برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين عالي
-پرسش وپاسخ
90-08-17
عمري بجز بيهوده بودن سر نکرديم، تقويم ها گفتند و ما باور نکرديم. در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن، ما نيز جز خاکستري بر سر نکرديم. دل در تب لبيک تاول زد ولي ما، لبيک گفتن را لبي هم تر نکرديم. حتي خيال ناي اسماعيل خود را، همسايه با تصويري از خنجر نکرديم. بي دست و پا تر از دل خود کس نديدم، زان رو که رقصي با تن بي سر نکرديم.
سوال – شما در جلسات قبل از اهميت دعاي عهد و باقي ماندن در عهد با امام زمان عج سخن گفتيد. و دل هاي ما را خيلي مشتاق اين دعا و باقي ماندن بر اين عهد کرديد. اما کساني که سواد خواندن اين دعا را ندارند و يا خانم هايي که در روزهايي از ماه عذر شرعي دارند چکار بايد بکنند ؟
پاسخ – در روايتي از امام صادق (ع) است که يکي از دستورالعمل هايي که شخص را لايق همراه بودن با امام زمان عج مي کند، خواندن چهل روز دعاي عهد است. روح اين دستورالعمل، باقي ماندن در آن عهد است. وگرنه يک چنين نتيجه ي ارزشمندي، صرفاً با الفاظ و خواندن به دست نمي آيد. آن مقام بلند تنها با چهل قرائت به دست نمي آيد. بايد يک اتفاقي در روح و نفس انسان رخ بدهد. چهل روز پاي آن عهد ايستادن است که باعث آن شايستگي ها و لياقت ها مي شود. در اين دعا مي گويد که خدايا امروز و تا هر زماني که زنده هستم بر عهد خود باقي مي مانم. بايد صادقانه چهل روز اين کار را بکنيم. درست است که روح اين دعا و دستورالعمل باقي ماندن در عهد است. اما امام صادق (ع) مي فرمايند که بايد چهل روز اين دعا را خوانده و بر عهد آن باقي ماند. بنابراين تنها بر عهد باقي ماندن کافي نيست و خواندن اين دعا هم موضوعيت دارد. خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: نماز بخوانيد براي اينکه به ياد من باشيد. در اين صورت ممکن است کسي بگويد که در صورتي که روح نماز ياد خدا است، من هميشه به ياد خدا هستم پس نماز نمي خوانم. به يک درويشي گفتند که چرا نماز نمي خواني ؟ گفت من ياهو مي گويم که پدر نماز است. اين حرف اشتباه است. خدا مي توانست تنها عنوان کند که ذکر بگوييد. اما گفته است که نماز بخوانيد. چون پيکره و قالب موضوعيت دارد. به تعبير ديگر، خدا ذکري را از ما مي خواهد که از اين قالب برخواسته و نتيجه ي قالب نماز باشد. روزه و حج هم ذکر است. اما هرکدام از آنها خاصيت خود را دارد. وقتي که گفته مي شود براي رسيدن به هدفي خاص اين عمل را انجام دهيد. بدانيد که اين عمل هم موضوعيت دارد. بنابراين خواندن چهل روز دعاي عهد موضوعيت دارد و نبايد کسي آن را ترک کند. اگر کسي سوادي براي قرائت اين دعا ندارد، مي تواند از فرد ديگري بخواهد که اين دعا را خوانده و او نيز آن را تکرار کند. به مرور هم خود او اين دعا را حفظ خواهد شد. اگر فرد همه ي تلاش خود را کرد اما باز هم نتوانست اين دعا را بخواند، در صورتي که بر روي عهد خود باقي بماند، انشاء الله خداوند متعال آن تفضل را نصيب او خواهد کرد. در مورد خانم ها، عذر شرعي مانعي براي خواندن دعا نيست. در زماني که خانم ها عذر شرعي دارند برخي از عبادات مانند نماز خواندن و روزه گرفتن را نمي توانند انجام دهند. يا چهار سوره ي قرآن که سجده ي واجب دارد را نمي توانند بخوانند. ولي بقيه ي عبادات را نبايد ترک کنند. يکي از اشتباهاتي که خانم ها در اين زمان مرتکب مي شوند اين است که کلاً خود را از عبادات محروم مي کنند. مثلاً قرائت قرآن روزانه ي خود را کلاً ترک مي کنند. يا زيارت برخي از جاها که حکم مسجد ندارد را کنار مي گذارند. اين کار اشتباه است. در رساله ها داريم که مستحب است خانم ها در زماني که عذر شرعي دارند در محل سجاده ي خود بنشينند و به مدتي که نماز مي خوانده اند ذکر بگويند. به اين خاطر که عادت عبادتي آنها از بين نرود. چه بسا افرادي بوده اند که چون فاصله اي بين عبادات آنها بوجود آمده، سرد شده و عبادات خود را ترک مي کردند. خواندن دعاي عهد و بقيه ي دعاها براي خانم هايي که عذر شرعي دارند هيچ اشکالي ندارد. البته در برخي از رسالات آمده که در اين دوران براي خانم ها، خواندن بيش از هفت آيه ي قرآن مکروه است. مکروه بودن يک قاعده ي کلي است که فقهاي ما هم ذکر کرده اند. مکروه بودن يعني اينکه ثواب آن نسبت به زماني که اين عذر را فرد ندارد، کمتر است. نه اينکه اصلاً فرد دعا و قران نخواند.
سوال – شما گفتيد در زمان ظهور امام زمان عج فلسفه ي وجودي شيطان تمام مي شود. و شيطان به دست آن حضرت از بين خواهد رفت. اصلاً فلسفه ي وجودي شيطان چه بوده که عمر او در زمان حضرت به پايان مي رسد ؟
پاسخ – مقصود از خلقت انسان به عنوان موجود برتر اين است که به توحيد و بندگي برسد. در صورتي که به توحيد و بندگي برسد تمام استعدادهاي او شکوفا مي شود. و رشد و کمال انساني در او به طور کامل به فعليت مي رسد. خداوند متعال بندگي را از انسان مي خواهد که اختياري بوده و باعث رشد و شکوفايي استعداد هاي او شود، نه بندگي اجباري. خداوند موجوداتي دارد که به اجبار و قهراً بندگي مي کنند، مانند ملائکه. اگر مي خواست انسان هم به اجبار بندگي کند نياز به خلق او نبود، چون ملائکه بودند. کمال انسان که مي تواند او را بالاتر از ملک قرار دهد، اين است که به اختيار عبوديت کند. اين مقصود اصلي خداوند از خلقت انسان است. براي اينکه اين غرض تحقق پيدا کرده و انسان بتواند انتخاب کند بايد دو راه موجود باشد. يکي بندگي و ديگري شيطنت. به همين خاطر خداوند به شيطان اجازه ي فعاليت داده است. که او بتواند در مقابل راه خيري که انبياء و اولياء از جانب خدا آورده اند، يک راه ديگري را هم ارائه دهد. به تعبير مولوي: در جهان دو باند مي آيد به ضد، تا کدامين را تو باشي مستعد. نه اينکه خدا دو غرض اصلي دارد، عبوديت و شيطنت. غرض اصلي عبوديت است. اما چون عبوديت اختياري است، طبعاً به شيطان هم اجازه ي فعاليت داده شده است. بنابراين بودن شيطان و دستگاه ابليس يک غرض تبعي است. وقتي که شيطان به خداوند گفت که به من اجازه بده تا قيامت زنده بمانم. خدا نگفت، من تا قيامت به تو مهلت مي دهم. بلکه فرمود که تا يک وقت معيني به تو مهلت مي دهم. در واقع مهلتي که خداوند متعال به شيطان داده، به خاطر آن غرض اصلي است. به شيطان اجازه داده شده که وسوسه کرده ويک راه شري را ارائه کند. وگرنه بر کسي سلطه نداشته و نمي تواند کسي را به زور منحرف کند. در ضمن عمر او نيز محدود است. اگر انسان ها به واسطه ي رشد خود به عبوديت برسند، ديگر نيازي به شيطان وجود ندارد. کساني که در زمان ظهور حضور دارند، کاري کرده اند که اين لياقت را پيدا کرده اند. يعني تلاشي انجام داده اند. چون ظهور يک زمينه هاي جهاني نياز دارد. بنابراين زمينه هايي را مردم در خود ايجاد کرده اند که اين نعمت تام الهي نصيب آنها شده است. درست است که لغزشها و امتحانات ما که در زمان ظهور نيستيم بيشتر و سخت تر است. اما فضيلت انسان هايي که در زمان غيبت بتوانند بر دين خود باقي بمانند فوق العاده است. پيامبر اکرم (ص) فرمود: هر يک از آنها پنجاه برابر اصحابي که در زمان من هستند، فضيلت دارند. چون دين را مانند آتشي در کف دست خود نگاه داشته اند. بنابراين فضيلت افرادي که در آخر الزمان هستند بيشتر است. در ضمن راه هم بسته نيست. اگر کسي واقعاً مشتاق است که در زمان ظهور، حاضر باشد. کاري بکند که با افراد رجعتي بازگردانده شود. هرچند ظهور در زمان او رخ ندهد، اما او در زمان ظهور بازگردانده شود. بنابراين هيچ ظلمي به کسي نشده است.
سوال – اگر در حق کسي که الان از دنيا رفته، بدي يا ظلمي کرده باشيم. چگونه مي توانيم از او طلب بخشش کنيم. و اينکه چگونه مي توانيم مطمئن شويم که او ما را بخشيده است ؟
پاسخ – لزومي ندارد که ما به سمت خواب ديدن و اظهار روح برويم و از اين طرق متوجه شويم که فرد فوت کرده ما را بخشيده است يا خير. اين طرق اعتبار صد درصد ندارد. بنابراين نيازي نيست که ما از اين راه ها حلاليت کسب کنيم. بلکه قاعده و قانون دارد. اگر شما براي شخصي که از دنيا رفته و مديون او هستيد، هدايايي را بفرستيد. براي او استغفار کرده و يا نماز هاي قضا شده ي او را بخوانيد. درست است که نماز و روزه ي شخص متوفي بر پسر بزرگ او واجب است. ولي اگر ديگران هم از باب احسان بخوانند، از گردن او ساقط مي شود. شخص متوفي به شدت نيازمند است و ما بايد نياز او را برطرف کنيم. مرحوم قطب راوندي روايتي را آورده است به اين مضمون که اموات با صداي حزين، خويشان و آشنايان خود را صدا مي زنند، که خدا شما را رحمت کند ما را فراموش نکنيد. برما رحم کرده و از دعا و صدقه بر ما بخل نورزيد، تا خدا هم بر شما رحم کند. پيش از آنکه شما هم مثل ما شده و دست شما از دنيا کوتاه شود. ما هم روزي مثل شما توانا بوده و اين زيادي هاي معاش که اکنون در دست شما است، در دست ما بود. ولي در راه خدا خرج نکرديم. وحق را منع کرديم. اکنون وبال آن براي ما و نفع آن براي ديگران است. بنابراين اموات در يک چنين موقعيتي التماس مي کنند. اگر کاري براي آنها بکنيم معلوم است که از ما راضي مي شوند. روايتي از امام باقر (ع) داريم به اين مضمون که مي شود يک فرزندي زماني که پدر و مادر او زنده هستند به آنها خوبي و احسان کند. ولي همينکه از دنيا رفتند، آنها را فراموش کند. ديون و بدهي هاي آنها را پرداخت نکند. اين فرزند با آنکه در زمان حيات والدين مورد نفرين آنها نبوده. اما بعد از مرگ مورد نفرين و عاق آنها قرار مي گيرد. برعکس نيزامکان دارد. فرزندي بوده که در زمان حيات پدر و مادر به آنها جفا کرده و عاق والدين بوده است. اما به محض اينکه آنها از دنيا مي روند، گويي تلنگري به او وارد شده است. شروع به خوبي واحسان به آنها کرده و ديوني که به گردن دارند را پرداخت مي کند. در اين روايت است که اين فرزند از نفرين پدر و مادر خارج شده و مورد دعاي آنها قرار مي گيرد. بنابراين براي اينکه بخواهيم از فرد متوفي حلاليت بطلبيم بايد به او خوبي کنيم. لزومي هم ندارد که حتماً به خواب هاي خود تکيه کنيم.
سوال – لطفاً در خصوص آيات 33 تا 41 سوره ي مبارکه ي روم توضيح بفرماييد.
پاسخ – خداوند متعال در آيه ي چهل و يک مي فرمايد که فساد و مشکلات و بلاها يي که در عالم دنيا مي بينيد. بخاطر کارهايي است که خود مردم انجام مي دهند. اين اعمال آنها است که باعث مي شود مجازات شده و نتيجه ي آن را ببينند. در روايتي از امام رضا (ع) است که هرگناهي که اضافه مي شود، يک بيماري جديد اضافه مي شود. بنابراين بسياري از اين بلاها بخاطر گناهان است. در ضمن خداوند متعال مي فرمايد: ما برخي از کارها و گناهاني را که انجام داده اند به آنها باز مي گردانيم. و بسياري از آنها را بخشيده و ناديده مي گيريم. اما برخي از گناهان را به عنوان تنبيه به آنها برمي گردانيم که در همين دنيا بيدار شوند. براي اينکه کار به آخرت کشيده نشود. اين مسئله بخاطر لطفي است که خداوند به بنده هاي خود مي کند. درروايت داريم که برخي از گناهان هستند که خداوند متعال در همين دنيا کيفر آنها را مي دهد. بخصوص اين مسئله در مورد ظلم به فرد ضعيف است. امام باقر (ع) فرمود که موقع مرگ، پدرم امام سجاد (ع) من را در آغوش گرفته و گفت: اين وصيت را پدرم در موقع مرگ خود به من گفت و پدر او نيز اميرالمومنين (ع) در موقع مرگ به او گفت. مبادا به کسي که هيچ ياوري جز خدا ندارد، ظلم بکنيد. حتماً خداوند از او پشتيباني کرده وسريعاٌ در همين دنيا به شما کيفر مي دهد. بنابراين يکي ظلم به فرد بي يار و ياور و ديگري قطع رحم، بخصوص در مورد پدر و مادر است.
سوال – در جلسات قبل شما گفتيد که برخي از افرادي که معارف الهي به آنها نرسيده است، سوال و جواب قبر ندارند. حتي ممکن است مورد عفو خداوند متعال قرار بگيرند. بعد از شنيدن صحبت شما، من گفتم اي کاش ما هم در يک نقطه ي دورافتاده بوديم. و حرفي از دستورات وآموزه هاي دين نشنيده بوديم. در نتيجه بدون سوال و جواب قبر مستقيم به بهشت مي رفتيم. آيا اين آرزوي بدي است يا خير؟
پاسخ – اصولاً سوال و جواب قبر مربوط به افرادي است که در دنيا يک موضع گيري ضد ديني داشته اند. اعم از اينکه مومن بوده اند و يا کافر بوده اند. مستضعفين که در روايات ما نه مومن هستند و نه کافر، سوال قبر ندارند. البته اين به آن معنا نيست که فشار قبر هم ندارند. چون فشار قبر ابتدا بخاطر آلودگي هايي است که انسان دارد. و ديگري بخاطر تعلقات او به دنيا است. بنابراين اگر کسي به دنيا اعتياد داشته باشد، وقتي او را جدا کرده و به عالم ناشناخته ي برزخ مي برند، آن فشار و سختي ها را خواهد چشيد. اين مسئله ربطي به اينکه معارف به آنها رسيده باشد يا خير، ندارد. فشار قبر مربوط به تعلق و دلبستگي فرد به دنيا است. البته برخي از افراد مانند بچه ها يا افرادي که مجنون هستند از اين قاعده مستثني هستند. چون اين افراد دلبستگي ندارند. بنابراين افراد بالغي که حق به آنها نرسيده و حجت بر آنها تمام نشده است، سوال قبر ندارند. اما دليلي نيست که فشار قبر هم نداشته باشند. يعني اينطور نيست که کاملاً بدون سختي و مشکل باشند. از طرف ديگر، درست است که اين افراد به جهنم و محيط غضب خدا نمي روند. اما در برخي از روايات آمده که در اعراف قرار مي گيرند. اعراف مکاني است بين بهشت و جهنم. در محيط غضب الهي نيست اما در بهشت هم نيست. به فرض اگر اين افراد به بهشت هم بروند، به درجات پايين و نازل آن وارد مي شوند. جايي که از لذت ها و نعمات بهشت که محصول عمل صالح است، خبري نيست. ما درروايات داريم که زمين بهشت خالي است. خود انسان بايد با اعمال و ايمان خود نعمت ها را به آنجا بفرستد. تمام نعمات بهشت، تجسم اعمال ما است. مستضعفيني که اعمال صالح چنداني ندارند، زياد از اين نعمات برخوردار نمي شوند. از پيامبر اکرم (ص) نقل شده که بهشت هشت در داشته و جهنم هفت در دارد. يعني راه ها و اسباب ورود به بهشت هشت چيز است. و راه هاي ورود به جهنم هفت چيز است. هرکدام از درهاي بهشت يک عنوان دارد. باب المجاهدين، باب المعروف و... يک در مربوط به کساني است که جهاد کرده اند. يک در مربوط به کساني است که در اين دنيا اعمال صالح انجام داده و امر به معروف کرده اند. يک در مربوط به شاکرين، يک در مربوط به صابرين و يک در مربوط به روزه داران است. اينها همه مربوط به کساني است که در اين دنيا اعمالي را انجام داده اند. در جلد هشت بحار الانوار يک روايت از امير المومنين (ع) است که فرمود: بهشت هشت در دارد. يک باب است که انبياء و صديقان وارد مي شوند. در دومي است که شهدا و صالحين وارد مي شوند. پنج در ديگر مربوط به شيعيان و محبين اهل بيت است. يک در هم مربوط به تمام کساني است که اشهد ان لا اله الا الله مي گويند اما ذره اي از بغض اهل بيت در دل آنها نيست. اين مسئله در واقع مربوط به مستضعفين فکري است. اصل بهشت با آن نعمت هاي سرشار مربوط به اهل ولايت است. روايتي از پيامبراکرم (ص) است که مي فرمايد: وقتي که يک فرد بهشتي مي خواهد وارد شود، در بهشت را که مي کوبد. اين کوبه از يک ياقوت سرخ است که بر روي يک صفحه ي طلايي کوبيده مي شود. وقتي که کوبه روي صفحه خورده مي شود، طنين آن يا علي است. از علامه طباطبايي سوال شد که چرا طنين کوبه ي بهشت يا علي است ؟ ايشان فرمودند: وقتي که يک نفر به در خانه اي مي رود، صاحب خانه را صدا مي زند. صاحب و ساقي بهشت، اميرالمومنين علي (ع) است. پس اصل بهشت و نعمت هاي سرشار آن مربوط به اهل ولايت است. مستضعفين مقام بالايي ندارند که کسي آرزوي آن را داشته باشد. در ضمن همت مومن نبايد کم باشد و اين مقدار را از خدا طلب کند. يک نفر از پيامبر(ص) پرسيد من را مي شناسيد ؟ من کسي بودم که در اوايل بعثت زماني که به طائف آمديد من در خانه ي خود از شما پذيرايي کردم. پيامبر (ص) خيلي او را تحويل گرفته و فرمودند: يک چيزي از ما بخواه. آن مرد گفت: اگر دويست گوسفند و يک چوپان باشد خوب است. پيامبر (ص) سري تکان دادند و خواسته ي او را برآورده کردند. اما بعد فرمودند که چرا همت اين مرد اينقدر کم بود؟ چرا همت آن پيرزن بني اسرائيل را نداشت. خداوند خطاب به حضرت موسي کرد که از مصر به فلسطين برو و جنازه ي حضرت يوسف را هم با خود همراه ببر. آن حضرت گفت که من نمي دانم جنازه ي ايشان در کجا دفن است. فرمودند که از پيرزني که در مکاني ساکن است بپرس به تو مي گويد. البته خداوند مي توانست مستقيماً مکان دفن را بگويد اما حکمتي در اين قضيه بود. حضرت موسي طبق آدرسي که داده شد، رفت و آن پيرزن را پيدا کرد. از او پرسيد تو مي داني که حضرت يوسف در کدام مکان دفن است؟ گفت: مي دانم ولي شرط دارد. شرط آن هم اين است که در بهشت من همنشين با شما باشم. حضرت موسي فهميد که اين پيرزن خيلي با معرفت است. پيامبر (ص) فرمود که چرا اين مرد فقط دويست گوسفند و يک چوپان از ما خواست. چرا همت آن پيرزن را نداشت. همت مومن بايد اينگونه باشد. همنشيني با اهل بيت را آرزو داشته باشد نه مقام مستضعفين را.
سوال – شما درجلسه ي قبل گفتيد که همه ي ائمه و مخصوصاً امام زمان عج چون انسان هاي کاملي هستند بايد کامل ترين مرگ که شهادت است را درک کنند. آيا اين اتفاق در مورد پيامبر اکرم (ص) هم افتاده است يا خير؟ چون ما بيشتر لفظ رحلت را در مورد ايشان مي شنويم.
پاسخ – درست است که ما معمولاً در مورد پيامبر(ص) کلمه ي رحلت را بکار مي بريم. اما طبق همان قاعده ي کلي انسان کامل در همه چيز، از جمله در نوع مردن کامل ترين است. بالاترين نوع رحلت و کوچ از اين دنيا به تعبير اميرالمونين (ع) در نهج البلاغه، شهادت است. پيامبر اکرم (ص) هم طبق گفته ي تاريخ نويسان و همينطور روايات به شهادت رسيده اند. يعني بيماري که باعث شد پيامبر(ص) از دنيا بروند، مسمويت بود. آن هم بخاطر غذاي مسمومي بود که در خيبر فردي براي ايشان آورده بود. از امام صادق (ع) است که پيامبر(ص) در روز خيبر مسموم شدند. خود پيامبر(ص) درروزي که به بستر بيماري افتادند فرمودند: آن چيزي که پشت من را امروز شکست و من را زمين گير کرد، غذايي بود که در خيبر خوردم. هيچ پيامبر و جانشين پيامبري نيست مگر اينکه شهيد شود. اين لفظ رحلت اعم است مي تواند مي تواند شهادت و يا فوت باشد. ولي ما بايد به آن قاعده ي انسان کامل توجه کنيم.