برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام وامسلمين عالي
-قبر و قيامت
90-08-03
سوال – تکليف انسانهاي روي زمين که مسلمان نيستند چيست؟ در مورد سوال و جواب قبر و قيامت آنها توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – بحث سوال قبر جدي است و در ابتداي ورود به عالم قبر دو ملک وارد مي شوند و عمدتا اعتقادات انسان و بعضي از اعمال انسان را واکاوي مي کنند که روشن بشود که مسير به سمت رحمت الهي يا غضب الهي است. سوال از خدا، دين، پيامبر، امام، کتاب، قبله و چگونگي صرف عمر و بدست آوردن اموال مي شود و همچنين در مورد نماز و روزه هم سوال خواهد شد. اين سوالات حدنصاب ورود به بهشت است يعني اين سوالات استانداري است که براي ورود به بهشت لازم است. در رابطه با افراد سوالات عوض نمي شود و سوالات همين است. کسي که مي خواهد وارد بهشت بشود بايد عقايد حقه اي داشته باشد. خود مسلمانها هم معلوم نيست که بتوانند جوابگوي اين سوالات باشند. کسي مي تواند جوابگوي سوالات اول قبر باشد که اعتقاداتش رسوخ در قلبش داشته باشد زيرا قلب واکاوي مي شود و بايد اين اعتقادات باور شده باشد. پس هر مسلمان اسمي معلوم نيست که بتواند اين سوالات را جواب بدهد. فيض کاشاني در کتاب عين اليقين مي گويد: خيلي از مسلمانها قرن ها از مرگشان مي گذرد و اسم پيامبر را يادشان نمي آيد. زيرا اين در قلب شان رسوخ نکرده است و با اين نام زندگي نکرده اند و زندگي شان مشابهتي با اين نام نداشته است. غير مسلمان ها دو دسته هستند. يک دسته کساني که کافر هستند و کفرشان از بابت لجاجت وعناد است. يعني حق برايشان معلوم است ولي از سر استکبار و لجاجت حق را نپذيرفتند. اينفرد وقتي نمي تواند به اين سوالات جواب بدهد عذرش پذيرفته نيست زيرا خودش تقصير داشته است و روي لجبازي خودش لياقت جهنم را دارد. روايتي دارمي که وقتي غدير خم گذشت و پيامبر علي را جانشين خودشان انتخاب کردند، يکي از اصحاب پيش پيامبر آمد و گفت که شهادت به يگانگي خدا داديم و شما را قبول کرديم و نماز و روزه و زکات هم داديم، جانشين اين جوان از طرف خداست؟ پيامبر فرمود: جانشيني علي از طرف خداست و يک کلمه از خود من نيست. او گفت که خدا اگر اين جانشني حق است يک سنگي از آسمان بعنوان عذاب بيايد که من تحملش را ندارم ( آيه قرآن ). ببينيد که يک شخص چقدر لجوج باشد که بخواند: خدايا يک عذابي براي من بفرست که من تحمل آنرا ندارم. چنين شخص لجوجي نمي تواند رحمت خدا را بگيرد. اينکه خدا بعضي را به جهنم مي برد بخاطر اين نيست که دلش خنک بشود بلکه آن طرف در رحمت خدا را را به روي خودش بسته است. پس کفاري هستند که حق را شناخته اند و زير بار نمي روند. دسته ي دوم غير مسلماناني هستند که اگر اين عقايد را نپذيرفتند، از اين باب بوده است که حق به آنها نرسيده است وحجت بر آنها تمام نشده است. آنها در شرايط اجتماعي بودند که موانعي بوده که حق به گوش آنها برسد. چه بسا که اگر حق به گوش آنها مي رسيد مي پذيرفتند که اکثر غير مسلمانها اين جوري هستند. افراد لجوج خيلي کم هستند که اهل خلود در جهنم هستند. اکثرAA غير مسلمانها مستضعف فکري هستند. در مورد سوال قبر بايد گفت که از دو دسته سوال قبر مي شود از دو دسته سوال قبر نمي شود. دو دسته اي که از آنها سوال قبر مي شود کساني هستند که در دنيا موضع ديني يا ضدديني داشته اند، يا مومن بوده اند يا کافر لجوج بوده اند. دو دسته اي که از آنها سوال قبر نمي شود يک دسته کساني هستند که مقام شان بالاتر از اين است که از آنها سوال بشود مثل انبياء، اولياء و شهيدان. دسته ي دوم کساني هستند که کمتر از اين هستند که ازآنها سوال بشود. چون موضعي ندارند و حق بر آنها روشن نشده است مثل مستضعفان فکري. اين افراد نه مومن و نه کافر ناميده مي شود. کار آنها به امر خدا واگذارشده است و از ظاهر آيات قرآن اين طور برمي آيد که عفو خدا به اينها مي خورد ولي اينها سوال ندارند. اکثريتي که مستضعف هستند سوالي ندارند. ممکن است که به اينها بهشتي هم داده بشود اما با بهشتي که مومن در اين دنيا زحمت کشيده است و آنرا بدست آورده است از لحاط درجه، تفاوت دارد. پس سوالات عوض نمي شود ولي اين سوالات از مومنين و کافرين لجوج پرسيده مي شود.
سوال – چطور مي توانيم بفهميم که اعتقادات ما دروني و قلبي است تا بتوانيم سوالات قبر را با اعتقاداتمان پاسخ بدهيم؟
پاسخ – در چهار آيه قرآن هست که خدا مي فرمايد مومنين واقعي که اعتقاد در قلبش رسوخ پيدا کرده است، اين علائم را دارد. مومن در روابطش با بندگان حدا و خود خدا نشان مي دهد که اعتقاد قلبي دارد. مومن خودش را در رعايت حقوق ديگران نشان مي دهد. در سوره ي حجرات مي فرمايد: مومن کسي است که با ديگران رابطه ي برادري دارد و حقوق آنها را رعايت مي کند و هر چه را که براي خودش مي پسندد براي ديگران هم مي پسندد. مومني مي گفت که من بيست سال است که براي يک الحمدلله بيجا استغفار مي کنم. ايشانگفت که مغازه ي من در بازار بود. صبح ديدم که دهانه ي بازار آتش گرفته است و مردم مشغول خاموش کردن هستند.پيش خودم فکر کردم که مغازه ي من هم آتش گرفته است. يکي دويد و گفت که حاج آقا نگران نباش مغازه ي شما سالم است. گفتم: الحمدلله. پيش خودم گفتم مگر تو مومن نيستي و نبايد هر چه را که براي خودت مي پسندي براي برادر ديني ات هم بپسندي و الان بيست سال است که بخاطر الحمدلله استغفار مي کنم. انسان مومن خودش معيار است. چطورمي شود که فردي ايمان قلبي داشته باشد و خدا را قبول داشته باشند اما ديگران را اذيت بکند و حق آنها را عايت نکنم ؟ حاج آقا مرتضي زاهد شب دير وقت به منزل رفته بود و ديد که اگر الان در بزند همسرش اذيت مي شود بنابراين پشت در نشست. اتفاقي خانمش در را باز کرده بود و پرسيده بود که چرا پشت در نشسته اي ؟ ايشان گفته بود که حق شما بود که استراحت مي کرد و چون من خودم دير آمدم بايد خودم جورش را مي کشيدم نه اينکه شما اذيت بشويد. انماالمومنون اخوة. خدا در سوره انفال آيه دو مي فرمايد: مومن کسي است که وقتي اسم خدا مي آيد دلش مي لرزد. در مقابل خدا احساس کوچکي مي کند و در هنگام گناه تمام روحش مي لرزد و نسبت به گناه بي تفاوت نيست. وقتي يک ميکروب وارد بدن شما مي شود سيستم دفاعي بدن شما علائمي از خودش نشان مي دهد مثل تب و لرز. يک مومن که ارتباط قلبي اش با خدا قوي است وقتي عفونت گناه به سمت او مي آيد سيستم دفاعي روحش واکنش نشان مي دهد و خجالت مي شکند. حضرت يوسف وقتي با زليخا تنها بود، زليخا روي مجسمه ي خودش که بت کوچکي بود پارچه اي کشيد. يوسف گفت که تو از يک سنگ که بت خودت بود خجالت کشيدي، من چطور در محضر خدا خجالت نکشم. مي فرمايد: وقتي پيامي يا حکمي از خدا را به مومن مي دهد ايمانش زياد مي شود و اعتراض نمي کند و در مقابل دستور خدا خاضع است. مي گويد که اين ملک يک پروردگار دارد و من وظيفه ام را انجام مي دهم و نمي ترسم و خدا نتيجه را براي من خير رقم مي زند. کار خود گر به خدا باز گذاري حافظ اي دو صدعشق با بخت خدا داده کني. اينها صفات قلبي مومن است که راسخ شده است. مومن اگر مي خواهد در جايي با خد ا معامله بکند نمي ترسد. بعضي ها درآمدهاي حرام و شبهه ناک دارند و وقتي به آنها تذکر مي دهيم مي گويند که ما از اين شعل بيرون برويم چکار کنيم. مرحوم کربلايي کاظم از مراجع بزرگ تقليد در اراک بود. او يک معجرهي قرن خودمان بود. او در جايي که کارمي کرد اربابش زکات نمي داد. او چند بار تذکر داد ولي او گوش نکرد. او ديگر پيش او کار نکرد و رفت. اينها مومنين هستند. پس علامت اعتقاد قلبي اين است که انسان به وظيفه اش در مورد خدا و بندگان خدا عمل مي کند و خدا در قلبش حضور دارد. اگر قرار باشد که خدا در قلب من حضور داشته باشد بايد در زندگي من حاضر بشود. چون سوالات قبر را از زبان نمي پرسند و از بان دل مي پرسند يعني اعتقادات واکاوي مي شود، کساني که اعتقادات را با دل خودشان برده باشند آنجا مي توانند جواب بدهند.
سوال – من مادربزرگي داشتم که براي من خيلي دعا مي کرد. آيا او بعد از مرگش هم مي تواند براي من دعا کند؟
پاسخ – بله. شکي نيست که بعد از مرگ، شخص زنده است ومي فهمد و فهم او کامل تر شده است. اگر شخص اينجا مومن بوده است در آنجا معرفت بالاتري پيدا کرده است بخصوص براي کساني که براي او هديه مي فرستند يا احساني مي کنند، به آنها جواب مي دهد و متقابلا آنها را دعا مي کند. روايت داريم که در کنار قبر پدر و مادرتان دعا بکنيد، آنها هم آمين مي گويند. بزرگان دين ما دعا مي کنند. قرآن مي فرمايد: کساني که گناه کرده اند، اگر به سمت تو بيايند، تو برايشان دعا کن. پس دعا امکان پذير است. در کامل الزيارات است که ابا عبدالله الحسين در نزد پروردگارش است و اما براي کساني که برايش اشک مي ريزند و با او رابطه دارند، به آنها نگاه مي کند و براي آنها استغفار مي کند. دعاکردن فقط منحصر به اولياءالهي نيست. آنها زنده هستند و مي فهمند و به عالم دنيا توجه دارند و احسان را به بهترين شکل جواب مي دهند. يکي از جوابها دعا کردن براي کسي است که به آنها احسان کرده است.
سوال – بعضي ها بودجه ساختن مدرسه و مسجد را ندارند. چکاري وجود دارد که حتي پس از مرگ هم ثواب آن کار به مرده برسد؟
پاسخ – معمولا ذهن ما در باقيات و صالحات در امور مادي است. و از دست همه بر نمي آيد که وقف بکنند و پلي بسازد. کسي که پول ندارد همين آرزو کردن براي او خيري است. کسي که آرزو مي کند که اي کاش مالي داشتم و مدرسه اي مي ساختم. روايت داريم که نيت مومن از عمل او زيباتر است. چه بسا يک مومن درعمل موفق به کاري نشود ولي نيت آن کار را بکنيد زيرا خود نيت انسان را رشد مي دهد. اين نشانه ي ايمان فرد است که آرزويي بر جانش افتاده است و دغدغه اي دارد. روايت داريم که همين نيت ها ثوابش براي او نوشته مي شود. روايت داريم که اگر کسي نيت کار خير را بکند براي او حسنه نوشته مي شود و اگر کار خير را انجام بدهد براي او ده حسنه نوشته مي شود. ديگر اينکه باقيات و صالحات و صدقه ي جاريه فقط مالي نيست. اگر کسي سعي بکند که اولاد صالحي تربيت بکند، اين باقيات وصالحات او است. اگر کسي ازدواج بين دو تا جوان را فراهم بکند يا بتواند محبتي بين دو تا خانواده که بين آنها کينه افتاد است را ترميم بکند و برگرداند تا وقتي آنها با يکديگر هستند براي شما هم ثواب نوشته مي شود. اينها صدقات جاريه است. پيامبر در جمعي از اصحاب فرمود: هر مسلماني هر روز صدقه بدهد. اصحاب گفتند که اين کار از پس ما برنمي آيد که هرروز صدقه بدهيم. پيامبر فرمود: اين کارها هم صدقه است: راه را پاکسازي کنيدAA که مردم رد بشوند، عيادت بيمار، امر به معروف و نهي از منکر و جواب سلام دادن. در اصول کافي داريم که سلامي که خدا خيلي دوست دارد اين است که بين دو تا مومن که اختلافي پيش آمده باشد صلحي بشود و سلامي رد و بدل بشود. انجام دادن هر کار خير نشانه ي صدق ايمان است.
سوال – سوره قصص آيات 71 تا 77 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه 73 خدا مي فرمايد: خدا از فضل خودش شب و روز را براي شما قرار داد. اين فضل ها خيلي بزرگ است و به چشم نمي آيد. اگر ما شب را بعنوان بستري براي آرامش نداشتيم در روايات داريم که شب را سه بخش بکنيد. يکي خوابيدن، يکي با خانواده بودن و با خدا مناجات کردن. شب يکي از مظاهر رحمت خداست که بستري است براي سکونت و آرامش است. خدا مي فرمايد: ما روز را هم بعنوان رحمتي براي شما قرارداديم که در آن دنبال فضل خدا باشيد. يعني دنبال رزق هاي مادي يا معنوي. اين رحمت است و اينها را داديم که شاکر باشيد.
سوال – آيا کارهاي بد فرزند بعد از مرگ پدر و مادر براي آنها اثر دارد؟
پاسخ – از باقيات و صالحات اموات فرزندان صالح آنها است. اگر فرزندي ناصالح بود و در تربيت اين فرزند پدر و مادر کوتاهي کرده اند و خود پدر و مادر اهل معصيت بوده اند و توجهي به عاصي بودن فرزند خود نمي دادند و برايشان مهم نبود و فرزندانشان را به کارهاي خير توصيه نمي کردند، اين فرزند انحرافش از آثار و معلول پدر و مادر است، براي اين پدر و مادر آثار منفي اعمال شان ثبت مي شود. در سوره ياسين داريم که هم اعمال شما و هم آثار آن راAA ثبت و ضبط مي کنيم. پس آنها در گناه فرزند سهيم هستند. پيامبر فرمود: اگر کسي سنت حسنه اي تاسيس بکند اجر کساني که آن کار حسنه را انجام داده اند براي او نوشته مي شود و اگر کسي تاسيس يک سنت زشتي را بکند تا وقتي سنت زشت برپا است براي فرد در پرونده اش گناه نوشته مي شود. فرزند ناصالحي که من تاثير در انحراف او داشته ام اين همان سنت زشتي است. اما اگر کسي در تربيت فرزندش کوتاهي نکرده است. حضرت نوح هم فرزند ناصالحي داشته است و فرزند امام هادي (ع) هم ادعاي پيامبري کرده بود که همان جعفر کذاب است. اين فرزندان با همنشينان بد و اختيار خودشان منحرف شده اند.
سوال – نقش زياد صلوات فرستادن براي خودمان در عالم پس از مرگ را توضيح بدهيد.
پاسخ – امام رضا (ع) فرمود: اگر کسي دنبال سببي مي گردد که گناهانش محو بشود زياد صلوات بفرستد. پيامبر در معراج ملک بسيار با عظمتي ديد و از جبرئيل پرسيد که اين فرشته ي چيست ؟ جبرئيل گفت که اين فرشته ي باران است و حساب تمام قطرات باران را دارد. پيامبر از فرشته سوال کرد که تو واقعا حساب قطرات باران را داري ؟ فرشته گفت: من نه تنها حساب تعداد قطرات باران را دارم بلکه تعداد قطراتي که بر بيابان و باغ ها و شوره زارها مي بارد را دارم. فقط حساب يک چيز از دستم در رفته است. و آن وقتي است که کسي بر تو آل تو صلوات بفرستد و من ديگر نمي توانم آنرا حساب کنم. حالا چنين گوهري در دست ماست. پيامبر فرمايد: صلوات نوري براي قبر است زيرا صلوات ارتباط ما با اهل بيت را زياد مي کند. صلوات تجديد عهد با اهل بيت است بخصوص اگر کسي هم ظاهر صلوات و هم باطن صلوات را بفرستد. امام صادق (ع) فرمود: ظاهر صلوات همان لفظ است، باطن صلوات و سلموا تسليما است.
تسليم اهل بيت و اولياء خدا بودن باطن صلوات است. چنين فردي تمام مراتب عالم برزخ را طي مي کند.
سوال – آيا ممکن است که انسان قبل از اينکه از دنيا برود از مرگ خودش با خبر بشود؟
پاسخ – بله. ما موارد متعددي ديده ايم که فرد قبلا از مرگ کارهاي متعددي مثل قرض خودش را ادا مي کند. البته روايتي نداريم که افراد الزاما از مرگ خودشان با خبر مي شوند. بعضي از مومنين الهاماتي در زمان مرگشان به آنها مي شود که آماده ي مرگ بشوند. مرحوم آيت الله احمدي ميانَجي مي فرمود پدرمن رفيقي داشت که خودش مسجد ساخته بود و براي مسجد عالم مي آورد. او به غير از منزل خودش اتاق هاي متعددي داشت که اگر کسي به آنجا مي آمد و جايي نداشت به او اتاق مي داد و هيچ مانعي براي او نمي شد. اين پير مرد سواد نداشت و هنگام زکات يک باغ را براي زکات مي گذاشت با اينکه چندين برابر زکات او مي شد. ايام قحطي او به خادم هايش مي گفت نان بپزيد و خودش نان ها را در خانه ها مي داد. پدر ايشان بيمار شد و به پسرش گفت که من دارم از دنيا مي روم، اينجا باش تا کارهاي من را انجام بدهي. نيمه شب حال پدرش بد شد و پدر شروع کرد به سلام دادن به چهارده معصوم. گفت: خدايا خودت فرمودي که به پير مردها احترام بکنيد من هم دارم مي آيم و بعد مُرد. او خودش از مرگش خبر داشت. مومنين با درجات بالا از مرگ خودشان خبر دارند.