مثل شتران زرد رنگ است.
ما بايد بتوانيم اعتقادات مان را با خودمان به قيامت ببريم. نکند که در دم آخر ما به تکذيب و کفر از دنيا برويم. حفظ اعتقادات وعميق شدن اعتقادات مهم است. انسان به آنچه که مي داند عمل کند و اين باعث تثبيت اعتقادات ما مي شود.
سوال – در مورد درمان بي حالي در عبادات در دعاي ابوحمزه توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – بعد از اينکه امام سجاد(ع) ده مورد از علت هاي بي حالي در عبادات را ذکر مي کند، درمان را هم ذکر مي کند. برخورد خدا با ما به تبع کارهايي است که ما کرده ايم يعني من کاري کرده ام که در رحمت خدا را به روي خودم بسته ام. پس خدا بواسطه ي اعمال خودمان با ما برخورد مي کند.
حالا کساني که دچار بي حالي در عبادت هستند مايوس و خسته نشوند.گاهي اين بي حالي ها فايده ي بيشتري نسبت به خوشي ها وحال ها دارد. گاهي تنبيه هاي خدا فايده اش بيشتر است مثل تنبيه هايي که پدر و مادر براي بچه بکار مي برند. وقتي ليلي ظرف مجنون را شکست، مجنون خيلي خوشحال شد. اگر با ديگرانش بود ليلي چرا ظرف مرا بشکست ليلي. گاهي تنبيه هاي خدا براي اين است که ما به خودمان بياييم و عيب هاي مان را در زندگي پيدا کنيم و ديگر اينکه جلوي غرور و عجب را بگيريم. پس وقتي بي حالي و بي توفيقي بوجود مي آيد اول بايد خودمان را ببينيم و در خانه ي خدا بشکنيم و ادعاي زيادي نداشته باشيم. بعد که شما عيب خودتان را ديديد، عفو خدا را هم ببينيد. در قسمت ديگر امام مي فرمايد: خدايا وقتي خودم را مي بينم عيب مي بينم و مضطرب مي شوم ولي وقتي تو را مي بينم طمع به کرم تو دارم. بعد امام مي فرمايد: خدايا با همه ي بدي هايم از من بگذر مثل کساني که قبلا از آنها گذشته اي زيرا صفت تو عفو است. مرحوم نراقي داستاني را نقل مي کند: جوان چوپاني عاشق دختر پادشاهي شده بود و در عشق او مي سوخت. مادر پادشاه به وزير گفت که پسرم دارد از دست مي رود. وزير گفت ( من کاري مي کنم که پادشاه دخترش را به پسر تو بدهد) که به پسرت بگو در فلان کوه مشغول نمازخواندن بشود. و وقتي من شاه را به آن کوه آوردم اعتنا نکند تا من اشاره کنم. وزير در شهر شايعه کرد که يک جوان مستجاب الدعوة اي در فلان کوه عبادت مي کند. اين شايعه به گوش پادشاه رسيد. پادشاه با وزير به ديدن جوان رفتند. وزير به جوان که در حال نماز بود اشاره اي کرد ولي جوان اعتنا نکرد. پادشاه رفت. وزير برگشت و به جوان گفت که چرا به اشاره ي من توجه نکردي. جوان گفت که من نه تو و نه دختر پادشاه را مي خواهم. من يک عبادت دروغي کردم و خدا پادشاه را به پاي من انداخت، اگر من عبادت واقعي بکنم خدا چکار خواهد کرد.