برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين عالي
- مرگ ناگهاني
90-04-12
در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم، بوقت صبح قيامت که سر زخاک برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم، به مجمعي که درآيند شاهدان دو عالم نظر به سوي تو دارم غلام روي تو باشم، حديث روضه نگويم گل بهشت نبويم جمال حور نجويم دوان به سوي تو باشم، مي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روي تو باشم.
سوال – اگر مرگ ناگهاني به سراغ ما بيايد و ما نتوانيم آداب قبل از آن را اجرا کنيم چه اتفاقي مي افتد؟
پاسخ - الان بسياري از مرگ هايي که اتفاق مي افتد مرگ هايي نيست که افرادي در کنار محتضر نشسته باشند و او را رو به قبله کنند و آدابي را درکنار او انجام دهند. متأسفانه اينگونه مرگ ها کم شده و مرگ هاي ناگهاني زياد شده است. تصادفات، حوادث غير مترقبه، سکته هايي که در اين زمان خيلي زياد شده و يا حتي برخي از مريضي هايي که باعث شده افراد بر روي تخت هاي بيمارستان باشند و بستگان آنها در کنارشان نباشند که در اين صورت امکان اجراي آن آداب وجود ندارد. البته تقاضايي که از پرسنل محترم بيمارستان ها اعم از پزشکان و پرستاراني که زحمت مي کشند داريم اين است که علاوه بر وظيفه ي شغلي خود، وظيفه ي ايماني و ديني را نيز در نظر بگيرند. اگر مريضي در حالتي است که آنها تشخيص مي دهند علائم مرگ در او مشخص شده حتي الامکان آن آداب واجب را که رو به قبله کردن است انجام دهند. چقدر خوب است که يک پرستار که در لحظه ي آخر در کنار مريضي است که همراهي ندارد تلقين شهادتين کرده، اسم ائمه را گفته و يا يک سوره ي قرآن بالاي سر او بخواند. شبيه اين سوال را از پيغمبر اکرم کردند، پيامبر اکرم (ص) در جمع تعدادي از اصحاب بود که فرمود به شخصي که در شرف موت است شهادتين را تلقين کنيد و اگر کسي آخرين کلام زبان او لااله الا الله باشد داخل بهشت مي شود. يک شخصي گفت در زمان سکرات موت ما آنقدر گيج و متحير هستيم که حواس ما نيست اين کلمات را بگوييم و اين حرف ها را بزنيم. همان موقع جبرائيل نازل شد و به پيامبر اکرم (ص) فرمود الان که در صحت و سلامتي هستيد، زبان شما باز و حواس شما جمع است کلمه ي لا اله الا الله را بگوييد اگر مي خواهيد اين کلمه در قلب شما باقي بماند. چون زبان صرف که در قلب نباشد خيلي هنر و ارزشي ندارد. مهم اين است که در قلب باشد، اگر کسي توانست بگويد که چه بهتر اما اگر فرصت نکرد عمده اعتقادات قلبي است. بنابراين به تعبير سعدي کنونت که چشم است اشکي ببار زبان در دهان است عذري بيار، کنون بايدت عذر تقصير گفت نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت.
علامه محمد تقي جعفري شاگرد يکي از عرفاي نجف به نام شيخ مرتضي طالقاني بودند که مرحوم آيت اله بهجت نيز مدتي شاگرد ايشان بودند. علامه جعفري مي گويد دو روز مانده بود به محرم طبق عادت هرروز براي گرفتن درس به خدمت ايشان رسيدم. وقتي وارد شدم ايشان گفتند براي چه آمده اي. گفتم براي گرفتن درس آمده ام. ايشان گفت درس تمام شد. آقاي جعفري مي گويد من گمان کردم ايشان روزها را اشتباه کرده و فکر مي کند ايام تعطيلي محرم شروع شده است. گفتم هنوز دو روز به محرم مانده و درس برقرار است. او گفتن نه درس ديگر تمام شد. اين تعبير را کردند که خر طالقان رفته و فقط پالان او مانده، روح رفته و فقط جسم مانده است. بعد از آن نيز يک لااله الا الله گفت و اشک ريخت. فهميدم که در حال خبر دادن از چيزي است يعني خبر از مرگ مي دهد و اينکه تمام شدن درس را به طور کلي مي گويد. گفتم آقا حالا آن درس تمام شد اگر مي شود يک درس ديگري به ما بدهيد. اين شعر را خواند: تا زدستت مي رسد شو کارگر چون فوتي از کار، خواهي زد به سر. ما مي بينيم در کلمات و دعاهاي معصومين به استعداد موت يعني آمادگي براي مرگ اينقدر اشاره شده است. امام سجاد(ع) يک دعاي بسيار زيبايي دارد، تقاضاي من اين است که افراد اين دعاي زيبا را که کوتاه هم است ضبط کرده و حفظ کنند و در سجده ها و يا قنوت هاي خود بخوانند. دعا اين است: خدايا من از تو مي خواهم تعلق و چسبندگي من به دنيا را کم کني، به آن سراي ابديت رو کنم و توجه من بيشتر به عالم ابدي باشد. خدايا آماده شوم براي مرگ قبل از فرا رسيدن آن. ما همه آشنا هستيم که در معارف، توبه و جبران خطاها واجب فوري است. در مباحث و اعتقادات کلامي ما آمده و همه هم اين نظر را دارند و از قرآن مجيد نيز استفاده مي شود که توبه واجب فوري است. به اين خاطر اگردر توبه و جبران خطا ها تأخير کنيم معلوم نيست که فرصتي براي انسان باقي بماند. من اگر بگويم بعداً جبران مي کنم ممکن است بعداً وجود نداشته باشد. الان ماه شعبان است و سه عمل است که در اين ماه خيلي به آن توصيه شده است. اول صدقه، دوم صلوات مخصوصاً آن صلوات معروفي که مومنين هنگام ظهر بعد از نماز ظهر مي خوانند و سوم استغفار است. درست است که هفتاد مرتبه استغفراله و اتوب عليه در اين ماه توصيه شده است ولي توبه و استغفار زماني کامل است که آن خطاهايي را که مي توانم، جبران کنم و تأخير نيندازم. مرحوم شيخ مرتضي زاهد پنجاه يا شصت سال پيش در همين تهران زندگي مي کرد.
پيرمردهايي هستند که از ايشان خاطراتي دارند و من با برخي از آنها برخورد داشته ام. اين مرحوم نقل مي کند که يک بار بعد از نماز مغرب و عشا که مسئله مي گفتم يک مسئله را اشتباه گفتم. وقتي به منزل رفتم متوجه شدم که اشتباه گفته ام. همان شب راه افتاده و به در خانه ي مسجدي هايي که دور و بر منزل ايشان بودند و آنها را مي شناختند رفتند وبه آنها گفتند که آن مسئله را اشتباه گفته اند. به در چند خانه که رفتند يک نفر به او گفت حاج آقا چه عجله اي است حالا فردا شب ما مي آمديم آنجا شما آن را تصحيح مي کرديد. گفت شما عجله نداريد شايد حضرت عزرائيل (ع) عجله داشته باشد وفرصت به فردا نرسد که من آن را تصحيح کنم. اين چقدر ارزشمند است و چقدر زندگي را شاد مي کند. اينکه رزمندگان در جبهه ها اينقدر نشاط داشتند و شوخ و راحت بودند به اين علت است که با مرگ مشکلي نداشتند. درست است که مرگ آنها نيز ناگهاني بود و در يک لحظه خمپاره يا گلوله اي مي آمد اما آن ناگهاني به گونه اي بود که آمادگي قبلي داشتند. اين آمادگي با اين چند چيز ايجاد مي شود: اول توبه و جبران خطاها. يعني مطمئن نباشيم که فردايي است، شايد نباشد. اگر حق الله، نماز و روزه و حجي به گردن من است نبايد بي خيال آن باشم. معنا ندارد که يک مومن بي خيال حقوقي که از خداوند متعال ضايع کرده باشد. البته من نمي گويم که فرد همه ي کارهاي خود را کنار بگذارد و بايستد فقط نماز بخواند و روزه بگيرد. اگر نماز يا روزه ي قضايي به گردن فرد است روزي يک نماز قضا بخواند. همين مقدار که نشان دهد بي تفاوت نيست کافي است. نبايد با واجبات و حرام هاي خدا شوخي کنيم.
از اميرالمومنين (ع) سوال کردند که آمادگي براي مرگ چيست؟ ايشان فرمودند: فرائض و واجبات خود را انجام بده و اگر يک زماني فوت شده قضاي آن را بجا بياور. حرام ها را ترک کرده و تا آنجا که مي توانيد به صفات اخلاقي خوب مزين شويد. بعد ايشان فرمودند: اگر اينچنين شد ديگر براي فرد فرقي ندارد که چه زماني مرگ فرا برسد. براي چنين شخصي مرگ ناگهاني به معناي غافلگيرانه معنا ندارد. چون هميشه آماده است و غافلگير نمي شود. من اين مطلب را از آقازاده مرحوم آقاي اراکي شنيدم که يکي از خوبان نجف که معاصر مرحوم ميرزاي شيرازي بود يعني آقاي فاضل اردکاني يک مرتبه نماز عشاي خود را که خواند و شام خود را که خورد گفت نماز خوبي خوانديم، شام خوبي خورديم و مرگ خوبي هم مي کنيم و همان شب از دنيا رفت. ببينيد براي اين افراد چقدر آسان و راحت است. پس در جبران حقوق گذشته همانطور که همه ي مومنين مي دانند حق الله و بخصوص حق الناس مهم است. حضرت امام در وصيت ها و نصيحت هاي خود به مرحوم حاج احمد آقا فرزند بزرگوار ايشان مي فرمايد: بعد از مرگ آنجا که کار ما با خدا باشد و حساب ما با او باشد الرحم الراحمين است. ولي آنجا که کار ما با مردم باشد، مردم ديگر ارحم الراحمين نيستند و به سادگي نمي گذرند چون همه کم دارند تا يک چيزي از تو نگيرند تو را رها نمي کنند. در سوره ي فجر از مرصاد نام برده شده است و در روايت داريم که مرصاد گذرگاهي است در عالم آخرت. کسي از آن عبور نمي کند اگر حقي به گردن ديگري داشته باشد و مديون کسي باشد. يعني صاحبان حق بايد راضي باشند تا از آن گردنه و گذرگاه عبورکنيم. آنجا صاحبان حق را مي آورند و مي گويند تو بايد از آنها رضايت بگيري. آنجا ديگر رضايت به يک کلمه ي حلالم کن معمولي تمام نمي شود. پيغمبر در جمعي از اصحاب فرمود مي دانيد مفلس به چه کسي مي گويند ؟ اصحاب گفتند آن که با جيب خالي کلي بار زندگي بر دوش داشته باشد. پيامبر فرمود اين مفلس نيست و فقط بي پول است. مفلس کسي است که در عالم آخرت او را مي آورند درحالي که کيسه ي اعمال خير او خيلي پر است اما او را به همين مرصاد مي آورند. صاحبان حق که حقي را از آنها ضايع کرده، آبرويي ريخته و اذيتي کرده است و مالي از آنها خورده مي آورند و بايد رضايت بگيرد. در اين حالت از کيسه ي خيرات اين فرد بر مي دارند و به ديگران مي دهند تا راضي شوند. اگر اعمال خير او تمام شد از گناهان و بار ديگران بر روي دوش اين فرد مي گذارند. پيامبر فرمود مفلس اين فرد است که اول باري از خيرات داشت اما الان کيسه اي از گناهان بر دوش دارد. بنابراين اولين وظيفه و آمادگي قبل از مرگ اين است.
اينکه اگر حقي ضايع شده به وصيت نگذاريم تا ديگران براي ما انجام دهند. ديگران گاهي در اعمال خود مانده اند. بازماندگان، بعد از مرگ تا چند روز داغ هستند و بعد شايد فراموش کنند. بعد از آن ما مي مانيم و کوله باري از سختي ها و معطلي هاي آن طرف. دومين وظيفه اين است که افرادي که مي توانند و براي آنها امکان پذير است کفن تهيه کنند. از مرحوم آيت الله بهجت است که تهيه ي کفن عمر را طولاني مي کند. روايتي در وسايل الشيعه است که مي فرمايد: اگر کسي کفن را تهيه کند و هر از گاهي به آن نگاه کند جزو غافلين نيست و هر موقع به آن نگاه کند اجر و ثواب به او مي دهند. سومين چيزي که خيلي به آن توصيه شده بحث وصيت است. در روايات ما وصيت نشانه ي عقل شمرده شده و حقي است به گردن يک مسلمان. ما حتي در آيه ي قرآن داريم که کساني که نشانه هاي مرگ براي آنها ظاهر شده الزام است که وصيت کنند به عنوان يک وصيت شايسته براي خويشان و بستگان آنها، اين يک حقي است به گردن متقين. نکته ي اول اينکه بهترين وقت وصيت در زمان صحت و سلامتي است که انسان علائمي از مرگ را نمي بيند. ولي آخرين وقت وصيت زماني است که انسان علائم مرگ را مي بيند. قرآن اشاره به اين آخرين وقت کرده که وقتي انسان اين علائم را مي بيند ديگر آخر کار است. پيامبر اکرم (ص) يک تعبيري دارد که وصيت را زير بستر و بالين خود قرار دهيد، منظور اينکه وصيت اينقدر در دسترس باشد. اگر کسي حقي به گردن خود دارد چه حق الله و چه حق الناس واجب است که وصيت کند. اين وصيت يا مي تواند شفاهي باشد و يا اينکه آن را بنويسد. اما اگر حق الناس و حق اللهي به گردن او نيست، خمس و زکات، بدهي، نماز و روزه اي به گردن ندارد و حقي از کسي ضايع نکرده، اين وصيت براي او مستحب موکد است. تکليف است که اگر داراي اموالي است ديگران بدانند چه بايد بکنند. البته وصيت تنها بخاطر اموال نيست و مي تواند براي توصيه هاي خيري باشد که تجربه هاي زندگي به او آموخته است. همانطور که اميرالمومنين (ع) به فرزند خود امام حسن (ع) آن وصيت هاي بسيار ارزشمند را دارد. اما در عين حال اگر کسي اموال دارد و حقوقي به گردن او نيست مستحب موکد است که وصيت کند. سومين مطلب اين است که وصيت ها عادلانه باشد. گاهي اوقات برخي از افراد خيلي مقدس مي شوند و همه ي اموال خود را مي بخشند و حق فرزندان ناديده گرفته مي شود و يا به بعضي از فرزندان بيشتر مي دهند. پيامبر اکرم (ص) شنيدند که يکي از مسلمين تمامي اموال خود را در زمان حيات خود بخشيده در حالي که فرزندان او محتاج هستند.
پيامبر (ص) فرمود: با اين فرد چه کار کرديد. گفتند در قبرستان مسلمين او را دفن کرديم. پيامبر فرمود: اگر من بودم اجازه نمي دادم او را در قبرستان مسلمين دفن کنيد. کار اين فرد مومنانه نبوده. نکته ي چهارم مقدار وصيت است. درست است که تا وقتي شخص زنده است مالک تمامي اموال و دارايي هاي خود است اما پس از مرگ فقط در يک سوم از اموال خود اختيار دارد. يعني فقط مالک ثلث اموال است. با اينکه همه ي اموال را او تهيه کرده اما دو سوم اموال بعد از مرگ متعلق به او نيست. اگر کسي مي خواهد وصيت کند که بعد از مرگ من اين مقدار نماز و روزه براي من بگيريد، يا بعد از مرگ من اموال من را وقف کنيد و يا خانه را به همسر من بدهيد، اين بخشش ها و وصيت ها اگربيش از مقدار ثلث باشد ارزش ندارد. مثلاً اگر کل مال صدو بيست ميليون تومان است تا چهل ميليون تومان فقط مي تواند وصيت کند اگر بيشتر شد به شرطي که همه ي وراث اجازه دهند قابل اجرا است واگر نه فقط تا ثلث. البته آن چيزي که ما در روايات داريم اين است که اگر شخصي که مي خواهد وصيت کند، فرزندان او احتياج دارند مستحب است تا يک چهارم و يک پنجم مال را وصيت کند. آخرين نکته اين است که حضرت اميرالمومنين (ع) فرمودند: بهترين وصيت اين است که خود فرد وصي خود باشد. يعني آن کارهايي که ديگران مي خواهند براي او انجام دهند خود او انجام دهد. چرا انسان براي بعد بگذارد، انسان بهتر است تا وقتي که زنده است ببخشد و فرزنداني را که الان احتياج دارند تأمين کند تا آنها دعا کنند. داريم که کسي وصيت کرد بعد از مرگ انبار خرمايي را به صدقه بدهند. بعد از مرگ او اين کار را کردند.
پيغمبر اکرم (ص) رسيد يک عدد خرما در آن انبار مانده بود، فرمود اگر اين يک عدد خرما را خود او در زماني که زنده بود انفاق مي کرد بهتر از کل انبار خرمايي است که بعد از او به صدقه داده شد. چون اسلام به دنبال رشد فرد است و اينکه تعلق او از دنيا کنده شود. درست است که بعد از مرگ هم صدقه فايده دارد ولي آن کار قبل از مرگ فايده ي بيشتري دارد. پسري بود که مدام به پدر خود مي گفت يک مقدار از اين اموال را در راه خدا بده. آن پدر مي گفت بعداً وصيت مي کنم. يک شبي در کوچه اي در حال گذر بودند در آن زمان برق نبود، اين پسر فانوس را که بايد در جلوي پدر نگاه مي داشت تا کوچه روشن شود پشت سر او نگاه داشت. پدر گفت جلو بيا نور بايد جلو باشد چرا پشت سر رفته اي؟ پسر گفت من هم همين را مي گويم، نور بايد جلو باشد و انسان عمل رابايد جلوجلو بفرستد. برگ سبزي به گورخويش فرست کس نيارد زپس، تو پيش فرست. اين نکات: توبه و جبران خطاها و حقوق ضايع شده، وصيت، تهيه ي کفن و احياناً تربت اباعبداله (ع) همان مصاديق آمادگي براي مرگ است.
سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 111 تا 118 توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي 114 پروردگار عالم مي فرمايد ازآن چيزي که خداوند به شما رزق داد و روزي شما کرد بخوريد در حالي که دو شرط داشته باشد يکي آنکه حلال باشد و آن طهارت باطني که مخصوص خداوند است و باعث رشد مي شود در آن چيزي که مي خواهيد استفاده کنيد باشد و دوم اينکه طيب باشد. يعني طهارت ظاهري داشته باشد. ممکن است گاهي اوقات يک چيزي حلال باشد اما نجس باشد يعني طهارت ظاهري نداشته باشد. بنابراين هر دو شرط هم طهارت باطني داشته باشد که ما به حلال بودن تعبير مي کنيم که باعث رشد معنوي انسان مي شود و سوخت مناسبي است که روح را ارتقاء مي دهد. هم اينکه طيب و طاهر باشد يعني ظاهر آن نيز آلوده نباشد. بعد خداوند متعال مي فرمايد: وقتي از روزي استفاده کرديد ما اين روزي را براي چيز ديگري گذاشته ايم که از استفاده از آن مهمتر است، روزي ها را استفاده کردن براي اين است که انسان به شکر برسد. اگر روزي را استفاده کند و به شکر برسد اين روزي نعمت مي شود. در روايتي از امام کاظم (ع) است که شکر نعمت بالاتراز خود نعمت است. يعني اگر شما غذايي را مي خوريد که نعمت است شکر آن بالاتر از آن غذا است. اگر سلامت نعمت است شکر آن بالا تر از خود سلامتي است. چون نعمت ها براي اين است که ما را به قرب خدا برساند و نعمت ها با شکر ما را به قرب مي رساند. وگرنه اگر نعمت باشد و خدا را در آن نبينيم، نعمت تبديل به نقمت مي شود. در روز قيامت سوال مي شود که چرا اين نعمت را حجاب خود کرديد ؟ اين بايد نردبان قرب مي شد در حالي که آن را نردبان سقوط خود کرديد. بنابراين در اين آيه تعبير شده که اگر بنده و عابد هستيد با شکر، نعمت ها را استفاده کنيد.
سوال – قبض روح چيست و در آن چه اتفاقي مي افتد؟
پاسخ – بحث قبض روح همان چيزي است که ما از آن تعبير مرگ و جان دادن مي کنيم. در قرآن با اين لفظ نيامده و ما در قرآن اصلاً تعبير قبض روح نداريم. البته در روايات داريم. در قرآن يک تعبير دقيق تري داريم به نام توفي که کلمه ي وفات نيز از همين گرفته شده است. توفي يا وفات يعني تحويل گرفتن. اينکه ما به قبض روح مي گوييم توفي و در قرآن نيز آمده است يعني فرشته ي مرگ روح را تحويل گرفته و تعلق آن را از بدن قطع مي کند. روح موجود مجرد است و بدن مادي است. مانند آبي نيست که از کوزه بيرون بيايد بلکه تعلق و رابطه ي آن قطع مي شود. گاهي اوقات ما به غلط به مرگ فوت مي گوييم. فوت به معناي تمام شدن و از بين رفتن است. در واقع از بين نمي رود بلکه وفات مي کند. وفات يعني تحويل گرفته شد و از اين عالم به يک عالم ديگري رفت. در قرآن براي دو مورد تعبير توفي و وفات بکار گرفته شده است: يکي در رابطه با موقع خواب و خوابيدن و يکي در رابطه با مرگ. در خواب نيز ما وفات پيدا مي کنيم و مکرر در چند آيه قرآن اين مسئله را بيان کرده است. قرآن مي فرمايد: خداوند متعال آن کسي است که هنگام مرگ جان ها را توفي کرده و تحويل مي گيرد و آن کسي که زمان مرگ او نرسيده هنگام خواب اين توفي براي او صورت مي گيرد. يعني تشابه خواب و مرگ همين است. درست است که در هردو توفي و وفات و تحويل گرفتن روح از اين جسم به يک عالم ديگر صورت مي گيرد که همه ي ما در خواب آن را تجربه کرده ايم. يعني به نوعي همه ي ما وفات هاي متعدد داشته ايم و تجربه کرده ايم ولي فرق آن اين است که در مرگ تعلق روح به بدن به طور کلي قطع مي شود و ديگر مديريت بدن را روح نخواهد داشت. ولي در هنگام خواب تعلق ورابطه ي روح با بدن ضعيف مي شود. لذا ضربان قلب و نبض کاهش پيدا مي کند وحرارت بدن پايين مي آيد بنابراين شبه مرگ است. وقتي از امام باقر (ع) سوال کردند که مرگ چيست فرمود: همان خوابي است که شما هر شب داريد ولي دراز مدت است. يعني مرگ يک خواب طولاني است و خواب يک مرگ سبک است. لذا پيامبر اکرم (ص) هر موقع مي خوابيدند يک آداب زيبايي را انجام مي دادند. مرحوم محدث قومي نقل کرده که پيامبر(ص) هر موقع مي خوابيدند اينگونه دعا مي کردند: خدايا به نام تو که مي خواهم بميرم و زنده شوم و زماني که از خواب بيدار مي شد شکر مي کرد که خدارا شکر که ما را بعد از مرگ زنده کرد. اين تعابير را فارسي نيز بگوييم اشکالي ندارد بلکه مهم نوع برخورد با خدا و مرگ است. که اينقدر دم دست و جلوي چشم باشد و انسان با آن مأنوس باشد. چقدر انسان آرزو مي کند در آن لحظات آخري که از دنيا مي رود و مرگ حتمي او فرارسيده که خدايا يک لحظه ي ديگر به من فرصت بده. اما الان خدا را شکر مي کنيم که ما را بعد از آنکه مرده بوديم بازگرداند. در معارف و فقه ما است که اگر فرد در حال جنابت است نخوابد و اگر خواست در اين حالت بخوابد مستحب است که وضو بگيرد. آن چيزي که توصيه شده اين است که شخص جنب وضو بگيرد و يا حداقل تيمم کند و بخوابد. در روايتي از اميرالمومنين (ع) است که شخص طاهر باشد و اگر جنب بود وضو بگيرد و يا حداقل تيمم کند به اين خاطر که روح را در هنگام خواب عروج مي دهند و به سمت خدا مي برند. واگر مرگ شخص در آن حالت برسد ديگر او را باز نمي گردانند وگرنه او را باز مي گردانند تا زمان مرگ او. بنابراين چون يک چنين اتفاقي مي خواهد رخ دهد که روح در محضر الهي حاضر شده و در عالم بالاتري برود گفته اند که در حالت جنابت مکروه است.
سوال – لطفاً درخصوص قابض و حضرت عزرائيل توضيح بفرماييد.
پاسخ – متأسفانه يکي از جفاهايي که برخي از ما در رابطه با ملک الموت و حضرت عزرائيل انجام مي دهيم ديد بدي است که نسبت به اين بزرگوار داريم. يعني گاهي از ملک مقرب الهي يک هيولا ترسيم مي کنيم. اين خيلي بد است که بي جهت يک تنفري از ايشان در خود ايجاد کنيم. تعداد ملائک بي شمار است اما چهار فرشته رئيس فرشتگان هستند. يکي از فرشتگان حضرت جبرائيل (ع) است که ايشان و زير دستان او مأمور در علم، معرفت، وحي و الهام رساندن به اهل آن و در امداد هاي غيبي هستند. برخي از ملائکه مأمور رزق هستند و روزي ها را مي رسانند که رئيس آنها حضرت ميکائيل (ع) است. دسته ي بزرگي از ملائکه هستند که مأمور حيات و زندگي بخشيدن هستند. زماني که روح در جنين دميده مي شود حيات در او القاء مي شود. يا هنگامي که در قيامت همه از قبرها برانگيخته مي شوند و دوباره زنده مي شوند که مأمور اين کار حضرت اسرافيل است. يک دسته ي عظيمي از ملائکه مأمورين گرفتن جان و قبض روح هستند که اينها حضرت عزرائيل (ع) و مأمورين زير دست او هستند. حضرت عزرائيل جزو روساي ملائکه و مقرب الهي است. در قرآن داريم که اينها بندگان بزرگوار الهي هستند که هيچ معصيت ندارند. بنابراين حضرت عزرائيل ملک، نوراني وبسيار زيبا است. يعني خود او چون ملک است و هيچ گناهي ندارد بنابراين بسيار زيبا است. مرحوم آيت اله خوانساري که از اولياي الهي بود ايشان مي گفت من حضرت عزرائيل (ع) را ديدم که چقدر زيبا است و اصلاً از او نترسيدم. هفت قدم به سمت من آمد از اين حرکت فهميدم که هفت روز ديگر بيشتر زنده نيستم و همينطور نيز شد. اينکه برخي از افراد ملائک مرگ را به چهره هاي ديگر مي بينند، در واقع در ظرف ادراک آنها يک نوع زشتي است که در اين ظرف آن ملک را زشت مي بينند. مانند اينکه شما در يک ظرفي که آلودگي دارد آب زلال بريزيد. بنابراين خود او زشت نيست و بسيار هم زيبا است اما براي برخي از افراد اين ملائکه زشت هستند. چون زشتي باطني خود آن فرد را نشان مي دهند و مانند آينه عمل مي کنند. در روايت داريم که حضرت ابراهيم (ع) به حضرت عزرائيل (ع) گفت اگر مي شود آن طور که افراد فاجر را قبض روح مي کني خود را نشان بده. گفت طاقت نداري ببيني، حضرت ابراهيم گفت چرا. گفت روي خود را برگردان و بعد نگاه کن. حضرت ابراهيم (ع) روي خود را برگرداند و بعد نگاه کرد خود او توصيف مي کند که چهره اي بسيار زشت و متعفن بود که از دماغ و دهان او دود و آتش بيرون مي آمد حضرت بيهوش شد. بعد که بهوش آمد گفت يا ملک الموت اگر آن فرد فاسق و فاجر هيچ عذابي نداشته باشد بجز ديدن تو، در لحظه ي آخر براي او بس است. اگر حضرت عزرائيل (ع) با اين چهره مي تواند براي فجار نشان داده شود براي مومن به حدي زيبا نشان داده مي شود که ديدن او با آن نورانيت و عطر عجيبي که دارد باعث مي شود که روح از بدن پر بکشد. شما در قرآن ببينيد وقتي حضرت يوسف را زنان مصر ديدند دست هاي خود را بريدند. يعني جمال يوسف باعث شد که از حالت عادي بيرون بروند. وقتي جمال ملکوتي حضرت عزرائيل مي آيد چنان شخص از ديدن اين بزرگوار متحير خواهد بود که پر مي کشد. بنابراين ما بايد ديد خود را از حضرت عزرائيل عوض کنيم و با احترام از او ياد کنيم به تعبير بعضي از اهل معرفت با او دوست شويم. برخي گفته اندکه بايد با او بيشتر دوست شد چون واسطه ي انتقال ما به عالم ربوبي است.
سوال – چطور در يک لحظه حضرت عزرائيل مي تواند جان هزاران نفر را بگيرد؟
پاسخ – حضرت عزرائيل (ع) تنها نيست و هزاران ملک به او کمک مي کنند. لذا الزامي ندارد که خود او بر بالين هر کسي باشد. شأن ملک مقرب بالا تر از اين است که بالاي سر همه بيايد. براي برخي افراد ضعيف تر، ملائک پايين تر را مي فرستد و براي برخي افراد قوي تر درحد اولياء الهي خود او حاضر ميشود. حتي اگر ملائک مرگ متعدد نبود و خود حضرت عزرائيل تنها هم بود باز هم مشکلي نبود. به اين خاطر که حضرت عزرائيل مادي نيست که بخواهد از جايي به جاي ديگر برود. ما که در عالم ماده هستيم زماني که در يک مکان هستيم ديگر نمي توانيم درجاي ديگر حضور داشته باشيم. ولي او که مجرد است احاطه به تمام عالم دارد لذا امام صادق (ع) از قول حضرت عزرائيل (ع) نقل کرده که کل عالم در دست من مانند سکه اي است در دست شما.