برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين عالي
- مرگ
90-03-29
تصورکن بهاري را که از دست تو خواهد رفت همه گيسوي ياري را که از دست تو خواهد رفت، شبي در پيچ زلف موج در موجت تماشا کن نسيم بي قراري را که از دست تو خواهد رفت، مزن تير خطا آرام بنشين و مگير از خود تماشاي شکاري را که از دست تو خواهد رفت، هميشه رود با خود ميوه ي غلطان نخواهد داشت، به دست آور اناري را که از دست تو خواهد رفت، به مرگي آسماني فکر کن محکم قدم بردار به حلق آويز داري را که از دست تو خواهد رفت.
سوال – علت ترس ما از مرگ چيست ؟
پاسخ – اين يک چيز عمومي است که همه ي افراد يک ترس و وحشتي از مرگ دارند. حتي برخي از افراد از نام مرگ هم فراري هستند. ما به طور کلي دو جور ترس از مرگ داريم. بعضي از ترس ها، ترس هايي هستند که ارزش و تقدسي ندارند و بايد کاري کنيم که به تدريج از بين بروند. ولي برخي از ترس ها مقدس هستند. منشأ برخي از ترس ها بدليل بي ايماني، جهالت و ضعف و نقصي است که دردرون انسان وجود دارد. در موارد زيادي در روايات به اينگونه ترس ها اشاره شده است. در روايت داريم که امام هادي (ع) به بالين يکي از دوستان خود که در حال احتضار بود رفتند. او خيلي گريه مي کرد و مي ترسيد. يک کسي از حضرت سوال کرد که چرا ما اينقدر از مرگ مي ترسيم ؟ امام فرمودند: از مرگ مي ترسيم به اين خاطر که نمي دانيم چيست و آن را نمي شناسيم. يک راننده اي که در يک جاده ي تاريک و ناشناخته حرکت مي کند، نگران است. از اين وحشت دارد که هر لحظه چه اتفاقي مي خواهد پيش بيايد. امام هادي (ع) فرمودند: اگر به فرض چرک و کثافت بدن تو را گرفته باشد. در عين حال مريضي هاي پوستي و زخم هايي نيز به بدن تو وارد شده باشد. اگر همه ي اينها را با يک حمام رفت شستشو دهيد پاک مي شود و از رنج رهايي پيدا مي کنيد. آيا در اين صورت باز هم مي ترسيد حمام برويد و از آن بدتان مي آيد ؟ گفتند: نه. مرگ نيز يک چنين چيزي است براي کسي که يک کثافات و آلودگي هايي بر جان او مانده و در دنيا پاک نشده، بوسيله ي آن شستشو پيدا کرده و از رنج ها خلاصي پيدا مي کند. آن شخص با آرامش به استقبال مرگ رفت و چند لحظه ي بعد از دنيا رفت. بسياري از دلايل ترس از مرگ جهالت است. در روايتي امام جواد (ع) فرمود: مانند بچه اي است که چون خاصيت دارو را نمي داند از آن فراري است. اما آن کسي که عاقل است و مي فهمد که آن دارو او را از رنج خلاص مي کند به استقبال آن مي رود. گاهي اوقات سبب آن جهل است و گاهي نيز تعلقات شديد به دنيا است. اگر شما روي کف دست خود چسبي بزنيد که مويي ندارد مي توانيد به راحتي و بدون درد آن را بکنيد. اما اگر آن را در جاي پرمويي، مثلاً روي پا يا پشت دست خود بزنيد که با صدها مو گره خورده، وقتي که مي کنيد درد دارد. چه بسا انسان نسبت به امورات مختلف دنيا تعلقات شديد پيدا کرده و مانند هزاران زنجير به جان او وابسته شده است. طبيعتاً دل کندن از آنها و به سمت مرگ رفتن يعني دوري کردن از محبوب او. يک کسي خدمت پيامبر اکرم (ص) رسيد و گفت: من از مرگ مي ترسم و از آن بدم مي آيد. پيغمبر فرمود: آيا تو اموالي داري ؟ گفت بله. پيامبر فرمود: آيا در راه خدا چيزي را براي بعد از مرگ خود داده اي ؟ گفت نه. فرمود به خاطر همين مي ترسي چون به جان تو وابسته شده است. يکي ديگر از علل ترس از مرگ که خيلي شيوع دارد، گناهان، ظلم ها و آلودگي هايي است که در وجود انسان است. همه ي ما مي دانيم که پس از مرگ ميهمان سفره ي خود هستيم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما مي گذارند. چيزي غير از اعمال ما نيست. اگر خوب باشد و آن را در دنيا خوشمزه درست کرده باشيم که کار خودمان است و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار خودمان است. اگر بوته خار است خود کشته اي اگر پرنيان است خود رشته اي. مار و مور و حيوانات ديگر عالم قبر و جهنم را از جاي ديگري نمي آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ايم. ظلمت هاي قبر ظلم هاي ما است. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که همان ظلم هايي که مي کنيم ظلمت هاي روز قيامت مي شود. وگرنه اگر اينجا اعمال ما سالم باشد کاري با ما ندارند. دليلي ندارد که خداوند بخواهد کسي را در فشار قرار دهد. نقل مي کنند که کنار روستاي ملانصرالدين قبرستاني بود زماني که در حال سرزدن به آنجا بود ديد يک قبري شکافته است. وارد آن قبر شد و دراز کشيد. نزديک غروب بود که جمعي از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند. بخاطر سرو صدايي که ايجاد شده بود ملانصرالدين فکر کرد که نکير و منکر هستند که آمده اند. ترسيد و يکباره از جاي خود بلند شد. وقتي آن افراد در تاريکي اين صحنه را ديدند، اسب و قاطرهاي آنها رم کرد و به هم ريختند. وقتي فهميدند که ملانصرالدين يک چنين کاري کرده است حسابي او را کتک زدند. او نيز با لباس پاره و خوني از دست آنها فرارکرد و به منزل آمد. همسر او گفت چه شده است ؟ گفت که من يک چنين کاري کردم. زماني که يک مقدار آرام گرفت همسر از او پرسيد از عالم قبر چه خبر؟ ملانصرالدين گفت اگر قاطر کسي را رم ندهيد با شما کاري ندارند. درواقع اگر قاطر کسي را رم ندهيم و در دنيا ظلمي نکنيم با ما کاري ندارند. امام مجتبي (ع) يک دوستي داشتند که بسيار شوخ بود. چند روز او را حضرت نديده بودند بعد از چند روز که ديدند گفتند چطور هستيد ؟ گفت آقا يک جوري زندگي مي کنم که نه خدا راضي است، نه شيطان راضي است و نه خودم. حضرت لبخندي زدند و گفتند چطور؟ گفت خدا راضي نيست به اين خاطر که مي خواهد مدام از او اطاعت کنم و معصيتي انجام ندهم که من اينگونه نيستم. شيطان از من راضي نيست چون مي خواهد دائم معصيت کنم و هيچ اطاعتي نداشته باشم که آن هم نيستم. خودم هم راضي نيستم چون دوست دارم که تا آخر بمانم و هيچ گاه نميرم که اينطور هم نيست. همان موقع يک نفر کناري ايستاده بود گفت، چرا ما از مرگ بدمان مي آيد و هرگاه حرف مي زنيم مي گوييم نمي خواهيم بميريم. حضرت فرمودند: چون شما خرابکاري کرده ايد و اين طرف را آباد کرده ايد و مي ترسيد که از يک جايي که آباد شده به يک جاي خراب برويد. بنابراين برخي از ضعف ها بخاطر نقطه ضعف ها، جهل، کم معرفتي و کم ايماني ما است. بنابراين اين ترس ها مقدس نيست، چون منشأ آنها مقدس نيست. يک ضرب المثل معروفي است که مي گويد اگر کسي خيانتي کرده مي ترسد. اگر کسي دزدي کرده و يا در اداره اي يک رشوه اي گرفته است مي ترسد. تا حسابرس، بازپرس و پليس او را ببيند مي ترسد. اگر اين فرد نزد شما بيايد و بگويد چکار کنم که نترسم ؟ مي گوييد خوب دزدي نکنيد تا نترسيد. اين ترس مقدس نيست. اينجا هم به همين صورت است ما بايد وابستگي هاي خود را کم کنيم. ما بايد در زندگي خود گناه نکنيم و يا اگر کرده ايم آنها را حذف کنيم. يکي از بهترين چيزهايي که مي تواند جلوي گناهاني را که به عادت تبديل شده و هم چنين محبت به دنيا را بگيرد، همين ياد مرگ بودن و شنيدن موعظه هاي در رابطه با مرگ است. همچنين خواندن برخي دعاها که ما را به ياد مرگ مي اندازد. من توصيه مي کنم مناجات حضرت اميرالمومنين در مسجد کوفه را دوستان زياد بخوانند. در اين مناجات اميرالمومنين تعبيرات قرآني را جمع آوري کرده است. اگر اين تعبيرها را ما بخوانيم و دقت کنيم واقعاً موثر است. بايد به مرور منشأ اين ترس را از بين برد تا خود آن از بين برود. اما يک ترسي هم است که برخي از اولياء خدا داشته اند. اين ترس، ترس مقدسي است. شما شنيده ايد که مومن بايد خوف و رجا داشته باشد. ترسي که مومن از مرگ دارد جنس آن متفاوت است. اتفاقاً ترسي است که ناشي از معرفت و ايمان بالا است. گاهي اوقات مي ترسيدند به اين خاطر که مي دانستند بعد از مرگ بر چه عظيمي وارد مي شوند. وقتي که شما بر شخصي وارد مي شويد که به معرفت او واقف هستيد، با اينکه مي دانيد شما را اذيت نمي کند و آدم خوبي هم است اما خود بخود يک ابهتي در دل شما ايجاد مي کند. مرحوم آيت اله شيخ محمد تقي آملي از مراجع صاحب رساله در تهران بودند. ايشان از اولين شاگردان مرحوم آقاي قاضي بودند. تشرفي خدمت امام زمان (ع) در مسجد سهله داشتند، آنقدر جذبه و ابهت حضرت ايشان را گرفته بود که فرار کرده بود و به حضرت قسم داده بود که من ديگر نمي توانم جلوتر بيايم. اين ترس بخاطر درک عظمت و معرفت است. زماني امام مجتبي (ع) گريه مي کردند. بعضي افراد به ايشان گفتند که چرا گريه مي کنيد ؟ شما فرزند رسول خدا هستيد و کسي هستيد که بيست سفر پياده از مدينه به مکه رفته ايد. شما کسي هستيد که سه بار تمام اموال خود را با فقرا تقسيم کرده ايد. شما چرا گريه مي کنيد ؟ حضرت فرمودند بخاطر دو چيز من گريه مي کنم: اول اينکه دوستان خدايي را ترک مي کنم و دوم از حول و هراس به ورود عالمي که حجاب ها برداشته مي شود. ايشان عظمت خدا را مي دانند وگرنه بحث اين نيست که از اعمال خود مي ترسند. ايشان مي خواهند مرحله به مرحله در عوالمي حضور پيدا کنند که سير، سير انا عليه راجعون است. يا گاهي اوقات فرد مومن است و اعمال زيادي هم دارد اما از کم و کيف اعمال خود مي ترسد که لياقت نداشته باشد. مبادا اين اعمال براي سفر ابدي او کم باشد. يا آنقدر خالص نباشد که لايق درگاه خدا باشد. گفت چگونه سرزخجالت برآورم بردوست که خدمتي به سزا برنيامد از دستم. اينها اهل عمل بودند اما خيلي اعمال خود را نمي ديدند. حضرت خديجه (س) در آخر عمر خود که در بستر بودند گريه مي کردند. حضرت رسول پرسيدند که چرا شما گريه مي کنيد؟ ايشان گفتند من مي ترسم که آيا خداي من از من راضي است يا خير. اين بانو فداکاري هاي بزرگي داشتند و اولين بانويي بودند که به پيامبر اکرم ايمان آوردند. همانجا جبرائيل نازل شد و سلام خداوند را رساند و به حضرت رسول گفت به حضرت خديجه بفرماييد که خداوند فرمود من کمال رضايت را از شما دارم. اين ترس از اين مسئله است که مبادا اين اعمال لايق اعمال نباشد. حضرت آيت اله بروجردي هنگام مرگ خود گريه مي کردند. وقتي اطرافيان خواستند به ايشان تسلي دهند گفتند شما اين همه خدمات انجام داده ايد. اين تعداد شاگرد تربيت کرده ايد، مسجد ساخته ايد و کارهاي بزرگي انجام داده ايد. آيت اله بروجردي با همان گريه گفتند: عمل خالص را آنجا مي خرند و آن کسي که اعمال را حسابرسي مي کند خيلي آگاه است. اين ترس از روي معرفت و ايمان است. اين ترس ترس مقدسي است و از فرد جدا نمي شود. سازنده است و اثر مثبت هم دارد. اثر مثبت آن اين است که فرد مدام عمل خود را بيشتر و خالص تر خواهد کرد. از اين دو نوع ترسي که گفتيم، قسمت اول آن بايد از بين برود، اما قسمت دوم آن مقدس است.
سوال – لطفاً درخصوص آيات 71 تا 90 سوره ي حجر توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي هشتاد و پنج مي فرمايد: ما آسمان ها و زمين و آنچه که در بين آنها است، هيچکدام را نيافريديم مگر به حق. هيچ بطلان و بيهودگي درکار ما نيست. عالم و خلقت هدفمند است. به دنبال آن مي فرمايد قيامتي وجود دارد که در واقع اين مسئله به سير هدفمندي عالم اشاره مي کند. اين همان چيزي است که در مباحث عقيدتي به آن برهان حکمت مي گويند. جهان و آفرينش را خدا حکيمانه خلق کرده است و به سمتي مي رود. بعد از آن خدا مي فرمايد: حالا که قيامتي است از اينجا بگذر. اهل انتقام و کينه نباش. از آن کسي که به تو جفايي کرد روي بگردان. البته اگر جفاي شخصي باشد. گاهي اوقات يک فردي به دين خيانت مي کند که البته نبايد از او گذشت. اما يک موقع است که فردي در حق من يک اشتباهي مرتکب شده مي فرمايد: روي بگردان و نديده بگير. درروايات داريم که روي گرداندن زيبا به اين معنا است که هيچ عتابي هم نسبت به او نداشته باش و در دل تو نيز نسبت به او چيزي نباشد. اين نکته اي است که اخلاق زيبا نتيجه ي اعتقاد به معاد است. من وقتي که مي فهمم بهشت و جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند و ما با خود از اينجا مي بريم. من وقتي که مي فهمم تنگي و فشار قبر، از تنگي روح خودم است. حسد، بخل و کينه ي من که روح من را در تنگنا قرار داده، باعث تنگي قبر من است. اگر من اين را بفهمم طبيعتاً خيلي جدي نمي گيرم و اگر کسي نسبت به شخص من خطايي کرد، آنطور نيست که در درون خود درگير باشم و کينه ي او را بپرورانم. از او مي گذرم تا خدا از من بگذرد.
سوال – احتضار چيست و هنگام آن چه اتفاقي مي افتد ؟
پاسخ – اولين مرحله و منزل از منازل آخرت وآخرين مرحله و منزل از منازل دنيا است. به زبان ما موقع جان دادن و قبض روح است. البته اسامي ديگري هم دارد به نام سکرات موت و قمرات موت که در قرآن هم به آنها اشاره شده است. احتضار يعني حاضر شدن، زماني است که مرگ انسان و فرشتگان مرگ حاضر مي شوند. اين همان وقتي است که در روايات به عنوان پايان وقت توبه از آن ياد شده است. چون فردي که در زمان احتضار قرار مي گيرد در عين حال که چشم او به دنيا است، چيزهايي از آخرت را هم مي بيند. به طورکامل و واقعي ملک الموت را مي بيند. البته اين ديدن با چشم سر نيست که ديگران هم که در کنار فرد محتضر نشسته اند بتوانند آن را ببينند. اين ديدن با همان چشم برزخي است. شبيه آن چيزي که درخواب بدن ما افتاده و چشم ما بسته است اما يک چيزهايي مي بينيم. اما اينجا در آستانه ي ورود به عالم ديگري هستيم و ملائکه را نيز مي بينيم. وقتي فرد مي بيند ديگر اينجا توبه فايده و ارزشي ندارد. چون توبه زماني ارزش دارد که شما رجوع به خدا را انتخاب کنيد. اين کمال و رشد است اما آن موقع ديگر انتخابي در کار نيست شما را مي برند و چاره اي نداريد. ايمان اجباري و اضطراري رشد و کمالي براي انسان نمي آورد. درقرآن داريم که فرعون هم در لحظات آخر توبه کرد. گفت من به خداي بني اسرائيل ايمان آوردم. همانجا خداوند خطاب کرد که الان ايمان آوردي؟ اين ايمان ديگر فايده اي ندارد و رشدي براي تو نمي آورد. آن زماني است که شخص محتضر مشاهداتي خواهد داشت. در عين حال که چشمي به دنيا دارد اما آن طرف را نيز مي بيند. پنج چيز را به عنوان مشاهدات محتضر از روايات پراکنده مي توان استخراج کرد. يکي از چيزهايي که مي بيند جايگاه خود در بهشت و يا جهنم برزخ است. ما در چندين روايت داريم که اجمالاً در آن موقع مي فهمد که جاي او کجا است. در روايتي از امام صادق (ع) است که وقتي که جاي مومن را در بهشت برزخي به او نشان مي دهند، به ملائکه ي مرگ خطاب مي کند که به من اجازه مي دهيد به خانواده ي خود بگويم ؟ مي گويند ديگر فرصتي نيست. دومين چيز از مشاهدات شخص محتضر، حضور حضرت عزرائيل (ع) يا ملائک زير دست او است. داريم که موقع احتضار ملائکه ي رحمت و غضب صف مي کشند. اگر شخص محتضر از مومنين باشد ملائکه ي رحمت به او بشارت داده و به خوش آمد مي گويند و همينطور برخورد بسيار خوبي با او خواهند داشت. و اگر اهل عذاب باشد از همان لحظه و با برخورد سختي که با او مي کنند عذاب او شروع مي شود. سومين چيزي که مي بيند معصومين هستند. دهها روايت در اين زمينه داريم که شخص معصومين را مي بيند. اولاً به چه علتي اميرالمومنين (ع)، پيامبر اکرم و سيد الشهدا را مي بيند ؟ به يک جهت فلسفه ي اين ديدن که درروايات به آن اشاره شده اين است که شخص مومني که عاشق و دوستدار اين افراد بود، وقتي چهره ي زيباي آنها را مي بيند از دنيا دل مي کند و راحت جان مي دهد. از طرف ديگر شخصي که اين افراد را قبول نداشت و در جهت عکس مسير آنها و دشمني و بغض آنها قدم بر مي داشت مي بيند، شرمندگي عجيبي بر او وارد مي شود. و غمي بر غم هاي او افزوده مي شود که من چه کساني را که اينجا همه کاره هستند از دست داده ام. در فرازي از زيات اميرامومنين که در مفاتيح هم آمده تعبير اين است: سلام بر آن علي (ع) که نعمت خدا است بر ابرار و خوبان و نقمت خدا و نوعي عذاب براي بدان است. اين نشان مي دهد که فلسفه ي آمدن آنها نوعي لذت و يا نوعي عذاب است. يکي از شاگردان خوب امام صادق (ع) سوال مي کند که آيا مومن در موقع قبض روح خود ناراحت است ؟ آيا از مرگ کراهت دارد ؟ حضرت فرمودند نه. زماني که ملک الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا ناله اي سر مي دهد. ملک الموت مي گويد اي ولي و دوست خدا ناله نکن من از پدر براي تو مهربان تر هستم. چشم خود را باز کن و نگاه کن. مومن نگاه مي کند و در آن حال رسول خدا و اميرالمومنين (ع)، حضرت زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و فرزندان آنها، يعني همه ي معصومين را مي بيند. به مومن گفته مي شود اينها رفيقان و هم نشينان تو در بهشت هستند. مومن نگاه مي کند، در همين زمان خطاب مي رسد: اي کسي که باور کردي و به اهل بيت اطمينان پيدا کردي، به سمت خدا بيا در حالي که با اين ولايتي که داري رضايت داري، خدا هم از تو رضايت دارد به ثواب و پاداشي که به تو مي دهد، بيا داخل اين بندگان من، يعني حضرت محمد (ع) و اهل بيت او. در اين حال هيچ چيز براي او محبوب تر از اين نيست که روح او از بدن جدا گردد و به اين بزرگواران ملحق شود. اما فقط اينکه آيا همه مي بينند و اينکه همه ي اهل بيت را مي بينند يا خير؟ آنچه که قدر مطلق همه ي روايات است و از مجموع روايات بر مي آيد اين است که همه بي استثناء، مومن و کافر پيغمبر اکرم (ص) و اميرالمومنين(ع) را مي بينند. البته طبيعي است که مومن آنها را با چهره ي باز و خندان مي بيند و از او استقبال مي کنند. و شخصي که کافر و فاسق است که در مسير خلاف آنها قدم گذاشته است، طبيعتاً با روي غضبناک آنها را مي بيند و با آنها روبرو مي شود. از جزئيات قدم به قدم مسائل پس مرگ به جز اينکه روايات و آيات قرآن به ما خبر بدهند کس ديگري نمي توانست صادقانه خبر بدهد که ما بتوانيم اطمينان داشته باشيم. اصل مسئله ي معاد با عقل اثبات مي شود که از اصول دين است. اما جزئيات مراحل آخرت، برزخ، قبر و عالم قيامت از روايات استخراج مي شود. چهارمين مشاهده شياطين هستند. چون اينجا آخرين مرحله ي دنيا است، بعد از مرگ و در عالم برزخ ديگر شيطان نمي تواند دسترسي داشته باشد بنابراين تمام هم و غم او بر اين است که بتواند وسوسه کند. اتفاقاً در اين لحظه ي آخر تمام توان خود را بکار مي برد که مومن را نسبت به اعتقادات خود به شک بيندازد. اموري که مورد علاقه ي فرد است در چشم او جلوه دهد که از دل کندن از دنيا بيزار شود. يکي از آقايان مي گفت طلبه اي بود که فرد خوبي هم بود اما موقع مرگ من به او تلقين مي گفتم و کلمه ي لا اله الا الله را مي گفتم اما مي گفت نگو نمي شکنم. بعد از يک مدت حال او خوب شد يعني به دنيا باز گشت. از او پرسيديم که چه چيزي را مي گفتي ؟ گفت آن موقع شيطان را مي ديديم و يک ساعتي که من خيلي به آن علاقه داشتم جلوي چشم من گرفته بود و مي گفت اگر بگويي لا اله الا الله من آن را مي شکنم. گفت آن ساعت را بياوريد که من آن را به کسي ببخشم و از آن دل بکنم. بخاطر همين است که گفته اند موقع مرگ و احتضار تلقين کنيد و کمک به فرد بدهيد که در حال گيجي است. براي اينکه شيطان نتواند غالب شود خواند سوره ي ياسين و صافات موثر است. بخصوص سوره ي صافات بسياري از وسوسه هاي شياطين را دفع مي کند. همچنين خواند دعاي عديله باعث مي شود که فرد ايمان خود را از دست ندهد. آخرين مورد که در روايت امير المومنين(ع) نيز به آن اشاره شد اين است که اعمال، اموال و فرزند فرد به گونه اي براي او مجسم مي شوند. همان روايتي که فرد به اموال خود مي گويد من در جهان براي شما خيلي زحمت کشيدم، شما براي من چکار مي کنيد ؟ گفتند کفني تهيه مي کنيم. به فرزندان خود خطاب مي کند، گفتند ما تو را تا قبر مي بريم. به اعمال خود خطاب مي کند، گفتند ما تا قيامت با تو هستيم. اين چيزهايي است که محتضر در هنگام مرگ مشاهده مي کند.
سوال – گاهي اوقات موقع احتضار افراد خوبي هستند که خيلي سخت جان مي دهند و بالعکس افراد بدي هستند که خيلي راحت جان مي دهند علت آن چيست؟
پاسخ – اين سوال براي خيلي از افراد پيش مي آيد اولاً سختي و راحتي جان دادن صرفاً آن چيزي نيست که ما با چشم خود مي بينيم. شما گاهي کنار رفيق خود نشسته ايد که او خواب است و در هنگام خواب وحشتناک ترين کابوس را مي بيند. يک دفعه از خواب بيدار مي شود و مي گويد آيا تو ديدي آن چيزي را که من ديديم ؟ مي گوييد نه من نديدم، شما راحت خوابيده بوديد. ظاهر فرد خيلي راحت است اما در باطن او چه اتفاقي رخ مي دهد. بنابراين صرف ظاهر را نبايد ملاک گرفت. آن چه که از روايات برمي آيد اين است که در لحظه ي آخر نوع جان دادن انسان ها چهار صورت است. بعضي از افراد آدم هاي خوبي هستند، خيلي راحت هم از دنيا مي روند. درروايتي از پيامبر اکرم (ص) است که ملک الموت دو شاخه ي گل براي اين فرد مي آورد. يکي از آنها باعث نسيان اموال و فرزندان مي شود که فرد ديگر غصه نخورد. يکي ديگر بويي معطر از حرم الهي دارد و وقتي مومن اين گل را بو مي کند سخاوتمندانه جان مي دهد. در برخي از روايات است که اين دو شاخه گل نيستند بلکه دو نسيم هستند که از حرم الهي مي وزند. دو نسيم معطر و جان فزا که يکي از آنها مونسيه و ديگري موسخيه است و فرد به راحتي جان مي دهد مانند بو کردن يک گل. اما برخي از خوبان هستند که در لحظه ي آخر سخت جان مي دهند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که الموت کفارةٌ لِذُنوب المُومنين. احياناً اگر گناهاني بوده که فرد نتوانسته آنها را جبران کند و با بلاها، مرض ها، سختي ها و مشکلات دنيا پاک نشده است، خداوند متعال در آخرين مرحله ي دنيا اين سختي را براي او بوجود مي آورد که اينجا بي حساب شود. يعني پاک شود و ازآن طرف اول راحتي او شود. نوع سوم آدم هاي بدي هستند که خوب مي ميرند و در ظاهر راحت جان مي دهند. به اين دليل است که خداوند متعال اجر کسي را ضايع نمي کند. از طرف ديگر خدا قسم ياد کرده که درآن طرف ديگر خبري از احسان به کفار نيست. از اين جهت اگر کافري در اين دنيا عمل خيري انجام داده باشد، همينجا جزاي او را مي دهند. جزاي او اين است که راحت جان بدهد. روايتي از امام کاظم (ع) است که حسنات کفار در همين دنيا با آنها تسويه مي شود. اگر کار خوبي کرده باشند در همين دنيا پاداش آن را مي بينند يعني آخرين لذت و راحتي آنها همين است. چهارمين نوع آدم هاي بدي هستند که بد هم مي ميرند. مرحوم آيت اله اراکي مي فرمود من پاي منبر آقا شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح بودم و شنيدم که محدث قومي فرمود من وارد قبرستان وادي السلام شدم و صداي نعره شنيدم. چون صداي نعره ها بسيار بلند بود اول گمان کردم که شتري را داغ مي کنند. هرچه نزديک تر مي شدم صداي نعره ها بيشتر مي شد. دقت کردم و ديدم که اطرافيان نمي شوند و فقط من آن را مي شنوم. وقتي نزديک شدم ديدم جنازه اي را دفن مي کنند. ايشان مي گويند من متوجه شدم که نعره ها از همين جنازه است. اين فرد چه انسان فاسق و فاجري بوده که عذاب او از همين جا شروع شده است. اين آدم ها افرادي هستند که بد هستند و بد نيز مي ميرند. البته اين چهار قسم را که گفتم ما نبايد فقط ظاهر را نگاه کنيم، چيزهايي است که با چشم و گوش ديگري است ديده وشنيده مي شود که آنها ملاک است.
خدايا با فرج ولي خود همه ي مومنين را خوشحال کن. آن تعبيري که در تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان داريم که حتي بر اموات سرور است.