سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان
-ايمان واخلاق
90-12-03
بفرماييد فروردين شود اسفند هاي ما، نه بر لب بلکه در دل گل کند لبخند هاي ما. بفرماييد هر چيزي همان باشد که مي خواهد، همان يعني نه مانندA من مانند هاي ما. بفرماييد اين بي چرا ترکار عالم، عشق رها باشد از اين چون و چرا و چند هاي ما. به بالايت قسم سرو و صنوبر با تو مي بالند، بيا تا راست باشد عاقبت سوگند هاي ما. نمي دانم کجايي يا که اي، آنقدر مي دانم که مي آيي که بگشايي گره از بند هاي ما.
سوال – آيا اميد نجات براي انسان خوش اخلاق و بي ايمان بيشتر است يا براي انسان با ايمان و بد اخلاق؟
پاسخ – براي انسان با اخلاق و بي ايمان امکان سعادت وجود دارد به شرط اينکه در معرض ايمان قرار نگرفته باشد. يعني اتمام حجتA براي او نشده باشد. يک چنين انساني اگر خوش اخلاق باشد ولي ايمان نداشته باشد چه بسا که به سعادت نزديک تر باشد. چون خوش اخلاقي او هر لحظه او را در معرض مومن شدن قرار مي دهد. براي چنين فردي که از روي صفاي باطن خوش اخلاق بوده و از اين حسن خلق بعنوان مکري براي دلبري از ديگران استفاده نمي کند، امکان سعادت وجود دارد. چه بسا اين افراد از مومنين بد اخلاق بهتر باشند. اماA فردي که خوش اخلاق است و با وجود اتمام حجت هايي که براي مومن شدن به او شده باز هم ايمان به خدا را نمي پذيرد، مسلم است که داراي طينت بد و دل بي رحميA است. اگر کسي به خدا نه بگويد حتما قصي القلب است. چون خدا لطيف بوده و همه ي لطافت ها را نيز او آفريده است.A ممکن است يک نفر در ظاهر بي رحم نباشد اما همينکه به خدا نه مي گويد، معلوم مي شود که داراي اين صفت است. يک چنين فردي هر چقدر هم خوش اخلاق باشد فايده اي ندارد. اکثرا ما در جامعه ي ايماني زندگي مي کنيم و آموزش مي بينيم. البته در اين جامعه نيز ممکن است يک نفر گيرايي کمي داشته باشد و يا مسير زندگي او به گونه اي نباشد که با افراد با ايمان برخورد کرده باشد. بنابراين با اينکه ما در جامعه اي ايماني زندگي مي کنيم باز هم ممکن است افرادي باشند که اتمام حجت براي آنها نشده باشد و يا با رفقاي بدي هم نشين باشد، در نتيجه با وجود صفاي باطني که دارد اما باز هم براي او اتمام حجت نشده باشد. براي يک چنين فردي ممکن است خوش اخلاقي باعث سعادت او شود. A در خصوص فرد با ايماني که بد اخلاق است نيز دو حالت وجود دارد. اگر بد اخلاقي فرد با ايمان به گونه اي باشد کهA باعث بي رحمي او شده باشد، در واقع ايمان او ظاهري است. در قرآن کريم آمده که برخي افراد فکر A A A مي کنند ايمان دارند در حالي که ايمان ندارند. ممکن است يک نفر نماز بخواند اما ايمان نداشته باشد. اگر فردي داراي ايمان واقعي باشد اما حسن خلق نداشته باشد، اين ايمان او را به سمت خوش اخلاقي سوق مي دهد. بنابراين يک فردي که بد اخلاق است اما به ظاهر ايمان دارد، ايمان او واقعي نيست. در قرآن کريم مي فرمايد: شما بگو من مسلمان شده ام، نگو که من مومن هستم. اما اگر ايمان فرد قوي و واقعي باشد، اشتباهات سطحي او درست خواهد شد.
سوال – چگونه مي توان يک انسانA با ايمان را به سمت خوش اخلاقي سوق داد؟
پاسخ – يکي از راه هايي که براي خوش اخلاقي وجود دارد تقويت ايمان به خدا است. خط مشي بندگان با ايمان در ميان مردم مهربانانه و متواضعانه است. اين افراد با ديگران با آرامش برخورد مي کنند. اخلاق اين افراد ناشي از ايمان و ارتباط آنها با خدا است. يک چنين افرادي بايد ايمان و محبت خود را به خدا تقويت کنند. يعني خداوند و ارتباط با او باعث مي شود که اخلاق ما بهتر شود. اين مسئله قوي ترين عامل اصلاح اخلاق است. راه ديگر اين است که ضرر هاي بد اخلاقي را به يک چنين افرادي ياد آوري کنيم. بد اخلاقي در دنيا باعث مي شود که انسان آسيب هايي را ببيند. مقدرات الهي که به سمت يک چنين افرادي مي آيد باعث رنج بيشتر آنها مي شود. هر نوع بد اخلاقي در دنيا داراي مجازات است. بعضي از انواع بد اخلاقي ها به گونه اي هستند که حتي اگر فردA توبه هم بکند باز هم مجازات آنها را در همين دنيا مي بيند. بنابراين راه دوم اين است که ما آثار سوء بد اخلاقي را مورد مطالعه قرار دهيم. انسان از اين راه خيلي زود به نتيجه مي رسد. چون انسان ها منفعت طلب هستند و نمي خواهند گرفتار شوند. راه سوم براي از بين بردن بد اخلاقي ها اين است که انسان از قدرت فکري عميق تري برخوردار شود و از بالا به مسائل نگاه کند. فردي خيلي افسرده و در نا اميدي مطلق بود. به او گفتم: شما چند روز ديگر مي خواهي در اين دنيا زندگي کني؟ سن او حدود سي و چند سال بود. من گفتم فکر مي کني اين سال هايي که زندگي کردي چگونه گذشته است ؟ او گفت: به يک چشم بهم زدن. من گفتم: اگر تو خيلي خوب زندگي کني حدود سي و پنج سال ديگر زنده خواهي بود. آيا براي يک چشم بهم زدن ديگر اينقدر جار و جنجال مي کني ؟ يک دفعه حال او تغيير کرد. ايمان بيشتر، نگرش به مضرات بد اخلاقي و عقلانيت سه راه عمده براي اصلاح اخلاق است. در ضمن ما بايد به افراد خوش اخلاق و خوب نيز معيت داشته باشيم. بايد زندگي نامه هاي آنها را مرور کنيم. اگر شما زندگي نامه ي آقاي ابوترابي را مطالعه کنيد متوجه مي شويد که او حتي با شکنجه گر بعثي خود نيز مهربان بوده است. فرمود: کونوا مع الصادقين. يعني باA آدم هاي صادق زياد هم نشيني کنيد. نه تنها از اين افراد ضرري متوجه شما نخواهد بود بلکه صدق آنها نيز در شما اثر خواهد کرد.
اساساً مفاهيم ديني به گونه اي هستند که بايد به دل بنشينند. فرق ايمان با علم نيز همين است. علم را انسان به صورت ذهني ياد مي گيرد. اما معرفت بايد با قلب انسان دريافت شود. ايمان يک باورعميق روحي است و اتفاقي است که بايد در قلب انسان رخ دهد. بنابراين انتقال مفاهيم ديني با جان مخاطب ارتباط دارد. ايمان در دل انسان درک مي شود. برخي از علوم را اگر ما با تجربه ي حس خود درک کنيم کافي است. A اين مسائل از ذهن و چشم ما فراتر نمي رودA و لازم نيست به روح ما نفوذ کند. ولي اگر شما بخواهيد کوتاهي دنيا را درک کنيد بايد هفتاد سال عمر کنيد تا بتوانيد آن را با جان خود حس کنيد. اين نوع فهم از جنس فهم دين است. يک خانم تا مادر نشود نمي تواند حال و هواي آن را درک کند و بفهمد که يک مادر چگونه فرزند خود را دوست دارد. درک بسياري از مفاهيم ديني نيز با روح انسان امکان پذير است. به همين دليل است که ما بايد از ابعاد مختلف تلاش کنيم تا مفاهيم ديني را درک کنيم. ما بايد به ابعاد انتقال مفاهيم ديني توجه داشته باشيم. يکي از ابعاد آن، آگاهي کليدي است. گاهي اوقات يک آگاهي کليدي باعث مي شود که انسان متدين شده و دين براي او مورد قبول شود. ولي انتقال مفاهيم ديني ابعاد ديگري نيز دارد. ما بايد کاري کنيم که مفاهيم ديني به جان مخاطب ما بنشيند. به همين دليل نيز ابعاد مختلف اين انتقال را مورد بررسي قرار مي دهيم. يکي از ابعاد انتقال مفاهيم ديني، بعد تکرار و تلقين است. اساساً وجود انسان با پديده ي انس و عادت ارتباط بسيار عميقي دارد. اما معمولاً مورد غفلت ما قرار مي گيرد. ما بايد برنامه ريزي کنيم که به چه چيزهايي انس پيدا کنيم. مبادا به چيزهايي عادت کنيم که روح ما را افسرده کند. فردي مي گفت که من معمولاً سريال نگاه نمي کنم. چون با هنرپيشه هاي آن انس پيدا مي کنم و آنها بخشي از وجود من مي شوند. من نمي خواهم به سادگي بخش هاي وجود خود را در اختيار ديگران قرار دهم. ما بايد براي انس گرفتن برنامه ريزي کنيم. وقتي ما پا به سن بگذاريم متوجه مي شويم که تنها چيزهايي براي ما باقي مانده که به آن انس گرفته ايم. در آن زمان افسوس مي خوريم که اي کاش براي انس هاي خود برنامه ريزي کرده بوديم. نبايد در دوران دانش آموزي با هرکسي هم کلام و رفيق شويم. چون نمي توان هيچ چيزي را جايگزين دوستان دوران دانش آموزي کرد. خصوصاً اگر اين ارتباط ادامه پيدا کند، بخشيA از وجود انسان مي شود. در روايت داريم که اگر با کسي بيش از بيست سال رفاقت کنيم، فاميل ما مي شود. بنابراين بهتر استA انسان با افراد خوب انس پيدا کند. بهتر است با افرادي رفاقت کنيم که هم دوست انسان باشند و هم استاد انسان. يعني بتوانيم رفتار زيبايي از آنها ياد بگيريم. ارتباط باA افراد خوب باعث صفاي انسان و نوراني تر شدن او مي شود. اينکه ما گاهي اوقات کارهاي خوب انجام دهيم و يا به زيارت و مکان هاي مذهبي برويم فايده اي ندارد. ما بايد يک برنامه ريزي مرتب داشته باشيم، حداقل يک برنامه ريزي هفتگي يا روزانه داشته باشيم تا به اين کارها انس پيدا کنيم. مثلاً ما نبايد يک ماه خود را وقف امام حسين (ع) بکنيم اما در يازده ماه ديگر ايشان را فراموش کنيم. ما بايد روزي يک بار در زماني مشخص به امام حسين (ع) سلام کنيم تا به آن عادت کنيم. ما در زندگي خواسته يا نا خواسته به بسياري از رفتارها انس و عادتA A پيدا مي کنيم. A در آينده ي دور يک باره مي فهميم که سرمايه هاي ما چه چيزهايي هستند. يک نفر در حال احتضار بود به اطرافيان گفت من را از جاي خود بلند کنيد تا يک بار ديگر کوچه و محل خود را ببينم. چون خيلي با آن مأنوس بود، مي خواست در لحظات آخر نيز آن را ببيند. اين انس وعلاقه مورد احترام است اما اي کاش مي گفت که سجاده ي من را بياوريد تا يک بار ديگر آن را ببينم. اي کاش اين انس عميق را به يک شئ مقدس پيدا مي کرد. اگر اين فرد با عشق به امام حسين (ع) انس پيدا مي کرد يقين بدانيد که قبل از مرگ ايشان را مي ديد. چون اهل بيت هواي شيعيان و دوستان خود را دارند. خيلي از افراد بوده اند که قبل از مرگ اين عزيزان را ديده اند و سپس از دنيا رفته اند. بنابراين ما بايد براي انس خود برنامه ريزي کنيم. اصولاً ما بايد بچه هاي خود را با مفاهيم ديني و مقوله هايي که در ارتباط با دين هستند انس بدهيم. سفارش پيامبر اکرم (ص) است که بايد کاري کنيم که آنها به نماز عادت کنند. خيلي اوقات نماز خواندن نياز به استدلال ندارد. وا داشتن فرد به نماز به صورتي که انس پيدا کند، آن را تسهيل مي کند.
سوال – اگرعبادات ما از روي عادت باشد اشکالي دارد؟
پاسخ – اينکه مي گويند کاري نکنيد عبادات شما از روي عادت باشد يک غلط مشهور است. مگر امکان دارد انساني که روزي پنج بار نماز مي خواند به آن عادت نکند ؟ شما اگر يک کاري را حتي هفته اي يک بار انجام دهيد به آن عادت مي کنيد. البته بايدA نماز را فراتر از يک عادت بخوانيم يعني صرفاً از روي عادت نباشد. بايد نماز را عاشقانه بخوانيم. ولي نبايد چون عاشقانه نماز خواندن خوب است، عادت به نماز را از بين ببريم. اگر شما به يک چيزهايي عادت کنيد، کف پروازي شما مشخص مي شود و سقوطA نمي کنيد. امير المومنين (ع) فرمودند: نفس خود را به کارهاي خوب عادت دهيد. حُسن عادت به رفتارهاي خوب اين است که باعث مي شوند ما به کسي ظلم نکنيم. اما نبايد به اين خوش اخلاقي از روي عادت اکتفا کنيم. و بايد آن را به عنوان راهي براي اوج گرفتن در نظر بگيريم. بايد به خواندن نماز عادت کنيم اما آن را شاکرانه، مومنانهA و عاشقانه بخوانيم. بايد سر نماز با خداي يگانه که تنها معبود ما است مناجات کنيم. بنابراين اين عادت بايد وجود داشته باشد تا منجر به ترک نماز نباشد. نبايد نماز خواندن را تنها به زماني موکول کنيم که حال خوبي داشته باشيم. فردي مي گفت: من ماهي يک يا دوبار هرگاه حال خوبي داشته باشم نماز مي خوانم. به او گفتم: به نظر ما آدم بايد روزي پنج بار نماز بخواند. اگر براي شما کمتر شده، ببينيد که اين فاصله ها کجا است. بنابراين عادت چيز خوبي است اما بايد آن را يک مقدار عميق تر کرده و به انس تبديل کنيم. بايد يک کار را تکرار کنيم تا براي ما جا بيفتد. خيلي از افراد براي تکرار و تلقين ارزش زيادي قائل نيستند. اما حضرت امام بعنوان يک تکنيک خيلي مهم به آن تأکيد مي کردند. به هرحال ما بايد مراقب باشيم که به چيزهاي کم و بي ارزش عادت نکنيم. مي فرمايد: بداخلاقي که فرد به آن عادت کرده گناهي است که بخشوده نمي شود. بنابراين جلوگيري از عادات سوء يک تکليف بسيار مهم است. اگر مي خواهيم بچه هاي ما ديندار شوند مراقب باشيم به بدي ها عادت نکنند. از طرف ديگر مواظب باشيم که عادت هاي خوب پيدا کنند. اگر ما مي خواهيم به چيزهاي خوب عادت کنند بايد آنها را همراهي کنيم. مثلاً بايد آنها را در نماز همراهي کنيم تا بتوانند به آن عادت کنند. آنقدر با آنها همدلي، هم زباني و هم فکري کنيم که عادت به خوبي ها در آنها نشکند. اگر اين عادت شکسته شود خيلي ضرر دارد. نکته ي ديگر اين است که ما مي توانيم عادات خود را سطح پايين گرفته و يا آنها را سطح بالا بگيريم. مثلاً ما مي توانيم عادت کنيم که کار را مخلصانه انجام دهيم. برخلاف آن چيزي که خيلي از افراد فکر مي کنند، عادت کلمه ي بدي نيست. خدا کند که کار مخلصانه انجام دادن براي ما عادي شود. چه خوب است که نگاه حرام نکردن براي ما عادت شود. چون ديگر از اين مرحله پايين تر نمي آييم. و روح ما براي مراتب بالا تر فرصت پيدا مي کند. ما بايد گناه هاي خود را با کمک عادت ترک کنيم تا روح خود و نيت هاي خود را مشغول کارهاي والاتر بکنيم. بنابراين عادت را هم مي توان در امور اندک بکار گرفت و هم در امور بسيار عميق. A برخي مي گويند که کلمه ي انسان مربوط به انسي است که در وجود او جاي گرفته است. ذکر علي ابن ابي طالب عبادت است. چه خوب است که ما عادت کنيم هر روز، صبح خود را با اين ذکر آغاز کنيم. بعد از يک مدتي اين ذکر در گوش شما مي پيچد چون به آن عادت کرده ايد و اگر نباشد جاي خالي آن را حس مي کنيد. بايد ببينيم که تلويزيون و شبکه هاي آن ما را به چه چيزي عادت مي دهند. الان دعاي عهد خيلي رايج شده و در خيلي از شبکه ها خوانده مي شود. چقدر برخي از افراد با اين دعاي عهد مأنوس شده اند. براي خيلي از افراد اين دعاي عهد، نغمه ي ياد آوري کننده ي بسياري از خوبي ها است که در طول زندگي خود داشته اند. ما بايد براي انس خود و کودکان خود برنامه ريزي کنيم. اگر خود ما مثلاً زياد موسيقي گوش بدهيم بچه ي ما نيز به آن عادت مي کند و اين اصلاً خوب نيست.
سوال – لطفاً درخصوص آيات 24 تا 28 سوره ي مبارکه ي فتح توضيح بفرماييد.
پاسخ – در پايان اين صفحه از قرآن خداي متعال وعده داده است که روزي اين دين برتمام مرام ها، انديشه ها و طرز تفکر ها غلبه پيدا کند. اميدوارم که ما به اين روز بسيار نزديک باشيم. البته علائم آن وجود دارد. حضرت زماني ظهور مي فرمايند که ديگر کسي براي نجات بشر تئوري نداشته باشد. امروز هيچکدام از تئوري ها نتوانسته اند بشر را نجات دهند.
سوال – در مورد نکاتي که حضرت امام در خصوص انس و عادت عنوان فرموده اند توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – يکي از ابعاد ارتباط انس، تکرار و عادت با انتقال مفاهيم ديني اين است که ما از تلقين استفاده کنيم. تلقين يکي از روش هاي خود سازي است. اين کار براي ديگران بايد به زيبايي صورت بگيرد. تلقين کلمه اي است که در خيلي از جاها به آن بد نگاه مي شود. اگر کسي استدلال ديني را بپذيرد نياز دارد که بعداً آن را تلقين کند تا براي او جا بيفتد. بنابراين انس از دو جهت با انتقال مفاهيم ديني ارتباط دارد. يکي اينکه ما بايد يک نيت و رفتار را آنقدر تکرار کنيم تا بتوانيم آن را درک کنيم. ديگر اينکه وقتي ما يک مسئله اي را درک کرديم با استفاده از تلقين کاري کنيم که در موجود ما موثر شود. A تلقين با تشويق فرق مي کند. ولي تشويق هم مي تواند با تلقين کردن موضوع خاصي همراه باشد. يکي از چيزهايي که ما بايد مرتب بين خود تلقين کنيم سخن از رفتن است. اينکه يک روزي از اين دنيا مي رويم و ديگر حضور نخواهيم داشت. بايد اين مسئله را به خود تلقين کنيم. ممکن است ديگران ياد ما را گرامي بدارند و يا اينکه اصلاً ما را فراموش کنند. اينکه رفتن ما قطعي است را بايد هر بار به يک زبان زيبا و دلنشين به خود و فرزندان خود تلقين کنيم. A يکي از موضوعاتي که بايد آن را خيلي به خود تلقين کنيم، کوتاهي زندگي ما در اين دنيا است. موضوع ديگري که خيلي بايد آن را تلقين کنيم، محبت خدا به ما است. خدا ما را از مادر بيشتر دوست دارد. بايد تلقين کنيم که ما اصلاً تنها نيستيم و خدا از ما مراقبت A A A مي کند. حضرت امام مي فرمايند که تکرار در قرآن کريم زياد است. حضرت امام هر روز برنامه ي قرائت قرآن داشتند. اگر مقدار قرائت قرآن امام را به شما بگويم ممکن است باور نکنيد. ايشان هر آيه اي را مي خواندند برايشان آشنا بود. پس چرا تکرار مي کردند ؟ چون امام به تکرار معقتد بوده و آن را اجرا مي کردند. تکرار يک کلمه لازم است تا در جان ما قرار بگيرد. ايشان مي فرمايند: يکي از چيزهايي که براي ساختن انسان مفيد است تلقين مي باشد. انسان اگر مي خواهد ساخته شود بايد مسائلي را که براي اين ساخته شدن لازم است به خود تلقين کرده و آن ها را تکرار کند. اگر لازم باشد يک مطلبي در نفس انسان تأثير کند، تلقين ها و تکرار ها باعث مي شود که بيشتر در نفس نقش پيدا کند. A به گفته ي حضرت امام آن آياتي که سازنده است مانند سوره ي مبارکه ي حمد را انسان بايد تکرار کند. چون اين سوره يک درس سازنده است. انسان بايد اين مسائل را به خود تلقين کرده و نفس خود را براي شنيدن آماده کند. حضرت امام به ما ياد مي دهند که ما بايد نماز را به خود تلقين کنيم. صحنه ي تلقين ميت يک صحنه ي بسيار جذاب و با شکوه است. A اينکه ما اين صحنه را تنها به عنوان يک مصيبت و يک واقعه ي بد نشان دهيم واقعاً اشتباه است. برخي از اولياي خدا سفارش مي کردند که غسل دادن افراد با ايمان را بينيد. اين غسل دادن، آخرين آبي که بر روي بدن اين افراد ريخته شده و کفني که به بدن آنها پوشانده مي شود، صحنه اي زيبا و پر از نور است. اينها صحنه هايي است که جزو زندگي ما است. مرگ اتفاق خشن و زشتي نيست. تلقين ميت يکي از زيبا ترين صحنه هايي است که انسان مي تواند ببيند. کلماتي که براي آخرين بار براي ميت خوانده مي شود و به او تفهيم مي شود براي اين است که به راحتي به سوالات جواب دهد. مخصوصاً اگر فرد تلقين کننده ميت را دوست داشته باشد و از نزديکان او باشد به زيبايي اين کار را انجام مي دهد. حضرت امام مي فرمايند که ما بايد سر نماز اينگونه به خود تلقين کنيم. بايد الحمد الله رب العالمين را به خود تلقين کنيم. سپسA مي فرمايند اينکه من دائماً يک مسئله اي را براي دوستان تلقين مي کنم به اين خاطر است که مربوط به ساختن يک جامعه و ملت بوده و از اهميت زيادي برخوردار است. در ادامه مي فرمايند: تکرار در قرآن مجيد زياد است. يکي از اموري که حتي در امراض موثر است تلقين مي باشد. يعني تلقين حتي امراض جسمي را از بين مي برد. و راه از بين بردن امراض روحي نيز اساساً تلقين است. براي از بين بردن امراض جسمي بايد يا خود مريض به خود تلقين کند يا کس ديگري اين کار را انجام دهد. اينکه به فرد به طور مکرر تلقين شود که بهبودي پيدا مي کند، در نفس او تأثير مي گذارد. درA A نامه ي اخلاقي و عرفاني حضرت امام به حاج سيد احمد آقا آمده کهA سعي کن در خلوات به اين بارقه ي الهي فکر کني و به طفل قلبت تلقين کني و تکرار کن تا به زبان آيد. و در ملک و ملکوت وجود تو اين جلوه خود نمايي کرده و به غني مطلق بپيوندد. تا از هر کسي جز او غني شوي و از او توفيق وصول بخواه. پسرم اگر مي تواني با تفکر و تلقين نظر خود را نسبت به همه ي موجودات، بويژه انسان ها نظر رحمت و مودت بکن. اين در واقع راهي است براي مهربان شدن با ديگران. در جاي ديگري مي فرمايند: به خودمان تلقين کنيم که غير از اراده ي او چيز ديگري نمي تواند کارگر باشد. و اراده ي او بود که ما را به پيروزي نيمه کاره رساند. (چون پيروزي نهايي ما طبيعتاً فرج حضرت خواهد بود). حتي افرادي که از طريق برهان اين حقيقت را ثابت مي دانند کمتر به آن باور داشته و مومن هستند. ايمان به امثال اين حقايق حاصل نشود، مگر با مجاهدت، تفکر و تلقين. بنابراين ما متوجه مي شويم که تلقين چه کار ارزشمندي است. تکرار در عمل تبديل به عادت مي شود. در همجواري نام آن را انس مي گذاريم. و در موضوعات فکري نام آن را تلقين مي گذاريم. تکرار براي تفهيم مفاهيم ديني بسيار لازم است.