سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين عالي
-سکرات مرگ
90-04-05
دل شيخ نيشابور، دل پير هرات است دل نورمحمد، عطر صلوات است، دل گفتم و اين دل سجاده ي مکه است تسبيح مدينه است، مهر عتبات است، هوهوزدن دل، عشق است و جنون است حق حق زدن او، صوم است و صلاة است، شعر از سر من دست برداشته اما بالاي سرم باز ابر کلمات است، پايان من و دل آغاز شگفتي است مي ميرم و مرگم در قيد حيات است.
سوال – در ادبيات ديني و در ادبيات مرگ، ما به واژه اي برخورد مي کنيم به اسم سکرات. سکرات با احتضار چه فرقي دارد؟
پاسخ – اين واژه ي سکرات موت در ادبيات ديني ما وجود دارد. سکرات جمع سکره است که کلمه ي سکر و مستي نيز از همين کلمه مشتق مي شود. و در قرآن مفرد اين کلمه به کار برده شده است. سکرات در واقع همان حالت احتضار است اما از آن جهت به حالت دم مرگ احتضار مي گويند که وقت حضور مرگ، وقت حضور ملائک است. و از آن جهت به آن سکرات مي گويند که انسان در يک تحير، سردرگمي و گيجي قرار مي گيرد شبيه افراد مست. از يک طرف انسان حسرت اين را مي خورد که عمر او به پايان رسيده و درست استفاده نکرده است. و اندوه اين را مي خورد که در حال جدا شدن از دنيا و امور مورد علاقه اي است که عمري با آنها انس گرفته است و از طرف ديگر عوالم ناشناخته اي براي او جلوه مي کند که وحشت آور است. ديدن صحنه هايي که تا به حال نديده است او ملائک و شياطين را که حاضر شده اند مي بيند. و همينطور عمري فرد با بدن خود انس گرفته، آن فشاري که باعث شود روح از بدن جدا شود يک حالت سردردگمي و گيجي و تحيري ايجاد مي کند که به آن سکرات مي گويند. اگر يک دندان ما شديداً درد بگيرد ما سردرگم و گيج مي شويم و خيلي چيزها را فراموش مي کنيم. دندان درد با حالات دم مرگ قابل مقايسه نيست. در قرآن يک تأبير ديگري هم وجود دارد به نام قمرات الموت. قمرات به معناي شدايد و سختي هاي مرگ است. يک تعبير اميرالمومنين (ع) در خطبه ي 109 نهج البلاغه دارد که توصيف هنگام سکرات است. اين مطلب را اززبان کسي مي شنويم که به جزئيات اين راه آگاه بوده است. حضرت مي فرمايند: آن هنگام قابل توصيف نيست. از يک طرف سکرات موت و سختي جان دادن و از طرف ديگر غم و اندوه فرصت هايي که فرد از دست داده است تمام وجود او را مي گيرد. درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست مي گردد و رنگ آنها تغيير مي کند. با لحظه لحظه زياد شدن آثار مرگ در پيکر، زبان از کار مي افتد ( يعني اولين عضوي است که از کار مي افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب مي گردد. ولي همچنان اعضاء خانواده ي خود را با چشم نگاه مي کند و با گوش هاي خود مي شنود، عقل او نيز سالم است. فکر مي کند که عمر خود را به چه چيزهايي گذرانده و در چه راهي روزگار خود را تباه کرده است. به ياد اموالي مي افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاري به حلال و حرام آن نداشته است. اين نشان مي دهد که حضرت کساني را توصيف مي کند که اهل دنيا هستند. و حالا بايد برود و جوابگوي اين اموال باشد. لذت و استفاده ي آن براي ديگران و حساب پس دادن و بدبختي آن براي او مانده است. مرگ همچنان بر اعضاء بدن او چيره مي گردد تا آنجا که گوش او نيزمانند زبان از کار مي افتد. و فقط به خانواده ي خود نگاه مي کند و حرکت زبان آنها را مي بيند ولي ديگر صدايي نمي شوند. پس از مدتي چشم او نيز از کار مي افتد و روح از بدن خارج مي شود. مرداري خواهد شد در بين خانواده ي خود به طوري که از نشستن نزد او وحشت مي کنند و از نزديک شدن به او دوري مي نمايند. در اين حال ديگر نه گريه کننده اي او را ياري مي کند و نه کسي به او جواب مي دهد. سپس او را برداشته و بسوي آخرين منزلگاه يعني قبر مي برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود مي سپارند و از ديدار او براي هميشه چشم مي پوشند. اين آن لحظه سکرات و قمرات است که حضرت امير(ع) توصيف کرده و لحظه ي سختي است.
سوال – ما چه کاري مي توانيم بکنيم که اين سختي ها و شدايد آسان شود؟
پاسخ – در روايات اهل بيت (ع) هم به عواملي اشاره شده که باعث آسان شدن مرگ، راحت از دنيا رفتن و سختي نکشيدن فرد مي شود و هم عواملي که باعث مي شود فرد با سلامت از دنيا برود. اين دو نکته است، اينکه هم انسان راحت از اين عالم به عالم ديگر منتقل شده و سختي نکشد. و هم با سلامت رفته و دچار آن وسوسه هايي که شياطين در لحظه ي آخر انسان را مي کنند و تيرهاي آخر را به سمت او پرتاب مي کنند نشود. اينجا ديگر منزل آخري است که دست شيطان به انسان مي رسد و در نتيجه تمام تلاش خود را در اين لحظه مي کند. اهل بيت در روايات مختلفي اشاره به عوامل آسان، راحت و با سلامت از دنيا رفتن کرده اند. اصلي ترين مورد اين است که انسان اعتقادات سالم و درستي داشته باشد. ترديدي نيست که اگر من ايمان به خدا و آخرت داشته باشم و سيم اتصال من به خدا وصل باشد، زماني که مي خواهند من را به سمت خدا منتقل کنند وحشت نمي کنم. چرا که من را به سمت دشمن نمي برند بلکه به سمت دوست مي برند. خود اين ايمان، انسان را در لحظه ي آخر راحت مي کند. در روايت زيبايي است که حضرت عزرائيل (ع) بر ابراهيم خليل الله وارد شد. حضرت ابراهيم (ع) وقتي او را ديد پرسيد: آيا تو الان من را دعوت مي کني که به اختيار آن طرف بيايم، يا زمان اختيار گذشته و خواهي نخواهي بايد بروم؟ حضرت عزرائيل (ع) گفتند نه به اختيار خود شما است که بياييد يا نياييد. حضرت ابراهيم چيزي گفت که حضرت عزرائيل را به فکر وادار کرد: خدا دوست و خليل من است، آيا ديده اي که يک دوستي مرگ را به دوست خود هديه بدهد؟ حضرت عزرائيل درمانده شد. از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائيل رسيد که به او بگو آيا ديده اي که دوستي از ديدار دوست خود بدش بيايد. تو به طرف دوست خود مي آيي و دوست مشتاق ديدن دوست است. اگر بخواهيم اين نگاه را به مرگ داشته باشيم مستلزم اين است که ايمان داشته باشيم. در اين صورت چقدر اين لحظه براي فرد زيبا خواهد بود. در آيه بيست و هفت سوره ي ابراهيم داريم که خداوند مومنين و افراد با ايمان را نگاه مي دارد و در دنيا و آخرت آنها را تثبيت مي کند. ما در روايات متعدد داريم که حضرت عزرائيل (ع) مي گويد که من از پدر و مادر مهربان بر مومن مهربان تر هستم. خود او مومنين را به شهادتين تلقين مي کند. ملائکه ي مرگ به او خوش آمد گفته و به استقبال او مي آيند. در روايتي داريم که دو شاخه ي گل بسيار معطر از حرم الهي براي او آورده مي شود. بوي يکي از آنها به گونه اي است که فرد خانواده و اموال خودرا فراموش مي کند تا سختي نکشد. و بوي ديگري از نسيم رحمت الهي آنچنان حالتي در او ايجاد مي کند که سخاوتمندانه جان خود را بدهد. اينها همه براي مومن است. يک روايتي است از حضرت امام صادق (ع) که مي فرمايد: روزي گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. يک مرتبه ديد جواني بيهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزديکي عبور مي کرد، يکي از آن افراد دويد و به او گفت يا اباعبدالله اين جوان مريض و بيهوش است بيا يک دعايي بالاي سر او بخوان که بهوش بيايد. حضرت سلمان وقتي نزديک شد و به بالين جوان رسيد او چشم باز کرد. تا سلمان را ديد سر خود را بلند کرد و گفت يا ابا عبدالله اينطور نيست که مردم گمان مي کنند من بيمار هستم. وقتي گذر من به بازار آهنگرها افتاد و ديدم که با چکش هاي آهني به ميله هاي سرخ مي کوبيدند ياد اين آيه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش هاي آهنين بر دوزخيان مي زنند. در اين حالت ديگر نفهميدم و از هوش رفتم. سلمان ديد اين فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از يک مدتي اين جوان مريض شد، سلمان به عيادت او رفت و ديد که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائيل (ع) خطاب کرد که يا ملک الموت اين جوان برادر و دوست من است لطفاً مراعات او را بکن. حضرت عزرائيل فرمود: يا ابا عبدالله من مراعات اين جوان و تمام مومنين را خواهم کرد و با آنها دوست هستم. بنابراين اصلي ترين شرط براي راحت مردن ايمان است. البته اگر مي خواهيم ايمان در لحظه ي مرگ و پس از آن در مراحل ابديت حافظ ما باشد بايد در دنيا حافظ ايمان خود باشيم. ما حافظ ايمان خود باشيم تا ايمان در سختي ها حافظ ما باشد. بعضي از افراد هستند که از ايمان و اعتقادات خود محافظت ندارند. چه بسا که اعتقادات آنها لغزنده و سست است. در روايت داريم که اعتقادات و ايمان بعضي از افراد عاريه اي است، از اين دست مي گيرند و از آن دست مي دهند. مثلاً تا يک مقدار وضع مالي جابجا مي شود، حقوق کم و زياد مي شود و فشار زندگي وارد مي شود چه بسا افراد خدا را به ظلم متهم مي کنند. اينها خطرناک است. بايد ايمان ها را تثبيت کرده و نگاه داشت. تثبيت ايمان و اعتقادات هم فقط با خواندن کتاب و يا رفتن به کلاس عقيدتي نيست. اينها خوب است و مي تواند عقل را قانع کند. اما دل انسان نيز بايد قانع شود. بايد قلب انسان باور کند و ايمان در قلب رسوخ کند. باور قلب با عمل به دست مي آيد. هرچقدر ما اعمال خود را طبق وظايف و دستورات ديني انجام دهيم مانند چکشي که بر ميخ مي رود و فرو مي رود باعث تثبيت اعتقادات در قلب و باور آنها مي شود. اين آيه ي قرآن است: اگر مي خواهيد به يقين و باور قلبي برسيد، عبوديت و بندگي انجام دهيد. عمل صالح هم حافظ و تثبيت کننده ي ايمان و هم ارتقاء دهنده ي آن است. هم ايمان عمل صالح را خالص تر مي کند و هم برعکس. هر گناه و معصيت بندهاي ايمان و اعتقادات را شل و پاره مي کند. چه بسا بعد از مدتي اگر انسان دچار معاصي و آلودگي ها شود و توبه نکرده و باز نگردد از درون خالي مي شود. و در اين صورت شايد در حادثه هاي سنگين مانند لحظه ي مرگ نتواند ايمان خود را حفظ کند. در لحظه ي مرگ فکر و محاسبات فکري خيلي کار نمي کند بلکه باورهاي دروني انسان بيرون مي ريزد. اگر کسي درون دل او هرز و کفر باشد بيرون مي ريزد. اگر درون دل او خدا و اعتقادات باشد او هم بيرون مي ريزد. مرحوم آيت الله کوهستاني چند سال قبل ازانقلاب فوت کردند. کساني که در شمال ايران هستند يعني در استان مازندران و گلستان اين بزرگوار را که از اولياي خدا بود خوب مي شناختند. الان هم در شهر کوهستان که در نزديک ساري است، مدرسه ي ايشان که بسيار بامعنويت هم است برقرار است. کساني که در هنگام مرگ اطراف ايشان بودند نقل مي کنند که با اينکه آقا دو يا سه روز آخر حال حرف زدن نداشتند. اما در دم دماي آخر يکي از اطرافيان از ايشان سوال کردند که آيا شما ذکر خود را مي گوييد؟ ايشان فرموده بودند که خدا لعنت کند شيطان را من هرموقع مي خواهم ذکر بگويم سرفه ام مي گيرد. اما من به دهان او مي زنم و ذکر خود را مي گويم. اين افراد اين چيزها را فراموش نمي کنند چون در دل آنها بوده است. مرحوم آيت الله طباطبايي، فارابي زمان ما، در هنگام مرگ دچار فراموشي شديدي شده بودند. طوري که بسياري از اصطلاحات علمي و فلسفه ها و قيل و قال هاي کلامي رافراموش کرده بودند. حتي رئيس بيمارستاني که ايشان بستري بودند مي گفتند اگر يک ليوان آب به دست ايشان مي داديم همينطور در دست خود نگاه مي داشتند مگر اينکه به ايشان مي گفتيم آن را بخوريد. اما با اين وجود برخي از بستگان ايشان مي گفتند ما ديديم در لحظات آخر لب ايشان تکان مي خورد و گويي حرف مي زنند. از ايشان سوال کرديم که چکار مي کنيد؟ فرمودند تکلم. گفتيم تکلم با چه کسي؟ گفت با حضرت حق. اين را فراموش نکرده چون در جان او رسوخ کرده است. پس اولين نکته ايمان و اعتقادات سالم و قوي است. دومين نکته محبت و ولايت اهل بيت (ع) خصوصاً اميرالمومنين علي (ع) است. ولايت اهل بيت (ع) جداي از توحيد نيست. در رواياتي از امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) داريم که فرمودند: ايمان و توحيد، لا اله الا الله، محمد رسول الله و علي ولي الله است و بعد فرمودند توحيد تا اينجا است. توحيد تا اشهدان علي ولي الله است. يعني ولايت معصومين شأني از شئون توحيد و شرط توحيد است. ولايت اهل بيت يک دستگاهي جداي از ولايت و سرپرستي خداوند عالم نيست. لطف اهل بيت (ع) در همه جا به محبين آنها مي رسد. هم در دنيا، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قيامت و در همه ي عوالم. در هيچ عالمي از عوالم نيست که ما بي نياز از اهل بيت باشيم. در هيچ عالمي از عوالم نيست که دست اهل بيت کوتاه و بسته باشد. در زيارت جامعه ي کبيره مي خوانيم که اينها رحمت موصوله ي خدا هستند. رحمت موصوله يعني قطع نمي شود و دائم متصل است. ممکن است سوال کنيد که ما رواياتي داريم که مي فرمايد شفاعت ما اهل بيت در برزخ به شما نمي رسد. آن روايات بايد در جاي خود معنا شود. يا مقصود اين روايات اين است که قيامت مراحل بسيار سختي دارد که شفاعت اصلي ما آنجا بروز مي کند. اينجا شفاعت ما است اما شفاعت اصلي نيست. لذا شفاعت و دستگيري در برزخ هم است که در آخر زيارت عاشورا مي گوييم: الهم الرزقني شفاعة الحسين يوم الورود. يعني از همان لحظه ي ورود به عالم آخرت شفاعت مي خواهد. پس شفاعت وجود دارد اما آن شفاعت اصلي مربوط به قيامت است. يا به اين دليل است که اسم لطف هايي که اهل بيت در برزخ مي کنند شفاعت نيست. مانند لطف هايي که در دنيا مي کنند. الان اهل بيت در دنيا لطف و عنايت مي کنند اما اسم آن را شفاعت نمي گوييم. آنجا هم اسم آن را کرامت و عنايت مي گوييم. پس دست اهل بيت در هيچ کجايي کوتاه نيست. حاج آقاي بهجت مي فرمودند انشاء اله ما جوري زندگي کرده و جوري اعمال انجام دهيم که در لحظه ي آخر که قرار است اهل بيت دستگيري کنند نگويند که ما اين فرد را نمي شناسيم. او با ما کاري نداشت. بنابراين ولايت اهل بيت سکرات را آسان مي کند، خصوصاً محبت اميرالمومنين علي (ع). اينکه مي گوييم خصوصاً چون اميرالمومنين مرز و ملاک حق و باطل است. شيعه وسني از پيامبر (ص) نقل کرده اند که فرمود: يا علي حب تو را داشتن ايمان است و بغض نسبت به تو داشتن کفر است. پيامبر اکرم (ص) فرمود: اگر کسي علي (ع) را دوست داشته باشد سکرات و سختي هاي مرگ براي او آسان مي شود. پيامبر در جمعي از اصحاب بودند فرمودند: چه کسي از شما است که هر روز عمر خود روزه است؟ سلمان بلند شد و گفت من. پيامبر فرمودند: چه کسي از شما است که تمام شب هاي عمر خود را شب زنده داري کرده و عبادت مي کند؟ سلمان بلند شد و گفت من. پيامبر باز فرمودند: چه کسي است که در هر شبانه روز يک بار ختم قرآن مي کند؟ سلمان بلند شد و گفت من. يکي از اصحاب گفت او دروغ مي گويد. من خيلي از شب ها ديده ام که او خوابيده است و شب زنده داري نمي کند. خيلي از روزها غذا مي خورد و روزه نمي گيرد. پيامبر فرمود: ساکت باش، به لقمان امت اينگونه تهمت نزن از او بپرس. اين شخص از سلمان پرسيد که سر اين ادعاي تو چيست؟ گفت اينکه گفتم هر روز روزه هستم به اين علت است که خداوند در قرآن فرموده اگر کسي کار خيري انجام دهد من آن را ده برابر مي کنم. من در هر ماه سه روز روزه مي گيرم، اگر سه روز را ده برابر کنيم مي شود سي روز يعني کل ماه. اينکه من گفتم هر شب شب زنده داري مي کنم به اين علت است که پيامبر خدا فرمود: هر کسي هرشب با وضو بخوابد گويي تمام شب را شب زنده داري کرده است و من هر شب با وضو مي خوابم. و اينکه گفتم هر روز ختم قرآن مي کنم چون پيامبر (ص) فرمود: يا علي مثل تو در امت من مانند قل هوالله احد است در قرآن. اگر کسي سوره ي قل هو الله را يک بار بخواند به منزله ي اين است که يک سوم قرآن را خوانده است. دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و سه باربخواند يک ختم قرآن کرده است. يا علي اگر کسي تو را با قلب دوست داشته باشد يک سوم ايمان را دارد. اگر با قلب و زبان دوست داشته باشد دو سوم، و اگر با قلب و زبان و عمل تو را دوست داشته باشد ايمان او کامل است. بعد پيامبر فرمود يا علي اگر چناچه آسمانيان و ملکوتيان تو را دوست دارند، اهل زمين هم تو را دوست داشتند جهنم را خلق نمي کردم. بعد سلمان گفت طبق اين حديث پيامبر من در روز سه بار قل هو الله مي خوانم که به منزله ي ختم قرآن است. منظورمن آن قسمت حديث است که فرمود: اگر اهل زمين علي (ع) را دوست داشتند کسي اهل جهنم نمي شد. اين محبت و ولايت اهل بيت خود را در شدايد و سختي ها نشان مي دهد. مي گفتند مرحوم آيت الله شيخ حسن علي نخودکي اصفهاني در دو يا سه روز آخر عمر که در بستر افتاده بود با اينکه با کسي حرف نمي زد و مشغول خود بود، در شب جمعه اي سر ازبالين بلند کرد و روکرد به سمتي و گفت اي شيطان بر من که وجودم پر از محبت علي (ع) و اولاد او است دست نخواهي يافت. سومين چيزي که از عوامل آسان کردن مرگ است، صله ي رحم خصوصاً نسبت به والدين است. ارحام خويشاوندان است يعني برادر، خواهر و فاميل نزديک. ارحام را که به آن رحم مي گويند چون جلوه اي از رحمت خدا است. در روايت است که خداوند متعال فرمود: من از صد جزء محبت و رحمت خود يک جزء آن را در عالم دنيا فرستاده ام که اين محبت ها بين پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر و فاميل درست شده است. بقيه ي آن را آن طرف مي بينيد. اگر رحم، يک خاندان و يک خانواده که بين آنها محبت است، اين محبت را نسبت به هم قطع کنند، يعني در واقع رحمت خدا را قطع کرده اند. به اين جهت است که خيلي با آن برخورد شده که قطع رحم نکنيد. وقتي رحمت خدا را قطع کرديد طبيعتاً در مرگ سختي مي بينيد. اما اگر کسي صله ي رحم کرد در حال جذب رحمت خدا است. بنابراين چون شما قدر رحمت خدا را خصوصاً نسبت به والدين دانسته ايد مرگ را آسان مي کند. آن فردي که به مادر خود جفا کرده بود حتي نتوانست تلقين پيامبر را جواب دهد تا زماني که مادر او راضي شد و او را بخشيد. يکي ديگر از چيزهايي که خيلي توصيه شده تسبيحات حضرت زهرا(س) بعد از نمازهاي واجب است. من تقاضا مي کنم که اين گنج است و آن را از دست ندهيد. امام باقر(ع) فرمود: اگر هديه اي بالاتر از تسبيحات زهرا(س) بود پيامبر آن هديه را به حضرت زهرا مي داد. امام صادق (ع) فرمود: ما به بچه هاي خود همانطور که نماز را توصيه مي کنيم اين تسبيحات را هم توصيه مي کنيم. و بعد فرمود اگر کسي مداومت داشته باشد به خواندن تسبيحات حضرت زهرا (س) بعد ازهر نماز سختي هاي مرگ بر او آسان مي شود. يکي ديگر از چيزها دست کردن انگشتر است. بخصوص انگشتر عقيق که از علائم مومن است. يکي ديگر از عوامل آسان کردن مرگ که در روايات آمده، در تعقيبات نماز صبح و مغرب خواندن هفت بار: بِسمِ اللهِ اَلرحمنِ الرَحيم، لا حَولَ و لاقُوةَ اِلا بِالله العَليُ العَظيم. در مفاتيح نيز مرحوم محدث قومي اين را آورده است. در اصول کافي روايت داريم که اين خيلي کمک مي کند. يکي ديگر از امور دعاي عديله است. مومنين حداقل يک بار در عمر خود اين دعاي عديله را بخوانند، اعتقادات خود را صادقانه امانت نزد خدا بسپارند چون در آخر دعاي عديله داريم که خدايا تو بهترين امانت دار هستي. اين اعتقادات خود را پيش تو امانت مي گذارم تا هنگام مرگ که زماني است که انسان خيلي چيزها را از ياد مي برد به من باز گردان. و آخرين چيز خواندن قرآن بعد از هر نماز است. پيامبر فرمود: اگر هر کسي بعد از نماز قرآن بخواند سکرات موت بر او آسان مي شود و خود ملک الموت شهادتين را بر او تلقين مي کند. نماز اول وقت نيز که به آن اشاره شد.
سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 55 تا 64 توضيح بفرماييد.
پاسخ - در آيه شصت و يک اين سوره ي مبارکه خداوند متعال مي فرمايد که اگر قرار بود به محض اينکه کسي ظلم مي کند ما از اينجا براي او عذاب بفرستيم و برخورد سنگين قيامتي را در دنيا با او انجام دهيم هيچ جنبده اي در زمين نمي ماند. چون دنيا به گونه اي است که ممکن است انسان تخلفاتي را انجام دهد اما خداوند براي او فرصت مي گذارد براي اينکه جبران کند. فوري با هر تخلف، جرم و اشتباهي خداوند از سر لطف برخورد نمي کند تا لحظه ي مرگ. از اين فرصتي که خدا داده و لطفي که پروردگار عالم کرده است که تا دم مرگ انسان مي تواند جبران کند بايد کمال استفاده را ببريم.
يک نکته اي را درخصوص صله ي رحم بگويم که همانطور که گفتم رحم و خويشاوندان يک جلوه اي از رحمت خدا است که او بين اين جمع محبت انداخته است. و يکي از عوامل آسان شدن مرگ اين است که اين رحمت را پس نزده و آن را قطع نکنيم. لذا در روايات قاطع رحم و کسي که صله ي رحم را با خويشاوندان خود قطع کند خيلي مذمت شده است. هم خود ما نسبت به خويشان و بخصوص پدر و مادر قطع نکنيم و هم اينکه مانع از صله ي رحم ديگري نشويم. گاهي اوقات در برخي از خانواده ها ممکن است بعضي از افراد مانع از صله ي رحم شوند. مثلاً همسربگويد که اجازه نداري با پدر و مادر و خويشان خود رفت و آمد داشته باشي. همانطور که قطع رحم براي خود من تبعات سنگين به دنبال دارد، مانع از ديگري شدن نيز همين تبعات را براي من دارد.
سوال – اگر ما با کسي که در حال احتضار است برخورد کرديم چه وظيفه اي داريم؟
پاسخ - گاهي اوقات انسان با فردي مواجه مي شود که در لحظات بسيار سخت و حساس احتضار است و نياز دارد که کسي به او کمک بدهد، اما اطرافيان که در کنار او هستند اصلاً نمي دانند که چکاري بکنند. براي يک مسلمان زشت است که در آن هنگام نداند چکار بايد بکند. در باره ي شخص محتضر يک وظيفه ي واجب و تعدادي نيز وظيفه ي مستحب داريم. وظيفه ي واجب اين است که اگر مواجه شديم با فردي که علائم مرگ در او مشخص شده و به نظر مي رسد در حال رفتن از دنيا است او را رو به قبله کنيم. اين کار بر هر مسلماني واجب است البته اگر کسي او را رو به قبله کرد از ديگران ساقط است يعني واجب کفايي است. بايد طوري او را به پشت بخوابانيم که کف پاهاي او به سمت قبله باشد. البته اگر در جايي بود که اين کار امکان پذيرنبود، مثلاً بر روي تخت بيمارستان که به فرد سرم و دستگاه هاي مختلفي وصل است و اين امکان وجود ندارد، بايد حتي الامکان و تا جايي که به اين شکل شبيه تر است او را قرار داد. اگر هم نشد که ساقط است. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) فلسفه ي اين کار گفته شده است. ايشان فرمود اگر کسي را اينگونه رو به قبله کنيد دائم تا زمان قبض روح ملائک الهي و خود خداوند با رحمت خود به او رو مي کنند. آداب مستحبي نيز وجود دارد که اولين آن مسئله ي تلقين است. اين را بايد در نظر بگيريم که آن شخصي که درسکرات موت قرار دارد به قدري در سرگرداني و تحير است که چه بسا اسم خود را نيز به يا نمي آورد. او در يک حالت گيجي و تحير تام است. لذا در روايات متعدد گفته شده که به او کمک بدهيد. شهادتين را به اين صورت به او تلقين کنيد، در کنار او نشسته و آرام آرام نه با داد و بيداد و دعوا و اينطور چيزها که بيشتر او را اذيت کند به دهان او بگذاريد که بگو لااله الا الله، خدا يکي است. اسم پيامبر را ببر و بگو محمد رسول الله. امام اول خود را بگو، امير المومنين علي (ع). پيامبر اکرم (ص) فرمود: اين کار را بکنيد و حرف هاي پراکنده ديگرنزنيد و سپس فرمود: اگر به اين صورت تلقين کنيد آن کسي که بر زبان او اين کلمات باشد و با اينها از دنيا برود داخل بهشت مي شود. البته معلوم است که از روي اعتقاد اين کلمات را مي گويد و طوطي واربيان نمي کند. دومين نکته تلقين دعاي فرج است. دعاي فرج آن چيزي است که در قنوت ها در رساله ها گفته شده بخوانيد. افراد مي توانند در رساله ها قسمت قنوت مراجعه کنند. لا اله الا الله الحليم و الکريم، لااله الا الله العلي العظيم، سبحان اله الرب السماوات و... در رساله ها به اين بخش رجوع بفرماييد. اين دعاي فرج است که خود مرور اعتقادات توحيدي است. اين را آرام آرام بخوانيد که شخص محتضر به دنبال شما بخواند. اميرالمومنين (ع) بر سر بالين هر محتضري که مي رفتند و اين را مي خواندند مي فرمودند که ديگر ترسي نيست. سومين نکته اي که توصيه شده خواندن هر جاي قرآن، خصوصاً آيت الکرسي، سوره ي ياسين و صافات است. اين ها را بخوانيم و لازم نيست تلقين کنيم. درروايات داريم ياسين را که مي خوانيد ملائک رحمت نازل مي شوند. صافات را که مي خوانيد وسوسه هاي شيطان دفع مي شود. اينها آثار اين سوره ها است که در آن هنگام خيلي مهم است. چهارمين چيزي که ما به آن توصيه شده ايم القاء اميد است. خوف و رجاء و بيم و اميد يک مومن تا وقتي که زنده است بايد مساوي باشد. هم از اعمال خود، از آخرت و از عذاب بترسد و هم به رحمت خدا اميداور باشد. اما در روايات متعدد داريم که هنگام مرگ بايد فقط اميد باشد. لذا به آن شخصي که هنگام احتضار است رحمت خدا را القا کنيد. اهل بيت به توکمک مي دهند و جايي مي روي که به استقبال تو مي آيند. ما در روايت داريم که رحمت خدا در آخرت به گونه اي است که حتي ابليس به آن طمع مي کند. ابليسي که گناه اولين و آخرين به عهده ي او است وقتي رحمت خدا را مي بيند مي گويد شايد ما را هم ببخشند. بايد اين رحمت را با خواندن همين روايات به فرد القاء کرد و اگر هم بلد نيستيم بگوييم که لطف خداوند متعال بي نهايت است، گناه ما محدود است اما رحمت او نامحدود است. لطف خدا بيشتر از جرم ماست نکته ي سربسته چه گويي خموش