اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-03-14-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان – بازخواني انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: بازخواني انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين پناهيان
تاريخ پخش: 14-03-99
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
هنوز اين کوچه‌ها، اين کوچه‌ها بوي پدر دارد *** نگاه روشن ما ريشه در باغ سحر دارد
هنوز اي مهربان در ماتمت هر تار جان من *** نيستان در نيستان زخمه‌هاي شعله‌ور دارد
نمي‌گويم تو پايان بهاري بعد تو اما *** بهار عيش ما لبخند از خون جگر دارد
اگر خورشيد رفت، اين آسمان خورشيد مي‌زايد *** اگر خورشيد رفت اين آسمان قرص قمر دارد
در اين بازار عاشق‌تر کسي کاز خود نمي‌گويد *** هميشه مرد کم گو دردهاي بيشتر دارد
مخواه از نابرادرها که يار و مونست باشند *** عزيز مصر بودن يوسف من دردسر دارد
دو روزي مهربانا غربت ما را تحمل کن *** مي‌آيد آنکه از درد تمام ما خبر دارد
سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌هاي نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. فرا رسيدن سالروز ارتحال امام عظيم الشأن را تسليت مي‌گويم. انشاءالله روح امام عزيز ما شاد باشد. سالروز رهبري رهبر معظم انقلاب را گرامي مي‌داريم و براي سلامت و طول عمرشان دعا مي‌کنيم. حاج آقاي پناهيان سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي پناهيان: عليکم السلام خدمت بينندگان عزيز، ياد حضرت امام(ره) را گرامي مي‌داريم که حيات دوباره به ما بخشيد.
شريعتي: حاج آقاي پناهيان خيلي‌ها موافق آن چيزي که امام براي ما به ارمغان آورد هستند و جزء دغدغه‌هايشان هست و برخي هم نتوانستند با انقلاب امام و راه امام و مکتبي که امام به ما هديه داد ارتباط برقرار کنند. امروز چقدر خوب است در بيان شما امام را و آن چيزي که براي ما آورد را بهتر بشناسيم.
حاج آقاي پناهيان: بنده اکثر کساني که غير انقلابي هستند را دچار سوء تفاهم مي‌بينم. کما اينکه ممکن است خيلي از کساني که موافق انقلاب حضرت امام باشند عميقاً انقلاب را درک نکرده باشند. برخي از مظاهرش را ديدند و زيبايي‌ها را ديدند و طرفدار شدند. هم من که انقلابي هستم بايد نگاه خودم را به انقلاب و حضرت امام دقيق‌تر کنم. چون ديده مي‌شود در ادبيات برخي از انقلابيون انگار تعريف‌هايشان از انقلاب دقيق نيست. سوء تفاهم نه اينکه ضد انقلاب و امام چيزي در ذهنشان هست، بلکه بايد کمي تفاهم اسمش را بگذاريم. بعد از کساني که مي‌پرسم مي‌گويند: غير انقلابي هستيم، مي‌بينم سوء تفاهم‌ها زياد است و برداشتشان از انقلاب چيزي است که صحيح نيست. ما اگر ادبيات تعريف انقلابمان ادبيات دقيقي باشد، هم انقلابيون ما درکشان افزايش پيدا مي‌کند و طبيعتاً رفتارهايشان خيلي بهتر خواهد شد و هم غير انقلابيون ما انقلابي خواهند شد و اصلاً ديگر معنايي براي لفظ غير انقلابي نداريم. بله ضد انقلاب داريم که بايد بگوييم يعني چه.
انقلاب امام مبتني بر يک سلسله واقع بيني‌ها بود براي تأمين يک سري منافع ملت و اين دقيق‌ترين تعبيري است که از انقلاب مي‌شود داشت. فقط همين! منفعت نگري و منفعت گرايي اصل دين ماست. منتهي آن چيزي که در مردم رايج شده، مي‌گويند: فلاني منفعت طلب است معناي دقيقي از منفعت طلبي نيست و سوء استفاده چي است. به آدم سوء استفاده چي نبايد منفعت طلب گفت. آدم سوء استفاده چي در واقع دارد به ضرر خودش اقدام مي‌کند و آن منفعت نفهم است نه منفعت طلب، ما به اشتباه به آنطور آدم‌هاي سوء استفاده چي، منفعت طلب مي‌گوييم. منفعت را حتي از بين مي‌برند. دين يک برنامه است براي اينکه شما به منافع خود برسيد و ديگر هيچ! حتي آنجايي که شما در دين مي‌گوييد «قربتاً الي الله» من اين کار را خالصانه به خاطر خدا انجام دادم، اين بالاترين منفعتي است که براي انسان قابل تصور است و کسي که ديندار نيست، منفعت طلب نيست. در واقع منافع خودش را کنار گذاشته است.
آن کسي که دچار نسيان خدا مي‌شود در واقع دچار نسيان منافع خودش شده و عذابش اين است که ديگر منافع خودش را زير پا مي‌گذارد. پس انقلاب امام يعني حرکتي به سوي منافع ملي، غير انقلابي بودن يعني چه؟ کسي مي‌تواند بگويد: من غير انقلابي هستم؟ من منافع خودم را نمي‌خواهم، مي‌خواهم نابود شوم.
چرا برخي از شخصيت‌هاي سياسي ما مي‌گويند: حقه انقلابي‌ها چه کار کنند؟ اين توهين به آحاد ملت است. مگر ما غير انقلابي داريم؟ ما ضد انقلاب داريم، يعني ضد منافع ملي داريم. دشمنان ما ضد انقلاب ما هستند. همينطور که ضد منافع ملي ما هستند. ضد حيات ما هستند. مي‌خواهند ما را نابود کنند، ضد انقلاب مي‌شوند. ولي غير انقلابي نداريم. مگر مي‌شود کسي را داشته باشيم که منافع خودش را نخواهد؟ انقلاب امام برنامه‌اي بود بسيار دقيق براي تأمين منافع. انقلابي بودن چند رکن اساسي دارد. 1- منفعت ملي را خواستن؛ اميرالمؤمنين(ع) در پايان دوره حکومت خود فرمودند: مردم من هيچ کاري به نفع کسي انجام ندادم. اصلاً مردم از تعجب سرشان را بالا بردند. فرمود: من هرکاري کردم براي خودم کردم، بعد اين آيه را خواندند«إِنْ أَحْسَنْتُمْ‏ أَحْسَنْتُمْ‏ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» (اسراء/7) منفعت طلب حقيقي يعني دين‌دار. پس انقلابي چه مي‌شود؟ 1- کسي که توجه به منافع دارد. منافع ملي يا شخصي؟ منافع شخصي جز در زير چتر منافع ملي تأمين نمي‌شود. پس انقلابي يعني کسي که طالب منافع ملي است و منافع فردي را در تأمين منافع جامعه مي‌بيند.
چطور فهميده مي‌شود؟ دومين ويژگي يک انقلابي اين است. به وسيله عقلانيت، انقلابي يعني يک انسان به شدت عقلاني، يک نفر از سياسيون گفته بود: احساسات انقلابي يک سال و دو سال، بعد آدم بايد اين حرف‌ها را کنار بگذارد. ما چيزي به نام احساسات انقلابي نداريم و همه عقلانيت بود. ويژگي سوم که اين عقلانيت به دنبال دارد اصرار بر عقلانيت و منافع ملي است. همين سه ويژگي را کسي داشته باشد، آقا خدا چه مي‌شود؟ خدا همين‌ها را از ما مي‌خواهد. دين چه مي‌شود؟ مگر نگفتيم انقلاب اسلامي؟ اسلامي قيدي براي عقلانيت نيست، عاملي است براي رشد عقلانيت، چرا ما مي‌خواهيم فکر کنيم اسلام يک سلسله ارزش‌هايي است غير عقلانيت و بدون اينکه نفعي به ما برساند. آمديم مفاهيم را در گوشه رينگ قرار داديم که کتک خور زياد باشد. به انساني بگوييم: حاضر هستي منافع ملي را زير پا بگذاري؟ بگويد: نه، بگويي: مسئولي که منافع ملي را در نظر نمي‌گيرد آدم خوبي است؟ مي‌گويد: نه، سياست و برنامه‌اي که به نفع منافع ملي قدم برمي‌دارد  خوب است؟ مي‌گويد: بله،بعد سؤال‌ها را ادامه بدهيد مي‌گويد: تو يک آدم انقلابي هستي ممکن است بعضي از اين افراد بگويند: نه، اين يعني ما انقلاب را خوب معرفي نکرديم. امام را هم خوب معرفي نکرديم. امام يک کسي بود که منافع ملي را تصريح مي‌کرد.
مظاهر منافع ملي چه چيزهايي است؟ من يکي از مظاهر کوچک را واقعاً مظهر خاص فرهنگي‌اش را در نظر بگيرم، پاسداشت زبان فارسي را در نگاه مقام معظم رهبري اينطور است که مي‌فرمايد: بايد به جايي برسد که هرکسي در جهان خواست دانشمند شود مجبور شود زبان فارسي ياد بگيرد، حتي نه زبان عربي که زبان کتاب خداست، اين زبان براي ما محترم است، اين لحظه‌اي که مقام معظم رهبري مي‌فرمايد: بايد بيايد زبان فارسي ياد بگيرد، اين لحظه دارد دين را کنار مي‌گذارد؟ نه، دين به او دستور داده پس انقلاب حضرت امام مخالف نمي‌تواند داشته باشد به معناي غير انقلابي. يا اينکه کسي دشمن منافع ما باشد. ضد انقلاب کسي است که دشمن منافع ماست.
ممکن است يک ايراني خودش را به دشمن فروخته باشد، بگويد: من حاضر هستم به منافع ملت ايران لطمه بزنم به نفع شما، بخاطر منافع شخصي خودش که هيچوقت دوام نخواهد داشت. ضد انقلاب در تعبير ما کسي است که دشمن منافع ملي است. غير انقلابي يعني کسي که منافع ملي را نمي‌خواهد. اين معني ندارد. مسئول غير انقلابي معنا دارد؟ نه. ما بايد بپذيريم که سوء تفاهم‌هايي در جامعه ما وجود دارد نسبت به مفهوم انقلاب، کاري که حضرت امام انجام داد.
شريعتي: شايد عملکرد برخي انقلابي‌ها و خروجي اهدافي که معرفي شده بود باعث شد چنين اتفاقي بيافتد؟
حاج آقاي پناهيان: هم ادبيات غير دقيق و هم رفتارها، رفتارهايي که هوشمندانه نبود، دافعه ايجاد مي‌کند. اين خلاف منافع است. خلاف دستور دين ماست. مثلاً حضرت اميرالمؤمنين حاضر نشدند درباره خوارج و آنها را به قتل رساندند بدون هيچ پرده پوشي، در يک نبردي بعد از اتمام حجت حاضر نشدند به آنها بگويند: منافق، دنيا طلب، حتي از آنها مي‌پرسيدند که اينها دنيا طلب بودند؟ فرمود: نه، آدم‌هاي زاهدي بودند. گفتند: منافق بودند. فرمود: نه، گفتند: چه شد مقابل شما ايستادند؟ فرمود: تشخيص اشتباه دادند و به ضرر جامعه بودند. آدم بي گناه را کشتند و اتفاق‌هايي که در خوارج افتاد. بزرگترين اشتباه خوارج اين بود که مي‌گفت: جامعه مدير نمي‌خواهد. حضرت در مقابل آنها فرمود: مدير فاسق هم داشته باشد، جامعه مدير نياز دارد، يک سخن کاملاً عقلاني.
احساسات انقلابي ترجمه‌اش مي‌شود اصرار بر منافع و اصرار بر عقلانيت، اين احساسات هيچوقت نبايد از بين برود. يعني چه که آدم بگويد: احساسات انقلابي يک سال دو سال بعد دوره‌اش مي‌گذرد. کسي که اين را مي‌گويد درکي از احساسات انقلابي و انقلاب ندارد. احساس انقلابي يعني احساس ضرورت، اميرالمؤمنين(ع) يک جا در نهج‌البلاغه مي‌فرمايد: شنيدم در جايي غارتگران که از طرف معاويه بودند، خلخال از پاي زن يهودي درآوردند. مشهور است که مي‌گويند: آدم از شنيدن اين ظلم بميرد، حق دارد. اين مشهور است ولي دقيقش اين نيست. حضرت مي‌فرمايد: من شنيدم آمدند ظلم را انجام دادند و شنيدم کسي شمشير نکشيده مقابل ظالم بايستد، اين را آدم بشنود و بميرد، حق دارد. چقدر فرق کرد؟ من شنيدم خون از دماغ کسي نيامده، دزدها آمدند غارت کردند و شما بلند نشديد از خود دفاع کنيد، اين را اگر کسي بشنود و بميرد حق دارد و انقلابي‌گري يعني اين. يعني چرا پاي منافع خودت نمي‌ميري؟ جان نمي‌دهي. اين نگاه به آدم شجاعت مي‌دهد. اين نگاه منفعت ملي طلبانه اگرچه منفعت شخصي را هم انسان طلب کند چيز خوبي است و دين يک برنامه است براي اينکه تو منافع خودت را تأمين کني.
جالب است هرجا اين بحث را مي‌گويم حتي در جمع فرهيختگان، مي‌گويند: اخلاص چه مي‌شود؟ من تعجب مي‌کنم از آموزش‌هاي ديني، مي‌گويم: مگر شما مخلص خدا باشي به نفعت نيست؟ يک کمي فکر مي‌کند مي‌گويد: بله، البته منفعت به اين معنا... مي‌فرمايد: من تو را اينقدر زيبا ساختم که قسم مي‌خورم به آن کسي که تو را زيبا ساخت،«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس/7) خدا به زيبايي جان آدم سوگند مي‌خورد. من خودم را نبينم. من تمام زيبايي‌هاي عالم در درونم هست. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) تو بايد خودت را تزکيه کني، ما يک خواسته‌هاي نفساني داريم، خواسته‌هاي مراتب پايين نفس است که آنها ارزش ندارد، و الا خواسته‌هاي عالي نفساني را ببيني چه؟ از جانب حضرت ابراهيم خليل الرحمان که ايشان در قرآن آموزش عقيدتي دادند، ستاره‌ها غروب کرد، گفت: اينها خداي من نيستند؟ چرا اينها خداي من نيستند؟ «لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ‏» (انعام/76) من غروب کننده دوست ندارم، اين يعني چه؟ يعني چيزي که من دوست ندارم، خدا نيست. دلم خيلي ارزشمند است. من چرا بايد دلم را نابود کنم و دلم را نبينم. خواسته‌هاي اندک دل خودمان را مي‌بينيم، خواسته‌هاي عميق دل خودمان را نمي‌بينيم.
گاهي يک پدري به زور پسري را نزد ما آورده بود، که پسر من بي دين شده، پسر از من نفرت شديد داشت. گفت: به زور پدرم مرا پاي تلويزيون مي‌نشاند که شما را ببينم. گفتم: حالا که آمدي بيا صحبت کنيم. در زندگي چه مي‌خواهي؟ گفت: هرچه دلم مي‌خواهد. گفتم: تو فکر کردي دين چيزي جز اين مي‌گويد؟ گفت: نه، دين اين را نمي‌گويد. بعد از نيم ساعت به اينجا رسيد که دين واقعاً آنچه دلت مي‌خواهد را مي‌گويد. فقط مي‌گويد: تو مواظبت کني اشتباه در داوري درباره دلت نکني. يک راهنمايي مي‌کند، آخر تو به دل بخواهي‌هايت مي‌رسي. اولش مي‌خنديد و مي‌گفت: يعني چه دين مطابق دل بخواهي‌هاي آدم است؟ ما چطور آموزش داريم که وقتي حرف‌هاي قرآني را به جواني مي‌زنم باور نمي‌کند. اصطلاح‌هاتي ضد آموزه‌هاي حقيقي دين در زبان ما در فضاي گفتگوي ديني و معنوي و اخلاقي ما رايج است که غلط است. خودخواهي غلط است. من خودم را نخواهم چه کسي را بخواهم؟ خدا را هم بخاطر خودم مي‌خواهم. خدا را براي خودش بخواه! حضرت ابراهيم خليل الرحمان گفت: من افول کننده را دوست ندارم. من جاودانه را دوست دارم. وقتي من خدا را دوست داشته باشم پاسخ به يک علاقه قلبي خودم دادم. از خودگذشتگي به معناي دقيق کلمه امکان ندارد. از خودگذشتگي يعني چه؟ ايثار کني يعني امکاناتي را معده شما به آب نياز دارد، يک کسي ديگر تشنه است به او بدهي. لذت روحي که مي‌بري و قربي که پيدا مي‌کني، مائده بهشتي که به روح تو و بلکه به جسم تو مضاعف مي‌رسد، اين يعني يک منفعت طلبي محرز، ايثار يک روش غير مستقيم براي تأمين منافع است و تأمين منافع حداکثري. مي‌دانيد اين ادبيات که رايج هست چه فاجعه‌اي را دنبال دارد؟ دين دارها فکر مي‌کنند خيلي دين‌داري کردند و دچار غرور مي‌شوند. فکر مي‌کند از خود گذشته است. اين قيافه گرفتن مرا آن آدم گنهکار مي‌بيند و بعد از دين و دين‌دار متنفر مي‌شود. اين وحشتناک است. فاجعه اول اين است که دين خودم را فاسد مي‌کنم، اگر من کارهايي که در دستورات دين انجام دادم، مي‌فهمم اين فقط به نفع خودم است يک آدم متشکر مي‌شوم و اينکه خدا منت گذاشته و براي کسي قيافه نمي‌گيرم. آنوقت اگر ببينم کسي ديندار نيست، حقيقتاً دلم برايش مي‌سوزد.
شما در ماشين باشي و با خانواده غذاي خوبي بخوري و يکباره مي‌بيني در کنار شما کسي سطل زباله را مي‌گردد، برايش قيافه مي‌گيري يا دلت مي‌سوزد؟ آدم مؤمن بايد براي ديگري دلش بسوزد نه اينکه قيافه بگيرد. مي‌فرمايد: دلسوزي غريزه مؤمن است. آدم سير باشد در ماشين بنشيند، گرسنه‌اي را ببيند از خودش خجالت مي‌کشد. يک گرسنه معنوي را ديدي و از سر سجاده بلند شدي بايد از خودت بيشتر خجالت بکشي. آن عارف بزرگوار داشت از دنيا مي‌رفت گريه مي‌کرد و مي‌گفت: خدايا از من سؤال کني چه کنم؟ آيت الله کمره‌اي بود، گفت: براي چه گريه مي‌کنيد؟ چه چيزي را از شما سؤال کنم، شما کارت درست بود. گفت: اگر من آن دنيا بروم و خدا بگويد: اين همه کساني بودند با من آشنا نبودند، تو چه کاره بودي آنها را با من آشتي ندادي؟ اين همان حالت است که شکمش سير است گرسنه مي‌بيند خجالت مي‌کشد. مردم اين افتاده حالي را در انسان مؤمن مي‌بينند. پس انقلابي گري، اسلام يعني همين. اسلام برنامه‌اي مطابق عقلانيت براي منافع حداکثري است. منفعت طلبي وقتي حداقلي مي‌شود خراب است و وقتي حداکثري شد عالي مي‌شود. حداکثري بشود حتماً منافع ملي را بر منافع فردي ترجيح مي‌دهيم همراه با اصرار بر منفعت طلبي.
کسي که در مقابل دشمن کوتاه مي‌آيد، انقلابي نيست. اين يعني اصراري به تأمين منافع ملي ندارد. منافع خودش را هم نابود مي‌کند. براين اساس ما نمي‌توانيم غير انقلابي داشته باشيم. سياستمداري که خودش را سياستمدار مي‌داند، مي‌گويد: پس غير انقلابي‌ها در جامعه چه مي‌شوند، يک سياستمدار بي سواد است. معناي انقلاب را نفهميده است. چون ما غير انقلابي نمي‌توانيم داشته باشيم. تو فکر کردي انقلاب چيست؟ انقلاب امام يعني اصرار بر منافع به شيوه عقلانيت، عقلانيت و منفعت و اصرار بر منفعت، ممکن است کسي عقلش برسد ولي ترسو باشد و اصرار داشته باشد و منافعش را رها کند. ممکن است منافع خودش را بفهمد. ما بعضي از سياستمداراني که کشور را بر باد دادند نمي‌توانيم ضد منافع ملي تلقي کنيم. ما بايد اصرار داشته باشيم. شجاعت و عزم ندارد. يک مادر چطور براي نجات فرزند خود عزم دارد؟ مسئول سياسي هم بايد همينطور باشد.
امام خميني در نوفل لوشاتو 17 مهر 57 مي‌فرمايد: حرم ما از اول تا حالا اين بوده است که ما يک مملکتي داريم براي خودمان مي‌خواهيم، ما نمي‌خواهيم آمريکا سرپرست ما باشد و همه منافع اين ملت را آمريکا ببرد. چند درصد مردم اين تلقي دقيق را از انقلاب ندارند تقصير آموزش و پرورش و تقصير صدا و سيماست. خودمان مملکت خودمان را اداره کنيم، ما سرپرست لازم نداريم. بد اداره کنيم خودمان کرديم، خوب اداره کنيم خودمان کرديم، ما حرفمان اين است. اين سخنان امام است. در سال 1359 فرمودند: مسلمين بايد بيدار باشند. مسلمين بايد هوشيار باشند که امروز مثل ديروز نيست. عصر ما مثل عصرهاي سابق نيست که هر طايفه‌اي در محل خودشان، منافع خودشان را بدست بياورند. اولاً بحث سر منافع و ثانياً بايد جمع شويم. امروز منافع همه کشورهاي اسلامي به هم پيوند خورده است. منافع کشور اسلامي ايران با منافع کشور اسلامي ساير کشورها با هم پيوند دارند. داعش آمده بود مي‌گفت: امروز برويم بغداد را بگيريم و فردا کربلا را بگيريم و پس فردا تهران برويم. ما از کربلا و بغداد جدا شدني نبوديم. نه تنها از حرم حضرت زينب و امام حسين جدا شدني نبوديم، از بغداد هم جدا شدني نبوديم.
در سخن ديگري مي‌فرمايند: امروز هر اتفاقي در هر گوشه دنيا بيافتد بي ربط به گوشه ديگر دنيا نيست، امروز دنيا همه قسمت‌هايش به هم مرتبط است و بحث دهکده جهاني را امام سال اول انقلاب مطرح کردند. بر آن اساس مي‌گويند: ما بايد ريشه ظلم را از جهان بکنيم. اين يک نگاه واقع بينانه بود. واقع بينانه اين است که ما کشتي صدور بنزين‌مان را به آمريکاي لاتين را بايد برسانيم و طلا را بگيريم، اين واقع بينانه است. ما مي‌توانيم و اينجا تهديد کرديم که کشتي شما را مي‌زنيم، آنها هيچ غلطي نکردند. اين عقلانيت انقلابي است. ما بايد در جهان خريد و فروش کنيم. انقلابي يعني همين. اينکه کشتي‌هاي ما رفتند آنجا پهلو گرفتند، ضد انقلاب خوشحال شد. هرکس خوشحال شد ضد انقلاب نيست دچار سوء تفاهم است. حضرت امام مي‌فرمايد: چنانچه بين ملت ايران و ملت‌هاي ديگر بيافتد، اختلافي ما بين برادران اهل سنت و برادران اهل تشيع واقع شود به ضرر همه ما هست و به ضرر همه مسلمين هست. امام منفعت گرايانه تفسير مي‌کنند. در 57 در نوفل لوشاتو ابعاد جهاني انقلاب را اينطور توضيح مي‌دهند، همه درد ما از اين سران ملت‌ها، همه مصيبتي که بر ايران وارد مي‌شود و بر ممالک شرق وارد مي‌شود از همين سران ابر قدرت هست و اين قدرتمندان مي‌خواهند ضعفا را به کار بکشند و منافع ضعفا را ببرند. يعني ضعفا کار مي‌کنند تسليم آنها کنند. ضعفا گرسنگي بخورند، نفت‌هايشان را بخورند. آنها معادنشان را از بين ببرند، اينها شبيه سخنراني أباعبدالله الحسين در صحراي مناست قبل از قيام عاشورا. مي‌فرمايد: چرا کسي به مريض‌ها نمي‌رسد؟ چرا اموال بيت المال را بايد حکومت يزيديان غارت کنند. بايد اينها را دقيق بدانيم.
من اين بحث‌ها را در دانشگاه مي‌کردم، يک کسي گفت: پس خدا چرا پاداش مي‌دهد؟ فکر مي‌کرد اگر ما کاري به نفع خودمان بکنيم ديگر خدا نبايد پاداش بدهد. حالا آنها که تصور مي‌کردند اصلاً خدا ناراحت مي‌شود. گفتم شما باور مي‌کنيد خدا ما را دوست دارد و کاري به نفع او کنيم خوشحال مي‌شود و بهشت جشني است که براي ما گرفته است. من يک زماني اين حرف را براي اسپانيايي زبا‌ن‌هايي که مسلمان شده بودند مطرح کردم. چرا خدا به ما پاداش مي‌دهد؟ دين به نفع ماست را اول توضيح دادم، چون اين سوء تفاهم‌هاي بين‌المللي درباره دين هست. فيلسوف‌هاي غربي درباره دين اين سوء تفاهم‌ها را ايجاد کردند که دين را به عنوان ارزش جدا از منافع تفسير کردند. متأسفانه آمده در ادبيات ما و برخي کساني که نا بخردانه آمدند دانش و ارزش را مقابل همديگر قرار دادند.     بعد از مطرح کردن اين بحث برايشان جالب بود و گفتم: چرا خدا پاداش مي‌دهد؟ گفتم: فلسفه‌اش چيزي جز اين نيست که خدا بيش از حد به ما علاقه دارد، وقتي به نفع خودمان کار مي‌کنيم خيلي خوشحال مي‌شود. فردا به من زنگ زدند و گفتند: اينها تا صبح گريه مي‌کردند و نخوابيدند. تازگي ورودشان در دين يک لطافتي ايجاد کرده بود که به نفع خودت کار کن من از تو دفاع مي‌کنم.
شريعتي: در فکر و ذهن شما در فضاي انقلاب، اقتصاد و معيشت کجا قرار مي‌گيرد؟
حاج آقاي پناهيان: در صدر قرار دارد. ده سال است رهبر عزيز انقلاب ما که همه دنيا مي‌گويند: ايشان دقيق از امام پيروي کرده و نگذاشته خط امام گم شود، ده سال است نام سالها را نام ارزشي نگذاشتند. نام اقتصادي گذاشتند، اين واقع بينانه و عقلاني است. چرا يک رهبري ديني بايد نام يک سال را جهش توليد بگذارد؟ دين يعني اين. دين چيزي جز اين نيست. دين وقتي به شما مي‌گويد: نماز بخوان، نماز شب بخوان، پيغمبر فرمود: بالاترين اثر را در سلامت جسم و روح انسان دارد. ما اصلاً داريم عبادتي که به نفع ما نباشد؟ عبادتي که کم به نفع ما نباشد؟ نفع يعني در اين دنيا، آن دنيا که جشن است، چراغاني مي‌کنند و جايزه مي‌دهند، از فضل خداست که تو به نفع خودت رسيدي، خدا چطور معلم‌هاي خوب مي‌گويند: بچه‌ها روز معلم مي‌خواهيد هديه بدهيد، بهترين هديه اين است که خوب درس بخوانيد. اين درس مي‌خواند آقاي دکتر مي‌شود، مهندس مي‌شود، حقوقش ده برابر شما مي‌شود. مي‌گويد: من خوشحال مي‌شوم. يک معلم اينطور است، خدا چقدر خوشحال مي‌شود! خدا بهشت مي‌دهد، بهشت جاودانه مي‌دهد. بخاطر اينکه ما به نفع خودمان اقدام کرديم. اگر سراغ خواسته‌هاي متعالي برويم، خواسته، علاقه، گرايش در وجود انسان تأمين شود لذت بخش است و ناراحتي و اندوه، يعني وقتي بين ما و خواسته‌هاي ما فاصله مي‌افتد. يعني من نگران هستم به خواسته‌هايم نرسم يا يک دوست داشتني را از دست بدهم.
خواسته با ارزش يک مقوله ارزشي و ايدئولوژيک نيست. خواسته با ارزش يعني خواسته‌اي که بيشتر به شما لذت مي‌دهد. کدام خواسته عميق يک انسان معنوي برايش لذت ندارد، کساني مثل آيت الله العظمي بهجت و عرفاي بزرگ، هميشه بي لذت زندگي مي‌کنند، نه، آنها خيلي بيشتر از ما لذت مي‌برند و دلشان براي ما مي‌سوزد که از اين لذت‌ها نمي‌فهميم. حالا اگر کسي به خدا يک قدم نزديکتر شود، چه حسي دارد؟ حسي بسيار زيبا و هيجان انگيز و بدون آسيب، از يک عاشق و معشوقي که مي‌خواهند با هم ازدواج کنند و مي‌خواهند با هم مقرب شوند و يک قرار ملاقات گذاشتند، با اين فرهنگ غربي ديگر همه چيز از بين رفته است و رسيدن معنا ندارد. يک زماني اين چيزها يک معنايي داشت، حجاب و فاصله‌اي بود ولي اينها از بين رفته است. اگر دين را برنامه‌اي ببينيم براي اينکه انسان را به خواسته‌هاي خود مي‌رساند، خواسته‌هايي که متعالي است و لذتش بيشتر است و ماندگارتر است. خدا پاداش براي اين مي‌دهد که آفرين قدر چيزي که من خلق کرده بودم را دانستي و از آن خوب استفاده کردي.
شريعتي: امروز صفحه 427 قرآن کريم آيات نوراني سوره احزاب را تلاوت خواهيم کرد.
«يَسْئَلُكَ النَّاسُ عَنِ‏ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً «63» إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً «64» خالِدِينَ فِيها أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً «65» يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا «66» وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا «67» رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً «68» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً «69» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً «70» يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً «71» إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا «72» لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً»
ترجمه آيات: مردم پيوسته از زمان وقوع قيامت از تو مى‏پرسند، بگو: علم آن تنها نزد خداست و تو چه مى‏دانى؟ شايد قيامت نزديك باشد. همانا خداوند كافران را لعنت كرده (و از لطف خود دور نموده) و براى آنان آتش فروزانى فراهم كرده است. آنان براى هميشه در آن مى‏مانند ودوست وياورى (براى خود) نمى‏يابند. روزى كه صورت‏هاى آنان در آتش گردانده مى‏شود، (با حسرت) مى‏گويند: اى كاش! خدا را اطاعت مى‏كرديم و پيرو رسول (او) بوديم. و گويند: پروردگارا! همانا ما سران و بزرگانمان را اطاعت كرديم، پس آنان ما را از راه به در بردند. پروردگارا! آنان را عذاب دو چندان ده و به لعنتى بزرگ لعنت كن. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! مانند كسانى نباشيد كه موسى را آزار دادند، پس خداوند او را از آنچه (درباره‏اش به افترا) مى‏گفتند، تبرئه فرمود و او نزد خداوند آبرومند بود. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! تقواى الهى پيشه كنيد و سخن (حقّ و) استوار گوييد. تا خداوند كارهاى شما را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد؛ و هر كس خدا و رسولش را اطاعت كند، بدون شكّ به رستگارى بزرگى دست يافته است. همانا ما امانت (الهى) را بر آسمان‏ها و زمين و كوه‏ها عرضه كرديم، پس، از حمل آن سر باز زدند و از آن ترسيدند، ولى انسان آن را بر دوش گرفت، امّا او بس ستمكار و نادان است. تا خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را (به علّت ضايع كردن امانت) عذاب كند، و لطف خود را بر مردان و زنان با ايمان برگرداند (و توبه ‏ى آنان را بپذيرد) كه خداوند آمرزنده‏ى مهربان است.
شريعتي: چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را به روح بلند امام راحل، حاج آقا مصطفي و حاج احمد آقا و همسر مکرمه امام راحل هديه کنيم. اگر بخواهيم در يک خط تعابيري که شما استفاده کرديد را بگويم، انقلاب يعني عقلانيت، يعني منفعت و اصرار بر تأمين آن منفعت. چرا انقلاب ما انقلاب اسلامي شد؟
حاج آقاي پناهيان: براي اينکه اسلام برنامه مي‌دهد براي تأمين منافع، براي اينکه اسلام انگيزه مي‌دهد براي اصرار بر تأمين منافع، براي اينکه اسلام عقل را رشد مي‌دهد. اسلام يعني وحي، پيامبران و و اولياي خدا رشد دهنده عقل انسان هستند. «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ‏ الْعُقُولِ‏» (نهج ‏البلاغه، خطبه1) پيغمبر آمده دفينه‌هاي عقل را شکوفا کند. شکوفايي عقل، چيزي حتي اضافه نمي‌کند، حضرت مي‌فرمايد: تو خودت اين را داري، بگذار کمکت کنم اين را بفهمي. عميق خودت را کشف کني! بنا نيست ما اسلامي شد از منافع دست برداريم. اسلامي شد عقلمان را کنار بگذاريم و سراغ اسلام برويم. اصلاً اسلام کاري نمي‌کند جز اينکه تو را به منافعت مي‌رساند و ثانياً کاري نمي‌کند جز اينکه عقلت را رشد بدهد و بعد انگيزه مي‌دهد و آن انگيزه نصرت الهي، انگيزه ثواب و عقابي که تعيين کرده، خوب‌هايي که معرفي مي‌کند، خوب‌هايي که يکي پس از ديگري مي‌آيند فداي منافع مي‌شوند و آدم تکان مي‌خورد. در شهادت شهيد سليماني ديديد مردم چه کردند. آن را شهيدي مي‌دانستند که جان خودش را براي تأمين منافع اين ملت داد و رفت در دور دست از ما دفاع کرد، نه از ما، از منطقه اسلامي ما و بلکه جهان بشريت، مقابل ظلم ايستاد و شهيد جهاني بود. اسلامي بودن به معناي غلطي که بعضي فکر مي‌کنند، ايدئولوژي به معناي خاص کلمه مي‌گويند و بعد اين جداي از عقلانيت است. اين تعبير غلطي است.
در قرآن داريم، چه کسي از آئين حضرت ابراهيم فاصله مي‌گيرد جز آدم نادان؟ اگر تلقي مردم را از دين درست کنيم، چرا مي‌گوييم: رهبر جامعه بايد يک فقيه باشد؟ چون ما از فقه انتظار داريم عقل آدم را رشد بدهد. چرا مي‌گوييم: عادل باشد، با تقوا باشد، ديندار باشد. تمام مسئولين بايد به نسبت خود دين‌دار باشند چون دين عقل تدبير به آدم مي‌دهد. اسلام به دل ما برنامه بدهد، يک مقدار بوي تحميل از آن مي‌آيد. در واقع دين به دل برنامه نمي‌دهد، حجاب را از روي دل برمي‌دارد، تو دلت مي‌خواهدهاي عميقت را کشف مي‌کني. شما به دين که عمل مي‌کني حجاب‌ها از روي دلت کنار مي‌رود و مي‌گويي: واي چقدر قشنگ است. چقدر دلم مي‌خواهد. چقدر دارم بيشتر لذت مي‌برم از قرائت قرآن و اين اتفاق مي‌افتد.
من گفتم اقتصاد در صدر است، ممکن است بعضي اشکال بکنند که معنويت در صدر است و نه اقتصاد! براي جامعه اسلامي که شکل گرفته و حکومت ديني دارد، براي عموم مردم اول بايد اقتصاد درست شود. ما وقتي به خودمان مي‌پردازيم بايد از خودمان انتظار داشته باشيم که اگر فقر آمد مقابل کفر بايستيم و عقل و ايمان خود را از دست ندهيم. ولي اين نسخه را نمي‌توانيم براي بقيه بپيچيم، وقتي جامعه اسلامي درست شد، مسئولين موظف هستند براي عموم مردم معاش را تأمين کنند و اين امکان دارد چون دين برنامه داده است. کلمه اقتصاد در صدر است من ناظر به حاکميت و دولت گفتم.
شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»